علی علیه السلام در زمان خلافت خود كار رسیدگی به شكایات را شخصا به عهده می گرفت و به كس دیگری واگذار نمی كرد.
دسته بندی های موجود در بخش"حکایت ها"
مطالب موجود در بخش "حکایت ها"
داستانهای ائمه : امام علی (ع) : در محضر قاضی
شاکی شکایت خود را به خلیفه ی مقتدر وقت، عمر بن الخطاب، تسلیم کرد. طرفین دعوا باید حاضر شوند و دعوا طرح شود. کسی که از او شکایت شده بود امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام بود. عمر هر دو طرف را خواست و خودش در مسند قضا نشست. طبق دستور اسلامی، دو طرف ...
داستانهای ائمه : امام علی (ع) : با حسن معاشرت به دین اسلام تبلیغ کنید
حضرت صادق (علیه السلام) فرمود مردى از کفار اهل کتاب (ذمى) در راه رفیق امیر المؤمنین (علیه السلام) گردید. ایشان را نمى شناخت. پرسید کجا مى روى؟ حضرت فرمود به کوفه هنگامى که بر سر دو راهى رسیدند ذمى خواست از راه دیگر برود حضرت مقدارى او را همراهى نمود. ذمى عرض کرد شما که ...
داستانهای ائمه: امام علی (ع): نجوای شیطان
روزى حسن بصرى خدمت امیر المؤ منین (علیه السلام) کنار شط فرات بود ظرفى را آب نموده آشامید بقیه آنرا روى زمین ریخت . على (علیه السلام) فرمود در این کار اسراف نمودى زیرا آب را بر زمین ریختى و بر روى آب نریختى . حسن از روى اعتراض گفت شما خون مسلمین را مى ...
امام علی (ع) و مستمری دادن به نصرانی بازنشسته
پیرمرد نصرانی، عمری کار کرده و زحمت کشیده بود، اما ذخیره و اندوخته ای نداشت، آخر کار کور هم شده بود. پیری و نیستی و کوری همه با هم جمع شده بود و جز گدایی راهی برایش باقی نگذارد؛ کنار کوچه می ایستاد و گدایی می کرد. مردم ترحم می کردند و به عنوان صدقه ...
داستانهای ائمه : امام علی (ع) : حقوق پدران امت
هنگامى كه ابن ملجم شمشير بر فرق امير المؤ منين (عليه السلام) زد آن حضرت را به خانه آوردند. مردم بر گرد خانه على (عليه السلام) جمع شدند تا تكليف ابن ملجم تعيين شود و او را بكشند.
داستانهای ائمه : امام علی (ع) : میانه روی در زندگی
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به عیادت علاء بن زیاد حارثى تشریف برد. وقتى که وسعت خانه او را مشاهده نمود. فرمود: تو خانه به این وسیعى در دنیا براى چه مى خواهى با آنکه احتیاجات به این خانه در آخرت بیشتر است . اگر بخواهى در آخرت نیز به خانه وسیعى برسى در اینجا مهمان ...
داستانهای ائمه : امام علی (ع) : کشف راز مسجد عدن
ابو بصیر از امام نقل مى کند: قومى خواستند در ساحل عدن مسجدى بسازند. امّا وقتى کار مسجد به پایان رسید، خراب شد و فرو ریخت. آن قوم، پیش ابو بکر آمدند او گفت: بنا را محکم بگیرید. ولى باز هم خراب شد. دوباره آمدند. ابو بکر بالاى منبر رفت و خطبه اى خواند و ...
داستانهای ائمه : امام علی (ع) : دعا در حق زاذان
سعد خفّاف مى گوید: به زاذان گفتم: تو قرآن را خوب تلاوت مىکنى، چگونه یاد گرفتى؟ تبسمى کرد و گفت: روزى امیر المؤمنین- علیه السّلام- از کنار من گذشت و من شعر مىخواندم و اخلاق خوبى داشتم. از صدایم خوشش آمد. فرمود: اى زاذان!چرا قرآن حفظ نکرده اى؟ گفتم: بیش از دو سوره که در ...
داستانهای ائمه : امام علی (ع) : بار نخل
علی بن ابی طالب علیه السلام از خانه بیرون آمده بود و طبق معمول به طرف صحرا و باغستانها که با کارکردن در آنجاها آشنا بود می رفت، ضمنا باری نیز همراه داشت. شخصی پرسید: «یا علی! چه چیز همراه داری؟» علی: «درخت خرما، ان شاء اللّه». – درخت خرما؟ ! تعجب آن شخص وقتی ...
امام علی (ع) : رعایت حقوق مالی در همسایگی
موسى ابن عيسى انصارى گفت بعد از نماز عصر با امير المؤ منين (عليه السلام) نشسته بودم. مردى خدمت ايشان رسيد. عرض كرد يا على تقاضائى دارم.
داستانهای ائمه : امام علی (ع) : عقیل چه درخواست کرد؟
در صواعق محرقه مى نویسد: روزى عقیل از على (علیه السلام) درخواست کمک مالى کرد و گفت من تنگدستم مرا چیزى بده . حضرت فرمود: صبر داشته باش تا میان مسلمین تقسیم کنم سهمیه تو را خواهم داد. عقیل اصرار ورزید. على (علیه السلام) به مردى گفت: دست عقیل را بگیر و بر در میان ...