وضعیت و موقعیت شیعه از نظر امام باقر – علیه السلام –
روایت مفصلی از امام باقر – علیه السلام – درباره تحلیل اوضاع سیاسی شیعه و فشار خلفا از آغاز تا زمان آن حضرت نقل شده که به منظور روشن شدن دیدگاههای امام در این زمینه به نقل آن میپردازیم:
ما اهل بیت، از ستم قریش و صفبندی آنان در مقابلمان چهها کشیدیم و شیعیان و دوستان ما از مردم چهها کشیدند. زمانی که رسول خدا – صلی الله علیه و آله – رحلت کرد، اعلان فرمود که ما به مردم از خودشان اولی تریم. اما قریش با کمک یکدیگر این امر را از محور آن خارج کردند. آنان برای رسیدن به حکومت با حق و اولویت ما به حکومت استدلال کردند، ولی حق ما را تصاحب نمودند. آنگاه حکومت در میان قریش دست به دست گردید تا این که دوباره به ما اهل بیت بازگردید. ولی مردم بیعت ما را شکستند و علیه ما جنگ بپا کردند، بطوری که امیرالمؤمنین – علیه السلام – تا هنگامی که به درجه رفیعه شهادت نائل آمد، در فراز و نشیب (تند باد حوادث) قرار گرفته بود و سپس با فرزندش امام حسن – علیه السلام – بیعت کرده و وعده وفاداری به او دادند، اما به او نیز خیانت ورزیدند و پس از آن، ما بطور مداوم مورد تحقیر و قهر و ستم قرار گرفتیم و از شهر و خانهمان رانده و از حقوقمان محروم شدیم و مورد قتل و تهدید قرار گرفتیم، به طوری که امنیت جانی از خود و پیروان ما بطور کلی سلب شد و دروغگویان و منکران حق به خاطر دروغ و انکارشان زمینه را مساعد و در سراسر کشور اسلامی به وسیله دروغ و انکارشان به سردمداران جور و ستم و قضاوت و کاردانان آنها تقرب جسته و شروع به روایت احادیث دروغ و انتشار آن نمودند. آنها از زبان ما چیزهایی روایت کردند که نه از زبان ما جاری شده بود و نه به محتوای آنها عمل نموده بودیم با این کار میخواستند ما را میان مردم منفور کرده و تخم عداوت و کینه ما را در دل آنان بکارند. این سیاستی بود که پس از وفات امام حسن – علیه السلام – در زمان معاویه با شدت هر چه بیشتر دنبال میشد. به دنبال این تبلیغات مسموم بود که همه جا به کشتار شیعیان پرداخته و با کوچکترین سوء ظنی دستها و پاهای آنها را میبریدند. کسانی که به دوستی و پیروی از ما معروف بودند راهی زندانها شدند، اموالشان به غارت رفت و خانههاشان ویران شد. این رویه تا روزگار «عبیدالله بن زیاد» روز به روز به شدت خود میافزود تا آن که حجاج بن یوسف در کوفه روی کار آمد. او با انواع شکنجهها به کشتار شیعیان پرداخت و آنان را با هر سوء ظن و هر اتهامی دستگیر میکرد. عرصه بر پیروان ما چنان تنگ شد و کار به جایی رسید که اگر کسی را با صفت «زندیق» یا «کافر» وصف میکردند برایش بهتر از آن بود که او را «شیعه» امیرالمؤمنین – علیه السلام – بخوانند، تا جایی که کسانی که به خیر و صلاح معروف بودند و شاید هم واقعا اشخاص پرهیزگار و راستگویی بودند، احادیث شگفت انگیزی در زمینه برتری برخی از حکام گذشته روایت کردند، چیزهایی که نه خدا چیزی از آنها آفریده بود و نه چیزی از آنها به وقوع پیوسته بود. راویان بعدی حقانیت این مطالب را باور داشتند، زیرا این نوع مطالب به کسانی نسبت داده شده بود که به کذب و کم تقوایی معروف نبودند.[1]
این روایت، تحلیل امام باقر – علیه السلام – از وضع سیاسی آن دوران را بیان کرده و سختگیریهای خلفای اموی نسبت به شیعیان را که بیشتر آنها در عراق زندگی میکردند تشریح کرده است.
امام باقر – علیه السلام – با پنج تن از خلفای اموی معاصر بود. در اینجا ویژگیهای هر یک از آنها را در امر حکومت و اداره جامعه مورد بررسی قرار میدهیم تا روشن شود که امام باقر – علیه السلام – در چه شرائط اجتماعی و سیاسی زندگی میکرده است.
ولید بن عبدالملک
ولید بن عبدالملک نخسیتن خلیفه معاصر امام پنجم بود و چون پیرامون ویژگیهای او ضمن زندگینامه امام سجاد توضیح دادیم، در اینجا فقط اضافه میکنیم که:
دوران خلافت ولید: دوره فتح و پیروزی مسلمانان در نبرد با کفار بود. در زمان او قلمرو دولت اموی از شرق و غرب وسعت یافت. ولید در نتیجه آرامشی که در عصر وی بر کشور حکمفرما بود، توانست دنباله فتوحاتی را که در عصر خلفای سابق انجام یافته بود،بگیرد. به همین جهت قلمرو حکومت وی از طرف شرق و غرب توسعه یافت و بخشهایی از هند، و نیز کابل و کاشمر و طوس و مناطق مختلف و وسیع دیگر، به کشور پهناور اسلامی پیوست و دامنه فتوحات او تا اندلس امتداد یافت و قشون امپراتوری اندلس از نیروهای تحت فرماندهی «موسی بن نصیر»، فرمانده سپاه اسلام، شکست خوردند و این کشور به دست مسلمانان افتاد.[2]
سلیمان بن عبدالملک
دوران خلافت «سلیمان بن عبدالملک» کوتاه مدت بود، به طوری که مدت سه سال بیشتر طول نکشید. [3] سلیمان در آغاز خلافت، از خود نرمش نشان داد و به محض رسیدن به قدرت، درهای زندانهای عراق را گشود و هزاران نفر زندانی بیگناه را که حجاج بن یوسف در بند اسارت و حبس کشیده بود، آزاد ساخت و عمال و ماموران مالیات حجاج را از کار برکنار کرد و بسیاری از برنامههای ظالمانه او را لغو نمود.
آتش انتقامجویی
اقدام سلیمان در آزاد ساختن زندانیان بیگناه عراق دولت مستعجل بود، او بعداً این روش خود را عوض کرد و روی حسابهای شخصی و تحت تاثیر احساسات انتقامجویانه، دست به ظلم و جنایت آلود. او با انگیزه تعصبات قبیلگی، افراد قبایل «مضری» را زیر فشار قرار داد و از رقبای آنان یعنی قبایل یمنی (قحطانی) پشتیبانی کرد.[4]نیز عدهای از سرداران سپاه و رجال بزرگ را به قتل رسانید، و «موسی بن نصیر» و «طارق بن زیاد»، دو قهرمان دلیر و فاتح اندلس، را مورد بیمهری قرار داده طرد کرد.[5]
مولف کتاب «تاریخ سیاسی اسلام» مینویسد:
«سلیمان درباره والیان خود، نظریات خصوصی اعمال میکرد: بعضی را مورد توجه قرار میداد و برای از میان بردن بعضی دیگر نقشه میکشید. از جمله کسانی که سلیمان با آنها دشمنی داشت «محمد بن قاسم» والی «هند»، «قتبیه بن مسلم» والی «ماورأ النهر» و «موسی بن نصیر» والی اندلس بود». [6]و این دشمنیها همه از انگیزههای شخصی و رقابتهای قبیلگی سرچشمه میگرفت که متاسفانه فرصت توضیح بیشتر در این زمینه در اینجا نیست.
فساد دربار خلافت
سلیمان بن عبدالملک مردی فوق العاده حریص، پرخوار، شکمباره، خوشگذران، و تجمل پرست بود. او به اندازه چند نفر عادی غذا میخورد! و سفرهای وی همیشه رنگین و اشرافی بود. او لباسهای پر زرق و برق و گرانقیمت و گلدوزی شده میپوشید و در این باره به قدری افراط میکرد که اجازه نمیداد خدمتگزاران و حتی ماموارن آبدار خانه دربار خلافت نیز با لباس عادی نزد او بروند، بلکه آنان مجبور بودند هنگام شرفیابی! لباس گلدوزی شده و رنگین بپوشند! تجمل پرستی دربار خلافت کم کم به سایر شهرها سرایت کرد و پوشیدن این گونه لباسها در یمن و کوفه و اسکندریه نیز در میان مردم معمول گردید.[7]
[1] . شرح نهجالبلاغه، ابن ابی الحدید، ج 11، ص 44؛ الامام الصادق (ع)، ابوزهره: صص 112ـ 111.
[2] . دکتر آیتى، محمد ابراهیم،اندلس یا تاریخ حکومت مسلمین در اروپا، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1363 ه.ش، ص 17-18.
[3] . ابن اثیر الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، ج 5، ص 11 و 37 – مسعودى، مروج الذهب، بیروت، دارالاندلس، ج 3، ص 173 و 182.
[4] . فروخ، عمر، تاریخ صدر الاسلام و الدولهالامویه، الطبعه الثالثه، بیروت، دارالعلم للملایین، 1976 م، ص 197.
[5] . سید امیرعلى، مختصر تاریخ العرب، تعریب: عفیف البعلبکى، الطبعه الثانیه، بیروت، دارالعلم للملایین، 1967 م، ص 125.
[6] . دکتر ابراهیم حسن، حسن، تاریخ سیاسى اسلام، چاپ چهارم، تهران، انتشارات جاویدان، 1360 ه.ش، ج 1، ص 401.
[7] . مسعودى، مروج الذهب، بیروت، دارالاندلس، ج 3، ص 175.
مهدی پیشوایی – سیره پیشوایان، ص 311 – 312