3) مصاحبت ابوبکر با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در غار:
دیگر از امتیازاتی که ذهبی در «تاریخ الاسلام» برای ابوبکر به شمار آورده و او را به همین دلیل شایسته خلافت دانسته این است که می گوید: به دلیل نزول آیه شریفه:
«ثانی اثنین اذ هما فی الغار اذ یقول لصاحبه لا تحزن ان الله معنا»(1)
که به قول ذهبی حکایت از حضور ابوبکر در کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در غار ثور دارد، شایستگی او را در امر خلافت می رساند.
حال باید دید که آیا مصاحبت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در غار، ابوبکر بوده است یا خیر؟
بخاری در صحیح خود بر نازل نشدن آیه غار در حق ابوبکر صحّه گذاشته است، زیرا که عایشه نزول آن آیه را در حق ابوبکر نفی کرده و گفته است:
«هیچ آیه ای از قرآن در حق ما نازل نشده است».(2)
و این مطلب را عایشه در حضور هزاران تن از صحابه در عصر معاویه، از جمله برادرش عبدالرحمن بن ابی بکر و مروان حکم بیان کرد و همگی آنها ادعای وی را در این زمینه تأیید کردند و این دلیلی بسیار قوی بر دروغ بودن اخبار روایت شده درباره حضور ابوبکر در غار می باشد و اگر چنانچه عده ای از اصحاب اعتقاد به حضور ابوبکر در غار داشتند، حتماً بواسطه آیه غار و حضور ابوبکر در غار با عایشه به مخالفت می پرداختند.
و دلائل دیگر بر عدم حضور ابوبکر در غار فراوان است که طالبین می توانند به کتاب ارزشمند «صاحب الغار ابوبکر ام رجل آخر؟» تالیف فاضل ارجمند و محقق اندیشمند، حجه الاسلام نجاح الطائی مراجعه نمایید. که معظم له در این کتاب، قضیه حضور ابوبکر در غار را به صورت علمی و مستند به روایات صحیح و متواتر و شواهد و قرائن فراوان ردّ کرده و ثابت نموده که شخصی که به عنوان راهنما، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را تا غار «ثور» همراهی کرد، «عبدالله بن اریقط بن بکر» بوده است. لکن فریبکاران حزب قریش اقدام به اجرای نقشه تغییر در نام ابوبکر نمودند، تا نام وی موافق نام «عبدالله بن بکر» گردد، به همین سبب نام او (ابوبکر) را که «عتیق» بود به «عبدالله» تغییر دادند.(3)
و تنها مطلب باقیمانده ایجاد تغییر بین «ابن بکر» و «ابی بکر» بود، و برای گروه فریب و تزویر بسیار ساده و آسان بوده و احتیاج به چیزی جز یک نقطه بر حرف «ی» نداشتند و در زمانی که خط عربی فاقد نقطه بود، چنین تغییری بسیار آسان بوده است، و این تصحیح و تحریف استمرار پیدا کرد تا آن که نام «عمر بن الحطّاب» را به خاطر سبک شمردن «ابن عاص» حرفه حطّایی یعنی هیزم شکنی به «عمر بن خطّاب» تغییر دادند.(4) و این در حالی بود که اسم ساختگی در «خطّاب» به گوش احدی از صحابه نخورده بود.
بنابراین مصاحب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در غار «عبدالله بن اریقط بن بکر» بوده است. و بر فرض که بگوییم که مصاحب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در غار ابوبکر بوده است، باید پرسید:
سؤال 13
اگر ابوبکر به دلیل آیه شریفه (ثانی اثنین اذهما فی الغار…)
شایستگی خلافت را داشته است، چرا امیر مؤمنان علیه السلام که «ایه مباهله»(5)، «آیه تطهیر»(6)، «آیه مودّت»(7) و صدها آیه دیگر(8) که به اعتراف مفسرین اهل سنت درباره امام امیرمؤمنان علی علیه السلام نازل شده است، بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم احق مردم برای خلفت نباشد؟
سؤال 14
اگر صرف مصاحبت ابوبکر با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم موجب فضیلت است، پس چرا خداوند در قرآن دو یار زندانی حضرت یوسف علیه السلام را که کافر و قائل به ارباب انواع بودند و با آن حضرت 5 سال در زندان بسر بردند و را مصاحب خوانده و فرموده:
«یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ أَ أَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ »(9)
«ای دو رفیق زندانی من (از شما می پرسم) آیا خدایان متفرق بی حقیقت (مانند بتان و فراعنه و غیره) بهتر و در نظام خلقت مؤثرترند یا خدای یکتای قاهر»
حال آیا این مصاحبت می تواند موجب فضیلت برای این دو نفر باشد؟ اگر موجب فضیلت نیست، پس چگونه شما مصاحبت چند روزه اببوکر با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را موجب فضیلت او می دانید؟
سؤال 15
اگر رفتن به غار موجب فضیلت برای ابوبکر است و این را دلیل بر ارجحیت او بر خلافت می دانید، پس چرا از جهت مصاحبت با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در رفتن به غار محزون بود، به طوری که به صریح آیه قرآن کریم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم او را از این حزن منع کرد و فرمود: «لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا ».(10)
سؤال 16
حزن ابوبکر در مصاحبت با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در رفتن به غار به چه جهت بوده؟ اگر در جهت اطاعت خدا بوده، محال است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از آن نهی نماید، و اگر در جهت معصیت خدا بوده، پس این چه دلیلی می تواند بر فضیلت ابوبکر باشد؟
سؤال 17
در هر کجای قرآن که سخن از انزال سکینه به میان آمده است، خداوند آنرا برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و همه مؤمنین قرار داده، اما چرا در آیه غار هیچ گونه مؤمنین را شرکت نمی دهد و فقط می فرماید:
« فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ (11)»
پس روی این حساب، چرا شما برخلاف آیه قرآن، نزول سکینه را بر ابوبکر هم اطلاق می نمایید؟
افضلیت خوابیدن علی علیه السلام در لیله المبیت(12) از مصاحبت ابوبکر در غار
علماء اهل سنت به افضل بودن خوابیدن علی علیه السلام در بستر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از مصاحبت ابوبکر در غار اعتراف نموده اند، از جمله:
ابن ابی الحدید معتزلی در جلد سوم شرح نهج البلاغه ص 269 تا ص 281 به این مطلب تصریح کرده که خوابیدن علی علیه السلام در بستر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از مصاحبت ابوبکر با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم افضل و بالاتر است.
و همچنین ابوجعفر اسکافی که از اکابر علماء و شیوخ معتزلی ها می باشد در کتاب «النقض العثمانیه» که در ردّ ابوعثمان جاحظ ناصبی نوشته است، این عالم منصف با دلائل محکمی ثابت می نماید که خوابیدن علی علیه السلام در بستر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم افضل از مصاحبت چند روزه ابوبکر در مسافرت غار بوده است تا آنجا که می گوید:
«قال العلماء المسلمین ان فضیله علی[علیه السلام] تلک اللیله لانعلم احداً من البشر نال مثلها»(13)
«اتفاقی علماء مسلمین است که احدی از بشر به فضیلت خوابیدن علی علیه السلام در فراش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نرسیده است»
و در آخر ص 271 در جواب ابوعثمان جاحظ ناصبی می گوید:
«قد بینا فضیله المبیت علی الفراش علی فضیله الصحبه فی الغار بما هو واضح لمن انصف و نزید ههنا تاکیداً بما لم نذکروه فیما تقدّم فنقول ان فضیله المبیت علی الفراش علی الصحبه فی الغار لوجهین احدهما ان علیاً [علیه السلام] قد کان انس بالنبی [صلی الله علیه و آله و سلم]و حصل له بمصاحبته قدیماً انس عظیم و الف شدید فلمّا فارقه عدم ذلک الانس و حصل به ابوبکر فکان ما یجده علی [علیه السلام] من الوحشه و الم الفرقه موجباً زیاده ثوابه لانّ الثواب علی قدر المشقّه- و ثانیهما ان ابابکر کان یؤثر الخروج من مکه و قد کان خرج من قبل فرد فازداد کراهیه للمقام فلمّا خرج مع رسول الله [صلی الله علیه و آله و سلم] و افق ذلک هوی قلبه و محبوب نفسه فلم یکن له من الفضیله ما یوازی فضیله من احتمل المشقه العظیمه و عرض نفسه لوقع السیوف و ارسه لرضخ الحجاره لانّ علی قدر سهوله العباده یکون نقسان الثواب»
«قبلاً فضیلت خوابیدن علی [علیه السلام] در فراش رسول خدا [صلی الله علیه و آله و سلم] لیله الهجره بر مصاحبت ابوبکر در غار را به قسمی که بر اهل انصاف واضح و آشکار گردد بیان نمودیم اینک تاکیداً بر آنچه قبلاً ذکر نمودیم از دو جهت دیگر مطلب را ثابت می نماییم.
1) انس و الفت فوق العاده علی [علیه السلام] با رسول خدا [صلی الله علیه و آله و سلم] طوری بود که نمی توانست آنی از پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] دور بشود و به عکس عدم انس ابوبکر با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم] باعث اشتیاق او به مصاحبت با آن حضرت بوده پس خوابیدن علی [علیه السلام]در فراش که باعث دوری از آن حضرت گردید ایجاد وحشت و الم شدیدی برای علی [علیه السلام] نمود پس دوری که سبب زجر آن حضرت و موجب ثواب بسیار بوده افضل است بر مصاحبت ابوبکر برای آنکه ثوابت عمل به قدر مشقت در عمل می دهند (چنانکه گفته اند افضل الاعمال احمزها)
2) چون ابوبکر پیوسته عازم بر خروج از مکه بوده چنانکه گاهی هم تنها خارج شده پس زیاد شد کراهت ماندن او در مکه و لذا زمانی که با رسول خدا [صلی الله علیه و آله و سلم] از مکه خارج شد به محبوب ذاتی و معشوق قلبی رسید پس برای او فضیلتی بود که برابر باشد با فضیلت علی [علیه السلام] که در آن شب اختیاراً تحمیل مشقت بزرگی نمود که جان خود را در معرض شمشیرها و سر خود را در مقابل سنگباران دشمنان (که آن شب قصد آن بستر را داشتند که صاحب آن رسول خدا [صلی الله علیه و آله و سلم] را به قتل رساندند) قرار داد بدیهی است تحمل آن شدائد به مراتب بالاتر و افضل از ابی بکر بود و در راحتی لیله الغار در مصاحبت با رسول خدا [صلی الله علیه و آله و سلم]
و ابن سبغ مغربی در «شفاء الصدور» ضمن بیان شجاعت علی علیه السلام می گوید:
«علماء العرب اجمعوا علی ان نوم علی [علیه السلام] علی فراش رسول الله صلی الله علیه و آله] افضل من خروجه معه و ذلک ان وطّن نفسه علی مفاداته لرسول الله [صلی الله علیه و آله و سلم] و آثر حیاته و اظهر شجاعته بین اقرانه».
«اجماعی علمای عرب است بر اینکه خوابیدن علی علیه السلام لیله الهجره در فراش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم افضل بود از بیرون رفتن او با آن حضرت زیرا که خود را در جای آن حضرت قرار داد و زندگانی خود را فدای آن حضرت نمود و به این وسیله شجاعت خود را بین اقران ظاهر نمود».
پس بنابراین طبق اعتراف علمای عامه خوابیدن علی علیه السلام در «لیله الهجره» از مصاحبت ابوبکر با پیامبر صلی الله علیه و آله برتر و بالاتر بوده است. مضافاً بر اینکه بعضی از علمای عامه از جمله «شیخ ابوالقاسم بن صباغ» که از مشاهیر علمای اهل سنت است در کتاب «النور البرهان» می گوید که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ابوبکر را به جهت دفع فتنه و اینکه محل اختفایش را به دشمنان خبر ندهد با خود به غار برد تا آنجا که می گوید:«امر رسول الله [صلی الله علیه و آله] علیا فنام فی فراشه و خشی من ابن ابی قحافه ان یدلّهم علیه فاخذه معه و مضی الی الغار»
«امر کرد رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم علی علیه السلام را که در فراش آن حضرت بخوابد و خوف داشت از این که ابوبکر کفار را دلالت و راهنمایی کند به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، پس او را مصاحب خود قرار داده و به جانب غار روانه شدند».
4) مسنّ بودن ابوبکر:
چهارمین امتیازی که ذهبی برای ابوبکر ذکر کرده به همین دلیل او را لایق خلافت دانسته مسأله شیخوخیت و پیرمرد و مسن بودن ابوبکر است و می گوید که او در آن زمان در آستانه 60 سالگی به سر می برد، او سه سال از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کوچکتر و در حدود 4 سال از عثمان و حدود 19 سال از عمر و حدود 30 سال از امیرمؤمنان علیه السلام بزرگتر بود.
پس بنا به گفته ذهبی چون سن ابوبکر از همه صحابی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بیشتر بوده لذا مردم به همین دلیل با او بیعت کرده و او را به عنوان خلافت انتخاب کردند.
سؤال 18
اگر مسن بودن ملاک در خلافت می باشد پس چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در هیچ کجا این مسأله را ملاک قرار نداد و در موارد و قضایای مختلف با وجود کبار صحابه، علی علیه السلام را با آن سن کم بر همه مقدم می داشت، از جمله در فتح خیبر (14) پرچم را بدست امیرمؤمنان علیه السلام داد و در آن لحظات آخر عمرش اسامه(15) را که در آن موقع از سن کمی برخوردار بود، امیر لشگر خود کرد و کبار صحابه از جمله ابوبکر را امر کرد که در لشکر او شرکت کرده و از او تبعیت بنمایند؟
سؤال 19
اگر مردم به دلیل مسن بودن ابوبکر او را به عنوان خلیفه تعیین کردند، چگونه آنها پی به این معنی بردند که برای کار بزرگ، پیرمرد سیاستمداری لازم است ولی خدا و پیامبر او ندانستند و ابوبکر پیرمرد سیاستمدار را در ابلاغ آیات اول سوره برائت معزول و علی جوان را برای این امر منصوب نمودند(16)؟! و چنین کسی که لیاقت قرائت آیات سوره برائت را برای کفار مکّه نداشته است، چگونه می تواند لایق مقام امامت و خلافت پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم باشد؟!
پس بنابراین رفتن و برگشتن ابوبکر از وسط راه، دلیل بر اثبات مقام علی علیه السلام و حق تقدم او بر دیگران می باشد. که می رساند ابلاغ رسالت حق تعالی یعنی نبوت و خلافت ربطی به پیری و جوانی ندارد. هزار نکته باریکتر از مو اینجاست.
اگر برای ابوبکر پیرمردی و سیاستمدار موجب حق تقدم بود نبایستی از چنین امر مقدسی عزل گردد و حال آنکه ابلاغ رسالت مخصوص پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خلیفه پیامبر صلی الله علیه و آله می باشد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، علی علیه السلام را به عنوان قضاوت به یمن فرستاد
اکابر علمای اهل سنت شرح فرستادن علی علیه السلام را به یمن برای قضاوت و هدایت آنها نقل نموده اند مخصوصاً ابوعبدالرحمن نسائی که یکی از ائمه و اعلام صحاح سته می باشد در کتاب خصائص امیرالمؤمنین علیه السلام شش حدیث در این باب آورده و نیز ابوالقاسم حسین بن محمد (راغب اصفهانی) در «محاضرات الادباء» ج2 ص 212 و همچنین دیگران نقل نموده اند که خلاصه اش با سلسله اسناد این است که وقتی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم علی علیه السلام را مأمور نمود که جهت قضاوت و هدایت خلق به یمن برود و عرض کرد من جوانم، چگونه مرا بر پیران قوم مبعوث می گردانی؟حضرت درجواب فرمود:
«ان الله سیهدی قلبک و یثبت لسانک».
«زود است که خداوند راهنمائی می کند قلب تو را (به علم قضا) و ثابت می دارد زبان تو را»
سؤال 20
اگر زیادی سن شرط در تقدم است پس چرا با بودن کبار صحابه و شیوخ و پیرمردانی مانند ابوبکر، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام را مأمور قضاوت و هدایت اهل یمن نمود؟!
پس معلوم می شود در هدایت و قضاوت بر خلق کم و زیاد سن، پیری و جوانی مدخلیت ندارد و فقط علم و تقوی و نصّ بالخصوص لازم است.
پاسخ جالب ابوقحافه پدر ابوبکر
تماشایی است که ابوقحافه پدر ابوبکر نیز به تصمیم حزب سقیفه اعتراض کرد. و آنگاه به او گفتند که پسرت ابوبکر به عنوان خلیفه برگزیده شده تعجب کرد و گفت:
با وجود بنی هاشم (امیرالمؤمنین علی علیه السلام) چگونه، مردم به او روی آوردند و وی را انتخاب کردند؟!
پاسخ دادند:
چون ابوبکر از حیث سنّ (از علی علیه السلام) بزرگتر بوده است.
او با شنیدن این پاسخ با تعجب گفت:
«والله انا اکبر منه»(17)
«به خدا سوگند من از ابوبکر بزرگترم».
ابوبکر و استعفای وی از حکومت
ابوبکر بارها می گفت:
«و اما و الله ما انا بخیرکم و لقد کنت لمقامی هذا کارهاً و لوددت فیکم من یکفینی، افتظنون انی اعمل فیکم بسنّه رسول الله اذن لا اقوم بها، ان رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم کان یعصم بالوحی و کان معه ملک، و انب لی شیطاناً یعترینی، فاذا عضبت فاجتنبونی…؛»(18)
«به خدا قسم من بهترین شما نیستم و همانا از مقامم کراهت دارم (؟!) دوست داشتم کسی از شما این کار را به عهده گیرد. آیا شما گمان می کنید که من به سنّت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عمل می کنم؟[هرگز] بنابراین، عهده دار انجام آن نمی شوم. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به کم وحی معصوم بود و فرشته ای همراه او بود و او را یاری می کرد، ولی من شیطانی ندارم که بر من عارض می شود، پس اگر خشمگین شدم از من اجتناب کنید…»
تحلیل و تفسیر
ابوبکر می گوید: «من از مقام و حکومتم کراهت دارم» و مانند این سخن را بارها گفته است، نظیر این عبارت:
«اقیلونی و لست بخیرکم و علی فیکم»(19)
«دست از من بردارید که من بهترین شما نیستم در حالی که علی [علیه السلام] بین شماست».
سؤال 21
اگر کراهت و استعفای از حکومت برای عدم شایستگی و لیاقت است، او که خود را لایق ندیده چرا عهده دار این مسؤولیت شده است؟! و اگر لیاقت آن را در خود می دیده، پس به چه جهت کراهت دارد و خواستار استعفا می باشد؟ آیا این عمل او شانه خالی کردن از زیر بار مسؤولیت نمی باشد؟!
سؤال 22
اگر استعفای از حکومت جایز است، پس چرا عثمان آن زمان که در حال اضطرار بود و جانش در خطر مرگ قرار داشت، این کار را نکرد و گفت:
«لا اخلع قمیصاً قمّصنیه الله عزّ و جلّ»(20)
پیراهنی (زمامداری مسلمین) را که خدای عزّ و جلّ بر من پوشانده در نمی آورم».
و آن قدر بر آن اصرار کرد تا کشته شد؟!!(21)
خلافت ابوبکر از دیدگاه عمر
از جمله سخنان عمر در حق ابوبکر این بود که گفت:
«کانت بیعه الناس لابی بکر فلته من فلتات الجاهلیه، وقی الله المسلمین شرها فمن عاد الیها فاقتلوه»(22).
«بیعت مردم با ابوبکر یک قضیه بی مبنا و بی ریشه جاهلیّت بود، امید است که خداوند مسلمانان را از شرّ این قضیّه حفظ کند، و هر کس این گونه رفتار کند از این به بعد، او را حتماً بکشید».
سؤال 23
اگر این سخن عمر درست است، پس چرا ابوبکر را خلیفه به حق و بلافصل رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می دانید؟ آیا این کلام عمر با این صراحتی که دارد، دلیل بر بطلان خلافت ابوبکر نمی باشد؟
سؤال 24
اگر بیعت با ابوبکر طبق گفته عمر یک کار بی ریشه و بی اساس بوده است، آیا اگر چنین خلیفه ای برای خود جانشینی معیّن کند، باز هم کارش بی ریشه و بی اساس محسوب خواهد شد یا خیر؟
اگر بی اساس محسوب می شود، پس خلافت عمر که طبق وصیت ابوبکر بر سر کار آمد چگونه خواهد بود؟
پی نوشت ها :
1. سوره توبه، آیه 40.
2. صحیح بخاری، ج6، ص 42 ط دارالکفر بیروت؛ تاریخ ابن اثیر، ج3، ص 199؛ الاغانی، ج16، ص 90، البدایه و النهایه، ج8، التحفه اللطیفه، سخاوی، ج2، ص 504؛ و…
3. مختصر تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج13، ص 35.
4. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج8، ص 15 و 174.
5. به پاورقی شماره 5 ص 31 مراجعه شود.
6. به پاورقی شماره 1 در ص 32 مراجعه شود.
7. به اعتراف روات و محدثین و مفسرین اهل سنت آیه مودت در شان علی و فاطمه و حسن و حسین علیه السلام نازل شده است. بعضی از مصادرشان نزول این آیه عبارت است از:
تفسیر کشاف، زمخشری، ط مصطفی محمد، ج3، ص 402 و ط بیروت، ج4، ص 220، تفسیر کبیر، فخر رازی، ط عبدالرحمن مصر، ج 27، ص 166 و ج 7 ص 405؛ شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، ج2، ص 130، ح 822 و 823 و 824 و 825 و 826 و 827 و 828 و 832 و 833 و 834 و 838؛ مناقب علی ابن ابی طالب، ابن مغازلی شافعی، ص 307؛ ح 352؛ صواعق المحرقه، ابن حجر مکی، ط میمنیه مصر، ج101 و 135 و ط محمدیه مصر، ص 168 و 225؛ کفایه الطالب، گنجی شافعی، ط حیدریه، ص 91، و ط الغری، ص 31؛ ینابیع الموده، قندوزی حنفی، ط اسلامبول، ص 106 و ط حیدریه ص 123 و ط عرفان، ج 1، ص 105؛ فرائد السمطین، ج1، ص 20 و ج2 ص 13، ح 359؛ تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 483 و 484 و 485؛ فصول المهمه، ابن صباغ المالکی، ص 8، التسهیل لعلوم التنزل کلبی، ج3، ص 137؛ تفسیر المنیز لمعالم التنزیل، جاوی، ج2، ص 183؛ الاصابه، ابن حجر العسقلانی، ج2، ص 502 و ج 4، ص 367؛ الاتقان فی علوم القرآن جلال الدین سیوطی، ج4، ص 240؛ اسعاف الراغبین، صبان، بهامش نور الابصار، ص 104 و 105 و 106؛ فتح القدیر، شوکانی، ج4، 279؛ نور الابصار، شبلنجی، ص 102؛ الاستیعاب، ابن عبدالبرّ، بهامش الاصابه، ج3، ص 37؛ ینابیع الموده، قندوزی الحنفی، ص 107 و 108 و 228 و 229 و 230 و 244 و 260 و 294؛ عقد الفرید، ابن عبد ربّه المالکی، ج 4، ص 311؛ فتح البیان، صدیق حسن خان، ج7، ص 363 و 364 و 365؛ ریاض النضره، محب الدین الطبری الشافعی، ج2، ص 248؛ تاریخ الکبیر، بخاری، ج1، ص 69 رقم 1719 و 2174؛ نظم دررالسمطین؛ زرندی الحنفی، ص 133 و 238 و 239؛ معالم التنزیل، بغوی الشافعی، مطبوع بهامش تفسیر الخازن، ج5، ص 213؛ مرآه الجنان، یافعی، ج1، ص 109، الاتحاف بحبّ الاشراف، شبراوی الشافعی، ص 5؛ معجم الصغیر، طبرانی، ج1، ص 65؛ تفسیر کبیر فخر رازی، ج2، ص 700؛ تاریخ الخلفاء، جلال الدین سیوطی، ص 169؛ مقتل الحسین علیه السلام، خوارزمی الحنفی، ص 75، تفسیر الخازن، ج5، ص 213؛ سیره الحلبیه، برهان الدین الحلبی اشافعی، ج3، ص 212؛ ریاض النضره، محب الدین طبری الشافعی، ج2، ص 248؛ مجمع الزوائد، هیثمی الشافعی، ج9، ص 168؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج2، ص 104، ح 308؛ و …
8. حاکم حسکانی از بزرگان علمای عامه است و از جمله تألیفات او کتاب «شواهد التنزیل» است که در این کتاب 210 آیه که در شأن امیرمؤمنان علیه السلام نازل شده، جمع آوری نموده است.
و نیز بزرگان از علماء اهل سنت این روایت را نقل کرده اند که ابن عباس (حبرامت) گفت:
«نزل فی علی ثلاث مائه آیه من کتاب الله عزّ و جلّ».
«در مدح امیر مؤمنان علیه السلام سیصد آیه نازل گردیده است».
تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ترجمه الامام علی بن ابی طالب علیه السلام، ج2، ص 31 ح 934؛ کفایه الاطالب، کنجی الشافعی، ص 231؛ تاریخ الخلفاء، جلال الدین سیوطی، ص 172؛ نورالابصار، شبلنجی، ص 73؛ ینابیع الموده، قندوزی الحنفی، ص 126 و 286؛ صواعق المحرقه، ابن حجر مکی، ص 125؛ اسعاف الراغبین، مطبوع بهامش نورالابصار، ص 160؛ سیره النبویه، زینی دحلان، مطبوع بهامش السیره الحلبیه، ج2، ص 11؛ و …
9. سوره یوسف، آیه 39.
10. سوره توبه، آیه 40.
11. سوره توبه، آیه 40.
12. وجود مقدس امام امیرمؤمنان علی علیه السلام در لیله المبیت به جای رسول خدا صلی الله علیه السلام در بستر آن حضرت خوابید و با این فداکاری که نمود، جان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از خطر حفظ شد و این آیه شریفه نازل شد:
«و من النّاس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤوف بالعباد»(بقره، 207)
به اعتراف روات، محدثین و مفسرین اهل سنت این آیه در شأن امام امیرمؤمنان علی علیه السلام نازل شده است، بعضی از مصادر شأن نزول این آیه عبارت است از:
شواهد التنزیل، حسکانی الحنفی، ج1، ص 96، ح 133 و 134 و 135 و 136 و 137 و 139 و 140 و 141 و 142؛ کفایه الطالب، کنجی الشافعی، ص 239؛ فصول المهمه، ابن صابغ المالکی، ص 31؛ تذکره الخواص، سبط بن الجوزی، الحنفی، ص 35 و 200؛ نورالابصار، شبلنجی، ص 78؛ ینابیع الموده، قندوزی الحنفی، ص 92؛ تفسیر کبیر، فخر رازی، ج5، ص 223؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج13، ص 262؛ سیره النبویه، زینی دحلان، مطبوع بهامش السیره الحلبیه، ج1، ص 306؛ و …
13. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج31، ص 260.
14. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در جنگ خیبر فرمود:
«لاعطین الرایه غداً رجلاً یحب الله و رسوله و یحبّه الله و رسوله فاعطاها علیاً»؛ «فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول نیز او را دوست دارند و پرچم را به دست علی علیه السلام سپرد».
تایخ مدینه دمشق، ترجمه علی بن ابی طالب علیه السلام ابن عساکر، ج1، ص 205، ح 269 و ص 157 ح 219-231؛ سنن ترمذی، ج5، ص 569، ح 3724؛ فرائد السمطین؛ ج1، ص 259؛ مجمع الزوائد ، ج6، ص 151؛ مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج3، ص 38 و ص 437؛ عیون الاثر، ج2، ص 132؛ مسند، احمد بن احنبل، ج2، ص 384؛ صحیح مسلم، ج4، ص 1871 ح 33-(2045)؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج2، ص 93؛ خصائص امیرالمؤمنین، نسائی، ص 34ح 11، مناقب علی ابن ابی طالب علیه السلام ابن مغازلی، ص 181، ح 216؛ طبقات، ابن سعد، ج2، ص 110؛ ینابیع الموده، ص 49؛ معجم الصغیر، طبرانی، ج2، ص 100؛ مسند، ابی داود طیالسی، ص 320؛ تذکره الخواص، سبط، بن جوزی، ص 24؛ سنن الکبری، بیهقی، ج9، ص 106 و ص 131؛ حلیه الاولیاء، ج1، ص 62؛ اسنی المطالب، جزری، ص 62؛ صحیح بخاری، ج5، ص 22؛ اسدالغابه، ج4، ص 21؛ البدایه و النهایه، ج4، ص 182؛ تاریخ طبری، ج3، ص 12؛ ذخائر العقبی، ص 87؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج2، ص 194؛ عقد الفرید، ج9، ص 194؛ الکامل فی التاریخ، ج2، ص 149؛ و …
و لقد تمنی عمر بن الخطاب ان تکون له هذه الفضیله التی حاز علیه امیرالمؤمنین علیه السلام فقد روی ان عمر قال:
«لقد اعطی علی بن ابی طالب علیه السلام ثالثا لان تکون لی واحده منها احب الیّ من حمر النعم:
زوجته بنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، و سکناه المسجد مع رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یحل ما یحل له فیه، و الرایه یوم خیبر».
«و عمر آرزو داشت که این افتخاری را که نصیب حضرت علی علیه السلام شده نصیب وی می شد و از وی نقل می کنند که گفت: سه افتخار نصیب حضرت علی علیه السلام شد که اگر یکی از آنها نصیب من شد آن را از آنچه که در دنیا وجود دارد بیشتر دوست می دارم. رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم، دخترش را به او داد و وی را همنشین مسجد و محرم اسرار خود قرار داد و در روز خیبر پرچم اسلام را به وی داد».
مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج3، ص 125؛ مسند، احمد، ابن حنبل، ج2، ص 26؛ ینابیع الموده، قندوزی حنفی، ص 210؛ مناقب، خطیب خوارزمی، ص 332 ح 354؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ترجمه امام علی بن ابی طالب(ع)؛ ج1، ص220 ح283؛ صواعق المحرقه، ص 125؛ مجمع الزوائد، ج9، ص 120؛ تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص 172، نظم درر السمطین، ص 129؛ فرائد السمطین، ج1، ص 345، ح 268؛ اسنی المطالب جزری، ص 65؛ و …
15. تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج2، ص 57 و ج8، ص 60؛ معجم الکبیر، طبرانی، ج3، ص 130؛ کنزالعمال، ج10، ص 576؛ طبقات، ابن سعد، ج2، ص 249 و ج4، ص 67؛ تاریخ طبری، ج3، ص 186، کامل، ابن اثیر، ج2، ص 334 و 336؛ المستر شد، ص 2؛ الملل و النحل، شهرستانی، ج1، ص 23؛ تاریخ خلیفه ابن خیاط، ص 63-64؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج6، ص 52؛ فتح الباری، عسقلانی، ج7، ص 87 و ج8، ص 152؛ اصول الاخیار، ص 168؛ و … . الملل و النحل، شهرستانی، ج1، ص 23؛ تاریخ خلیفه ابن خیاط، ص 63-64؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج6، ص 52 و … .
16. جمهور امت و جمع علماء و مورخین فریقین (شیعه و سنی) برآند که چون آیات اول سوره برائت که نهمین سوره قرآن مجید است در مذمت مشرکین نازل شد خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله و سلم ابوبکر را طلبید و ده آیه از اول سوره برائت را به او داد تا ببرد و در مکه معظم موسم حج برای اهل مکه قرائت نماید چند منزلی که رفت جبرئیل نازل شد و عرض کرد:
«یا رسول الله ان الله تعالی یقرئک السلام و یقول لا یؤدّی عنک الا انت او رجل منک»
«اداء و ابلاغ رسالت از تو احدی ننماید مگر خود یا مردی که از خودت باشد»
لذا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را طلبید و مأمور به این امر بزرگ نمود و فرمود می روی و هر کجا که به ابوبکر رسیدی آیات برائت را از او بگیر و ببر در مکه و برای مشرکین اهل مکه قرائت کن، بفوریت علی علیه السلام حرکت کرد و در ذی الحلیفه به ابوبکر رسید و ابلاغ پیام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را نمود و آیات را گرفت و رفت به مکه و در حضور عامه مردم ابلاغ رسالت رسول خدا صلی الله علیه و آله را نمود و آن آیات را بر اهل مکه قرائت نمود و برگشت خدمت آن حضرت در مدینه.
مشروح جریان فوق در کتب زیر آمده است:
سنن، بیهقی، ص 9 و 224؛ جامع، ترمذی، ص 135، تفسیر شوکانی، ج2، ص 319؛ مطالب السئول، محمد بن طلحه شافعی، ص 17؛ ینابیع الموده، قندوزی حنفی، باب 18؛ ریاض النضره، محب الدین طبری ص 147؛ ذخایر العقبی، محب الدین طبری، ص 69؛ تذکره الخواص، سبط بن جوزی، ص 22؛ خصائص امیرالمؤمنین علیه السلام، نسائی، ص 14؛ تاریخ ابن کثیر، ج5، ص 38 و ج7، ص 357؛ الاصابه، ابن حجر عسقلانی، ج2، ص 509؛ تفسیر درالمنثور، ج3، ص 208؛ جامع البیان طبری، ج10، ص 41؛ تفسیر ابن کثیر، ج2، ص 333؛ تفسیر روح المعانی، آلوسی، ج3، ص 268؛ صواعق المحرقه، ابن حجر مکی، ص 19؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج7، ص 29؛ کفایه الطالب، محمدبن یوسف گنجی شافعی، ص 125، باب 62؛ مسند ابن حنبل، ج1، ص 3 و 151 و ج3 ص 283 و ج4 ، ص 164 و 165؛ مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج2، ص 51؛ کنزالعمال، متقی هندی، ج1، ص 246 تا 249 و ج6 ص 154؛ و … .
17. صواعق المحرقه، ابن حجر مکی، ص 13؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص 156.
18. اعتراف مذکور با الفاظ مختلف در منابع زیر آمده است:
مسند، احمد بن حنبل، ج1، ص 14، ح81؛ کنزالعمال، ج5، ص 590، ح 14050 و ص 600 و 601،ح 14064 و ص 607، ح 14073 و ص 631، ح 14112 و ص 616، ح 14118؛ البدایه و النهایه، ابن کثیر، مکتبه المعارف، بیروت، ج6، ص 301، شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 6، ص 20، المصنف، عبدالرزاق، ج11، ص 336؛ طبقات ابن سعد، ج3، ص 212؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج30، ص 301 و 302، تاریخ طبری، ج2، ص 460، الامامه و السیاسه، ج1، ص 34؛ سبل الهدی والرشاد، ج12، ص 315، الصفوه، ج1، ص 99؛ سیره الحلبیه، ج3، ص 388؛ عقدالفرید، ج2، ص 158؛ عیون الاخبار، ابن قتیبه، ج2، ص 234؛ تهذیب الکامل، ج1، ص6؛ ریاض النضره، ج1، ص 167، سیره النبویه، ابن هشام، ج4، ص 340؛ اعجاز القرآن، ص115؛ تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص 47-48؛ تاریخ ابن کثیر، ج5، ص 247-مجمع الزوائد، هیثمی، ج5، ص 183؛ المجتنی، ابن درید، ص 15، صواعق المحرقه، ص 30؛ تاریخ طبری، ج3، ص 224؛ و …
امیرمؤمنان می فرماید:
«فیا عجبا بینا هو یستقیلها فی حیاته اذ عقدها لاخر بعد وفاته لشدما تشطراً ضرعیها»
«شگفتا وی(ابوبکر) خویش را در دوران خلافت عزل می کرد ناگهان آن را پس از مرگ برای دیگری قرار داد و این دو نفر خلافت را مانند دو پستان شتر، میان خود تقسیم نمودند و صاحب شتر را از آن محروم ساختند».(نهج البلاغه، خطبه 3)
وقتی که عمر اصرار ورزید که علی علیه السلام با ابوبکر بیعت کند؛ امام علیه السلام به وی فرمود:
«احلب حلباً لک شطره و شد له الیوم یردده علیک غداً»
(الامامه والسیاسه، ج1، ص 11).
19. فاضل قوشچی که از بزرگان علماء عامّه است، در شرح تجرید می گوید:
ابوبکر در این گفتارش اگر راست گفته پس صلاحیت برای امامت و زمامداری را ندارد و اگر دروغ نگفته، باز هم صلاحیت ندارد؛ زیرا امام و رهبر و خلیفه باید راستگو باشد.
(شرح تجرید الکلام، فاضل قوشچی، المصقد الخامس، ص 406).
20. سخن مذکور با الفاظ مختلف در منابع زیر آمده است:
تاریخ طبری، ط دارالمعارف مصر، ج4، ص 371 و ص 375؛ تاریخ المدینه ابن شبّه، ج4، ص 1286؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج39، ص 405؛ طبقات الکبری، ابن سعد، ج3، ص 72؛ و … .
21. مخفی نماند که بین کلام ابوبکر (اقیلونی) و کلام عثمان (لااخلع) تناقضی آشکار است، چرا که اگر مردم در انتخاب و عزل اما مختار باشند، پس عثمان را خلع کردند، پس در نتیجه معنایی برای (لااخلع) باقی نمی ماند و اگر عزل به دست مردم نباشد، بنابراین (اقیلونی) بی معناست؛ به عبارت دیگر، یکی عزل را در اختیار مردم می داند و دیگری در اختیار خود!
در چنین امری که نصب و عزلش (به ادعای آنان) به دست مردم است، مطلب جالب و خنده آور این است که هر دو ادعای خلیفه اللهی دارند!!
22. مصنف، ابن ابی شیبه، ج5، ص 442؛ مسند، احمد بن حنبل، ج1، و ج6، ص 55؛ صحیح بخاری، ط محمدعلی صبیح، کتاب الحدود، باب رجم الحبلی من الزنا، ج8، ص 208؛ تاریخ طبری، ج3، ص 200، 205 و 210؛ سیره النبویه، ابن هشام، ط دارالجلیل، ج4، ص 226 و در ط بابی حلبی، ج4، ص 308؛ انساب الاشراف، بالذری، ج5، ص 15؛ تیسیر الوصول، ج2، ص 42 و 44؛ کامل ابن اثیر، ج2، ص 327؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج2، ص 23، 26، 27، 29، 34 و ج20، ص 21؛ ریاض النضره، ج1، ص 161؛ تمام المتون، صفدی، ط محمد رشید صفار، دمشق، ص 137؛ تاریخ ابن کثیر، ج5، ص 246؛ صواعق المحرقه، ابن حجر مکّی، ط میمینه، ص 5 و 8 و ط محمدیه، ص 8 و 12؛ تاج العروس، زبیدی، ج1، ص 568؛ لسان العرب، ابن منظور، ج2، ص 371؛ تاریخ الخلفاء سیوطی، ص 67؛ کنزالعمال، متّقی هندی، ج3، ص 139 و ج5، ص 651؛ سیره الحلبیه، برهان الدین الشافعی، ج3، ص 360 و 363؛ الملل و النحل، شهرستانی، ط مصر، ج1، ص 24؛ التمهید، باقلانی، ص 196، فائق، زمخشری، ج2، ص 297؛ نهایه؛ ابن اثیر، ط بیروت، ج3، ص 466؛ تذکره الخواص، ص 161؛ و … .
منبع : تهرانی، حسین؛ (1427 ه.ق)، سؤالات ما شامل 313 سؤال پیرامون مسائل اعتقادی، کلامی، فقهی، تفسیری و تاریخی، قم: نشر حاذق، چاپ دوم(1427ه.ق).