چگونگی دلالت آیه شریفه الحمد للّه رب العالمین را بر توحید ذاتی و صفاتی و افعالی توضیح دهید؟

چگونگی دلالت آیه شریفه الحمد للّه رب العالمین را بر توحید ذاتی و صفاتی و افعالی توضیح دهید؟

در پاسخ به این پرسش به عنوان مقدمه اشاره ای به تعریف حمد و معانی توحید ذاتی، صفاتی و افعالی و تفاوت معانی آن ها در نزد متکلمین و فلاسفه و عرفا می کنیم و سپس به چگونگی دلالت این آیه بر اقسام توحید می پردازیم.
تعریف حمد: کلمه حمد به معنای ثنا و ستایش در برابر عمل جمیلی است که ثناشونده به اختیار خود انجام داده است.[1] اقسام توحید: متکلمین و فلاسفه بحث اقسام توحید را از توحید در ذات شروع می کنند و به توحید صفاتی و سپس افعالی ختم می کنند. مراد ایشان از توحید ذاتی، اعتقاد به این است که ذات خداوند متعال یکتاست و شریکی در ذات برای او نیست. نه ترکیبی در درون ذاتش وجود دارد و نه خدای دیگری خارج از ذاتش می باشد. یک ذات بسیط و بدون ترکیب از اجزاء و اعضا و همچنین یگانه و بی شریک است. توحید صفاتی در این اصطلاح به این معناست که صفاتی را که ما به خدا نسبت می دهیم چیزی غیر از ذات خدا نیست. نه این که موجوداتی غیر از ذات خداوند باشند و به ذات نسبت داده شوند، بلکه این عقل ماست که از یک موجود، صفات متفاوتی انتزاع می کند. و مراد از توحید افعالی آن است که خداوند در کارهایی که انجام می دهد، نیاز به کمک و یار و یاوری ندارد و در انجام هر کاری مستقل و یگانه است.[2] اما این اقسام سه گانه توحید، در بین عرفا معنای دیگری دارد. همان طور که گفتیم فلاسفه در تبیین این اصطلاحات از توحید ذاتی شروع می کنند و می گویند اول باید معتقد شویم که ذات خداوند یکی است و بعد معتقد باشیم که صفاتی زاید بر ذات نداریم و بعد برسیم به این که خداوند در افعالش احتیاج به یار و یاوری ندارد، ولی عرفا چون این مطلب را بر اساس سیر انسانی بیان می کنند، اول توحید افعالی را بیان می کنند. یعنی نخستین چیزی که در سیر و سلوک بر انسان کشف می شود، توحید افعالی است و چون انسان به مرحله کامل تری رسید و لیاقت یافت به درک توحید صفاتی نائل می آید و در آخرین مرحله نیز به ادراک توحید ذاتی می رسد.
مراد عرفا از توحید افعالی، اعتقاد به این معناست که هر کاری، کار خداست و فاعل های دیگر ابزاری بیش نیستند، توحید صفاتی هم عبارت است از این که انسان تمام صفات را از آن خدا بداند و ببیند، یعنی جز خداوند کسی حقیقتاً علم ندارد، قدرت ندارد… توحید ذاتی نیز دیدن هستی است منجر به ذات خدا یعنی هر آن چه که در هستی از خداست و جلوه ای از جلوه های خداست.[3] آیه «الحمد» دلالت بر حصر حمد به خداوند دارد چرا که (الف و لام) در کلمه «الحمد» یا دالّ بر استغراق است به این معنا که تمامی حمدها که واقع می شوند مخصوص خداوند است و یا (الف و لام) جنس است که به این معنا که جنس حمد مخصوص خداست، و با توجه به تقدیم الحمد و آوردن آیه به صورت جمله اسمیه، انحصار تمامی حمدها و یا جنس حمدها به خداوند استنباط می شود. البته این که (الف و لام) استغراق باشد و یا جنس در اصل معنا تفاوتی نمی کند چنان که علامه طباطبایی در المیزان می فرمایند: «حرف الف و لام که در اول این کلمه آمده است، استغراق و عمومیت را می رساند و ممکن است لام جنس باشد و هر کدام باشد، مآلش واحد است».[4] حال می گوییم: حصر حمد به خداوند تعالی مستلزم آن است که سبب حمد نیز در ذات باری تعالی باشد.[5] سبب حمد در باری، وحدانیت و ربوبیت و غنا مطلق است به این معنا که تنها او رب عالمین است و در هیچ امری، هیچ احتیاجی به دیگران ندارد؛ چرا که اگر در امری احتیاج به دیگری داشته باشد، لااقل در آن امر، حمد به او تعلق نمی گیرد و مستحق ستایش نیست. حال از توحید ذاتی شروع می کنیم:
توحید ذاتی در دو مقام قابل بررسی است؛ یکی آن که خداوند دومی ندارد و دیگر آن که خداوند جزء ندارد و مرکب نیست که از این دو به توحید در احدیت و واحدیت نیز تعبیر می شود. اگر خداوند، شریکی دومی داشته باشد و قسمتی از کار ربوبیت عالم بر عهده او باشد، دیگر حصر حمد در ذات خداوند درست نخواهد بود چرا که ستایشی نیز به شریک خداوند (نعوذ بالله) تعلق خواهد گرفت و اگر خداوند از اجزاء ترکیب یافته باشد به آن اجزاء محتاج خواهد بود و لذا مقدم بر ذات خداوند، آن جزء و اجزاء مستحق حمد و ستایش می شوند و به انحصاری بودن حمد خلل وارد می شود.
در مورد صفات و افعال خداوند نیز مسأله همین سان است. همان طور که گفتیم توحید در صفات به این معناست که معتقد شویم صفات خداوند زاید بر ذات خداوند نیستند، بر خلاف اشاعره که صفات را زاید بر صفات می دانند. دلیل متکلمین ما بر این مطلب، آن است که قول به زیادت صفات بر ذات قول به نیاز خداوند به آن صفات است. علامه حلّی می فرمایند:
«محال است که صفات خداوند زاید بر ذات او باشند چرا که وجوب خداوند اقتضای بی نیازی او را نسبت به همه امور دارد. بنابراین خداوند در قادر بودن خود احتیاج به صفت قدرت ندارد و در عالم بودن خود محتاج به صفت علم نیست».[6] بنابراین در صورتی که ذات خداوند محتاج به صفاتی باشد که غیر او هستند؛ یعنی زاید بر ذات اویند این احتیاج مانع انحصار حمد در ذات خداوند می شود؛ چرا که مقدم بر ذات، آن چیزی که ذات محتاج او است، مستحق حمد است. و همین بیان در مورد افعال هم می آید. اگر خداوند در افعال به دیگران محتاج باشد باز به انحصار حمد در ذات او اخلال وارد می آید.
اما بر اساس نظر عرفا استفاده اقسام توحید از این آیه به طور خلاصه به بیان زیر است:
آیه دلالت بر این امر دارد که همه حمدها از آن خداست و هیچ حمدی در هیچ زمان و مکانی واقع نمی شود مگر آن که در واقع خداوند حمد شده است. چرا که اگر ستایش در جایی برای غیر خدا واقع شود با مدلول آیه منافات خواهد داشت. مدلول آیه آن است که تمامی حمدها از آنِ خداست. عرفا می گویند این که گاهی ما می بینیم که از یک صفت یا فعلی نیکو که در ظاهر مربوط به خداوند نیست ستایش به عمل می آید، این ستایش در اصل ستایش خداست، چرا که در واقع این صفات و افعال تجلیات و مظاهر اویند.
طبق استفاده عرفا از آیه همه حمدها مخصوص اوست، چرا که حمد بر زیبایی ها واقع می شود و همه زیبایی ها از اوست، بنابراین هم صفات زیبا بالمآل صفات اویند و هم افعال، افعال او، و اصولا هر آن چه هست از اوست. طبق این بیان هم توحید افعالی و هم توحید صفاتی و ذاتی را می توان از آیه استنباط کرد.
نتیجه آن که: از انحصار و اختصاص حمد به ذات خداوند این نکته به دست آمد که ذات او به هیچ وجه محتاج به امری یا اموری نیست، فلاسفه از این عدم احتیاج در افعال به توحید افعالی و در صفات به توحید صفاتی و در ذات به توحید ذاتی تعبیر آورده اند.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1- تفسیر سوره حمد، امام خمینی(ره).
2- مجموعه آثار شهید مطهری، بخش اصول عقاید.

پی نوشت ها:
[1] . طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه المیزان، محمدباقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، ج 1، ص 30.
[2] . مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، خداشناسی، کیهان شناسی، انسان شناسی، مؤسسه آموزش و پژوهش امام خمینی(ره)، 1376، ج 1، ص 84-80.
[3] . همان، ص 84-80.
[4] . المیزان، ترجمه، ج 1، ص 30.
[5] . خمینی، سید مصطفی، تفسیر قرآن کریم، مؤسسه تنظیم و نشر اثار امام، 1376، ج 1، ص 291-290.
[6] . حلی، کشف المراد، تصحیح استاد حسن زاده آملی، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، 1415، ص 296.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید