در مورد حکم رجم در اسلام با چند دسته پرسش یا شبهه روبرو هستیم که در ادامه ضمن اشاره به این پرسشها و شبهات، پاسخ آن نیز ارائه میگردد(1)؛
آیا حکم سنگسار به دلیل نبودن در قرآن کریم غیراسلامی است؟
شبهه اول: “با ظهور اسلام، ارادهی خداوند برای هدایت بشر در قرآن تجلی یافته است و بر اساس این کتاب الهی، حجت بر مردم تمام میشود. در این کتاب شریف هیچ آیهای در مورد حکم سنگسار وجود ندارد. همین که این مجازات بیرحمانه در قرآن نیامده است، بدین معناست که رجم از احکام اسلام واقعی نیست و قرآن مقدس چنین مجازاتی را قبول ندارد”.
آیتالله منتظری در پاسخ به این انتقاد ـ که بعضا با شعار اصلاحطلبی در عصر حاضر در قالبی جدید ظهور و بروز یافته است ـ میگوید:(2)
حکم صریح رجم (سنگسار)، از سنت معصوم استفاده میشود، و این امر ـ یعنی تبیین احکام به وسیله سنت معصوم ـ هیچ اشکالی هم ندارد؛ زیرا بسیاری از معارف دین، مانند تعداد پیامبران و امامان ( و یا جزئیات حشر و حساب و شفاعت و مانند اینها و نیز بسیاری از احکام شرع، مانند عدد رکعات نمازها و بسیاری از شرایط و موانع واجبات دیگر از سوی خود پیامبر( و یا امامان معصوم) تعیین شده است و در قرآن کریم صریحاً از آنها ذکری به میان نیامده است و این جایگاهی است که خود خداوند برای پیامبر خود برگزیده و ضمن آیاتی چند از قرآن آن را بالمطابقه یا بالالتزام نمایانده است.
حجیت سنت امامان معصوم در قرآن
بیشک قرآن تنها کتاب آسمانی امت اسلامی است که برای هدایت مردم جهان در دسترس میباشد؛ اما منحصر کردن حجت الهی و طریق هدایت به قرآن صحیح نیست؛ سنت پیامبر یکی دیگر از حجج و منابع دینی میباشد که در جایجای قرآن کریم به این حقیقت اذعان و تصریح شده است. بدین منظور به بعضی از آیاتی که دلالت بر حجیت کلام و سنت پیامبر و ائمه معصومین علیهم السلام دارد اشاره میکنیم:
1. (یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ ذلِک خَیرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً)؛3 “ای کسانی که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولوالأمر [اوصیای پیامبر] را! و هر گاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این (کار) برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است”.
در این آیه افزون بر حجیت سنت پیامبر، بر حجیت سنت ائمه معصومین(علیهم السلام) نیز تأکید شده است. اگر سنت پیامبر مکرم اسلام حجت نمیبود، قرآن اطاعت از ایشان را در کنار اطاعت از خداوند قرار نمیداد. خداوند در یازده آیهی دیگر با همین مضمون، به اطاعت از پیامبر مکرم اسلام دستور داده است. در برخی از آیات اشاره دارد که اطاعت از پیامبر مکرم اسلام و به تبع ایشان، ائمه معصومین(علیهم السلام) باعث هدایت،4 بیشتر شدن ایمان،5 آمرزش،6 رحمت الهی7 و…، و اطاعت نکردن از ایشان زمینهساز سستی و از بین رفتن قدرت و عزت،8 باطل شدن اعمال و عبادات و در نهایت9 کفر میشود.
2. (وَ ما آتاکمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ)؛10 “هر آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید (و اجرا کنید) و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است”.
3. (وَ أَنْزَلْنا إِلَیک الذِّکرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِمْ(؛11 “قرآن را بر تو نازل کردیم، تا آنچه به سوی مردم نازل شده است برای آنها روشن سازی و شاید اندیشه کنند”.
4. (وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیک الْکتابَ إِلاَّ لِتُبَینَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فیهِ)؛12 “ما قرآن را بر تو نازل نکردیم مگر برای اینکه آنچه را در آن اختلاف دارند، برای آنها روشن کنی”.
دو آیه اخیر صریح در اعتبار و حجت بودن بیان پیامبر نسبت به آنچه از طرف خداوند برای هدایت نازل میگردد. بدیهی است مقصود از تبیین پیامبر در این آیه، قرائت قرآن برای مردم نیست، وگرنه میفرمود: “لتقرئه علی الناس”؛ بلکه مقصود قرائت آیات و ارائهی توضیحات و تفسیرها و بیان معارف و احکام مستفاد از آیات قرآن است که همگی جزو سنت آن حضرت میباشند. ذکر تبیین پیامبر به طور مطلق و بدون قید در آیهی شریفه بر حجیت سنت آن حضرت به طور مطلق دلالت میکند.
5. (فَلا وَ رَبِّک لا یؤْمِنُونَ حَتَّی یحَکمُوک فیما شَجَرَ بَینَهُمْ ثُمَّ لا یجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیتَ وَ یسَلِّمُوا تَسْلیماً(؛13 “به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داوری بطلبند و سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملا تسلیم باشند”.
6. (قُلْ إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یحْبِبْکمُ اللَّهُ وَ یغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ (؛14 “بگو: اگر خدا را دوست میدارید از من پیروی کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد”.
در این آیه، تبعیت مطلق از پیامبر به منزلهی پیامد محبت و عشق به خداوند لازم دانسته شده است و متابعت پیامبر به طور مطلق شامل سنت آن حضرت، اعم از قول و فعل و تقریر ایشان خواهد شد.
7. (فَلْیحْذَرِ الَّذینَ یخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصیبَهُمْ فِتْنَهٌ أَوْ یصیبَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ(؛15 “پس آنان که فرمان او را مخالفت میکنند، باید بترسند از اینکه فتنهای دامنشان را بگیرد یا عذابی دردناک به آنها برسد”.
8. (إِنَّما کانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنینَ إِذا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیحْکمَ بَینَهُمْ أَنْ یقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ أُولئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ(؛16 “سخن مؤمنان، هنگامی که به سوی خدا و رسولش دعوت شوند تا میان آنان داوری کند، تنها این است که میگویند: “شنیدیم و اطاعت کردیم!” و اینها همان رستگاران واقعی هستند”.
9. (وَ مَنْ یطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یخْشَ اللَّهَ وَ یتَّقْهِ فَأُولئِک هُمُ الْفائِزُونَ(؛17 “و هر کس خدا و پیامبرش را اطاعت کند، و از خدا بترسد و از مخالفت فرمانش بپرهیزد، چنین کسانی همان پیروزمندان واقعی هستند”!.
10. (فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکرِ إِنْ کنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ(؛ “اگر نمیدانید، از آگاهان بپرسید”.
به اتفاق فریقین بارزترین مصداق اهل ذکر، پیامبر و اهل بیت او هستند.
افزون بر این، آیات 56 سورهی نور، 157 و 158 سورهی اعراف، 66 سورهی احزاب و تمام آیاتی که پیامبر مکرم اسلام را بشیر و نذیر و هادی خوانده است، همگی بر حجیت و صحت هدایتگری پیامبر دلالت دارند؛ زیرا بدون حجیت سنت پیامبر، وجوب اطاعت مطلق از او و توبیخ مخالفت با او از طرف خداوند حکیم صحیح نخواهد بود. بنابراین راه هدایت الهی منحصر به قرآن کریم نیست و قول و فعل و حتی تقریر پیامبر( و به تبع ایشان ائمه معصومین(علیهم السلام) نیز حجت و طریق هدایت خداوند است.
خداوند در آیاتی دیگر از کتابش تصریح دارد هر آنچه رسولش بیان میکند، چیزی جز وحی و دستورهای الهی نیست و هرگز از روی هوا و هوس سخنی نمیگوید: (مَا ضَلَّ صَاحِبُکمُ وَ مَا غَوَی، وَ مَا ینطِقُ عَنِ الهَْوَی، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَی(؛18 “هرگز محمّد منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است، و هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید!آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست”!.
حجیت سنت معصومین(علیهم السلام)
افزون بر برخی آیات مزبور که در آن به اطاعت از اهل ذکر و اولیالامر و… تصریح شده بود، روایات متعددی از پیامبر اسلام که بسیاری از آنها ناظر به تبیین و تفسیر آیات قرآن کریم است، بر حجیت سنت ائمه معصومین( علیهم السلام) دلالت دارد.
بر اساس روایت متواتر بین فریقین که به روایت ثقلین شهرت یافته است، پیامبر مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله) عترت خویش را در کنار قرآن کریم، مرجع هدایت بشر معرفی میکند: “إنّی تارک فیکم الثقلین: کتاب اللَّه، و عترتی أهل بیتی؛ همانا من دو چیز گرانبها را بین شما بر جا میگذارم: کتاب خدا و عترتم. هر کسی از شما که به این دو تمسک جوید، هرگز گمراه نخواهد شد”.19
اهمیت توسل به ائمه معصومین(علیهم السلام ) برای دریافت معارف الهی سبب شد تا پیامبر مکرم اسلام در مواقف حساسی همچون روز عرفه در حجهالوداع، هجدهم ذیالحجه در غدیر خم، بر منبر مبارک خویش در مدینه و در زمان ارتحال این حدیث را بیان کند؛ عالمان همهی فرق اسلامی نیز آن را بهگونهای متواتر نقل کردهاند.
روایت غدیر، روایت جابر و دهها روایت دیگر در تعیین مصادیق عترت و امامانی که در کنار قرآن کریم به تبعیت از ایشان داده شده است، از طریق شیعه و سنی از پیامبر مکرم اسلام نقل شده است که پرداختن به آنها مجال دیگری میطلبد.20
شیخ طوسی در کتاب الخلاف تصریح میکند: “حکم سنگسار مورد اتفاق جمیع فقهای اسلام، اعم از شیعه و سنی است و حکایت شده که تنها خوارج آن را منکر شدهاند و گفتهاند: سنگسار در شریعت اسلام وجود ندارد، چون در قرآن نیامده است”.21
بنابراین، عدهای که امروز شعار قرآن بسندگی میدهند و قرآن را منشأ همهی احکام، دانسته و هر آنچه را در قرآن نباشد غیراسلامی میدانند، همان شعار “حسبنا کتاب الله” را برای رسیدن به منویات خویش تکرار میکنند. این دسته خود به دو گروه تقسیم میشوند؛ گروهی که اکثریت هستند، شعار “حسبنا کتاب الله” را نه برای اینکه برای اسلام و قرآن ارزشی قائل باشند، بلکه برای رسیدن به اهداف دنیوی و هوا و هوس خویش، قرآن را بر سر نیزه کردهاند تا معارف اهل بیت(علیهم السلام) را به چالش بکشند. قرآن بسندگی، تاکتیک و استراتژی این گروه است. این دسته که در مورد حکم سنگسار، از قرآن سخن میگویند، همان کسانی هستند که در مورد حکم صریح قرآن مثل حکم قصاص، ارث زن و مرد، ارتداد، محاربه، فرزند خواندگی و…، برای خوشامدگویی گروهی از مردم یا جوامع غربی و سازمانهای بینالمللی، نص صریح قرآن را به تأویل برده یا انکار میکنند. گروه دیگر از این دسته، کسانی هستند که شاید سوءنیتی نیز نداشته باشند؛ اما به دلیل کمی معلومات و ناآشنا بودن با مبانی اسلام و متدولوژی عقلانی استنباط احکام، دچار انحراف شدهاند.
آیا اثبات حکم سنگسار با سنت، دلیل نقص قرآن است؟!
شبهه دوم: “وجه تمایز قرآن کریم با کتب دیگر ادیان، کامل بودن آن است. قرآن کریم همه چیز را شرح داده است: (وَ تَفْصیلَ کلِّ شَیءٍ)؛22 و هیچ امری را در قرآن فروگذار نکرده است: (ما فَرَّطْنا فِی الْکتابِ مِنْ شَیءٍ).23 ادعای اینکه حکم سنگسار بر اساس سنت باشد، متضمن اعتقاد به نقص در قرآن کریم و تکذیب آیات مزبور است”.
نقد بررسی:
بیشک بسیاری از احکام اسلامی با صراحت در قرآن نیامده و چه بسا اشارهای هم به آن نشده است؛ اما این احکام به وسیلهی پیامبر اسلام و اهلبیت(علیهم السلام) با اذن و تکلیف الهی به ما رسیده است. اگر بنا بود همهی احکام و معارف الهی در قالب قرآن به دست ما میرسید، بایستی به جای یک جلد قرآن، دستکم 110 جلد قرآن میداشتیم. قرآن، نقشهی راه سعادت است؛ برای راهنمایی به طرف کمال و سعادت همه مسائل را بیان کرده است. ارجاع به سنت پیامبر و اهلبیت (علیهم السلام) نیز در مسیر همین تبیین و تفصیل “کل شی” است.
آیتالله منتظری دربارهی این شبهه میگوید:
هیچ لزوم عقلی و نقلی وجود ندارد که حکم رجم مستقیماً و صریحاً در قرآن وجود داشته باشد تا گفته شود نبودن آن در قرآن مستلزم وجود نقص در قرآن است. آیاتی که مفاد آنها این است که در کتاب همه چیز گفته شده ـ مانند آیهی شریفهی: (ما فَرَّطْنا فِی الْکتابِ مِنْ شَیءٍ)؛ “ما در کتاب (آفرینش، بیان) هیچ چیز را فروگذار نکردیم”24 و تبیان هر چیزی در کتاب است، مانند آیهی شریفهی: (وَ نَزَّلْنا عَلَیک الْکتابَ تِبْیاناً لِکلِّ شَیءٍ)؛ “و ما بر تو این کتاب (قرآن عظیم) را فرستادیم تا حقیقت هر چیز را روشن کنی”25 و تفصیل هر چیزی در کتاب است مانند آیهی شریفه: (وَ لکنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَینَ یدَیهِ وَ تَفْصِیلَ کلِّ شَیءٍ)؛ “این قرآن کتب آسمانی پیش از خود را هم تصدیق کرده و هر چیزی را (که راجع به سعادت دنیا و آخرت خلق است) مفصل بیان میکند”،26 در مقام بیان این نیست که همهی احکام به نحو تفصیل در قرآن ذکر شده است؛ بلکه مفاد آیهی 38 سورهی انعام این است که خداوند در کتاب تکوین یا اعم از کتاب تکوین و تشریع چیزی را ناقص نگذاشته است. اگر مراد کتاب تکوین باشد، مقصود این است که در نظام هستی هر آنچه لیاقت وجود و هستی داشته است، خداوند به آن، وجود و هستی داده است و اگر مراد کتاب تشریع، یعنی کلام الهی و قرآن باشد، مقصود این است که آنچه نیاز انسان برای رسیدن به سعادت و فلاح بوده در قرآن هرچند به طور کلّی و اشاره ذکر شده است و این معنا هرگز مستلزم این نیست که اگر بعضی از احکام الهی اسلامی که در ادیان سابقه نیز بوده است، در قرآن صریحاً و مستقیماً وجود نداشته باشد، قرآن ناقص خواهد بود.
مفاد دو آیهی دیگر نیز این است که “تبیان” و “تفصیل” هر آنچه به سعادت انسان مربوط و مورد نیاز است هر چند با ارجاع تبیین آن به پیامبر در قرآن وجود دارد و این معنا مستلزم این نیست که هر حکمی صریحاً و به تفصیل در قرآن آمده باشد وگرنه هیچ جایگاهی برای تبیین قرآن توسط پیامبر( که در آیهی 44 از سوره نحل: (وَ أَنْزَلْنا إِلَیک الذِّکرَ لِتُبَینَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِمْ) آمده، باقی نمیماند.
علاوه بر این، یادآور میشویم: قرآن با سایر کتابهای آسمانی تحریف نشده، در بسیاری از اصول و معارف دینی مشترک است و در حقیقت روح همه ادیان و کتابهای آسمانی یکی است. آنچه موجب تمایز اسلام از سایر ادیان الهی است، کامل بودن بیان اصول و معارف دینی و نیز کامل بودن احکام و فروع آن و متناسب بودن آنها با رشد انسان و زمان است. این امر مستلزم این نیست که تمام احکام شرایع سابقه به کلی نسخ شده باشد.27
آیا حکم سنگسار با آیه 2 سوره نور معارض است؟!
شبههی سوم: “قرآن کریم در آیهی دوم سورهی نور، حکم زناکار را صریحاً مشخص کرده است. از طرف دیگر، خود پیامبر اکرم و امامان به ما یاد دادهاند که روایات معارض با قرآن بیاعتبار هستند. بنابراین، اگر هم در مورد سنگسار زناکار روایتی رسیده باشد، به دلیل تعارض با قرآن قابل قبول نیستند”.
نقد و بررسی:
تبیین شبهه: در روایات متعددی آمده است که امامان معصوم (علیه السلام) تأکید کردهاند که هر روایتی که مخالف قرآن باشد قابل استناد نیست، باطل است، از ما نیست و… .28 از طرف دیگر، خداوند متعال در آیهی دوم سوره نور میفرماید: (الزَّانِیهُ وَ الزَّانی فَاجْلِدُواْ کلُ وَاحِدٍ مِّنهُْمَا مِاْئَهَ جَلْدَهٍ وَ لَاتَأْخُذْکمُ بهِِمَا رَأْفَهٌ فی دِینِ اللَّهِ إِن کنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الاَْخِرِ وَ لْیشهَْدْ عَذَابهَُمَا طَائفَهٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِین(؛ “هر یک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید و نباید رأفت و احساس ترحم نسبت به آن دو شما را از اجرای حکم الهی مانع شود؛ اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید! و باید گروهی از مؤمنان مجازاتشان را مشاهده کنند”.
برخی حکم روایات به سنگسار زناکار در شرایط خاص را معارض و مخالف آیهی مذکور میدانند و نتیجه میگیرند به دلیل تعارض و مخالفت این روایات با قرآن کریم، باید آنها را نادیده گرفت.29
در پاسخ باید گفت، ادعای تعارض و مخالفت روایات سنگسار با آیهی مذکور پذیرفتنی نیست. تعارض حقیقی زمانی محقق میشود که روایت، مجازات صد ضربهی شلاق را انکار کند؛ در حالیکه هیچ روایتی منکر کلی این مجازات نیست.
آیا این آیه در صدد حکم مجازات تمام اقسام و مصادیق متصور از زناست یا فقط برخی مصادیق مشهور و متبادر را بیان کرده است؟ جواب این پرسش با مراجعه به تمام منابع فقهی قابل دریافت است. تفصیل و تبیین شمولیت مجازات شلاق برای تمام مصادیق زنا یا مخصوص بودن آن برای نوعی خاص از زنا را باید با مراجعه به آیات دیگر قرآن و روایات معصومان(علیهم السلام) به منزلهی تبیینکننده، تفسیرکننده و تفصیلدهندهی آیات قرآن دریافت کرد.
مباحث تخصصی در مورد مفهوم تعارض و مخالفت بین دو بیان مجال دیگری میطلبد؛ اما در قالب چند مثال، نکاتی را بیان میکنیم.
یکی از روشهای مرسوم و عقلایی در قانونگذاری این است که گاهی قانونگذار قاعدهای را به صورت عام یا مطلق بیان میکند و بعد از آن در جای دیگر آن را تخصیص یا تقیید میزند؛ یا اینکه حکمی برای مصادیق عام و متبادر بیان میشود و مصادیق نادر و استثنایی در جای دیگر بررسی میشود.
برای مثال، قرآن کریم در آیهی یک سوره مائده میفرماید: (أَوْفُوا بِالْعُقُودِ)؛ “به قراردادها وفا کنید”؛ اما در آیه 275 سورهی بقره میفرماید: (أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا)؛ “خداوند خرید و فروش را بر شما حلال و ربا را حرام نمود”. ربا نیز نوعی قرارداد است. چه بسا کسی اشکال کند که بین این دو آیه تعارض وجود دارد؛ زیرا در آیهی اول خداوند دستور داده به قراردادها وفا کنید و در آیهی دوم دستور داده است به قرارداد ربا عمل نکنید؛ در حالی که چنین امری، تعارض نیست؛ بلکه یک روش عقلایی برای قانونگذاری است که بر اساس آن گاهی قانونگذار یک قاعده را به صورت عام یا به صورتی که ناظر بر موارد متبادر است، بیان میکند و بعد از آن قوانین دیگری را که ناظر به موارد خاص یا مقید به شرایط خاصی است، ارائه میدهد.
نمونهی دیگر در مورد قوانین جزایی است؛ قرآن کریم در آیهی 38 سورهی مائده میفرماید: (وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَهُ فَاقْطَعُوا أَیدِیهُما)؛ “دستان دزد را قطع نمایید”. با وجود تصریح این آیه در مورد قطع دستان دزد شاهد این حقیقت هستیم که این حکم در مورد بیشتر دزدان اجرا نمیشود؛ زیرا این آیه فقط در مقام بیان مجازات دزد در شرایط خاص است که به سرقت حدی معروف است. دزدی، انواع مختلفی دارد که فقط یک نوع آن در شرایط خاص منجر به صدور حکم قطع دست خواهد بود، و مجازات مصادیق و موارد دیگر در روایات، با مجازات تعزیری مشخص شده است.
در مورد زنا نیز در آیهی دو سورهی نور به مجازات شلاق اشاره شده است. در مواجهه با این آیه این پرسش پیش میآید که آیا این آیهی شریفه حکم مجازات همهی مصادیق زنا را بیان نموده کرده یا فقط مجازات شکل رایج و متبادر زنا (زنای غیرمحصنه) را معرفی کرده است؟ یا اینکه آیا صد ضربهی شلاق، تنها مجازات زناکار است یا افزون بر آن، مجازات دیگری نیز وجود دارد؟ در روایات متعددی از پیامبر مکرم اسلام و ائمه معصومین(علیهم السلام) تصریح شده است که مجازات مذکور در این آیه، ناظر به زنای غیرمحصنه است و در مورد زنای محصنه، سنگسار یا شلاق و سنگسار هر دو پیشبینی شده است.
آیا حکم سنگسار با آیهی 25 سورهی نساء معارض است؟!
شبههی چهارم: “آیهی 25 سورهی نساء در مورد کنیزانی که به ازدواج مسلمان در آمدهاند میگوید: (فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَینَ بِفاحِشَهٍ فَعَلَیهِنَّ نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ)؛ “کنیزان در صورتی که (محصنه) باشند و مرتکب عمل منافی عفت شوند، نصف مجازات زنان آزاد را خواهند داشت”. با توجه به اینکه نصف کردن مجازات سنگسار امکانپذیر نیست، میتوان نتیجه گرفت مجازات زنان آزادی که شوهر دارند، سنگسار نیست؛ بلکه همان صد ضربهی شلاق است”.
نقد و بررسی:
معانی مختلف احصان
احصان، محصنه، أُحْصِنَّ و… در اصطلاح فقهی و اصطلاح عرفی و لغوی متفاوت است؛ در قرآن کریم لااقل با پنج معنای اصطلاحی قابل تطبیق است. ریشهی این لغات از حصن به معنای محافظت و منع است. به قلعه، حصن میگویند؛ زیرا از حریم شهر محافظت میکند و مانع یورش دشمن است. در قرآن و روایات احصان با پنج اصطلاح به انسان نسبت داده میشود: 1. احصان به معنی فقهی، کسی که دارای همسر باشد و شرایط دیگر احصان فقهی را نیز دارا باشد؛ 2. احصان به معنای عفت؛ 3. احصان به معنی آزاد بودن؛ 4. احصان به معنای ازدواج کردن؛ 5. احصان به معنای مسلمان بودن.32 از بین معانی پنجگانه، فقط معنای اول آن مسلتزم سنگسار است.
معانی مختلف احصان در آیهی 25 سورهی نساء:
در آیهی 25 سورهی نساء چندین بار از مشتقات احصان استفاده و معانی متفاوتی از آن اراده شده است. تلقی واحد از مفهوم احصان در این آیه، لوازم باطلی در پی دارد.
در ادامه نظر علامه طباطبایی در تفسیر المیزان را دربارهی معانی احصان در این آیه بیان میکنیم:33
“وَ مَنْ لَمْ یسْتَطِعْ مِنْکمْ طَوْلاً أَنْ ینْکحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَکتْ أَیمانُکمْ مِنْ فَتَیاتِکمُ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإیمانِکمْ بَعْضُکمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْکحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَناتٍ غَیرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَینَ بِفاحِشَهٍ فَعَلَیهِنَّ نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ ذلِک لِمَنْ خَشِی الْعَنَتَ مِنْکمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیرٌ لَکمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ؛ و کسی که از شما توانایی مالی برای ازدواج زنان آزاد و عفیف و مؤمن ندارد ـ نمیتواند از عهدهی پرداخت مهریه و نفقه برآید، ـ میتواند با کنیزان به ظاهر مؤمنهای که سایر مؤمنین دارند، ازدواج کند و خدا به ایمان واقعی شما داناتر است و از اینگونه ازدواج ننگ نداشته باشید، که مؤمنین همه از هماند و فرقی بین آزاد و کنیزشان نیست. پس با کنیزان عفیف و نه زناکار و رفیقگیر، البته با اجازهی مولایشان ازدواج کنید و کابین آنان را به طور پسندیده بپردازید و کنیزان نیز، بعد از آنکه شوهردار شدند، اگر مرتکب زنا شدند عقوبتشان نصف عقوبت زنان آزاده است. این سفارش مخصوص کسانی از شما است که ترس آن دارند اگر با کنیز ازدواج نکنند، به زناکاری مبتلا شوند و اما اگر میتوانید صبر کنید و دامن خود به زنا آلوده نسازید، برای شما بهتر است ـ چون مستلزم نوعی جهاد با نفس است ـ و خدا آمرزگاری رحیم است”.
مراد از محصنات در عبارت صدر آیهی (أَنْ ینْکحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ) زنان آزاد است؛ چون در مقابل آن فتیات را آورده، که به معنای کنیزان است. این مقابله بیانگر آن است که مراد از محصنات، زنان عفیف نیست؛ چون زنان عفیف شامل زنان آزاد و برده هر دو میشود و در صورتی که مراد از محصنات زنان عفیف بود، لازم نبود زنان برده را در مقابل آن ذکر کند؛ بلکه در مقابل زنان عفیف، زنان غیرعفیف را نام میبرد. همچنین منظور از آن، زنان شوهردار نیست؛ زیرا نمیتوان زنان شوهردار را نکاح کرد؛ در حالی که به ازدواج با زنان محصن دستور داده است. همچنین منظور زنان گرویده به اسلام نیست وگرنه نمیفرمود زنان محصنه، بلکه همان قید مؤمنات کافی بود؛ زیرا مؤمنات، مسلمات نیز هستند.
در آیهی (فَانْکحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَناتٍ غَیرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ) مراد از کلمهی (محصنات) زنان عفیف است؛ زیرا زنان شوهردار قابل نکاح کردن نیستند.
در آیهی (فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَینَ بِفاحِشَهٍ فَعَلَیهِنَّ نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ)، دو بار از مشتقات احصان استفاده شده است که هر دو مورد، مفهومی متفاوت دارد. کلمهی “احْصِنَّ” هم به ضمه همزه قرائت شده است تا صیغه مجهول و هم به فتحه همزه تا صیغه معلوم باشد؛ بنا بر قرائت اول به معنای شوهردار بودن و بنا بر قرائت دوم، به معنای مسلمان بودن است. البته قرائت دوم بهتر است.
اگر احصان در این آیه به معنای احصان ازدواج باشد، جزو شرط قرار دادنش صرفاً برای این بوده که مورد سخن جایی است که قبل از ارتکاب فاحشه ازدواج صورت گرفته است؛ زیرا مسئلهی شرعی چنین است که اگر کنیز مرتکب فحشا شود، چه شوهردار باشد و چه نباشد، حدش نصف حد زن آزاد است و احصانش چیزی بر حد او اضافه نمیکند؛ اما اگر احصان به معنای اسلام باشد ـ که بعضی گفتهاند ـ و قرائت با فتحهی همزه نیز مؤید آن است، معنایش روشنتر و بینیاز از مؤونه زائد خواهد بود. بنابراین احتمال، معنایش چنین میشود که کنیزان اگر زنا بدهند نصف عذاب آزادگان را دارند؛ چه شوهر داشته باشند و چه نداشته باشند.
مراد از محصنات در جملهی (فَعَلَیهِنَّ نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ)، زنان آزاد است، نه زنان شوهردار. “الف” و “لام” در این کلمه “الف” و “لام” عهد است ـ یعنی همان محصناتی که در اول آیه از آن نام بردیم؛ محصنات در ابتدای آیه، به معنای زنان آزاد بود که به ازدواج با آنها توصیه شد. در نتیجه، معنای آیه چنین میشود که اگر کنیزان مؤمن مرتکب زنا شدند، نصف عذاب زنان آزاد و بیشوهر مجازات میشوند (50 تازیانه).
برخی هم ادعا کردهاند احصان در اینجا به معنای عفت است. به این بیان که در آن ایام کنیزان آزادی عمل نداشتند تا هر کاری که دلشان میخواست بکنند؛ چون تابع اوامر مولای خود بودند؛ به ویژه در مسئله فحشا و فسق و فجور ـ اگر اتفاق میافتاد ـ به دستور مولایشان بودند. مالکان آنها میخواستند از راه ناموس فروشی کنیزان خود، عوایدی به دست آورند.34
اگر در آن ایام کنیزی به دادن زنا عادت میکرد و این عمل را کاسبی خود قرار میداد به امر مولایش بود؛ چون نمیتوانست از انجام فرمان مولایش سرپیچی کند؛ اما اگر مولایش او را به این کار وانمیداشت و کنیز هم با ایمان میبود، تقوای اسلامی مانع از انجام دادن زنای او میشد. در چنین فرضی، اگر کنیزی مرتکب زنا میشد، نصف حد زنان آزاد را داشت. پس میتوان در حق چنین کنیزی گفت: (فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَینَ بِفاحِشَهٍ…)؛ یعنی اگر کنیزی که اسلام و ایمان او را دارای عفت کرده است، زنا بدهد، نصف حد زن آزاد را دارد.
نتیجه اینکه مراد از احصان در مورد کنیزان در آیهی 25 سوره نساء، احصان به اصطلاح رایج فقهی نیست. روایات متعددی از ائمه(علیهم السلام) در تأیید این ادعا وارد شده است که بر اساس آن، کنیز بودن را مانع تحقق احصان مستوجب رجم معرفی میکند.
آیا حکم سنگسار با آیه 15 سوره نساء معارض است؟!
شبههی پنجم: “نص صریح قرآن در آیهی 15 سوره نساء، حبس خانگی را به عنوان مجازات زنای محصنه نام برده است. اعتقاد به سنگسار به عنوان مجازات زنای محصنه، مخالف و معارض نص صریح قرآن است”.
نقد و بررسی:
خداوند در آیهی 15 و 16سورهی نساء میفرماید:
(وَ الَّاتی یأْتِینَ الْفَاحِشَهَ مِن نِّسَائکمْ فَاسْتَشهِْدُواْ عَلَیهِنَّ أَرْبَعَهً مِّنکمْ فَإِن شهَِدُواْ فَأَمْسِکوهُنَّ فی الْبُیوتِ حَتی یتَوَفَّئهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یجَْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلًا)؛ “و کسانی از زنان شما که مرتکب فحشا شوند، چهار نفر از مسلمانان را به عنوان شاهد بر آنها بطلبید! اگر گواهی دادند، آنان [زنان] را در خانهها (ی خود) نگاه دارید تا مرگشان فرارسد یا اینکه خداوند، راهی برای آنها قرار دهد”.
(وَ الَّذَانِ یأْتِیانِهَا مِنکمْ فََاذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَ أَصْلَحَا فَأَعْرِضُواْ عَنْهُمَا إِنَّ اللَّهَ کانَ تَوَّابًا رَّحِیمًا)؛ “و از میان شما، آن مردان و زنانی که (همسر ندارند، ) و مرتکب آن کار (زشت) میشوند، آنها را آزار دهید و اگر توبه کنند و (خود را) اصلاح نمایند، از آنها درگذرید! زیرا خداوند، توبهپذیر و مهربان است”.
آیا منظور از فحشا، زناست یا اعم از زنا و لواط و مساحقه و امثال آن است؟ آیا نسائکم به معنای زنان همسردار است، یا اعم از زنان همسردار و بدون همسر؟ آیا نسائکم فقط زنان آزاد را در بر میگیرد یا زنان کنیز را نیز شامل میشود؟ آیا این حکم یک حکم دائمی است یا موقت؟ و… .
مجموعهای از این پرسشها و شبهات متعدد دیگر، این ادعا را که “آیهی 15 سوره نساء نص صریح در مجازات زنای محصنه است”!!! در حد سخنی بیدلیل و غیرعالمانه تنزل میدهد و ضرورت مراجعه به اهلبیت (علیهم السلام) را برای تبیین مفهوم حقیقی این آیات به اثبات میرساند؛
در صورتی که اولاً منظور از “الْفَاحِشَهَ”، فقط عمل زنا باشد و ثانیاً منظور از “نِّسَائکمْ” صرفاً زنان شوهردار باشند؛ ثالثاً منظور از زنان شوهردار صرفاً زنان شوهردار آزاد باشد؛ رابعاً آیه ناظر به اجرای حد شرعی زناکار باشد، نه نهی از منکر؛ خامساً آیه در مقام بیان حکم دائمی در مورد حد زناکار باشد. در این صورت، میتوان گفت بین روایات ناظر به سنگسار زنای محصنه و آیات مزبور که مجازات حبس در منزل را پیشبینی کرده است، تعارض وجود دارد؛ در غیر این صورت، روایات تعارض حقیقی با آیه قرآن ندارد.
اما همهی این شرایط پنجگانه قابل خدشه است؛ زیرا:
اولاً فاحشه، همه معاصی را شامل میشود؛ در آیات متعددی از قرآن، مراد از فاحشه، صرفاً مساحقه و لواط است.35 در برخی دیگر از آیات، حتی از مواردی مثل دوستی زن و مرد نامحرم به فاحشه تعبیر شده است؛ اما در آیهی 15 سوره نساء با توجه به قرائن و سیاق آیه، هر یک از زنا و مساحقه را در برمیگیرد.36
ثانیاً و ثالثاً منظور از نسائکم، یعنی زنان جامعهی اسلامی، اعم از زنان شوهردار و بدون شوهر و اعم از زنان آزاد و کنیز است. بسیاری از فقیهان و مفسران بر این نکته تصریح کردهاند که منظور از نسائکم در این آیه، همهی زنان امت اسلامی، اعم از محصنه و غیرمحصنه و آزاد و کنیز است.37
مفهوم اعم نسائکم که شامل زنان شوهردار و بدون شوهر، کنیز و آزاد میشود، در قرآن و مجاورات عرفی عرب رایج است.38 برای مثال، در آیهی مباهله آمده است:
(فَمَنْ حَاجَّک فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبینَ(؛39 “هر گاه بعد از علم و دانشی که (دربارهی مسیح) به تو رسیده (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: “بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود آن گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم”.
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) برای عمل به مضمون این آیه، حضرت زهرا (علیها السلام) را به عنوان مصداق نسائکم به مراسم مباهله بردند. آیات متعدد دیگر در قرآن کریم به این حقیقت اشاره دارد که منظور از نسائکم، شامل زنان امت اسلامی، اعم از زنان شوهردار و بدون شوهر و آزاد و کنیز است. اگر مراد قرآن زنان شوهردار بود، از کلمهی “ازواجکم” استفاده میکرد.
رابعاً همانگونه که برخی از فقیهان مثل آیتالله خویی تصریح کردهاند و ما به منزلهی یک “احتمال” آن را مطرح میکنیم، این آیه ناظر به نهی از منکر است، نه مجازات زناکار. ایشان استدلال میکنند که از ظاهر آیه شریفه (که سرپرست خانواده به عنوان مخاطب اجرای حکم قلمداد میشود و قرائن دیگر) برداشت میشود که حکم حبس برای جلوگیری از ارتکاب مجدد فحشاست و این از باب نهی از منکر است، نه حد زنا. حبس در خانه برای جلوگیری از تکرار گناه و حد زنا برای مجازات اجتماعی زناست.
خامساً در صورتی که آیه 15 سوره نساء در مقام بیان مجازات باشد، نه نهی از منکر؛ لکن یک حکم دائمی نیست؛ بلکه در خود آیه به موقتی بودن این حکم اشاره شده است. آیه شریفه بیان میکند زنانی را که مرتکب فحشا (زنا یا مساحقه) شدهاند در خانه زندانی کنید تا مرگ آنها را در برگیرد یا خداوند حکم دیگری برای آنان قرار دهد. عبارت “أَوْ یجَْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلًا”، یادآور موقتی بودن حکم این آیه در مورد مجازات این زنان است.
روش جدید خداوند متعالی برای مجازات زنانی که مرتکب فحشا شدهاند این بود که از مجازات شلاق برای زنای غیرمحصنه و مجازات سنگسار برای زنای محصنه استفاده شود.
مجازات شلاق برای زنای غیرمحصنه در مورد زن آزاد یا کنیز و مجازات رجم برای زنان شوهردار بعد از تحقق همهی شرایط ویژهی ثبوتی، اثباتی و اجرایی، در حقیقت همان وعدهی الهی به حکم جایگزین است؛ (أَوْ یجَْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلًا) (که پیامبر اسلام و ائمه) در مقام مفسران راستین قرآن کریم بیان کردهاند.40
توجه به تاریخ نزول سوره نساء و سوره نور نیز مؤیدی بر موقتی بودن حکم حبس خانگی برای زنا کار است. در روایات متعددی از ائمه معصومین (علیهم السلام) به این حقیقت اشاره شده است.41 به دو نمونه بسنده میکنیم؛
ٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَال: … سُورَهُ النُّورِ أُنْزِلَتْ بَعْدَ سُورَهِ النِّسَاءِ وَ تَصْدِیقُ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَ عَلَیهِ فِی سُورَهِ النِّسَاءِ- وَ اللَّاتِی یأْتِینَ الْفاحِشَهَ مِنْ نِسائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیهِنَّ أَرْبَعَهً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیوتِ حَتَّى یتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلًا- وَ السَّبِیلُ الَّذِی قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- سُورَهٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها وَ أَنْزَلْنا فِیها آیاتٍ بَیناتٍ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ الزَّانِیهُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَهَ جَلْدَهٍ وَ لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَهٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ وَ لْیشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَهٌ مِنَ الْمُؤْمِنِین؛42 سوره نور بعد از سوره نساء نازل شده، و شاهد صدق این سخن این است که خداى تعالى در سوره نساء فرمود:” و آن دسته از زنان شما که عمل زنا مرتکب مىشوند علیه آنان استشهاد کنید به چهار نفر از خودتان، که اگر شهادت دادند ایشان را در خانهها زندانى کنید تا بمیرند و یا خداى تعالى راه نجاتى بر ایشان قرار دهد” و در سوره نور حکم جایگزین را فرموده:” (این) سورهاى است که آن را فرو فرستادیم و (عمل به آن را) واجب نمودیم و در آن آیات روشنى نازل کردیم، شاید شما متذکّر شوید! هر یک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید و نباید رأفتی نسبت به آن دو شما را از اجراى حکم الهى مانع شود. اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید! و باید گروهى از مؤمنان مجازاتشان را مشاهده کنند”
در روایت دیگری چنین آمده است:
عن أبی جعفر (ع) و أبی عبد اللَّه (ع)؛و لما نزل قوله: “الزَّانِیهُ وَ الزَّانِی” قال النبی (ص): قد جعل اللَّه لهن سبیلا، البکر بالبکر، جلد مائه و تغریب عام، و الثیب بالثیب الجلد ثم الرجم؛43 از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نقل شده است ،زمانی که آیه 2 سوره نور “الزَّانِیهُ وَ الزَّانِی” نازل گردید ، پیامبر مکرم اسلام ص فرمودند : وعده الهی در آیه 15 سوره نساء ” قد جعل الله لهن سبیلا ” محقق شد. زنای غیر محصنه صد ضربه شلاق و یک سال تبعید و در زنای محصنه، شلاق و سپس سنگسار.
آیا آیهی 15 سورهی نساء با خبر واحد نسخ شده است؟
شبههی ششم:”کسانی که نص صریح آیات (15 نساء) را با روایت دال بر سنگسار منسوخ اعلام میکنند، در حقیقت قرآن را با خبر واحد نسخ کردهاند و این بزرگترین ظلم در حق قرآن است”.
نقد و بررسی:
از مطالبی که در پاسخ قبلی اشاره کردیم، مشخص میشود که در این آیه نسخ به معنای حقیقی رخ نداده است. نسخ عبارت است از ابطال حکم دائمی و ثابت شریعت؛44 در حالی که حکمی که در این آیه بیان شده است، اگر از باب نهی از منکر باشد، هنوز هم این حکم پا برجاست و با مجازات زناکار منافاتی ندارد؛ در صورتی هم که از باب مجازات باشد، حکم به مجازات، از ابتدا به صورت موقتی تشریع شد. عبارت (أَوْ یجَْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلًا) به موقتی بودن حکم حبس خانگی برای زناکار اشاره دارد. اگر از ابتدا خود قانون یادآور موقتی بودن حکمش باشد و بر این دلالت کند که حکم تا زمانی اجرا میشود که حکم جدید نیامده است، در این صورت با آمدن حکم جدید، حکم پیشین کنار میرود و این به معنای نسخ نیست؛ مانند اینکه گفته باشد تا اطلاع ثانوی حکم چنین است. حکم جدید هم ممکن است با آیه یا روایتی بیان شود. اگر در این آیه عبارت (أَوْ یجَْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلًا) نبود، میتوانستیم ادعا کنیم حکم حبس زناکار حکمی دائمی است و تغییر حکم به معنای نسخ قلمداد میشد.
نکتهی دیگر اینکه برخی شرایط و جزئیات اجرای سنگسار با خبر واحد اثبات میشود؛ اما منظور از خبر واحد، آنگونه که منتقدان جلوه میدهند، اولاً همواره خبر ضعیف نیست؛ منظور از خبر واحدی که سنگسار با آن ثابت شده است خبر صحیحالسندی است که سلسله راویان آن همگی به صورت خاص یا عام به تأیید و توثیق امام معصوم(علیه السلام) رسیدهاند و بر اساس بیان و آموزههای اسلامی، حرفشان برای ما حجت است؛ ثانیاً منظور از خبر واحد، یک خبر نیست؛ بلکه مراد خبری است که به حد تواتر نرسیده است. در بسیاری از احکام و جزئیات مربوط به حکم سنگسار، برای اثبات یک موضوع چندین روایت صحیح وجود داشته باشد که اصطلاحاً به همهی آنها خبر واحد گفته میشود. افزون بر این، تأکید میکنیم که ثبوت اصل حکم سنگسار برای زناکار و زنای محصنه، از احکام یقینی و مستند به تواتر معنوی روایات رسیده از پیامبر و اهل بیت معصوم ایشان(علیهم السلام) است که هیچگونه شک و شبههای در آن وجود ندارد.
لازم به ذکر است که ظلم بزرگ در حق قرآن، جدا کردن قرآن از مفسران راستین آن است. بسیاری از منافقان و جاهلان از صدر اسلام تاکنون در صدد بودند با شعار (حسبنا کتاب الله) و با سیاست جدا کردن قرآن از اهل بیت (علیهم السلام)، هر آنچه را که بر اساس هوا و هوس آنها بود، بر قرآن و اسلام تحمیل کنند؛ در حالی که تبیین قرآن به وسیله روایات و بیان معصومان(علیهم السلام)، راه را بر تحریف و محجوریت قرآن میبندد. الغای ثقل اصغر، شاهراه الغای قرآن کریم و معارف الهی آن است.
سنگسار چگونه میتواند راه نجات زناکار باشد؟!
شبههی هفتم: خداوند در آیهی 15 سوره نساء بعد از اینکه حکم حبس ابد خانگی را برای زناکار بیان میکند، میفرماید این حکم تا زمانی است که خدا راه نجاتی به نفع آنان قرار دهد؛ (أَوْ یجَْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلًا). آیا این امر مسخره نیست که بگوییم کشتن و سنگسار نمودن زناکار، همان راه نجاتی است که خداوند وعده داده است؟
نقد و بررسی:
مفهوم “او یجعل الله لهن سبیلا”
البته این شبهه در کتاب شریف البیان مرحوم آیتالله خویی به مناسبتی دیگر مطرح شده است و فقیهان ، در مورد آن به تفصیل سخن گفتهاند. جواب آن به صورت اجمالی این است که:
اولاً منشأ این شبهه آن است که (أَوْ یجَْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلًا) را به معنای قرار دادن راه نجات به نفع زناکار، ترجمه کردهاند؛ در حالی که “لام” در “لَهُنَّ” به معنای نفع نیست؛ بلکه برای اختصاص است؛ یعنی ترجمه مناسب این است که: “خداوند مجازاتی برای (مخصوص) ایشان قرار دهد”. برای نمونه، آیهی (ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اساتم فلها) یعنی هر عملی که انجام دهید به خودتان اختصاص دارد؛ اگر خوبی کنید برای (مخصوص) خودتان است و اگر بدی هم کنید برای (مخصوص) خودتان است؛ نه اینکه اگر خوبی کنید به نفع خودتان است و اگر بدی هم کنید به نفع خودتان است.! “برای” به عنوان ترجمهی “لام”، در اینجا به معنای “به نفع” نیست؛ بلکه به معنای “اختصاص” است؛ در غیر این صورت تصور عمل سوء که به نفع انسان باشد، صحیح نخواهد بود.
ثانیاً حتی اگر استدلال قبل را نپذیریم و اصرار داشته باشیم که “لام” به معنای نفع است، باید گفت اگر با نگاه دنیامحوری و مادیگرایانه به مسئله نگاه کنیم، چه بسا مجازاتها را روشی برای هلاکت و ضرر بدانیم؛ لکن نگاه معناگرا و آخرتمحور که بر اساس آن یکی از مهمترین آثار مجازات، تطهیر از گناه و نجات از عذاب اخروی میباشد، نشاندهندهی آن است که مجازاتها حتی اگر مجازاتهای سالب حیات باشد، برای نجات و سعادت است. این معنا در بسیاری از روایات که پیشتر بدان اشاره شد، به خوبی استفاده میشود.
بسیاری از مؤمنان که مرتکب گناهی میشدند، خود با اقرار آزادانه نزد حاکم اسلامی و با واژهی متعارف و معروف “طهرنی”، تقاضای اجرای مجازات و تطهیر خویش را میکردند. در برخی روایات تصریح شده است بعد از درخواست اجرای مجازات، استدلال میکردند که “لان عذاب الدنیا اهون من عذاب الاخری؛ چرا که مجازات سنگسار دنیوی، بسیار راحتتر از قهر و عذاب اخروی است”.
در جامعه متدینین، مجازات روشی برای ضرر و هلاکت نیست؛ بلکه راهی برای تطهیر و رهایی از عذاب است؛ حتی اگر مجازاتی مثل سنگسار یا قصاص و… باشد. همهی این مجازاتها نمودی از جلوهی رحمانی الهی است. همانگونه که در روایات متعدد، در مورد سنگسار شاهد بودیم به رغم توصیه پیامبر اسلام و امیرالمؤمنین علی(علیهما السلام) به توبه، مرتکبان زنا بر اجرای حد الهی به منظور طهارت روحی یا نجات از عذاب وجدانی که به واسطهی معصیت الهی برایشان به وجود آمده بود، اصرار داشتند. البته درک این معنا همانقدر که برای بندگان راستین خدا و کسانی که متدین و متعهد به حب و رضایت الهی و تطهیر حقیقی روح و روان خویش هستند آسان و واضح است، برای کسانی که از خدا دورند و اسیر شهوات دنیا میباشند یا تحت تأثیر استدلالات لذتمحورانه و دنیاگرایانهی این اشخاص قرار گرفتهاند، غیرعاقلانه و شاید مسخره به نظر برسد.
به منظور تقریب ذهن برای انسانهایی که درگیر سنجشهای مادیگرایانه در مورد حقایق هستند، راه نجات بودن (سبیل بودن) مرگ نیز قابل تصویر است. مجرمانی که با خودکشی، ظاهراً خود را از عذاب وجدان “نجات” میدهند، میتواند مثال خوبی برای این افراد باشد. شخصی که ناکامیهای متعددی داشته یا مرتکب عمل قتل شده است، آنقدر عذاب وجدان او را اذیت میکند که چه بسا مرتکب قتل نفس یا خودسوزی و پرتاب خود از ارتفاع شود؛ زیرا این را برای خود سبیلی میداند (لهن سبیلا). شخصی که عفت و پاکدامنی برای او مهم باشد، وقتی مرتکب عمل منا