پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) روزى به سلمان و اباذر هر كدام درهمى داد. سلمان درهم خود را انفاق كرد و به بينوائى بخشيد ولى اباذر صرف در مخارج خانواده خود كرد.
دسته بندی های موجود در بخش"حکایت ها"
مطالب موجود در بخش "حکایت ها"
داستانهای ائمه: امام صادق (ع) و حقوق برادران دینی
در کافى ذکر شده که معلى بن خنیس گفت به حضرت صادق (علیه السلام) عرض کردم مسلمان چه حقى بر برادر مسلمان خود دارد. فرمود: براى هر مسلمانى بر برادر خود هفت حق واجب و لازم است که اگر یکى را ضایع نماید از ولایت خدا و طاعت او خارج مى شود. عرض کردم تفصیل ...
داستانهای پیامبر اکرم (ص) : نهایت از خود گذشتگی
در جلد نهم بحارالانوار ص 514 از تفاسیر عامه نقل مى کند که: مردى پیش رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) آمد و از گرسنگى شکایت کرد. آن جناب فرستاد به نزد زنهاى خود که اگر خوراکى پیش شما یافت مى شود براى این مرد بدهید. گفتند غیر آب چیزى اینجا ...
داستانهای پیامبر (ص) : کدامیک بهترند؟
شیخ جلیل محمدبن یعقوب کلینى از نوفلى نقل کرده که على بن الحسین (علیه السلام) فرمود. حضرت رسول (صلى الله علیه و آله و سلم) در بیابان به شتربانى گذشتند. مقدارى شیر از او تقاضا کردند. در پاسخ گفت آنچه در سینه شتران است اختصاص به صبحانه اهل قبیله دارد و آنچه در ظرف دوشیده ...
داستانهای پیامبر اکرم (ص) : جواب پیامبر به پیک مستمندان
انس بن مالک گفت مستمندان مردى را به عنوان پیک خدمت حضرت رسول (صلى الله علیه و آله و سلم) فرستادند. وقتى که شرفیاب شد عرض کرد من از طرف بینوایان پیامى دارم . حضرت فرمود مرحبا به تو و دسته اى که از طرف آنها نمایندگى دارى. ایشان طایفه اى هستند که من آنها ...
داستانهای پیامبر اکرم (ص) : فقیر یا ثروتمند
حضرت باقر (علیه السلام) فرمود: مردى از پیروان حضرت رسول (صلى الله علیه و آله و سلم) بنام سعد بسیار مستمند بود و جز اصحاب صفه محسوب مى شد (کسانى که به واسطه نداشتن منزل در یکى از غرفه هاى مسجد زندگى مى کردند) تمام نمازهاى شبانه روزى را پشت سر پیغمبر (صلى الله علیه ...
داستانهای پیامبر اکرم (ص) : شرط برای ضمانت بهشت
حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: عده اى از انصار خدمت پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) آمده پس از سلام عرض کردند یا رسول الله حاجتى داریم . فرمود: چیست حاجت شما. گفتند درخواست بزرگى است. فرمود: هر چه هست بگوئید. گفتند مى خواهیم براى ما بهشت را ضمانت بفرمائید. پیغمبر اکرم ...
داستانهای پیامبر اکرم (ص) : سفانه دختر حاتم
هنگامى که اسیران بنى طى (قبیله حاتم طائى) را به مدینه آوردند و آنها را وارد خدمت پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) کردند از جمله آنها سفانه دختر حاتم بود. مردم از زیبائى او در شگفت شدند؛ وقتى که شروع به سخن گفتن کرد در ملاحت گفتار و شیرینى بیانش حیران ...
داستانهای پیامبر اکرم (ص) : نجات جوان با رضایت مادر
مرحوم شیخ مفید، به نقل از امام جعفر صادق صلوات اللّه علیه حکایت نماید: روزی به رسول گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و آله، خبر دادند که فلان جوان مسلمان، مدّتی است در سکرات مرگ و جان دادن به سر می برد ونمی میرد. چون حضرت رسول بر بالین آن جوان حضور یافت، فرمود: بگو ...
داستانهای پیامبر اکرم (ص) : اویس قرنی و اطاعت مادر
گویند اویس شتربانى مى کرد و از اجرت آن مخارج مادر خود را مى داد. یک روز از مادر اجازه خواست که براى زیارت پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) به مدینه رود. مادرش گفت اجازه مى دهم به شرط آنکه بیش از نصف روز در مدینه توقف نکنى. اویس حرکت کرد وقتى ...
داستانهای پیامبر اکرم (ص) : سخاوت
فقيرى تصميم گرفت نزد عبيد اللّه بن عباس بيايد، ولى اشتباه كرد و به حضور پيامبر (ص) آمد به خيال اينكه او عبيد اللّه است و گفت:
داستانهای پیامبر اکرم (ص) : اولین شعار
زمزمه هایی که گاه به گاه از مکه در میان قبیله ی بنی غفار به گوش می رسید، طبیعت کنجکاو و متجسس ابوذر را به خود متوجه کرده بود. او خیلی میل داشت از ماهیت قضایایی که در مکه می گذرد آگاه شود، اما از گزارشهای پراکنده و نامنظمی که احیانا به وسیله ی افراد ...