وجود و ماهیت زن، این موجود بسیار لطیف هستی، ظرافت هایی دارد که شناخت ابعاد آن کنکاش های متعددی می طلبد. جامعه شناسان و اندیشمندان علوم تجربی بارها از ویژگی های ذاتی و طبیعت و سرشت این مخلوق یاد کرده اند. دنیای متفاوت زنان با توجه به نوع نگاهی که آنان به اطراف خود دارند، هر از چند گاهی باعث شده تا صاحبنظران و متفکران علم جامعه شناسی در این حیطه قلمفرسایی کنند.
در این مقال برآنیم تا با نیم نگاهی به آموزه های دینی ببینیم که اسلام به عنوان آخرین دین الهی و آسمانی چه دیدگاهی راجع به زن به عنوان یک موجود با طراوت و با محبت دارد.
اسلام در مورد حقوق خانوادگی زن و مرد فلسفه خاصی دارد و برای زن و مرد در همه موارد یک نوع حقوق و یک نوع وظیفه و یک نوع مجازات قائل نشده است. پاره ای از حقوق و تکالیف و مجازات ها را برای مرد مناسب تر دانسته و پاره ای از آنها را برای زن. در نتیجه، در مواردی برای زن و مرد وضع مشابه و در موارد دیگر وضع نامشابهی در نظر گرفته است.
این در حالی است که برخی از روشنفکران غربی می گویند، تمام مقررات و قوانین جهان قبل از قرن بیستم، بر این پایه است که مرد از نظر جنس شریف تر از زن است و زن برای استفاده و استمتاع مرد آفریده شده و حقوق اسلامی نیز بر محور مصالح و منافع مرد دور می زند. آنها معتقدند اسلام دین مردان است و زن را انسان تمام عیار نشناخته و برای او حقوقی که برای یک انسان لازم است، وضع نکرده است. اگر غیر از این بود، تعدد زوجات را تجویز نمی کرد، حق طلاق را به مرد نمی داد، شهادت دو زن را با یک مرد برابر نمی کرد، ریاست خانواده را به شوهر نمی داد، ارث زن را مساوی با نصف ارث مرد نمی کرد، برای زن قیمتی به نام مهر قائل نمی شد، به زن استقلال اقتصادی و اجتماعی می داد و او را جیره خوار و واجب النفقه مرد قرار نمی داد و…
برای بررسی اینکه بین حقوق زن و مرد تساوی است یا تشابه، باید ببینیم آیا لازمه تساوی حقوق، تشابه حقوق هم هست یا خیر؟ تساوی غیر از تشابه است، تساوی برابری است و تشابه یکنواختی. ممکن است پدری ثروت خود را به طور متساوی میان فرزندان خود تقسیم کند، اما به طور متشابه تقسیم نکند. مثلاً ممکن است این پدر هم چند قلم ثروت داشته باشد، هم تجارتخانه، هم ملک مزروعی و هم مستغلات اجاری، ولی نظر به اینکه قبلاً فرزندان خود را استعدادیابی کرده، در یکی ذوق و سلیقه تجارت دیده است و در دیگری علاقه به کشاورزی و در سومی اداره املاک و با در نظر گرفتن اینکه آنچه به همه فرزندان می دهد، از لحاظ ارزش مساوی با یکدیگر باشد و ترجیح و امتیازی از این جهت در کار نباشد، به هرکدام از فرزندان خود همان سرمایه را می دهد که قبلاً در آزمایش استعدادیابی آن را مناسب یافته است.
کمیت غیر از کیفیت و برابری غیر از یکنواختی است. آنچه مسلم است اینکه اسلام حقوق یکسان و یکنواختی برای زن و مرد قائل نشده است؛ ولی هرگز امتیاز و ترجیح حقوقی برای مردان نسبت به زنان قائل نیست. اسلام اصل مساوات انسان ها را درباره زن و مرد نیز رعایت کرده است. اسلام با تساوی حقوق زن و مرد مخالف نیست، با تشابه حقوق آنها مخالف است. کلمه تساوی و مساوات چون مفهوم برابری و عدم امتیاز در آنها گنجانیده شده، جنبه « تقدس» پیدا کرده، جاذبه دارد و احترام شنونده را جلب می کند؛ خصوصاً اگر با کلمه « حقوق» توأم شود.
حال این سؤال مطرح می شود که چرا اسلام حقوق زن و مرد را در بعضی موارد مشابه یکدیگر قرار نداده است؟ آیا اگر حقوق زن و مرد هم مساوی باشد و هم مشابه، بهتر است یا اینکه فقط مساوی باشد و مشابه نباشد.
برای پاسخ به این سؤالات، نخست باید دید که مقام زن در جهان بینی اسلامی به چه شکلی است؟ از جمله مسائلی که در قرآن کریم تفسیر شده، موضوع خلقت زن و مرد است. قرآن با کمال صراحت در آیات متعددی می فرماید که زنان را از جنس مردان و از سرشتی نظیر سرشت مردان آفریده ایم. از سوی دیگر، در اسلام نظریه تحقیرآمیزی نسبت به زن از لحاظ سرشت و طینت وجود ندارد.
یکی دیگر از نظریات تحقیرآمیزی که در گذشته وجود داشته و در ادبیات جهان آثار نامطلوبی به جا گذاشته است، این است که زن عنصر گناه است. از وجود زن شر و وسوسه برمی خیزد، شیطان زن را وسوسه می کند و زن مرد را. می گویند آدم اول که فریب شیطان را خورد و از بهشت سعادت بیرون رانده شد، از طریق زن بود. شیطان حوا را فریفت و حوا آدم را.
این در حالی است که قرآن داستان بهشت آدم را مطرح کرده، ولی هرگز نگفته که شیطان حوا را فریفت و حوا آدم را. قرآن نه حوا را مسؤول اصلی معرفی می کند و نه او را از حساب خارج می کند. می گوید به آدم گفتیم خودت و همسرت در بهشت سکنی گزینید و از میوه های آن بخورید. قرآن آنجا که پای وسوسه شیطانی را به میان می کشد، ضمیرها را به شکل « تثنیه» می آورد و می گوید:« فوسوس لهما الشیطان». شیطان آن دو را وسوسه کرد.
از دیگر نظریات تحقیرآمیز اینکه، سهم زن را در تولید فرزند بسیار ناچیز می دانسته اند. اعراب جاهلیت و بعضی از ملل دیگر مادر را فقط بمنزله ظرفی می دانسته اند که نطفه مرد را که بذر اصلی فرزند است، در داخل خود نگه می دارد و رشد می دهد. در قرآن، ضمن آیاتی که می گوید شما را از مرد و زنی آفریدیم و برخی آیات دیگر که در تفاسیر توضیح داده شده، به این طرز تفکر خاتمه داده شده است. از آنچه گفته شد معلوم می شود اسلام از نظر فکر فلسفی و از نظر تفسیر خلقت نظر تحقیرآمیزی نسبت به زن نداشته، بلکه آن نظریات را مردود شناخته است.
از نظر اسلام این مسأله هرگز مطرح نیست که آیا زن و مرد دو انسان متساوی در انسانیت هستند یا نه و آیا حقوق خانوادگی آنها باید ارزش مساوی با یکدیگر داشته باشند یا خیر؟ از نظر اسلام، زن و مرد هر دو انسانند و از حقوق انسانی متساوی بهره مند می باشند. اسلام می گوید، زن و مرد به دلیل اینکه یکی زن است و دیگری مرد، در جهات زیادی مشابه یکدیگر نیستند، جهان برای آنها یکجور نیست و خلقت و طبیعت آنها را یکنواخت نخواسته است. همین ایجاب می کند که از لحاظ بسیاری حقوق و تکالیف و مجازات ها وضع مشابهی نداشته باشند. در دنیای غرب، اکنون سعی می شود میان زن و مرد قوانین و مقررات و حقوق و وظایف واحد و مشابهی به وجود آورند و تفاوت های غریزی و طبیعی زن و مرد را نادیده بگیرند. آنچه اکنون در کشور ما میان طرفداران حقوق اسلامی از یکطرف و طرفداران پیروی از سیستم های غربی از طرف دیگر مطرح می باشد، مسأله وحدت و تشابه حقوق زن و مرد است، نه تساوی حقوق آنها.
واژه « تساوی حقوق» یک مارک تقلبی است که مقلدان غرب بر روی این ره آورد غربی چسبانیده اند. باید اذعان کرد با توجه به وضع طبیعی و احتیاجات جسمی و روحی، زن هرگز حقوق مساوی با مرد ندارد؛ زیرا اگر بخواهد حقوقی مساوی حقوق مرد و سعادتی مساوی سعادت مرد پیدا کند، تنها راه این است که مشابهت حقوقی را از میان بردارد و برای مرد حقوقی متناسب با مرد و برای خودش حقوقی متناسب با خودش قائل شود.
باور ما این است که عدم تشابه حقوق زن و مرد در حدودی که طبیعت زن و مرد را در وضع نامشابهی قرار داده است، هم با عدالت و حقوق فطری بهتر تطبیق می کند، هم سعادت خانوادگی را بهتر تأمین می نماید و هم اجتماع را بهتر به جلو می برد. البته که لازمه عدالت و حقوق فطری و انسانی زن و مرد عدم تشابه آنها در پاره ای از حقوق است. پس بحث ما صد در صد جنبه فلسفی دارد و به اصلی به نام « اصل عدل» مربوط است که یکی از ارکان کلام و فقه اسلامی است.
اصل عدل همان اصلی است که قانون تطابق عقل و شرع را در اسلام به وجود آورده است. یعنی از نظر فقه اسلامی و لا اقل فقه شیعه اگر ثابت شود که عدل ایجاب می کند فلان قانون باید چنین باشد نه چنان و اگر چنان باشد ظلم است و خلاف عدالت است، ناچار باید بگوییم حکم شرع هم همین است؛ زیرا شرع اسلام طبق اصلی که خود تعلیم داده، هرگز از محور عدالت و حقوق فطری و طبیعی خارج نمی شود. علمای اسلام با تبیین و توضیح اصل « عدل»، پایه فلسفه حقوق را بنا نهادند. توجه به حقوق بشر و به اصل عدالت، به عنوان اموری ذاتی و تکوینی و خارج از قوانین قراردادی، اولین بار به وسیله مسلمانان عنوان شد و پایه حقوق طبیعی و عقلی را آنها بنا نهادند. اما مقدر چنین بود که آنها کار خود را ادامه ندهند و پس از تقریباً هشت قرن، دانشمندان و فیلسوفان اروپایی آن را دنبال کنند و این افتخار را به خود اختصاص دهند. آنها از یکسو فلسفه های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی به وجود آوردند و از سوی دیگر، افراد و اجتماعات و ملت ها را با ارزش حیات و زندگی و حقوق انسانی آنها آشنا ساختند. نهضت ها و حرکت ها و انقلاب ها به وجود آوردند و چهره جهان را عوض کردند. گذشته از علل تاریخی، یک علت روانی و منطقه ای نیز موجب شد مشرق اسلامی مسأله حقوق عقلی را که خود پایه نهاده بود، دنبال نکند. یکی از تفاوت های روحیه شرقی و غربی در این است که شرق تمایل به اخلاق دارد و غرب به حقوق؛ شرق شیفته اخلاق است و غرب شیفته حقوق؛ شرقی انسانیت خود را در این می بیند که حقوق خود را بشناسد و از آن دفاع کند و نگذارد دیگری به حریم حقوق او پا گذارد. بشریت هم به اخلاق نیاز دارد و هم به حقوق. انسانیت هم به حقوق وابسته است و هم به اخلاق. هیچکدام از حقوق و اخلاق به تنهایی معیار انسانیت نیست. در پایان، باید تصریح کرد که شخصیت زن از دیدگاه اسلام در قلمرو ارزش ها، هیچ گونه تفاوتی با مردها نداشته و در استعداد پذیرش فضایل عالی انسانی با یکدیگر مساوی هستند.
منبع:دنیای زنان، شماره 49