الف) مناجات خدا با انبیا
از روایات فراوانی استفاده می شود که خداوند با برخی از بندگانش مناجات و رازگویی می کند. بی شک انبیای الاهی در مرتبه نخست کسانی هستند که خداوند به مناجات با آنها می پردازد و برخی از وحی های او به آنها، مناجات به حساب می آیند. در این بین، حضرت موسی بن عمران علیه السلام که به صفت کلیم الله و هم سخن خدا اختصاص یافته کراراً مخاطب نجواهای الاهی بوده است. آن حضرت که فراوان برای عبادت خدا به کوه طور می رفت و روزهای متوالی و گاهی چهل روز در آنجا به عبادت و گفت و گو با خدا می پرداخت، بهره فراوانی از مناجات الاهی داشت که برخی از آنها در احادیث قدسی مربوط به آن حضرت گرد آمده اند، و در قرآن نیز خداوند درباره توقف چهل روزه آن حضرت در کوه طور جهت عبادت و مناجات متقابل بین او و خداوند، می فرماید: وَ وَاعَدْنَا مُوسَى ثَلاَثِینَ لَیْلَهً وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً؛(1) «و با موسی سی شب وعده نهادیم و آن را به ده شب دیگر کامل کردیم، پس هنگام وعده پروردگارش به چهل شب تمام شد».
ب) مناجات خداوند با غیر انبیا
اما گفت و گوی خداوند با غیر انبیا را به دو صورت می توان تصویر کرد: صورت اول که با مسامحه مناجات خدا با انسان در آن فرض می شود، گفت و گوی خدا با همه انسان هاست، با این توضیح که خداوند به همه انسان ها عقل داده و عقل،حقایقی را درک می کند و انسان را به برخی از خوبی ها و بدی ها هدایت می کند و بر اساس درکی که دارد، احکامی را متوجه انسان می کند. انسان را به کارهایی فرمان می دهد و از کارهایی باز می دارد و در واقع خداوند به وسیله عقل با انسان سخن می گوید و تشخیص و دریافت های فطری عقل، راهنمایی های الاهی است که از طریق عقل در اختیار انسان قرار می گیرد. این نحو گفت و گوی الاهی برای همه عقلا حاصل است و اختصاص به افراد خاصی ندارد. اما صورت دوم که از روایات استفاده می شود، مناجات و گفت و گوی خداوند با بندگان خاص و نمونه است که به جهت شایستگی ها و ظرفیت هایی که آنان در خود پدید آورده اند، خداوند آنان را برای خلوت خویش و نجوای عاشقانه برگزیده است. بی تردید این دسته از بندگان خاص که خداوند آنان را برای نجوا و گفت و گوهای خصوصی خویش برگزیده دارای مراتب هستند و هرکدام از آنها به تناسب درجه و مرتبه ای که در پیشگاه خداوند دارد، به خداوند مقرب تر و بهره بیشتری از گفت و گوی با خداوند دارد.
امیرمؤمنان علیه السلام در خطبه خود که مشتمل بر معارف ناب و ارزشمندی است و پس از تلاوت آیه رِجَالٌ لاَ تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَ لاَ بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلاَهِ وَ إِیتَاءِ الزَّکَاهِ؛(2) «مردانی که نه تجارت و نه داد و ستدی آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و دادن زکات، به خود مشغول نمی دارد»، می فرمایند:
وَ مَا بَرَحَ لله عَزَّت آلاوُهُ فِی البُرهَه بَعدَ البُرهَه وَفی أزمَانِ الفَتَراتِ عِبادٌ نَاجَاهُم فِی فِکرِهِم وَکلَّمَهُم فِی ذَات عُقُولِهِم؛(3) « همواره خداوند که نعمت های او گرانقدر است، در طول تاریخ و در دوران های گوناگون و در دوران جدایی از رسالت [تا آمدن پیامبری پس از پیامبر دیگر] بندگانی داشته که با آنان در گوش جانشان نجوا می کرده و در درون عقلشان با آنان سخن می گفته است».
بر اساس سخن امیرمؤمنان علیه السلام خداوند از درون عقل بندگان خاص خود با ایشان نجوا و گفتوگو می کند. عموم مردم گرچه از عقل برخوردارند و مسائل و حقایقی را به وسیله آن درک می کنند و درواقع خداوند آنها را به وسیله عقل به دریافت های عقلانی راهنمایی می کند، اما از الهامات الاهی و اشراقات ربانی بهره ای ندارند. برای توضیح نحوه گفت و گوی خصوصی خداوند از راه عقل بندگان خاص خود، بایسته گفتن است که همه ما در پرتو نیروی عقل خداداد، در ذهن خود، توانایی تنظیم یک سری مقدمات و استنتاج از آنها را داریم. اما در همه موارد تنظیم مقدمات ذهنی و استنتاج از آنها برای همه افراد مقدور نمی باشد و گاهی برخی با ترتیب مقدماتی که برای دیگران نیز معلوم هستند، استدلالی را تنظیم و شکل می دهند که از دیگران ساخته نیست و آن استدلال و نتیجه ای که آنان به دست آورده اند مورد تصدیق همگان قرار می گیرد. این از آنروست که تنظیم مقدمات ذهنی از راه های مشخص و معهود و با استفاده از اندوخته های پیشین و مثلاً تداعی معانی انجام می پذیرد و در فرایند مشخصی به کسب نتیجه منجر می گردد. اما گاهی ذهن انسان از تنظیم مقدمات و کسب نتیجه از آنها باز میماند و ناگهان، بدون آمادگی قبلی نکته ای به ذهن انسان راه می یابد و راه را برای استدلال و کسب نتیجه ای علمی هموار می سازد.
به هر روی، خداوند از طریق الهامات، خطورات و اشراقات خود با بندگان خاص خود سخن می گوید و این الهامات و خطورات در قالب دریافت های ویژه معنوی، علمی و عقلانی در اختیار آنان قرار می گیرند و رمز بهره برداری و دریافت این ویژگی های معنوی و علمی که از راه های عادی به دست نمی آیند، یادکرد دائمی خدا و توجه خاضعانه و خالصانه و بی شائبه به معبود است. این معنا، یعنی توفیق برخورداری از عنایت خاص الاهی و گفت و گوی عاشقانه معبود در مناجات شعبانیه نیز به روشنی تبیین گردیده است. آنجا که امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: الاهی و اجعَلنی مِمَّن نادَیتَه فاجابَک و لاحَظتَهُ فَصعِقَ لِجَلالِک فَناجَیتَهُ سِراً وَ عَمِلَ لَک جَهِراً؛(4) «خدایا، مرا در شمار کسانی قرار ده که چون ایشان را ندا دادی تو را اجابت می کنند و وقتی به آنان توجه کردی از تجلی جلال و عظمتت مدهوش می گردند. پس تو در باطن با ایشان راز می گویی و آشکارا به کار تو مشغول می گردد».
بازتاب مناجات خدا با انسان و تجلی عظمت او
در فراز مزبور از مناجات شعبانیه، آمده است که خداوند بندگان خود را ندا می کند. «ندا» در جایی به کار میرود که دو نفر از هم دور باشند و از راه دور همدیگر را صدا زنند. پس با لحاظ فاصله بین خدا و بندگان، خداوند با تعابیری چون یا ایُّها النّاس و یا أیُّهَا الذّین آمَنُوا بندگان خود را فرا میخواند و آنان را به اطاعت خویش دعوت می کند. در این صورت وقتی مخاطبان به ندای الاهی لبیک گفتند و درصدد انجام دستورات الاهی برآمدند، عنایت و نظر خاص خداوند شامل آنان می گردد و آنان در مسیر بندگی خدا به مراتب عالی تری راه می یابند. معصوم علیه السلام می فرماید: خدایا، مرا در شمار کسانی قرار بده که آنان را ندا دادی و به سوی خود دعوت کردی، آنان نیز ندای تو را لبیک گفتند و در نتیجه، مشمول عنایت و توجه خاص تو گردیدند و لایق بار یافتن به محضر تو شدند و تجلی جلال و عظمت تو و درک حضور تو آنان را مدهوش و از خود بیخود کرد. همه ما می دانیم که خدا ناظر ماست و ما در محضر او هستیم و او به ما نگاه می کند، اما تفاوت بسیاری وجود دارد بین اینکه انسان احساس کند کسی از دور و یا از ورای چندین حجاب به او نظر می کند، یا اینکه احساس کند کسی در کنار اوست و چشم در چشم او دوخته است. اگر این معرفت در انسان پدید آید که درک کند خداوند عنایت و نظر خاصی به او دارد، از عظمت درک توجه الاهی و لذت بار یافتن به محضر الاهی مدهوش می گردد. چنان که حضرت موسی علیه السلام بر اثر تجلی پروردگار مدهوش گشت و خداوند درباره او فرمود:
وَ لَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِیقَاتِنَا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَنْ تَرَانِی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَ خَرَّ مُوسَى صَعِقاً فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ؛ (5 ) «و چون موسی به وعده گاه آمد و پروردگارش با او سخن گفت، گفت: پروردگارا، خود را به من بنمای تا به تو بنگرم. گفت: هرگز مرا نخواهی دید و لیکن به این کوه بنگر، پس اگر در جای خود قرار و آرام داشت مرا خواهی دید. و چون پروردگارش بر آن کوه تجلی کرد، آن را خرد و پراکنده ساخت و موسی مدهوش بیفتاد؛ و چون به خود آمد، گفت: [بار خدایا،] تو پاک و منزهی [از اینکه با چشم دیده شوی ]به تو بازگشتم و من نخستین باور دارنده ام».
آری، کسی که سرسپرده فرمان خداست و با همه وجود تسلیم خداوند است، خداوند نظر خاصی به او می افکند و وقتی او عنایت و توجه خاص معبود خویش را دریافت از شدت انبساط خاطر مدهوش و از خود بی خود می گردد. در این مرحله که او لایق درک مقام جلال و عظمت الاهی گشت و در پرتو این معرفت، ما سوی الله را فراموش کرد، خداوند به رازگویی و نجوای با او می پردازد. او نیز با همه وجود درصدد حفظ رازها و نجواهای الاهی برمی آید و آنها را از کف نمی دهد و به افشای زوایای خلوت خویش با معبود نمی پردازد، اما جلوه های نجواها و تعالیم خاص الاهی را در رفتارش ظاهر می سازد و به آنها نمود عینی می بخشد.
گفت و گوی خداوند با بنده محبوب خود در بهشت
در حدیث معراج که حاوی نجواها و سخنان خداوند با عزیزترین بنده و محبوب خویش، پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله است، خداوند درباره مقام و شأن مخاطبان خویش و کسانی که از نظر و عنایت خاص الاهی، در بهشت، بهره مند شده اند می فرماید:
یا احمد ان فی الجنهِ قصراً مِن لُولُؤٍ فَوقَ لُولُؤٍ و دُرهٍ فوق درهً لَیِسَ فیها قصمٌ ولا وصلٌ فیها الخواصُّ أنظُرُ إلیهِم کلَّ یَومٍ سَبعینَ مَرهً و أکلِّمُهُم کلَّما نَظَرتُ الَیهِم اَزیدُ فی مُلکهِم سَبعینَ ضعِفاً. و إذا تَلذَّذَ اهلُ الجنّه بِالطعامِ و الشَّرابِ تَلذَّذُوا اُولئک بِذِکری و کلامی و حَدیثی؛(6) « ای احمد، در بهشت قصری است که از لؤلؤ و دُر و مروارید ساخته شده و آنها روی هم انباشته شده اند و شکستگی و گرهی ندارند. در این قصر خاصان درگاه من به سر می برند و هر روز هفتاد بار به آنها می نگرم و به وسعت و گستره ملکشان هفتاد برابر می افزایم و آن گاه که اهل بهشت از طعام و شراب بهشتی لذت می برند. آنان از یاد و کلام من لذت می برند».
شکی نیست که حقایق جهان آخرت با حقایق این عالم متفاوت می باشند و از اینرو ما نمی توانیم از حقایق آن جهان تصویر دقیق و روشنی داشته باشیم و تصورات، ادراکات و تخیلات نمی توانند ما را به حقیقت آن جهان واقف سازند. به تعبیر دیگر، ما می توانیم از طریق حواس پنجگانه خود با برخی از موجودات این جهان ارتباط برقرار کنیم و تصوری از رنگها، شکلها و خواص آنها به دست آوریم. اما نمی توانیم حقایق آن جهان را احساس کنیم، چون حقایق آن عالم دور از دسترس است و حواس ما را به قلمرو آنها راهی نیست. با این وجود ویژگی ها و خصوصیاتی که از جهان آخرت در روایات و آیات بیان شده، تنها نمای مبهمی از آن عالم را برای ما ترسیم می کنند و از شباهت های محدودی که آن عالم با جهان ما دارد و از مقایسه نعمت های آن عالم با جهان خاکی، تصویر مبهمی از آن عالم به دست می آوریم.
یکی از ویژگی هایی که خداوند برای بهشتیان در این حدیث ذکر می کند که درک آن برای ما ممکن نیست، این است که آنان در بهشت کاخی دارند که هر طبقه آن از گوهر (لؤلؤ) یکپارچه ساخته شده است و این گوهر بی اندازه شفاف است و هیچ لکه و گرهی بر روی آن مشاهده نمی شود و بندبند نمی باشد. همه بهشتیان از چنین قصری برخوردار نمی باشند، بلکه بندگان خاص بهشتی خدا که به عالی ترین مراتب معرفت و قرب الی الله نایل آمده اند از چنین نعمتی برخوردار می گردند. شاید دلیل برخورداری از آن قصر یکپارچه، وجود ایمان خالص و خالی از شائبه شرک، تردید و ریا باشد.
در ادامه خداوند می فرماید که من هر روز هفتاد بار به آنها نظر می کنم و با آنان سخن می گویم. نظر خداوند به انسان عالی ترین نعمت الاهی و نیاز فطری هر انسانی است و بدترین عذاب انسان، حرمان از توجه و نظر خداوند است. چنان که بالاترین نیاز بچه توجه پدر و مادر است و بی اعتنایی و قهر آنان عذاب بزرگی برای اوست. رفتارها، شیرین کاری ها و حرف زدن بچه برای جلب توجه پدر و مادر است. ما در دنیا به دلیل توجه به امور دنیوی و نیازهای مادی، نمی توانیم به درستی نیاز واقعی به توجه و نظر الاهی را درک کنیم و اشتغالات مادی ما را از درک چنین نیازی باز می دارند، اما در عالم آخرت که نیازهای پنداری و پوچ دنیوی رخت برمی بندند و نیازهای واقعی و ابدی انسان رخ می نمایانند، ما عظمت و شکوه بی نهایت نیاز به عنایت، توجه و نظر خداوند را درک می کنیم و در مقابل درمی یابیم که حرمان از نظر و توجه خداوند بالاترین عذاب الاهی است که به مراتب از عذاب جهنم و سوختن در آتش آن سخت تر می باشد. از این روی خداوند در ترسیم عذاب شدید و سخت پیمان شکنان می فرماید: وَ لاَ یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لاَ یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَ لاَ یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ؛ (7) «و خدا در روز رستاخیز با آنان سخن نگوید و به آنها ننگرد و [از آلودگی گناهان] پاکشان نسازد و ایشان را عذابی است دردناک».
در بهشت هر نوع نعمتی که بهشتیان آرزو کنند در اختیار آنها قرار می گیرد و آنان از خوردنی ها و نوشیدنی های بی شمار بهره مندند و پیوسته از الطاف و تفضلات الاهی سرشار هستند و لذت می برند، اما بندگان برگزیده خدا در بهشت که عظمت توجه و نظر خداوند و سخن گفتن با او را درک کرده اند و حرمان از آن را بزرگ ترین عذاب الاهی به حساب می آورند، در هنگامه ای که اهل بهشت به طعام و شراب بهشتی دل خوشند و از آنها لذت می برند، آنان از سخن گفتن با خدا لذت می برند و به قدری از هم سخنی با خدا لذت می برند که سایر لذت های بهشتی را فراموش می کنند. آنان در دنیا نیز به مرتبه ای از تقرب الی الله رسیده اند که بی درنگ دعای آنان به عرش می رود و پذیرفته می شود. چنان که آنان شیفته و شیدای شنیدن سخن خداوند هستند، خداوند نیز سخت علاقه مند شنیدن سخن آنان است. خداوند خود در این باره می فرماید: یُحبُّ الربُّ ان یَسمَعَ کلامَهُم کما تُحِبُّ الوالدَهُ وَلَدَها؛(8) «خداوند دوست می دارد سخن آنان را بشنود، آن سان که مادر طفل خود را دوست می دارد».
مفاد جمله فوق از وجود تلازم و ارتباط وثیق بین محبت بنده نسبت به خدا و محبت خدا به بنده خویش حکایت می کند و این ارتباط دوسویه در تمام مظاهر و جلوه های محبت به خدا نمود و ظهور می یابد و بر این اساس خداوند در برخی از آیات قرآن از تلازم بین توجه و یادکرد بنده از خویش و توجه و یاد خود از بنده اش خبر می دهد و می فرماید: فَاذکُرونِی أذکُرکم…؛ (9) «پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم».
فرجام نیک جست و جوی رضوان الاهی
در آیه دیگری از ره یافتگان به رضوان الاهی که خالصانه درصدد انجام تکالیف الاهی برآمدند و هدفی جز جلب رضایت معبود نداشتند و چنان که آنان از خدا راضی بودند، خداوند نیز از آنان راضی گشت، سخن می گوید و می فرماید: رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ؛ (10) «خدا از آنان [ره یافتگان به بهشت و رضوان الاهی] خشنود است و آنان از خدا خشنودند. این است کامیابی و رستگاری بزرگ».
در آیه دیگر خداوند می فرماید: یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَهً مَرْضِیَّهً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی ؛ (11) «ای جان آرام و اطمینان یافته، به سوی پروردگارت بازگرد، در حالی که تو از او خشنودی و او از تو خشنود است. پس در میان بندگان [ویژه] من درآی، و در بهشت [ویژه] من درآی».
ما گاهی با انگیزه نیل به ثواب و بهشت، کارهای نیک و شایسته انجام می دهیم. اما بندگان خالص خداوند تنها برای رضایت خدا و از آن جهت که خداوند کاری را دوست می دارد، آن را انجام می دهند. حتی اگر خداوند به آنان پاداش ندهد، چون می دانند که خداوند کاری را دوست می دارد و با انجام آن به رضایت الاهی نایل می گردند بدان اقدام می کنند و چشم داشت به پاداش الاهی و یا ترس از عذاب خداوند محرک آنان نمی گردد.
شکی نیست کسی که به دنبال جلب رضایت خداست و هر کاری را برای خداوند انجام می دهد، علاوه بر آنکه در آخرت از نعمت ها و مواهب جاودانه الاهی بهره مند می گردد، خداوند در دنیا نیز به او پاداش می دهد و او را به خصلت های ارزشمند و متعالی آراسته می سازد. در حدیث معراج خداوند درباره خصلت های سهگانه ای که به ره یافتگان به رضای خویش عنایت می کند می فرماید:
فَمَن عمِلَ بِرضائی الزِمُهُ ثَلاثَ خِصالٍ: اعَرِّفهُ شکراً لا یُخالِطهُ الجهلُ وَذکراً لا یُخالِطهُ النِّسیانُ وَمحبّهً لا یُؤثرُ عَلی مَحبّتی مَحبّه المَخلوقین. فَإذا أحَبَّنی احبَبتُه وافتَحُ عَینَ قَلبِه إلی جَلالی. فَلا اُخفی عَلَیه خاصّه خَلقی، فاناجیهِ فی ظُلَمِ اللیلِ وَنور النّهار حَتی یَنقَطعَ حدیثُهُ معَ المَخلوقینَ وَمجالِستُهُ مَعَهُم؛ (12)
«هر کس به خواست و رضای من عمل کند سه خصلت به او عطا می کنم: به او سپاسگزاری و شکری می آموزم که آمیخته با جهل نباشد و ذکری که با فراموشی همراه نگردد، و محبتی به او می دهم که با آن هیچ محبتی را بر محبت من ترجیح ندهد. پس آن گاه که او مرا دوست داشت، من نیز او را دوست می دارم و چشم دلش را برای نظاره به جلالم می گشایم. بندگان خاص و برگزیده ام را از او پنهان نمی کنم. در تاریکی شب و روشنی روز با او مناجات می کنم، تا از سخن گفتن با مردم و هم نشینی با آنان جدا شود».
شکر نعمت کاری پسندیده و وظیفه ای فطری و انسانی است و هر کس باید سپاسگزار کسانی باشد که به او خدمت می کنند. حال با توجه به اینکه خداوند متعال نعمت های بی شماری به ما ارزانی داشته، بایسته است که ما در مقام شکرگزاری او برآییم؛ گرچه ما از شمارش نعمت های الاهی و در نتیجه سپاسگزاری از همه نعمت هایی که به ما ارزانی شده عاجز و ناتوانیم: وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (13)؛ « و اگر نعمت[های] خدا را شماره کنید، آن را نمی توانید بشمارید. قطعاً خدا آمرزنده مهربان است».
ما از نعمت هایی که خداوند به ما عنایت کرده غافلیم و حتی از شکر زبانی نعمت های الاهی خودداری می کنیم و گاهی چندین ساعت می گذرد و به نعمت هایی که خداوند به ما عنایت کرده نمی اندیشیم و توجهی نداریم که در نعمت های خداوند غرق گشته ایم و وظیفه انسانی ما شکرگزاری از آنهاست. در صورتی که هر قدر ما درصدد شکرگزاری و سپاسگزاری نعمت های خداوند برآییم، خداوند نعمت های فزون تری به ما عنایت می کند و تلاش خالصانه برای خدا و سپاسگزاری از او باعث فزونی یافتن عنایت و توجه خداوند به انسان و بهره مندی بیشتر او از نعمت های بی شمار مادی و معنوی می گردد. با توجه به اینکه درک نعمت های خداوند و شکر آگاهانه از آنها کمال و مقام بزرگی است که خداوند به بنده خودش عنایت می کند، اولین خصلتی که خداوند به بنده خالص خود که در جهت کسب رضای معبود، گام برداشته عنایت می کند، شناخت مقام حقیقی سپاسگزاری از خداوند است که همراه با آگاهی و باور است و عاری از جهل به عظمت نعمت های الاهی می باشد. ما چون به همه نعمت هایی که خداوند به ما عطا کرده واقف نیستیم، شکرگزاری ما محدود است و در کنار آن ناسپاسی و ناشکری فراوانی از ما سر می زند. در همان حال که پی به نعمتی برده ایم و از آن شکرگزاری می کنیم، از نعمت های فراوان دیگر غافلیم و در نتیجه، شکرگزاری ما همراه با غفلت و جهل به سایر نعمت های خداست. اما خداوند چنان به ظرفیت وجودی بندگان خالص خود گسترش بخشیده و چنان معرفتی نسبت به خویش و نعمت های بی شمارش به آنها عنایت کرده، که همواره به نعمت های مادی و معنوی خدا توجه دارند و درصدد شکرگزاری آنها برمی آیند.
دومین خصلتی که خداوند به مؤمن ره یافته به رضوان خویش عنایت می کند، توجه و یادکرد همیشگی خداست و آنان در این دنیا پیوسته غرق یاد و توجه به خداوند هستند. برای ما بسیار دشوار است که به یاد خدا باشیم. حتی در شبانه روز که برای چند دقیقه به نماز می ایستیم، یا به ظاهر مشغول گفتن ذکر می گردیم، دلمان با خدا نیست و از یاد و توجه واقعی به او غافلیم و هرچه تلاش می کنیم نمی توانیم غفلت را از دلمان بزداییم و خالصانه خدا را یاد کنیم. برعکس، مؤمنی که رهین لطف و عنایت خداوند گشته و دلش سرشار از عشق و محبت به خداست، نمی تواند خدا را فراموش کند و از کمند مهر او خارج گردد. خدا یاد و توجهی به او داده که خالی از نسیان و فراموشی است، از این روی او هیچ گاه از یاد معبود غافل نمی گردد. او عاشق خداست و عاشق هیچ گاه معشوقش را فراموش نمی کند.
سومین خصلت و ویژگی که خداوند به رضا دهنده به خواست خود عنایت می کند، این است که نسبت به خود محبتی در دل او ایجاد می کند که هیچ گاه محبت دیگری را بر محبت خدا ترجیح نمی دهد. شعاع محبت خدا سراسر دل او را فرا می گیرد و جایی برای محبت به دیگران در دل او باقی نمی گذارد. درک محبت کامل به خداوند دشوار است و برای ما بسیار دشوار است تصور اینکه جز خدا کس و چیز دیگری را دوست نداشته باشیم، چه رسد که حقیقتاً خدا را دوست داشته باشیم و به غیر او محبت نداشته باشیم. این موهبت و مقام رفیع تنها برای دوستان و اولیای خدا است که در ورای تعلقات و دلبستگی های حقیری که دیگران دارند، آنان به محبت اصیل و بی بدیل الاهی دست یافته اند و عظمت و فراخنای بی نهایت آن، مانع دل سپردن آنان به محبت های حقیر و محدود غیر الاهی می گردد.
وقتی بنده مؤمن ره یافته به رضای حق این سان به معبود خویش محبت و عشق ورزید، متقابلاً خداوند نیز او را دوست می دارد و عاشق او می گردد و چشم دلش را به تماشای جلال و عظمت خویش وا می دارد و بر اثر تجلی جلال الاهی او مدهوش می گردد. آن گاه خداوند بندگان برگزیده و خاص خود را که برای دیگران ناشناخته مانده اند به او می شناساند و توفیق رفاقت و هم نشینی با آنها و استفاده از معارف، فضایل و کمالات آنها را به او عنایت می کند. چنین بنده ای در عالی ترین درجه تعالی و عروج به کمال انسانی، به مرتبه ای میرسد که خداوند پیوسته به نجوا و گفت و گوی با او می پردازد و چنان طعم و لذت گفت و گوی خویش را به دلش می نشاند که دیگر رغبتی به گفت و گوی با انسان ها و هم نشینی با آنها را ندارد، مگر در مواردی که خداوند بخواهد و او را موظف و مکلف کند که با دیگران معاشرت کند و با آنان سخن گوید و درصدد رفع نیازهای آنان برآید.
پی نوشت ها :
1. اعراف(7)، 142.
2. نور(24)، 37.
3. نهج البلاغه، خطبه 222.
4. مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.
5. اعراف(7)، 143.
6. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 77، باب 2، ص 23، ح 6.
7. آل عمران(3)، 77.
8. محمد باقرمجلسی، همان، ص 24.
9. بقره(2)، 152.
10. مائده(5)، 119.
11. فجر(89)، 27-30.
12. محمد باقرمجلسی، همان، ص 28، 29.
13. نحل(16)، 18.
منبع: مصباح یزدی، محمد تقی؛ (1390)، سجاده های سلوک: شرح مناجات های حضرت سجاد علیه السلام، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله، چاپ اول