نویسنده: عبدالرحیم سلیمانى
بنا به آنچه گذشت، عهد قدیم قوم اسرائیل را قوم برگزیده خدا مى داند و از سوى دیگر، در تاریخ یهودیت گاهى از برگزیدگى قوم، برترى قوم اسرائیل نسبت به سایر اقوام برداشت شده است و حتى در کشور اسرائیل قوانینى وضع و اجرا شده که حاکى از تبعیض نژادى است. اما همان طور که گذشت، افراد زیادى از میان یهودیان، اندیشه قوم برتر و تبعیض نژادى را رد مى کنند. آیا منشأ این اندیشه عهد قدیم است؟ همان طور که گذشت برخى از نقادان جدید معترفند که مجموعه عهد قدیم در دوره پس از اسارت بابلى و تحت تأثیر وضعیت اسف بار قوم نگاشته شده و به این دلیل است که در آن، به قوم توجهى ویژه شده است.
در اینجا با این بحث کارى نداریم که مجموعه عهد قدیم در چه دوره اى تدوین شده است; هر چند آنچه نقادان جدید در این باره گفته اند شایان توجه ویژه است. نکته اى که بیشتر اهمیت دارد، این است که آیا برگزیدگى قوم، که در عهد قدیم مطرح شده، مطلبى ناپذیرفتنى است؟ آیا این برگزیدگى به معناى برترى قوم اسرائیل از همه اقوام جهان است؟ پس نخست باید معناى برگزیدگى قوم در عهد قدیم را بررسى کنیم. در بخش بعدى این نوشتار به این موضوع خواهیم پرداخت.
اما نکته دیگر در باره تلمود است; قبلا دو رویکرد از دو نویسنده یهودى در این موضوع نقل شد. دکتر اسرائیل شاهاک مجموعه تلمود را دربردارنده مطالبى نژادپرستانه مى داند و منشأ قوانین نژادپرستانه دولت اسرائیل را همین مجموعه مى داند. از سوى دیگر دکتر ا. کُهِن ضمن پذیرش این که فقرات متعددى در مجموعه تلمود یافت مى شود که حاوى مطالبى نژادپرستانه اند، این موارد را چنین توجیه مى کند: گویا نویسندگان در وضعیتى غیرعادى و تحت فشار سخت چنین سخنانى را گفته اند. او همچنین شواهد متعددى را از این مجموعه نقل مى کند که بر یکسانى بنى اسرائیل با دیگر اقوام دلالت دارد. نکته مهم در سخن این دو نویسنده این است که هر دو، هر گونه نژادپرستى را، حتى اگر ظاهر عبارت تلمود باشد، رد مى کنند، اما در یک امر اختلاف دارند; اگر برخى از دانشمندان یهودىِ قرون وسطا، مانند ابن میمون، و نیز قانونگذاران دولت اسرائیل در زمان حاضر تفسیرى نژادپرستانه از مطالب تلمود کرده اند، بنابه نظر شاهاک، کار خطایى نکرده اند، اما به نظر دکتر کُهِن مرتکبِ خطا شده اند.
اگر بخواهیم بین این دو نویسنده یهودى داورى کنیم، به نظر مى رسد که باید حق را به دکتر کُهِن بدهیم. اگر در یک مجموعه گسترده، دو دیدگاه متفاوت و ضد و نقیض مطرح شده باشد، به راحتى نمى توان یک طرف را گرفت و از طرف دیگر چشم پوشى کرد، بلکه باید به گونه اى همه اطراف را جمع کرد. و البته اگر درباره موضوعى دو دیدگاه مطرح شده باشد و ظاهر یک دیدگاه با عقل، منطق و عدالت ناسازگار باشد، قطعاً باید طرف دیگر را گرفت و از طرف دیگر چشم پوشى کرد و یا آن را توجیه نمود. براى مثال، شاید مواردى که دانشمندان یهود سخنان تندى بر ضد غیریهودیان یا بت پرستان به زبان آورده اند، در اوضاع و احوالى خاص بوده و اشاره به افرادى خاص داشته باشد. براى نمونه وقتى گفته شده «بهترین بت پرستان را بکش» شاید مقصود از بت پرستان، افرادى خاص بوده است، نه این که حکمى براى همه زمان ها و همه مکان ها بوده باشد. به هر حال در چنین مواردى تفسیرى یک سویه از یک مجموعه عظیم، و برداشتى خلاف عقل و منطق و عدالت یک انحراف محسوب مى شود.
این امر مسلم و واضح است که تفسیر از یک یا چند گزاره که در یک متن دینى آمده نباید به گونه اى باشد که با اصول مسلم و قطعى آن دین ناسازگار باشد. اگر قوم اسرائیل از چنان جایگاهى برخوردار است که باید همه چیز، حتى اصول مسلم اخلاقى، فداى آن شود، پس در واقع قومْ جاى خدا را گرفته است و این با نخستین و مهم ترین اصل تورات که در دو فرمان نخستِ «ده فرمان» بر آن تأکید شده، ناسازگارى دارد:
من خداوند، خداى تو هستم، همان خدایى که تو را از اسارت و بندگى مصر آزاد کرد. تو را خدایان دیگر غیر از من نباشد. هیچ گونه بتى به شکل حیوان یا پرنده یا ماهى براى خود درست نکن. در برابر آنها زانو نزن و آنها را پرستش نکن (سفر خروج، 20:2ـ4).
و اگر کسى قوم را به جاى خدا قرار دهد از دین خارج شده و مرتد گشته است و این نکته اى است که اسرائیل شاهاک را نگران کرده است:
در پایان روى سخنم با خوانندگانى است که مثل من یهودى هستند. من بى نهایت ناراحت هستم وقتى مى بینم که قسمت اعظم ملت یهود در یک حالت ترک مسلک و ارتداد به سر مى برد و به جاى پرستش خدا و تحقق بخشیدن به روح عدالت، و به جاى در نظر گرفتنِ کلماتِ: «چیزى را که خود از آن نفرت دارى بر دیگران روا مدار» این اکثریت، نه تنها برعکس آن رفتار مى کنند، بلکه در وحشى ترین نظام قبیله اى و پرستش قدرت، پناهگاهى را مى جویند، اما نمى دانند که بر سر شاخه نشسته و بُن مى بُرند…
من آنچه بخواهم مى کنم، چون مى دانم که وظیفه ام گفتن حقیقت است و در راه عدالتى که بر همه جهان حکمفرما باشد مبارزه مى کنم. اما ظاهراً به نظر اکثریت برادران یهودى ام که به جاى خدا، دولت مادى اسرائیل را پرستش مى کنند، همانطور که اجداد ما گاو طلایى… را مى پرستیدند، این ملاحظه مسئله چندان مهمى نیست، لذا به آنها خواهم گفت: «به خاطر ریا و انکارِ دوگانه شما و به خاطر روش حمایت از نژادپرستى و ستم، به زودى بدبختى دیگرى دامنگیر شما خواهد شد.[18]
دکتر شاهاک معتقد است که نژادپرستى با دیانت یهود ناسازگار است و باید یکى را اختیار کرد: نژادپرستى و حمایت از اعمال نژادپرستانه دولت اسرائیل، یا دیانت یهودى. او مى گوید من دومى را برگزیده ام:
من با این عقیده که یهودیان باید وقف دولت یهود شوند، مخالفم. من نشان خواهم داد که این ایثارها، تقدس و زهد غیراخلاقى و در عین حال مخالف با اصول جارى سنت هاى یهودى است… من یک یهودى هستم و در اسرائیل زندگى مى کنم. من به عنوان یک تبعه اسرائیل به قوانین این کشور احترام مى گذارم. با این که بیش از چهل سال دارم هر سال خدمت موقتى را در ارتش انجام مى دهم، اما خودم را وقف و نثار دولت یهود یا هر دولت و سازمان دیگرى نمى کنم! من به آرمان هایم پایبند هستم. من معتقدم که باید حقیقت را گفت و آنچه را لازم است، انجام داد تا عدالت و برابرى براى همه فراهم گردد. من به زبان و شعر عبرانى علاقمند هستم و خوشحالم که براى بسیارى از ارزش هاى پیامبران قدیمى مان احترام مى گذارم.
اما آیا مى توان آیینى را وقف یک دولت نمود؟ من گمان مى کنم اگر از عاموس نبى یا اِشَعْیاى نبى خواسته مى شد که خود را وقف دولت «اسرائیل» یا «یهودا»[20]
د) معناى برگزیدگى قوم
قبلا گذشت که فقرات متعددى از تورات و دیگر قسمت هاى عهد قدیم بر این نکته دلالت دارد که قوم اسرائیل قوم برگزیده خدا است. همچنین بیان شد که برداشت نژادپرستانه از این فقرات یک انحراف ازاصل دین وکتاب است. اما جاى این بحث خالى است که اگر برگزیدگى به معناى برترى یک قوم نسبت به دیگر اقوام نیست، پس چه معنایى دارد؟
دانشمندان یهودى در قرون وسطا درباره معناى برگزیدگى دو نظریه کاملا متفاوت ارائه کرده اند. بر اساس یک نظریه، افراد قوم اسرائیل به لحاظ روحى، متفاوت از دیگر انسان ها و برتر از آنان خلق شده اند. یهودا هالوى، که برجسته ترین طرفدار این نظریه است، مدعى است که ساختار روحى یهودیان به طور کلى با دیگران تفاوت دارد. هر فرد یهودى قدرت نبوت را به ارث برده است و این امر او را قادر مى سازد تا از فکر و اراده خدا آگاه شود. دیگران، حتى اگر به آیین یهود درآیند، این قدرت را به دست نمى آورند.[22]
این اندیشه حتى در متون عرفانى قرون وسطایى یهود دیده مى شود. در متون قبالایى، به ویژه کتاب معروف زوهَر تفاوت جوهرىِ یهودیان با غیریهودیان مورد تأکید قرار گرفته است. بر اساس این متون، روح غیریهودیان متعلق به جهان زیرین است که جایگاه شیاطین است، در حالى که روح فرد یهودى دست کم قابلیت رسیدن به ساحت امور الاهى را دارد. گاهى این عارفان اندیشه برگزیدگى را با مسئله گناه نخستین پیوند داده اند. آنها با استناد به یک سنت تلمودى، مى گویند که حَوّا به وسیله مار شیطان آبستن شد و در نتیجه، فرزندان او معیوب شدند، تا این که تجلى خداوند در سینا آن عیب را از بنى اسرائیل برطرف کرد، اما دیگران نیمه شیطان و نیمه انسان باقى ماندند.[23]
اما این بیان با یک مشکل جدى روبرو است و آن این که، همانطور که گذشت، بر اساس تلمود، نوکیشان یهودى با دیگر یهودیان هیچ تفاوتى ندارند. در این صورت، چگونه تغییر کیشِ آنان مى تواند سرشت و ذات آنان را عوض کند؟ کتاب زوهر این مشکل را این گونه حل مى کند که نوکیشان در هنگام تغییر کیش، روحى جدید را از جانب آسمان دریافت مى کنند، هر چند این روح از روح یهودیان اصلى پست تر است. دیگر عالمان قبالایى مى گویند نوکیشان در واقع قبلا روحى یهودى داشته اند و در اثر فشار دیگران تغییر کیش داده اند و اکنون به کیش اصلى خود بازمى گردند. در واقع، همان روحِ پنهان است که دوباره او را به یهودیت بازمى گرداند.[24]
اما دانشمندان بزرگى مانند موسى بن میمون و سعدیا بن یوسف این برداشت از برگزیدگى را قبول نداشته اند. ابن میمون مى گوید پیام کتاب مقدس، جهانى است و به قوم اسرائیل اختصاص ندارد. برگزیدگى قوم به معناى برترى یا تقدس ذاتى نیست. فقراتى از کتاب مقدس که به این امر پرداخته اند، تنها بر یک گزینش مشروط دلالت دارند، نه بیش از آن. قوم اسرائیل براى تکلیف و وظیفه اى خاص برگزیده شده است، و این هرگز بدان معنا نیست که این قوم داراى حقوقى خاص یا ویژگى هایى خاص است. برترى و تقدس به قومِ اسرائیلِ تاریخى و افراد خارجى تعلق ندارد، بلکه به یک اسرائیل اسطوره اى، که به عنوان یک مدل و آرمان در نظر گرفته مى شود، تعلق دارد. این برگزیدگى با اطاعت از دستورهاى خداوند ورعایت شریعت تحقق مى یابد، درحالى که سرپیچى از دستورهاى خدا خفت و ذلت را درپى دارد.[25]
سعدیا بن یوسف نیز با برترى ذاتى و ماهوى قوم اسرائیل مخالف است. او مى گوید برگزیدگى قوم از این جهت است که تورات به طور کامل به آنان داده شده است. به اقوام دیگر هم توراتى داده شده است، اما توراتِ کامل به قوم اسرائیل داده شده است.[26]
اگر بخواهیم به عنوان فردى بى طرف به مجموعه عهد قدیم نظر بیندازیم و بین این دو دسته از دانشمندان یهودى داورى کنیم، به نظر مى رسد که حق را باید به دسته دوم از این دانشمندان بدهیم. در این باره باید به نکاتى چند توجه کرد:
1. به گفته کتاب مقدس، توجه خاص خداوند به یک قوم به ماجراى حضرت ابراهیم و اطاعت بى چون و چراى او در ماجراى ذبح فرزند برمى گردد. در واقع، پس از این اطاعت محض خداوند به عنوان پاداش، به او وعده مى دهد که به فرزندان او موقعیت و جایگاهى ویژه دهد: «به ذات خود قسم خورده ام که چون مرا اطاعت کردى و حتى یگانه پسرت را از من دریغ نداشتى، تو را چنان برکت دهم که نسل تو… بى شمار گردند. آنها… موجب برکت همه قوم هاى جهان خواهند گشت، زیرا تو مرا اطاعت کرده اى» (سفر پیدایش، 23:16ـ18). بر طبق این وعده، فرزندان حضرت ابراهیم در دستگاه خداوند جایگاهى ویژه خواهند داشت و در واقع آنان برگزیده شده اند. اما این جایگاه ویژه چیست و برگزیدگى آنان به چه معنا است؟
2. از کتاب مقدس برمى آید که این وعده هنگامى به تحقق نزدیک شد که قومى به نام اسرائیل پدید آمد. خداوند پیامبرى به نام موسى(علیه السّلام) را براى نجات آنان فرستاد و به او دستور داد که این برگزیده شدن را به قوم اسرائیل گوشزد کند: «اگر مطیع من باشید وعهد مرا نگه دارید، از میان همه اقوام، شما قوم خاص من خواهید بود» (سفر خروج، 19:5). پس این قوم خاص و برگزیده بودن، مشروط است. آنان تا زمانى قوم خاص خدا هستند که مطیع خدا باشند و عهد او را، که عمل به شریعت او است، رعایت کنند. از این فقره به خوبى برمى آید که خداوند مى خواهد جایگاهى ویژه ویا مأموریتى خاص را به این قوم بدهد که شرط آن اطاعت از خدا است. پس این برگزیدگى مشروط است، نه مطلق.[27]
3. اما خدا آنان را براى چه برگزیده است؟ خودِ کتاب این امر را روشن کرده است: «هر چند سراسر جهان مال من است، اما شما براى من ملتى مقدس خواهید بود و چون کاهنان مرا خدمت خواهید کرد» (سفر خروج، 19:3ـ6). پس در جهانى که همه اش از آنِ خدا است، قومى براى خدمتگزارى برگزیده شده است. و البته این جایگاهى مهم است. آنان قوم خاص خدا و خدمتگزار مخصوص اویند. آنان باید با کفر و شرک و بت پرستى مبارزه کنند و دین خدا را در زمین پیاده کنند.[28]
4. پس برگزیدگى براى آن است که آنان بارى سنگین را به دوش بگیرند. پاداش این عمل عزت و سربلندى در دنیا و سعادت اخروى است. آنان برگزیده شده اند و خود پذیرفته اند که این مأموریت سنگین را انجام دهند و ـ همانطور که گذشت ـ کسى مى تواند این مأموریت را انجام دهد که مطیع پروردگار باشد. اما اگر آنان این شرط را رعایت نکنند نه تنها قوم خاص خدا نیستند و نه تنها عزت و سربلندى ندارند، بلکه از همه قوم هاى جهان پست تر خواهند بود:
«ولى اگر به من گوش ندهید و مرا اطاعت نکنید و قوانین مرا رد کنید و عهدى را که با شما بسته ام بشکنید، آنگاه من شما را تنبیه خواهم کرد و ترس و امراض مهلک و تبى که چشم هایتان را کور کند و عمرتان را تلف نماید بر شما خواهم فرستاد. بذر خود را بیهوده خواهید کاشت، زیرا دشمنان حاصل آن را خواهند خورد. من بر ضد شما برخواهم خاست و شما در برابر دشمنان خود پا به فرار خواهید گذاشت. کسانى که از شما نفرت دارند بر شما حکومت خواهند کرد. حتى از سایه خود خواهید ترسید» (سفر لاویان، 29:14ـ17).
این نکته اى است که در سراسر عهد قدیم بارها تکرار شده است. این عهد و پیمان بارها به قوم گوشزد شده است. آنان هر گاه به عهد خود وفادار نماندند، مجازات شدند. این نکته را خداوند به روشنى از زبان ارمیاى نبى قبل از اسارت بابلى بیان مى کند:
سپس خداوند فرمود: «در شهرهاى یهودا و در کوچه هاى اورشلیم پیام مرا اعلام کن! به مردم بگو که به مفاد عهد من توجه کنند و آن را انجام دهند. زیرا از وقتى اجدادشان را از مصر بیرون آوردم تا به امروز، بارها به تأکید از ایشان خواسته ام که مرا اطاعت کنند! ولى ایشان اطاعت نکردند و توجهى به دستورات من ننمودند، بلکه به دنبال امیال و خواسته هاى سرکش و ناپاک خود رفتند. ایشان با این کار عهد مرا زیر پا گذاشتند، بنابراین تمام تنبیهاتى را که در آن عهد ذکر شده بود، در حقشان اجرا کردم». خداوند به من فرمود: «اهالى یهودا و اورشلیم علیه من طغیان کرده اند. آنها به گناهان پدرانشان باز گشته اند و از اطاعت من سر باز مى زنند; ایشان به سوى بت پرستى رفته اند. هم اهالى یهودا و هم اسرائیل عهدى را که با پدرانشان بسته بودم شکسته اند. پس چنان بلایى برایشان خواهم فرستاد که نتوانند جان سالم درببرند و هر چه التماس و تقاضاى ترحم کنند، به دعایشان گوش نخواهم داد» (ارمیا، 11:6ـ11).
5. خداوند پیمانى با قوم اسرائیل بسته، و به آنان گفته است: «به ایشان گفته بودم که اگر از من اطاعت کنند و هر چه بگویم انجام دهند، ایشان قوم من خواهند بود و من خداى ایشان» (ارمیا، 11:4). اما این امر، قانون عام خداوند است. هر که از او اطاعت کند لطف و برکت او شاملش مى شود:
قوم هاى غیریهود نیز وقتى خداوند را بپذیرند، از برکت او برخوردار خواهند شد. پس ایشان نگویند: «خداوند ما را از قوم خود نمى داند»… خداوند در مورد قوم هاى غیریهود که به قوم او ملحق مى شوند و او را خدمت مى کنند و او را دوست داشته، خدمتگزار او مى شوند، چنین مى گوید: «اگر حرمت روزِ سَبْت را نگاه دارند و به عهد من وفادار بمانند، ایشان را نیز به کوه مقدس خود خواهم آورد و در خانه عبادتم ایشان را شاد خواهم ساخت و قربانى ها و هدایاى ایشان را قبول خواهم کرد. خانه من «خانه عبادت همه قوم ها» نامیده خواهد شد» (اشعیا، 56:3ـ7).
و البته نافرمانى قوم اسرائیل از خدا جرم سنگین ترى است و مجازات شدیدترى را به دنبال خواهد داشت.[29] بنابراین، قوم براى هدف و مأموریتى خاص برگزیده شده است. اما قانون خداوند عمومى است و هر کس از او اطاعت کند، به او مقرب مى شود.
6. قانون عمومى الاهى این است که هر کس از او اطاعت کند برترین است و در دستگاه خداوند، مقرب ترین است. این سخن را انبیاى دیگر هم خطاب به امت خود بیان کرده اند. براى نمونه حضرت عیسى(علیه السّلام) خطاب به پیروانش مى فرماید:
شما نمک جهان هستید، ولى هر گاه نمک مزه خود را از دست بدهد چگونه مى توان آن را بار دیگر نمکین ساخت؟ دیگر، مصرفى ندارد، جز آن که بیرون ریخته و پایمال مردم شود. شما نور جهان هستید. نمى توان شهرى را که بر کوهى بنا شده است پنهان کرد. هیچ کس چراغ روشن نمى کند تا آن را زیر سرپوش بگذارد، بلکه آن را بر چراغپایه قرار مى دهد تا به تمام ساکنان خانه نور دهد. نور شما نیز باید همین طور در برابر مردم بتابد تا کارهاى نیک شما را ببینند و پدر آسمانى شما را تمجید کنند (انجیل متى، 5:13ـ16).
پس مؤمنان نمک جهان و نور جهان هستند; اما ارزش آنها تا زمانى است که آنان براى جهان و مردم نفع داشته باشند.
به همین مطلب در قرآن مجید نیز اشاره شده است:
«کنتم خیر امه اُخرجَت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تؤمنون بالله» (آل عمران، 110). شما بهترین امتى هستید که براى انسان ها آفریده شده اند; امر به معروف و نهى از منکر مى کنید و به خدا ایمان دارید.
امت پیامبر بهترین امت هستند، اما علت این برترى اعمال آنان است. و معلوم است که این برترى تا زمانى است که آن اعمال برقرار باشند. و البته قوم اسرائیل هم در زمان خود تنها موحدان آن منطقه بودند و به همین معنا از دیگران برتر بوده اند. به گفته نویسنده اى یهودى بهترین بیانى که عالمان یهودى از اندیشه برگزیدگى ارائه کرده اند این است که این قوم از این جهت برگزیده است که توحید فقط در میان آنان وجود داشته و دیگران بعدها از آنان گرفته اند.[30]
7. در قرآن مجید نیز به گونه اى به برگزیدگى قوم اسرائیل اشاره شده است:
«و لقد آتینا بنى اسرائیل الکتاب والحکم والنبوه و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم على العالمین» (جاثیه، 16). ما به بنى اسرائیل کتاب و حکمت و نبوت را بخشیدیم و از روزى هاى پاکیزه به آنها عطا کردیم و آنان را بر جهانیان برترى بخشیدیم.
صاحب تفسیر المیزان در تفسیر بخش آخر این آیه «و آنان را بر جهانیان برترى بخشیدیم» مى گوید که اگر مقصود از جهانیان همه جهانیان باشد، پس آنان از برخى جهات مانند کثرت انبیا و معجزات فراوان بر دیگران برترى دارند و اگر مقصود همه جهانیان عصر خودشان باشد، از همه جهات برترى داشته اند.[31]
در جاى دیگر آمده است: «یا بنى اسرائیل اذکروا نعمتى التى انعمت علیکم و انى فضلتکم على العالمین» (بقره، 47 و 122). اى بنى اسرائیل یاد کنید از نعمت هایى که به شما عطا کردم و شما را بر جهانیان برترى دادم.
و نیز آمده است: «قال اغیر الله ابغیکم الهاً و هو فضلکم على العالمین» (اعراف، 140). موسى گفت آیا غیر خدا را به عنوان معبود براى شما طلب کنم، حال آن که خدا شما را بر جهانیان برترى داد.
این برترى دادن به این بوده است که آیات روشن را براى آنان آورده و دین حق را به آنان داده و آنان را نجات داده است.[32] با توجه به آیات قبل و بعدِ آیاتِ فوق، روشن است که مقصود از برترى دادن، نعمت هایى است که خداوند به بنى اسرائیل عطا کرده است. از آیه آخر استفاده مى شود که از آنجا که خدا شما را برترى داده، پس باید تنها او معبود شما باشد. پس برترى دادن خداوند در راستاى مأموریت و وظیفه اى خاص بوده است.
بنابراین، برگزیدگى قوم اسرائیل در قرآن مجید هم مطرح شده است، اما هرگز مقصود از آن یک تقدس و برترى ذاتى و ماهوى نیست.
نتیجه سخن
بنابه عهد قدیم، قوم اسرائیل، قوم برگزیده خدا است. از سوى دیگر کسانى در تاریخ یهودیت از این برگزیدگى یک برترى روحى و ماهوى را استفاده کرده اند. همچنین کسانى در این راه چنان افراط کرده اند که به نژادپرستى روى آورده اند. اما حق آن است که این برگزیدگى، مشروط و براى انجام مأموریتى خاص بوده است. برگزیدگى به این معنا ویژه قوم اسرائیل نیست و انبیاى دیگر هم در رابطه با امت خویش همین را گفته اند. همچنین در تاریخ یهودیت دانشمندان بزرگى بوده اند که از برگزیدگى همین برداشت را داشته اند. به نظر مى رسد که از کتاب تلمود هم در مجموع همین را مى توان برداشت کرد، هر چند در این مجموعه عظیم سخنان گوناگونى آمده است که از ظاهر بعضى برترى قومى استشمام مى شود. اما با توجه به سخنان محکمى که در نقض آن آمده، شاید نتوان به صورت قطعى چنین مطلبى را به این مجموعه نسبت داد. بنابراین مى توان ادعا کرد که نژادپرستى برداشتى خطا، و انحراف از متون مقدس یهودى است.
کتاب نامه
کتاب مقدس.
شاهاک، اسرائیل، تاریخ یهود، مذهب یهود، ترجمه مجید شریف، انتشارات چاپخش، تهران، 1376.
شاهاک، اسرائیل، نژادپرستى دولت اسرائیل، ترجمه امان الله ترجمان، انتشارات توس، تهران، 1357.
راب، ا. کُهِن، گنجینه اى از تلمود، ترجمه امیرفریدون گرگانى، تهران، 1350.
گارودى، رژه، تاریخ یک ارتداد، ترجمه مجید شریف، مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، تهران، 1377.
طباطبایى، محمدحسین، المیزان، ج18 و 8، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
“CJRT” Atlan, Henri, “Chosen People” in Contemporary Jewish Religious Thought, NewYork, 1999.
“EJ”, Encyclopedia Judaica, V.5, Encylopaedia Judaica Jerusalem, 1996.
“TJR” Jacobs, Louis, The Jewish Religion, a Componian, Oxford University Press, 1995.
Neusner, Jacob, “Judaism” in our Religious, Ed. Arvind Sharma, Harpersan francisco, 1993.
Unterman, Alan, Jews, their Religious Belifs and Practices, Routledge, London and NewYork, 1990.
“EJC”, Encyclopedia of Jewish Concepts, Birnbaum, Philip, Hebrew Publishing Company, New York, 1995.
“BDJ”, The Blackwell Dictionary of Judaica, Cohn – Sherbok, Dan, Blackwell, 1992.
پی نوشت ها :
[18] . شاهاک، اسرائیل، نژادپرستى دولت اسرائیل، ص32.[19] . سرزمین بنى اسرائیل پس از حضرت سلیمان به دو بخش تجزیه شد و دو کشور «اسرائیل» در شمال و «یهودا» در جنوب تشکیل گردید.
[20] . همان، ص70ـ72; همچنین رُژه گارودى، تاریخ یک ارتداد، ترجمه مجید شریف، ص210ـ211.
[21] . Jews, P.227.
[22] . EJ, V.5, P.501.
[23] . Jews, P.228.
[24] . Ibid.
[25] . CIRT, P.56.
[26] . JR, P.11.
[27] . BDJ, P.88.
[28] . رک: سفر تثنیه، 7:5.
[29] . رک: حزقیال، 36:19ـ31.
[30] . EJC, P.71.
[31] . المیزان، ج18، ص165.
[32] . همان، ج8، ص154.
منبع:پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب