معجزه

معجزه

مقدمه
توجه انسان‏ها به معجزه به عنوان پدیده‏ای غیر عادی و دلالت آن، بویژه بر صدق مدعای آورنده‏اش، به زمان صدور معجزات به دست پیامبران الهی _ ‏علیهم ‏السلام _ باز می‏گردد. از قرآن کریم چنین برمی‏آید که مردم از پیامبران خویش که مدعی نبوت الهی بوده‏اند، نشانه خدایی می‏طلبیده‏اند و در مواردی که این درخواست‏برخاسته از حس حقیقت‏جویی آنها بوده، انبیا _ ‏علیهم ‏السلام _ به اذن خداوند، معجزه می‏آورده‏اند. قرآن می‏فرماید: «قالت رسلهم افی الله شک فاطر السموات والارض یدعوکم لیغفر لکم من ذنوبکم و یؤخرکم الی اجل مسمی قالوا ان انتم الا بشر مثلنا تریدون ان تصدونا عما کان یعبد آباؤنا فاتونا بسلطان مبین‏» (ابراهیم: 10)؛ پیامبرانشان گفتند: «مگر درباره خداوند – پدید آورنده آسمان‏ها و زمین – تردیدی هست؟ او شما را دعوت می‏کند تا پاره‏ای از گناهان شما را ببخشد و تا زمان معینی شما را مهلت می‏دهد. گفتند: شما جز بشری مثل ما نیستید، می‏خواهید ما را از آنچه پدرانمان می‏پرستیدند باز دارید. پس برای ما حجتی بیاورید.[1] تعاریف متفاوتی از معجزه ارائه شده است،[2] اما، تعریفی که به نظر کامل می‏آید این است که معجزه کاری فوق اقت‏بشری است و با عنایت ویژه خداوند، به دست مدعی نبوت، برای اثبات صدق مدعای خویش انجام می‏گیرد و مطابق با مدعای مدعی نبوت و همراه با تحدی است.
معجزه – به این معنا – از دیرباز مورد بحث و بررسی دانشمندان علوم ادیان الهی بوده و هست. دانشمندان یهود معجزه را به عنوان دلیلی بر نبوت خاصه و برگزیده بودن قوم خویش و اندیشمندان مسیحی آن را به مثابه دلیل بر وجود خداوند (به گمان خودشان، الوهیت مسیح‏ _ ‏علیه ‏السلام _) و حقانیت دین مسیح مورد بررسی و تحقیق قرار داده‏اند. فیلسوفان دین تحت عنوان «دلالت‏حوادث طبیعی بر وجود خداوند» از دلالت معجزه بحث کرده‏اند.[3] متکلمان مسلمان در مبحث «دلایل نبوت خاصه‏» و مفسران در مقدمه تفسیر یا ذیل آیات تحدی و آیات مربوط به معجزه، از دلالت معجزه بحث کرده‏اند و به طور کلی، در این زمینه تلاش‏های شایان تقدیری انجام شده، اما به نظر می‏رسد تمام زوایای این موضوع مورد بحث قرار نگرفته است.
آنچه با معجزه قابل اثبات می‏باشد، بر دو قسم است:
الف – مسائلی که معجزه بدون واسطه بر آنها دلالت می‏کند.
ب – مسائلی که با ضمیمه کردن برخی مقدمات به معجزه نتیجه گرفته می‏شود.
الف – مسائل مربوط به مدلول بی‏واسطه معجزه
1- معجزه و نبوت خاصه
به گواهی تاریخ، برخی افراد به دروغ، مدعی نبوت و سفارت از طرف خداوند شده‏اند تا از این طریق، به شهرت و جاه برسند. بنابر این، باید معیارها و ضوابطی وجود داشته باشد تا با آن‏ها بتوان پیامبران راستین الهی را از کسانی که به دروغ مدعی نبوت‏اند، تشخیص داد. از جمله آنها، مجهز بودن رسولان الهی به معجزه است؛ زیرا نبی و پیامبر مدعی ارتباط با خداوندند که مردم نمی‏توانند آن را درک کنند و نشانه محسوسی لازم است تا مردم از طریق آن، به صدق مدعای او پی ببرند.
شاید بتوان گفت‏بحث از دلالت معجزه بر نبوت خاصه به صورت استدلالی از قرن پنجم شروع شده است. از دانشمندان این قرن زکریای رازی معتقد بود که دلالت معجزه بر نبوت خاصه اقناعی است.[4] ولی ابوحامد غزالی (450 – 505 ه.ق)، دانشمند هم عصر او، این دلالت را برهانی دانسته و بر مدعای خود استدلال کرده است.[5] صاحب نظران در باب دلالت معجزه بر نبوت خاصه، دیدگاه‏های مختلفی ارائه داده‏اند:
دیدگاه اول: هیچ رابطه‏ای بین معجزه ونبوت خاصه نیست.[6] دیدگاه دوم: دلالت معجزه بر نبوت اقناعی است.
دیدگاه سوم: رابطه‏بین‏معجزه‏و نبوت خاصه‏برهانی می‏باشد.
دیدگاه چهارم: راه اثبات نبوت خاصه منحصر به معجزه است.[7] بیشتر دانشمندان اسلامی که در این مورد بحث کرده‏اند، به ویژه معاصران، نوع دلالت معجزه بر نبوت خاصه را منطقی می‏دانند و به دلیل حکمت،[8] دلیل حکم الامثال،[9] دلیل نقض غرض و دلایلی دیگر،[10] بر مدعای خود استدلال کرده‏اند. به نظر می‏رسد دلالت معجزه بر نبوت خاصه برهانی است. برای اینکه به مباحثی از دلالت معجزه بپردازیم که کمتر مورد بحث قرار گرفته است‏به‏صرف بیان دلیل بر مدعای خود تحت عنوان دلیل نقض غرض اکتفا می‏گردد و از ذکردلایل دیگر و نقد و بررسی آنها صرف نظر می‏شود.[11] این دلیل از چند مقدمه تشکیل می‏شود:
1-در بحث‏خداشناسی،به اثبات رسیده که خداوند حکیم است.
2-در بحث نبوت عامه،ثابت‏شده که حکمت‏خداوند اقتضا می‏کند پیامبرانی به قصد هدایت‏بشر بفرستد.
3-مردم به گونه‏ای آفریده شده‏اند که ادعای نبوت را ازکسی که معجزه می‏آورد،سوء سابقه ندارد و بر خلاف عقل سخن نمی‏گوید،می‏پذیرند.
4-با توجه به مقدمات مزبور،مدعی نبوت،که معجزه آورده و مردم سخنش را پذیرفته‏اند،اگر دروغ‏گو باشد،چون موجب گمراهی مردم می‏شود،باید خدا رسوایش کند،و گرنه به جهل افکندن،نقض غرض وخلاف حکمت‏خواهد بود.
نتیجه آنکه چون مدعی نبوتی معجزه آورد و خداوند رسوایش نمی‏کند،معلوم می‏شود که در مدعای خود راستگوست.
توجه به این نکته لازم است که برهانی بودن دلالت معجزه بر نبوت خاصه تحلیلی است که از رابطه این دو درک می‏شود و چه بسا، ممکن است کسانی از طریق برهانی، حتی از طریق معجزه، به نبوت پیامبری ایمان نیاورند، بلکه از راه دیگری مثل تنصیص پیامبر قبلی و یا دقت در کردار و رفتار و محتوای آنچه آورده است، نبوت او را قبول کنند که این گروه درصد بالایی از پیروان پیامبران _ ‏علیهم ‏السلام _، بخصوص پیامبر اکرم‏ _ صلی الله علیه و آله و سلم _ را تشکیل می‏دادند و اکنون نیز پیرو آن حضرت هستند.
دلایل نقلی دلالت معجزه بر نبوت خاصه: در بحث نقلی از دلالت معجزه، که شامل مباحث قرآنی و روایی می‏باشد، تذکار این مطلب لازم است که برای اتمام حجت، از نظر شرعی حصول یقین روان‏شناختی (اقناعی) کافی است؛ زیرا از نظر بیانات نقلی و دینی، آنچه در اصول دین لازم است‏حصول یقین، اطمینان و قانع شدن می‏باشد. فقها نیز گفته‏اند: مسلمان باید به اصول دین یقین داشته باشد، ولی نگفته‏اند این یقین باید از راه برهان حاصل شود و همین مقدار از یقین در وصول به سعادت کافی است، گرچه از لحن قرآن کریم، که به صورت تحدی است، برهانی بودن معجزه (قرآن) پیامبر اکرم‏ _ صلی الله علیه و آله و سلم _ فهمیده می‏شود.[12] الف – آیات قرآن کریم: در قرآن کریم، کلمه «معجزه‏» و مشتقات آن به معنای مورد نظر در این مبحث‏به کار نرفته و از واقعه معجزه به «آیه‏» (و در جمع، آیات) تعبیر شده است. ممکن است گفته شود که این تعبیرها به معجزه اشاره ندارد.[13] پاسخ آن است که با توجه به آیاتی که این تعابیر در آنها به‏کار رفته و مسائلی که این کلمات از آنها حاکی است، معلوم می‏شود مراد از این تعابیر، معجزات پیامبران _ ‏علیهم ‏السلام _ است؛ زیرا:
اولا، در آیاتی به کار رفته که از پیامبری نشانه خدایی خواسته شده، او نشانه آورده و از آن نشانه‏ها با این کلمات تعبیر شده است. یا در مقام دعوت مردم به سوی خداوند، برای اثبات صدق مدعای خویش در نبوت، کاری انجام داده یا سبب اتفاق افتادن‏کار فوق‏العاده‏ای شده که از آن با این الفاظ تعبیر شده است.
ثانیا، وقتی انبیای الهی _ ‏علیهم ‏السلام _ این معجزات را آورده‏اند، مردم نتوانسته‏اند به مبارزه برخیزند و ساکت و قانع شده یا نسبت‏سحر به آورنده آن داده‏اند که معلوم می‏شود قرآن نیز دلالت معجزه بر نبوت خاصه را یقینی می‏داند (اعم از روان‏شناختی یا برهانی) و بیش‏تر برگردانندگان قرآن کریم به فارسی این الفاظ را به معجزه و یا کلماتی که معنای «معجزه‏» را افاده کند، برگردانده‏اند. به عنوان نمونه، به چند آیه اشاره می‏شود:
1 – «آیه‏»: «و رسولا الی بنی اسرائیل انی قد جئتکم بآیه من ربکم انی اخلق لکم من الطین کهیئه الطیر فانفخ فیه فیکون طیرا باذن الله…» (آل‏عمران:49)؛ و (او را به عنوان) پیامبری به سوی بنی‏اسرائیل ( می‏فرستد که به آنان بگوید:) من از جانب پروردگارتان برایتان معجزه آورده‏ام که از گل، مجسمه مرغی می‏سازم و بر آن می‏دمم تا به امر خدا، مرغی گردد.
در این آیه شریفه، آقایان محمد مهدی فولادوند، خرمشاهی، کاظم پور جوادی، کاویانپور، الهی قمشه‏ای و سید رضا سراج کلمه «آیه‏» را به «معجزه‏» ترجمه کرده‏اند. دیگران نیز به «نشانه‏» یا «آیت‏» معنا کرده‏اند که می‏توان این معنا را از آن استفاده کرد.
2 – «بینه‏»: «و الی ثمود اخاهم صالحا قال یا قوم اعبدوا الله مالکم من اله غیره قد جاءتکم بینه من ربکم هذه ناقه الله لکم آیه…» (اعراف:73) این آیه اشاره دارد به اجابت‏حضرت صالح‏ _ ‏علیه ‏السلام _ نسبت‏به درخواست قومش که وقتی به آنها گفت: «انی لکم رسول امین‏» (شعراء:143)؛ من برای شما فرستاده‏ای قابل اعتمادم، آنها گفتند: «ما انت الا بشر مثلنا فات بآیه ان کنت من الصادقین‏» (شعراء:154)؛ تو جز بشری مانند ما (بیش) نیستی. اگر راست می‏گویی معجزه‏ای بیاور. از این دو آیه استفاده می‏شود که از حضرت صالح‏ _ ‏علیه ‏السلام _ برای صدق نبوتش معجزه‏ای خواستند و او ناقه (شتر ماده) را آورد.[1] . همچنین درباره قوم ثمود آمده است: به حضرت صالح گفتند: «ما انت الا بشر مثلنا فات بآیه ان کنت من الصادقین‏» (شعراء:143)؛ تو هم مثل ما بشرى بیش نیستنى. اگر راست مى‏گویى، نشانه‏اى بیاور. حضرت صالح‏ _ ‏علیه ‏السلام _ برایشان ماده شترى آورد: «قال هذه ناقه الله‏» (شعراء:154)؛ گفت: این ناقه معجزه من است. (در برگردان آیات قرآن کریم از ترجمه استاد محمدمهدى فولادوند با تغییر اندک استفاده شده است.)
[2] . ر.ک.به: علامه حلى، کشف الاسرار فى شرح تجرید الاعتقاد، ص 350 با تعلیقه حسن حسن‏زاده آملى / جعفر سبحانى، الالهیات على هدى الکتاب و السنه والعقل، ج‏2، ص‏229، المرکز العالى للدراسات / ابن داود، سه ارجوزه در کلام، امامت و فقه، تحقیق حسین درگاهى و حسن طارمى، ص 90.
[3] . ر.ک.به: جان هیک، فلسفه دین، ترجمه بهرام رادهدى، 1372، ص 70، / مصطفى ملکیان، جزوه مسائل کلام جدید؛ تصورات مختلف درباره خداوند، ص 78 و 80، تهران، دانشگاه امام صادق‏ _ ‏علیه ‏السلام _ .
[4] . ر.ک.به: مصطفى ملکیان، جزوه تاریخ فلسفه غرب، دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، ص 254.
[5] . غزالى گوید: «قلنا المعجزه مقرونه بالتحدى نازله منزله قوله سبحانه: “صدقت و انت رسول الله” و تصدیق الکاذب محال بذاته و کل من قال له “صدقت و انت رسول الله” و تصدیق الکاذب محال بذاته. و کل من قال: له “انت رسولى” صار رسولا و خرج لحن کونه کاذبا. فالجمع بین کونه کاذبا و بین ما منزل قوله: «انت رسولى‏» محال؛ لان معنى کونه کاذبا انه ما قیل له: “انت رسولى” و معنى المعجزه انه قیل له: “انت رسولى.» (الاقتصاد فى الاعتقاد، قاهره، مکتبه النجاریه، ص‏91.) البته از کتاب دیگر ایشان به نام «القسطاس المستقیم‏» برمى‏آید که وى این دلالت را یقینى و برهانى نمى‏داند.
[6] . ر.ک.به: ابن رشد محمد بن احمد، الکشف عن مناهج الادله فى عقائد المله…، مصر، الطبعه النعمانیه، ص‏93 / مصطفى ملکیان، جزوه مسائل کلام جدید، ص‏119.
[7] . ر.ک.به: ملا عبدالرزاق لاهیجى؛ سر ایمان در اصول اعتقادات، تصحیح صادق لاریجانى، الزهراء، ص 78 – 80؛ به نظر مى‏رسد خواجه نصیر الدین طوسى نیز طریق معرفت راستگویى نبى را منحصر در معجزه مى‏داند؛ زیرا در بحث از راه شناخت صدق نبى فقط معجزه را آورده است. مى‏گوید: «طریق معرفه صدقه (نبى) ظهور المعجزه على یده.»(علامه حلى، پیشین، ص‏350)
[8] . ر.ک.به: قوشچى، شرح تجرید الاعتقاد، ص‏36 / محمد جواد بلاغى، تفسیر آلاء الرحمن، ج‏1، ص‏3 / سید ابوالقاسم خوئى، البیان فى علوم القرآن، منشورات انوار الهدى؛ به نظر مى‏رسد مرحوم آیه الله خوئى کامل‏تر از دیگران آورده است.
[9] . سید محمد حسین طباطبائى، المیزان فى تفسیر القرآن، اسلامیه، ج‏1، ص‏84 و 85 / اعجاز از دیدگاه عقل و قرآن، فاخته، ص‏23 و 24
[10] . ر.ک.به: فخر رازى، تفسیر کبیر (مفاتیح الغیب)، ج 24، ص 212. / خواجه نصیر الدین طوسى و علامه حلى، پیشین، ص‏350 مرتضى مطهرى، وحى و نبوت، تهران، صدرا، ص‏12، عبدالله جوادى آملى، تبیین براهن اثبات خدا،ص‏352 همو، وحى و رهبرى، چاپ دوم،69، ص‏20 / محمد تقى مصباح یزدى، آموزش عقاید، ص‏2. جعفر سبحانى، پیشین، ص 92 و93. سعدالدین تفتازانى، شرح المقاصد، ج 5، ص‏519.
[11] . براى تفصیل بیشتر، ر.ک.به: حمید آریان، بررسى دلالت معجزه به نبوت، مجله معرفت، ش 24، ص 70.
[12] . آیات تحدى بر این مطلب دلالت دارد؛ از جمله آیات: «و ان کنتم فى ریب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسوره من مثله واوعوا شهداءکم من دون الله ان کنتم صادقین فان لم تفعلوا ولن تفعلوا فاتقوا النار التی وقودها الناس والحجاره اعدت للکافرین‏» (بقره:23 – 24)
[13] . مصطفى ملکیان، جزوه مسائل کلام جدید، ص‏113، مؤسسه امام‏صادق‏ _ ‏علیه ‏السلام _
@#@
آقایان مکارم شیرازی، خرمشاهی، پور جوادی، جواهری، خواجوی و الهی قمشه‏ای، «بینه‏» را در این آیه به «معجزه‏» معنا کرده‏اند.
«بینات‏»، جمع «بینه‏»، که در آیاتی از جمله مائده:110، فاطر:25 و اسراء:101 آمده است، اشاره به معجزات حضرت عیسی و انبیای الهی _ ‏علیهم ‏السلام _ دارد که «بینات‏» را در آیه 110 مائده آقایان دهلوی، سراج، فیض الاسلام، الهی قمشه‏ای، خواجوی، آیتی، مجتبوی و خرمشاهی به «معجزه‏» ترجمه کرده‏اند.
برخی از آیات قرآن اقوامی را مورد مذمت قرار داده و می‏گوید: با اینکه برایشان «بینات‏» (معجزات) آورده شد، ایمان نیاوردند: «لقد اهلکنا القرون من قبلکم لما ظلموا و جاءتهم رسلهم بالبینات و ما کانوا لیؤمنوا…» (یونس:13)؛ قطعا نسل‏های پیش از شما را هنگامی که ستم کردند، به هلاکت رساندیم و پیامبرانشان دلایل آشکار برایشان آوردند و بر آن نبودند که ایمان بیاورند… .
شبیه این تعبیر، در آیه 101 سوره اعراف نیز آمده است. چنین به نظر می‏رسد که چون با آمدن معجزه برایشان نبوت انبیا _ ‏علیهم ‏السلام _ ثابت‏شد، باید ایمان می‏آوردند، ولی ایمان نیاوردند و مستحق عذاب الهی شدند.
3 – «برهان‏»: «اسلک یدک فی جیبک تخرج بیضآء من غیر سوء واضمم الیک جناحک من الرهب فذانک برهانان من ربک الی فرعون وانهم کانوا قوما فاسقین‏» (قصص:32)؛ دست‏خود را در گریبانت‏ببر تا سپید بی‏گزند بیرون آید و (برای رهایی) از این هراس، بازویت را به خویشتن بچسبان. این دو برهان از جانب پروردگار توست که باید به سوی فرعون و سران (کشور) او (ببری)؛ زیرا آن‏ها همواره قومی نافرمانند.
راغب اصفهانی می‏گوید: «برهان برای بیان حجت است. بنابر این، برهان آن است که همیشه و به یقین، اقتضای درستی دارد.»
کلمه «برهان‏» در آیاتی – چون نساء:174 – به معنای «معجزه‏» و در آیات یوسف:24، بقره:111، انبیاء:24، نحل:64 و قصص: 25 به معنای «دلیل قاطع‏» آمده است که از این کاربرد می‏توان استفاده کرد که از نظر قرآن، معجزه دلیلی یقین‏آور است.
در آیه مزبور (قصص:28)، آقایان الهی قمشه‏ای، کاویانپور و مکارم شیرازی، برهان را به «معجزه‏» ترجمه کرده و دیگران به «برهان‏»، «دلیل‏» یا «حجت‏» برگردانده‏اند که نشان می‏دهد معجزه در جایی آورده شده است که دلالت‏یقینی دارد.
ب – روایات ائمه معصوم _ ‏علیهم ‏السلام _: گفته شد که معجزه و مشتقات آن به معنای مورد نظر در قرآن نیامده است و دانشمندان به این دلیل که دیگران از آوردن مثل آن عاجزند، اصطلاح «معجزه‏» را به کار برده‏اند. این کلمه به همین معنا در کلمات و احادیث منقول از امام صادق و ائمه پس از ایشان _ ‏علیهم ‏السلام _ نیز دیده می‏شود. البته از حضرت پیامبر، حضرت علی و ائمه دیگر _ ‏علیهم ‏السلام _ مطالبی نقل کرده‏اند که کلمه «معجزه‏» در آنها آمده و به احتمال زیاد، این لفظ از خود آن بزرگان است.
روایات منقول از ائمه اطهار _ ‏علیهم ‏السلام _ نیز همانند قرآن کریم و عقل، دلالت معجزه بر نبوت خاصه را مورد تایید قرار داده است که به دو روایت اشاره می‏شود:
ابن‏بصیر می‏گوید: به امام صادق _ ‏علیهم ‏السلام _ عرض کردم: چرا خدای عزوجل به پیامبران، اولیای خود و به شما معجزه داده است؟ حضرت فرمودند: «برای آنکه دلیلی بر صدق آورنده‏اش باشد و معجزه از نشانه‏های خداوند است که جز پیامبران و حجج او آن را در اختیار ندارند تا به این وسیله، راست‏گو از دروغ‏گو شناخته شود.»[1] در روایتی، امام حسن عسکری‏ _ ‏علیه ‏السلام _ از پدر بزرگوارش نقل می‏کند که پیامبر _ صلی الله علیه و آله و سلم _ در احتجاج با مشرکان، که می‏گفتند: چرا بشر پیامبر شده است، فرمودند: «بله، خداوند بشری را فرستاده و معجزه نیز در اختیارش قرار داده است، چنان که انسان‏های معمولی، که از باطن دل‏هایشان خبر دارید، توانایی انجامش را ندارند. به این وسیله، به عجز خودتان در مقابل آنچه آورده‏اند، پی‏می‏برید.این‏همان‏معجزه‏وشهادت‏خداوندبه‏راستی‏اوست.[2] 2 – معجزه و نبوت عامه
ممکن است تصور شود که صدور معجزه از سوی مدعی نبوت علاوه بر دلالت‏بر نبوت او (نبوت خاصه)، بر ضرورت ارسال پیامبران _ ‏علیهم ‏السلام _ از سوی خدا (نبوت عامه) نیز دلالت دارد؛ زیرا نسبت‏بین نبوت خاصه و نبوت عامه نسبت‏بین خاص و عام و مقید و مطلق است و خاص بدون عام و یا مقید بودن مطلق معنا ندارد. ولی باید توجه داشت که اگر مقصود از این سخن آن باشد که در نبوت خاصه، نبوت عامه مفروض و مفروغ عنه دانسته شده و صرفا پس از اثبات نبوت عامه مطرح می‏شود، این مدعا درست و قابل تبیین است.[3] اما اگر مقصود آن باشد که با صدور یک کار خارق العاده به دست فردی که مدعی نبوت است، با توجه به عدم امکان همانندآوری آن، اثبات می‏شود که خداوند باید پیامبرانی را برای هدایت‏بشر بفرستد، این مطلبی نپذیرفتنی است؛ زیرا در این صورت، صدور معجزه از چنین فردی در نهایت، بر آن دلالت دارد که این معجزه، کار او به عنوان یک انسان نیست و نیرویی فراتر از انسان در صدورش نقش داشته است. لکن اینکه آن نیرو از خداوند بوده و بر خداوند لازم باشد که پیامبرانی بفرستد (نبوت عامه) و این شخص پیامبر است (نبوت خاصه) این‏به‏صرف‏صدورمعجزه از چنین شخصی، اثبات شدنی نیست.
با توجه به آنچه گذشت، روشن شد که نه تنها اثبات نبوت عامه با معجزه میسر نیست، بلکه اثبات نبوت خاصه از این طریق نیز وابسته به اثبات نبوت عامه – پیش از آن – می‏باشد.
3 – معجزه و اثبات وجود خداوند
فیلسوفان دین و متکلمان مسیحی درباره دلالت‏یا عدم دلالت معجزه بر وجود خداوند، تحت عنوان «دلیل حوادث خاص یا حوادث خارق العاده‏» بحث کرده‏اند. برخی از این اندیشمندان رابطه منطقی بین معجزه و اثبات وجود خدا را، که به زعم آنان، الوهیت مسیح‏ _ ‏علیه ‏السلام _ است، پذیرفته‏اند، برخی دیگر تنهاگذار روان‏شناختی از مشاهده معجزه بر اثبات وجود خدا را پذیرفته و منکر رابطه منطقی بین این دو شده‏اند و کسانی نیز به هیچ وجه، دلالت معجزه به وجود خداوند را نمی‏پذیرند.
جان هیک بر این باور است که مشاهده این‏گونه حوادث انسان را به سوی اعتقاد به وجود خدا سوق می‏دهد، ولی منطقی بودن این رابطه را نمی‏پذیرد. وی دلیل انکار رابطه منطقی را تردید افرادی می‏داند که معجزه را مشاهده نکرده‏اند، به نقل ناقلان نیز اعتماد ننموده و (به فرض پذیرش) تفسیری مادی از آن ارائه داده‏اند.[4] از سوی دیگر، هنری تیسن، متکلم مسیحی، در مقام دفاع از دلالت منطقی معجزه بر اثبات وجود خداوند، چنین می‏نویسد: «این ادعا (افرادی که معجزه را ندیده‏اند همواره در آن شک می‏کنند) بر این فرض نادرست قرار دارد که انسان باید تمام اعتقادات خود را بر اساس تجربه انسانی کنونی خود قرار دهد.» او در بیان مورد نقض این ادعا، می‏گوید، «ما با اینکه وجود یخ‏بندان‏های شدید روی زمین را ندیده‏ایم، با گفته زمین شناسان آن را قبول داریم.»[5] جان هاسپرز، یکی دیگر از فیلسوفان دین، معتقد است که هیچ کدام از تعریف‏هایی که از معجزه ارائه می‏شود دلیل بر اثبات خداوند نیست؛ زیرا اگر معجزه به واقعه‏ای تعریف شود که با قوانین طبیعی قابل تبیین نیست، در جواب گفته می‏شود: تمام قوانین طبیعت کشف نشده و ممکن است در تحقیقات میلیون‏ها سال آینده، بر اساس قانون طبیعت تبیین شود. اگر همانند جان استوارت میل بگویید معجزه حادثه‏ای است که اگر مجموع شرایطش تکرار شود، دوباره اتفاق نمی‏افتد، جواب این است که اولا، تمام شرایط وقوع یک حادثه را نمی‏توان به حساب آورد. ثانیا، وقوع چنین حادثه‏ای حداکثر، می‏تواند نبودن جبر را اثبات کند.
معنای دیگر واژه «معجزه‏» این است: مداخله خدا در مسیر طبیعی حوادث. بر این اساس، معجزه مستلزم وجود خدایی است که بتواند در مسیر طببیعی حوادث مداخله کند. معتقدان به خدا می‏گویند: طبق این معنا، معجزاتی وجود دارد. پس خدا نیز وجود دارد. اما گفتن این مطلب فقط به زبان آوردن یک همان‏گویی (توتولوژی) آشکار است؛ درست مثل اینکه بگوییم: اگر خدا مداخله کند، وجود دارد. علاوه برآن، هیچ راهی نداریم که ثابت کنیم حادثه‏ای مطابق با این تعریف وجود دارد.[6] هیوم در فصل دهم از کتاب پژوهش (Enquires) ، چهار دلیل اقامه کرده که معجزه اثبات وجود خداوند نمی‏کند.[7] او معتقد است که تنها راه برای ارزیابی معجزه، تجربه نظم موجود طبیعت است و هیچ دلیلی بر اثبات معجزه کافی به نظر نمی‏رسد. به نظر وی، واقعیت این است که مردمی که قبلا بر اساس دلیل یا دلایلی، معتقد به خدا بودند، تمایل داشتند به معجزات، به عنوان مظهر اضافی اثر خدا معتقد باشند. اما کسانی که دلیلی بر اعتقاد به خدا ندارند، معجزات را دلیلی کافی نمی‏دانند که بر اساس آن، به وجود خدا معتقد گردند.[8] بیش‏تر حکما و متکلمان اسلامی به این مساله نپرداخته‏اند ولی به هر حال، در میان دانشمندان اسلامی هر دو دیدگاه قایلانی دارد. و حق با کسانی است که چنین دلالتی را قبول ندارند.
آیه الله جوادی آملی، که منکر دلالت منطقی معجزه بر وجود خداست، در این زمینه می‏فرماید: «معجزه به عنوان کار خارق‏العاده و امری که به اصل علل و اسباب طبیعی نتواند استناد پیدا کند، برای کسی که قبلا بر ذات واجب برهان اقامه نکرده باشد یا حتی از اثبات نبوت عامه عاجز مانده باشد، به شیوه منطقی، بر ذات باری تعالی دلالت نمی‏کند.»[9][1] . راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، ماده «بده‏»
[2] . محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ح‏11، ص‏71
[3] . پیشین، ج‏9، ص‏273 و 274
[4] . ر.ک.به: عبداله جوادى آملى، تبیین براهین اثبات خدا، الزهراء، ص‏249؛ با توجه به سخن ایشان در کتاب وحى و رهبرى، ص‏20، (معجزه براى اثبات نبوت خاصه است، نه نبوت عامه) استفاده مى‏شود که مقصود ایشان همین تبیین است
[5] . ر.ک.به: جان هیک، همان، ص‏70
[6] . هنرى تیسن، الهیات مسیح، ترجمه طاطاوس میکائیلیان، ص‏11
[7] . جان هاسپرز، فلسفه دین (نقد براهین اثبات وجود خدا به روش تحلیل فلسفى)، ترجمه گروه ترجمه و ویراستارى مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى دفتر تبلیغات اسلامى، ص 840؛ لازم به تذکر است که وقوع معجزه به معناى خالت‏خداوند در مسیر طبیعى، یقینى است و قرآن کریم به عنوان معجزه زنده و جاوید الهى چهارده قرن است که تمام ادیان را به مبارزه طلبیده است و دشمنان اسلام اگر مى‏توانستند، تا کنون این مدرک حقانیت اسلام را از مسلمانان گرفته بودند. لکن هرگز نخواهند توانست چنین کارى انجام دهند
[8] . مصطفى ملکیان، جزوه تاریخ فلسفه غرب، ص 254 و 255، دفتر همکارى حوزه و دانشگاه.
[9] . جان هاسپرز، همان، ص‏89
@#@
قرآن و دلالت معجزه بر وجود خداوند: ممکن‏است گفته شود: می‏توان‏ازبرخی آیات قرآن، دلالت معجزه بر وجودخداوند را به‏دست آورد؛ از جمله، آیه 101 و 102 سوره اسراء: «ولقد آتینا موسی تسع آیات بینات فسئل بنی‏اسرائیل اذ جاءهم فقال له فرعون انی لاظنک یا موسی مسحورا قال لقد علمت ما انزل هؤلاء الا رب السموات والارض بصائر انی لاظنک یا فرعون مثبورا»؛ به حقیقت، ما به موسی نه نشانه آشکار دادیم. پس از فرزندان اسرائیل بپرس. آنگاه که نزد آنان آمد و فرعون به او گفت: ای موسی، من جدا تو را افسون شده می‏پندارم. گفت: قطعا می‏دانی که این (نشانه‏ها) را که باعث‏بینش‏هاست، جز پروردگار آسمان‏ها و زمین، نازل نکرده است. و به راستی، ای فرعون، من تو راه تباه شده می‏پندارم.
حضرت موسی‏ _ ‏علیه ‏السلام _ علاوه بر اثبات نبوت خود، مامور دعوت فرعون به قبول و عبادت پروردگار نیز بود؛ زیرا فرعون به فرموده قرآن، می‏گفت: «ما علمت لکم من اله غیری‏» (قصص:38)؛ من جز خویشتن برای شما خدایی نمی‏شناسم.
قرآن کریم در داستان حضرت موسی‏ _ ‏علیه ‏السلام _ و فرعون در سوره شعراء می‏فرماید: «فرمود: نه، چنین نیست. نشانه‏های ما را (برای آنان) ببرید که ما با شما شنونده‏ایم. سپس بروید به سوی فرعون و بگویید: ما پیامبر پروردگار جهانیانیم.» (شعراء:15 و16)
و نیز می‏فرماید، «فرعون گفت: پروردگار جهانیان چیست؟ (موسی) گفت: پروردگار آسمان‏ها و زمین و آنچه میان آن دو است – اگر اهل یقین باشید.» (شعراء:23-24) سپس فرعون خطاب به حضرت موسی‏ _ ‏علیه ‏السلام _ «گفت: اگر خدایی غیر از من اختیار کنی، قطعا تو را از (جمله) زندانیان خواهم ساخت. (موسی) گفت: اگرچه برای تو چیزی (معجزه‏ای) آشکار بیاورم؟ گفت: اگر راست می‏گویی آن را بیاور. موسی‏ _ ‏علیه ‏السلام _ عصای خود را افکند و به ناگاه، اژدهایی نمایان شد. (فرعون) به سرانی که پیرامونش بودند گفت: این ساحری بسیار داناست.» (شعراء:29-32 و 34) فرعون ساحران ماهر را جمع کرد تا بر حضرت موسی‏ _ ‏علیه ‏السلام _ غالب آیند، ولی وقتی معجزه آن حضرت را دیدند، فهمیدند که از نوع سحر نیست. در نتیجه، ساحران به حالت‏سجده افتادند و «گفتند: به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم؛ پروردگار موسی و هارون) (شعراء:46 و47) حضرت موسی‏ _ ‏علیه ‏السلام _ وقتی دو معجزه عصا و ید بیضا را به فرعون نشان داد، چون برای او حجت تمام شد، برایش شکی باقی نماند و فهمید غیر از خداوند خالق هستی یا به اذن او، کس نمی‏تواند این کارها را انجام دهد، اما در عین حال، عناد و تکبر ورزید و حق را نپذیرفت، حضرت موسی‏ _ ‏علیه ‏السلام _ فرمود: «ای فرعون، به راستی که تو را تباه شده می‏پندارم.» (اسراء:102)
کلام حضرت موسی‏ _ ‏علیه ‏السلام _ با دو تاکید – لام قسم و حرف تحقیق – آمده است و این نشان می‏دهد که حق برای فرعون کاملا آشکار شده بود. و حکمت‏خداوند اقتضا می‏کند تا حجت‏بر کسی تمام نشده، به دلیل انکار و کفرش، او را هلاک نکند.
البته در اینکه فرعون منکر وجود خدا و رب برای جهان آفرینش و موجودات دیگر بوده یا نه اختلاف است[1] و دلیل صریح قرآنی بر اثبات آن نداریم، اما با توجه به مدعای فرعون که می‏گفت: «انا ربکم الاعلی‏» (نازعات:24) و «ما علمت لکم من اله غیری‏» (قصص:28)، وی منکر اله نبودن خود و منکر وجود الهی دیگری – یعنی، معبودی غیر از خودش – بوده است. بنابراین، حضرت موسی‏ _ ‏علیه ‏السلام _ در صدد نبود اصل واجب‏الوجود، علت العلل و وجود خدا را ثابت کند، بلکه می‏خواست‏با معجزه‏اش اثبات کند که معبودی واقعی غیر از فرعون بوده و آن همان «رب العالمین‏» است. پس اثبات مصداق خارجی رب و معبود واقعی و توحید در الوهیت و ربوبیت مورد نظر است. در نتیجه، از آیات قرآن، نمی‏توان دلالت معجزه را بر وجود خداوند استفاده کرد، همان‏گونه که با دلیل و تبیین عقلی نیز دلالت منطقی معجزه بر وجود خداوند اثبات نشده، هرچند ممکن است‏برخی از کسانی که به دلالت معجزه بر وجود خدا پرداخته‏اند مقصودشان دلالت ‏بر توحید باشد، که صحیح است ولی هیچ‏یک به آن تصریح نکرده‏اند.
4 – معجزه و توحید
معجزه با دو شرط، توحید در ربوبیت و الوهیت را اثبات می‏کند:
شرط اول: طرفداران خدایان دیگر وجود داشته باشند.
شرط دوم: پیامبرانی که معجزه آورده‏اند طرفداران خدایان دیگر را به مبارزه بخوانند و تحدی کنند که از خدایان خود برای ابطال مدعایشان استمداد بطلبند و آنها نیز استمداد نمایند، ولی یاری نشوند و یا اصلا درخواست انبیا _ ‏علیهم ‏السلام _ را برای این منظور اجابت نکنند.
ممکن است گفته شود این دو شرط لازم نیست؛ زیرا اگر خدای دیگری موجود باشد، باید برای هدایت مخلوق خویش، با ارسال پیامبر و دادن معجزه به وی، ابراز وجود کند.
پاسخ آن است که اگر خدایان دروغین و پیروان آنان مطرح نباشند، به این معناست که شرک مورد نزاع نیست تا با دیدن معجزه، توحید، نتیجه گرفته شود؛ زیرا توحید قبلا ثابت‏شده است. و اگر پیامبری تحدی نکند یا تحدی او جدی گرفته نشود یا مورد توجه قرار نگیرد و یا همانند معجزه‏اش را بیاورند، نه نبوت وی و نه چیز دیگری اثبات نمی‏شود.
از قرآن کریم نیز می‏توان استفاده کرد که معجزه بر توحید ربوبی و الوهی دلالت دارد. از آیات مربوط به داستان حضرت موسی‏ _ ‏علیه ‏السلام _ و فرعون – که گذشت – توحید ربوبی و در نتیجه، توحید الوهی اثبات می‏گردد و نیز آیه شریفه «فالم یستجیبوا فاعلموا انما انزل بعلم الله و ان لا اله الا هو فهل انتم مسلمون‏» (هود:14)؛ پس اگر شما را اجابت نکردند، بدانید که آنچه نازل شده به علم خداست و اینکه معبودی جز او نیست. پس آیا گردن می‏نهید؟
این آیه شریفه درباره کسانی است که قرآن را دروغ می‏پنداشتند؛ فرمود: اگر راست می‏گویید، ده سوره برساخته شده مثل آن بیاورید و غیر از خدا هر که را می‏توانید فرا بخوانید. (هود:13) آیه شریفه توحید الوهی و علم خداوند را از اعجاز قرآن نتیجه می‏گیرد.
علامه طباطبائی‏رحمه الله در تفسیر این آیه شریفه می‏فرماید: ظاهرا مراد از علم الله، علم مختص به خودش باشد و غیبی که غیر خداوند به آن راه ندارند، مگر به اذن خداوند، همچنان که می‏فرماید: «لکن الله یشهد بما انزل الیک انزله بعلمه…» (نساء:166)؛ لکن خدا به (حقانیت) آنچه بر تو نازل کرده است گواهی می‏دهد. (او) آن رابه علم‏خویش نازل‏کرده‏است. اگرپس‏از طلب و استمداد از کسانی که به آنهادل بسته بودند (غیر خدا) باری نشدند و یا اصلا این دعوت شما را (طلب بر معارضه) نپذیرفتند، باید بدانند:
اولا، این قرآن از طرف خداوند و به علم خداوند (غیب) نازل شده که کسی را چنین علمی نیست.
ثانیا، خدایی جز الله نیست، «ان لا اله الا هو»؛ زیرا اگر خدایی بود، در موقعیت‏حساسی که به او نیاز است و قرآن تار و پود آلهه را بر باد می‏دهد، باید به کمک دوستان و طرفداران خود می‏رسید، در حالی که آنها را یاری نکردند. پس معلوم می‏شود، چیزی جز خیال نیستند.[2] فخر رازی نیز از این آیه شریفه، توحید را استفاده می‏کند، لکن با واسطه حق بودن قرآن؛ یعنی، با اعجاز قرآن، حق بودن آن را اثبات می‏نماید و می‏گوید: «لازمه حق بودن قرآن صحیح و حق بودن تمام خبرهای آن است و یکی از آن خبرها، توحید (لا اله الا هو) است.» او در آیه شریفه، «بعلم الله‏» را کنایه از «عند الله‏» بودن می‏داند.[3] مفسران دیگری نیز از این آیه شریفه، توحید و علم خداوند را استفاده می‏کنند. برخی[4] مرجع ضمیر «کم‏» را در «فان لم یستجیبوا لکم‏» مؤمنان و بعضی دیگر، مشرکان می‏دانند. اگر ضمیر به مؤمنان بازگردد؛ یعنی، «اگر مشرکان، شما مؤمنان را اجابت نکردند و پاسخی نداشتند» و اگر ضمیر به مشرکان و منکران بازگردد؛ یعنی، «اگر شما مشرکان از خدایان خواستید، ولی خدایان شما را اجابت نکردند، پس بدانید خدا یکی است و قرآن به علم او نازل شده است.» به نظر می‏رسد مناسب‏تر آن است که ضمیر به مشرکان بازگردد؛ زیرا آنان بودند که اعتقاد درستی به توحید نداشتند، نه مؤمنان.
5 – معجزه، علم و قدرت فوق‏العاده خداوند
یکی از وجوه اعجاز، وجه علمی است و آن‏گونه که در مورد قرآن مجید گفته شده، با معجزه، علم فوق‏العاده خداوند ثابت می‏شود. همچنین اگر معجزه از سنخ قدرت باشد، قدرت فوق العاده خداوند نیز اثبات می‏گردد؛ زیرا با توجه به عدم همانندآوری و اثبات نبوت عامه پیش از ارائه معجزه، معجزه کاری فوق طاقت‏بشری و منتسب به خداوند می‏شود و بدین طریق، قدرت فوق‏العاده خداوند به اثبات می‏رسد.
6 – معجزه، علم و قدرت فوق العاده پیامبر _ صلی الله علیه و آله و سلم _
دلالت معجزه بر قدرت و علم پیامبر _ صلی الله علیه و آله و سلم _ مبتنی بر این است که اثبات شود نفس پیامبران _ ‏علیهم ‏السلام _ در وقوع معجزه مؤثر است. مرحوم علامه طباطبائی می‏فرماید: آیه «…ما کان لرسول ان یاتی بآیه الا باذن الله…» دلالت می‏کند بر اینکه معجزه از اراده آورنده آن سرچشمه می‏گیرد؛ زیرا اذن در جایی مطرح است که زمینه اصلی موجود باشد و از جهت تمامیت زمینه و یا رفع موانع، نیاز به اذن باشد. و چون اراده آورنده معجزه به اراده شکست ناپذیر خداوند متکی است (کتب الله لاغلبن انا و رسلی) (مجادله:21) بنابر این، علم و قدرت پیامبر _ صلی الله علیه و آله و سلم _ متصل به علم و قدرت فوق العاده خداوند خواهد شد.[5][1] . عبدالله جوادى آملى، همان
[2] . فخر رازى فرعون را دهرى مى‏داند، ولى علامه طباطبائى معتقدند وى منکر وجود خدا نبوده، بلکه خدایى غیر خودش را منکر بوده است، علاوه بر آن، خطاب «انا ربکم الاعلى‏» (نازعات:24) و «ما علمت لکم من اله غیرى‏» بر این مطلب دلالت دارد. ر.ک.به: المیزان فى تفسیر القرآن، ح‏8، ص‏238
[3] . پیشین، ج‏17، ص‏197
[4] . فخر رازى، همان، ج‏17، ص‏197
[5] . ناصر مکارم و دیگران، تفسیر نمونه، ج‏9، ص‏38
@#@
بر این اساس، طبق بیان مرحوم علامه طباطبائی، که روایات نیز مؤید آن است، آیات قرآن بر آن دلالت دارد که نفس پیامبر و اراده او در تحقیق معجزه نقش دارد و چون علم و قدرت پیامبر در طول علم و قدرت خداوند است، مشکلی در دلالت معجزه بر قدرت و علم فوق العاده پیامبر وجود ندارد.
طبق آنچه در قرآن کریم آمده است‏حضرت عیسی‏ _ ‏علیه ‏السلام _ معجزات خویش را با اذن خداوند به خودش نسبت می‏داد: «رسولا الی بنی‏اسرائیل انی قدجئتکم بآیه من ربکم انی اخلق لکم من الطین کهیئه الطیر فانفخ فیه فیکون طیرا باذن الله و ابرء الاکمه والابرص واحی الموتی باذن الله وانبئکم بما تاکلون وما تدخرون فی بیوتکم ان فی ذلک لایه لکم ان کنتم مؤمنین‏» (آل عمران:49)؛ (او را به عنوان) پیامبری به سوی بنی‏اسرائیل (می‏فرستد که به آنان می‏گوید:) «در حقیقت، من از جانب پروردگارتان برایتان معجزه‏ای آورده‏ام: من از گل برای شما (چیزی) به شکل پرنده می‏سازم، آنگاه در آن می‏دمم. پس به اذن خدا، پرنده‏ای می‏شود. و به اذن خدا، نابینای مادرزاد و پیس را بهبود می‏بخشم و مردگان را زنده می‏گردانم و شما را از آنچه می‏خورید و در خانه‏هایتان ذخیره می‏کنید، خبری می‏دهم. مسلما در این (معجزات) برای شما – اگر مؤمن باشید – عبرتی است و نیز در آیه 110 سوره مائده این کارها با اذن خداوند به حضرت عیسی‏ _ ‏علیه ‏السلام _ نسبت داده می‏شود.
ب – مسائل مربوط به مدلول با واسطه معجزه
1 – معجزه و صدق نبی
این موضوع در سه محور قابل بررسی است:
اول: پیامبر در این ادعا که ارتباط وحیانی با خدا دارد، صادق است. این مساله همان دلالت معجزه بر نبوت خاصه است – که اثبات آن گذشت.
دوم: سخن‏آورنده معجزه از سوی خداست و نبی در گرفتن و رساندن وحی بر مردم دچار خطای عمدی و سهوی نمی‏شود. معجزه به تنهایی، ثابت نمی‏کند که آورنده آن خطای عمدی و سهوی در گفتار ندارد، ولی با انضمام دلیل دیگری، می‏توان این نتیجه را گرفت. به این بیان، فردی که نبوتش به وسیله معجزه ثابت‏شده، مردم حرف‏هایش را سخن خدا می‏پندارند. با این شروط، اگر سخنان دروغ هم بگوید، به عنوان سخن خدا تلقی می‏گردد و مورد عمل پیروان پیامبر واقع می‏شود. این موضوع موجب گمراهی مردم و نقض غرض از ارسال رسل خواهد بود و با حکمت‏خداوند سازگاری ندارد. پس آورنده معجزه در اینکه سخنانش از خداست، صادق می‏باشد و پیامبر در تلقی و در ابلاغ وحی اشتباه نمی‏کند.
سوم: سخن آورنده معجزه مطابق با واقع است.
اثبات صدق گفتار پیامبر به معنای مطابقت‏با واقع از طریق معجزه،نیازمندضمیمه‏شدن‏مقدمات دیگری است که عبارتند از:
الف – عصمت پیامبر ثابت‏شده باشد.
ب – مطابق با واقع سخن گفتن پیامبر نیز به اثبات برسد.
اثبات نشدن یکی از این دو موجب عدم اثبات صدق پیامبر به معنای یاد شده می‏شود. اما عصمت پیامبر در رساندن وحی با بیان گذشته، ثابت‏شد و مطابق با واقع سخن گفتن او نیز با بیانی مشابه آن ثابت می‏شود، به این صورت که اگر مردم در اینکه پیامبر مطابق با واقع سخن می‏گوید یا نه، شک کنند، در اصل وجود خدا، توحید و مفاد سایر خبرها تردید خواهند کرد و از او پیروی‏نخواهند نمود وهدف از ارسال رسل، محقق نمی‏شود. در نتیجه، مستلزم لغو بودن آن می‏گردد که با حکمت‏خدا سازگار نیست. پس اعتقاد به دروغ مصلحتی گفتن خداوند به پیامبر، مستلزم نقض غرض از سوی خداوند و نادرست است. البته این مطلب با مسائل ادبی از قبیل استعارات و کنایات منافات ندارد.
2 – دلالت معجزه بر عصمت پیامبر در افعال
به نظر می‏رسد با انضمام یک برهان به معجزه، عصمت پیامبر در افعال نیز ثابت می‏شود، به این صورت که وقتی مردم صاحب معجزه را فرستاده خداوند می‏دانند، وی را اسوه خویش قرار می‏دهند و قول و فعل او برایشان حجت می‏شود. با این وصف، اگر او اشتباه کند، مردم با پیروی از او، دچار گمراهی خواهند شد و غرض خداوند که هدایت مردم بوده نقض خواهد شد، و این با حکمت‏خداوند نمی‏سازد.
3 – برخی گمان کرده‏اند که انبیای الهی _ ‏علیهم ‏السلام _ خواسته‏اند با ارائه معجزه، حقانیت اصول و معارف دین را به کرسی بنشانند، ولی هیچ[1] پیامبری چنین کاری نکرده است، بلکه اصول و معارف را با برهان‏هایی که به مردم ارائه می‏دادند، اثبات می‏کردند. بنابر این، معجزه بر این مدعا دلالت ندارد و انبیا _ ‏علیهم ‏السلام _ نیز معجزه را به این منظور نیاورده‏اند.[2] در ادیان الهی، بویژه اسلام بر اصول و معارف دین استدلال شده است. البته با ضمیمه کردن اصل عصمت و صدق دعوای پیامبرصلی الله علیه وآله[3] و مطابق با واقع بودن گزاره‏های دینی، می‏توان این مساله را با معجزه اثبات کرد که آنچه پیامبران _ ‏علیهم ‏السلام _ به عنوان اصول و معارف دینی عرضه می‏کنند، حق و مطابق با واقع است. (تبیین این مساله همان است که از فخر رازی در بحث «معجزه و توحید» – ذیل آیه 14 هود – گذشت.).
[1] . سید محمد حسین طباطبائى، اعجاز از نظر عقل و قرآن، ص‏32.
[2] . ر.ک.به: حسن حنفى، التراث والتجدید؛ تاریخ العام والنبوه والمعاد، دارالتنویر، 1988، ص‏344؛ او مى‏گوید: «ان دلیل صدق النبى هو صدق رسالته یتطابق به مع العقل والواقع و المصالح الناس… ان النبى لا یحتاج الى معجزه اکثر من استقامه شریعته.» همچنین از کلام محمد عبده در تفسیرش، المنار، ذیل آیه 24 سوره بقره استفاده مى‏شود که ایشان مى‏خواهد با معجزه، حقانیت اصول و معارف دین را نیز اثبات کند.
[3] . ر.ک.به: سید محمدحسین طباطبائى، اعجاز از نظر عقل و قرآن، ص‏82 / عبدالله جوادى آملى، تبیین براهین اثبات خدا، ص‏253
مصطفی کریمی- فصلنامه معرفت، ش26

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید