بررسی مبانی نظری وقف و جایگاه آن در ایجاد تعادل و پایداری در سازمان فضائی شهر اسلامی

بررسی مبانی نظری وقف و جایگاه آن در ایجاد تعادل و پایداری در سازمان فضائی شهر اسلامی

نویسنده:محمد علی آبادی

چکیده
آنچه در جامعه نابسامان امروز، و به تبع در مابه ازای کالبدی آن، (یعنی اوضاع نابسامان و ناعادلانه توزیع و پراکنش خدمات شهری در نظام فضائی محلّه و شهر)، مشاهده می کنیم همان “عدم عدالت” است، و نتیجه اجتناب ناپذیر “عدم عدالت” نیز همان “عدم تعادل” (و یا به عبارتی “ناپایداری”) در شهر و در سازمان فضائی آن است. و این ناپایداری (و یا عدم تعادل) در هر یک از دو “نظام اجتماعات انسانی” و “نظام کالبدی محلّه و شهر” نیز چیزی نیست مگر نتیجه ی مستقیم و طبیعی خارج شدن نفس فردی و جمعی انسان امروز از وحدت، عدالت و اعتدال. به بیانی دیگر، انسان فردگرا، منفعت طلب، گردن فراز و بزرگی جوینده امروز متأسفانه تنها در مسیری گام بر می دارد که هدف مستقیم آن نیست مگر بهره مندی ناعادلانه و بهره وری افزون طلبانه ثروت مداران و زورمندان از مواهب طبیعی و غیر طبیعی موجود در شهر و جامعه (چون امکانات رفاهی، و خدمات شهری). هدف دیگر این مسیر نیز نیست مگر نمایش هر چه مغرورانه تر قدرت و توانائی و دارائی های فردی و شخصی این قشر خودخواه که البتّه آن نیز میوه تلخی جز تحقیر هر چه بیشتر هم نوعان خویش و در نتیجه بروز انواع بیماری های روحی و روانی در افراد (و بلکه اجزاء مدبّر و فاعل در نظام انسانی) جامعه را به دنبال ندارد، بیماری هائی چون افسُردگی، دل مُردگی، خودکم بینی و… که در صورت ادامه و تشدید در بیدار شدن و بروز حسّ انتقامجوئی از علّت ها و در نهایت به تلاشی نظام انسانی و کالبدی شهر نتیجه خواهد داد.
در اندیشه ی اسلامی و براساس آیات قرآن کریم، والاترین هدف در فرآیند رُشد و تکامل انسان، همان بندگی خداوند است، و بندگی (در حقیقت معنوی خود) یعنی همان خُداگونگی در حُکم و عمل، و بندگی یعنی نشستن در مقام و مرتبه جانشینی حق، و تلاش در جهت متحقّق ساختن وظیفه و نقش مقدّسی که برای او در نظام واحد آفرینش و فرآیند کمال جوینده آن (یعنی ربّانیت و پرورش اطفال جمال و کمال) مقرّر داشته اند، و بنده (و یا همان خلیفه حضرت ربّ الارباب) یعنی کسی که، فارغ از منیّت و خودرأیی خویش، گفتار و رفتار خود را آئینه و بستر پدیداری صفات حضرت حق قرار داده، می کوشد تا در قالب موضوعی هر یک از صفات او خود و قافله ی هستی را به گونه ای متّحد و متعادل پرورانیده به سر منزل مقصود (یعنی خداگونگی) هدایت نماید.
یکی از نام های خداوند که قول و فعلِ خلیفه او بایستی آئینه دار آن باشد نام “عادل” است، و میوه شیرینی که در صورت عمل در حوزه این نام مبارک نتیجه می شود همان عدالت و تعادل در ارکان و اجزای هر نظامی و از آن جمله نظام زندگی جمعی انسانی (و مابازای کالبدی آن یعنی محلّه و شهر اسلامی) است. مسلمان، وظیفه ای الهی و قدسی دارد تا در مقابل هوای نفس، و در برابر منفعت طلبی فردی و بهره برداری فردگرایانه و خارج از اندازه خود بایستد، و زیاده طلبی ها را به سمت اعتدال در مصرف و توزیع عادلانه ثروت و نعمت های خدادادی در جامعه هدایت کند، وجدائی ها را به وحدت، و تفرقه ها را به اتّحاد ویکی شدن مبدّل سازد.
از صفات نکوهیده و ناخوش آیند دنیا همان فناپذیری و ناپایداری نعمت های آن است. بهشت را از آن جهت دارالسّلام نیز می گویند، که نظامی به تعادل رسیده و پایدار است. نظامی است که بستر پدیداری و برقراری عدل الهی است، و جهنّم همان بی عدالتی و نابسامانی و ناپایداری است. در جامعه به وحدت رسیده مسلمانان، هر مسلمان برخوردار از نعمت های الهی تلاش می نماید، تا در جهت برپائی بهشتی دیگر در محیط انسانی زندگی خویش، عدالت اجتماعی (یعنی اساس برپائی و جوهر و بلکه اکسیر زندگی بخش بهشت سعادت) را در جامعه مرتبط با خود موجود سازد، و نظام پایدار و متعادلی را در بهره مندی از مواهب طبیعی برای هر یک از اعضای جامعه فرآهم آورد.
یکی از راه کارهای سفارش شده و موفق در اسلام (و بلکه سنّت رسول گرامی و خانواده گرامی ایشان) در زمینه برقراری اعتدال در برخورداری همه اقشار جامعه از خدمات شهری همان “وقف” است. غرض از این نوشتار، و به عنوان پژوهشگری که رُشد و شکوفائی فرهنگ غنی و پویای اسلامی را هدف مقدّس خود قرار داده است، علاوه بر شرح مختصر و البتّه محقّقانه مسئله و انواع آن، شرح خاستگاه یا مبانی نظری سنّت الهی “وقف” و نقش آن در ایجاد تعادل و پایداری در سازمان فضائی شهر اسلامی است. این مقاله بنابراین می کوشد تا در جهت روشن سازی محیطی موضوع، و در حدّی که امر اختصار اجازه می دهد، بحثی نسبتاً دقیق در موضوعات بنیادین و مربوط به مسئله وقف چون “امّت واحده”، “نظام سلام”، اعتدال”و “احسان” و”پایداری” داشته باشد.

محمّدعلی آبادی، دکترادرمعماری اسلامی، اُستادیاردانشکده معماری وشهرسازی دانشگاه علم وصنعت،تلفکس:77491243 وهمراه: 09123845650

مقدمه
قبل از پرداختن به موضوع اصلی بحث یعنی “جایگاه سنّت الهی “وقف” در ایجاد تعادل و پایداری در سازمان فضائی شهر اسلامی” توجّه به مقدمه زیر (که در حقیقت نوعی معرفی ساختار کلّی مقاله و بازنمائی دریچه ای مناسب به منظور ورود بهتر به حوزه مربوطه از اندیشه است) مُفید و بلکه ضروری به نظر می رسد.
درحقیقت مقاله حاضر از سه بخش مرتبط بایکدیگر تشکیل یافته، و چگونگی روند آن (بر مبنای سیر از معنی به ظاهر، و از محتوی به صورت سامان داده شده است. مبانی ارائه شده در بخش نخست مقاله شرح چیستی و منشاء و اساس عقلانی (ظاهراً پنهانِ) موضوع وقف، و جایگاه آن در جهان بینی توحیدی و عدالت محور اسلام است. به عبارت دیگر، مبانی نظری مورد اشاره در زیر همان شرح چیستی حقیقت “عدالت” و چگونگی نقش آن در به تعادل رسانیدن “سازمان انسانی جامعه و شهر، و نظام زندگی اجتماعیِ” مطرح در اندیشه اسلامی است، که نهایتاً در موضوع کاربردی وقف و فعل واقفین، و به وجود آمدن موقوفات، ظهوری مادّی وفعلیّتی کالبدمند پیدا نموده، و بر همین اساس بخش نهائی این مقاله، نقش مؤثّر و کارآمد وقف و موقوفات را در ایجاد تعادل و پایداری در سازمان فضائی شهر اسلامی آشکار خواهد ساخت.

عبادت، هدف آفرینش
هدف از آفرینش انسان، مطابق با بیان مستقیم قرآن کریم، همان “کمال انسان” یا بندگی خالصانه، و یا بعبارتی فارغ شدن حقیقتِ وجودیِ انسان (یعنی قلب یا عقل) از منیّت و هوای نفس و سودجوئی فردگرایانه) است.(1)
دارالسّلام (2)در فرهنگ قرآنی یعنی “بهشت”، و در علم واژه شناسی نیز همان “خانه سلام و اعتدال” است. و انسانِ مسلمان نیز وظیفه ای جز آفرینش، و یا به عبارتی، به تجلّی نشانیدن حقیقت آن دارالسّلام معنوی و روحانی در صورتی کالبدی یا آئینه ای زمینی ندارد. حتّی این نوشتار بر آن است تا وجود عینی و حقیقی دارالسّلام را در نظام اسلامی هر جامعه ای ادّعا کند. ادّعای این نوشتار آن است که دارالسّلام همان زمین (در صورت و ساختار طبیعی آن) است، همان بهشت پنهانی است که در رحم طبیعت در پرده بوده، و هر انسان مسلمانی وظیفه دارد تا آن را کشف کند، و پرده از رخسار آن برگرفته، و جسم و جان خود و همنوعانش را در دامان امن و امان آن آرام و قرار دهد.
ریشه یابی واژه سلام: یکی از معانی گوناگونی که با واژه سلام همواره قرین است معنا و مفهوم “سلامتی” است، و سلامتی نتیجه یا میوه شیرینی است که از اعتدال و تعامُلِ مُتکاملِ تمامی اُرگان ها یا نیروهای مختلف موجود در یک نظام و از آن جمله نظام بدن انسان و یا هر نظام دیگری چون نظام ساختاری یک بنا، یک محلّه و یا حتّی یک شهر سالم به بار می نشیند و به عمل می آید.
و بنابراین، “دارالسّلام”، (در این طریق از اندیشه)، نام خانه یا شهری است که در آن انواع گوناگون (و البتّه ضروری) نیروها و توانمندی های مادّی و معنوی افراد و ساکنین آن در اعتدال و تعامُلی مُتکامل می باشند، سلام نام نظامی است که به تمامی ابعاد مختلف روحانی و کالبدی انسان (در سامانه ای مُتّحدالاعضاء و به تعادل رسیده) توجّه می نماید.
ریشه یابی واژه ی اعتدال: ریشه ی این واژه، که مقام آن از نقطه نظر علمِ صَرف نیز باب افتعال می باشد، همان ریشه ی سه حرفی ع د ل یا بعبارتی همان عدل است، و عدل به معنی قرارگرفتن هر عنصری در مکان حق وحقیقی خودش در یک نظام تعریف شده و با هدفی حقیقی است.
وظیفه مسلمان، جلوگیری از بر هم ریختن نظام یا اعتدال در جامعه و شهر اسلامی است
و بنابراین، وظیفه انسانی (و یا به عبارتی عقلانی) هر مسلمانی، جلوگیری از بر هم ریختن نظام یا اعتدال قدسی و الهی مطرح در جامعه وشهراسلامی است. درحقیقت، برقرارنمودن همواره و پایدارِاعتدال در محیط زندگی (و در همه موضوعات مختلف، و ابعاد و بخش های گوناگون آن) وظیفه اصلی اوست. هر مسلمان، بنا بر فرموده مستقیم پروردگار عالمیان در قرآن کریم، وظیفه مؤکّد دارد تا عدالت و اعتدال و میزان برپادارنده ی این اعتدال را در نظام زندگی فردی و جمعی خود (و به تبع، در مابه ازای کالبدی آن، یعنی در نظام کالبدی محلّه وشهر، و درمیان اجزاء و اُرگان های درون سازمانی آن دو) حفاظت و پاسبانی کند.(3)
همانا خداوند به عدل و احسان امر می کند
قرآن کریم، 90:16 (نحل): “اِنَّ اللهَ یأمُرَ بِالعَدلِ و الأحسان”.
و امّا، در ادامه شرح فوق در معنای عدل و اعتدال، (و بخصوص آن گونه که آیه شریفه فوق بیان می نماید) بایستی بدانیم که “احسان” (که، مطابق با بیان مستقیم آیه شریفه، به آن نیز مانند عدل سفارش اکید شده است)، همان مرتبه ای بالاتر از عدل است، و شاید بتوان گفت احسان همان جوهر و یا مغزِ میوه ی عدل باشد. در حقیقت جمع هم زمان و یکجای ارزش های انسانی دیگری مانند بخشش، ایثار، فروتنی، گذشت و…. با “عدل” است که “احسان” را نتیجه می دهد.
در بحث واژه شناسی واژه “احسان” نیز بایستی اضافه کنیم که: ریشه ی سه حرفی واژه “احسان” نیز همان “ح س ن” به معنی حُسن یا همان زیبایی و کمال در حدّ و صورتِ نهایی آن است. یعنی انسان مسلمان به آفرینش زیبایی و یا به “تجلّی بخشیدن به زیبایی” یعنی نمایش (یا همان آیینه گردانی) جلوه های جمال الهی چون “اعتدال” و “بقا و پایداری” امر و سفارش مؤکّد شده، و بلکه وظیفه ای الهی و ملکوتی در انجام بایسته و شایسته آن دارد. در همین رابطه، (یعنی در اهمیّت پرداختن به موضوع عدالت در جامعه اسلامی)، در آیه ی زیبای آورده شده در ذیل می خوانیم:
ای کسانی که ایمان آورده اید برپادارندگان (قامت زیبای) عدالت باشید، (جمالِ عدلِ) خداوند را (در آئینه ی اندیشه و عمل مبتنی بر عدلِ خویش) به شهادت بنشینید، هرچند این شهادت (یا همان آئینه گردانی جمال عدل الهی) (در ظاهر امر) مخالف با منافع خود شما، پدران و مادران شما و نزدیکان شما، خواه توانگر و خواه بی چیز، باشد، پس خدا (و نمایانیدن زیبائی عدل الهی) برتر و بالاتر از (منافع شما و) ایشان است. پس (در اجرای عدالت و به شهادت درآوردن آن) از خواسته های نفس (خویش و نزدیکان خویش) پیروی مکنید زیرا (این پیروی از هوای نفس) شما را از (اندیشه و عمل در مقام و مرتبه ی الهی و زیبای) عدالت پائین می آورد. و اگر در این کار (به فریب و در جهت به صحنه آوردن ظلم به جای عدل و در لباس عدل) زبان را بگردانید، و یا از بیان عدالت (و به ظهور یا به شهادت درآوردن سیمای زیبای آن، به جهت ضدیت با منافع خود، با زیرکی) روی بگردانید، پس به تحقیق خداوند به این عمل (زیرکانه ی) شما خبیر و آگاه است.(4)
قرآن کریم به وضوح مسلمانان را هُشدار می دهد که (در تعیین چیستی و تعریف چگونگیِ هندسه اعمال و رفتار خود) از هوای نفس پیروی نکنند، زیرا این نفس پرستی و خودبینی سبب خروج ایشان (و هندسه رفتار ایشان) از مقام عدل الهی و حُسن (یعنی همان بهشت و یا دارالسّلام) می گردد. زیرا، مطابق با بیان صریح آیه شریفه فوق، آنچه که سبب برهم ریختن اعتدال در ساختار انسانی جامعه و (به تبع در بستر کالبدی شکل گیری هندسه مادّی و انجام رفتار فردی و جمعی انسان یعنی) در سیمای زیبای زمین (اعم از شهر و روستا و یا محیط طبیعی)، و در نتیجه شکل گرفتن جهنّم ظلم (به معنی خروج ساختار فضائی و کالبدی شهر و روستا از نظام عدل و اعتدال)، و پدیدار شدن چهره ی ناخوش آیند زشتی (به معنی عدم تناسب و تعادل) در زمین، در برابر زیبائی (به معنی “زیبندگی و تناسب و تعادل اجزاء با یکدیگر”) است، همان پیروی و فرمانبرداری افراد هر جامعه از هوای نفس و عمل به فرامین و احکام نامتعادل و خارج از تناسب شیطانی آن دارد.
مصداق عملی و بستر پدیداری معنا و مفهوم واژه “عدل” همان قرارگیری هرچیزی، بر جای بایسته و شایسته خودش (یعنی محلِّ حقّی که برای هرچیزی در نظام هدفمند و فراگیرنده ی عدل الهی معین و اندازه شده است) می باشد. و این به معنی آن است که مسلمان در هیچ یک از زمینه های گوناگون ظهور و بروز کالبدی اندیشه و وظیفه الهی خود در زندگی به کسی ستم نکرده، بلکه همواره و در هر یک از آن زمینه ها می کوشد تا در مسیر کمال و سعادت فردی و جمعی خود و هم نوعان خود عدالت را پشتیبانی نموده، نظامی متعادل را در جامعه (و بستر زندگی کالبدمند آن یعنی شهر و روستا) بر پای دارد.
به عبارت دیگر، مُسلمان نه تنها از قدرت اقتصادی و توانمندی های شخصی خود به نفع منافع فردی و برآوردن هواهای نفسانی خود بهره کشی یک سویه و ظالمانه از جامعه پیرامونی و مرتبط با خویش نمی نماید، بلکه از همه آن امکانات و توانمندی های در اختیارش (در تعامُل و تشارُک با سایر اجزاء هستی)، در جهت رفع کاستی ها و کمبودهای موجود در محیط انسانی و کالبدی پیرامونی، نیازمندان جامعه را مدد رسانیده و دست گیری می نماید، و البتّه خود نیز از همین راه به کمال مقصود یعنی خداگونه شدن در صفاتی (چون محبّت، رحمانیّت، کرامت، عدالت، و سلامت و…) و رسیدن به مقام الهی و قدسی خویش یعنی مقام والا و بالای جانشینی حضرت حق (جلّ و علی) در ربّانیت و سیر دادن زمین و زمینیان به “قرب الهی” به معنی “کمال” و “خداگونگی در صفات” می رسد.
بلکه هر مسلمان توانمند و برخوردار از مواهب مادّی و معنوی زندگی وظیفه ای الهی و آسمانی دارد تا به هم ریختگی موجود در نظام اجتماعی و اقتصادی جامعه پیرامونی خود را سامان داده به تعادل رساند، و آنهایی را که از مقام و مرتبه ی بایسته و شایسته شان یعنی از محل عدل خود جابجا شده اند بازگرداند. آیا مورد خطاب آیه شریفه زیر کسانی جز قدرتمندان و توانمندان جامعه اسلامی می باشند:
والّذین یکنزون الذّهب و الفضّه، و لایُنفقونها فی سبیل الله، فبشّرهم بعذابٍ علیم.(5)
(ای پیامبر) آن کسانی را که زر و نقره (خویش) را بر روی هم انباشته، و از آن در راه خدا (و در جهت پر نمودن فاصله ها و کاستی های زندگی نیازمندان) انفاق(6) نمی نمایند به عذابی دردناک بشارت ده.
و بنهاد میزان را، آگاه باشید و در میزان سرکشی نکنید(7)
دوزخ ظلم و جهل را می خواهید یا بهشت انسانی عدل و عقل را
مؤلّف سعی می نماید تا پاسخ به سؤال فوق را (در قالب سرودن ابیات زیر) در بیانی لطیف تر و خلاصه تر بیان کند:
“عقل” انسان است و شیطان “جهلِ” او
عقل عادل هست و جهل اش ظلم جو
وحدت از عقل آیدی، کثرت زِ جهل
سختی از جهل است و آسانی زِ عقل
عقل آرد سِلم و اسلام و سلام
خانه دیوَت کُنَد دارالسّلام
زشتی از ظُلم است و زیبائی زِ عَدل
اعتدال از عقل و بی نظمی زِ جَهل
نظمِ”کُلّ” از عدل زاید ای هُمام
ناتمام از عَدل می گردد تمام
جانِ انسان، خانه انسان کُنَد
نفسِ شیطان، خانه دیوان کُنَد
“مُتّحد اعضا” چو شُد جانِ بشر
نقشِ وحدت می دود در جانِ شهر
لیک، چون صدپاره بود از هم جُدا،
چون که از هر پاره آمد یک ندا،
چون به میدان ها میانشان جنگ شد،
هر یکی اندر پی صد رنگ شد،
چون نبُد اندر میانشان اتّحاد،
رفت از رفتارها صُلح و وِداد،
شهر شد صد رنگِ از هم مُنفرد
نقش هایش شد دراز و تیز و گِرد
دیو در جان رخنه وسواس کرد
فتنه تقسیمِ جانِ ناس کرد
چون نبُد حق حاکمِ رفتارها
نفس ها گشتند چون کفتارها
شهر شد میدان جنگِ حرصِ جاه
هر یک ازرفتارها شد میر و شاه
هر یکی سهمی برای خویش خواست
آن که زورش بود،سهمی بیش خواست
هر یکی با میلِ خود نقشی گرفت
از برای خویشتن فرشی گرفت
عدل از میدان بِه دَر رفت و نشست
در نظام شهر شُد پیدا شکست
نظم، گُم شد، رفت از ایوان نَسَق
پاره شد وحدت، سلامِ خوش سَبَق
“دوزخی” شد شهر، زشت و دیوفام
سایه، آتش گشت و بشکستی نظام(8)
“مؤمن” همان “سَلام” است، (نظامی مُتعادل الاعضاء و مُتعامل الاعضاء، و بنابراین “به امنیّت رسیده”)
“مؤمن” از نام های نیکوی حقّ است، و انسان مسلمان وظیفه دارد تا در مظهریّت این نام و صفت نیز آئینه دار طلعت زیبای یار خویش باشد. و انسانِ کامل آئینه و مظهرِ این جهانی نام حضرت حقّ یعنی همان نام “مؤمن” است، (9) و اُمّتِ واحده مُسلمان و مُؤمن، آئینه حقیقت ِِجمعی آن نام می باشد. و (با توجّه به حقیقت انسان یعنی “اندیشه)، “مؤمن” به معنی “اندیشه ای است متعادل، کامل و (بنابراین) در امنیّتِ کامل، و بلکه خود او، و خانه او، و هر یک از توانمندی های او “حِصنِ حصین ِامن و سلامت ” در جامعه است.
می دانیم خداوند را وحدتی است ذاتی، و به تبع، گوناگونی نام ها و صفات او به معنی امکان وجود تعدد و کثرت در ذات یگانه حضرتش نیست، بلکه این گوناگونی بدان معنی است که هر یک از نام ها و صفات حضرت حق در بردارنده همه نام ها و صفات دیگر اوست، (اگر چه در آن نام بخصوص، صفت مربوطه جلوه و مظهریّت آشکارتری دارد). بر مبنای همین استدلال، مُؤلّف، “سلام” را (که پیشتر در شرح چگونگی ساختاری معنای آن مطالبی طرح گردید) نظامی مُتعادل الاعضاء و مُتعامل الاعضاء، و بنابراین “به امنیّت رسیده” یعنی “مؤمن” می داند. بر اساس این تعریف، (و در موضوع انسان و جامعه انسانی) “مُؤمن” هم همان اندیشه ی به امنیّت رسیده فردی و جمعی جامعه است.
گفتیم “مُؤمن” همان “سلام” است. و گفتیم مُؤمن نام خُداست، و نیز گفتیم که سلام نام خداست، و نیز گفتیم که انسان کامل (که مظهر و مُظهِر این نام اعظم خداست) همان سلام است، همان مُؤمن است، و این ایمان است که بهشت و مأمن و مسکن حقیقی انسان است. انسان کامل اندیشه ای است که در ذات و حقیقت خود مُسلمان شده، یعنی اندیشه ای است که بین اجزاء او هیچ گونه تضاد و تعارُضی وجود ندارد، و بلکه همه ی اجزاءِ به ظاهر مُتعدّد و مُتفاوت آن (در صورت و ظاهر)، همگی اجزاء یک حقیقت واحد و غیرقابل تکثیر و تقسیم اند. و آن حقیقتِ واحد، بسیط و تقسیم ناپذیر همان عقل است، و نظام جامعه اسلامی (در صورت کمال و حقیقت ذاتی آن) چنین نظامی است.
مؤمن شدن جامعه، یا به تعادل آوردن و به امنیت رسانیدن جان شهر (یعنی نظام اندیشه جمعی ساکنین آن)
لذا چنانچه هدف مسئولان و مسلمانان حقیقتاً ساختنِ شهر یا مسکنی برای حقیقتِ جمعی و واحدِ انسان باشد، باید، در مرحله نخست، و به عنوان ضروری ترین اقدام، بُنیاد و اساس و بلکه جانِ این شهر یعنی “نظامِ اندیشه جمعی (ساکنین و برنامه ریزان و معماران) آن شهر” را به وحدت، تعادل و امنیّت برسانند، و یا این که: این نظام اسلامی خود اساساً و در ذات و طبیعت آسمانی و الهی خود، واحد، متّحدالاعضاء، متناسب الاعضاء، متعادل الاعضاء و متعامل الاعضاء و لذا در سلام و امنیّت کامل هست، و ایشان بایستی این حقیقت واحده و ذاتاً امن را در صورت و هندسه رفتارها، و در مابه ازای فضای کالبدیِ متناسب با آن رفتارها (یعنی فضای کالبدی به وجودآمده ومُنتج ازفرهنگ اصیل و ناب هنرومعماری اسلامی) به ظهور و بروز برسانند.
به عبارتی، قبل از هر چیز، مسئولین مسلمان شهرِ اندیشه، بایستی برای زندگیِ در سلامِ اندیشه ها، و رُشد و شکوفائی آن ها، و ظهور و بروز کمال ذاتی آن ها، خانه ای متناسب، و فضائی متعادل و امن بنا کنند. بنای شهر اندیشه را از اندیشه ای بسازند واحد، مُتعادل،جامع الاطراف و مُتّحدالاعضاء. اندیشه ای که در آن انسان ها یکدیگر را از آنِ هم و برای هم و مُتمّم و مُکمّل هم بدانند. می گویند در مدینه فاضله اسلامی (یا به عبارت عامیانه آن) شهرِ امامِ زمان (عجّ) جیب های مردم شهر یکی می شود، و این همه نشان از به تعادل رسیدن، و در امنیّت در آمدن و (در نهایت) به وحدت رسیدنِ اندیشه جمعی ساکنینِ شهر است.

شهر اسلامی یا امت واحده
خواجه بزرگوار نصیرالدین طوسی در بحث وحدت گریزناپذیر انسان ها می فرماید:
چون اشخاص نوع انسان در بقای شخص و نوع به یکدیگر محتاج‌اند و وصول ایشان به کمال بی‌بقا ممتنع پس در وُصول به کمال محتاج به یکدیگر باشند، و چون چنین بُوَد کمال و تمام هر شخصی به دیگر اشخاص نوع او منوط بُوَد. پس بر او واجب بُوَد که معاشرت و مخالطت ابنای خود کند بر وجهِ تعاون، و الا از قاعده عدالت منحرف گشته باشد، و به سمت جور مُتصّف شده.(10)
برخلاف نظریه‌های غربی در گذشته که اساس بوجود آمدن شهر را بازده اقتصادی جوامع انسانی می‌دانند، و همانطور که از کلام خواجه در فوق بر می‌آید، از دیدگاه اسلام، نیاز متقابل و زندگی اجتماعی نوع انسان اساس به وجود آمدن مجتمع های زیستی یا به عبارتی شهرها می‌باشد، و این نیازِ مُتقابل و زندگی مُتعاملِ ایشان (البتّه) ضرورت و جوهره وجودی و تکامل بنی نوع انسان درهردوبعدمادّی و معنوی است، و همانطور که در کلام خواجه مذکور است، به شرطی که بنیاد این اجتماع و همنشینی بر اساس وحدت، عدالت محوری، هم هدفی، هم راهی، هم دلی و هم کاری باشد. (11)

اعتدال، زندگی صالح، و شهری آبادان
قرآن کریم در رابطه با زندگی صالح و پاک انسانی، و تاثیر آن در ایجاد شهری امن، و با روزی فراوان می‌فرماید:
اگر ساکنین شهرها به حقیقت ایمان آورده و تقوای الهی پیشه ساخته (و ساختار زندگی اجتماعی خویش را بر پایه رعایت فرامین الهی و مطابق با اخلاق الهی چون وحدت، عدالت، محبّت و سلام و… بنیاد می‌نهادند) هرآینه برکت های آسمان و زمین را به رویشان می‌گشودیم، ولی ایشان (چنین نکردند و) پیام آوران (راه عقل و عدل، سلم و سلام، و محبّت و عدالت و تقوا) را دروغگو خواندند، ما نیز (در پاسخ گفتار و کردار ناصوابشان) آنها را کیفر داده و (در دوزخ ظلم و جهل، تزاحُم و تعارُض، دشمنی و بی عدالتی مبتلا نموده، و در سختی و تنگی معیشت) گرفتار ساختیم.(12)
آیه فوق به روشنی بر این معنی است که نظام طبیعت و اجزای آن، و از جمله فضای خانه، محله و شهر، چگونگی هندسه فعل خویش را در تناسب و هماهنگی با عمل انسان اندازه می کنند. (بسیار دقّت شود)(13) روایات فراوانی در چگونگی فعل هماهنگ طبیعت در زمان حکومت صالحان در آخرالزمان در کتب معتبر حدیث درج است. حضرت سیدالشهدا حسین ابن علی در حدیثی پیرامون چگونگی زندگی و خوبی های آن در زمان رجعت صالحان به زندگی (و تشکیل حکومت الهی بر زمین) می‌فرماید:
(در آن زمان) هر آینه برکت از آسمان فرو می‌ریزد تا آنجا که درختان از سنگینی میوه‌هایی که خداوند بر شاخسار ایشان خواسته می‌شکنند. در تابستان میوه زمستانی خورده می‌شود و در زمستان میوه تابستانی. این است سخن خدای تعالی که
“اگر ساکنین شهرها به حقیقت ایمان آورده پرهیزگاری پیشه کرده بودند برکت های آسمان و زمین را بر ایشان می‌گشودیم”.(14)

خروج از اعتدال: زندگی گناه ‌آلود، شهری بلازده، تنگی‌ها و گرفتاری‌ها
مرحوم طباطبائی در تفسیر خویش از بخش پایانی آیه فوق‌الذکر در جمله “ولکن کذبوا فاخذناهم بما یکسبون” می‌فرمایند: “این جمله دلالت دارد بر این که عذابی که بر جمعیت‌ها نازل می‌شده به عنوان مجازات بوده … اینگونه عذاب‌ها در حقیقت چهره دیگر اعمال خود مردم است که مستقیماً و در همین دنیا به آنان برمی‌گردد.(15) ” قرآن کریم در آیه‌ای دیگر بر این مهم اینچنین تأکید می‌ورزد که:
چه بسیار شهرهایی را در هم کوبیدیم که (ساکنین) آنها ظالم (به معنی “نا عادل” و خارج از نظام اعتدال) بودند و پس از ایشان گروهی دیگر را پدید آوردیم. (16)
و باز در آیه‌ای دیگر از عاقبت شوم شهری دیگر خبر می دهد:
خداوند شهری را مثال می‌زند که در امنیّت و اطمینان می‌زیستند و روزی ایشان (همواره و) هر روز و از همه مکانها می‌رسید. پس به نعمتهای خداوند کفر ورزیدند (و زندگی خویش را بر اساس گناه، یا همان خروج از سلام و اعتدال، پی گرفتند)، پس خداوند لباس گرسنگی و ترس را (در مقابل نعمت امنیت، اطمینان و فراوانی روزی) بر تن ایشان کرد، به پاداش آنچه که خود خواسته بودند.(17)
و باز نشانی دیگر از شهری دیگر، شهری که غرق در تمامی نعمت‌ها بود و زندگی گناه‌آلوده ساکنین آن را به شهری ویران و خالی از هرگونه نعمت مبّدل نمود. شهر سباء یکی دیگر از شهرهائی است که به واسطه زندگی گناه‌آلوده ساکنین آن (یعنی خارج شدن ساکنین از نظام سلام و سراسر اعتدالِ زندگی اسلامی) به وسیله سیل ویران شده و باغستان‌هایش به جای میوه شیرین و فراوان ثمری اندک و تلخ می‌دادند.(18)
به وجود آمدن هرگونه فساد و تباهی در زمین نتیجه عمل نابهنجار انسان و مخالفت او با سنّت جاویدان آفرینش (یعنی اعتدال و سلام) است. قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید:
فساد و تباهی در خشکی و در دریا به تناسب اعمال و رفتار انسان ها پدیدار گشت، تا (طعم نتیجه) بعضی از (گناهانشان را) بایشان بچشانیم، شاید (از این عمل زشت خویش) باز گردند (و طریق صلاح در پیش گیرند).(19)
مرحوم طباطبائی در تفسیر این آیه می‌فرمایند: “این آیه بنا بر ظاهر هر لفظش عام است، و مخصوص به یک زمان و یک مکان و یک واقعه نیست، و در نتیجه مُراد از برّ و بحر همان معنای معروف خشکی و تری است که روبرهم شامل همه بخش های مختلف زمین (به معنی همه قارّه ها و کشورها) می‌شود. و مُراد از (ظاهر شدن) فساد در زمین، مصائب و بلاهای عمومی است، که یکی از منطقه ها را گرفته، مردم را نابود می‌کند، چون زلزله، و نیامدن باران، و قحطی و مرض‌های مُسری، و جنگ‌ها، و غارت‌ها، و سلب امنیّت، و سخن کوتاه، هر بلائی که نظام آراسته و صالح جاری در جهان هستی را برهم می‌زند، و چه این که به اختیار بعضی از مردم باشد و یا نباشد، چون همه آن ها فسادی است که در تری و خشکی عالم پدید می‌آید و خوشی و طیب انسان‌ها را از بین می‌برد.”(20)
مسئله آلودگی‌های محیطی و جوی، خشکسالی‌ها، بیماری‌های ناشناخته جسمی، روحی و روانی که هر از گاهی گروهی جدید به جمع نامبارکشان افزوده می‌گردد، مسئله اپیدمی‌ها که همه ساله جان میلیون‌ها نفر از همنوعان ما را در اقصا نقاط خانه زمین می‌گیرد و هزار بلای به ظاهر طبیعی و اتّفاقی، مطابق با بیان آیه فوق‌الذکر، به روشنی از نتایج و عکس العمل جهان هوشمند نسبت به عمل غیر انسانی ما افراد بنی‌نوع بشر است. در نهایت می توان جمله شعارگونه زیر را به عنوان نتیجه بخش نخست مطالب ارائه شده دراین مقاله قلمداد نمود که:
“وقف” میوه عدالت محوری جامعه اسلامی بوده، و خود نیز تأمین کننده عدالت در جامعه است.

تلاشی مختصر در شناخت بیشتر مبانی نظری سنت پسندیده وقف، و نقش اساسی آن در اعتدال، ثبات و پایداری سازمان فضایی شهرهای اسلامی
برای رسیدن به شرح روشن و گویائی از عنوان فوق، در مرحله نخست، مؤلّف خود را مُلزم به ارائه زیرساخت های نظری بیشتری در موضوعات مرتبط با موضوع اصلی بحث یعنی “وقف” می بیند.
امروزه، مانند نبودِ مطالعه عمیق و تحقیقات کافی در باب چیستی و چرائیِ دیگر سنّت های پسندیده اسلامی، و نقش حیاتی آن ها در بالابردن کیفیّات و کمیّات زندگی فردی و اجتماعی انسان در نوشتارهای علمی موجود و ادبیّات بومی و در دسترس ما از معماری و طرّاحی شهری مسلمانان، فقدان قابل توجّهی را در باب این قبیل مطالعات در شرح یکی از مهمترین آن سنّت ها یعنی “وقف” و نقش اساسی آن در ایجاد “اعتدال، ثبات و پایداری در سازمان فضایی شهرهای اسلامی” شاهد هستیم. اگرچه این قبیل کاستی ها باید توسط انجام تحقیقاتی وسیع و عمیق در این باب و موضوعات مرتبط با آن جبران گردد، اما به دلیل محدودیت حاکم بر این تحقیق، در این بخش از مقاله به بحث کوتاهی درمورد آن بسنده می شود. امید است مطالعات اندیشمندان در آینده، این قبیل کمبودها را در گنجینه دانش مسلمانان برطرف سازد.
دنیا و زندگی دنیائی (به خودی خود، بازیچه ای بیش نیست، بلکه در حقیقت وجودی و از نظر هدف آفریننده حکیم در”آفرینش هدف مند” آن)(21) میدانی است مناسب (و البتّه محدود و زمان مند) که پرورش دهنده جهانیان، برای برانگیزاندن استعدادهای انسان و به میدان آوردن و پرورش آن ها فراهم آورده.
درست مانند میدان مسابقه ای که هر مربّی دیگری برای رُشد دادن و پرورانیدن استعدادهای مُربّا (یا همان موضوع مورد پرورش) خود فراهم می آورد، قرآن کریم، دنیا و زندگانی دنیا را همچون میدان مسابقه ای می داند که پرورش دهنده یا همان “ربّ العالمین” به منظور “بعثت” (یا همان “برانگیزاندن”) و به میدان آوردن استعدادهای خداگونه انسان و پرورش آن ها فراهم آورده است.(22) و این همان هدف یگانه آفرینش جهان و موجودات آن (یعنی بندگی) است.(23)
مطابق با این دیدگاه، دنیا و زندگانی دنیا فرصتی است هدف مند، و فضائی است محدود به حدود و اُصولی معیّن، که پرورش دهنده جهانیان برای پرورش گیرندگان خود تدارک می بیند تا در آن (و در میدان مسابقه وقایع و مسائلِ مبتلابه زندگی در آن، توانمندی های درون ذاتی مربّاهای خود را به میدان “مطالعه”، “مصالحه و یا مقابله”، “مبادله و یا معادله”، “مسابقه و یا مبارزه” می آورد، (24) و در طول شکل گیری این وقایع و ابتلائات (و انجام این مُطالعات، مُصالحات، مُبادلات، مُعادلات، و یا… مسابقات، آن توانمندی ها و استعدادهای خداگونه را به میدان فاعلیّت درآورده، ورزیده ساخته و در نهایت به کمالِ موردِهدف (یعنی همان خداگونگی و هم شکلی با صفات و توانمندی های پرورش دهنده خود) می رساند.
در این نوع از بینش، (در برنامه عملی مربّی) این میدانِ پرورش یا همان “فضای زندگی انسان” (همانند “رَحِم” مادر) سراسر سراسر سختی و ابتلا به ناملایمات تعریف شده.(25)
در زبان قرآن کریم، حتّی دارائی ها و فرزندان در مرحله نخست محلّ فتنه و آزمایش انسان بوده،(26) و در مرحله بعد (و به عنوان هدف فرعی) نیز تنها نوعی زینت و سرگرمی برای زیبا نمودن فضای زندگانی و دشواری ها، و در نتیجه قابل تحمّل نمودن فضای زندگی به حساب می آیند، (27) و شاید هدف از دراختیار قراردادن آن ها از طرف مربّی و زیبا نمایانیدن ظاهر آن ها، همان پوشانیدن زشتی ها و قابل تحمّل ساختن ناملایمات و بعضاً ناخوشایند وقایع زندگی باشد.

اعتقاد و باور قلبی مسلمانان نسبت به زندگی پس از مرگ و رابطه آن با سنت پسندیده وقف
قرآن کریم در باب گذرا بودن زندگی این جهانی، رفتار مسئولانه انسان مسلمان در آبادان ساختن دنیا و به سامان آوردن بی نظمی ها و کاستی های و زندگی جاودان درجهان آتی می گوید:
(بطور کلّی) مال و فرزندان زینت زندگانی (انسان) در دنیا بوده (و موجوداتی فناپذیر هستند)، و کارهای شایسته و نیکو تا قیامت باقی بوده و (از نظر پاداش نیز) در مرتبه و مقام آسمانی پروش دهنده (توانمندی های خداگونه) تو بسی بهتر، و عاقبت (و نتیجه) آن ها نیز نیکوتر است.(28)
قرآن کریم همچنین بیان می کند، انسان های نیکوکار که دل ها (و یا به عبارتی همان عقل ها و اندیشه هایشان) را از بدی ها حفظ می کنند (متّقین یا) پرهیزگاران هستند، و در معرفی پرهیزگاران اینگونه می فرماید:
آن کسانی که به غیب ایمان دارند، و نماز به پای می دارند، و از هر چه روزی ایشان کردیم (به فقیران و درماندگان) انفاق می نمایند.(29)
در توضیح بیشتر معنا و مفهوم نیکوکاری و کارهای نیک، آیه پیرو می گوید:
“نیکوکاری” بدان نیست که روی به جانب مشرق و یا مغرب کنید، (30)(چه این کار، به خودی خود و صرف نظر از علّت اصلی آن که آزمودن پیروان حقیقی پیامبر است، امری بیهوده و مسئله بی اثری است)، ولیکن نیکوکار کسی است که به خدای عالم و روز قیامت و فرشتگان آسمان و کتاب آسمانی و پیغمبران ایمان آرد و دارائی خود را در راه دوستی خدا به خویشان و یتیمان و فقیران و رهگذران و گدایان بدهد، و هم در راه آزاد کردن بندگان صرف کند، و نماز بر پای دارد، و زکوه مال به مستحق برساند، و با هر که عهد بسته به موقع خود وفا کند، و در میدان های کارزار و کوران سختی ها و مشکلات، صبور و شکیبا باشد، و به وقت رنج و سختی، صبر پیشه کند. کسانی که بدین اوصاف آراسته اند، آن ها به حقیقت راستگویان عالم (در ادّعای نیکوکاری) و هم ایشان پرهیزگاران (31) هستند.(32)
علاوه برآن، قرآن کریم مؤکّداً بیان می دارد، بخشیدن آنچه که انسان خود دوست دارد (و به آن نیازمند است)، تنها وسیله ای است که توسط آن صفت خداگونه “نیکوکاری” قابل دست یابی خواهد بود.(33) یک مسلمان راستین قویّاً باور دارد که چنین کرداری (یعنی بخشیدن اموال و دارائی ها در جهت برطرف نمودن نیازِ نیازمندان)، شرط اصلی نیکوکاری است، و تنها از طریق چنین اعمالی است که هم خواست و فرمان خداوند انجام شده و هم رستگاری و شادمانی کامل و زندگی جاودان انسان در بهشت به دست می آید. بنابراین، یک مؤمن حقیقی، نه تنها (به واسطه وجود مسئله ای با نام مرگ و کوتاهی و پایان پذیری زندگی این جهانی اش) در چگونه گذراندن زندگی فردی و خانوادگی اش در بهره برداری از مواهب و نعمت های در اختیار و یا در دسترس خویش افراط نمی کند، بلکه (با توجّه به حقیقی بودن جهان پس از مرگ و اعتقاد قلبی به جاودانگی زندگی پس از مرگِ خوبان در بهشت سعادت) تلاش می نماید.

وقف، معمار بهشت یا دارالسلام (یعنی نظامی به تعادل رسیده و بستر پدیداری و برقراری عدل الهی)
پیشتر گفتیم: بهشت را از آن جهت دارالسّلام نیز می گویند، که نظامی به تعادل رسیده و بستر پدیداری و برقراری عدل الهی است، و اگر بهشت را می توان به این سادگی در اختیار داشت، سؤال مؤلّف از مخاطبین این کلام آن است که:
چرا زندگی کوتاه و فانیِ این جهانیِ خود را در جهنّمی از بی عدالتی و نابسامانی بگذرانیم؟
این سؤالی است که هر مسلمان مؤمن (به معنی صاحب اندیشه ای به کمال و به امنیّت رسیده) و هر فرد “عاقل”، و بنابراین “عادل”، و بنابراین “ناظم” از خود نموده و تلاش می نماید، تا در جهت برپائی بهشتی دیگر در محیط انسانی زندگی خویش، عدالت اجتماعی (یعنی اساس برپائی و بلکه اکسیر زندگی بخش بهشت سعادت) را در جامعه مرتبط با خود موجود سازد و (در بهره مندی از مواهب طبیعی) نظام متعادلی را برای هر یک از اعضای جامعه فرآهم آورد.
در این نظام متعادل اجتماعی، زمانی که نیازی عمومی در جامعه اسلامی وجود دارد، و یا فقدان یک و یا چند مورد از خدمات اساسی شهری عموم مردم (و به خصوص مستمندان) را در تنگنا قرار می دهد (و به عبارتی، بهشت سعادت ایشان را به دوزخی از بی عدالتی تبدیل می سازد)، نیکوکاران در طلب کسب پاداش و لطف از خداوند، (و نیز به منظور برپا نگاه داشتن ارکان بهشت زمینی خود)، دارائی شخصی خویش را در جهت برطرف نمودن آن نیاز و ساختمان آن خدمات شهری بنیادین وقف می کنند. این قبیل نیازهای اساسی، در ارتباط با خدمات شهری، عموماً شامل مواردی چون حمام های عمومی، آب انبارها و سقاخانه ها، مدارس و آموزشکده های علوم، مراکز بهداشت، نوانخانه ها، بیمارستان ها وحتّی جایگاه های ارائه غذا برای حیوانات و پرندگان؛ و در دیگر موارد، مساجد، حسینیه ها، مدرسه های آموزش علوم دینی بوده است.(34)

وقف راز جاودانه شدن انسان
آدمی (بنا بر نادانی و ناآگاهی خود از چیستی و چگونگی زندگانی پس از مرگ، و بعضاً بی پاسخ دانستن این پرسش که اساساً “آیا زندگی پس از مرگی وجود دارد، یا نه؟”، از آغاز زندگی خود بر زمین همواره از کوتاه بودن مدت زندگی این جهانی گله مند بوده، و همواره به دنبال آن بوده تا بر این کوتاهی عمر و فناپذیری خود فائق آمده و به زندگی جاوید دست یازد. فراعنه دیروز (با ساختن اهرام “به عنوان فضائی جادوئی که زندگی پس از مرگ را برای ایشان ممکن می سازد)، و زرمداران امروز نیز (با دستکاری فرآیند طبیعی آفرینش و رُشد سلول های بنیادین، و…) همواره به دنبال کشف راز جاودانگی بوده و بهره گیری از آن می باشند. اسلام، جاودانگی رندگی مادّی زمین و زمینیان را ناممکن می شمارد، و فنا و مرگ جسمانی را نتیجه قطعی و گریزناپذیر آن می داند. (35) بلکه علی (به عنوان نمونه قطعی انسان کامل از دیدگاه اسلامی، حقیقت انسان را عقل و زندگی عقل مند او معرفی می نماید.(36) در این دیدگاه اساساً انسان (یا همان عقل و زندگی عقل مند) موجودی است جاودانه. و به عنوان طبیب این درد بی درمان انسان های هوشمند و طالب زندگی حقیقی، این اکسیرِ حیات جاودانه انسان را “وقف” می داند.
علاوه برآن، پیامبر گرامی اسلام حضرت محمّد در باب شرح بیشتر اهمیّت این سنّت پسندیده می فرماید:
زمانی که فرزند آدم می میرد، کارهای نیکویش (که راه رسیدن به بهشت و زندگی سعادتمندانه او در آن هستند) پایان می یابند، بجز از سه طریق: صدقه ادامه دار (صدقه جاریه)، دانشی که انسان ها ازآن سود ببرند، و فرزند صالحی که برایش نماز بگذارد.(37)
مطابق با نظر بیشتر روایان حدیث و فقیهان بزرگ گذشته، همچون شهید ثانی، واژه “صدقه جاریه” مذکور در حدیث فوق به “وقف”(38) تعبیر شده است. حدیثی از امام صادق نیز این حقیقت را اینگونه بیان می کند:
پاداش معنوی برای انسان (پس از پایان یافتن زندگی او در این جهان) وجود ندارد، مگر از چند روش. اول، از صدقه ای ماندگار که برقرار سازد تا روز رستاخیز پاداش خواهد گرفت. دوم، از طریق صدقه ای که به صورت وقف باشد، و برای نمونه یک ساختمان[ به گونه ای که وارثان او از آن ارث نبرند. سوم، از طریق رایج ساختن یک عادت خوب یا هدایتی در جامعه، که انسان ها بعد از مرگش، توسط آن عادت و یا آموزش آن هدایت درست عمل کنند. و چهارم، از طریق فرزندی صالح که (پس از مرگ او) برای او (نیز همچنان که خود خدا را عبادت می کند) نماز بگذارد.(39)
پیامبر خود اوّلین کسی در اسلام بود که وقف کرد. بعد از او این اهل خانواده، فامیل و پیروانش بودند که اموال و ساختمان هائی را (در راه بهره برداری نیازمندان از آن ها) وقف نمودند. سنّت وقف، ثمره ویژه تعالیم اسلامی است، حتّی اگر در فرهنگ های دیگر، (و در قبل و یا بعد از ظهور تعالیم اسلام)، نیز سنّت هایی مشابه دیده شود.

شرح اصول وقف
1-ممنوعیت خرید و فروش ملک موقوفه، و 2- ثبات کاربری املاک موقوفه
شاید بتوان گفت اصلی ترین عامل در بحث نقش وقف در پایداری سازمان فضائی شهر اسلامی دو اصل اساسی در سنّت و قانون وقف است. اصل اوّل همان “ممنوعیت خرید و فروش املاک موقوفه”، و اصل دوّم نیز همان “ثبات کاربری و تغییرناپذیری آن (البتّه به شرط فسادانگیز نبودن آن” است.
همانطور که می دانیم، در بحث طرّاحی شهری و افکنش طرح زیرساخت ها در نظام های شهری، اساسی ترین نقش را خدمات عمومی و بنیادین زندگی اجتماعی و شهری چون مدارس و آموزشکده های علوم، مراکز بهداشت، حمام های عمومی، آب انبارها و سقاخانه ها، بیمارستان ها و نوانخانه ها، و حتّی جایگاه های ارائه غذا برای حیوانات و پرندگان؛ و در دیگر موارد، مساجد، حسینیه ها، مدرسه های آموزش علوم دینی می باشند. و همانطور که پیشتر اشاره شد این موارد همگی مواردی هستند که حوزه عمل وقف و فعالیت جدّی واقفین است.
در حقیقت بی ربط نگفته ایم اگر اعلان کنیم که راز پویائی در زندگی شهر اسلامی، و دیرپائی اساس و ساختار آن همان توجّه خیراندیشان و خردورزان مسلمان در توجّه به سنّت پسندیده وقف است.
پیام آورگرامی حق حضرت محمّد (که درودِ خدا براو وخانواده گرامش باد) درشرح چگونگی انجام صحیح عمل وقف می گوید:
اصل مال را ثابت کن [و آن را از خرید و فروش ممنوع ساز] و منافع آن را (برای اهداف خیرخواهانه) ببخش.(40)
علی اکبر دهخدا، مؤلّف دائره المعارف دهخدا، باتوجه به حدیث فوق الذکر، خاطرنشان می سازد که در فقه، واژه “وقف”، به معنی “حفظ و ثابت نمودن یک ثروت موروثی از هر معامله (خرید و فروش)، در مالکیّت وقف کننده و اختصاص دادن سود آن برای استفاده در راه خدا” می باشد.
اما بعضی از فقها بر این باورند که مالکیت دارایی های وقف شده نیز تنها از آنِ خداوند است.(41)
مطابق با ساختار درون ذاتی و معنوی این اصول در مسئله وقف، دارایی و ثروت (و از جمله املاک و ابنیه موقوفه) از معامله و دست به دست شدن، و احیاناً تغییر کاربری، حفظ می شود. نمی توان املاک و ابنیه موقوفه را به ارث گذاشت، و نیز نمی توان آن را به عنوان هدیه به کسی بخشید.(42) مطابق با نظر محمّدجواد مقنیه، سود دارایی و ملک وقف شده را تنها می توان در راهی که وقف کننده مشخص نموده (که آن راه نیز در اکثر قریب به اتّفاق موارد نخست مرمّت و نگهداری، و سپس رُشد و توسعه کاربری خدماتی مربوطه، و یا ارائه خدمات جدید و بیشتری در همان حوزه است) استفاده کرد.(43)
وقف دسته بندی ها و انواع گوناگون و متفاوتی دارد، و مسلّماً درک و فهم درست هر یک از این دسته بندی ها و موضوعات پیرامونی و اجزاء متعامل با آن ها، و شناخت منافع و مضارّ هر دسته و هر جزء، البتّه نیازمند مطالعاتی همه جانبه و تحقیقاتی عمیق و ذوابعاد (و البتّه متناسب با ویژگی های حاکم بر زندگی امروز مردم و شهرها) می باشد، که البتّه پرداختن بایسته و شایسته به تمامی آن ها بارها از حوصله مخاطبین و محدودیّت های حاکم بر مقاله خارج است. فلذا (در تناسب با عنوان مقاله) موارد اصلی مورد نظر این نوشتار از وقف، براساس هدفی که وقف برای استفاده درآن مسیر معین شده، به قرار زیر است:
الف)وقف عام: این مورد وقفی است که دارایی برای اهداف مذهبی یا خیرخواهانه اختصاص داده می شود، همچون ساخت مساجد، مدارس، حمام های عمومی، حیسنیه ها و تکیه ها، آب انبارها و سقاخانه ها، حمام های عمومی، زیارتگاه ها، پل ها، بیمارستان ها و باغ ها.
ب)وقف خاص: سود این نوع وقف به خانواده اهدا کننده تعلق می گیرد تا بعد از مرگ آخرین نواده، برای اهداف خیرخواهانه، استفاده شود.
ج)”وقف منفعت” و نقش آن در رُشد و توسعه هدف مند شهرهای اسلامی: توجّه به مقوله “وقف منفعت”، و فرصت ها و امکانات منحصربفردی که این نوع ویژه از وقف در حلّ متناسب و انعطاف پذیر بحران های ناشی از بر هم خوردن (خارج از برنامه و غیرقابل پیش بینیِ) نظام اعتدال در جامعه فراهم می آورد، برای رسیدن طرّاحان و برنامه ریزان رُشد و توسعه شهری به اهداف خود، بسیار مهم و کارگشا است. دراین مقوله از وقف، خود ملک، ساختمان و یا هر نوع دارایی دیگر عملاً برای یکی از خدمات عمومی مشخّص (چون مدرسه، مسجد، حسینیه، بیمارستان، حمّام و یا….) وقف نمی شود، اما سود حاصل از کارکرد آن (ملک، بنا و یا سرمایه وقف شده) در جهت تأمین یکی از اهداف خیرخواهانه اشاره شده در وقف نامه (که البتّه اغلب کاربری های خدماتی شهری هستند) استفاده می شود.
این نوع از وقف نه تنها امکان برنامه ریزی مدبّرانه و آزادی اراده را برای مسئولین و برنامه ریزان رُشد و توسعه شهر (در بکارگیری بهینه منافع حاصل از فعالیّت موقوفه در حلّ معضلات درجه اوّل نظام شهری) فراهم می آورد، بلکه این حُسن را نیز خواهد داشت، تا در هر دوره زمانی خاص، و در هر موقع مکانی ویژه، به تناسب نیاز موجود، و به صورتی کاملاً انعطاف پذیر و پویا، از امکانات موقوفه به بهترین وجه ممکن در حلّ مشکلات و نابسامانی ها مدد گرفت. چنین وقفی، در بیشتر موارد، املاک و دارایی هایی چون بخش هایی از بازار، بخش هایی ازیک قطعه زمین، خانه ها، باغ ها و یا مزارع کشاورزی را برای استفاده های گوناگون، در بر می گیرد.

نقش وقف در ثبات هویت دینی شهر اسلامی و خوانائی سازمان فضایی آن
علاوه بر آنچه که در باب نقش وقف در حفظ تعادل و پایداری سازمان فضائی شهر اسلامی گفته شد، یکی دیگر از آثار با ارزش وقف، همانا نقش آن در ماندگاری هویت دینی شهر اسلامی و خوانائی سازمان فضایی آن است. معمولاَ ابنیه موقوفه، ابنیه ای هستند با کاربری هائی همچون مسجد، مقبره، مدرسه، حمّام عمومی، مراکز شهری چون حسنیه ها، تکیه ها، میدان های تجاری، و دیگر مجموعه های خدمات عمومی، که هر یک از عناصر تأثیرگذار در ساختار فضائی شهر و چیستی هویّت ظاهری و باطنی شهرهای اسلامی هستند. و غالب این قبیل ابنیه، به جهت تلاشی که واقف و معمار و سازنده مسلمان آن ها در کسب رضایت پروردگار خویش داشته اند، برخوردار از معماری عالی و شاخص، مصالح ماندگار و دیرپا، و دارای فرم فضائی و طرحی نمادین هستند، و به علّت همان فرم معمارانه شاخص و ساختار فضائی و نمادگونه آن ها، اغلب به عنوان نشانه های شهری شهرهای اسلامی شناخته شده و می شوند.
در حقیقت راز خوانائی همیشه شهر اسلامی همین ساختار ثابت و کمتر تغییرپذیر خدمات زیربنائی آن است. بدیهی است، چنین نشانه های شهری شاخص و تغییرناپذیر، در ایجاد هویّت دینی، وحدت و یکپارچگی سیمای ظاهری، و ماندگاری ساختار هویّتی شهر اسلامی نقشی بنیادین دارند. و از گذشته دور تا به امروز نیز، این ثبات و ماندگاری ابنیه وموقوفه، و کاربری های آن ها بوده است که در حفظ اُستخوان بندی اصلی ساختار و ماندگاری هویّت اغلب شهرهای سنّتی اسلامی نقشی اساسی داشته اند. به علاوه، باغ ها، مزارع و حتّی خانه های منفرد موقوفه، نقش مؤثّری را در هر دو جنبه کیفی وکمّی توسعه شهری و حفظ هویت سبز و زنده این قبیل شهرها ایفا کرده و می کنند.

نتیجه گیری
گریزناپذیر بودن نقش وقف در ثبات سازمان فضایی شهر امروز و پایداری نظام آن
(علاوه بر آنچه در باب نقش وقف در ایجاد تعادل و حفاظت از دارالسّلام جامعه اسلامی گفته شد)، به منظور جلوگیری از اطاله کلام و پایان دادن به این بحث عمیق و دقیق، آنچه در قالب یک نتیجه گیری مختصر و مفید می توان گفت آن است که: همانطور که در گذشته “وقف عام” نقش اصلی و بنیادینی را در شکل گیری، سازماندهی فضایی و نیز به تعادل رسانیدن نظام فضائی شهر، و توزیع متعادل خدمات شهری در نظام هندسی شهر، و ماندگاری و توسعه شهرهای اسلامی ایفا نموده است، امروزه نیز تغییرناپذیری کاربری ویژه عرصه و اعیان املاک وقفی، می توانند سازماندهی فضایی نظام مند، خوانا، با هویّت و ماندگاری را برای شهرهای اسلامی جدیدالتأسیس به وجود آورند.
برای نمونه، تغییرناپذیری کاربری زمین تیمچه ها و مغازه های یک راسته بازار، به عنوان دارایی های وقف شده، امروز نیز می توانند گره ها و مراکز اقتصادی ثابتی را در نظام شهر ایجاد کنند. مراکزی که اُستخوان بندی شهر را در عین نو به نو شدن هماره سلّول های دیگر شهری (چون منازل مسکونی) از بی نظمی و از هم پاشیدگی حفظ می نمایند.
و از میان انواع وقف، این “وقف منفعت” است که بایستی بیشتر مورد نظر تبلیغ کنندگان این سنّت حسنه و واقفین کریم آن باشد. زیرا (همانگونه که پیشتر نیز گفته شد) وقف منفعت، نه تنها امکان برنامه ریزی مدبّرانه و آزادی اراده را برای مسئولین و برنامه ریزان رُشد و توسعه شهر (در بکارگیری بهینه منافع حاصل از فعالیّت موقوفه در حلّ معضلات درجه اوّل نظام شهری) فراهم می آورد، بلکه این حُسن را نیز خواهد داشت، تا در هر دوره زمانی خاص، و در هر موقع مکانی ویژه، به تناسب نیاز موجود، و به صورتی کاملاً انعطاف پذیر و پویا، از امکانات موقوفه به بهترین وجه ممکن در حلّ مشکلات و نابسامانی ها مدد گرفت.

خلاصه مباحث
در پایان و به عنوان حسن ختام، خلاصه مباحث و مطالب مطرح شده در این مقاله در نظام سلسله مراتبی زیر مرتّب گشته اند:
-هدف از آفرینش انسان، مطابق با بیان مستقیم قرآن کریم، همان بندگی خالصانه، و یا بعبارتی فارغ شدن حقیقتِ وجودیِ انسان (یعنی قلب یا عقل) از منیّت و هوای نفس و سودجوئی فردگرایانه است.
-“مؤمن” نام خداست، و “سَلام” نیز نام خداوند است، “مؤمن” همان “سَلام” است، و جامعه مؤمنین مسلمان، (در آئینه داری طلعت زیبای یار) نظامی مُتعادل الاعضاء و مُتعامل الاعضاء، و بنابراین “به امنیّت رسیده” است.
-ایمان همان بهشت سعادت و مأمن و مسکن حقیقی انسان است. و اُمّت واحده (یا جامعه اسلامی) اندیشه ای است به وحدت رسیده، اندیشه ای است که در ذات و حقیقت خود مُسلمان شده، و در بین اجزاء او هیچ گونه تضاد و تعارُضی وجود ندارد.
-دارالسّلام در فرهنگ قرآنی یعنی “بهشت”، و در علم واژه شناسی نیز همان “خانه سلام و اعتدال” است. و انسانِ مسلمان نیز وظیفه ای جز آفرینش، و یا به عبارتی، به تجلّی نشانیدن حقیقت آن دارالسّلام معنوی و روحانی در صورتی کالبدی یا آئینه ای زمینی ندارد.
-انسان مسلمان به آفرینش زیبایی و یا به “تجلّی بخشیدن به زیبایی” یعنی نمایش (یا همان آیینه گردانی) جلوه های جمال الهی چون “اعتدال” و “بقا و پایداری” امر و سفارش مؤکّد شده، و بلکه وظیفه ای الهی و ملکوتی در انجام بایسته و شایسته آن دارد.
-مسلمان (مطابق با وظیفه الهی خود) در هیچ یک از زمینه های گوناگون زندگی به کسی ستم نکرده، بلکه همواره و در هر یک از آن زمینه ها می کوشد تا در مسیر کمال و سعادت فردی و جمعی خود و هم نوعان خود عدالت را پشتیبانی نموده، نظامی متعادل را در جامعه بر پای دارد.
-بلکه هر مسلمان توانمند و برخوردار از مواهب مادّی و معنوی زندگی وظیفه ای الهی و آسمانی دارد تا به هم ریختگی موجود در نظام اجتماعی و اقتصادی جامعه پیرامونی خود را سامان داده به تعادل رساند.
-از دیدگاه اسلام، اساس به وجود آمدن شهرها نیاز متقابل و زندگی اجتماعی نوع انسان می‌باشد، و این نیازِ مُتقابل و زندگی مُتعاملِ ضرورت و جوهره وجودی و تکامل بنی نوع انسان در هر دو بعد مادّی و معنوی است، و شرط موفقیّت، همنشینی اجتماع بر بنیاد وحدت هدف و عدالت محوری است.
-خروج جامعه انسانی از سنّت الهی “سلام و اعتدال”، و زندگی گناه‌آلود، شهری بلا زده، و گرفتار در انواع تنگی‌ها و گرفتاری‌ها را نتیجه می دهد.
-“وقف” میوه اندیشه عدالت محور اسلام وجامعه اسلامی بوده، وخود نیز تأمین کننده عدالت وسلام در جامعه است.
-“وقف”، معمار بهشت یا دارالسّلام است، (نظامی به تعادل رسیده و بستر پدیداری و برقراری عدل الهی).
-راز پویائی در زندگی شهر اسلامی، و دیرپائی اساس و ساختار آن، همان توجّه خیراندیشان و خردورزان مسلمان در توجّه به سنّت پسندیده وقف است.
-از آثار با ارزش وقف، همانا نقش آن در ماندگاری هویت دینی شهر اسلامی و خوانائی و دیرپائی سازمان فضایی آن است.
-وقف راز غلبه بشر فناپذیر بر مرگ، و کلید ورود انسان به جاودانگی، و برخورداری او از رستگاری و شادمانی کامل و زندگی با خوبان در بهشت همیشگی سلام، اعتدال، و امنیّت است.

پی نوشت:

1-قرآن کریم،56:51:(ذاریات): “وَ ما خلقتَ الجِنّ و الانس الالِیعبدون”.
2-واژه “دار”در (دارالسّلام) به معنای خانه بوده و ال در السّلام نیز معرفه یا شناساکننده سلام است. در حقیقت، این الف و لام در واژه “السّلام”، “سلام” به عنوان نام خود خداوند را از انواع سلام‌ها و یا شبه سلام ها جدا می‌سازد. به عبارت دیگر دارالسّلام یعنی خانه‌ای که جز سلام یعنی خداوند سلام و کمالات (یا نام های نیکوی) او در آن وجود ندارد. همچنین رک ب طبیبیان، سیّدحمید،فرهنگ عربی فارسی لاروس.
3-قرآن کریم، 9:55 (الرحمن): “و وضع المیزان، الا تطغوا فی المیزان” [و قرار داد میزان را، هشیارباش از این که در این میزان (قدسی و الهی) طغیان و سرکشی نکنی].
4-قرآن کریم،135:4 (نساء): “یا ایهاالّذین آمنوا کُونُوا قوّامین بالقسطِ شُهَداءَ لله وَ لو علی أنفسکُم اَوِالوالدینِ والاقربین اِن یکُن غنیاً او فقیراً، فالله اَولی بِهِما، فلا تتّبعواالهوی اَن تَعدلوا، و اِن تَلووا اَو تُعرِضوا فَاِنَّ اللهَ کان بما تعملون خبیراً “. لازم به یدآوری این که مطالب داخل هلالی ها از مؤلف بوده و صرفاً به منظور روشن شدن بیان آیه در موضوع مورد بحث آورده شده است.
5-قرآن کریم، 34:9 (توبه).
6-“نفق” به معنی “لانه موش صحرائی” است، و این نوع از لانه چندین درب مختلف و در جهات گوناگون دارد، و احتمالاً مراد از استفاده از واژه “انفاق” در آیه شریفه (علاوه بر پر نمودن این فاصله ها و سوراخ ها) همان توجّه به تعدد و گوناگونی نیازمندی های اقتصادی موجود در هر جامعه است.
7-قرآن کریم، 8:55 (الرحمن): “و وضع المیزان – الّا تطغوا فی المیزان”.
8-شعر فوق بخشی از یکی از سروده های مُؤلّف در موضوع حقیقت هنر و معماری اسلامی است.
9-اشاره به حدیثِ نبوی “أَلمُؤمِنُ مِرآتُ المُؤمِن”، ر ک ب پاینده، ابوالقاسم، ترجمه نهج الفصاحه.
10-خواجه نصیر الدین طوسی، اخلاق ناصری.
11-همچنین در باب ضرورت اشتراک در هدف، وحدت، همدلی و تعامُل مُتکامل اجزاء در هر نظام به عنوان شرط لازم زندگی در زمین و نظام طبیعت ببینید.D. Bohm, Wholness & the Implicate Order, Routledge & Kegan Paul, London, 1980.
12-قرآن کریم، 96:7 (اعراف): ” وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری‌ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ “بدیهی است مطالب داخل هلالی‌ها ترجمه عین به عین متن آیه مبارکه نبوده، و مؤلّف آن ها را صرفا به منظور روشن‌تر شدن ارتباط مفهوم آیه شریفه با بحث حاضر آورده است. در باب چگونگی تأثیر گناه در سخت شدن و تنگ شدن معیشت ببینید: قرآن کریم، 124:20 (طه): ” وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ أَعْمی‌” (و هر کس از یاد من (و عمل و زندگی بر اساس دین من) روی گردان شود، زندگی(سخت و) تنگی خواهد داشت؛ و روز قیامت، او را نابینا محشور می‌کنیم!).
13-ببینید علی آبادی، محمّد، انسان، محیط زیست و دین از دیدگاه اسلام، مجموعه مقالات همایش بین المللی دین و محیط زیست، تهران، 1380. همچنین ببینید علی آبادی، محمّد، ضرورت وجود حیات، علم و شعور مدبّر در طبیعت و تأثیر آن در فضای زندگی انسان، مجموعه مقالات همایش بین المللی علم و دین، تهران، 1382. روایات فراوانی در چگونگی فعل هماهنگ طبیعت در زمان حکومت صالحان در آخرالزمان در کتب معتبر حدیث درج است. حضرت سیدالشهدا حسین ابن علی در حدیثی پیرامون چگونگی زندگی و خوبی های آن در زمان رجعت صالحان به زندگی (و تشکیل حکومت الهی بر زمین) می‌فرماید:(در آن زمان) هر آینه برکت از آسمان فرو می‌ریزد تا آنجا که درختان از سنگینی میوه‌هایی که خداوند بر شاخسار ایشان خواسته می‌شکنند. در تابستان میوه زمستانی خورده می‌شود و در زمستان میوه تابستانی. این است سخن خدای تعالی که “اگر ساکنین شهرها به حقیقت ایمان آورده پرهیزگاری پیشه کرده بودند برکت های آسمان و زمین را بر ایشان می‌گشودیم”.(14)امام حسین (علیه‌السلام)، نقل در پورسید آقائی، کمال هستی در عصر ظهور، بخش هشتم.
14-امام حسین (علیه‌السلام)، نقل در پورسید آقائی، کمال هستی در عصر ظهور، بخش هشتم.
15-مرحوم علامه فقید سید محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج 8، ص 281 و 280.
16-قرآن کریم، 13ـ11:21 (انبیاء)..
17-همان منبع، 112:16 (نحل)، همچنین ر ک ب پور سید آقائی، همان منبع، همان بخش، ص 87.
18-قرآن کریم، 19 ـ15:34 (سباء).
19-همان، همان.
20-علامه فقید سید محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج 16، ص309..
21-قرآن کریم، 3:46 (احقاف): “ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق، و أجلٍ مُسمّی” (نیآفریدیم آسمان ها و کیهان را و آنچه را که در طبقات و مراتب میانی آن ها قرار دارد، مگر با هدفی حق، و سرآمدی محدود و مشخّص).
22-اشاره به آیات کریمه “سابِقُوا إِلی‌ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِه‌…” – ” ما أَصابَ مِنْ مُصیبَهٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فی‌ أَنْفُسِکُمْ إِلاَّ فی‌ کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسیرٌ ” – ” لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی‌ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ ” [برای رسیدن به مغفرت (به معنی:پوشیده شدن به لباسی از صفات خدا و هم شکل شدن با) پروردگارتان و بهشتی که پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمین است و برای کسانی که به خدا و رسولانش ایمان آورده‌اند؛ آماده شده است، با یکدیگر مسابقه داده، از یکدیگر پیشی بگیرید،…هیچ مصیبت یا واقعه ای (ناخواسته و به طور تصادفی) در زمین و در نفس های شما روی نمی‌دهد مگر این که همه آن ها قبل از آن که زمین را بیافرینیم در لوح محفوظ ثبت شده بوده است؛ و این امر برای خدا آسان است! این به خاطر آن است که برای آنچه از دست داده‌اید تأسف نخورید، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید؛ و خداوند هیچ متکبّر فخرفروشی را دوست ندارد!) 23 – 21:57 (حدید). خواهشمند است در معنای آیات و ارتباط روشن آن ها با موضوع بحث بسیار دقّت فرمائید.
23-اشاره به آیه کریمه “و ما خلقت الجنّ و الانس الّا لِیعبدون” و نیافریدیم (نوع) انسان و جن را مگر برای آن که بندگی نمایند (و خداگونه عمل کنند). ر ک ب قرآن کریم، 56:51 (الذاریات). دقّت فرمائید: مطالب داخل هلالی در ترجمه “بندگی” به معنی “خداگونه عمل نمودن” از مؤلّف (و البتّه) بر اساس حدیث زیر از امام صادق است که فرمود: “العبادهُ جوهرهٌ کُنهها الرّبوبیّه” به معنی “عبادت جوهری است که در کمال و نهایت درجه آن خداگونگی و پروردگاری قرار دارد”. ضمناً برای اطلاعات بیشتر نسبت به حدیث شریف در شرح حقیقت عبادت ر ک ب مصباح الشریعه، ترجمه عبدالرزّاق گیلانی، ص ص 600 – 597، چ اوّل، انتشارات پیام حق، تهران، 1377.
24-قرآن کریم، 7:18 (کهف): “إنّا جعلنا ما علی الارض زینهً لها، لِنَبلوهم أیُّهم أحسن عملاً”.
25-قرآن کریم، 2:90 (بلد): “لقد خلقنا الانسان فی کبدٍ” ]به تحقیق ما انسان را در رنج آفریدیم (و میدان ضروری برای به کمال رسانیدن استعدادهای انسانی (یا همان استعدادهای خداگونه) او را ابتلائات و رنج های حاصل از آن ها قرار دادیم.
قرآن کریم، 15:64 (تغابن): “إنّما أموالکم و أولادکم فتنه، والله عندهُ أجرٌ عظیم”.
26-قرآن کریم، 15:64 (تغابن): “إنّما أموالکم و أولادکم فتنه، والله عندهُ أجرٌ عظیم”.
27-قرآن کریم، 46:18 (کهف): “المال و البنون زینه الحیوه الدنیا” (دارائی ها و فرزندان زینت زندگانی دنیائی هستند). همچنین ر ک ب قرآن کریم، 20:57 (حدید): “اِعلموا أنما الحیوه الدنیا لعبٌ و لهوٌ و زینه و تفاخرٌ بینکم” (بدانید که تحقیقاً زندگانی دنیا جز بازیچه و سرگرمی و زینت و محلّی برای فخرفروشی شما به یکدیگر چیزی بیش نیست).
28-قرآن کریم، 46:18 (کهف): “المال و البنون زینه الحیوه الدّنیا، والباقیات الصّالحات خیرٌ عند ربّک ثواباً و خیرٌ أملاً” (ترجمه مؤلّف، ضمناً یادآوری این نکته نیز ضروری است که: مطالب داخل هلالی ها در ترجمه آیه شریفه و دیگر آیات، همگی از مؤلّف بوده و صرفاً به منظور روشن نمودن ارتباط آیات شریفه با بحث حاضر آورده شده اند).
29-قرآن کریم، 3:2 (بقره).
30-منظور آیه مبارکه اشاره به صِرفِ توجّه به ظاهر مناسک و اکتفا به انجام صوری عبادات است، نمازگزاردن پیروان ادیان مختلف به سوی قبله های گوناگون مانند بیت المقدس در غرب و یا بیت الله الحرام در شرق بدون عمل به حقایق ذاتی این عبادات در این آیه مبارکه مورد نکوهش قرار گرفته است.
31-“تقوی” از ریشه سه حرفی (و ق ی) بوده و به معنی “نگاهداری و حفظ نفس انسانی از آنچه که برای سلامت و کمال آن ضرر دارد” می باشد. فلذا با توجه به هم شکُلّی و هم جنسی فطرت و نفس انسانی با خدا (و مرتبه نازل شده و مظهر این جهانی آن)، چیزی که برای نفس انسانی و به کمال رسیدن آن ضرر دارد همان مخالفت با خدا و فرامین و احکام صادر شده از سوی او (یعنی عقل کُلّی) است، و بر عکس آنچه موافق با فطرت انسانی و به کمال رساننده آن است همان هم شکُلّ شدن با خدا و صفات او یعنی همان “تقرّب الی الله” است.
32-قرآن کریم، 177:2 (بقره) “لَیسَ البِرّ أن تُوَلّوا وُجُوهُکُم قِبَلَ المَشرقَ وَ المَغربَ وَ لکنَّ البِرّ مَن امَنَ بِالله وَ الیَومِ الآخِر وَ المَلائکَه وَ الکتابِ و النَّبییّنَ و اتَی المالَ عَلی حُبّه‌ی ذَوِی القُربی و الیَتمی وَ المَسکینَ وَ ابن السّبیلَ والسّائلینَ وَ فِی الرّقاب وَ أقامَ الصَّلوهَ وَ ءاتَی الزّکوهَ و المُوفُونَ بِعَهدهم إذا عاهَدُوا و الصّابرینَ فِی البأساءِ وَ الضّرّاءِ وَ حینَ البَأسِ اُولئکَ الّذینَ صَدَقُوا وَ اُولئکَ هُمُ المُتّقون”، (ترجمه نویسنده)..
33-قرآن کریم، 92:3 (آل عمران).برای اطلاعات بیشتر ر ک ب طباطبایی، المیزان جلد، صفحات 566 – 564 ونیزجلد2، صفحات 559– 532.
34-سلیمی فرد، 1991، صفحع 8، برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به مینوئی و افشار، وقفنامه ربع رشیدی.
35-قرآن کریم، 27:55 (الرّحمن):”کُلّ من علیها فان، و یبقی وجه ربّک ذوالجلال و الاکرام”. و نیز “کلّ شئٍ هالک الا وجهه” 88:28 (قصص).
36-علی در پاسخ به سؤالی در باب چیستی حقیقت انسانی فرمودند: “عقلٌ و صورهٌ،…” (انسان عقل است و صورتی، که اگر عقلش در کار نباشد، جسدی را ماند که روح ندارد) ر ک ب جامع علوی.
37-همان منبع، صفحه 1 (ترجمه نویسنده).
38-همان منبع، صفحات 10 و 9. همچنین رجوع کنید به م. مینوئی و افشار، وقفنامه ربع رشیدی، صفحه 19.
39-امام صادق، اشاره شده به وسیله شیخ صدوق در کتاب الخصال. همچنین رجوع کنید به طباطبایی، المیزان، جلد 19، صفحه 101.
40-حضرت محمد اشاره شده در محدث نوری، المستدرک، جلد 2، صفحه 511. جواهرالکُلّام، جلد 28، صفحه 14(ترجمه نویسنده).
41-واژه عربی “فقها”، به آن دسته از متخصصان و صاحبنظران در وضع و تفسیر قوانین زندگی دینی اشاره می کند که صلاحیت تعبیرکردن صحیح معانی مستتر در ظاهر آیات و روایات، استخراج صحیح و عادلانه احکام جدید زندگی از متن سه منبع مشترک الاساس وحی (یا همان آیات قرآن کریم) و سنّت (یا همان اُلگوهای رفتاری زندگی و روایات مانده از رسول گرامی و اهل بیت طاهرینش) و عقل (یا همان اندیشه ای عقلانی)، و نیز پذیرفتن تاثیر و چگونگی تاثیر قوانین جدید زندگی امروزین را بر صورت و قالب ظاهری رفتارها و مناسک دینی را دارا هستند.
42-محقق حِلّی، اشاره شده در شرائع الاسلام، جلد 2، بخش وقف.
43-مقنیه، محمد جواد، الفقه علی المذاهب الخمسه، صفحه 585، بیروت، 1402 ه.ق.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید