زن بیچاره مشک آب را به دوش کشیده بود و نفس نفس زنان به سوی خانه اش می رفت. مردی ناشناس به او برخورد و مشک را از او گرفت و خودش به دوش کشید. کودکان خردسال زن چشم به در دوخته منتظر آمدن مادر بودند. در خانه باز شد. کودکان معصوم دیدند مرد ناشناسی ...
مطالب موجود در دسته بندی "حکایت های معصومین"
داستانهای ائمه : امام علی (ع) : مضیقه ی بی آبی
معاویه بن ابی سفیان در حدود شانزده سال بود که به عنوان امارت در شام حکومت می کرد و بدون آنکه به احدی اظهار کند، مقدمات خلافت را برای خویش فراهم می ساخت. از هر فرصتی برای منظوری که در دل داشت استفاده می کرد. بهترین بهانه برای اینکه از حکومت مرکزی سرپیچی کند و ...
داستانهای ائمه : امام علی (ع) : ستاره شناس
امیرالمؤمنین علی علیه السلام و سپاهیانش، سوار بر اسبها، آهنگ حرکت به سوی نهروان داشتند. ناگهان یکی از سران اصحاب رسید و مردی را همراه خود آورد و گفت: «یا امیرالمؤمنین این مرد «ستاره شناس» است و مطلبی دارد، می خواهد به عرض شما برساند». ستاره شناس: «یا امیرالمؤمنین در این ساعت حرکت نکنید، اندکی ...
داستانهای ائمه : امام علی (ع) : مهمان قاضی
مردی به عنوان یک مهمان عادی، بر علی علیه السلام وارد شد. روزها در خانه ی آن حضرت مهمان بود. اما او یک مهمان عادی نبود. چیزی در دل داشت که ابتدا اظهار نمی کرد. حقیقت این بود که این مرد اختلاف دعوایی با شخص دیگری داشت و منتظر بود طرف حاضر شود و دعوا ...
داستانهای ائمه : امام علی (ع) : برنامه ی کار
پس از قتل عثمان و زمینه ی انقلابی که فراهم شده بود کسی جز علی علیه السلام نامزد خلافت نبود، مردم فوج فوج آمدند و بیعت کردند. در روز دوم بیعت، علی علیه السلام بر منبر بالا رفت و پس از حمد و ثنای الهی و درود بر خاتم انبیاء و یک سلسله مواعظ، به ...
داستانهای ائمه: امام علی (ع): خوابی یا بیدار؟
حبه ی عرنی و نوف بکالی، شب را در صحن حیاط دارالاماره ی کوفه خوابیدند. بعد از نیمه شب دیدند امیرالمؤمنین علی علیه السلام آهسته از داخل قصر به طرف صحن حیاط می آید، اما با حالتی غیرعادی: دهشتی فوق العاده بر او مستولی است، قادر نیست تعادل خود را حفظ کند، دست خود را ...
داستانهای ائمه: امام علی (ع): کابین خون
نزدیک بود جنگ صفین پایان یابد و به شکست نهایی سپاه شام منتهی شود که حیله ی عمرو بن العاص جلو شکست شامیان را گرفت و مبارزه را متوقف کرد. او پس از اینکه احساس کرد چیزی به شکست قطعی باقی نمانده است، دستور داد قرآنها را بر سر نیزه ها کنند به علامت اینکه ...
داستانهای ائمه: امام علی (ع): پسرانت چه شدند؟
پس از شهادت علی علیه السلام و تسلط مطلق معاویه بن ابی سفیان بر خلافت اسلامی، خواه و ناخواه برخوردهایی میان او و یاران صمیمی علی علیه السلام واقع می شد. همه ی کوشش معاویه این بود تا از آنها اعتراف بگیرد که از دوستی و پیروی علی سودی که نبرده اند سهل است، همه ...
داستانهای ائمه: امام علی (ع): هشام و طاووس یمانی
هشام بن عبد الملک، خلیفه ی اموی، در ایام خلافت خود به قصد حج وارد مکه شد. دستور داد یکی از کسانی که زمان رسول خدا را درک کرده و به شرف مصاحبت آن حضرت نائل شده است حاضر کنند تا از او راجع به آن عصر و آن روزگاران سؤالاتی بکند. به او گفتند ...
داستانهای ائمه : امام علی (ع) : شکایت از شوهر
علی علیه السلام در زمان خلافت خود كار رسیدگی به شكایات را شخصا به عهده می گرفت و به كس دیگری واگذار نمی كرد.
داستانهای ائمه : امام علی (ع) : در محضر قاضی
شاکی شکایت خود را به خلیفه ی مقتدر وقت، عمر بن الخطاب، تسلیم کرد. طرفین دعوا باید حاضر شوند و دعوا طرح شود. کسی که از او شکایت شده بود امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام بود. عمر هر دو طرف را خواست و خودش در مسند قضا نشست. طبق دستور اسلامی، دو طرف ...
داستانهای ائمه : امام علی (ع) : با حسن معاشرت به دین اسلام تبلیغ کنید
حضرت صادق (علیه السلام) فرمود مردى از کفار اهل کتاب (ذمى) در راه رفیق امیر المؤمنین (علیه السلام) گردید. ایشان را نمى شناخت. پرسید کجا مى روى؟ حضرت فرمود به کوفه هنگامى که بر سر دو راهى رسیدند ذمى خواست از راه دیگر برود حضرت مقدارى او را همراهى نمود. ذمى عرض کرد شما که ...