می توان سؤال فوق را این گونه پاسخ داد که تا زمانی بشر نیازمند به نبوت تبلیغی است که درجه ی عقل و علم و تمدن او به پایه ای نرسیده باشد که خود بتواند عهده دار دعوت و تعلیم و تبلیغ و تفسیر و اجتهاد در امر دین بشود، به عبارت دیگر رشد و بلوغ انسانیت، خود به خود به وحی تبلیغی خاتمه می دهد، و دانشمندان (و مجتهدان) در انجام وظیفه، جانشین انبیای تبلیغی می گردند ـ بشر در دوره های پیش مانند کودک مکتبی بوده است که کتابی که برای خواندن به دستش می دهند پس از چند روز آن را پاره پاره می کند ولی بشر در دوره اسلامی مانند یک عالم بزرگ است که با همه ی مراجعات مکرری که به کتابهای خود می کند آنها را در نهایت دقت حفظ می کند([1]) شهید مطهری می گوید: اجتهاد یک مفهوم “نسبی” است که این نسبیت از دو چیز ناشی می شود. الف; قابلیت و استعداد پایان ناپذیر منابع اسلامی برای کشف و تحقیق. ب; تکامل طبیعی علوم و افکار بشری و این است راز بزرگ خاتمیت([2]).
پس در اسلام وظیفه تبلیغ که همان وظیفه ی تبلیغی پیامبران است به عهده ی دانشمندان، بلکه به عهده خود مردم گذارده شده است که با مراجعه به تعالیم بلند اسلامی خود را به کمال برسانند. از اینجا پاسخ چند سئوال روشن شد.
الف) خاتمیت چگونه با سیر تکاملی انسان سازگار است؟ جواب این است که گاه انسان به مرحله ای از بلوغ فکری و فرهنگی می رسد که می تواند با استفاده مستمر از اصول و تعلیماتی که نبی خاتم به طور جامع در اختیار او گذارده، راه را ادامه دهد، بدون آنکه احتیاج به شریعت تازه ای داشته باشد([3]).
ب ) قوانین ثابت چگونه با نیازهای متغیر، سازگاری دارند؟ جواب این است که:
1. مایه دین در سرشت بشر نهاده شده است و قوانینی، مطابق با فطرت، جامع و مصون از تحریف به نام قرآن، برای همیشه در بین بشر قرار داده شده است([4]).
2. وارد کردن عقل در حریم دین.
3. جامعیت و به تعبیر قرآن «وسط بودن» (معتدل بودن) دین اسلام که هم به جوانب مادی و هم به جوانب روحی فردی و اجتماعی توجه نموده است.
4. برای احتیاجات ثابت و دائم بشر قوانین ثابت و لا یتغیری در نظر گرفته و برای اوضاع و احوال متغیّر وی وضع متغیری را پیش بینی کرده است.
5. مبتنی بودن احکام اسلامی بر مصالح و مفاسد واقعی و درجه بندی احکام از نظر اهمیت.
6. وجود یک سلسله قواعد کنترل کننده که در متن مقررات اسلامی قرار گرفته است که فقها آنها را قواعد “حاکمه” یا کنترل کننده می نامند، مثل قاعده “لاحرج” و “لاضرر”.
7. اختیاراتی که اسلام به حکومت اسلامی و به اجتماع اسلامی داده است، این اختیارات در درجه اول مربوط به حکومت شخص پیغمبر است و از ایشان به حکومت امام و از امام به هر حکومت شرعی دیگر منتقل می شود([5]).
ج) نبوت فیض معنوی است، چرا باید به روی انسانها بسته شود و از ارتباط به عالم غیب محروم شوند؟ جواب این است که اولا ارتباط با جهان غیب از مختصات پیامبران نیست تا با ختم نبوت، هرگونه رابطه ی معنوی و روحانی قطع شود و ثانیاً مقتضای بسته شدن “وحی” این نیست که ارتباط با جهان غیب به طور کلی قطع شود، چرا که این ارتباط برای ائمه[6] (ع) امکان پذیر است.
اما قسمت پایانی سئوال که جنایت و دروغ… در این زمان بیشتر است، این مطلب درستی است، ولی این جنایات، ناشی از عدم قوانین نیست. بلکه ناشی از خود خواهی و هوا پرستی بشر است، که این باید با تذکر عالمان و انسان های پاک و تصمیم خود بشریت از بین برود، و انبیا هم اگر بودند چنین نبود که با معجزه مردم را اصلاح کنند، بلکه با تذکر و موعظه چنین می کردند قرآن و احادیث هم در دسترس مسلمانها و بشریت هست و می توانید با مراجعه به آنها روح خود را اصلاح کنید.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل ، تألیف استاد جعفر سبحانی ، مترجم رضا استادی ، ناشر ، انتشارات مؤسسه سید الشهداء ، چاپ اول.
2ـ خاتمیت استاد شهید مطهری ، انتشارات صدرا.
3ـ ختم نبوت استاد شهید مطهری، انتشارات صدرا.
4ـ روحانیت استاد شهید مطهری ـ دفتر تبلیغات اسلامی ص 66 تا ص 71.
5ـ تفسیر نمونه ، زیر نظر آیه الله مکارم شیرازی ، ناشر دارالکتب الاسلامیه ، چاپ هشتم ، ج 17 ص 336 تا 349 ج 6 ص 161 و ج4، ص 24 و ج22، ص 23 و 8 مراجعه شود.
پی نوشت ها:
[1]. خاتمیت، ترجمه رضا استادی ص 140.
[2]. مطهری، مرتضی، ختم نبوت، ص 102 و روحانیت، ص 73.
[3]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج17، ص345.
[4]. برگرفته از: مطهری، مرتضی، ختم نبوت، ص 37.
[5]. ر. ک. همان، ص 76 ـ 90.
[6]. تفسیر نمونه، ج17، ص 348.