چرا امام صادق(ع) برای رسیدن به خلافت از فرصت‌ها استفاده نکردند؟

چرا امام صادق(ع) برای رسیدن به خلافت از فرصت‌ها استفاده نکردند؟

این شبهه ای است که در زمان آن امام بزرگوار نیز مطرح بوده است و گاهی هم آن را با آن‌حضرت در میان می‌گذاشتند و کسانی که درباره امام صادق ـ علیه السّلام ـ به‌خصوص زندگانی سیاسی آن‌حضرت بحث کرده‌اند، به این نکته پرداخته و جواب‌های هم به آن داده‌اند.
مرحوم علّامه مجلسی در کتاب بحارالانوار نقل می‌کند که : «شخصی بنام «سهل بن حسن خراسانی» خدمت امام صادق ـ علیه السّلام ـ رسید، سلام کرده و نشست. عرض کرد یابن رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ شما رئوف و مهربان هستید، چرا از حق خود دفاع نمی‌کنید؟ چه چیزی مانع این امر است؟ در صورتی‌که بیش از صدهزار شیعه شمشیرزن دارید! حضرت فرمودند: ای مرد خراسانی بنشین، سپس حضرت امرکردند، تا تنور را روشن کنند، وقتی تنور برافروخته شد، حضرت رو به مرد خراسانی نموده و فرمود: بلند شو و داخل تنور شو، در این هنگام مرد خراسانی ترسید و عرض کرد: یابن رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ مرا با آتش سوزان، از من درگذر، … حضرت فرمودند: تو را بخشیدم، در این هنگام یکی از اصحاب امام صادق ـ علیه السّلام ـ بنام «هارون مکی» وارد شد در حالی‌که یک کفش خود را با انگشت گرفته بود. خدمت آن‌حضرت رسید و سلام کرد. امام ـ علیه السّلام ـ جواب سلام او را داد و فرمود: نعلین را از دست خود بینداز و برو داخل تنور … هارون مکی، نعلین را انداخت و داخل تنور شد. امام ـ علیه السّلام ـ شروع کرد با مرد خراسانی صحبت کردن و از اوضاع خرسان از او می‌پرسیدن و … سپس گفت ای خراسانی برو و داخل تنور را نگاه کن. مرد خراسانی بطرف تنور رفت و دید که «هارون مکی» چهار زانو در تنور نشسته است. امام ـ علیه السّلام ـ از مرد خراسانی سئوال کرد: «از این‌ها در خراسان چند نفر پیدا می‌شود؟ مرد خراسانی عرض کرد: بخدا قسم یک‌نفر هم نیست. امام ـ علیه السّلام ـ فرمودند: ما در زمانی که پنج نفر یاور اینچنین نداشته باشیم قیام نخواهیم کرد. ما خودمان موقعیت مناسب را بهتر می‌دانیم.[1] آری رهبری در مبارزات خود پیروز می‌شود که دارای یاران و سربازان فداکاری باشد و بدون داشتن چنین نیروئی شرکت در جنگ و مبارزه، نتیجه‌ای جزء شکست به بار نخواهد آورد. در بررسی زندگی امام صادق ـ علیه السّلام ـ و موقعیت آن‌حضرت بخوبی در می‌یابیم که آن‌حضرت از چنین نیروئی برخوردار نبود و کسانی که آن‌حضرت را به مبارزه دعوت می‌کردند در حقیقت منافع خود را جستجوی می‌کردند.
یکی از کسانی که قصد فریب امام ـ علیه السّلام ـ را داشت، ابومسلم خراسانی «فرمانده مبارزه بر علیه بنی امیه بود.» ابومسلم پس از مرگ «ابراهیم امام» به حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ چنین نوشت: «من مردم را به دوستی اهل بیت دعوت می‌کنم، اگر مایل هستید کسی برای خلافت بهتر از شما نیست؟ امام در پاسخ نوشت: «ما انت من رجالی و لا الزّمانُ زمانی» (نه تو از یاران منی و نه زمانه، زمانه من است»[2] هم‌چنین «فضل کاتب» می‌گوید: روزی نزد امام صادق ـ علیه السّلام ـ بودم که نامه‌ای از ابومسلم رسید، حضرت به پیک فرمودند: «نامه تو را جوابی نیست از نزد ما بیرون شو»[3] هم‌چنین آن حضرت بعد از این‌که نامه‌ای از «ابوسلمه خلّان» دریافت کرد و آن‌حضرت را به مبارزه و به دست گرفتن قدرت دعوت می‌کرد. فرمودند: مرا با ابوسلمه که شیعه و پیرو دیگران است چه کار؟ و سپس نامه او را بدون این‌که آن را بخواند در آتش انداخت و آن را سوزانید و بعلاوه به دیگر بزرگان علّوی که چنین نامه‌ای را دریافت کرده بودند هشدار داد که فریب این‌گونه افراد را نخورند و جان خود و جان یاران و فرزندان خود را بی‌جهت به خطر نیندازند»[4] و بار دیگر که ابوسلمه به آن‌حضرت نامه نوشت و گفت: «هفتاد هزار جنگجو در رکاب ما آماده جنگ هستند، اکنون موضع خود را روشن کن» امام ـ علیه السّلام ـ باز همان جواب قبلی را دادند»[5] در نظر ابتدائی بنظر می‌رسد که آن ‌حضرت باید به این‌گونه درخواست‌ها جواب مثبت می‌داد و دست به مبارزه و قیام می‌زد ولی باگذشت زمان بخوبی به این نکته می‌رسیم که امام ـ علیه السّلام ـ کاری را انجام داد که شایسته یک رهبر واقعی بود زیرا آن‌حضرت می‌دانست که رهبران قیام، هدفی جز رسیدن به قدرت ندارند و اگر شعار طرفداری از اهل بیت را هم مطرح می‌کنند، صرفاً به منظور جلب حمایت توده‌های شیفته اهل بیت است.
امام ـ علیه السّلام ـ بخوبی می‌دانست که: ابومسلم و ابوسلمه دنبال چهره روشنی از اهل بیت می‌گردند که از وجه و محبوبیت او در دراه رسیدن به اهداف خود، بهره‌برداری کنند و به امامت آن‌حضرت عقیده نداشتند وگرنه معنا نداشت که نامه‌های دیگر به بزرگان علّوی به همین مضمون بنویسند.
امام ـ علیه السّلام ـ که سرچشمه علوم و معدن حکمت بود بخوبی می‌دانست که هدف رهبران قیام علیه بنی‌امیّه استفاده از موقعیت و شخصیت آن‌حضرت می‌باشد و خود شاهد مبارزات زیادی بر علیه بنی‌امیه بود که رهبران آن مبارزات از فرزندان پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ بودند. ولی به‌خاطر سست عنصری یاران خود شکست خوردند و به این بهانه جان و مال و ناموس زیادی از شیعیان به هدر رفت.
بنابراین امام صادق ـ علیه السّلام ـ دست به یک فعالیت فرهنگی عمیق زدند و با تربیت شاگردان زیادی، مکتب حقّه اثنی عشریه را برای همیشه بیمه کردند. گذشت زمان نشان می‌دهد که هشیاری و ژرف اندیشی امام صادق ـ علیه السّلام ـ بیشترین ضربه را به دشمنان وارد کرده و در عوض بیشترین خدمت را به دین اسلام انجام داده است. نهایتاً همین فعالیت‌ها باعث شد که دشمنان مکتب شیعه نتوانند آن‌حضرت را تحمّل کنند و آن امام بزرگوار را به‌وسیله سمّ به شهادت رسانیدند.
[1] ـ بحارالانوار، علّامه مجلسی، جلد 47، صفحه 123 و 124.
[2] ـ شهرستانی، الملل و النحل، دارالمعرفه بیروت، 1402 هـ ق، جلد اوّل، ص 154 (به نقل از سیره پیشوایان، استاد مهدی پشوائی).
[3] ـ کلینی، الروضه من الکافی، ط 2، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ص 274 و مجلسی بحارالانوار، تهران، المکتبه الاسلامیه، جلد 47، ص 297، (به نقل از سیره پیشوایان، استاد مهدی پشوائی).
[4] ـ ابن الطقطقی، الفخری، بیروت دارصادر، ص 154، مسعودی مروج الذهب، بیوت، دار الاندلس، جلد 3، ص 253، و 245 (به نقل از سیره پیشوایان، استاد مهدی پشوائی).
[5] ـ مجلسی، بحارالانوار، تهران، المکتبه الاسلامیه، جلد 47، ص 133، (به نقل از سیره پیشوایان از استاد مهدی پشوایی)

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید