نویسنده: على مختارى
دورى از اختلافهاى جناحى
حضرت رضا(علیه السلام) خطاب به عبدالعظیم حسنی می فرمایند:
سلام مرا به دوستانم برسان و به آنان بگو: أن لا یجعَلوا للشیطان على أنفسهم سبیلاً، و مُرهُمْ بالصدق فی الحدیث و أداء الأمانه، و مُرْهُم بالسکوتِ و ترکِ الجدال فیما لا یعنیهم، و إقبالِ بعضهم على بعض و المزاوره، فإنّ فی ذلک قربه إلیّ، و لا یشتغلوا انفسهم بتمزیق بعضهم بعضاً، فإنّی آلیت على نفسی أنّه مَن فعَل ذلک و أسخَط ولیّاً من أولیائی دعوت اللّه لیعذّبه فی الدنیا أشدّ العذاب و کان فی الآخره من الخاسرین، و عرِّّفهم أنّ اللّهَ قَد غفر لمحسِنهم و تجاوزَ عن مُسِیئِهم إلاّ مَن أشرَک به أو آذى ولیّاً مِن أولیائی، أو أضمر له سوءاً؛ فإنّ اللّه لا یغفر له حتى یرجع عنه فإن رجع و إلاّ نزَع روح الإیمان عن قلبه و خرَج عن ولایتی، و لم یکن له نصیباً فى ولایتنا و أعوذ باللّه من ذلک؛(26)
براى شیطان در دلهاى خود راهى باز نکنند و امر کن آنان را به راستگویى و اداى امانت و سکوت و ترک جدال و کشمکش در کارهاى بیهوده. و به آنان امر کن با همدیگر آمد و شد و همکارى و دوستى کنند؛ زیرا این کارها باعث نزدیکى به من است. و خود را مشغول نکنند به درگیرى و کوبیدن همدیگر؛ که من با خود پیمان بستهام که هر کس مرتکب این گونه کارها شود و یا یکى از دوستانم را مورد خشم و غضب قرار دهد، از خدا بخواهم تا وى را در دنیا به سختترین عذاب گرفتار سازد و در آخرت از زیانکاران خواهند بود.
دوستان مرا متوجه کن که خداوند نیکوکارانشان را آمرزیده و از بدکارانشان درگذشته است، مگر کسى که شرک بورزند یا یکى از دوستان مرا برنجاند و آزار دهند یا درباره او نقشه و توطئهاى در نظر گیرد که به راستى خدا چنین کسى را نمىآمرزد، مگر از راه زشت خود برگردد. و اگر دست از این کار برندارد، خداوند روح ایمان را از دلِ او بگیرد و از ولایت من بیرون شود و در دوستى ما اهلبیت هم بىبهره ماند. به خدا پناه مىبرم از چنین لغزشهایى!
تشکر از یکدیگر
قال الامام الرضا(ع): «مَنْ لم یشکر المُنْعِم من المخلوقین لم یشکر اللّه عزوجل(27)؛ آنکه از مردمِ نعمترسان سپاسگزارى نکند، از خداى عزیز و جلیل شکرگزارى نکرده است.
گرچه نعمت دهنده اصلى خداست و همه نعمتها هم از او است، ولى از این روایت برمىآید که خدا تشکر از واسطههاى فیض و فضل خود را نیز شکر خویش مىداند و بر انجام دادنش اصرار دارد.
از امام سجاد(ع) نقل است:
یقول اللّه تبارک و تعالى لعبدٍ مِن عبیده یَوْم القیامه: أشَکَرتَ فلاناً؟ فیقول: بل شَکَرتُک یا ربِّ. فیقول: لَمْ تشکُرنی إذ لَمْ تَشکُرهُ(28)؛ خداى تبارک و تعالى در قیامت به بندهاى از بندگانش مىفرماید: آیا از فلانى تشکر کردى؟ جواب مىدهد:
پروردگارا، بلکه از تو سپاسگزارى کردم. آنگاه خدا مىفرماید: چون از او تشکر نکردى، از من هم سپاسگزارى نکردهاى.
شاید راز این مطلب، همان نکتهاى باشد که در مقدمه این فصل گفته شد که اصولاً اسلام بر تشکیل جامعهاى که روح صفا و صمیمیت و مهر و محبت بر آن حاکم باشد، تأکید مىکند تا زمینه بسیارى از مفاسد منتفى شود. از طرفى، ترک تشکر، باعث بستن راه احسان و نیکوکارى مردم است و از مصادیق «منّاع للخیر»(29) محسوب مىگردد، زیرا بسیارى از مردم انتظار دارند از خدماتشان تشکر شود وگرنه دلسرد مىشوند.
چراغهاى راه
حضرت عبدالعظیم به امام جواد(ع) عرض مىکند: از احادیث جدّتان برایم بگویید. حضرت از قول امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «… لو تکاشفتم ما تدافنتم؛ اگر بدیهاى پوشیده شما بر همدیگر افشا و آشکار مىشد، یکدیگر را دفن نمىکردید».
رحمتگسترده الهى، گناهان وبدیهارامىپوشاند، درمجازات وعقاب تعجیل نمىکند و فرصت توبه مىدهد و براى زندگى شرافتمندانه افراد جامعه اسلامى هرگونه آبروریزى را ممنوع مىکند، به کسى اجازه غیبت، تهمت، قذف و پردهدرى نمىدهد و از همه برتر، گاهى خداوند آبروى تصنعى و غیر استحقاقى براى انسان فراهم مىآورد؛ همان گونه که امام على(ع) در دعاى کمیل عرضه مىدارد: «و کَمْ مِن ثناءٍ جمیلٍ لَستُ أهلاً له نشرتَهُ(30)؛ چه بسا ثنا و تمجید زیبا که برایم منتشر کردى با اینکه شایستهاش نبودم».
شاید منظور از حدیث مذکور نیز همین باشد که اگر شما از باطن همدیگر باخبر مىشدید، حاضر نمىشدید به تجهیز و تدفین یکدیگر بپردازید؛ زیرا مرده را شخصى فاسق و فاجر و … مىدانستید.
ترجمه دیگر روایت چنین است: اگر شما از نهان همدیگر آگاه مىشدید، اسرارتان را پوشیده نگاه نمىداشتید و بر اثر کمظرفیتى، یکدیگر را بىآبرو مىکردید.
حضرت عبدالعظیم گوید: از امام خواستم بیشتر برایم بگوید. فرمود:
قال امیرالمؤمنین(ع): إنکم لن تسعوا الناس بأموالکم، فسعوهم بطلاقه الوجه و حسن اللقاء…؛ شما هرگز نمىتوانید با داراییهایتان مردمرا بهخود متوجه سازید، پسبکوشید آنانرا با چهره گشاده و خندان و برخوردى خوش جذب کنید، زیرا شنیدم از رسول خدا(ص) که مىفرمود: شمانمىتوانید مردمرا بااموالتانجذبکنید؛ پسآنانرا بااخلاقتان جذب کنید.
به امام جواد عرض کردم: اى فرزند رسول خدا، بیشتر برایم بفرمایید. از قول امام على(ع) فرمود: «مَنْ عَتَب على الزمان طالَتْ مَعْتَبَتُه؛ کسى که به زمان خود خشمگین گردد ناراحتىاش طولانى خواهد شد».
عرض کردم: اضافه بفرمایید. فرمود: قال امیرالمؤمنین(ع): «مجالَسَهُ الأشرار تُورثُ سُوءَ الظّنِ بالأخیار؛ همنشینى با افراد پست، باعث بدگمانى به خوبان است».
تمام تلاش و کوشش انسان ناشى از نیت و اهداف و اغراض اوست. شاکله تصمیم و نیت هم از قلب و درون دل شکل مىگیرد. اینجاست که آگاهیهاى پیشین، عقیده و مرام انسان، تذکرات، القائات و گزارشها، نقش مهمى در شکلدهى طرز فکر و تصمیمات درونى دارند و واردات ذهنى بر تصمیم قلبى اثر مىگذارد و از آنجا که به قول معروف «از کوزه همان برون تراود که در اوست»، اعمالِ صادر شده از جوارح و اعضاى انسان نیز ناشى از همان دیدگاه و اعتقادات انسان خواهد بود. و بدین سان، آگاهیهایى که از راه کتاب، روزنامه و مجله و رسانههاى سمعى بصرى و مهمتر از همه، دوستان، به انسان منتقل مىشود، سازنده طرز تفکر و جهتدهنده به سمت و سوى تلاشهاى اجتماعى انسان است.
بدیهى است همنشینى با بدان، دریچه دل را به روى تبلیغات، فکر و فرهنگ و خلق و خوى آنان باز کرده، پس از مدتى آن فطرت پاکى که دست خلقت خداوندى آفریده است، از بدآموزیهاى اشرار سیاه مىشود و بسان سطل زباله شیاطین انس و خنّاس درمىآید.
ثمره آگاهیهاى غلط و بد، جز بداندیشى و بدبینى به نیکان نخواهد بود و این، آغاز سقوط از صراط مستقیم و افتادن در دام دشمنان خداست.
از حضرت امیر(ع) نقل است که زبیر همواره با ما بود تا آن گاه که عبداللّه زبیر پا به عرصه سیاست نهاد و پدر را منحرف کرد.
حضرت عبدالعظیم از حضرت امام جواد(ع) درخواست حدیث بیشتر دارد و آن حضرت از قول امام على(ع) نقل مىفرماید: «بئس الزاد إلى المعاد، العدوان على العباد؛ زور و ستم بر مردم، بد توشهاى است براى فرداى قیامت».
بنا بر تعالیم اعتقادى اسلام، تمام اعمال خرد و کلان و ریز و درشت انسان ماندگار است و هیچ صغیر و کبیرى از پرونده حذف نمىگردد و یوم الحساب -که هر روزش بسان هزار سال است براى رسیدگى به همین اعمال است. در آن هول و هراس محشر، سختترین حالتها هجوم طلبکاران و حقداران است. همه مىدانیم که آمرزش حقوق الهى سریعتر و آسانتر از بخشایش حق الناس است؛ زیرا آن مدّعى ندارد، ولى اینها دارد. در همین دنیا مردم تنگنظر به دشوارى گذشت مىکنند، چه رسد به روز تغابن و تنگدستى آخرت.
پس از درخواست بیشتر، این جمله را از امام على(ع) نقل مىفرماید: «قیمه کلّ امرىءٍ ما یُحْسِنُه؛ ارزش هر کس به اندازه چیزى است که آن را خوب مىداند و در آن مهارت دارد.
گویند نظامى شاعر در نصیحتى به فرزندش گفت اگر پالاندوزِ ماهرى باشى، بهتر است از آنکه خیاط بدى باشى. اگر کسى حتى در مشاغل عادى و متوسط، به مهارت و خوبى خوشنام و مشهور شود، بهتر از کسى است که مراحل عالى را هم طى کرده،ولى کارش رونق ندارد.
نیز از امام على(ع) نقل مىفرماید: «المرُ مَخبؤ تحتَ لسانِه؛ مرد در زیر زبان خود پنهان است».
شخصیت، روحیات و هنرها، ملموس و مجسّم نیست تا مثل ظواهر با نگاهى دیده شود و هر کدام، به نوعى در زمینهها و مناسبتهایى بروز مىکند. یکى از آینههاى نشان دهنده درون، زبان است. گرچه اهل ریا و نفاق و حیله و دروغ مىکوشند تا ظاهرى زیبا و متفاوت با باطن خود را به نمایش بگذارند، ولى باز هم دیر یا زود نهانشان عیان مىگردد و گفتهاند: «فی تقلُّب الأحوال یُعْرَفُ جواهر الرجال»، «و کلُّ إناءٍ بالّذی فیه یترشحُ؛ از کوزه برون همان تراود که در اوست».
به هر حال، بهتر است انسان هر چه بیشتر عنان زبانش را در اختیار بگیرد تا از گناهان و لغزشهاى زبانى در امان بماند، از طرفى، قلب را نیز سرگرم و مشغول نسازد تا لحظهاى آسودهخاطر به یاد خدا افتد.
اگر خطورات شیطانى، مانع حضور قلب و صفاىدل مىشود،بهتر است با ترنم به اذکار و اوراد و تلاوت قرآن کریم، نفسِ چموش را لگام زند و به سوى معنویات سوق دهد.(31)
از امام جواد درخواست کردم بیشتر بگوید. فرمود: «… قال امیرالمؤمنین(ع): التدبیر قبل العمل یؤمنک من الندم؛ تدبیر و دوراندیشى قبل از شروع کار، مانع پشیمانى تو است».
گفتم: بیشتر بفرمایید. اظهار داشتند: «قال امیرالمؤمنین(ع): من وَثِقَ بالزمانِ صُرِعَ؛ کسى که به روزگار خود اعتماد کند، محکم به زمین خواهد خورد».
گفتم: زیادتر بیان فرمایید. فرمود: «قال امیرالمؤمنین(ع): قِلّه العِیال إحدى الیسارین؛ کم اهل و عیالى، یکى از دو آسانى است».
گفتم: بیشتر بفرمایید. بیان داشت: «قال امیرالمؤمنین(ع): مَنْ دَخَلَهُ العُجب، هَلَک؛ هر که دچار خودپسندى شود، نابود خواهد شد».
خواستم اضافه فرماید. فرمود: «قال امیرالمؤمنین(ع): مَنْ أیقن بالخَلَف جادَ بالعطیّه؛ هر که یقین داشته باشد، خدا جاى انفاقها را پُر مىکند و به مالش برکت مىدهد، خوب بذل و بخشش مىکند».
عرض کردم بیشتر بفرمایید. فرمود: «قال امیرالمؤمنین(ع): مَن رضِىَ بالعافیه ممّن دُونَه رُزِق السّلامَه ممّن فوقَه؛ هر که در فکر عافیت و تندرستى و آسایش زیردستانِ خود باشد، از طرف فرادستان خود آسایش ببیند».
در پایان، حضرت عبدالعظیم به حضرت امام جواد(ع) عرض مىکند: از این سخنان کمال بهره را بردم و همین اندازه برایم بس است.(32)
برخورد با دیگران
الف. توده مردم
قالرسولاللّه(ص):
إنّا أُمِرنا معاشِرالأنبیاء أننکلّم الناسبقدرعقولهم(33)؛ رسولخدا(ص) مىفرماید: ماجماعتپیامبران وظیفهداریم بهاندازهفهم ودرکمردم با آنان سخنبگوییم.
چون مردم در یک سطح نیستند، سخن گفتن در اندازه فهم شنونده، و نه گوینده، با پذیرش پیام از طرف مخاطب مواجه مىشود و مانع انکار او مىشود. یک مادر دلسوز هنگام تغذیه فرزندان، بین کودکِ خردسال و جوانِ خویش تفاوت مىگذارد و به همه یک خوراک نمىدهد؛ زیرا هاضمه آنان متفاوت است. اگر به کودک غذاى سنگین بدهند، هم خورنده بیمار مىشود و هم غذا ضایع مىشود. غذاى فکرى و روحى نیز چنین است.
نیز حضرت رسول(ص) مىفرماید:
أمرنی ربّی بمداراه الناس، کما أمرنی بإقامه الفرائض(34)؛ پروردگارم به من فرمان داده است با مردم مدارا کنم؛ همان گونه که فرمان داده است واجبات را اقامه کنم.
ب. برخورد با منحرفان
قال على بن الحسین(ع):
لیس لک أن تَقعُدَ معَ مَن شِئت، لأنّ اللّه تبارک و تعالى یقول:«إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَ إِمّآ یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمِینَ».(35)
و لیس لک أن تتکلّم بما شئت، لأنّ اللّه تعالى قال: «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْم».(36)
و لأنّ رسولاللّه(ص) قال: «رحم اللّه عبداً قال خیراً فَغَنِم أو صمتَ فَسَلِم».
و لیس لک أن تَسمَع ما شئت، لأنّ اللّه تعالى یقول: «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً».(37)
حق ندارى با هر که بخواهى نشست و برخاست و معاشرت کنى، زیرا خداى تبارک و تعالى مىفرماید: «هر گاه دیدى کسانى به باطل در آیات ما گفتوگو مىکنند، از آنان روى گردان تا در سخنى غیر از آن درآیند و اگر شیطان این را از یاد تو برد، پس از تذکّر، با قوم ستمکار منشین».
وحق ندارى هرچه دلتخواست بر زبان آورى؛ زیراخداوند مىفرماید: «از چیزىکه علمندارى، پیروى مکن» و براى اینکه پیامبر خدا(ص) فرمود: «خدا رحمت کند بندهاى را که خوبتر و بهترین را بگوید و غنیمت و بهره ببرد یا ساکت شود و سالم بماند».
و براى تو روا نیست به هر چیزى گوش فرا دهى؛ زیرا خداى تعالى مىفرماید: «به راستى گوش و چشم و دل، همگى در پیشگاه پروردگار مسئولاند».
حضرت امام سجاد(ع) با استناد به کتاب و سنت، برخى از حدود رابطه با منحرفان را بیان مىفرماید و نشان مىدهد که صمیمیت و دوستى و رفت و آمد و نشست و برخاست با هر کسى جایز نیست، بلکه باید با ترک مراوده و نهى از منکر عملى، با کسانى که آیات الهى را مسخره مىکنند،مبارزه کنیم و صف خویش را از آنان جدا سازیم. و از همه مهمتر، خداوند طراز تولاّ و تبرّا را بر فؤاد و دل نهاده و اجازه نداده است در درون دل نیز به غیر خودى دل ببندیم و حتى اگر محبت نهان انسان به بیگانگان از راه حق، غیر اختیارى هم تصور شود، باز به جهت کنترل نکردن صادرات و واردات قلب و چشم و گوش و … مسئول خواهیم بود.
امام على(ع) شنونده سخن هذیانگونه و یا کلام بىفایده را شریک جرم سخنگو مىداند(38)، و سخن زشت را بسان تیرى مىداند که باید سر را از میدان آن به در برد و جان را حفظ کرد.(39)
آیه صدوچهلم سوره نساء، نظیر آیه 68 سوره انعام است که امام سجاد به آن استشهاد فرموده است. خداوند تعالى در این آیه روشنتر مىفرماید:
وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَ الْکافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً؛ و در این کتاب بر شما چنین نازل کرد که چون شنیدید کسانى آیات خدا را مسخره و انکار مىکنند، با آنان منشینید تا به سخنى دیگر درآیند وگرنه شما نیز مثل آنان خواهید بود. خداوند همه منافقان و کافران را در دوزخ گرد هم مىآورد.
حضرت عبدالعظیم از امام صادق(ع) روایت مىکند:
… مَن زعم أنّ اللّه تعالى یُجْبِر عبادَه بالمعاصی أو یکَلّفُهم ما لا یطیقون، فلا تأکلوا ذبیحته و لا تقبلوا شهادته و لا تصلّوا ورائه و لا تُعطوه من الزکاه شیئاً(40)؛ کسانى که به غلط مىپندارند خداى تعالى بندگان را بر گناه اجبار مىکند یا تکلیف فوق طاقت دارد، – از زمره مسلمانان خارجاند و از این رو – ذبیحه آنان را نخورید و شهادتشان را نپذیرید و پشت سر آنها نماز نخوانید و چیزى از زکات و صدقه به آنان ندهید».
ج. برخورد با برادران
حضرت عبدالعظیم گوید: از حضرت امام جواد(ع) شنیدم که مىفرمود:
ملاقاه الإخوان نَشْرَه و تلقیح للعقل، و إن کان نزراً قلیلاً(41)؛ دیدار با برادران ایمانى باعث شکوفایى و بارورى عقل است، هرچند اندک و کم باشد.
امام صادق(ع) طبق روایتى مىفرماید:
تزاوَرُوا فإنّ فی زیارتکم إحیاء لِقُلُوبِکُم و ذِکراً لاَحادیثنا…؛ به دیدن همدیگر بروید؛ زیرا دیدار شما، زنده کردن دلهاى شما و یادآورى احادیث ماست و احادیث ما، شما را به هم مهربان مىکند. اگر بدان عمل کنید، ارشاد یافته و نجات یابید و اگر آنها را واگذارید، گمراه و نابود شوید؛ به آنها عمل کنید که من ضامن نجات شمایم.(42)
بسیارى از احادیث اهل بیت(ع)-که به جوامع روایى و از آن کتابها به ما رسیده است در عصر خفقان، از راه دیدارهاى شیعیان، ثبت و ضبط و حفظ مىشد؛ زیرا شیعه آزادى نداشت تا مدرسه و کتابخانه و … تشکیل دهد. خود حضرت عبدالعظیم در شهر رى به صورت نیمه مخفى در سردابى زندگى مىکرد و شخصیتهاى متعددى که از او استفاده بردهاند، عمدتاً بر اثر مراوده و دیدارهاى خصوصى بوده است.
جلوهاى از مسائل اخلاق فردى
1. سریره و نیت پاک
حضرت على(ع) مىفرماید:
در بیمارى اجر و پاداشى نیست، ولى گناهان را مىریزد و اجر و پاداش تنها و تنها در برابر کار و تلاش و گفتار زبانى و کار با جوارح و اعضا است: «و إنّ اللّه بکَرَمِه و فضلِه یُدخِل العبد بصدق النیّه و السریره الصالحه الجنّه(43)؛ و به راستى خدا با فضل و کرمش، بندهاش را به بهشت مىبرد به دلیل نیت صادقانه و خالصانه و باطن شایسته او».
از این روایت چهار نکته برداشت مىشود:
1. برخى بیماریها، همه گناهان انسان را پاک مىکند؛ 2. اجر و پاداش در برابر کوشش است، نه در برابر بیمارى یا بلا؛ 3. ورود به بهشت در سایه فضل و رحمت پروردگار است؛ 4. نیت و باطن پاک، زمینه جذب رحمت الهى و استحقاق تفضّل حق تعالى است و تمامى برنامههاى اخلاقى و عبادى براى ساختن درون دل و نهان انسان است از این رو، خداوند بر نیت صالح اجر مىدهد؛ چرا که نیت مرد بهتر از عمل(44) اوست. محور و معیار ارزش همه کارها به نیت است که در روایت نبوى آمده است: «إنّما الأعمال بالنیّات و إنّما لکلّ امرىءٍ ما نَوى…».(45)
در پیام حضرت امام رضا یا امام هادى به حضرت عبدالعظیم نیز آمده است:
… دوستانم را آگاه کن که خداوند آنان را مىآمرزد، مگر کسى را که شرک ورزد یا یکى از دوستانم را آزار دهد یا در دل و نیت، بدخواهِ او باشد. پروردگار از این گونه افراد نخواهد گذشت و آنها را نمىبخشاید، مگر اینکه از نیت خود برگردد و اگر در این حال بماند، خداوند روح ایمان را از دل او خارج خواهد ساخت و از ولایت من نیز بیرون مىرود و از دوستى ما اهل بیت هم بهرهاى نخواهد داشت.(46)
در روایات نیز بر تأثیر نیّت خیر و شرّ در رزق و روزى انسان تأکید شده است.
2. اغتنام از فرصتها
امام باقر(ع) مىفرماید:
یا محمد بن مسلم، لا یَغُرَّنَکَ الناسُ مِن نفسِک، فإنّ الأمر یَصِلُ إلیک دونَهُم و لا تقطعَنّ النهارَ عنک بکذا و کذا، فإنّ معک من یحصى علیک و لا تستصغرنّ حسنه تعملها، فإنّک تراها حیث تسرّک ،و لا تستصغرنّ سیئهً تعمل بها، فإنّکَ تراها حیث تسوءک، و أحسِن، فإنّی لم أر شیئاً قطّ أشدُّ طلباً و لا أسرعُ درکاً من حسنهٍ محدثهٍ لذنبٍ قدیمٍ(47)؛ اى محمد بن مسلم، مردم فریبت ندهند؛ زیرا مسئولیت کارها به عهده توست نه به عهده آنها. روزت بهاین کار و آن کار بیهوده نگذران، زیرا همراه تو کسى هستکه کارهاى روزانه تورا حساب وشمارش مىکند و هیچ کار نیکى را کوچک مشمار؛ زیرا تو آن را خواهى دید در جایى که تو را شادمان مىکند و هیچ کار زشتى را نیز کوچک مشمار، که آن را در جایى خواهى دید که تو را اندوهگین کند. نیکى نما که من چیزى را ندیدم که در پى چیزى باشد و به آن برسد، مثل حسنه جدیدى که در پى گناه قدیم است.
موعظه مفصلى را حضرت عبدالعظیم از امام على(ع) نقل مىفرماید که به دلیل طولانى بودن، قسمتى از آغاز و پایان خطبه را مىآوریم:
ترصَّدوا مواعید الآجال و باشروها بمحاسن الأعمال… مِن مِثل هذا فلیَهْرَب الهاربون، إذا کانت الدار الآخره لها یعمل العاملون(48)؛ منتظر و مترصد وعدههاى اجل باشید و آن را با اعمال حسنه همراه سازید… آنان که اهل فرارند، براى روزى مثل صحنه پرهراس قیامت فرار کنند، و اهل عمل، براى خانه آخرت تلاش کنند.
3. کیفر کردار
ورود انسانهاى صالح به بهشت برزخى و انسانهاى بدکار به دوزخ برزخى، از هنگام مرگ شروع مىشود و پس از حشر و نشر و حساب و کتاب، زمان ورود به بهشت و جهنم در قیامت کبرى فرا مىرسد؛ همان گونه که حضرت امیر(ع) مىفرماید: «طوبى لِمَنْ ذَکَر المَعاد و عمِلَ للحِساب…».(49)؛ خوشا به حال کسى که به یاد معاد باشد و براى حسابرسى قیامت کار کند». نیز مىفرماید: «الیومَ عمل و لا حِساب و غَدَاً حِساب و لا عَمَل(50)؛ امروز وقت کار است نه محاسبه و فرداى قیامت هنگام حساب است نه عمل».
از آنجا که هر کارى اثرى دارد و نتایج و آثار کردارها حقیقى، عینى و تکوینى است نه صرفاً اعتبارى و قراردادى، در همین دنیا نیز شمّهاى از نتایج اعمال ظاهر مىشود و مکافات و بازتاب کارها دامنگیر ما مىگردد.
همین دیدگاه، امتیاز بسیار مهمى است در فلسفه اخلاق اسلامى که آن را از فلسفه اخلاق در سایر مکتبها جدا مىکند.
اینک به نمونههایى از بازتاب اعمال انسان اشاره مىشود.
حضرت موسى(ع) در مناجات مىپرسد: «الهی، فما جزاء مَنْ أطعَمْ مسکیناً ابتغاء وجهِک؟؛ پاداش کسى که فقط براى تو به بپچارهاى کمک کند چیست؟».
خداوند پاسخ مىفرماید: «آمُر منادیاً یُنادی یوم القیامه على رؤوس الخلائق: إنّ فلان بن فلان مِن عتقاء اللّه من النّار؛ دستور مىدهم به یک منادى که روز قیامت بر فراز تمامى آفریدگان و بندگانم فریاد زند: به راستى فلانى در زمره کسانى است که خدا از آتش آزادش کرده است».
موسى مىپرسد: «الهی، فما جزاءُ من وصلَ رحمه؟؛ چیست پاداش کسى که به خویشاوندانش نیکى کند؟».
خداوند مىفرماید: «أنسأ له أجله و اُهوّن علیه سکرات الموت و ینادیه خزنه الجنّه: هَلُمّ إلینا فادخُلْ مِن أیّ أبوابها شئت؛(51) مرگش را به تأخیر مىاندازم و سکرات مرگ را بر او آسان مىکنم و خزانهداران بهشت به او فریاد مىزنند: به سوى ما بشتاب و از هر درى مىخواهى وارد بهشت شو…».
على(ع) مىفرماید: «من أیقن بالخَلَف جادَ بالعطیّه؛(52) هر که باور کند خداوند جاى انفاق را پر مىکند بهتر عطا مىکند». این روایت، شرح و تفسیر این بخش از آیه شریفه است که: «وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرّازِقِینَ».(53)
و نیز مىفرماید: هنگامى که پیامبر(ص) مرا به سوى یمن فرستاد، سفارش مىکرد: «ما حار من استخار و لا ندم من استشار؛ هر که از خداوند خیر خود را بخواهد، سرگردان و متحیر نخواهد ماند و هر که از دیگران نظرخواهى و مشورت کند پشیمان نخواهد شد».
«یا على، علیک بالدلجه، فإنّ الأرض تطوی باللیل ما لا تطوى بالنهار؛ اى على، ملتزم باش به شبروى و سیر در آخر شب، زیرا مسافتى که در شب پیموده مىشود در روز طى نمىشود».(54)
«یا على، اُغدُ على اسمِ اللّهِ؛ فإنّ اللّه تعالى بارک لاِ ُمّتی فی بُکُورها؛ در سحرگاه و سپیده دم با نام خدا حرکت کن؛ زیرا خداى تعالى براى امتم برکت را در صبح زود قرار داده است».
متأسفانه سنت اسلامىِ سحرخیزى رو به افول است و بسیارى از مردم مسلمان به پیروى از غربیان تا نیمههاى شب به بطالت بیدارند و در ثلث آخر شب که هنگام نزول برکات است، خوابند.
4. پرهیز از تجملات و تشریفات
سادهزیستى حضرت عبدالعظیم نشان مىدهد که چقدر دقت داشته است تا به آموزههاى دینى عمل کند و نوعى زندگى کم مصرف و پرسود و ثمر را براى ما ترسیم کند. پس از خودش، آثار معنوى و علمى و شاگردان فراوانى به جا گذارد، ولى از درهم و دینار و مال و منال و حتى خانه و کاشانه شخصى وى هیچ خبرى نیست.
پاس نعمتها
حضرت عبدالعظیم(ع) از اجداد بزرگوارش نقل مىکند:
سلمان ابوذر را میهمان کرد و دو قرص نان در سفره ضیافت نهاد. ابوذر آن دو گرده نان را برداشت و پشت و رو مىکرد. سلمان پرسید: براى چه نانها را بررسى مىکنى؟ ابوذر پاسخ داد: ترسیدم خوب پخته نشده باشند.
سلمان به شدت خشمگین شد و گفت:به چه جرأتى بر این دو نان بهانه مىگیرى؟ به خدا قسم! بر همین دو قرص نان بسیارى از مخلوقات الهى کار کردهاند تا به ما رسیده است.
سلمان توضیح داد:
آبى که در تحت عرش الهى است، ملائکهاى که آب را به باد و ابر رساندهاند، ابرهایى که آن را به باران تبدیل کردهاند و به زمین رساندهاند، در این آب، رعد و برق و فرشتگانى که این قطرات را به جایگاهشان رساندهاند، همه دخیل بودهاند؛ پس از آن، زمین و چوب خیش و آهن کشاورز و چهار پایان شخم زننده و خرمنکوب و در مرحله بعد هیزم و نمک و … و ایادى پیشتر الهى که نشمردم کوشیدهاند تا این لقمه در اختیار ما قرار گرفته است، چگونه شکر اینها را به جا مىآورى؟
ابوذر گفت: إلى اللّه أتوب و أستغفر إلیه مما أحدثت و إلیک أعتذر مما کرهت؛ از این حرکتى که از من سر زد، به درگاه خدا توبه و استغفار مىکنم و از شما نیز که ناراحت شدى عذر مىخواهم.
ضیافتى دیگر
روزى سلمان، ابوذر را میهمان کرد، هنگام پذیرایى، نان خشکى از انبان درآورد و آن را خیس و مرطوب کرد و در سفره نهاد. ابوذر گفت: اگر نمک هم بود که با نان مىخوردیم و نانخورش مىکردیم، خوشمزهتر بود. سلمان برخاست و مشربه آبش را برد و گرو نهاد و قدرى نمک تهیه کرد و در سفره نهاد.
ابوذر نان و نمک را مىخورد و چنین شکر مىکرد:الحمد للّه الذی رزقنا هذه القناعه؛ سپاس ویژه خدایى است که توفیق این قناعت را به ما مرحمت فرمود.
سلمان (به طنز) گفت: اگر قناعت بود ظرف آبِ من به گرو نرفته بود.(55)
اگر همین سنت اسلامى، یعنى قناعت، در جهان اسلام مراعات مىشد، امروزه ملل اسلامى ذلیل و اسیر بیگانگان نبودند.
تشریفات
شریح قاضى گوید:
خانهاى خریدم به هشتاد دینار و برایش سند و قبالهاى نوشتم و چند نفر از افراد عادل را گواه گرفتم. این خبر به گوش على بن أبىطالب(ع) رسید. قنبر غلامش را در پى من فرستاد. هنگامى که پیش او رفتم، فرمود: اى شریح، شنیدهام که خانهاى خریدهاى و برایش سندى نوشتهاى و شاهد و گواهانى گرفتهاى و مبالغى دادهاى.
گفتم: آرى.
فرمود: یا شریح، إتّق اللّهَ، فإنّه سیأتیک مَن لا ینظر فی کتابک و لا یسأل عن بیّنتک حتى یُخرجک مِن دارک شاخصاً، و یُسلّمک إلى قبرک خالصاً، فانظُر أنْ لا تکون اشتریت هذه الدار مِن غیر مالِکها، و وَزِنتَ مالاً مِن غیر حِلّه، فإذاً أنت قد خسرت الدارین جمیعاً؛ الدنیا و الآخره…؛ اى شریح، از خدا بترس؛ زیرا به زودى کسى نزد تو مىآید که به سند تو نگاه نمىکند و از شاهدان تو نمىپرسد تا تو را دست خالى و برهنه از خانهات بیرون مىاندازد و تو را تنها به دست قبر مىسپارد. بنابراین، خوب بررسى کن مبادا این خانه را از غیر مالک واقعى خریده باشى و پول غیر حلال بابت آن پرداخته باشى، که اگر چنین باشد، زیانکار دو جهانى؛ هم دنیا و هم آخرت.
اى شریح، اگر هنگام معامله، پیش من آمده بودى، سندى برایت نوشته بودم که حاضر نمىشدى به دو درهم نیز این خانه را بخرى.
پرسیدم: چگونه مىنوشتى یا امیرالمؤمنین؟
فرمود: این چنین قباله مىنوشتم:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
این خانهاى است که بنده ذلیلى از مردهاى که آماده رفتن است خریدارى کرده است. از او خریده است خانهاى را در دار الغرور و جایگاه فریب از طرف فانى شوندگان به سوى لشگر نابود شوندگان.
این خانه چهار حدّ دارد: مرز و حدّ اوّلش، منتهى به دعوت کننده آفتهاست،
و حدّ دومش منتهى مىشود به انگیزه و خواهان مصیبتها، و حدّ سوم آن منتهى است به خواننده شکنجهها، و حدّ چهارمش مىرسد به دیو گمراه کننده و شیطان فریبنده.
و در این خانه از همین جا فریبِِ شیطان شروع مىشود. این فریفته آرزو از آن برانگیخته به مرگ، تمامى این خانه را خرید به قیمت خروج از عزتِ قناعت و میانهروى و ورود به ذلت گدایى و سؤال. پس آنچه این خریدار به دست آورد براى عزراییل است…. که رباینده جانهاى ستمکاران است، مثل کسرا و قیصر و پادشاهان تُبّع و سلطان حمیر و کسانى که مال را بر هم انباشته مىکنند و بر ثروت مىافزایند. و ساخت و محکم کرد و سخت برافراشت ساختمانهاى دنیا را و ذخیره کرد از ثروتها و دل بر آن بست به این گمان که براى فرزندان خویش گذاشته در حالى که تمامى آنها را نهاده براى جایگاه داورى و بازخواست و آنجاست که زیان کنند تبهکاران.
و گواه این مطلب عقل است، آن هنگام که از اسارت آرزوها بیرون رود و با دیده زوال و فنا به اهل دنیا بنگرد و بشنود ندا کننده زهد را که صدا مىزند در میدانهاى دنیا که چقدر روشن است راستى و حقیقت براى صاحب دو دیده ظاهر و باطن.
به راستى وقت کوچ یکى از دو روز است: یا روزى که در آن است و یا روز دیگرش، پس توشه برگیرید از بهترین کارها و نزدیک کنید آرزوها را به مرگ. پس واقعاً کوچ و رفتن و نابودى نزدیک شده است.(56)
پی نوشت:
1. سوره حشر، آیه 19: «یا ایّها الذین آمنوا اتقوا اللّه و لتنظُر نفس ما قدّمت لغدٍ و اتقوا اللّه إنّ اللّه خبیر بما تعملون».
2. روضات الجنات، ج 4، ص 208.
3. ثواب الاعمال، ص 60؛ قاموس الرجال، ج 5، ص 346؛ روضات الجنات، ج 4، ص 211.
4. ر.ک: مقالههاى «عظمت شخصیت عبدالعظیم» و شرح حالهاى عبدالعظیم به قلم عطاردى و رازى و … .
5. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، ص 154، نامه 28.
6. زندگانى حضرت عبدالعظیم بن عبداللّه حسنى، ص 27.
7. سوره ذاریات ، آیه 17-18.
8. زندگانى حضرت عبدالعظیم بن عبداللّه حسنى، ص 32.
9. سوره نحل، آیه 36.
10. مثل «سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ…»؛ سوره اسراء، آیه 1.
11. سوره اعراف، آیه 12.
12. سوره قصص، آیه 78.
13. سوره نازعات، آیه 24.
14. مسند عبدالعظیم حسنى، ح 83.
15. سوره زمر، آیه 18.
16. سوره شورى، آیه 37.
17. سوره مائده ، آیه 72.
18. سوره قمر ، آیه 42.
19. مسند عبدالعظیم حسنى، ح 21.
20. مسند عبدالعظیم حسنى، ح 73؛ علل الشرائع، ج 2، ص 599.
21. سوره آل عمران ، آیه 31.
22. سوره بقره، آیه 165.
23. مسند عبدالعظیم حسنى، ح 39-47.
24. نهج البلاغه، خطبه 119.
25. مسند عبدالعظیم حسنى، ح 66؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج 1، ص 13.
26. مسند عبدالعظیم حسنى، ح 50؛ الاختصاص، ص 247؛ چون تخاطب حضرت رضا(ع) با عبدالعظیم، از جهت معاصرت بعید مىنماید، احتمال دادهاند در سند اصلى «ابوالحسن» یعنى امام هادى(ع) بوده و راوى نقل به معنا کرده و ابوالحسن الرضا، تفسیر شده است. ر.ک: معجم رجال الحدیث، ج 10، ص 49.
27. مسند عبدالعظیم حسنى، ح 49؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج 1، ص 27.
28. اصول الکافى، ج 2، ص 99، ح 30.
29. سوره قلم ، آیه 12.
30. مفاتیح الجنان، دعاى کمیل.
31. در کتابهاى اخلاقى و روایى، بابى درباره فضیلت سکوت آمده است.
32. مسند عبدالعظیم حسنى، ح 69؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج 1، ص 58؛ أمالى صدوق، ص 531.
33. مسند عبدالعظیم حسنى، ح 36؛ أمالى طوسى، ص 481.
34. همان.
35. سوره انعام، آیه 68.
36. سوره اسراء، آیه 36.
37. همان.
38. ر.ک: غرر الحکم و درر الکلم، ح 5581.
39. همان، ح 4166.
40. مسند عبدالعظیم حسنى، ح 14؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 113.
41. مسند عبدالعظیم حسنى، ح 71؛ امالى مفید، ص 328؛ أمالى طوسى، ص 94.
42. اصول کافى، ترجمه شیخ محمدباقر کمرهاى، ج 4، ص 553، باب تذاکر الاخوان، ح 2.
43. مسند عبدالعظیم حسنى، ح 65؛ امالى طوسى، ص 602.
44. «نیّهُ المرء خیر من عمله»؛ اصول کافى، ج 2، ص 84.
45. منیه المرید، ص 132-133.
46. معجم رجال الحدیث، ج 10، ص 49؛ مسند، ح 50.
47. وسائل الشیعه، ج 1، ص 117، ح 292.
48. مسند عبدالعظیم حسنى، ح 28؛ امالى طوسى، ص 652.
49. نهج البلاغه، کلمات قصار، ش 44.
50. همان، خطبه 42.
51. مسند عبدالعظیم حسنى،، ح 39 و 43؛ بحارالانوار، ج 71، ص 382.
52. مسند عبدالعظیم حسنى؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 53، ح 214.
53. سوره سبأ ، آیه 39.
54. مسند عبدالعظیم حسنى، ح 32؛ امالى طوسى، ص 136.
55. مسند عبدالعظیم حسنى، ح 70؛ عیون أخبار الرضا(ع)، ج 1، ص 57.
56. مسند عبدالعظیم حسنى، ح 94، امالى صدوق، ص 388.
منبع:فصلنامه علوم حدیث