در سال 400 هجری کتابی دینی به زبان عربی از زیر قلم دانشمندی شریف که از رجال بزرگ علمی آن زمان بود، بیرون آمد. مؤلّف ارجمند این کتاب پس از شش سال چشم از جهان فرو بست ولی تألیفش تا کنون که یک هزار سال تمام ازعمر پرافتخارش می گذرد، به حیات معنوی و درخشان خود ادامه داده تا آنجا که بر تارک کتب ادبی قدم نهاده و روی دیده مسلمین مأوی گرفته و در سینه حفّاظ و حاملان حدیث جایگزین شده و زبان وعّاظ و خطبا بدان مزیّن گشته و از نوک قلم مؤلّفین متبحّر تراوش کرده و صدها برابر خود آن کتاب در اطرافش قلم فرسایی شده است.
نام شریف این کتاب «نهج البلاغه» و نام مؤلّف بزرگوارش « ابوالحسن محمّد بن حسین بن موسی بن محمّد بن موسی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر(ع)» ملقّب به «شریف رضی یا سیّد رضی» می باشد.
در طی این ده قرن حاملین علم و حدیث، نهج البلاغه را بعد از قرآن کریم مورد توجّه و نظر خاص قرار داده و به حفظ آن اهتمام داشته اند. نویسندگان تاریخ و رجال بعضی از کسانی را که تمام نهج البلاغه را از بر کرده اند، ذکر نموده اند از آن جمله «ابن کثیر» در تاریخش و شیخ منتجب الدین در فهرستش این اشخاص را یاد می کنند:
1- قاضی جمال الدین محمد بن حسین کاشانی که در قرن پنجم و نزدیک به عهد(1) * سید رضی بوده است.
2- ابوعبدالله محمد فارقی خطیب متوفّی به سال 564.
3- شیخ محمد حسین مروت معروف به حافظ عاملی.
4- سیّد محمد یمانی مکی حائری متوفّی به سال 1280.
در این عصر هم اشخاصی که بسیاری از نهج البلاغه را از حفظ دارند، خود نگارنده دیده و آنها را امتحان کرده است.
حاملین حدیث و روایت در قدیم و به تازگی در ضمن اجازات خود به اصحاب خویش، روایت از کتاب نهج البلاغه را جداگانه ذکر نموده اند که بیست نفر از آنها را علّامه معاصر شیخ عبدالحسین امینی در جلد چهارم الغدیر ذکر نموده است که اوّل آنها اجازه شیخ محمد بن علی بن احمد بن دار به شیخ فقیه ابی عبدالله حسین است که در جمادی الاخری سنه 499 صادر شده است و آخرین آنها اجازه علّامه مجلسی به سیّد نعمت الله جزایری- قدس الله اسرار هم- است که در سنه 1096 صادر شده است. در طی این ده قرن، کتاب نهج البلاغه مانند هزاران کتاب دینی دیگر مورد نظر و بحث و مطالعه و انتقاد دانشمندان نکته سنج و باریک بین بوده است. آنان کتابهایی را که لایق مطالعه و بحث دیده اند، کلّیه مطالب و موضوعات و حتّی گاهی بسیاری از جملات و کلمات آنها را تحت کنترل و بررسی قرار داده و نقض و ابرامها نموده و در شروح و تعلیقات خود حاصل قضاوت خویش را درباره آن کتب نوشته و برای ما به یادگار گذاشته اند.
گاهی از شش جلد کتاب قطور که در نهایت متانت و دقّت نوشته شده است و دانشمندان، دقّت و متانت مؤلّف را در سراسر کتاب تصدیق نموده اند، اگر یک موضوع کوچک خارج از تحقیق در آن پیدا شده است، این دانشمندان چشم پوشی نکرده و آن را به عنوان نقطه ضعف چنین کتاب نفیسی بر شمرده اند.(2)
این دانشمندان علاوه بر مدّاحی استطرادی که از نهج البلاغه در ضمن تألیفات غیر مربوطه به آن کتاب نموده اند، متجاوز از سیصد جلد کتاب ( چنان که در فصل آینده ذکر می شود) در اطراف نهج البلاغه قلم فرسایی نموده و به عنوان شرح و حاشیه و ترجمه و فهرست و مستدرک به نظم و نثر و زبان های مختلف از عامّه و خاصّه کتاب نوشته اند و هر یک از این علما، نهج البلاغه را به زبانی ستوده و تعریف کرده اند و اشعار عربی بسیاری در مدح خود کتاب یا مطلق کلام امیر المومنین(ع) گفته اند که تنها علّامه محقّق، مرحوم حاج میرزا حبیب الله هاشمی خویی، 12 قطعه از این اشعار را که در حدود هشتاد بیت است، در کتاب منهاج البراعه ایراد نموده است که ما در اینجا فقط دو بیت از آن را به جهت تناسب با این رساله یادآور می شویم:
کتاب کان الله رصع لفظه
بجوهر آیات الکتاب المنزل
حوی حکما کالدر تنطق صادقاً
فلا فرق الا انه غیر منزل(3)
یعنی «نهج البلاغه کتابی است که گویی خداوند متعال الفاظش را با گوهرهای آیات قرآنی زینت داده است. این کتاب شامل حکمتهایی است مانند مروارید درخشان و به راستی و صداقت، گویا و سخنران. فرقی بین این کتاب و قرآن مجید نیست جز آنکه این کتاب از طرف خدای نازل نگشته است.»
بسیاری از شارحین نهج البلاغه جمله معروف «کلامه دون کلام الخالق و فوق کلام المخلوق» را در این مقام یاد می کنند. برخی دیگر به این کتاب شریف لقب «اخ القرآن» داده اند و کلمه «اخ» که در اصل لغت به معنی برادر است، در مواردی به معانی مصاحب و همزاد و مانند، به کار می رود و پیداست که اخوت نهج البلاغه با قرآن به ملاحظه همین معانی مجازی است. یعنی کسانی که می گویند نهج البلاغه «اخ القرآن» است، مقصودشان این است که نهج البلاغه راهی را پیموده است که قرآن آن را پیموده و بخوبی از قرآن متابعت کرده و قدم جای قدم قرآن نهاده است.
و معلوم است که طبق عقاید دینی مسلمین- مخصوصاً شیعه امامیّه- بعد از کلمات پیغمبر اکرم(ص) سخنی شبیه تر به قرآن از کلام امیر المؤمنین علی- علیه السلام- یافت نمی شود؛ زیرا آن حضرت، اعلم و أخطب و ابلغ امّت است و هادی و رهبر و خلیفه بحق است بر ایشان. اولین شاگرد مکتب قرآن او است و معلّمی جز رسول خدا(ص) نداشته است و از زمانی که لقمه ای را می جوید و در دهان علی(ع) می گذاشت تا زمانی که علی(ع) جسد شریف پیغمبر را غسل داد و به خاک سپرد، از او جدا نشد. این ست که ما هم امروز پس از طی ده قرن به پیروی از علمای محقّق سلف می گوییم «نهج البلاغه اخ القران» است و با تصدیق میلیونها مسلمان مواجه می شویم.
این موضوع نباید سهل و ساده تلقّی شود که در بین هزارها کتاب دینی تنها یک کتاب چنین عنوان و شهرتی پیدا کند، زیرا چنانکه ذکر شد، در طی این هزار سال، نهج البلاغه و هزارها کتاب دینی دیگر مورد مطالعه و تحقیق و بررسی دانشمندان نقّاد و نکته سنج قرار گرفته است و در تخطئه و تصویب و نقض و ابرام این کتاب ها سخنان فراوانی را گفته و کتاب های بسیاری را پرداخته اند.
قضاوت درباره هر امری در ابتدا ممکن است توأم با حبّ و بغض و پنهان ماندن عیوب و نقایص مخفی حتّی بر نکته سنجان باریک بین بوده باشد و در نتیجه آن قضاوت خالی از تحقیق و غیر مطابق با واقع گردد. امام هرگاه درباره موضوعی ده قرن متوالی تحقیق و بررسی شد، قضاوتی که درباره آن موضوع پس از این مدّت می شود، به طور مسلّم مطابق با واقع و حقیقت خواهد بود.
درباره نهج البلاغه پس از هزار سال تحقیق و نقد و بررسی به اتّکای حدیث شریف «علی مع القران والقران مع علی» وادلّه دیگر، می گویند نهج البلاغه اخ القرآن و از معتبرترین کتب اسلامی است و در اطرافش آنقدر قلمفرسایی می کنند که بعد از قرآن نظیرش در این زمینه در دنیا یافت نمی شود.
در نهج البلاغه، امیر المؤمنین(ع) بعد از آنکه شرح حالات و زهد و تقوای پیغمبر اکرم(ص) را بیان می کند و اصحابش را به پیروی از آن حضرت امر می نماید در آخر خطبه می فرماید :«فما اعظم منه الله عندنا حین انعم علینا به سلفاً نتبعه و قائداً نطا عقبه.» «خدا چه منّت بزرگی بر ما نهاد که چنین رهبر و پیشروی به ما ارزانی داشت تا ما از او پیروی نماییم و قدم جای قدمش گذاریم.»(4)
براستی اگر انسان چنین پیشوایانی معصوم و نمونه انسان کامل نمی داشت، چگونه در انتخاب خط مشی زندگی دچار حیرت و سرگردانی نمی شد؟ همچنین اگر دانشمندان خیرخواه و فضل دوست گذشته ما درباره هزارها کتاب صحیح و سقیم موجود، اظهار نظر نکرده و نتیجه قضاوت خود را برای ما به یادگار نگذاشته بودند، ما در مقابل خروارها کاغذ سیاه شده که گاهی انباری از آن پشیزی ارزش ندارد و گاهی یک جمله آن سعادت جامعه یی را تأمین می کند، چه حالی داشتیم و چگونه گرفتار بهت و حیرت نمی شدیم؟
ما اگر بخواهیم تنها آنچه را که شارحین نهج البلاغه از عامّه و خاصّه درباره این کتاب گفته اند، ذکر کنیم چندین برابر این رساله می شود و به علاوه توضیح واضحات و معرّفی خورشید تابان برای بینایان می باشد، لذا در همین جا دنباله مطلب را قیچی کرده، وارد فصل بعد می شویم.
شرح حال نهج البلاغه
سخنانی که امیرالمؤمنین علی(ع) در زمان خلافت خویش یا قبل از آن به اصحابش القا می فرمود، طبق سیره عرب و به مقتضای حافظه سرشار این قوم و نبوغی که در این خصیصه دارند، در سینه های اصحاب محفوظ بود و نیز نامه هایی که آن حضرت در زمان حکومت و هنگام وفات به عنوان «فرمان» یا «وصیت» به کاتبش املا فرموده بود، نگهداری شده و باقی بود. بعضی از اصحاب از همان زمان اقدام به تالیف و نوشتن می نمودند و این مطالب گرانبها را در اوراق و دفاتر ضبط می کردند؛ از این جمله «ابو سلیمان زید بن وهب جهنی کوفی» است که در جنگ صفّین حاضر بوده و مجموعه یی به نام«کتاب الخطب» گرد آورده است.(5) تا زمانی که تألیف و تدوین حدیث توسعه یافت و این ذخایر گرانبها بدان اوعیه(6) منتقل و مرتسم(7) گشت، دوازده مجموعه به نام «خطب امیر المؤمنین» در قرن اوّل و دوّم هجری تألیف شد که بعضی از آنها به روایت صادقین(ع) از آن حضرت نقل شده است.(8)
سپس طبق سیره ی مؤلّفین، خطب مزبور از کتابی به کتاب دیگر منتقل می گشت و در کتابخانه ها مضبوط بود. در سال 381 هجری ابونصر شاپور بن اردشیر که از وزرای دانشمند و فضل دوست و شیعه مذهب بهاء الدوله بویهی است کتابخانه مهمّی در کرخ بغداد تأسیس کرد. این کتابخانه نظیر «بیت الحکمه» معروف هارون الرشید خلیفه عباسی بود.
محمّد کردعلی می گوید: «شاپور بن اردشیر کتب ذی قیمت و نفیسی که در فارس و عراق متفرّق بود، در این کتابخانه جمع کرد و دستور داد از روی تألیفات اهل هند و چین و روم، استنساخ کنند تا اینکه بیش از ده هزار کتاب نفیس و جلیل که اکثر آنها به خط مؤلفین اصلی بود، در این کتابخانه گرد آورد.» یاقوت حموی می گوید: «کتابخانه یی بهتر از آن که شاپور بن اردشیر در بغداد وقف کرده بود، در دنیا پیدا نمی شد و همگی آن کتب، اصول معتبره و به خط ائمه و بزرگان نوشته شده بود.»ابن اثیر گوید: «در این کتابخانه تنها صد قرآن به خط ابن مقله- خوشنویس معروف- موجود بود و چون وزیر مزبور اهل فضل و ادب بود دانشمندان از اطراف و اکناف جهان مؤلفات خود را به کتابخانه او اهدا می نمودند.»(9)
این کتابخانه معظم به دستور مؤسّس ارجمندش تحت نظر و اختیار سیّدرضی-قدّس سرّه- قرار داشت و آن سیّد جلیل همیشه از این کتابخانه پر برکت و همچنین از کتابخانه خصوصی و بزرگ برادرش- سید مرتضی که دارای هشتاد هزار کتاب بود و به همین جهت او را «ثمانینی» می گفتند- استفاده می کرد و در سال 400 هجری کتاب نهج البلاغه ی موجود را از برکت این دو کتابخانه معظم تألیف کرد.
سیّد شریف به اتکای این دو کتابخانه اسناد و مدارک مجموعه ی خویش را جز در دوازده مورد مخصوص، ذکر نکرده است و چنانکه در مقدمه ی کتاب می گوید مقصودش از تألیف نهج البلاغه انتخاب گوهرهای بلاغت و گلچین کردن قسمتهای جالب از کلام علی (ع) بوده است نه استقصا و استیعاب آنها. بدین جهت در بسیاری از موارد از خطبه ی مفصّلی که در کتب دیگر حدیث موجود است، تنها قسمتی از صدر یا ذیل آن را آورده است که گاهی شارحین نهج البلاغه مانند ابن ابی الحدید و حاج میرزا حبیب الله خویی در هنگام شرح قسمتهای غیر مذکور را نیز بیان می کنند.
سیّد شریف نمی دانست که 41 سال بعد از وفات او کتابخانه معظم و معتبر شاپور طعمه ی حریق و آتش می شود و جهالت و شرارت بنی نوع بشر چنین سرمایه ی سعادت و گنجینه ی معارف و ذخایر نایاب را فدای اغراض پوچ و بی مایه خصوصی خویش می کند.
اگر آن رادمرد شریف چنین احتمالی می داد شاید تمام سخنان علی(ع) را با مصادر و مآخذ در مجموعه خویش می آورد. اکنون پس از ده قرن فاضل معاصر شیخ هادی کاشف الغطاء- مدّ ظلّه- این خدمت علمی را به عهده گرفته و کتابی به عنوان مستدرک نهج البلاغه و مدارک آن تألیف نموده است(10). مؤلف محترم در این کتاب شریف، قسمتهای سه گانه نهج البلاغه را یک به یک بررسی نموده و به مقدار مآخذی که در دست داشته است، اسناد و مدارک نهج البلاغه را از کتب علمای قبل از سید رضی پیدا کرده و در کتاب خویش این اسناد را ذکر نموده است(11) که ما قسمتی ازآن مآخذ را در اینجا به صورت فهرست وار متذکر می شویم:
1-کتاب مغازی و فتوح الامصار واقدی متوفی(207).
2- کتاب البیان والتبیین ابو عثمان عمر و بن بحر جاحظ متوفی(255).
3- کتاب عیون الاخبار ابن قتیبه(276).
4- تاریخ کامل مبرد(285).
5- کتاب عقدالفرید ابن عبد ربه(328).
6- اصول کافی محمد بن یعقوب کلینی(29/328).
7- تحف العقول حسن بن علی بن شعبه(332).
8- مروج الذهب مسعودی(345/333).
9- توحید صدوق(381).
10- تاریخ محمد بن جریر طبری(310).
شروح نهج البلاغه
کتاب ها و مجموعه هایی که درباره ی نهج البلاغه نوشته شده است، بعد از قرآن در بین کتاب های اسلامی از لحاظ تعدّد و کثرت رتبه اوّل را حایز است. ما آنچه را در تتبّع ناقص خویش بدست آورده ایم، دسته بندی نموده و به 14قسمت زیر تقسیم نمودیم:
1- شرح همه کتاب
2- تعلیقه و پاورقی همه کتاب
3- شرح عبارات مشکل کتاب
4- شرح خطبه ها
5- شرح رسایل و مکتوبات
6- شرح کلمات قصار
7- شرح قسمتی منتخب از آن
8- ترجمه تمام نهج البلاغه
9- ترجمه قسمتی از آن
10- منظوم نمودن تمام یا بعض آن
11- تعداد خطبه ها و نامه ها و حکمتهای آن
12- فهرست الفاظ و جملات آن
13- تعریف و توضیح کتاب
14- مستدرک و مصادر کتاب.
علّامه متتبع حاج شیخ آقا بزرگ تهرانی- رحمه ا…- در کتاب الذریعه این کتاب ها را با نام مؤلّفینش ذکر نموده است و62کتاب دیگر که در موارد مختلف از آنها نام برده است، را نیز در آنجا ذکر می کند. پس جمعاً، ایشان 149 کتاب در اطراف نهج البلاغه دیده و ثبت کرده است و از کتاب «الکاشف» تألیف نگارنده نیز ذیل شماره 1953 یاد کرده است. می فرماید: «آنچه از شروح و تعلیقاتی که درباره نهج البلاغه نوشته شده و ما یادداشت کرده بودیم و فعلاً حاضر نیست، بیش تر از مقداری است که ذکر نمودیم.»(12) بنابراین کتبی که در اطراف نهج البلاغه نوشته شده است به مقداری که ایشان دیده اند از 300 متجاوز است.
اوّلین کسی که نهج البلاغه را شرح نموده است، علی بن ناصر معاصر« سیّد شریف» می باشد که کتابش به نام «اعلام نهج البلاغه» موسوم است. دیگر کتابی از سیّد شریف مرتضی- برادر مؤلف نهج البلاغه و متوفّی به سال(436ه)- است که به نام «تفسیر الخطبه الشقشقیه» نوشته است.
آنچه در این مقام، مادر فرزند مرده را می خنداند، این است که برخی از نویسندگان در صحّت استناد نهج البلاغه، راه خدشه باز کرده و گفته اند که این کلمات و خطبه ها و نامه ها از امیر المؤمنین(ع) صادر نشده بلکه از منشآت خود سیّد رضی یا برادرش سیّد مرتضی است که آن سیّد جلیل القدر به امام خود، نسبت داده است و مطالبی هم به صورت استدلال به رشته کشیده و برای تأیید شکّ و خدشه ی خویش مطالبی بافته و پرداخته اند و عجیب تر اینکه برخی از دانشمندان در مقام جواب این خدشه برآمده و این مطلب را به صورت اشکال و جوابی تنظیم کرده اند. آیا اگر شخصی در نصف النهار تابستان در حجره تاریکی نشسته باشد و بگوید که اکنون شب است به دلیل اینکه خورشید را نمی بینم، باید به او جواب دهند که از حجره درآی تا ببینی خورشید را که در کبد آسمان می درخشد! آیا اصلاً این بحث لایق گفتگو و نوشتن و صرف وقت است؟
در مورد ما نحن فیه می گویند: «نهج البلاغه از منشآت سید رضی یا برادرش می باشد. سپس به آنها جواب می دهند که ما بسیاری از خطبه ها و نامه های مذکور در نهج البلاغه را در کتب مؤلّفینی پیدا می کنیم که این دو برادر حتی در زمان وفات آنها هنوز به دنیا نیامده بودند مانند بعضی از ده نفری که اکنون ذکر شد. مثلاً محمّد بن یعقوب کلینی که اوثق و اعدل روات شیعه است، قسمتهای بسیاری از خطب و مکاتیب نهج البلاغه را در اصول و روضه کافی خویش با استناد قوی نقل می کند در صورتی که وفات شیخ کلینی 31 سال قبل از تولّد سیّد رضی بوده است. یا واقدی که 152 سال پیش از تولّد او وفات نموده و یا جاحظ که یکصد و چهار سال پیش مرده است.»
باز اشکال می کنند که چگونه ممکن است نهج البلاغه سخن علی(ع) باشد در صورتی که در این کتاب کلمات تند و زننده و توهین آمیزی نسبت به اصحاب پیغمبر مانند معاویه و طلحه و زبیر گفته شده است؟ به اینان جواب می دهند مگر شما جنگ جمل و صفّین را فراموش کرده اید؟ مگر گفتن کلمات تند و خشن در نظر شما از شمشیر کشیدن و کشتن مهمتر است؟ پس چرا جوابی را که برای آنها تهیه می کنید در اینجا فراموش می کنید؟
باز می گویند: «نهج البلاغه از لحاظ تقسیم مطالب و سجع و قافیه و صناعات لفظی و معانی دقیق دارای اسلوب خاصی است که در زمان آن حضرت معمول و متداول نبوده و از دیگری، چنین سبکی شنیده نشده است.»
به اینها جواب می دهند که ما نیز می گوییم علی(ع) شخصیت منفرد و منحصری است که از لحاظ علم و شجاعت و بلاغت و سایر کمالات نفسانی، بعد از پیغمبر اکرم(ص) نظیر ندارد و سخنش هم دارای امتیاز مخصوصی است که سبک و اسلوبش در سخن دیگران یافت نمی شود و امتیاز نهج البلاغه از سایر کتب به واسطه همین است که از منبع علوم و معارف علی(ع) صادر شده است. چرا شما امتیاز سبک و خصوصیت اسلوب را در خطب سحبان و اشعار امرؤالقیس و سعدی و فردوسی تصدیق می کنید، ولی نسبت به امیر الخطباء علی(ع) این امتیاز را فراموش می کنید؟
از این اشکال و جوابهای مانند توضیح واضحات به یاد مطلبی افتادم که به گمانم در«رحله المدرسیه» شیخ محمد جواد بلاغی نسبت به قرآن دیده ام. در آنجا شخصی نسبت به قرآن اشکال کرده است که چگونه این قرآن از جانب خدای متعال نازل شده است در صورتی که در آن اشتباه تاریخی موجود است؛ زیرا نام آن دو پسر حضرت آدم که به درگاه خدا قربانی آوردند و از یکی قبول گشت و از دیگری مردود شد و او بر برادرش حسد برده و او را کشت «قابیل و هابیل» ذکرشده است درصورتی که هیچ گونه مدرکی در دست نیست که برای حضرت آدم، پسرانی به این نام وجود داشته باشد! صاحب کتاب به او جواب می دهد که اصلاً در قرآن اسم هابیل و قابیلی موجود نیست تا شما چنین اشکالی بکنید، بلکه در آیه شریفه «واتل علیهم نبا ابنی آدم بالحق اذ قربا قرباناً»(13) ازآنها با عنوان «ابنی آدم» یاد شده است.
اشکال و جواب درباره نهج البلاغه عیناً مانند همین اشکال و جواب درباره قرآن است که مطالعه آن برای تفریح و دفع ملال مناسب تر است.
فاضل معاصر شیخ هادی کاشف الغطاء درباره این اشکال و جوابها می گوید: «و لیس جاحد الامور المعلومه علماً ضروریاً به اشد سفهاً ممن رام الاستد لال بالادله النظریه علیها»، «کسی که مطالب بدیهی را انکار کند سفیه تر از کسی نیست که بخواهد برای آنها دلیل عقلی اقامه کند.»
اختلاف نسخ نهج البلاغه
چنانکه سابقاً اشاره کردیم، سیّد شریف رضی نسخه یی را که به نام نهج البلاغه تهیّه نموده است، در کتاب های دیگر قبل از او هم آورده شده و طبعاً به واسطه ی استنساخ متعدّد و نبودن وسایل طبع، اختلافاتی در این نسخ موجود است که بیشتر آنها نسخه بدل محسوب می شود و مغیّر معنی نیست و شارحین نهج البلاغه موارد مزبور را یادآوری کرده اند. نگارنده درآخر کتاب الکاشف، 249 مورد آن را کلمه به کلمه متذکر شده است. البته نباید از نظر دور داشت که این اختلاف نسخه ها در کتاب های دیگر هم که شرح و ترجمه یی برای آن نوشته نشده است، خیلی بیشتر از نهج البلاغه است و بسیاری از اوقات موجب حیرت و سرگردانی در استنباط مقصود مؤلّف می شود؛ لیکن از طرفی هم همین تراجم و شروح بسیار نهج البلاغه و اختلاف انظار و ابداع احتمالات شارحین و گاهی اشتباه و طغیان قلم آنها بر این اختلافات افزوده است. ما برای نمونه سه مورد از این تصرفات بی جا را که موجبی جز سلیقه ی مخصوص و یا اشتباه کاتبی نداشته است، متذکّر می شویم:
1- در خطبه اول نهج البلاغه نسخ موجود، عبارت چنین است:
فمن وصف سبحانه فقد قرنه و من قرنه فقد ثناه و من ثناه فقد جزاه و من جزاه فقد جهله و من جهله فقد اشارالیه و من اشار الیه فقد حده و من حده فقد عده و من قال فیم؟ فقد ضمنه و من قال علی م فقد اخلی منه».
در این عبارت چنان به نظر می رسد که جمله «و من جهله فقد اشارالیه» از اضافات سلیقه یی کاتبان و شارحان است یعنی چون دیده اند که در این جملات تالی در هر جمله سابق مقدم جمله ی لاحق قرار گرفته غیر از «جهله و اشارالیه»، خیال کرده اند که در آنجا یک جمله افتاده است لذا آن را زیاد کرده اند، غافل از اینکه اوّلاً بعد از جمله «و من حده فقد عده» نیز چنان است و ثانیاً از لحاظ معنی در کلمه «جهله» معنی تمام است و ناشناختن خدا، تالی فاسدی است که بعد از آن افسدی نیست و برای انسانیت رنگ سیاهی است که بالاتر از آن رنگی نباشد مگر اینکه گفته شود «و من جهله فقد کفر» یا «فقد استحق النار» و امثال این توالی، نه آنکه اشاره ی به ذات باری را تالی جهل او قرار دهند. این معنی صحیح نیست مگر با تأویلات و تمحّلات(14)*بعیده مثل اینکه گفته شود که مراد از جهل ذات باری این است که خدا را آن طور که باید و شایسته است، نشناخته است نه آنکه بکلّی منکرش شده باشد و لازمه این معنی آن ست که خدا را محدود و محاط فرض کند و باز لازمه این محدودیت آن ست که به او اشاره کند و ناگفته پیدا است که ذوق سلیم چنین لوازم بعیده را مناسب با آن ملزوم نمی داند خصوصاً با ملاحظه ی سایر فقرات که لوازم و توالی هر یک در کمال قرب و مناسب است. بدین جهت در شرح ابن میثم و منهاج البراعه ی خویی می بینیم که این دو شارح بزرگوار بکلّی این جمله را ذکر نکرده و شرح نداده اند اگر چه در چاپهای جدید شرح ابن میثم این جمله در متن ذکر شده است ولی علتش این است که به واسطه اشکال حروف معرب و مخارج زیاد آن، بعضی از چاپخانه ها متن نهج البلاغه را از روی نسخه شیخ محمد عبده چاپ مصر عکس برداری می کنند و در نسخ جدید در محل مربوط می گذارند. غافل از اینکه با این عمل اعتبار نسخه ابن میثم از بین می رود و این گونه اشتباهات دامن او را هم می گیرد. در هر حال در نسخه شرح خویی چاپ سابق این جمله در متن هم ذکر نشده است.
2- حضرت در شماره 30کلمات قصار پایه های ایمان و کفر را بیان می فرماید. در تمام نسخ نهج البلاغه که به نظر نگارنده رسید، حذف و اختلاط عجیبی شده است، زیرا این روایت در اصول کافی به طور کامل نقل شده است و چون مقایسه می شود، معلوم می گردد که این اشتباه از قلم کاتبان نسخه های اصلی نهج البلاغه می باشد.
به طوری که در اصول کافی ضبط شده سلیم بن قیس هلالی از حضرت امیرالمؤمنین (ع) نقل می کند حضرتش برای هر یک از ایمان و کفر چهار پایه و برای هر پایه، چهار شعبه و برای هر شعبه، لازمی را بیان کرده است ولی نسخه های نهج البلاغه موجود پایه ها و شعبه های ایمان را مانند کافی نقل کرده است، امّا در قسمت کفر چهار شعبه غلو را که یکی از ستون های کفر است، چهار ستون کفر شمرده است. یعنی در کافی می گوید: «الکفر علی اربع دعائم: الفسق والغلو والشک والشبهه والفسق علی اربع شعب علی الجفاء والعمی والغفله والعتو فمن جفا احتقر الحق…» تا آنجا که می فرماید: «والغلو علی اربع شعب علی التعمق بالرای والتنازع فیه والزیغ والشقاق»(15). ولی در نسخه های نهج البلاغه این طور ذکر شده است: «والکفر علی اربع دعائم: علی التعمق والتنازع والزیغ والشقاق»(16).
سپس شعبه های شک را مطابق اصول کافی نقل می کند ولی به بیان شعبه های شبهه نمی پردازد.
3- در کلمات قصار شماره 181 آنچه از کتب شارحین امامیه دیده ام، عبارت این گونه ضبط شده است:
واعجبا اتکون الخلافه بالصحابه و لاتکون بالصحابه والقرابه؟! و روی له شعر فی هذا المعنی و هو:
فان کنت بالشوری ملکت امورهم
فکیف بهذا والمشیرون غیب
وان کنت بالقربی حججت خصیمهم
فغیرک اولی بالنبی واقرب(17)
شارحین خاصه، مخاطب این کلام را ابوبکر یا عثمان دانسته و گفته اند که مراد علی (ع) از جمله «فغیرک اولی بالنبی و اقرب» خود آن حضرت می باشد که قرابت نسبی و سببی با پیغمبر اکرم(ص) داشته است و به نحو قیاس، جدل می فرماید که اگر به عقیده شما قرابت با پیغمبر اکرم(ص) موجب خلافت می شود (با آنکه چنین نیست و انتخاب خلیفه با خدا است) من از شما اولی و احقّم زیرا شما با آن حضرت تنها قرابت سببی دارید و من علاوه بر قرابت سببی، پسر عمّ آن حضرت هم می باشم؛ ولی در شرح ابن ابی الحدید و شیخ محمد عبده عبارت این گونه نقل شده است: «واعجبا اتکون الخلافه بالصحابه والقرابه و روی له شعر فی هذا المعنی» و سپس آن رباعی را نقل می کنند.
شیخ محمد عبده در شرح این عبارت بکلّی سکوت کرده است ولی ابن ابی الحدید مطلبی را نقل می کند که خوانندگان را به اصل کتاب ارجاع می دهیم.
پی نوشت ها :
1- عهد: دوره و زمان
2- اشاره به کتاب جواهرالکلام تألیف معلم الفقهاء شیخ محمد حسن بن شیخ باقر نجفی متوفّی به سال 1266 است که کتابش در فقه مانند بحارالانوار در حدیث است و مؤلف بزرگوارش را پدر روحانی فقهای متأخّر نامیده اند. این بزرگوار درباره مقدار کُر و تطبیق اشبار با اوزان کلامی، مطلبی خالی از تحقیق گفته است.
3- منهاج البراعه، میرزا حبیب الله هاشمی خویی، ج1، ص 242 تا 246.
4- نهج البلاغه، خطبه 159.
5- الذریعه، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج14، ص 111.
6- اوعیه: ظروف.
7- مرتسم: نقش گشتن، ترسیم شدن.
8- الذریعه، ج7، ص187.
9- الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج8، ص 88، چاپ دوم، بیروت، 1387 ه(1967م).
10- دانشمندان دیگری پس از این فاضل معاصر، کار او را تکمیل کرده و در این باره نوشته اند، همچون شیخ عبدالله نعمت و سید عبدالزهرا حسینی محلاتی که در جزوه ی «بررسی اسناد نهج البلاغه» توضیح داده ایم.
11- این اسناد و مدارک را در صفحات 234 الی 265 کتاب مستدرک نهج البلاغه تألیف شیخ هادی کاشف الغطا می توان دید.
12- الذریعه، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ص 155.
13- مائده/27.
14- تحمّل: حیلت کردن، مکر نمودن، فریفتن (دهخدا ذیل کلمه)
15- اصول کافی، مصحح علی اکبر غفاری، مجلّد 2، ج2، ص 391، حدیث1.
16- نهج البلاغه، حکمت 30.
17- نهج البلاغه، حکمت 181.
منبع: مصطفوی، سید جواد، (1301)، رابطه نهج البلاغه با قرآن، تهران: انتشارات بنیاد نهج البلاغه ، 1386، چاپ چهارم.