منظور از هدایت تکوینی که خداوند به بشر داده است چه نوع هدایتی است آیا عقل است یا فطرت؟

منظور از هدایت تکوینی که خداوند به بشر داده است چه نوع هدایتی است آیا عقل است یا فطرت؟

هدایت به معنای دلالت و راهنمائی کردن و راه نشان دادن و ارشاد است.[1] در فرهنگ قرآن کریم به دو نوع هدایت اشاره شده است:
1- هدایت تکوینی
2- هدایت تشریعی[2] هدایت تکوینی که شامل همه موجودات می شود عبارت است از اینکه خداوند هر موجودی را به گونه ای آفریده که او بطور غریزی و غیر اکتسابی می تواند بسوی هدف نهائی و کمال مطلوب خود حرکت کند. توضیح اینکه در سرشت و آفرینش موجودات دو اصل وجود دارد :
1. خداوند به هر موجودی آنچه نیاز داشته بخشیده است و به صورت قوّه و استعداد در نهاد او گذاشته است. اگر اندکی درباره گیاهان و جاندارانی که در هر منطقه ای زندگی می کنند اعم از پرندگان، حیوانات دریائی، حشرات، خزندگان و…دقت کنیم خواهیم دید که هر کدام هماهنگی کامل با محیط خود دارند و آنچه نیاز دارند در اختیارشان می باشد. ساختمان پرندگان آنچنان است که از نظر شکل و وزن و حواس مختلف، آنها را برای پرواز آماده می کند و ساختمان جانوران اعماق دریاها نیز همین گونه است. چنانکه ما انسانها اگر حیوانات دریائی مانند ماهیها را نمی دیدیم نمی توانستیم باور کنیم که موجود زنده می تواند بدون هوا زندگی کند.
2. پروردگار عالم، موجودات را با کارگیری این قوا و استعدادها آشنا ساخته است و بدین وسیله آنها را به سوی غایت و کمالشان رهبری می کند که اگر این رهبری و هدایت نبود مخلوقات به هدف نمی رسیدند. زیرا ممکن است کسی وسایل حیاتی را در اختیار داشته باشد اما طرز استفاده از آن را نداند. مهم آنست که به طرز کاربرد آنها آشنا باشد و این همان چیزی است که ما در موجودات مختلف، بخوبی مشاهده می کنیم که چگونه هر کدام از آنها نیروهایشان را دقیقاً در مسیر ادامه حیاتشان به کار می گیرند، چگونه لانه می سازند، تولید مثل می کنند، فرزندان خود را پرورش می دهند، و از دسترس دشمنان مخفی می شوند و یا به مبارزه با دشمن بر می خیزند.[3] از یک سو پستان مادر و شیر آن را برای تغذیه طفل آفریده و به مادر عاطفه شدید مادری داده است و از سوی دیگر در طفل انگیزه ای ایجاد کرده است که او را به سوی پستان مادر می کشاند.
همه اینها نشان می دهد که دست هدایت نیرومندی پشت سر همه موجودات عالم است.[4] قرآن کریم راجع به هدایت تکوینی می فرماید: قال ربّنا الّذی اعطی کلّ شیء خَلْقه ثمّ هدی.[5] یعنی: گفت پروردگار ما کسی است که به هر موجودی آنچه را لازمه آفرینش او بود داده سپس هدایتش کرده است.
البته این راه یابیها و کششها و جاذبه ها بر دو گونه است بعضی ناآگاهانه است همان گونه که حیوان بدون نیاز به تفکّر به سوی غذا جذب می شود که منشأ این نوع کششها را غریزه می نامند. اما گاهی به صورت آگاهانه است یعنی این جاذبه و میل درونی در عقل و اندیشه اثر می گذارد و او را وادار به انتخاب می کند که منشأ این قسم را فطرت می گویند.[6] بنابراین هدایت تکوینی در انسان، فطرت نامیده می شود. چنانکه در قرآن کریم پیرامون خداشناسی و دین فطری می فرماید: فاقم وجهک للدّین حنیفاً فطره اللّه الّتی فطر النّاس علیها لا تبدیل لخلق اللّه ذلک الدّین القیّم و لکنّ اکثر النّاس لا یعلمون[7] یعنی پس روی خود را متوجه آئین خالص پروردگار کن. این فطرتی است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده است؛ دگرگونی در آفرینش الهی نیست، این است آئین استوار ولی اکثر مردم نمی دانند.
اما هدایت تشریعی عبارت است از هدایت انسان بوسیله پیامبران الهی. انسان همانند سایر مخلوقات مشمول هدایت تکوینی است. ولی از آنجا که موجودی است دارای عقل و اختیار خداوند هدایت فطریش را با هدایت تشریعی او به وسیله انبیاء همراه و همگام کرده است که پیامبران با آوردن احکام الهی، بشریت را به سوی کمال مطلوب رهبری می نمایند و انسان با برخورداری از هدایت تکوینی و پیروی از هدایت تشریعی می تواند به سعادت هر دو جهان نائل شود.[8] قرآن کریم درباره هدایت تشریعی می فرماید: و جعلنا هم أئمّه یهدون بامرنا[9] یعنی: و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما مردم را هدایت می کردند. بنا بر این منظور از هدایت تکوینی فطرت است نه عقل .

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1- ترجمه المیزان، ج 20، ص 196 و 19 ص 657.
2- تفسیر نمونه، ج 1، ص 67.

پی نوشت ها:
[1] . مصباح المنیر: ماده هدی، فرهنگ معین، ج 4 ص 517. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج 1، ص 340 و ج 14، ص 166.
[2] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ سی و دوم، 1374، ج 1، ص 67.
[3] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ یازدهم، 1373، ج 13 ص 218.
[4] . همان، ج 26، ص 385.
[5] . طه / 50.
[6] . تفسیر نمونه، همان، ج 14، ص 422.
[7] . روم / 30.
[8] . تفسیر نمونه، همان، ج 13، ص 219.
[9] . انبیاء / 73.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید