آیا درخواست قلم و کاغذ توسط پیامبر(ص) در آخرین ساعات عمر شریفش دلیل بر این نیست که پیامبر تا آن زمان جانشینی برای خود تعیین نکرده بودند؟

آیا درخواست قلم و کاغذ توسط پیامبر(ص) در آخرین ساعات عمر شریفش دلیل بر این نیست که پیامبر تا آن زمان جانشینی برای خود تعیین نکرده بودند؟

مسأله جانشینی پیامبراکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ از جمله حوادث مهم تاریخ اسلام است و بحث از حقانیت این جانشینی و عهده دار شدن زمام امور مسلمین پس از رحلت، اندیشمندان و متکلمین مسلمان را (شیعه و سنی) بر آن واداشته که در اطراف آن به گفتگوهای فراوان بپردازند.
براساس دیدگاه شیعه پاسخ این پرسش منفی است چرا که پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در زمان و مکانهای متعددی به معرفی جانشین پس از خود پرداخته که در ادامه به یک شاهد قرآنی و یک دلیل روایی اشاره خواهیم کرد اما قبل از آن، باید پرده از راز عمل آن حضرت برداشت که چرا در آن لحظات آخر، قصد داشت دوباره نسبت به جانشینی پس از خود تأکید کند و آیا توفیق به ابلاغ عمل خود شد؟
برای بررسی این راز و موفقیت حضرت، دلائل قرآنی  و روایی را بیان می کنیم:
فعالیت های سرّی و زیرزمینی برخی از صحابه و سرپیچی از اطاعت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در رفتن به سپاه اسامه، پیامبر  را بر آن داشت تا اقدام به عملی کند تا آن فعالیت های مرموز را خنثی سازد لذا حضرت با وجود تب شدید، وارد مسجد شد و با صدایی بلند فرمود:  ای مردم! آتش (فتنه) برافروخته شده، و فتنه مانند پاره های شب تاریک روی آورده، و شما هیچ نوع دستاویزی بر سد من ندارید. من حلال نکردم مگر آنچه را که قرآن حلال نموده و تحریم ننمودم مگر آنچه را که قرآن، آن را تحریم نموده است.[1] با وصف موجود، بدخواهان که منتظر رحلت حضرت بودند تا فرمانروایی امت اسلامی را قبضه کنند، اما پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ که نگران سرنوشت اسلام و تفرقه مسلمین بود، برای پیشگیری از انحراف در مسئله خلافت و اتمام حجت با مردم، درخواست قلم و دوات نمود تا برای آخرین بار، با سندی مکتوب، خلافت امیرالمؤمنان و اهل بیت خود را تحکیم نماید و مطلبی را املا نماید تا امت اسلامی هیچ گاه به ضلالت نیفتد. در این لحظه گرچه عده ای به مخالفت برخاستند و حضرت را متهم به هذیان گویی کردند. اما پیامبر محتوای نامه خود را بگونه ای دیگر به مردم ابلاغ فرمود و به گواهی تاریخ در حالی که رنج و درد بیماری، سخت او را آزار می داد، یک دست بر شانه علی ـ علیه السّلام ـ و دست دیگر بر شانه میمونه کنیز خود وارد مسجد شد، و با قرار گرفتن بر بالای منبر فرمود: من در میان شما دو چیز گرانبها می گذارم؛ در این لحظه مردی برخاست و پرسید مقصود از آن دو چیز گرانبها چیست؟ چهره پیامبر برافروخت و فرمود خود شرح می دهم جای پرسش نیست سپس فرمود: یکی قرآن و دیگری همان عترت من است.[2] خلاصه سخن تا اینجا بیان راز عمل رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ و توفیق او در ابلاغ محتوای نامه خود بود که به طور بسیار مختصر اشاره شد.
اما دلائلی که بیانگر امامت علی ـ علیه السّلام ـ قبل از آخرین درخواست رسول خداست؛
1. آیه تبلیغ: یا ایها الرسولَ بلّغ ما أنزل الیک من ربّک و ان لَم تفعل فما بلّغتَ رسالته و الله یعصمک من الناس اِن الله لایهدی القوم الکافرین؛[3] ای پیامبر: آنچه را از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کاملاً (به مردم) برسان؛ و اگر (این کار را) نکنی رسالت خود را انجام نداده ای. خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم حفظ می کند و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمی کند.
با تفکر و تعمق در آیه شریفه این سؤال مطرح می شود که براستی چه چیزی، پس از 23 سال رسالت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ ، تا واپسین روزهای عمر شریفش، بطور رسمی مطرح نشده اما حال از او قصد ابلاغ آن را دارند و آن مسئله چقدر مهم است که هم طراز با نبوت قرار داده شده است؟ و این مسئله چقدر مهم است که بر اساس ذیل آیه شریفه عده ای حاضرند وجود مقدس حضرت را از میان بردارند.
از آنجا که مسلمانان بیش از 20 سال نماز می خوانند و روزه هم پس از هجرت بر مردم واجب شده و از سال دوم هجرت جهاد هم آغاز شده و حج هم وجوب آن برای مردم بیان شده، پس تنها چیزی که باقی می ماند و آنقدر خطیر و بزرگ است که همسان و همسنگ با نبوت است، آن چیزی جز امامت و ولایت و جانشینی پیامبر نخواهد بود. اگرچه مسئله ولایت علی ـ علیه السّلام ـ در جاهای متعددی بیان شد اما هیچ گاه در این مقیاس وسیع، در حجه الوداع، با آن توصیف که در آن صحرای داغ مردم از نقاط  مختلف یمن، مدینه در یک جا گردهم بیایند بیان نشده بود.
یک شاهد بر این که آیه به مسأله جانشینی پیامبر اشاره دارد و آن جانشین هم غیر از علی ـ علیه السّلام ـ کسی دیگر نیست این است که مخالفتهای فراوانی در آن صحرا نسبت به مطلب ابراز شد که براساس روایتی شخصی نزد رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ آمد و با حالت اعتراض عرض کرد: اگر آنچه امروز گفته ای از ناحیه خداوند بوده از او بخواه عذابی بر من فرو فرستد و مرا نابود کند.[4] نکته و شاهد دیگر اینکه فخررازی که از علمای مورد اطمینان و طراز اول اهل سنت می باشد در ذیل آیه شریفه گفته است:
این آیه در مورد علی ابن ابیطالب نازل شده است. هنگامی که این آیه شریفه نازل شد پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ دست علی را گرفت و فرمود: من کنت مولاه، فعلی مولا، اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه سپس عمر با علی ـ علیه السّلام ـ ملاقات کرد و به آن حضرت عرض کرد: ای فرزند ابوطالب این فضیلت و مقام بر تو مبارک باشد  تو امروز مولا و رهبر من و همه مردان و زنان مسلمان شدی.[5] اما از جمله روایاتی که بر جانشینی علی ـ علیه السّلام ـ بعد از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ اشاره دارد حدیث منزلت می باشد. پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به علی ـ علیه السّلام ـ فرمود:
انتَ منی بمنزلهِ هارون مِن موسی الا انّه لا نبی بعدی. : ای علی تو نسبت به من، همانند منزلت هارون به موسی را داری جز اینکه بعد از من پیامبری نیست. بر اساس حدیث شریف حضرت علی ـ علیه السلام ـ ، تمام مقام و منزلت پیامبر به جز نبوت را دارد. روشن ترین مقاماتی که هارون نسبت به موسی ـ علیه السّلام ـ داشته عبارتند از وزارت، شرکت در امور رسالت، وجوب اطاعت مردم از هارون که در آیه 29 به بعد سوره طه درخواست موسی برای هارون چنین است:
وزیری از اهلم برایم قرار بده، هارون برادرم را، بوسیله او پشتم را محکم کن، و او را شریک کارم قرار بده. و در آیه 142 اعراف به هارون گفت: خلیفه ام در میان قومم باش، اصلاح کن و راه مفسدان را مپیمای.
علامه سید شرف الدین صاحب کتاب ارزشمند المراجعات می فرماید: هرکس در این سخن پیامبر دقت کند و آنچه در تفسیر آیه 67 سوره مائده بیان شده که و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته هم بنگرد می یابد که هر دو یک هدف را تعقیب می کند.[6] ممکن است به ذهن خواننده این شبهه خطور کند که حدیث منزلت در واقعه جنگ تبوک اتفاق افتاده و پیامبر، حضرت را بجای خود در همان موقعیت زمانی قرار داده، بنابراین از این حدیث عمومیت جانشینی علی ـ علیه السّلام ـ حتی بعد از رحلت رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ استفاده نمی شود.
پاسخ این شبهه این است که حدیث منزلت در غیر از غزوه تبوک هم از زبان رسول خدا صادر شده که به دو نمونه اشاره می کنیم:
1. ام سلیم که از زنانی بود که در راه اسلام متحمل بلاهای زیادی شد، پیامبر برای او نقل حدیث می فرمود در یکی از روزها به او فرمود: ای ام سلیم! گوشت علی از گوشت من و خون او از خون من است، او نسبت به من همچون هارون نسبت به موسی است.[7] بر خواننده گرامی پوشیده نخواهد بود که این  حدیث نه در جریان خاص بلکه فقط به خاطر ابلاغ وظیفه و نصیحت در بیان منزلت علی ـ علیه السّلام ـ بیان شد.
2. همچنین، روزی ابوبکر، عمر، و ابو عبیده جراح پیش پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بودند. آن حضرت دست بر دوش امام علی ـ علیه السّلام ـ گذاشت سپس فرمود: ای علی تو نخستین شخصی از مؤمنان هستی که ایمان آورده ای و اولین نفری هستی که اسلام پذیرفته ای و تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسی می باشی.[8] علاوه بر این دو حدیث شریف، حدیثی که در غزوه تبوک در منزلت حضرت بیان شده نیز دلالت بر عمومیت دارد از این رو ولو در مورد خاصی(جانشینی  حضرت در مدینه در غزوه تبوک) بیان شده باشد آن را از عمومیت خارج نمی کند به عنوان مثال اگر پزشکی بیمار خود را که در  حال خوردن خرماست از خوردن شیرینی نهی کند، عرف نهی پزشک را اختصاص به خرما نمی دهد بلکه این نهی از خوردن تمام انواع شیرینی خواهد بود و حدیث مزبور هم شبیه مطلب مزبور می باشد. بنابراین در عمومیت و جانشینی علی ـ علیه السّلام ـ حتی بعد از رحلت آن حضرت هم دلالت می کند.
نتیجه سخن آنکه وصایت حضرت قبل از رحلت انجام گرفته است اما به دلیل فضای پدید آمده، حضرت این مطلب را بگونه ای دیگر ابلاغ فرمود.

پی نوشت ها:
[1] . سیره ابن هشام، ج2، ص654، طبقات ابن سعد، ج2، ص216، به نقل از آیت الله سجادی، فروغ ابدیت، ج2، ص855، چاپ 13، 1376، انتشارات دفتر تبلیغات.
[2] . بحارالانوار، مجلسی، ج22، ص476، به نقل از ص862، فروغ ابدیت، ج2، آیت الله سبحانی.
[3] . مائده/ 67.
[4] . مجمع البیان، ج9و 10، ص352، به نقل از آیات ولایت  در قرآن، ص45.
[5] . تفسیر کبیر، ج11، ص49، به نقل از آیت الله مکارم، آیات ولایت در قرآن، ص33، چاپ اول، 1381، انتشارات نسل جوان. از دیگر آیاتی که به ولایت علی بن ابیطالب ـ علیه السّلام ـ اشاره دارد آیه اکمال دین مائده/3 آیه ولایت مائده/55 آیه اولی الامر نساء/59 آیه صادقین توبه/119 آیه تطهیر احزاب/33 و … .
[6] . شرف الدین، عبدالحسین، المراجعات، ص136ـ154، در بیان حدیث منزلت آمده که برای تفصیل بیشتر مراجعه شود.
[7] . کنز العمال، حدیث 2554، ص154، جزء ششم، به نقل از صفحه 146 المراجعات.
[8] . همان، حدیث 6029، ص359، جزء ششم، به نقل از صفحه 148 المراجعات.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید