با کدامین دلایل می‎توان گفت دیه زن نصف دیه مرد است؟ به نظر می‌رسد دلیل محکمی بر این حکم وجود ندارد!

با کدامین دلایل می‎توان گفت دیه زن نصف دیه مرد است؟ به نظر می‌رسد دلیل محکمی بر این حکم وجود ندارد!

نخست یادآوری این نکته ضرورت دارد که پرسش از چرایی تفاوت دیه زن و مرد، تازگی ندارد و در عصر امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ نیز این مسأله مطرح بوده است. در کتاب‎های روایی شیعه و سنی به نشانه‎هایی که نمایان‌گر سؤال برانگیز بودن این موضوع است برمی‎خوریم. به عنوان نمونه، فقیهان اهل سنت روایتی را نقل می‎کنند که در آن “ربیعه” با تعجب این مسأله را مطرح می‎کند، “سعید بن مسیب” در پاسخ می‎گوید: “سنت این چنین است”1. و یا اینکه امام صادق ـ علیه السلام ـ در پاسخ “ابان بن تغلب” که از شنیدن حکم این مسأله، سخت دچار تعجب شده بود و آن را بعید می‎دانست، فرمود: “آهسته باش ای ابان! این حکم رسول خداست”.2
چنان که مشاهده می‎شود، در این نگرش، محور اصلی پاسخ را دعوت به تعبد نسبت به احکام خدا و تعهد به سنت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ تشکیل می‎دهد که این همان روح شریعت و مبنای دینداری است و بدون آن اسلام و مسلمانی، شعاری بیش نیست!

دلایل این حکم:
در قرآن کریم، فقط در یک آیه3، از دیه نام برده شده است که در آن به مقدار و تفاوت دیه زن و مرد اشاره نشده است. بنابراین، دلایل عمده، روایات و اجماع فقها است:

الف. روایات:
روایاتی که بر نصف بودن دیه زن نسبت به مرد، دلالت دارند، دو دسته‎اند؛ یا ناظر به قتل نفس و یا در خصوص دیه اعضا و جراحات هستند. جالب اینکه اغلب آن‌ها صحیح‎اند. به عنوان نمونه، از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده که “دیه زن نصف دیه مرد است”4 و روایاتی که همین محتوا را دارند.5 همین طور درباره دیه اعضا و جراحات، صحیح ابان بن تغلب از امام صادق را داریم که از مستندات اصلی فقها در باب حرمت قیاس است. مضمون حدیث این است: از امام صادق ـ علیه السلام ـ سؤال کردم: نظر شما درباره مردی که یک انگشت از انگشتان زنی را قطع کرده، چیست؟ فرمود: ده شتر، دو انگشت بیست شتر، سه انگشت سی شتر، اگر چهارتا را برید، دیه‎اش بیست شتر. گفتم: منزه است خداوند، این چه حکمی است؟ (دیه سه انگشت بیش‌تر از دیه چهار انگشت)! زمانی که در عراق بودیم این حکم را شنیدیم اما از گوینده آن بی‌زاری جستیم و گفتیم این از القائات شیطان است.
امام صادق فرمود: آهسته باش ای ابان! آنچه گفتیم حکم پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ است. زن تا یک سوم دیه با مرد برابر است. هرگاه به این حد رسید به نصف بر می‎گردد. ای ابان! تو از در قیاس با من وارد شدی و هرگاه قیاس در سنت راه یابد، دین نابود می‎شود”6 و نظایر این روایت که همه معتبرند.7 همانگونه که پیش‌تر اشاره شد، محور پاسخ را در این روایات تعبد تشکیل می‎دهد.
اهل سنت نیز از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و امام علی ـ علیه السلام ـ و صحابه نقل کرده‎اند که “دیه زن نصف دیه مرد است”8.

ب. اجماع:
دومین دلیلی که بر این حکم دلالت دارد، اجماع فقیهان عامه و خاصه است. در کتاب ارزش‌مند جواهر الکلام می‎نویسد: “این مسأله از لحاظ روایی و فتوایی مورد اتفاق است و اختلافی در آن نیست” بجز دو نفر به نام‎های “اصم” و “ابن علیه” که گفته‎اند دیه مرد و زن مساوی است. اما کسانی که اجماع امت را در این زمینه نقل کرده‎اند، به اختلاف نظر آن دو اعتنایی نکرده‎اند. بنابراین اثری بر آن مترتب نیست”.9
فقیهان اهل سنت نیز عموماً همین نظر را دارند و این حکم را اتفاقی شمرده‎اند. در “المفتی” چنین آمده است: “دیه زن مسلمان نصف دیه مرد مسلمان است و اهل علم بر این امر اتفاق دارند. فقط از “ابن علیه” و “ابوبکر اصم” نقل شده که گفته‎اند: دیه زن مثل دیه مرد است؛ زیرا پیامبر به طور مطلق فرمود: دیه نفس مؤمن صد شتر است. اما این قول شاذی است که مغایر سنت پیامبر و اجماع صحابه است”.10 دیگران نیز این اجماع را نقل کرده‎اند.11
با توجه به دلایل مزبور، جای هیچ گونه شک نیست به این که تفاوت دیه زن و مرد از احکام قطعی اسلام است، باقی نمی‎ماند. اما این پرسش هم چنان مطرح است که چرا شارع مقدس دیه زنان را نصف دیه مردان قرار داده است؟ و حکمت این مسأله چیست؟ چه توجیه عقلی و عرفی برای این حکم وجود دارد؟ اگر اسلام دین مساوات و برابری است پس چرا خون‌بهای زن، نصف بهای خون مرد باشد؟
در این زمینه، ممکن است بیان‎های متفاوتی ارائه شده باشد. در این فرصت به پاسخی که مناسب‎تر به نظر می‎رسد، اشاره می‎کنیم:
اولاً، دیه بر عکس آنچه که در فارسی گفته می‎شود “خون‌بها” بهای خون نیست. ارزش خون انسان را با این چیزها نمی‎توان تأمین کرد. از منظر قرآن کریم خون یک انسان برابر با خون همه انسان‎هاست و آن هم با پول و نظایر آن قابل مبادله نیست. نقش دیه این است که هم مجازات است که طرف حواسش را جمع کند و دیگر از این اشتباهات مرتکب نشود و هم نوعی جبران خسارت اقتصادی است که به خانواده مقتول وارد شده است؛ یعنی مردی یا زنی در یک خانواده از میان رفته است جای او به عنوان کسی که بالفعل یا بالقوه یک نیروی اقتصادی محسوب می‌شود، خالی است و این خلأ، خسارت اقتصادی‌ای به آن خانواده وارد می‎کند. دیه برای جبران خسارت وارده است. پس دیه، بهای خون نیست تا گفته شود پس خون مرد رنگین‎تر از خون زن است.12
ثانیاً، با این فرض که دیه برای جبران خسارت وارده به مجنی علیه یا خانواده اوست، گفته می‎شود از آنجا که مرد نقش بیش‌تر و مؤثرتری در زندگی اقتصادی دارد و از بین رفتن و یا صدمه دیدن او لطمه بیش‌تری به اقتصاد خانواده وارد می‎آورد، به ویژه که در نظام حقوق اسلام، اداره خانواده و مسؤولیت تأمین معیشت آن با مرد است، بنابراین دیه او باید بیش‌تر باشد. از این منظر، تفاوت دیه زن و مرد، هرگز به معنای پائین‎تر بودن ارزش زن نیست، بلکه بدان دلیل است که تبعات از دست دادن مرد یا صدمه دیدن او، از لحاظ اقتصادی بیش‌تر از زن است و حال که قرار است این ضایعه به صورت مادی جبران شود و در واقع تحت عنوان دیه خسارت داده شود، طبعاً این تفاوت وضع باید در نظر گرفته شود.
از آنجا که حکم شرعی و قانونی با توجه به وضع غالب تعیین می‎شود، وضع غالب این است که مرد تأمین کننده هزینه خانواده و دارای نقش مؤثرتر در وضع اقتصادی و مالی است؛ بنابراین خسارت قابل پرداخت به او یا خانواده‎اش تحت عنوان دیه بیش‌تر از آن تعیین شده است. امروز بیش‌تر صاحب نظران، با این تبیین، تفاوت دیه زن و مرد را توجیه می‎کنند.
واقعیت را باید پذیرفت و بین شعار با واقعیت تفکیک کرد. واقعیت یک چیزی است و مسائل شعاری چیزی دیگر. این دو گاه با هم خلط می‎شوند و همین امر قضاوت صحیح را دشوار می‌کند. آفرینش، زن و مرد را براساس حکمت و برای فعالیت‎های متفاوتی خلق کرده‎ است. یک واقعیت این است که زن باید باردار شود، بچه داشته باشد، دوران بارداری، شیردادن، و حمایت و حضانت از بچه، یک دورانی است که مقدار زیادی از بهترین عمر زن را می‎گیرد و این خدمت است ولی کاری اقتصادی و درآمدزا نیست. افزون بر این، وضع حمل مقدار زیادی از نیروی جسمانی زن را می‎گیرد و هر چه فرزند بیش‌تر به دنیا بیاورد، در واقع ایثارگری بیش‌تری کرده است. این یک واقعیتی است آفرینش زن این است و با شعار نمی‎توان آفرینش را عوض کرد و هر گونه تلاش برای تغییر مسیری که آفرینش برای تداوم نوع آدمی قرار داده است نه تنها با شکست روبه رو می‌شود که ممکن است در بلند مدت خسارت‌های جبران ناپذیری را به جوامع انسانی بزند. این یک واقعیتی که عامل تفاوت میان زن و مرد در حوزه مسائل اقتصادی، در بازدهی اقتصادی است. واقعیت دیگر، تفاوت ساختمانی زن و مرد است که باعث گردیده بسیاری از کارهای اجتماعی، به دلیل خشن و مشقت بار بودن آن، برعهده مردان باشد؛ چون آن دو از نظر تفاوت جسمانی فرق دارند. این امر به اندازه‎ای واضح است که حتی در کشورهایی که شعار تشابه و تساوی زن و مرد را سر می‎دهند، باز در عمل، فعالیت‎های دو جنس کاملا یکسان نیست.
پس در اسلام از نظر بعد انسانی و الهی و ارزشی، تفاوتی بین زن و مرد نیست. تفاوت در بازده اقتصادی است و حکمت تفاوت دیه، به عنوان جبران خسارت، نیز بر این معیار توجیه پذیر است.13
بنابر این اهم دلایل تفاوت دیه زن و مرد، روایات پیامبر و اهل‌بیت علیهم السلام از طریق شیعه و سنی و اجماع فقیهان مسلمان است. محور اصلی پاسخ به ابهام چرایی تفاوت زن و مرد در دیه، در این رویکرد، تعبد نسبت به احکام الهی و سنت پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ است. البته پر واضح است که تعبد در برابر احکام اسلام، منافاتی با پی‌جوئی از حکمت و فلسفه احکام آن ندارد هر چند ممکن است به تمامی حکمت‌های نهفته در آن راه نبریم؛ چون ما معتقدیم که احکام شریعت، تابع مصالح و مفاسدند و در همه آن‌ها، منافع مردم و دفع ضرر از آن‌ها لحاظ شده است. نکته قابل توجه این است که احکام اسلام، نه بر مبنای اصالت فرد و فردگرایی یا اصالت جمع، که بر مبنای حق و ناظر به سنت‌ها و واقعیت‌های دنیا و زندگی آن، پایه‌ریزی شده است. از این رو احکام الاهی سر آن دارند که بیش‌ترین خیر، به اکثر افراد جامعه رسانده شود ولو این که به خاطر شرایط و محدودیت‌های واقعی زندگی دنیا، برخی از انسان‌ها از بهره‌هایی محروم بمانند که این افراد نیز اگر از اهالی ایمان و دینمداری باشند، در قیامت عوض آن را خواهند ستاند. براین اساس، حکمت تفاوت دیه زن و مرد، اختلاف در نقش آن‌ها در عرصه اقتصاد است. از آنجا که بازده اقتصادی مرد غالباً بیش‌تر از زن است، طبعاً تبعات از دست دادن مرد یا صدمه دیدن او، از لحاظ اقتصادی بیش‌تر از زن است، دیه او نیز بیش‌تر از زن قرار داده شده است. با یک دقت ظریف و حکیمانه می‌توان دریافت که همین تفاوت اقتصادی نیز به سود زنان طراحی شده است. وقتی مردی کشته می‌شود یا عضوی از او آسیب می‌بیند، دیه‌ای که ستانده می‌شود در صورت مرگ مرد، کاملا به خانواده او و از جمله آنان همسرش و مادرش، داده می‌شود. و در صورت زنده ماندن او، باز این مرد است که به خاطر وظیفه و نقشی که در تأمین نیازمندی‌های خانواده دارد، بهای دیه‌اش را به سبد خانواده می‌ریزد و آن‌ها را و از جمله همسرش را بهرمند می‌کند. این در حالی است که زن در صورت زنده ماندن، هیچ وظیفه‌ای در قبال هزینه کردن آن برای دیگران ندارد و اگر بمیرد هم، سهم ناچیزی از دیه‌اش به مرد خواهد رسید.

منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. ناصر مکارم شیرازی، دروس خارج فقه، بحث دیات، روزنامه آموزشی و پژوهشی، شماره 18، ص 8ـ5.
2. ابراهیم شفیعی سردستانی، تفاوت زن و مرد در دیه و قصاص، تهران، سفیر صبح، 1380.
3. عبدالله جوادی آملی، زن در آئینه جلال و جمال، قم، اسراء، چاپ دوم، 1376، ص 421ـ417.

پی‌نوشت‌ها:
1 . ابوبکر احمد بن علی، الجصاص (الرازی)، مختصر اختلاف العلماء، تحقیق عبدالله نذیر احمد، (بیروت، دارالبشائر الاسلامیه، 1416 ق)، ج 5، ص 105.
2 . محمد بن الحسن الحر العاملی؛ وسایل الشیعه، (بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‎تا) ج 19، ص 268، حدیث1، باب 44، دیات الاعضا.
3 . نساء ( )/92.
4 . همان، ص 152ـ151، روایات 1و2و3، باب 5، ابواب دیات نفس.
5 . همان.
6 . همان، ص 268، روایت 1، باب 44، ابواب دیات الاعضا؛ محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، (تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم، 1367) ج 7، ص 299، ج 6، ص 295، ح 1.
7 . وسایل الشیعه، همان، ص 122، ح 1و2، ابواب قصاص الطرف، و ص 295، ح 1، باب 3، ابواب دیات الشجاح و الجراح.
8 . ر.ک. ابن قدامه المقدسی، المفتی، بیروت، عالم الکتب، بی‎تا، ج 7، ص 371؛ دهبه الرجیلی، الفقه الاسلامی و ادلته، دمشق، چ 3، 1984، ج 6، ص 310؛ عبدالرحمن الجزیری، الفقه علی المذاهب الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چ هفتم، 1406 ق،، ج 5، ص 371.
9 . محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، تحقیق عباس قوچانی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ سوم، 1367، ج 43، ص 32.
10 . عبدالله بن احمد، ابن قدامه، المفتی، بیروت، عالم الکتب، بی‎تا، ج 7، ص 797.
11 . عبدالقادر عوده، التشریع الجنایی مقارنا بالقانون الوضعی، بیروت، دارالکتاب العربی، ج 1، ص 669، و ج 2، ص 182.
12 . ناصر مکارم شیرازی، دروس خارج فقه، بحث دیات، روزنامه آموزشی پژوهشی فیضیه، شماره 18، ص 5.
13 . ر.ک. همان، ص 8ـ5؛ و عبدالله جوادی آملی، زن در آئینه جلال و جمال، قم، اسراء، چاپ دوم، 1376، ص 421؛ محمد رشید رضا، المنار، ج 5، ص 332.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید