نویسنده: اصغر طاهرزاده
مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاهً طَیِّبَهً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ
هر کس از مرد و زن کار نیکی به شرط ایمان به خدا به جای آرد ما او را به زندگانی خوش و با سعادت زنده ابد میگردانیم و اجری بسیار بهتر از عمل نیکی که میکردند به آنان عطا میکنیم.
آیه میفرماید در راستای رسیدن به حیات طیب، زن و مرد مطرح نیست، زیرا زن و مرد بودن مربوط به بدنها است، اصل انسان و حقیقت انسان نه زن است و نه مرد. و بزرگانی مثل حضرت آیتالله جوادیآملی«حفظهالله» در کتاب محققانه «زن در آئینه جلال و جمال” تا حدّی که شرایط اجازه میداده این موضوع را روشن کردهاند. و اساساً در فلسفه اسلامی این بحث مشهور است که به طور کلی بدن ابزار روح است و در حقیقتِ روح دخالتی ندارد.(1) با توجه به این نکته مثلاً اگر شما بخواهید کوهنوردی کنید حال یکی کُت پوشیده و دیگری اُوِرْکت، اما هر دو به قله رسیدند، آیا میتوان گفت اُوِرْکُت مهمتر بود در رسیدن به قله یا کت؟ میبینید که فرقی نمیکند چون هر دو نفر که یکی کت پوشیده و یکی اُوِرْکت هر دو به قله رسیدند، لباس برای این بود که بتوانیم از آسیبهای مسیر حفظ شویم ولی لباس هیچ وقت در ارزیابی هدف نقش ندارد. حالا اگر زن و مرد طبق آیه فوق هر دو میتوانند به مقصد الهی خود که همان حیات طیب است، برسند آیا میتوان گفت زن مهمتر است یا مرد؟ دقیقاً موضوع تفاوت زن و مرد نیز به همین شکل است که انسانها از نظز بدن و جسم دو نوع و از نظر حقیقت و هدف یکی هستند و لذا بسیار سطحینگری است که ارزش این دو نوع انسان را به جهت تفاوت بدن، متفاوت بدانیم. آری تفاوت بدن وظایف متفاوتی را برای هر کدام پیش میآورد، ولی برای هدفی یکسان.
دو نوع لباس است که هر لباسی اقتضاء خود را دارد ولی چه ربطی به ارزش صاحب لباس دارد. بنده این مطلب را نمیخواهم بگویم که از نظر نوع کارها زن و مرد باید یکسان باشند و باید با آنها یک نوع برخورد کرد، آن قدر رابطه بین روحیات و بدن تنگاتنگ است که شما میدانید که هر بدنی روحیات خاص خود را میآورد، حتی اگر انسان قسمتی از بدنش را از دست بدهد در رابطه با آن قسمت روحیهاش عوض میشود، مادرهایی که مجبور میشوند طی عمل جراحی رحمشان را در آورند دچار تغییراتی میشوند از آن جمله که میگویند تا حدّی احساساتمان نسبت به کودکان تغییر میکند. یا بارها تجربه شده با سکته قلبی و تغییر حالت قلب، حتی پس از گذشتن از مرحلهی حاد بیماری، احساسات انسان تغییر میکند، البته شدت و ضعف این تغییرات به جاهای دیگر نیز مربوط است. به هر حال احساساتی که یک زن دارد به جهت بدن مادری و احساساتی که یک مرد دارد به جهت بدن پدری، جای خودش قابل توجه است اما هیچ کدام از این حرفها اصل موضوع را منتفی نمیکند که بدن ابزار روح است و در حقیقت انسان دخالت ندارد، هر چند روح بدون تأثیر از بدن نیست، برای همین به ما توصیه میشود مواظب سلامت و بهداشت بدنهایتان باشید، همانطوری که میگویند بدنهایتان را گرفتار غذاهای زیاد نکنید، چون اقتضای بدنِ پرخور طوری است که دیگر روح نمیتواند در آن شرایط آزادنه به مسیر روحانی خود ادامه دهد و مسیر لقمانی خود را طی کند. به قول مولوی:
از برای لقمهای این خوار، خوار *** از کف لقمان برون آرید خار
میگوید یک لقمه اضافه تمام درهای آسمان را به رویم بست، این خار را از قلبِ لقمانِ وجودِ من در آورید. عین این مشکل از آن طرف هم هست که اگر آقایان و خانمها بیش از حد به بدنشان بیمحلی کنند و آن را ضعیف نمایند، روحشان را گرفتار میکنند و صفای روحیشان را از دست میدهند، در عینی که نمیخواهیم منکر احوالات روح در رابطه با بدن باشیم، اما میخواهیم یک اصل منطقی را نگذاریم از دست برود که ارزش هر انسان به هدفش است، اگر هدف او پست باشد آن انسان پست است، اگر هدف او متعالی باشد آن انسان متعالی است حالا اگر هدف زن و مرد یکسان و متعالی بود پس معلوم میشود آن دو یک ارزش دارند. در این راستا کسی مهمتر است که به این هدف متعالی نزدیکتر است، چه زن باشد چه مرد. آیا دیگر جای این سؤال میماند که زن مهمتر است یا مرد؟ یا این سؤال نشانه غفلت از معارف عالیه قرآنی است؟ قرآن میفرماید هدف زن و مرد حیات طیب است و فرقی هم بین آنها نیست. حال با توجه به این که دروغ بستن به خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) موجب بطلان روزه میشود اگر در ماه رمضان کسی بگوید: خدا زنها را بیشتر از مردها اهمیت داده یا مردها را بیشتر از زنها بها داده است، روزه او باطل است، چون به خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دروغ بسته است. حتی اگر به زبان نگوید ولی در قلبش چنین تصوری داشته باشد یقیناً این قلب نمیتواند سیر و سلوک کاملی بکند، قلبی که گرفتار باطل است سلوک الی الله برایش ممکن نیست.
آیه میفرماید برای رسیدن به حیات طیب ابزارها فرق میکنند ابزار زن با ابزار مرد از نظر بدن فرق میکند، به همین جهت گاهی وظایفی که به عهده زنان است با نظر به ابزاری میباشد که مخصوص به آنها است، ولی وظایفی هم به عهده آنان است که هیچ ربطی به زن بودن آنها ندارد و نظر به انسانیت آنهاست. در باره مردها هم همین طور است. حالا کدام مهم هستند؟ این یک روح شیطانی و ضد قرآنی است که مردی فکر کند زن پایینتر از خودش است یا زنی فکر کند خودش بالاتر از مرد است. بدن مرد اقتضای خاصی دارد که مثلاً جهاد ابتدایی برای او واجب میشود ولی برای زن نه. یا مسئولیت پیغمبری که همراه است با جهاد و انبوه کارهای اجرایی اقتضا میکند که پیامبر مرد باشد ولی همان خدایی که پیامبران را از جنس مردان انتخاب فرمود، روشن کرد «اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَ الله اَتْقیکُم»؛ در نزد خدا گرامیترین شما متقی ترین شما است. ملاک ارزشگذاری، قرب به خدا است، قرب به خدا که زن و مرد ندارد.
حضرت زکریا(علیه السلام) وقتی وارد محراب حضرت مریم (سلام الله علیها) میشدند «وَجَدَ عِندَهَا رِزْقاً»؛(2) نزد آن حضرت رزقهای خاصی دیدند که با غذاهای معمولی متفاوت بود، پرسیدند ای مریم اینها از کجا برای تو میآید؟ «قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ، إنَّ اللّهَ یَرْزُقُ مَن یَشَاء بِغَیْرِ حِسَابٍ»؛ گفت از طرف خداست، خداوند هرکه را بخواهد بدون حساب و اسبابهای عادی رزق میدهد. اینجا بود که حضرت زکریا(علیه السلام) متذکر شدند چرا برای پیداکردن فرزند به عوامل فوق عوامل عادی متوسل نشوند و لذا؛ «قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِن لَّدُنْکَ ذُرِّیَّهی طَیِّبَهی إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاء»؛(3) گفت خدایا! حالا که اینقدر کار از تو میآید که این زنِ تنها را به این مقامات رساندی، یک سُلب پاک هم به من بده، چرا که تو به تقاضاهای بندگانت توجه داری، خدا هم وقتی اطمینان آنچنانی را در حضرت زکریا(علیه السلام) نسبت به الطاف الهی دید، فرمود: «إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ یَحْیَى»؛(4) تو را به تولد یحیی مژده میدهم. وقتی آن پیامبرِ خدا با روبهروشدن با حضرت مریم (سلام الله علیها) متوجه شدند آن حضرت چه مقاماتی به دست آورده متذکر شدند که میتوانند بالاتر از اینها به خداوند نظر کنند و از او ماوراء اسباب عادی و از قدرت «لدُنّی» او تقاضای فرزند نمایند.
در نگاه قرآنی با توجه به آیهی فوق، متوجه میشویم حتی در مقایسه یک پیامبر و یک زن الهی، قرآن مقام آن زن را بالاتر نشان میدهد که حتی از جهتی راهنمای آن پیامبر باشد، اینجاست که اگر کسی در مقایسه نسبت به حقیقت زن و مرد یکی را پائینتر از دیگری بداند نگاه قرآنی ندارد. عزیزان متوجه باشید اگر اعتقادتان غیر قرآنی شد به همان اندازه در سلوک معنوی متوقف میشوید زیرا قلب در آن صورت نورانیتش کامل نیست.
پس طبق آیات قرآن چون مقصدِ زن و مرد هر دو متعالی است پس هر دو میتوانند به مقاصد متعالی برسند زیرا حقیقت هر دو از نظر قرآن یکسان است. ممکن است برای رسیدن به مقصد ابزارهایشان فرق کند ولی در سیر به سوی مقصد هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند. به تعبیر عمان سامانی:
همتی باید قدم در راه زن *** صاحب آن خواه مرد و خواه زن
غیرتی باید به مقصد رهنور*** خانه پردازِ جهان چه زن، چه مرد
شرط راه آمد نمودن قطع راه *** بر سر رهرو چه مِعْجَر(5) چه کلاه
حجاب دوگانگیها
نکته دیگر که در بصیرت ما مؤثر است اینکه هروقت در قلب شما نسبت به زن و مرد از نظر ارزش، دوگانگی پیدا شد بدانید به همان اندازه شیفتگی نسبت به خدا در قلب شما کم شده است. اگر تمام نظرتان به اَحَد باشد هیچ وقت در مخلوقات خدا دوگانگی نمیبینید که بخواهید یکی را پائینتر از دیگری به حساب آورید، واقعاً دوگانگی نمیبینید چون دوگانگی وجود ندارد. حتی اگر قلب شما دوگانگی دید و به ذهنتان آمد که زن مهمتر از مرد است یا مرد مهمتر از زن و بعد هم به خودتان تذکر دادید که هیچکدام مهمتر از دیگری نیستند، بدانید در نظر به مخلوقات خداوند نگاه کاملی ندارید، اما فاسد نشدهاید. یک وقت به قلبتان نمیرسد که راستی زنها مهمترند یا مردها و اصلاً دوگانگی بین آنها نمیبیند. این نگاهِ سالمی است و حجابی بین شما و حق از این جهت ایجاد نشده اما اگر حجاب بود ولی متوجه آن حجاب بودید، در مرتبه پائینتری هستید، هر چند محجوب کامل نیستید، بلکه متوجه حجاب میباشید، زیرا به گفته مولوی: «متحد بودیم یک گوهر همه» و به تعبیر قرآن همه در محضر ربوبی حاضر شدهایم و از ما سؤال شد «اَلَسْتُ بِرَبِکُمْ؟»؛(6) آیا من رب شما نیستم. و همه ما، چه زن، چه مرد، گفتیم: «بَلی شَهِدْنا» آری تو پروردگار ما هستی و ما در حقیقتِ وجود خود ناظر چنین ربوبیتی میباشیم. ما آنجا یکی بودیم، وقتی پایین آمدیم دوگانگیها پیدا شد. خودمان هم در بین صحبتها تعبیر خوبی داریم میگوییم «چرا تو و منی میکنی؟» من و تو مقام انسانی است که در حجاب است. حالا اگر ما همدیگر را دوگانه ببینیم، عملاً به خودمان بیشتر نظر میکنیم و این شروع یک نحوه خودخواهی است. اگر انسان خود را دید ولی شما را هم یک حقیقت جدا دید، حتماً خودش را مهمتر از شما میبیند و این شروع «أَنَاْ خَیْرٌ مِّنْهُ»؛(7) و همسخنشدن با شیطان است. لذا است که قرآن اصرار دارد شما همگی یک حقیقت بودهاید که از آن حقیقت هرکس همسر خود را در کنار خود دارد. میفرماید: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَهی وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیرًا وَنِسَاء»؛ (8) ای مردم! بترسید از پروردگاری که همهی شما را از یک نفس واحد خلق کرد و زوج آن را نیز از آن نفس واحد خلق نمود و از آن دو، زنان و مردان زیادی را گسترش داد.
وقتی انسان چشم دلش متوجه یگانگیها نبود ولی عقلش متذکر موضوع بود. باید خود را به زحمت بیندازد و موضوع یگانگی بین زن و مرد را به دل تفهیم کند ولی اگر کسی بتواند محو و شیفته حق بشود دیگر دوگانگی نمیبیند، اینها همه مظاهر حقاند با جلوات مختلف. اصلاً این فرهنگ که تلاش میکند زن از مرد عقب نیفتد، فرهنگ انسانهای گرفتار هبوط است و جمع کردن ورقههای جنت برای پوشاندن عیبها.
دوگانگی بین زن و مرد از کجا؟
اگر عنایت فرمائید ملاحظه خواهید کرد در دوران جدید و با بهصحنهآمدن فرهنگ مدرنیته، به بشر ظلم بزرگی شد، در فرهنگ دینی هزاران سال بشریت زندگی کرد و این حرفها نبود که زن مهمتر است یا مرد- البته آسیبهایی که حاکی از انحراف در آن فرهنگ است همیشه استثنا بوده است، با طرح استثناها نباید اصل موضوع را فراموش کرد- قرنها مادران ما کنار پدران ما زندگی میکردند و هر کدام بر اساس فرهنگ دین، خود را تعریف کرده بودند و جلو میرفتند. در فرهنگ دینی این موضوع مطرح نبود که جای زن کجاست و جای مرد کجاست. پیرمردها و پیرزنهای متدین این زبان را نمیشناسند این زبان با انسان دینی بیگانه است که جای زن کجاست و جای مرد کجاست، این زبان، زبان غربِ بعد از رنسانس است که با پشت کردن به نگاه دینی، گرفتار دوگانگیها شد و بحث حقوق زن و مرد به معنی جدید آن مطرح شد، ما هزارسال، نه زن بودیم و نه مرد، بلکه کنار هم مؤمنه و مؤمن بودیم، آری
متحد بودیم یک گوهر همه *** بی سر و بی پا بُدیم آندم همه
چون بهصورت آمد آن نور سره *** شد عدد چون سایههای کنگره
کنگره ویران کنید از منجنیق *** تا رود فرق از میان آن فریق
نمیخواهم بگویم حالا که به این مصیبت افتادهایم فکری برای رفع آن نکنیم، ما وظیفه داریم در شرایط موجود جواب انبوه سؤالهایی را بدهیم که در اثر مواجهه با فرهنگ مدرنیته و تعریفِ آن فرهنگ از عالم و آدم پیش آمده است، ولی در فضایی که همه نظرها به حق است، کسی به خودش نگاه نمیکند تا بحث شود من محترمتر هستم یا او، همه مستغرق در انجام وظیفهاند و از برکات چنان حالتی کاملاً بهره میگیرند. در مقام شیفتگی و دلدادگی این سؤالها نیست، چون در آن مقام ما به خودمان نگاه نمیکردیم تا مجبور شویم خودمان را وصله و پینه کنیم. در بهشت بودیم و مستغرق تماشای جمال یار، شجره را نگاه نمیکردیم، خدا را نگاه میکردیم. خدا لعنت کند شیطان را که گفت شجره را نگاه کن تا از آنچه به نام جاودانگی است بهرهمند شوی، ما که در آن جا در جاودانگی بودیم چهچیزی باعث شد که ما از جاودانگی در آمدیم جز شیطانی که خواست ما را به درخت جاودانگی راهنمایی کند؟ این که کسی بیاید بگوید آقا زن مهمتر است یا مرد، اولِ محرومیت از یگانگیها بود. ما داشتیم زندگی میکردیم، این سؤالها را نداشتیم، ما در همان چیزی بودیم که حالا شما به دروغ شعار میدهید که میخواهید ما را وارد آن کنید. میگویند حقوق زن و مرد را رعایت کنید آری حتما باید رعایت کنیم، عرض کردم هرکس تصور قلبیاش این باشد که زن مهمتر است یا مرد، این فرد دلش دل ایمانی نیست، ولی در بستر دینی این حرفها نیست. آنقدر که زن دوست دارد سختی بکشد تا همسرش راحت باشد، خود مرد برای خود دلسوزی نمیکند، و عین این حالت برای مرد هست، خود را به آب و آتش میزند تا همسرش راحت باشد. در چنین فضائی شیطان گفت: «هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَهی الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَى»؛(9) آیا تو را به درخت جاودان و مُلکی زوال ناپذیر هدایت کنم؟ و از آن طریق به طرف چیزی رفتیم که میخواستیم از آن فرار کنیم، اولِ مشکلات شد و شروع برگ جمعکردن برای پوشاندن زشتیهای سر بر آورده. مشکلات مربوط به حقوق زن و مرد را باید در جدایی از فضای زندگی جستجو کرد، حال چه این مشکلات در اثر سوء استفاده از دین باشد و به نام دین مردسالاری را حاکم کنند، و چه ناشی از خروج از دین باشد و رشددادن دوگانگی و رقابت بین زن و مرد. باید مسئولان فرهنگی جامعه، آرمانی را که دین برای زن از یک طرف و برای خانواده از طرف دیگر مطرح میکند بشناسند و برای نزدیک شدن به آن برنامهریزی کنند، بدون آنکه گرفتار فرهنگ فمینیستی و روحیه دوگانگی بین زن و مرد شوند.
مادر بزرگهای ما نسبت به همسران خود هرگز احساس دوگانگی نمیکردند تا بحث رجحان حقوق یکی بر دیگری پیش آید، آنها در عین زندگی مشترک و استقلال اقتصادی در آنچه مربوط به خودشان بود، کاملاً به اهداف عالیه زندگی نظر داشتند. پدربزرگهای ما هم هیچوقت نمیگفتند ما مردیم و باید قلدری کنیم، آنهایی که در فرهنگ اسلام پروریده شده بودند زندگی را مافوق این حرفها میدیدند. آیتاللهجوادی«حفظهاللّه» از قول استادشان مرحوم فاضل تونی«رحمهیاللهعلیه» نقل میکردند؛ «همکلاسیهای ما در اصفهان قبل از اینکه به عنوان طلبهی رسمی وارد مدرسه صدر شوند، تا کتاب مکاسب را نزد مادرانشان خوانده بودند». یعنی تا صد و پنجاهسالِ گذشته چنین فضایی در خانههای ما حاکم بود. عرض کردم ما نباید شرایطی را مورد قضاوت قرار دهیم که با شهادت شیخ فضلالله نوری و حاکمیت روشنفکران و نفوذ فرهنگ مدرنیته در امورات جامعه، از زندگی گذشته خود جدا شدیم و مقلد فرهنگ غریبهای شدیم که هر جا پا گذاشته بیش از آن که اصلاح کند جامعه را گرفتار بحران کرده، آری نباید برای قضاوت خود چنین جامعهای را مدّ نظر قرار دهیم که با شعارهای مدرنْ گرفتار گسستگی تاریخی شده است. ما از قاجاریه به بعد از همه چیز واماندیم، قوم قاجار به عنوان نژاد مغول خود را به عنوان فاتح ایران احساس میکردند، و نه ایرانی اصیل، آنچنان شیفته غرب شدند که در دوران آنها همه گذشته ما نفی شد، بین مدرنیته و سنت ماندیم و بحران شروع شد. ما برای خود و برای اداره شهرها برنامه داشتیم، ما هزار سال بهترین نوع ارتباط با طبیعت را آزموده بودیم و بهترین آرامش را در دل طبیعت برای خود شکل دادهبودیم. در منظر دینی ارزش انسان به این است که خوب بندگی کند، نه آنکه خوب آپارتمان بسازد، ملتها را نباید با ارزشهای غربی مقایسه کرد، باید آنها را نسبت به اهداف مقدسی که باید بدان دست یابند ارزیابی نمود و اینکه آیا حکیمان و نخبگان آنها توانستهاند بستر رسیدن به آن اهداف را در زندگی شکل دهند یا نه.
آری یک وقت خود را نسبت به اهداف عالیهای که باید بدان میرسیدیم مقایسه میکنیم، مسلّم عقب افتادگیهایی داریم، ولی یک وقت خود را با غرب و اهدافی که آن فرهنگ برای انسان در نظر گرفته، مقایسه میکنیم که در این صورت با چشم غرب به خود مینگریم، این همان موضوعی است که در بهشت خواستیم با چشم شیطان زندگی خود را شکل دهیم و درنتیجه از همهچیز محروم شدیم. زیرا:
زانکههر بدبخت خرمن سوخته *** مینیارد شمع کس افروخته
شیطانی که با تمرد از فرمان الهی همه زحمات خود را بر باد داد نمیتواند آرام بنشیند تا ما را در بهشت الهی غرق تماشای جمال پروردگارمان ببیند، با شعار جاودانگی ما را از جاودانگی در بهشت محروم کرد، همچنانکه با شعار آزادی زنان، زنان را از زندگی زیبای دینی محروم نمودند و گرفتار یک نوع بیکسی کردند. کارشناسان امر به ما خبر میدهند: «بیکسی و تنهایی زن، ناشی از فروپاشی خانواده، در غرب بیداد میکند. این امر بین زن و مرد مشترک است، اما زن به لحاظ ظرافت روحیاش بیشتر آسیب میبیند. بسیاری از زنان از آدمیزاد ملول گشته با سگ و گربه روزگار میگذرانند»(10) آیا نزدیکی به فرهنگ غربی و طرح دوگانگی بین زن و مرد ما را به زندگی بهتری رساند یا آن وقتی که مردم ما بی سروصدا بر اساس راه و رسمی که خود تدوین کرده بودند، زندگی کردند و بندگی خود را رشد دادند؟ مردمی که کتابهای تاریخ – که کتاب زندگی سلاطین است- چیزی در مورد آنها ننوشتند ولی روح تاریخ مربوط به آنها است. بناست در دنیا و برای اهل دنیا خبری از آنها نباشد ولی «طُوبَی لِلْغُرَباء» زنده باد آنهایی که به ظاهر خبری از آنها نیست ولی روی این زمین زندگی توحیدی کردند و رفتند. مگر ما در روایت قدسی نداریم «اُولیایی تَحْتَ قبایی لا یعْرِفُونَهُمْ غیری»(11) اولیاء و دوستان من زیر قبهی من هستند هیچکس جز من آنها را نمیشناسد. ملتها و تمدنهای بزرگ به اهداف مقدس میاندیشند و نه به نمایش خود در چشم دیگران.
فرهنگ بحرانزا
موضوع غرب یک پدیده نوظهوری است که حیات خود را در لوکس کردن زندگی و نمایشدادن خود به دیگران جستجو میکنند، این نشانه بیهویتی و بیریشهبودن این تمدن است. اینها همیشه برای سایر ملل مسئله ایجاد میکردند، نمونهاش اسکندر مقدونی که از آتن بلند شد و آمد اینجاها را بههم ریخت و بعد به مصر رفت. معلوم نیست چرا؟ چون معنی بودن در یک زندگی مقدس و متعالی را گم کردهبودند، کارشان این نبود که خودشان زندگی کنند. یکی از عزیزان تحقیق کرده که باروت را اولین بار چینیها اختراع کردند اما هیچ وقت باآن توپ نساختند چون باروت را اختراع کردند تا در کنار زندگی از آن استفاده کنند اما همینکه باروت به دست اروپاییها افتاد با آن توپ ساختند و برنامه تجاوز به سایر ملتها را شروع کردند. ولی چینیها چون روح تجاوز نداشتند از آن، وسیلهی تجاوز به سایر ملتها درست نکردند. یا همین چینیها برای اولین بار قطبنما را اختراع کردند، اما کشتیهای غولپیکر برای سرکشی به سایر قارهها نساختند، چون میخواستند خودشان زندگی کنند ولی همینکه قطبنما بهدست اروپاییها افتاد با همان روحیه به اسم مسافرت در اقیانوسها اکثر ملتهای دنیا را تحت استعمار خود درآوردند و بلایی بر سر مردم آفریقا آوردند که عملاً دیگر آن آفریقایی که خود صاحب تمدن بود – بدون آنکه خود را برای تجاوز آماده کرده باشد- نابود گشت. گویا باید همه دنیا نوکر روح اروپایی شوند. معلوم است وقتی این روح و روحیه به صحنه آمد مسلم بنده و جنابعالی باید برای مقابله با آن مجهز شویم ولی متوجه باشیم بشر در تاریخ کهن خود به طوری زندگی میکرده که بیش از آنکه خود را به رخ سایر ملل بکشد، به ساحت قدسی خود میپرداخته، آن نوع زندگی که قابل نمایش نبوده است.
حرف بنده این بود که ما سالهای سال در یک فضای دینی زندگی میکردیم ولی این حرفها هم نبود که حق زن یا حق مرد چه شده است، این حرفها که حکایت از روحیه رقابت و دوگانگی دارد با حضور فرهنگ غربی از دورهی قاجار که با یک خودباختگی با فرهنگ غربی روبهرو شدیم، پیدا شد و با نهایت بیتدبیری همه گذشته خود را نفی کردیم و هر چه غربی بود برایمان اصیل جلوه کرد، به طوری که پادشاه قاجار خاک باغچهاش را هم از بلژیک آورد. در جامعهای که تمام مناسباتش را با دین اسلام تنظیم کرده ناگهان فرهنگی وارد میشود که هیچ توجهی به دین ندارد، حاصل کار رضاخان میشود که به پسرش از جزیره موریس نامه مینویسد؛ «مرا انگلیسیها آوردند، خودشان هم بردند، باید از آنها بترسی ولی باید کاری کنی که مردم از تو بترسند». تا این حدّ خودباختگی و زبونی در مقابل غرب کار را به کشف حجاب اجباری کشاند و چه بلبشویی در این کشور راه انداختند، از گذشته خود رانده شدند و نسبت به غرب هم خود را باخته دیدند. هرکس هرکاری از دستش میآمد میکرد، و لذا فضای خانوادههای ما تبدیل شد به قلدری مردها و تضعیف زنان. و متأسفانه غربزدهها این شرایط را که هنوز هم ما گرفتار آن هستیم و روحیه بعضی از پدران ما حاصل فضای فرهنگ چنین زمانی است، به عنوان فرهنگ خانواده دینی عمده کردند و با فرهنگ غربی مقایسه نمودند و نتیجه گرفتند اسلام زن را تحقیر کرده است. و روشنفکران بریده از فرهنگِ کهنِ ما نیز تحت تأثیر همین حرفها سخن گفتند و قلم فرسایی کردند. آری در برههای از تاریخ تشیع چنین گرفتاری هست که زن تحقیر شده ولی این درست در زمانی است که فرهنگ دینی آسیب دیده است. همانطور که در اهل سنت به جهت آسیب بیشتری که به دین وارد شد، تحقیر زن بیشتر اِعمال شد و هنوز هم ادامه دارد، در حالی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «خِیارُکُم، خِیارُکُم لِنِسائِهِم»؛(12) بهترین شما کسانی هستند که برای زنان خود همسران خوبی باشند.
آیا این منطقی است که برخورد غیر اسلامی بعضی از مردان را نسبت به زنان به پای اسلام بگذاریم و بعد نتیجه بگیریم باید با روش اروپایی نهضت احیاء حقوق زنان راه بیندازیم و با منظری که غربیها به زن مینگرند همه چیزِ خود را از دست بدهیم؟ چه شد که در خانوادههای ما تو و منی پیدا شد؟ آیا در فضای خانوادههای دینی با آن اهداف مقدسی که در آن مطرح است، تو و منی بین اعضاء خانواده مطرح است که حالا مجبور شویم یک طوری این تو و منیها را وصله کنیم؟ البته وقتی تو و منی پیدا شد باید وصله کرد، ولی اگر شیفتگی دینی بیاید و گذشتْ قسمتی از دینداری حساب شود دیگر این حرفها پیش نمیآید. وقتی دین در میان باشد چیزی پاره نمیشود که مجبور شویم وصله کنیم. در فضای هزارسال یگانگی چیزی به نام رقابت زن و مرد نبود، به اندازهای که از خدای یگانه جدا شدیم دوگانگیها خود را نشان داد و در فضای دوگانگی، حق زن و مرد مطرح و هزارانهزار مشکل ظاهر میشود.
گاهی دوستان سؤال میکنند چرا اسلام جواب سؤالهای پیش آمده را نمیدهد ابتدا عنایت داشته باشید این سؤالها از وقتی طرح شد که انسانها از خانه ایمانشان فاصله گرفتند، آری اسلام آنچنان برای همه تاریخ وسعت دارد که در هر شرایطی جوابگوی سؤالات بشر است، ولی فراموش نفرمائید درمان اصلی سؤالات این است که سعی کنیم مردم به خدا وصل شوند تا اصلاً این حرفها مطرح نباشد. در جلسه سوم کتاب «آشتی با خدا» عرض شد بسیاری از این سؤالهایی که در زندگی ما نسبت به خدا پیش میآید به جهت بیثمری حیات است، انسانی که از حیاتش بهره کافی نبرده است و حالا سؤال دارد که «چرا خدا من را خلق کرد» مثل کسی است که مطابق آدرسی که در دست دارد، آن جایی را که باید برود پیدا نکند، در این حالت است که میگوید این چه آدرسی بود که به ما دادید؟ اما اگر مطابق آدرسی که به او دادهاند آنجایی را که میخواست پیدا کند، دیگر نمیگوید این آدرس را چرا به ما دادند، وقتی به مقصدی که میخواست رسید، دیگر سؤال برایش نمیماند. میگوید خوب شد که آمدیم.
وقتی انسان از خانه ایمانش جدا شد و از نظر به اهداف مقدس غفلت کرد، نظر به خود شروع میشود، خود را میبیند و اینکه خودش غیر از آن دیگری است و این شروع بحث است که آیا حقوق زن و مرد باید مساوی باشد یا نه، چرا ارث زن با ارث مرد مساوی نیست، و هزاران سؤال دیگر که البته اگر جواب درستی به آنها داده نشود جوانان ما نسبت به حقانیت اسلام مسئلهدار میشوند و باید در عین توجه به حیات طیب که قرآن برای زن و مرد به طور یکسان تعیین نموده، روشن شود که این تفاوتها اولاً: تبعیض نیست، ثانیاً: طوری حقوق زن تنظیم شده که زن بتواند در بستر مسئولیت تربیتی خود بدون هرگونه دغدغه اقتصادی به کار خود ادامه دهد.
پینوشتها:
1 – به کتاب «ده نکته از معرفت نفس» رجوع شود.
2 – سوره آل عمران، آیه 37.
3- سوره آل عمران، آیه 38.
4- سوره مریم، آیه 7.
5 – روسری.
6 – سوره اعراف، آیه 172.
7 – سوره اعراف، آیه 12.
8 – سوره نساء، آیه 1.
9 – سوره طه، آیه 120.
10 – کتاب «منزلت زن در اندیشه اسلامی» محمد فنائی اشکوری، ص 50.
11 – شرح فصوص قیصری، ص 441.
12 – نهج الفصاحه، حدیث شماره 1477.
منبع مقاله :
طاهرزاده، اصغر، (1388) زن آنگونه که باید باشد، اصفهان: لُبالمیزان، چاپ اول