داستانی از داستانهای کلیله و دمنه گذشتگان روایت میکنند زاهدی در زمانهای دور زندگی میکرد که فردی بسیار عابد بود و به درگاه خدا بسیار زیاد نیایش میکرد، این زاهد، روزی، نذری کرده بود که اگر خواسته مورد نظرش برآورده شود، باید نذرش را ادا نماید و از قضا خواسته اش برآورده شد و زاهد ...
دسته بندی های موجود در بخش"حکایت ها"
مطالب موجود در بخش "حکایت ها"
داستان شیر و شتر
داستانی از داستانهای کلیله و دمنه … در روزگاران بسیار قدیم در جنگلی شیری و گرگی و شغالی و کلاغی در جوار هم زندگی می کردند. هر زمانی که شیر حیوانی را شکار میکرد، خودش قسمتی از آن را میخورد و بقیه را گرگ و شغال و کلاغ میخوردند و در کنار شیر روزگار میگذراندند ...
مرد مسافر و جواهر فروش
داستانی از داستانهای کلیله و دمنه … در روزگاران گذشته در یکی از شهرها چند نفر شکارچی به شکار کردن حیوانات جنگلی و صحرائی مشغول بودند و بدین طریق روزگار خود را میگذراندند. آنها بعضی از حیوانات را به خاطر گوشتشان صید می کردند و بعضی از حیوانات دیگر را نیز به خاطر پوست آنها ...
انوشیروان و پیرمرد
داستانی از داستانهای سیاست نامه … حکایت کنند که در زمانهایی نه چندان دور و در عصر سلطنت انوشیروان دادگر! روزی انوشیروان پادشاه ایران زمین و همراهان و ملازمان وی به همراه خدمهاش برای شکار حیوانات در حال حرکت به سوی باغهای بزرگ و جنگل بودند که به یکی از روستاهای در مسیر راهشان رسیدند، ...
شغال خرسوار
داستانی از داستانهای مرزبان نامه حکایت میکنند که شغالی در کنار باغی لانه ای داشت و هر روز از سوراخ باغی که مجاور به لانه اش بود وارد آن میشد و از میوه های باغ سیر میخورد، ضمن اینکه مقدار زیادی از آن میوه ها را هم ضایع میکرد و از بین میبرد، این باغ ...
دزدان طمعکار
زیرعنوان: داستانی از داستانهای مرزبان نامه … حکایت میکنند که در زمانهایی نه چندان دور، سه شریک بودند که از راه راهزنی امرار معاش میکردند و هر چه را که از این طریق بدست میآوردند، قسمت میکردند و سهمی را که برای هرکس قرار میدادند بر طبق زحمت و کارآیی او سنجیده میشد. این سه ...
سه دزد حریص
داستانی از داستانهای مرزبان نامه … در روزگاران گذشته سه دزد برای دزدی کردن از مال مردم با هم شریک شدند. آنها اموال مردم را مانند بسیاری از دزدان با هم میدزدیدند و برای دزدیدن حیله ها و نیرنگ هایی بکار میبردند و در این باره نقشه ها میکشیدند و فکرشان این بود که چگونه ...
پیاده و سواره
داستانی از داستانهای مرزبان نامه … در زمانهایی نه چندان دور در یک شهر قدیمی مردی پیراهن فروش زندگی می کرد. آن مرد کارش به این صورت بود که هر روز مقداری پیراهن را از این شهر به شهر دیگری که زیاد از آنجا دور نبود، می برد و می فروخت. روزی از همین روزها ...
دوستان نادان
داستانی از داستانهای مرزبان نامه … در روزگاران گذشته مرد دهقانی بود که تمام اوقات روز را با کار کردن به شب میرساند و هر کاری را در وقت خود انجام میداد، به طور مثال در فصل پاییز و اوایل فصل بهار پیش از ظهرها با گاوها و گاو آهن به مزرعه اش میرفت و ...
درخت مراد
داستانی از داستانهای مرزبان نامه … در روزگاران پیشین و در زمانهای قدیم در شهری از شهرها درخت بزرگ و بلندی بود با شاخهها و برگهای بسیار زیاد و با تنه خیلی کلفت که اگر شش هفت نفر دست به دست هم میدادند دستهایشان به دور آن نمی رسید، چون جوی باریکی از کنارش میگذشت، ...
زشت و زیبا
داستانی از داستانهای مرزبان نامه … در روزگاران گذشته پادشاهی بود که علاقه بسیار زیادی به شکار داشت و هر وقت فراغتی بدست میآورد با همراهی بعضی از نزدیکان و دوستان خود برای شکار و سیر و سیاحت به صحرا میرفت و به گردش و شکار میپرداخت. در یکی از آن روزها پادشاه و همراهانش ...
علم نیمه کاره
داستانی از داستانهای مرزبان نامه … در روزگار گذشته برخی از علوم مثل حکمت و یا منطق رونق بیشتری داشتند و علاقمندان نیز به تحصیل و فراگیری آن رغبت بیشتری نشان میدادند. در آن دورانها دانشمندی بود که آن علم را تدریس میکرد و هر چند وقت یکبار موضوعی را برای تدریس انتخاب میکرد و ...