روایات و داستانهایی از امام باقر علیه السلام

روایات و داستانهایی از امام باقر علیه السلام

امام باقر علیه السلام :

عالمى که از علم او استفاده شود بهتر از هفتاد هزار پرستش کننده خداست . (1)
ارتباط دوستانه با مردم

اوعبیده گوید: من همراه امام باقر علیه السلام بودم ، به هنگام سوار شدن به کجاوه اول من سوار مى شدم و سپس او. وقتى بر روى مرکب قرار مى گرفتیم حضرت به من سلام مى کرد و همانند مردى که رفیقش را به تازگى ندیده باشد احوالپرسى مى کرد و دست مى داد، و هنگام پیاده شدن پیش از من پیاده مى شد و وقتى از کجاوه پیاده مى شدیم سلام مى کرد مانند کسى که رفیقش را به تازگى ندیده باشد احوالپرسى مى کرد.
من گفتم : یابن رسول اللّه شما کارى مى کنید که هیچکس از مردم نزد ما نمى کنند و اگر یک بار هم چنین کنند زیاد است .
حضرت فرمود: مگر ثواب مصافحه را نمى دانى ؟ دو مومن به یکدیگر مى رسند و یکى با دیگریى دست مى دهد پس همواره گناهان آندو مى ریزد همان گونه که برگ از درخت مى ریزد و خدا به آنها توجه مى کند تا از یکدیگر جدا شوند. (2)
سوال از ولایت

ابو خالد کابلى گوید: به منزل امام باقر علیه السلام رفتم ، حضرت مرا به صبحانه دعوت کرد من هم با او صبحانه خوردم . غذاى حضرت بقدرى پاکیزه و گوارا بود که تا به حال چنین غذایى نخورده بودم .
وقتى از خوردن فارغ شدیم امام علیه السلام فرمود: اى ابا خالد! این غذا را چگونه دیدى ؟
عرض کردم : فدایت شوم من غذائى گواراتر و پاکیزه تر از این ندیده بودم اما به یاد این آیه درکتاب خدا افتادم :
ثم لتسالن یومئدعن النعیم (آنگاه در روز قیامت از نعمتها سوال مى شوید).
امام علیه السلام فرمود: از اعتقاد حقى (ولایت ائمه علیهم السلام ) که بر آن هستید سوال مى شوید. (3)
اطعام شیعیان

سدیر یکى از شاگردان امام باقر علیه السلام بود. او مى گوید: امام باقر علیه السلام به من فرمود: اى سدیر آیا روزانه یک برده آزاد مى کنى ؟
عرض کردم : نه .
امام علیه السلام فرمود: در هر ماه چطور؟
عرض کردم : نه .
حضرت فرمود: درهر سال چطور؟
عرض کردم : نه .
امام علیه السلام گفت : سبحان اللّه ، آیا دست یکى از شیعیان ما را مى گیرى و به خانه ببرى و به او غذا دهى تا سیر شود؟ به خدا سوگند این کار بهتر از آزاد کردن برده اى است که از فرزندان حضرت اسماعیل باشد. (4)
نهى از منکر امام علیه السلام

ابوبصیر گوید: در کوفه براى زنى قرآن مى خواندم . یک بار در موردى با او شوخى کردم ! بعد از مدتى که به خدمت امام باقر علیه السلام رسیدم مرا مورد مذمت و سرزنش قرار داد و فرمود: کسى که در خلوت مرتکب گناه شود خداوند به او نظرلطف نمى کند. چه سختى به آن زن گفتى ؟
از روى شرم و حیا سر در گریبان افکندم و توبه کردم .
امام باقر علیه السلام فرمود: شوخى با زن نامحرم را تکرار نکن . (5)
تبریک به عمال ستمگران

محمد بن مسلم که یکى از شاگردان امام باقر علیه السلام است مى گوید: همراه عده اى کنار درب خانه امام باقر علیه السلام در محضر آن حضرت بودیم . امام علیه السلام نگاهى به مردم کرد که گروه گروه عبور مى کنند به بعضى از کسانى که نزد او بودند فرمود: مسئله اى در مدینه پیش آمده است ؟
او عرض کرد: فدایت شوم از طرف حکومت (ظالم ) براى مدینه فرماندارى تعیین شده است و مردم به دیدار او مى روند تا به وى تهنیت گویند.
امام علیه السلام فرمود: به نزد او مى روند تا بخاطر پست جدیدش به او تبریک گویند در حالى که او درى از درهاى جهنم است . (6)
تسلیم

عده اى به محضر امام باقر علیه السلام رسیدند و دیدند که یکى از فرزندان او بیمار شده است و امام علیه السلام ناراحت و اندوهگین است .
با خود گفتند: اگر این کودک از دنیا برود مى ترسیم امام علیه السلام را آن گونه ببینیم که نمى خواهیم در آن حال باشد.
چیزى نگذشت که صداى شیون اهل خانه بلند شد و فرزند امام علیه السلام از دنیا رفت . آنگاه حضرت نزد آنها آمد در حالیکه چهره او شاد بود و ناراحتى ها قبل از سیماى او بر طرف شده بود.
آنها به امام علیه السلام عرض کردند: فدایت شویم ما ترس آن داشتیم که با مرگ فرزند حالتى پیدا کنید که ما هم بخاطر اندوه شما غمگین شویم .
حضرت به آنها فرمود: ما مى خواهیم کسى را که دوست داریم بسلامت باشد و ما راحت باشیم اما وقتى امر الهى فرا رسد تسلیم اراده خداوند هستیم . (7)
مجالست شیعیان با یکدیگر

مسیر گوید: امام باقر علیه السلام به من فرمود:آیا شما شیعیان با یکدیگر خلوت و گفتگو مى کنید و آنچه مى خواهید مى گوئید؟
عرض کردم : آرى به خدا، با یکدیگر خلوت مى کنیم (در مجالسى که مخالفین شیعه نباشند با یکدیگر مى نشینیم ) و گفتگو مى کنیم و آنچه مى خواهیم (از ویژگیهاى شیعه ) بیان مى کنیم .
حضرت فرمود: همانا به خدا من دوست دارم که در بعضى از آن مجالس با شما باشم ، به خدا بو و نسیم (عقاید و گفتار حق شما) را دوست دارم ، شما هستید که از دین خدا و دین ملائکه او برخوردارید، پس با تلاش و تقوا (خود و ما را) کمک کنید. (8)
اسلام حقیقى

ابى جارود گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم : اى فرزند رسول خدا! آیا شما دوستى و دلباختگى و پیروى مرا نسبت به خود مى دانید؟
امام علیه السلام : آرى .
عرض کردم : من از شما پرسشى دارم که مى خواهم به من پاسخ دهید زیرا چشمم نابینا است و کمتر راه مى روم و همیشه نمى توانم شما را زیارت کنم .
امام علیه السلام فرمود: سوال خود را بپرس .
عرض کردم : مرا از دینى که شما و خاندانتان خدا را بر اساس آن عبادت مى کنید آگاه کن تا من هم بر اساس آن خدا را دیندارى کنم .
امام علیه السلام فرمود: با سخنى کوتاه سوال بزرگى کردى ، به خدا سوگند همان دینى که خود و پدرانم خداوند را به آن دیندارى مى کنیم به تو مى گویم .
1 – شهادت به یگانگى خداوند و رسالت محمد صلى اللّه علیه و آله
2 – اقرار به آنچه پیامبر صلى اللّه علیه و آله از جانب خداوند آورده است .
3 – محبت به دوست ما و دشمنى با دشمنان ما.
4 – پیروى از فرمان ما.
5 – انتظار قائم ما.
6 – کوشش (در انجام واجبات ) و پرهیز از محرمات . (9)
ویژگیهاى شیعه

ابو اسماعیل گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم فدایت شوم شیعه در محیطى که ما زندگى مى کنیم بسیار زیاد است .
امام علیه السلام فرمود: آیا توانگر به فقیر توجه دارد؟ آیا نیکوکار از خطا کار در مى گذرد؟ و آیا نسبت به یکدیگر همکارى و برادرى دارند؟
عرض کردم : نه .
حضرت فرمود: آنها شیعه نیستند شیعه کسى است که این کارها را انجام دهد. (10)
دست دادن با دیگران

ابوعبیده گوید: از مدینه تا مکه در یک کجاوه همراه امام باقر علیه السلام بودم ، حضرت در بین راه پیاده شد و قضاء حاجت کرد و برگشت و فرمود: اباعبیده دستت را بده ، من دستم را دراز کردم حضرت چنان فشرد که فشار دست او را در انگشتانم احساس کردم . آنگاه فرمود: اى اباعبیده ! هر مسلمانى که برادر مسلمانش را ملاقات کند و با او مصافحه نماید و انگشتان خود را با انگشتان او در هم کند، گناهان آنها مانند برگ درختان در فصل زمستان بریزد. (11)
امید بدون عمل

جمعى از شیعیان در محضر امام باقر علیه السلام بودند، حضرت به آنها فرمود: اى گروه شیعه شما تکیه گاه میانه باشید و (از افراط و تفریط بپرهیزید) تا آنکه غلو کرده به شما باز گردد و کسى که عقب مانده است خود را به شما برساند.
مردى از انصار که سعد نام داشت عرض کرد: فدایت شوم : غلو کننده کیست ؟
حضرت فرمود: مردمى که درباره ما چیزى گویند که ما خود نمى گوئیم اینها از ما نیستند و ما هم از آنها نیستیم .
آن مرد سوال کرد: عقب مانده کدام است ؟
امام علیه السلام فرمود: کسى که طالب خیر است ، خیر و نیکى به او مى رسد و به همان مقدار نیتش پاداش دارد.
آنگاه رو به ما کرد و فرمود: به خدا سوگند ما از جانب خداوند براتى نداریم و میان ما او خویشاوندى نیست و بر خدا حجتى نداریم و جز با اطاعت بسوى خدا تقرب نجوییم . پس هر کس از شما که مطیع خدا باشد دوستى مابراى او سودند باشد و هر کس از شما نافرمانى خداوند کند دوستى ما سودش ندهد. واى بر شما مبادا فریفته شوید. (12)
توجه به آخرت

جابر گوید: خدمت امام باقر علیه السلام رسیدم ، حضرت فرمود: اى جابر به خدا سوگند که من غمگین و دل گرفته ام .
عرض کردم فدایت شوم دل گرفتگى و اندوه شما چیست ؟
حضرت فرمود: اى جابر! همانا خالص و صافى دین خدا به دل هر کس در آید از غیر او بگردد.
اى جابر! دنیا چیست و امیدوارى چه باشد؟ مگر دنیا غیر از خوراکى است که خوردى یاجامه اى که پوشیدى یازنى است که به او رسیدى ؟
اى جابر همانا مومنین به ماندن در دنیا دل بسنتد و از رسیدن به آخرت گریزى ندارد.
خرت خانه بقا و دنیا خانه فناست ، ولى اهل دنیا غافلند و گویا مومنانند که آگاه و اهل تفکر و عبرتند: آن چه با گوشهاى خود مى شنوند آنها را از یاد خدا کر نکند و هر زینتى را که چشمشان بیند از یاد خدا کورشان نسازد. پس به ثواب آخرت رسیدند چنانکه به این دانش رسیدند.
که اهل تقوا کم اهل دنیا هستند و تو را از همه بیشتر یارى کنند. اگر به یاد خدا باشى تو را یارى کنند و اگر فراموش کنى به یاد آورند. امر خدا را یاد آور مى شوند و بر ان ایستادگى مى کنند. براى دوستى پروردگارشان دل از همه چیز کنده و بخاطر اطاعت مالک خویش از دنیا در هراسند و ار صمیم دل به خداى عز وجل و محبت او متوجه شده و فهمیدند که هدف اصلى همین است بخاطر عظمتى که دارد.
پس دنیا را چون باراندازى دان که در آن بار انداخته و سپس کوچ خواهى کرد. (13)
گریه هاى امام باقر علیه السلام

(افلح ) غلام امام باقر علیه السلام بود، او مى گوید: من با امام باقر علیه السلام به زیارت خانه خدا رفتیم ، وقتى امام علیه السلام وارد مسجد شد از آنجا نگاهى به خانه خدا کرد و گریه کرد تا اینکه گریه اش بلند شد.
عرض کردم : پدر و مادرم فدایت باد مردم شما را مى بینند آهسته تر گریه کن .
امام علیه السلام فرمود: واى بر تو اى افلح چرا گریه نکنم شاید خداى تعالى به من نظر کند و در قیامت رستگار شوم .
آنگاه خانه خدا را طواف کرد و سپس آمد در نزد مقام نماز گذارد وقتى سر از سجده برداشت جاى سجده اش از اشکهاى چشمانش خیس شده بود و هر گاه مى خندید مى گفت : (الهم لاتمقتنى ) (14)
(یعنى خداوندا مرا به دشمنى نگیر) (15)
حق آل محمد علیه السلام

مردى در خدمت حضرت باقر علیه السلام عطسه زد گفت : (الحمداللّه ) امام باقر علیه السلام جواب عطسه او را نداد و فرمود: از حق ما کاست . آنگاه فرمود: چون یکى از شما عطسه کرد بگوید:
الحمداللّه رب العالمین و صلى اللّه على محمد و اهل بیته .
وقتى آن مرد چنین گفت : امام علیه السلام هم جواب عطسه او را داد. (16)
(یعنى به او یرحمک اللّه گفت ) سعدبن ابى خلف گوید: حضزت باقر علیه السلام هر گاه عطسه مى زد و به او ( یرحمک اللّه )مى گفتند، در جواب مى فرمود ( یغفر اللّه لکم و یرحمکم ) و هر گاه کسى نزد او عطسه مى زد به او مى فرمود: (یرحمک اللّه عزوجل ) (17)
ذکر خدا

امام صادق علیه السلام گوید: پدرم بسیار ذکر خدا مى گفت : من بااو راه مى رفتم و او همواره ذکر خدا مى گفت ، با او طعام مى خوردم و ذکر خدا مى گفت ، با مردم صحبت مى کرد و سخن بادیگران او از ذکر خدا باز نمى داشت و من مى دیدم که زبانش همواره ذکر (لااله الااللّه ) مى گوید.
همواره صبح ما را جمع مى کرد و دستور مى داد ذکر خدا مى گوئیم تا خورشید طلوع کند هر یک از ما مى توانست قرائت قرآن کند مى فرمود: قرائت قرآن کنیم و هر کس نمى توانست قرآن بخواند مى فرمود: ذکر خدا گوئیم . (18)
حفظ یاران

در زمان حکومت بنى امیه امام باقر علیه السلام و شیعیانش به شدت تحت نظر جاسوسهاى حکومت وقت بودند. حمزه بن طیار از پدرش محمد نقل مى کند که به درب منزل امام باقر علیه السلام رفتم تا اجازه بگیرم یه محضر او شرفیاب شوم اما آن حضرت اجازه نداد و دیگران را به حضور مى پذیرفت .
به منزل بازگشتم و در حالى که ناراحت بودم بر تخت دراز کشیدم بى خوابى مرا گرفت و همین طور فکر مى کردم که چرا امام علیه السلام اجازه ملاقات نداد و به مخالفین و منحرفینم از اسلام و ولایت اجازه داد. در همین فکرها غوطه ور بودم که صداى در را شنیدم .
گفتم : کیست ؟
امام باقر علیه السلام . حضرت فرمود: هم اکنون نزد مابیا. لباسهایم را پوشیدم و با او به راه افتادم تا اینکه به حضور امام علیه السلام رسیدم . او فرمود: اى محمد! نه فرقه و نه قدریه و نه حروریه و نه زیدیه بلکه حق با ماست . من اگر تو را به حضور نپذیرفتم بخاطر این دلایل بود(شاید بخاطر حضور جاسوسان حکومت بوده که او را نشناساند و آزار ندهند. من هم دلایل امام علیه السلام را پذیزفتم و خیالم راحت شد. (19)
حضور در میدان کار

(محمد بن منکدر) یکى از صوفیان مدینه گوید: در یکى از ساعات بسیار گرم به یکى از نواحى مدینه رفتم ، محمد بن على را دیدم که با بدن فربه بر دوش دو نفر از غلامان خود تکیه کرده است .
نزد خود گفتم : بزرگى از بزرگان قریش است که در این هواى گرم در طلب دنیا حرکت مى کند. مى روم و او را نصیحت مى کنم نزدیک رفتم و سلام کردم ، او هم در حالى که عرق کرده بود و نفس مى زد جواب سلام مرا داد.
عرض کردم : بزرگى از بزرگان قریش در این ساعت و با این حال در طلب دنیا حرکت مى کند؟
اگر در این حال مرگ تو فرا رسد چه خواهى کرد؟
حضرت خود تکیه به دیوار داد و گفت : به خدا سوگند اگر مرگم در این حال فرا رسد در حالى فردا رسیده است که در اطاعت از خداوند تعالى بسر مى برم که مى خواهم با سعى و تلاش خود را از نیازمندى به تو و دیگران حفظ کنم و این ترسى ندارد، ترس من باید از آن جهت باشد که مرگم در حال معصیت فرا رسد.
عرض کردم : خداوند تو را مورد رحمت خود قرار دهد، خواستم تو را موعظه کنم اما تو مرا موعظه کردى . (20)
شیعه واقعى

امام باقر علیه السلام مردى رادید که بر دیگرى فخر مى ورزید و مى گفت : من از شیعیان آل محمد هستم .
حضرت به او فرمود: بر او فخر نکن . اموالى را که دارى اگر براى خودت خرج کنى برایت دوست داشتنى تر است .
امام علیه السلام فرمود: پس ،تو شیعه نیستى ، زیرا ما اگر مالى براى برادران مومن خود خرج کنیم دوست داشتنى تر است تا براى خود خرج کنیم . تو این گونه بگو که من از دوست داران شما هستم وامید نجات به محبت شما دارم . (21)
پانویس:

1. بحار الانوار، ج 68، ص 156.

2. بحارالانوار، ج 78، ص 156.
3. اصول کافى ، باب المصافحه .
4. بحارالانوار، ج 46، ص 297.
5. سفینه البحار، ج 2، ص 83.
6. بحارالانوار، ج 46، 247.
7. وسائل الشیعه ، ج 12، ص 135.
8. وسائل الشیعه ، ج 2، ص 918.
9. اصول کافى، باب مذاکره و گفتگوى برادران .
10. اصول کافى، دعائم الاسلام ، ح 10.
11. اصول کافى، باب الطاعه و التقوى
12. اصول کافى، باب ذم الدنیا و الزهد فیها، ح 16
13. بحارالانوار، ج 46، ص 290.
14. بحارالانوار، ج 46، ص 290.
15. اصول کافى ، باب العطاس و التسمیت ، ح 9.
16. اصول کافى ، باب العطاس و التسمیت .
17. بحارالانوار، ج 46، ص 298.
18. بحارالانوار، ج 46، ص 271.
19. بحارالانوار، ج 46، ص 286.
20. بحار الانوار، ج 68، ص 156.

منبع:

قصه های ترییتی چهارده معصوم(محمد رضا اکبری)

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید