جایگاه شهداء از دیدگاه قرآن و حدیث چگونه است؟

جایگاه شهداء از دیدگاه قرآن و حدیث چگونه است؟

مقدمه:
در فرهنگ قرآن از شهادت و شهید، بیشتر با واژه­هایی مانند: « … قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ … .»[1] سخن به میان آمده است، و در روایات از واژه ی «قتل فی سبیل الله» و واژه ی «شهاده» به یک میزان استفاده شده است.
حقّ تعالی در قرآن کریم «تمنّی موت» را نشانه ای صادق برای اولیای خود می داند که مدّعیان دوستی با حقّ تعالی را می توان با آن محک زد: « قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ[2]؛ ای رسول ما، یهودان را بگو: ای جماعت یهود! اگر می­پندارید که شما به حقیقت دوستداران خدایید نه مردمِ دیگر، پس تمنّای مرگ کنید، اگر راست می گویید (که علامت دوستان خدا آرزوی مرگ و شوق تعالی خداست).»
بنابراین «شهید» یعنی مجاهدی که با بینش عمیق از تعلّقات دنیا دست شسته و به استقبال مرگ می شتابد و با دو دست خود، جان را به پروردگار خود تقدیم می کند، از منظر قرآن، مصداق کامل «ولیّ الله» اوست که در «تمنّی موت» صادق می باشد.
شهادت:
مرگ شرافتمندانه ـ امیر مؤمنان ـ علیه السّلام ـ می فرماید: « انّ اکرم الموت القتل؛ کریمانه­ترین مرگ، مرگی است که در میدان نبرد و با چهره ی سرخ، نصیب شود».[3] اگر انسان را از مرگ گریزی نیست: « أَیْنَمَا تَکُونُوا یُدْرِکُکُمُ الْمَوْتُ ….»[4] و هر نَفْسی، روزی طعم مرگ را خواهد چشید: « کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ …»[5]، پس چه بهتر آن که با مرگ شرافتمندانه بمیرد، نه با بیماری.
بینش شهید:
شهید، لقای الهی را وطن خود می داند و قصدش رسیدن به کمال انسانی است. این را می توان از پیام حضرت سید الشهداء ـ علیه السّلام ـ به مشتاقان سعادت در رکابشان فهمید که می­فرماید: « من کان فینا باذلاَ مهجته موطّناً علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا فانی راحل مصبحا ان شاء الله[6]؛ هر کسی که خون خود را، به قصد لقای الهی بذل می کند، همراه ما بیاید که اگر خدا بخواهد، صبح حرکت می کنم».
در فضیلت شهید و شهادت همین بس که سیّد شهیدان و امام جان بر کفان، حضرت اباعبدالله الحسین(ع) شهادت را تفسیر فرموده و خود نیز قافله سالار شهیدان می شوند.
انگیزه ی شهید در بذل جان خود:
شهید، خون خود را در راه خدا بذل می­نماید تا چراغ راه بندگی خدا شود و بندگان را از جهالتِ علمی، نجات دهد. در زیارت اربعین سید الشهداء، انگیزه شهادت حضرت این گونه ترسیم شده است: «و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیره الضلاله».[7] اثر شهادت در جامعه:
شهیدان مورد تجلیل اولیاء هستند و آرامگاه آنان، مهد پرورش انسان های وارسته است. در زیارت وارث به شهیدان سلام می دهیم و به پاکی آنان و نیز طهارت آرامگاه آنان اذعان می کنیم. «طبتم و طابت الارض التی فیها دفنتم».[8] ذات اقدس الهی در قرآن کریم می­فرماید: « وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ ..[9]؛ زمین پاک به اذن پروردگارش میوه خوب به بار می آورد.»
طبق بیان امامان معصوم ـ علیهم السّلام ـ که به استناد همین آیه فرمودند: « زمینه پاک، میوه ی پاک می دهد»، سرزمینی که شهیدان را در خود جای داده، زمینه ی پرورش انسان های پاک است که آرزو دارند ای کاش با شهیدان می بودند و به فوز شهادت نائل می آمدند: « یا لیتنی کنت مَعَکم فافوز معکم».[10] ثمره دیگر مجاهدت شهید، رفع فتنه از روی زمین و فراگیر شدن دین حق در سراسر گیتی است: « وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَهٌ وَیَکُونَ الدِّینُ …[11]؛ با کافران جهاد کنید تا فتنه و فساد از روی زمین بر طرف شود و همه را آئین دین خدا باشد».[12] نیل به شهادت در مناجات های ائمّه دین:
حضرت علی ـ علیه السّلام ـ از خداوند سبحان، منزلت شهیدان و زندگی با سعادتمندان و همنشینی با انبیاء را طلب نموده است.
هم چنین حضرت سید الساجدین ـ علیه السّلام ـ در دعای اوّل صحیفه، خداوند را به حمدی می ستاید که به واسطه ی آن به سعادت باز یابد و در زمره ی اولیای سعادتمند محسوب گردد و در صف شهیدان با شمشیر دشمنان خدا درآید.
گوشه ای از پاداش الهی به شهیدان در نشأه ی دنیا و برزخ و قیامت:
1. حقّ تعالی عهده دار حفظ آبروی شهید است: خداوند در قرآن، مردم را از پندارِ مرده بودنِ شهیدان و نیز از به زبان آوردن چنین سخنی نهی می کند و می فرماید: که نه تنها نگویید، بلکه خیالش را هم به خود راه ندهید که شهید به پایان خط رسید و از دنیا رفت، بلکه شهداء زنده اند و نزد پروردگارشان متنعّم اند.
« وَلا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ ..)[13]؛ و آن کسی را که در راه خدا کشته شده مرده نخوانید بلکه او زنده ی ابدی است»، « وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ …[14] ؛ البته نپندارید که شهیدان راه خدا مرده­اند، بلکه زنده به حیات ابدی شدند».
2. حیات برزخی شهید: منطق قرآن کریم، این است که شهید به محض شهادت، به حیات پاک در پیشگاه پروردگار راه می یابد: «»[15] گرچه به اتفاق بزرگان تفسیر این آیه، حیات برزخی است،[16] لکن تنعّمات شهید به برزخ منحصر نمی شود، بلکه حقیقت حیاتِ عند الرّبی شهید، در قیامت بروز و ظهور می کند.
3. غذای شهید: « … بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ  » اگر کسی عندالله بود، مانند فرشته زندگی می کند. امیر مؤمنان ـ علیه السّلام ـ فرمود: «سبحان الله، غذای فرشته است» چون او تن مادّی ندارد تا غذای مادّی و طبیعی طلب کند. اگر کسی فرا طبیعی شد، غذای فرا طبیعی می­خواهد. بدن با نان و گوشت تغذیه می کند، امّا جان مجرّد با علم و معارف. فرشته ها با علم و اندیشه و تحمید و تسبیح و تکبیر و تهلیل، تغذیه می کنند؛ شهیدان نیز با این امور زنده اند و نزد خدا روزی می خورند. چون بدنِ آنها متناسب با نشأه آخرت است.
4. مقامِ استبشار شهید از حقّ تعالی: استشبار یعنی انتظار شنیدن خبر مسرت بخش. شهید، مرتّب از حق تعالی استشبار می کند، خداوند هم به آنها بشارت می دهد که کدام گروه رسیدند و کدام دسته در راهند. « … وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلا خَوْفٌ … .»[17] 5. از آیات (4، 5 و 6 سوره ی محمّد) پنج فضیلت و لطف الهی برای شهید، استفاده می شود:
الف: حقّ تعالی وعده داد که اعمال صالحی که شهید در راه خدا انجام داده است، باطل نمی شود.
ب: حق تعالی شهید را به منزل­های سعادت و کرامت هدایت می کند.
ج: مغفرت الهی از گناهان شهید موجب اصلاح حال او و آمادگی برای ورود به بهشت می شود.
د: شهید را با احترام به بهشت وارد می کنند.
هـ : پیش از ورود به بهشت در چند منزل، به شهید بشارت ورود به بهشت می دهند. یکی موقع قبض روح شهید و دیگر در قبر و سوم در منزل قیامت.[18] 6. شهادت هدیه­ی کرامت الهی است: حضرت سید الساجدین ـ علیه السّلام ـ در مجلس ابن زیاد فرمود: «ان القتل لنا عاده و کرامتنا الشهاده[19]؛ شهادت در راه خدا عادت ما و کرامتی است از جانب ما».
هم چنین در نصوص امامت در کتاب کافی، حقّ تعالی سید الشهداء را این گونه معرفی می فرماید: «و اکرْمتُه بالشهاده و ختمتُ له بالسعاده.»[20] 7. حق تعالی مشتری جان شهید است: قرآن کریم، می فرماید: «خدا جان و مال اهل ایمان را به بهای بهشت خریداری کرده، آنها که در راه خدا جهاد می کنند، دشمنان دین را به قتل می­رسانند و یا خود کشته شوند، این وعده یقینی است بر خدا و عهدی است که در (سه دفتر آسمانی) تورات و انجیل و قرآن کریم، یاد فرموده و از خدا با وفاتر به عهد، چه کسی است؟ ای اهل ایمان شما به خود در این معامله بشارت دهید.» [21] 8. شهادت فوز عظیم است: از منظر الهی، شهادت، فوز عظیم خوانده شده و آن چه را حقّ تعالی به عظمت یاد کند، در حقیقت عظیم است: « … وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ .»[22] 9. رزق شهید، نیکوست و حقّ تعالی برای شهید «خیرالرازقین» است: «و آنان که در راه رضای خدا از وطن خود هجرت گزیده و در این راه کشته شدند یا مرگ­شان فرا رسید، البته خدا رزق و روزی نیکوئی نصیبشان می گرداند که همانا خداوند بهترین رزق و روزی بخشنده است.» [23] 10. حقّ تعالی شهید را به جایگاهی که مورد رضایت شهید است وارد می کند: «لید خلنّهم مدخلا یرضونه».[24] 11. شهید محبوب حقّ تعالی است: « إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ …»[25] 12. شهید، برترین خلایق پس از انبیاء و اوصیاء است: امیر مؤمنان علی ـ علیه السّلام ـ فرمودند: «برترین خلق در روز قیامت پیامبران و پس از آنان اوصیای آنان و پس از آنان شهداء، برترین خلایق اند.» [26]

معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:
1. آیت الله جوادی آملی، شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی، نشر اسراء.

پی نوشت ها:
[1] . محمّد: 47/4.
[2] . جمعه: 62/6.
[3] . نهج البلاغه، خطبه 123.
[4] . نساء: 4/78.
[5] . عنکبوت: 29/57.
[6] . مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج44، ص366.
[7] .  قمی، عباس، مفاتیح الجنان، زیارت اربعین.
[8] . همان، زیارت وارث.
[9] . اعراف: 7/59.
[10] . مفاتیح الجنان، همان، زیارت وارث.
[11] . بقره: 2/193.
[12] . جوادی آملی، عبدالله، شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی، قم:  اسراء، ص209.
[13] . بقره: 2/154.
[14] . آل عمران: 3/169.
[15] . همان.
[16] . طباطبایی، سیّد محمّد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص348، نرم افزار جامع تفاسیر نور.
[17] . آل عمران: 3/170.
[18] . المیزان فی تفسیر القرآن، همان، ج18، ص227، نرم افزار جامع تفاسیر نور.
[19] . سید بن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، قم، نشر اسوه، ص202.
[20] . کلینی، محمّد بن یعقوب، اصول کافی، قم: اسوه، ج1، ص603.
[21] . توبه: 9/111.
[22] . توبه: 9/111.
[23] . حج: 22/58.
[24] . حج: 22/59.
[25] . صف: 61/4.
[26] . اصول کافی، همان، ج1 ص512.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید