شیوه های امیر بیان درخلق تصاویر زنده وبدیع (2)

شیوه های امیر بیان درخلق تصاویر زنده وبدیع (2)

نویسنده: دکتر حمید محمد قاسمی (1)

2. تصویرپردازی با بهره جستن از فنون بلاغی و آرایه های کلامی

علی (ع) برای به تصویر در آوردن مفاهیم ومجسم کردن معانی بسا فنون بلاغی وآرایه های کلامی را به خدمت گرفته و صحنه هایی را آفریده است که نظیرش را نمی توان یافت. در اینجا، فقط به نمونه هایی از صنایع ادبی در نهج البلاغه اشاره می کنیم. وبه چشم اندازهای بدیعی، که حضرت امیر (ع) با استفاده از آنها آفریده ، می نگریم.

الف) تشبیه

شاید در بین فنون بلاغت هیچ یک در مجسم کردن معانی و تصویرپردازی مفاهیم به پایه تشبیه نرسد؛ تا آنجا که در باره آن گفته اند: «تشبیه معنا را آن گونه آشکار می سازد که گویی می توان آن را با چشم خود دید وبا انگشتان خود لمس نمود» (حسن، 1405ق، ص7).
علمای بلاغت برای تشبیه نقشی سحر آمیز در پرده برداری از معانی ومجسم کردن حقایق قائل اند، ومعتقدند می توان از رهگذر تشبیه اشیای گنگ وعناصر بی جان طبیعت را به سخن آورد وجمادات را به حرکت وا داشت (جرجانی، 1402ق، ص 110؛ ابن اثیر، 1379ق، ج2، ص 124- 125؛ الحسینی، 1413ق، ص 37- 363؛ شمیسا، 1370، ص62).
نهج البلاعه را می توان از حیث تشبیهات نغز و جذاب یکی از غنی ترین کتب ادبی جهان دانست، که هر یک از تشبیهاتش همچون ستاره ای در ادبیات جهان می درخشد و از خلاقیت بی نظیر آفریننده خود پرده برمی دارد.(2)
گفتنی است تشبیه درنهج البلاغه فقط آرایش کلامی و زیبایی لفظی نیست که هدفش تنها ایجاد مشابهت بین اشیا در قالبی زیبا باشد، بلکه علی (ع) به کمک تشبیه روح حیات ونشاط را به کالبد الفاظ می دمد ومعانی را به صورتهای مجسم وزنده ای در قالب تصویرهایی بدیع به نمایش می گذارد. نمونه هایی ذیل شاهدی براین مدعاست.
امام علی (ع) نقش مسئولیت ها ومدیریت ها را در آشکار شدن میزان لیاقتهای افراد در قالب این تشبیه نغز مجسم کرده است:
الولایات مضامیر الرجال (فرمانروایی [مناصب مهم] میدان مسابقه مردان است؛ دشتی، همان، حکمت 441، ص 735).
پیش از این دیدیم که «مضمار» به معنی مکان و زمان به مسابقه گذاشتن اسبهاست ومقصود آن است که همان گونه که میزان چالاکی اسبها درمیدان مسابقه آشکار می شود، توانمندی یا بی کفایتی مردان نیز درعرصه مدیریتها ظاهر می شود.
امام (ع) در تشبیه نغز دیگری حساسیت درخواست از دیگران را چنین ترسیم می کند:
ماء وجهک جامد یقطره السوال ، فانظر عند من تقطره (آبروی تو چون یخی جامد است که درخواست آن را قطره قطره آب می کند، پس بنگر که آن را نزد چه کسی فرو می ریزی؛ همان، حکمت 346، ص711.
تشبیه آبرو به جسم جامد یا یخی که ذوب می شود تشبیه بلیغ و پرمغزی است که معنایی حکمت آمیز را در قالبی مجسم و گویا ترسیم می کند.
یکی دیگر از تصاویر بدیع نهج البلاغه این است که امام (ع) جهان بشریت را به باغی تشبیه کرده که در عصر جاهلیت تمام برگهایش به زردی گراییده و جوی هایش خشکیده وباغبان از میوه هایش ناامید شده بود.
…اصفرار من ورقها وایاس من ثمرها واغورار من مائها…. (برگهای [درخت زندگی] به زردی گراییده و از میوه آن خبری نبود، و آب حیات آن فرو خشکیده…؛ همان، خطبه 89، ص 151).
باغ جامعه با گل وبرگ اخلاق و فضیلت زینت می یابد ومیوه آن عدالت و مروت ومحبت است و آبی که این باغ را سرسبز می سازد ایمان وتقواست ودرعصر جاهلیت نشانی از هیچ یک از اینها نبود (مکارم شیرازی ، همان، ج3، ص621).
به تشبیهات نغز دیگر امام (ع) نیز اشاره مختصری می شود:
– تشبیه مردمان جاهل از نظر غفلت وگمراهی به چهار پایان بیابانگرد وسنگهای سخت ونفوذ ناپذیر (فهم فی ذلک کالانعام السائمه والصخور القاسیه ؛ دشتی، همان، خطبه 108، ص 201).
– تشبیه دروغگو به سراب که دور را نزدیک ونزدیک را دور می نمایاند..(…ایاک و مصادقه الکذاب فانه کالسراب : یقرب علیک البعید، ویبعد علیک القریب….،همان، حکمت 38، ص 633).
– تشبیه حالت اضطراب به لرزیدن ریسمان درچاه عمیق …(لا ضطربتم اضطراب الارشیه فی الطوی البعیده؛ همان، خطبه 5، ص 51).
– تشبیه فتنه به گرد بادی تند که می چرخد وهمه چیز را در خود فرو می برد. (ان الفتن …یحمن حوم الریاح؛ همان، خطبه 93، ص 175).
– تشبیه به دنیا به ماری خوش خط وخال ، که پوستی نرم اما زهری کشنده دارد (مثل الدنیا مثل الحیه لین مسها قاتل سمها ؛ همان ، نامه 68، ص 609).
– تشبیه همنشین پادشاه به فرد شیر سواری که دیگران حسرت منزلت او را دارند ولی خود می داند که در جای خطرناکی است (صاحب السلطان کراکب الاسد: یغبط بموقعه، وهم اعلم بموضعه؛ همان، حکمت 263، ص 693).
– تشبیه انصار برای حمایت و تقویت اسلام به مادری که فرزندش را در دامان پرمهرش پرورش داده است (هم والله ربوا الاسلام کما یربی الفلو مع غنائهم…؛ همان، حکمت 465، ص 739).
– تشبیه اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) به ستارگان آسمان که هر گاه ستاره ای غروب می کند، ستاره ای دیگر طلوع خواهدکرد (مثل آل محمد (صلی الله علیه وآله) کمثل نجوم السماء اذا خوی نجم طلع نجم ؛همان، خطبه 100، ص 187).
– تشبیه دعوت کننده بی عمل به تیرانداز بی کمان (الداعی بلا عمل کالرامی بلا وتر، همان، حکمت 337، ص 709).
– تشبیه اهل دنیا به مسافرانی که شبانه حرکتشان می دهند وآنان خواب اند (اهل الدنیا کرکب یسار بهم و هم نیام، همان، حکمت 64، ص 637).
– تشبیه دل جوان به زمینی خالی که هر بذری را در آن افکنند می پذیرد (انما قلب الحدیث کالا رض الخالیه ما القی من شی ء قبلته؛ همان، نامه 31، ص 523).

ب) استعاره

استعاره در لغت به معنی عاریت گرفتن وبه عاریت خواستن است (معین، 1360، ج1، ص 251)، ودر اصطلاح علم بیان به کار گرفتن لفظی است درغیر معنای اصلی خود به دلیل وجود علاقه و مشابهت میان معنای اصلی ومجازی (الحسینی، 1413ق، ص 459).
ازجمله نقشهای شایانی که علمای بلاغت برای استعاره برشمرده اند آن است که با استعاره می توان معنا را بدون اطناب با مبالغه ای پذیرفتنی به روشنی تصویر کرد واز این راه تخیل خواننده را بر انگیخت و در وی تأثیر مطلوب گذاشت. بنابراین، استعاره با تجسم بخشیدن به امور ذهنی و جاندارنمایی امور بی جان بر اثر بخشی وجذابیت کلام می افزاید (همان، ص 66؛ علی الصغیر، ، 1420ق، ص 116).
یکی از استعارات نغزی که شارحان نهج البلاغه آن را از نیکوترین استعارات خوانده اند (ابن ابی الحدید ، همان، ج1، ص215).، این سخن امام (ع) است
ایها الناس شقوا امواج الفتن بسفن النجاه ، (ای مردم، امواج سهمگین فتنه ها را با کشتی های نجات در هم بشکنید ، دشتی ، همان، خطبه 5، ص 51).
دراین تعبیر، امام (ع) فتنه را به این دلیل که مبتلایان به خود را به هلاکت می کشد به دریایی خروشان تشبیه کرده و لفظ امواج را برای آن استعاره آورده است.
همچنین ، کشتی نجات استعاره ای است از هر وسیله نجات بخش از میانه فتنه ها و گمراهی ها (ابن میثم، همان، ج1، ص 277).
امام (ع) دشواریها ومخاطراتی را که آدمی پس از مرگ در پیش رو دارد در قالب این صحنه شگفت به نمایش می گذارد:
فان امامکم عقبه کوودا (که پیشاپیش شما گردنه ای است سخت و دشوار؛ دشتی، همان، خطبه 204، ص 427).
امام علی (ع) دراین سخن «عقبه کوودا» را که به معنای گردنه ای ناهموار وصعب العبور درمیان کوههاست (حسینی شیرازی، بی تا، ج4، ص 6) و گذر کردن از آن بسیار کند ودشوار صورت می گیرد وبرای بیان دشواریهای پس از مرگ استعاره آورده است.
درتعبیری دیگر، این استعاره بدیع امام (ع) را شاهدیم:
… واجتنبت الذهاب فی مداحضک …[(ای دنیا] واز لغزشگاههایت دوری گزیده ام؛ همان ، نامه 45، ص 555).
واژه «مداحض» درلغت به معنای مکانی از گل و لای است که پای افراد در آن می لغزد وامام (ع) این واژه را برای دنیا و فریبکاری های آن استعاره آورده (الحسینی، همان، ص 531و 617) ودنیا را به لغزش روح انسان دانسته است.
درجای دیگر، گزیده شدن سینه منحرفان به نیش شیطان با این استعاره بیان شده است:
…فباض وفرخ فی صدورهم ودب و درج فی حجورهم…[شیطان] در دلهای آنان تخم گذارد، و جوجه های خود را در دامانشان پرورش داد؛ دشتی، همان، خطبه 7، ص 53).
دراین سخن، واژه های «بیض» (تخم نهادن) و «افراخ» (جوجه گذاشتن) درمعنای استعاری به کار رفته و وجه شبه آن است که پرنده هر گاه آشیانه ای مناسب بیابد، درآن تخم می نهد وجوجه می آورد. شیطان نیز هر گاه سینه های مردمان را جای مناسبی برای خود بیابد در آن مأوی می گزیند ودیگر خانه زاد وجود آنان خواهد شد(ابن میثم، همان، ج1، ص 282).
می توان استعاره های نغز و موجز دیگری نیز ذکر کرد:
– دست بریده: برای ترسیم انسان بی یار ویاور (ید جذاء؛ دشتی ، همان، خطبه 3، ص 45).
– بال وپر: ترسیم گر دوستان و یاران باوفا (جناح؛ همان، خطبه 5، ص 51).
– چشمه هایی زلال و گوارا: تصویر گر معار ف الهی وعلوم حقه در سینه اولیای خدا (صفو عین؛ همان، خطبه 105، ص 195).
– چراغ فروزان: نمادی از پیشوایان حق وراهنمایان راه خدا (مناره ساطع؛ همان، خطبه 196، ص 411).
– ریسمان مستحکم: تصویر گری گویا برای کتاب نجات بخش قرآن ( حبل المتین؛ همان، خطبه 156، ص 291).
– شاخ وبر انبوه: نمایانگر کثرت یاران وپیروان (کثفت اغصانه، همان، حکمت 214، ص 675).
– خون دوشیدن: ترسیم گر مصائب وسختیها (لتحتلبنها دما ؛ همان، خطبه 56، ص 107).

ج) کنایه

کنایه در لغت به معنی پوشیدن سخن گفتن است به گونه ای که معنی آن صریح نباشد (معین ، همان، ج3، ص 3038) ودر اصطلاح علم بیان به کار بردن لفظی است که به جای معنای اصلی آن، یکی از لوازم آن معنا را اراده کنندم (امین مصطفی والجارم علی ، 1389ق، ص125).
یکی از دلایل شیوایی و جذابیت کنایه آن است که با استفاده از آن می توان معانی را در قالب صورتهای عینی ارائه کرد وآن را به صورت محسوس در آورد وبه نمایش گذاشت. این رمز تأثیر عمیق تعابیر کنایه در مخاطب است، درحالی که کلام عادی و صریح از ایفای چنین نقشی عاجز است (الحسینی ، همان، ص 754).
«فتنه » در این کنایه بدیع امیر بیان (ع) همچون دریایی خروشان ترسیم شده که بلندی امواج آن هر چیزی را در کام خود فرو می برد:
فانی فقات عین الفتنه … بعد ان ماج غیهبها (من بودم که چشم فتنه را کندم…
آنگاه که امواج سیاهیها بالا گرفت؛ دشتی، همان، خطبه 93، صض 173).
«غیهب» به معنای تاریکی کامل وسیاهی شدید ودر اینجا کنایه از گمراهی است تعبیر کنایی موج زدن تاریکی، عمومیت و شمول این سیاهی را نشان می دهد، تاریکی و گمراهی همان طور فراگیر است که آب دریا وقتی موج می زند ساحل را فرا می گیرد (ابن ابی الحدید، همان، ج 7، ص46).
امام (ع) نقش شایان رهبر و مقتدای صالح یک قوم را در قالب این کنایه ترسیم می کند:
من وثق بماء لم یظماء (آن کس که به وجود آن اطمینان دارد تشنه نمی ماند؛ دشتی، همان، خطبه 4، ص 51).
این تعبیر کنایی زیبا اشاره به این است که هر کس رهبر مطمئنی داشته باشد گرفتار شک و وسوسه های شیطانی واضطراب نمی شود، زیرا خود را کنار چشمه زلال معرفت احساس می کند ودرمشکلات به او پناه می برد(مکارم شیرازی، همان، ج1، ص 430)
امام (ع) درتصویری دیگریکی از نشانه های آخرالزمان را این گونه ترسیم می کند:
…ایها الناس سیاتی علیکم زمان یکفا فیه…(ای مردم! به زودی زمانی برشما خواهد رسید که اسلام چونان ظرف واژگون شده، آنچه در آن است ریخته می شود؛ همان، خطبه 103، ص 191).
این تعبیر کنایه لطیفی از دگرگون شدن همه مفاهیم اسلام واز دست رفتن حقیقت آن اسلام است. اسلام به ظرفی تشبیه شده که معارف وقوانین و احکام واخلاق اسلامی در آن جای گرفته است وهمان گونه که اگر ظرف را وارونه کنند، هر چه د رآن است می ریزد، اسلام هم در آن زمان وارونه می شود ومحتوای خود را از دست می دهد وفقط نامی از آن باقی می ماند (مکارم شیرازی، همان، ج4).
این کنایات نغز ومصور نیز درکلام حضرت امیر (ع) آمده است:
– مرگ سرخ: کنایه از مرگی سخت و ناگوار (الموت الاحمر؛ دشتی، همان، خطبه 102، ص191).
– پهلو پیچیدن از خلافت: برای ترسیم بی اعتنایی و بی رغبتی آن حضرت به خلافت (طویت عنهاکشحا؛ همان، خطبه 3، ص 45).
– مهار شتر خلافت را بر گردنش افکندن: کنایه از رها کردن خلافت و روی برتافتن از آن (لالقیت حبلها علی غاربها؛ همان، ص 49).
– عاریت دادن جمجمه خویش به خدا: کنایه از آمادگی برای پایمردی واستقامت در راه خدا (اعرالله جمجمتک ؛ همان، خطبه 11، ص 55).
– بسته شدن آسمان و زمین بر انسان: تجسم شدت سختی ومصیبت (ان السماوات والارضین کانتا علی عبد رتقا؛همان، خطبه 130، ص 347).
– سپردن کلید آسمان و زمین به دست خدا: تجسم بخش حاکمیت و اقتدار الهی (قذفت الیه السماوات والارضون مقالیدها؛ همان، خطبه 133، ص 251).
– کند شدن نیزه: نمایانگر پیروزی وغلبه بر دشمن و قدرت و قوت یافتن (فاستقامت قناتهم؛ همان، خطبه 33، ص 85).
– سبزه زار بودن زندگی: کنایه از روزی فراوان و زندگانی خرم و فراخ (خضره عیشها؛ همان، خطبه 192،ص 397).
-خار در چشم واستخوان د رگلو: تجسم بخش شدت غم واندوه (فی العین قذی و فی الحلق شجا؛ همان، خطبه 3، ص 45).

پی‌نوشت‌ها:

1- استاد یار دانشگاه آزاد اسلامی واحد ساری
2- برای آشنایی با تشبیهات و برخی لطایف وظرایف نهفته در آنها نک. ابن میثم، همان، ج1، ص41- 34، منهاج البراعه، ج1، ص82و 83، دانشنامه امام علی (ع) ، ج11، ص 67-64، چشمه خورشید، ص 305- 299، الامثال والحکم المستخرجه من نهج البلاغه

منبع:نشریه النهج شماره 27و 28

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید