دفاع از حقِ روشن

دفاع از حقِ روشن

نویسنده : احمد ابراهیمی هرستانی

از جمله موارد شهبه اندازی های دشمنان ولایت علی (ع) این است که دربارۀ مواضع سیاسی، اجتماعی امیرالمؤمنین (ع) بعد از رحلت پیامبر (ص) می‌گویند که علی (ع) در عملکردهایش دیده نشده سخن به اعتراض و انتقاد از امر خلافت- که حق مسلم‌اش بوده- بزند. بنابراین اگر حقیقتاً علی (ع) خلافت حق او بوده چرا هیچ اعتراضی نکرد و اقداماتی انجام نداد؟ که ما دراین مقاله به تحلیل این موضوع می‌پردازیم و احتجاجات حضرت علی (ع) را در مناسبت‌های مختلف بیان می‌کنیم.

مقدمه
استمرار بخشیدن به مسائل ولایت علی (ع) به خصوص امروز که بسیاری از دانشمندان تشیع با قلمفرسایی خود می‌خواهند تشیع را نابود کنند امری است ضروری و لازم، آنچه در این نوشتار بدان می‎پردازیم یکی از شبهات دشمنان تشیع است که در عین ضعف و زبونی آن شبهه با قوّت به جواب آن می‎پردازیم؛ و آن این است که اگر خلافت حق علی (ع) بود پس چرا اعتراض نکرد؟ که ما با اندیشه ای اسلامی و با تحقیق در تاریخ اسلام می‌بینیم که جای بسی تعجب از چنین سخنانی است زیرا تاریخ بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص) با آن همه فراز و نشیب خود سخنان اعتراض‎آمیز و انتقاد گونۀ علی (ع) را بر صفحۀ خود حک کرده است و در موراد مختلف علی (ع) از غصب خلافت و حق خویش سخن به میان آورده‌اند.
حتی درنهج البلاغه می‌فرماید: «به خدا سوگند پسر ابوقحافه (ابوبکر) پیراهن خلافت را بر تن کرد در حالی که خوب می‌دانست که موقعیت من در مسئله خلافت مانند محور سنگ آسیاب است.» (1) بنابراین امام علی (ع) در جاهای زیادی استدلال و احتجاج نسبت به حق مسلم خود نموده‌اند که در این مقاله آن را مشاهده خواهید کرد.

اعتراض‌های ضمنی و کلی

انتقادات ضمنی آن حضرت را می‌توان به چند دسته تقسیم کرد:
الف اشاره به مقام ممتاز اهل بیت (ع)
ب اشاره به اولیت و افضلیت خویش در خلافت و امامت
ج اشاره به قرابت خویش نسبت به پیامبر. (2)
الف اشاره به مقام ممتاز اهل بیت (ع)
امام (ع) در نهج البلاغه برای اثبات حقانیت خویش و یادآوری جایگاه با عظمت اهل بیت و فلسفه
وجودی امام و تنبه مردم و بر حذر داشتن آن‌ها از هر گونه انحراف از راه مستقیم، با بیان علائم و دلائل امامت و ولایت، به مقام ممتاز اهل بیت (ع) تصریحات فراوانی نموده است که به نمونه‎هایی از آن اشاره می‌کنیم:
1. «خطبۀ دوم نهج البلاغه می‌فرماید: »لایُقاسُ به آلِ محمَّدٍ مِن هذِهِ الأمُهٍِ أحَدٌ وَ لایُسَوِّی بِهِم مَن جَرَت نِعمَتُهُم عَلَیه اَبَداً. هُم اَساسُ الدین و عِمادُ الیقین إلَیهِم یَفیءُ الغالِی وَ بِهِم یُلحَقُ التّالِی؛ و لَهُم خَصائِصُ حَقِّ الوِلایُهٍ وَ فِیهم وَ الوصیه و الوِراثَهُ (3)؛ هیچ کس از این امت را با آل محمّد (ص) نمی‌توان مقایسه کرد و آن‌ها که از نعمت آل محمد (ص) بهره گرفتند، هرگز با آنان برابر نخواهد بود، چون آنان اساس دین و پایه یقینند. غلوّکننده به سوی آنان بازمی گردد و عقب مانده به آنان ملحق می‌شود. شرایط ولایت امور مسلمین در آن‌ها جمع است و سفارش [پیغمبر] دربارۀ آن‌هاست و آنان [کمالات نبوی را] به ارث برده‌اند. جملات فوق نشان می‌دهد که اهل بیت (ع) از یک معنویت فوق العاده برخوردار هستند؛ لذا احدی با آنان قابل مقایسه نیست. چنان که در مسئله نبوت مقایسه کردن افراد دیگر با پیغمبر (ص) غلط است، در امر خلافت و امامت نیز با وجود افرادی از اهل بیت (ع) سخن از دیگران بیهوده است.
2.در خطبه 154 می‌فرماید: «فِیهم کَرائِمُ القرآنِ وَ هُم کُنُوزُ الرّحمنِ إن نَطَقُوا صَدَقُوا و إن صَمَتُوا لَم یُسبَقُوا» بالاترین آیات قرآن درباره آنان (اهل بیت علیهم السّلام) نازل شده است. آن‌ها گنج‌های [علوم] خداوند رحمان اند، اگر لب به سخن بگشایند، راست می‌گویند و اگر سکوت کنند، دیگران بر آنان پیشی نمی‌گیرند.
این جملات اشاره به آیاتی است که در فضائل اهل بیت (ع) واردشده است؛ مانند آیه تطهیر و مباهله و امثال این آیات که در قرآن فراوان است.
ب اشاره به افضلیت خویش
1.درخطبه 6 می‌فرماید: «و اللهِ مازِلتُ مَدفوعاً عَن حَقِّی مُستأثِراً عَلیَّ مُنذُ قَبَضَ اللهُ نبیَّهُ (ص) حَتّی یَومِ النّاس هَذَا»؛ (به خدا سوگند از زمان وفات پیامبر تا امروز همواره از حقّم بازداشته شده‎ام و دیگران را که هرگز همسان من نبودند بر من مقدم داشتند)
2.سیوطی درتاریخ خلفاء آورده است: «علی (ع) در سال 35 ه. ق در» رحبه جمعیت را قسم داد. هر کس که در غدیر خم حضور داشته و سخنان پیامبر را دربارۀ من شنیده برخیزد و شهادت بدهد که در این میان 30 نفر به پا خاستند؛ و گفتند ما شنیدیم که پیامبر (ص) فرمود: «مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِیٌّ مَولاهُ اللهمَّ والِ مَن والاه و عادِ مَن عاداه» (4) این حدیث به عبارت‌های مختلف در کتاب‎های معتبر اهل سنت موجود است، مانند: معجم الکبیر، مستدرک الحاکم و …
ج اشاره به قرابت خویش نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله
امام علی (ع) درجاهای زیادی نسبت و خویشاوندی خود با رسول خدا (ص) اشاره کرده است که نمونه‌هایی از آن را بیان می‌کنیم:
1.وقتی که اخبار سقیفه پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) به علی (ع) رسید فرمود، انصار چه کردند؟ گفتند: انصار می‌خواستند از خودشان خلیفه تعیین کنند. فرمود: آیا به گروه انصار این طور استدلال و احتجاج نکردید که پیامبر (ص) وصیتی کرده که به نیکوکار انصار نیکی شود و از بدکارشان اغماض گردد؟ گفتند: این حدیث چگونه دلیل می‌شود؟ فرمود: «اگر امامت امت در میان آن‌ها باشد، وصیت [پیامبر] به آن‌ها نخواهد بود (به چه کسی پیغمبر) صلی الله علیه و آله» وصیت می‌کند که آنان را رعایت کنند؟ آن‌ها باید مردم را رعایت کنند. این مطلب دلیل بر این است که انصار نمی‌توانند خلیفه تعیین کنند
سپس علی (ع) فرمود: قریشان (ابوبکر و عمر و…) چه گفتند؟ گفتند این‌ها استدلال کردند که خلیفه پیغمبر (ص) باید از [خویشان پیغمبر صلی الله علیه و آله و از فروع] شجره رسول خدا (ص) باشد علی (ع) تبسمی کرد و فرمود: اینها به خود درخت استناد می‎کنند و میوۀ درخت را ضایع می‌کنند. (5)
این مطلب اشاره به این نکته است که اگر پیوند با شجرۀ وجود پیامبر اکرم (ص) از طریق طایفه، سبب اولویت در امر خلافت باشد، چرا خویشاوندی نزدیک با پیامبر (ص) سبب این اولویت نشود؛ می‌دانیم علی (ع) و رسول خدا (ص) هر دو از قبیلۀ بنی هاشم‎اند و علاوه بر آن، پسر عموی یکدیگر بودند. در همین ارتباط شعری نیز از آن حضرت نقل شده است:
فـإن کنتَ بـالشُّـوری مَلَـکتَ امورهـم
فکیفَ بهذا و المشیرونَ غُیَّب؟
و إن کنت بالقربی حجَجت خصیمهم
فغیـرک أولـی بالنّبیّ و أقـربُ (6)
«اگر تو (ای ابوبکر) از طریق شورا مالک امور مردم شدی، این چه شورایی است که طرف‌های مشورت (مانند من و امثال من) غایب بودند. اگر از طریق قرابت با پیامبر (ص) در برابر مخالفان استدلال کردی، دیگران از تو به پیامبر (ص) نزدیک‌تر و سزاوارترند»
عباس عموی پیامبر (ص) نیز در برابر ابوبکر و عمر که به قصد وادار کردن او به بیعت به نزدش آمدند و سخنانی گفتند، در برابر این جمله آنان که گفتند: «إن رسول الله منّا و منکم؛ رسول خدا از ما و از شماست» پاسخ داد «فانّه قدکان من شجرهٍ نحن أغصانها و أنتم جیران‌ها؛ آن حضرت از درختی است که ما از شاخه های آن هستیم و شما از همسایگان آن» (7)

دفاع صریح امیرالمؤمنین (ع) در جریان سقیفه

حق مسلمی که امیرالمؤمنین (ع) داشت آن حضرت را بر آن می‌داشت تا در مسئله خلافت از همان روزهای اول انزجار خود را از انتخاب ابوبکر اعلام کند و ناشایستگی و نالایقی حکومت وقت را بیان نماید. در جریان سقیفه حضور حق علی و حقیقت علی و تجلی آن محو و نابود شده بود و آنچه خودنمایی می‌کرد ضعف و زبونی فرصت طلبان و غاصبان خلافت بود ولی در این هنگام علی (ع) همراه با ابوذر و سلمان و… با غاصبان دست به گریبان می‌شوند و به افشای گذشته و روابط پشت پرده و سازش آنان در دوران مبارزه و نهضت می‌پردازند و با صراحت از آنان انتقاد می‌کند. «زمانی که علی (ع) را به مسجد آورند تا از او بیعت بگیرند، مردم در مسجد جمع شده بودند و موقعیت بسیار حساس بود. حضرت لب به سخن گشود و فرمود: من برادر رسول خدا (ص) هستم. به امام گفتند: با ابابکر بیعت کن! فرمود: من نسبت به این امر شایسته تر هستم، من لیاقتم از شما بیشتر است، شما باید با من بیعت کنید نه من با شما، سپس به قرابت خود نسبت به پیامبر (ص) احتجاج کرد. عمر گفت: رهایت نمی‌کنیم تا بیعت کنی. علی (ع) فرمود: تو شیری می‎دوشی که از آن خواهی آشامید ابوبکر گفت: رهایش کنید که من بر بیعت مجبورش نمی‌کنم. آنگاه امام رو به مهاجر و انصار نمود و برای اثبات حق خویش استدلال کرد» (8)

اتمام حجت امیرالمؤمنین (ع)

سلمان می‌گوید: وقتی شب شد علی (ع) حضرت زهرا (س) را سوار بر چهارپایی نمود و دست دو پسرش امام حسن و امام حسین (ع) را گرفت و هیچ یک ازاهل بدر از مهاجرین و انصار را باقی نگذاشت مگر آنکه به خانه‌هایشان آمد و حق خود را بر ایشان یادآور شد و آنان را برای یاری خویش فراخواند ولی جز چهل و چهار نفر، کسی از آنان دعوت او را قبول نکرد. حضرت به آنان دستور داد هنگام صبح با سرهای تراشیده و در حالی که اسلحه‌هایشان را به همراه دارند بیایند و با او بیعت کنند که تا سرحد مرگ استوار بمانند.
وقتی صبح شد جز چهار نفر کسی از آنان نزد او نیامد. سلیم می‌گوید: به سلمان گفتم: چهار نفر چه کسانی بودند؟ گفت: من و ابوذر و مقداد و زبیر بن عوام. امیرالمؤمنین (ع) در شب بعد هم نزد آنان رفت و آنان را قسم داد. گفتند: «صبح نزد تو می آئیم». ولی هیچ یک از آنان غیر از ما نزد او نیامد. در شب سوم هم نزد آنان رفت ولی غیر از ما کسی نیامد. (9) حال آیا می‌توان به واسطه حرکات و اعمال امام علی (ع) باز هم کسی بگوید امام علی (ع) برای امر خلافت دست به هیچ کای نزد و با خلفاء همراه بود و بیعت با ابوبکر را بدون اجبار پذیرفت و این خود قبول خلافت آنان است؟

اتمام حجت امیرالمؤمنین (ع) با فضائلش

وقتی که علی (ع) را به نزد ابوبکر رسانیدند عمر به صورت اهانت آمیزی گفت:
«بیعت کن و این اباطیل رارها کن»! علی (ع) فرمود: اگر انجام ندهم شما چه خواهید کرد؟ گفتند: تو را با ذلت و خواری می‌کشیم! فرمود: در این صورت بندۀ خدا و برادر پیامبرش را کشته‌اید! ابوبکر گفت: بندۀ خدا بودن درست است ولی به برادر پیامبر بودن اقرار نمی‌کنیم! فرمود: آیا انکاری می‎کنید که پیامبر (ص) بین من و خودش برادری قرار داد؟ گفتند: آری! و حضرت علی (ع) این مطلب را سه مرتبه برایشان تکرار کرد.
سپس حضرت رو به آنان کرد و فرمود: ای گروه مسلمانان و ای مهاجرین و انصار شما را به خدا قسم می‌دهم که آیا در روز غدیر خم از پیامبر (ص) شنیدید که آن مطالب را می‌فرمود و در جنگ تبوک نیز اینچنین می‌فرمود. سپس علی (ع) آنچه پیامبر (ص) علنی برای عموم مردم درباره او فرمود بود چیزی باقی نگذاشت مگر آنکه برای آنان یادآور شد (و مردم دربارۀ همۀ آن‌ها اقرار کردند و) گفتند بلی به خدا قسم. (10)

حدیث جعل کردن ابوبکر

وقتی ابوبکر ترسید مردم علی (ع) را یاری کنند و مانع او شوند پیش دستی کرد و خطاب به حضرت گفت: آنچه گفتی حق است که با گوش خود شنیده‌ام و فهمیده‌ام و قلب‌هایمان آن را در خود جای داده است، و لکن بعد از آن من از پیامبر شنیدم که می‌گفت: «ما اهل بیتی هستیم که خداوند ما را انتخاب کرده و ما را بزرگوار داشته و آخرت را برای ما بر دنیا ترجیح داده است و خداوند برای ما اهل بیت نبوت و خلافت را جمع نخواهد کرد. (11)»

افشای اسرار اصحاب صحیفه ملعونه توسط علی (ع)

علی (ع) فرمود: آیا کسی از اصحاب پیامبر هست که با تو در این مطلب حضور داشته؟ عمر گفت: خلیفۀ پیامبر راست می‌گوید: من هم از پیامبر شنیدم علی (ع) به آنان فرمود: وفا کردید به صحیفۀ ملعونه‎ای که در کعبه بر آن هم پیمان شدید که اگر خداوند محمد را بکشد یا بمیرد امر خلافت را از ما اهل بیت بگیرید.
ابوبکر گفت: از کجا این مطلب را دانستی؟ ما تو را از آن مطلع نکرده بودیم! حضرت فرمود: ای زبیر و تو ای سلمان و تو ای اباذر و مقداد شما را به خدا و به اسلام می‌پرسم آیا از پیامبر صلی الله علیه و آله نشنیدید که در حضور شما می‌فرمود: «فلانی و فلانی تا آنکه حضرت همین پنج نفر را نام برد ما بین خود نوشته ای نوشته‌اند و در آن هم پیمان شده‌اند و بر کرای که کرده‌اند هم قسم خورده‌اند که اگر من کشته شوم یا بمیرم …؟ آنان گفتند: آری ما از پیامبر (ص) شنیدیم که این مطلب را به تو می‌فرمود: »که آنان بر آنچه انجام دادند معاهده کرده و هم پیمان شده‌اند و در بین خود قراردادی نوشته‌اند که اگر من کشته شوم یا مردم، بر علیه تو ای علی متحد شوند و این خلافت را از تو بگیرند. تو گفتی: پدر و مادر فدایت یا رسول الله، هرگاه چنین شد دستور می‌دهی چه کنم؟ حضرت رسول خدا (ص) فرمود: اگر یارانی بر علیه آنان یافتی با آن‌ها جهاد کن و اعلام جنگ نما و اگر یارانی نیافتی خون خود را حفظ نما. علی (ع) فرمود: به خدا قسم اگر آن چهل نفر که با من بیعت کردند و خامی نمودند در راه خدا با شما جهاد می‌کردم. ولی به خدا قسم بدانید که احدی از نسل شما تا روز قیامت به خلافت دست پیدا نخواهدکرد. (12)
«آری اگر فعالیت‌های امام (ع) درباره نبود، چه بسا آیندگان دربارۀ خلیفۀ بلافصل بودن امیرالمؤمنین (ع) شک می‌کردند و این احتمال قوت می‌گرفت که رسول خدا (ص) اصرار خود بر خلافت امیرمؤمنان را نسخ کرده است.» (13)
«آن حضرت به نیکی دریافته بود که سکوت مطلق ممکن است با توجه به حجم گسترده تبلیغات دستگاه کودتا در افکار عمومی به عنوان تأئید حادثۀ سقیفه قلمداد شود و برای مردم آن روزگار و همیشۀ تاریخ دلیلی بر حقانیّت حاکمان کودتا شمرده شود. پس می‌بایست سکوت را شکست.» (14)
در این مسئله یاران نزدیک حضرت او را همراهی می‌کردند و بعضی از صحابه نزدیک پیامبر چون سلمان، ابوذر، خالد، ابن سعید، ابوایوب، انصاری، عثمان بن حنیف، براء بن عازب درمسجد مدینه رسماً حمایت گسترده ای ازحق علی بن ابیطالب (ع) کردند و ما یک نمونه را به طور خلاصه بیان می‎کنیم؛ «سلمان می‌گوید: چون با اجبار از من بیعت گرفتند چنین گفتم: »بقیه روزگار را ضرر و هلاکت ببینید آیا می‌دانید با خود چه کرده‌اید؟ کار درست کردید و به خطا رفتید با سنت آنان که قبل از شما بودند که تفرقه و اختلاف می‌نمودند درست و مطابق انجام دادید و از دست پیامبرتان خطا رفتید که خلافت را از معدنش و از اهلش خارج ساختید. پس سلمان در ادامه می‌گوید: ای عمر! از پیامبر (ص) شنیدم که می‌فرمود: «برابر گناه همۀ امتش تا روز قیامت و برابرعذاب همۀ آنان بر گردن تو و رفیقت که با او بیعت کردی خواهد بود» (15)
این سخنان سلمان و دیگر یاران علی (ع) به گونه ای صریح و گویا بود که ابوبکر سه روز از خانه بیرون نیامد، تا سرانجام در روز سوم، شمار بسیاری از هواخواهانش با شمشیر کشیده او را از خانه بیرون آوردند و به منبر نشاندند و دیگران را با شمشیر تهدید کردند که دیگر حق ندارند مانند آن سخنان را به زبان آورند. پس از ان بود که احدی جرئت نکرد سخن بگوید. (16)
تمام شواهد تاریخی حاکی از آن است که آن حضرت (ع) جهت اعادۀ حقّ غصب شدۀ خویش از انجام هرگونه اقدامی که برای ایشان امکان پذیر بود و شرایط زمانی اجازۀ آن را می‎داد، کوتاهی نفرمودند چه رسد به این که بخواهند هیچ سخنی از حقّ خلافتشان به میان نیاید؟ اما آنچه که باعث شد که امام علی (ع) نتوانند حق خود را بازگردانند کوتاهی امام (ع) یا کنارگذاردن حق خویش نبود بلکه عدم یاری مسلمانان سبب شد که حضرت نتوانند به موفقیت دست یابند. اگر در این راستا حضرت با مخالفان خود در مخالفتش پافشاری و اصرار می‌ورزید نه تنها کنار زدن ابوبکر امکان پذیر نبود بلکه جان خود را به خطر می‌انداخت.
بنابراین امام (ع) هرگز از ادّعای خود که حکومت اسلامی حق قطعی وی بوده، دست برنداشته بلکه ترک مبارزه مسلحانه را بکار بردند. بدیهی است که با نشان دادن این مواضع جای تأملی برای کسی در این زمینه باقی نمی‌ماند تا آنکه با گفتار ناآگاهانه خود لب باز کند و بگوید امیرالمؤمنین (ع) خلافت را که حق خود بودواگذار کرده و لب به اعتراض مخالفان نگشود.
گوشه ای دیگر از احقاق حق غصب شده توسط علی (ع)
امام علی (ع) در دفاع از حریم امامت و ولایت الهیّه خود در موارد زیادی از واقعۀ غدیر خم را یادآور می‌شود؛ روزی که در آن پیامبر (ص) ایشان را به عنوان رهبر بعد از خود نصب کردند. امام درمیان جمعی از أصحاب پیامبر که خلفاء نیز در بین آن‌ها بودند، جریان غدیر را یادآور شده و فرمودند:
لذلک أقامَنی لَهُم إماماً وَ أخبرَهم بِهِ به غدیرِ خُمٍّ
رسول خدا (ص) در روز غدیر خم مرا رهبر و امام مردم معیّن نمود.
وای! وای بر آن کس که در قیامت خدا را در حالی که دامنش آلوده به ظلم به من باشد، ملاقات کند. هنگامی که خواستند به زور از امام (ع) برای ابوبکر بیعت بگیرند، جریان غدیر را یادآور شد و در این باره از مردم اعتراف گرفت، همانگونه که درجریان شورائی که از طرف عمر برای جانشینی بعد از وی تشکیل شد و نیز در زمان عثمان به حدیث غدیر استدلال فرمود.
در اینجا به برخی از سخنان حضرت علی (ع) که رهبری پس از پیامبر (ص) راحقّ بالفعل خود دانسته و غصب آن را ظلم به خویش می‌داند اشاره می‌کنیم:
«… از زمان رحلت رسول اکرم (ص) همواره حقّ مسلّم من، ازمن سلب شده است.» (17)
«شخصی در حضور جمعی به امام (ع) گفت: ای پسر ابوطالب! تو بر امر خلافت حریصی! حضرت در جواب فرمود: بلکه شما از من به خلافت حریص ترید درحالی که از نظر شرایط و موقعیّت بسیار از آن دورترید و من برای خلافت سزاوارتر و نزدیک‌ترم. من حقّ خود را می‌طلبم که شما میان من و آن مانع هستید و می‌خواهید مرا از آن منصرف سازید» (18)
همچنین در روز شوری امام (ع) به حاضرین گوشزد نمود: حکومت اسلامی حقّ من است که اگر به من واگذار شود خواهم گرفت… پس امام (ع) خلافت را حقّ مسلّم خود دانسته و حکومت خلفای ثلاثه را غصب حقّ قطعی خود می‌داند …
نتیجه
چنانچه می‌دانید در فرصت‌های مناسب دشمنان ولایت علی (ع) با قلم‎فرسایی‌های متعدد خود شبه‌افکنی‌های را پیرامون امر ولایت علی (ع) به کار می‌برند که از این میان می‌گویند اگر امامت و خلافت حق حضرت علی (ع) بود، چرا اعتراض نکرد؟ که ما در این مقاله به تحلیل این مطلب پرداخته و گفتیم که امیرالمؤمنین (ع) حتی یک لحظه هم از حق الهی خویش غافل نبودند بطوریکه امام علی (ع) برای آنکه بر مسلمین اتمام حجّت شود و بعدها کسی اعتراض نکند برای احقاق حق خود و اعتراض به دستگاه ظالم و حاکم به در خانه های مسلمانان مدینه رفتند و آن‌ها را به یاد سفارشات پیامبر صلی الله علیه و آله در زمینه خلافت بعد از او انداختند و از آن‌ها برای ارجاع رهبری به مسیر اصلی‌اش کمک و یاری خواستند. که این‌ها خود نشانۀ اعتراضات صریح امیرالمؤمنین به دستگاه حاکم بود پس نتیجه می‌گیریم که آن کسانی که چنین شبهاتی را مطرح می‎نمایند به دو صورت می‌توان حالات آن‌ها را متصور شد؛ یکی آنکه یا در توهمات تاریخی خویش به سرمی‎برند و نسبت به تاریخ در جهل و گمراهی‌اند یا اینکه علاوه بر جهالت، عنادورزی با تشیع و اسلام دارند که هر دو گروه در خسران مبین به سر می‌برند. زیراتاریخ پر است از گفتارهای اعتراض‌آمیز امیرالمؤمنین در مناسبت‌های مختلف با غاصبان حق خود.

پی نوشت ها :

منبع : راسخون
1. نهج البلاغه، خطبه 3.
2. مجله مبلغان، ش 83، آبان ماه، ص 19، امیرالمؤمنین دفاع از حقّ خود، ص 18.
3. نهج البلاغه، خطبه 2.
4. مجله مبلغان، شماره 83، ص 22.
5. نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 67.
6. مشروعیت سقیفه، داودی، سعید، ص 38.
7. الامامه و السیاسه، ج 1، ص 33، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 126.
8. الاماه و السیاسه، ج 1، ص 12 و 11 با تلخیص.
9. کتاب سلیم بن قیس، ص 222.
10. اسرار آل محمد علیهم السلام، ص 231.
11. همان.
12. اسرار آل محمد، ص 238.
13. دانشنامه روابط سیاسی حضرت علی (ع) با خلفاء، علی لباف، ص 17.
14. همان.
15. اسرار آل محمد، ص 239.
16. سیدحسن فاطمی: مقاله «سقیفه» مندرج در دانشنامۀ امام علی (ع)، ج 8، ص 458؛ به نقل از احتجاج طبرسی، ج 1، ص 186ـ199.
17. سیدرضی، نهج البلاغه، خطبه 6.
18. همان منبع، خطبه 172.
منابع و مآخذ
1. نهج البلاغه.
2. دانشنامه روابط سیاسی حضرت علی (ع) با خلفاء، لباف، علی، نشر منیر، چاپ ششم، 1387، قم.
3. مشروعیت سقیفه، داودی، سعید، نشر امام علی بن ابیطالب، چاپ اول، 1388، قم.
4. الامامه و السیاسه، ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینوری، نشر دارالأضواء، بیروت، چاپ اول، 1410 ق.
5. مجله مبلغان، شماره 83، مهر 1385 ه. ش.
6. اسرار آل محمد علیهم السلام، نشر دلیل، چاپ هفتم، 1379 ه. ش.
7. نرم افزار نورالسیره، مرکز تحقیقات علوم اسلامی قم.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید