عصر غیبت (6) قیام های علویان

عصر غیبت (6) قیام های علویان

نویسندگان : پور سید آقایی ، جباری ، عاشوری ، حکیم

8 – قیام هاى علویان
در این دوره ، قیام هاى متعددى توسط ((علویان )) و با شعار و طرفدارى (( رضاى آل محمد)) (صلوات الله علیه ) در اطراف و اکناف کشور اسلامى به وقوع پیوست که در حقیقت ، فریاد اعتراضى بود به ظلم و ستم خلفا به توده مردم عموما، و به آنها خصوصاقبل از این که به توضیح بیشتر این قیام ها بپردازیم ، مناسب است به گوشه اى از ظلم و بیداد و انواع شکنجه هایى که خلفا نسبت به این دسته از مردم روا مى داشتند، اشاره کنیم .
((متوکل )) رسما اظهار انزجار و تنفر از ((ذریه على علیه السلام )) و ((علویین )) مى کرد. آل ابى طالب در زمان او مصائبى را متحمل شدند که در عهد هیچ یک از خلفاى ستمگر پیشین ندیده بودند. او ((علویان )) را در محاصره اقتصادى قرار داد و رسما هرگونه احسان و نیکى در حق آنان را منع کرد و متخلفان را به سختى کیفر مى داد(145) ، مردم نیز از ترس کیفرهاى او از هر نوع کمک و یارى به آنان خوددارى مى کردند، فقر و تهیدستى آنان به حدى رسید که در اختیار گروهى از زنان علوى ، تنها یک پیراهن بود و آنان به ترتیب آن را به تن کرده و نماز مى خواندند و سپس به دیگرى مى دادند و خود عریان پشت دستگاه نخ ‌ریسى مى نشستند(146) .
در همان زمان ((متوکل )) میلیون ها دینار خرج عیاشى هاى خود مى کرد و اموال بى حسابى به رقاصه ها، دلقک ها و آوازخوانان مى داد.
(( ابوبکر خوارزمى )) نویسنده بزرگ (( آل بویه )) ، متوفاى (383 یا 393) طى نامه اى که در آن ، سختگیرى هاى ((عباسیان ))نسبت به ((علویان )) را شرح مى دهد و انگشت روى جنایت هاى ((متوکل )) مى گذارد، مى نویسد:
((پیشوایى از پیشوایان هدایت و سیدى از سادات خاندان نبوت از دنیا مى رود، کسى جنازه او را تشییع نمى کند و قبر او گچکارى نمى شود. اما چون دلقک و مسخره اى ، و یا بازیگرى از (( آل عباس )) مى مرد، تمام عدول (عدول دارالقضاء) و قاضیان ، در تشییع جنازه او حاضر مى شوند و قائدان و والیان براى او مجلس عزادارى به پا مى دارند! دهریان و سوفسطائیان از شر ایشان (آل عباس ) در امانند، لیکن آنها هر کس را شیعه بدانند به قتل مى رسانند، هر کس نام پسرش را ((على ))بگذارد خونش را مى ریزند.
…((علویان )) را از یک وعده خوراک ، منع کنند، در حالى که خراج … به مصرف … میرسد. (( متوکل عباسى ))12000 کنیز داشت ، اما سیدى از سادات اهل بیت فقط یک کنیز (خدمتکار) ((زنگى )) یا ((مسندى )) دارا بود… یک وعده خوراک و یک جرعه آب را از اولاد فاطمه سلام الله علیه دریغ مى دارند. قومى که خمس بر آنان حلال و صدقه حرام است و گرامى داشتن و دوستى نسبت به ایشان واجب است ، فقر، مشرف به هلاکت هستند؛ یکى شمشیر خود را گرو مى گذارد و دیگرى جامه اش را مى فروشد. آنان گناهى ندارند جز این که جدشان (( نبى )) و پدرشان (( وصى )) و مادرشان (( فاطمه )) و مادر مادرشان (( خدیجه )) و مذهبشان ایمان به خدا و راهنمایشان قرآن است ، من چه بگویم درباره قومى که تربت امام حسین علیه السلام را شخم زدند و در محل آن زراعت کردند و زائران قبرش را به شهرها تبعید نمودند.)) (147)
(( متوکل )) به حاکم خود در ((مصر)) دستور داد با ((علویان )) بر اساس قواعد زیر برخورد کند :
به هیچ یک از علویان هیچ گونه ملکى داده نشود، نیز اجازه اسب سوارى و حرکت از ((فسطاط))به شهرهاى دیگر داده نشود.
چنانچه دعوایى مابین یک علوى و غیر علوى صورت گرفت ، قاضى نخست به سخن غیر علوى گوش دهد و پس از آن بدون گفت و گو با علوى آن را بپذیرد(148) .
((متوکل )) ، ((علویان ))را از زیارت قبر امام حسین علیه السلام و نزدیک شدن به ((کوفه ))باز داشت . او همچنین شیعیان آنها را از رفتن در این مشاهد مشرفه ممنوع نمود و دستور داد: مزار امام حسین علیه السلام را نابود و اثرى از آن باقى نگذارند، به دستور او آنجا را با گاوآهن شخم زدند و کشت نمودند(149) .
او قبر امام حسین علیه السلام را به آب بست ، لیکن آب به گرد قبر حلقه زد و آنجا را فرا نگرفت ، لذا از آن پس ((حائر))نامیده شد.(150)
هر کسى را که به او نسبت طرفدارى و دوستدار على علیه السلام و خاندان او مى دادند، نابود کرده مالش را مصادره مى کرد.(151)
کینه و حسادت او نسبت به امام امیرالمؤ منین علیه السلام تا حدى بود که یکى از ندیمانش در مجلس او متکایى روى شکم خود، زیر لباسش ‍ مى بست و سر خود را که موهایش ریخته بود برهنه مى کرد و در برابر ((متوکل ))به رقص مى پرداخت و آوازخوانان ، همصدا چنین مى خواندند: ((این مرد تاس گنده آمده تا خلیفه مسلمانان شود))و مقصودشان از این جمله ، على علیه السلام بود. ((متوکل ))نیز شراب مى خورد و خنده مستانه سر مى داد(152) .
از ((متوکل ))که بگذریم دیگر خلفاى عباسى نیز علاوه بر ظلم هاى فراوان به علویان و شیعیان ، تا خون ائمه علیهماالسلام را نریختند آرام نگرفتند.
دوران زندگانى ائمه شیعه در این دوران بسیار کوتاه بود و خیلى زود به دست خلفاى عباسى به شهادت مى رسیدند. امام جواد علیه السلام 25 سال ، امام هادى علیه السلام 41 سال و امام عسکرى علیه السلام 28 سال ، بیشتر زندگانى نکردند. اینها نشانه این است که خلفاى عباسى تا چه اندازه از امامان شیعه علیهماالسلام بیم داشتند و با این که هیچ مدرکى از آنها درباره مشارکت شان در نهضت ها، قیام ها و فعالیت ها نمى توانستند به دست آوردند، ولى با این حال آنها را مى کشتند.
ما در این مختصر از نقش ائمه علیهماالسلام در برخى از این نهضت ها براى ایجاد تزلزل در پایه هاى خلافت عباسى و یا کاهش فشار و ظلم آنان به علویان و دیگر توده هاى مردم و نیز دستاوردها و ثمرات این قیام ها و یا دیگر مسائلى که مربوط به این نهضت ها و قیام ها است مى گذاریم (153) و تنها به فهرستى از قیام ها و نام رهبران آن ، از آغاز خلافت ((معتصم ))تا آخر خلافت ((معتمد))که بیش از ((نیم قرن ))به طول کشیده ، اکتفا مى کنیم .
1- قیام ((محمد بن قاسم ))(بن على بن عمر بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب علیه السلام ). کنیه او ((ابوجعفر))و در نزد مردم ، مشهور و ملقب به ((صوفى ))بود؛ زیرا همیشه جامه اى از پشم سفید مى پوشید. اهل علم و دین و زهد، و اخلاقى پسندیده بود، در گفتار همیشه جانب عدل و توحید را مى گرفت ، و طرفدار فکر ((زیدیه جارودیه ))(154) بود.
در ایام ((معتصم ))در ((طالقان ))قیام کرد و پس از وقایعى که بین او، و ((عبدالله طاهر)) (155) پیش آمد در سال (219 ه‍) ((عبدالله بن مظاهر)) او را گرفت و به نزد ((معتصم ))فرستاد. او مردم را به ((رضاى آل محمد))(صلوات الله علیه ) دعوت مى کرد(156) ، عده اى از پیروان او معتقدند: او با ((سم ))کشته شده و عده اى دیگر از ((زیدیه ))معتقد به امامت او شدند. بسیارى از همان ها که معتقدند: او نمرده بلکه زنده است و روزى خروج خواهد کرد و جهان را پر از عدل مى کند همچنان که پر از جور شده و او ((مهدى ))این امت است (157) .
2 – قیام ((محمد بن صالح ))(بن عبدالله بن موسى بن عبدالله بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب علیه السلام ). کنیه او ((ابو عبدالله ))و از جوانمردان ، جنگجویان ، شجاعان و شاعران ((آل ابى طالب ))است . وى در محلى به نام ((سویقه ))(مکانى نزدیک مدینه که آل على بن ابى طالب آنجا سکونت داشتند) بر ((متوکل ))خروج کرد. ((متوکل )) ، ((ابو ساج ))را با سپاهى بزرگ به جنگ او فرستاد، ((ابو ساج ))او را شکست داد و ((سویقه ))را خراب و بسیارى از اهل آنجا را کشت و تعدادى را نیز اسیر کرد و ((محمد بن صالح ))را به ((سامرا))فرستاد. وى در آنجا به دستور ((متوکل ))زندانى شد(158) .
3 – قیام ((یحیى بن عمر))(بن یحیى بن حسین بن زید بن على بن حسین بن على بن ابى طالب علیه السلام )، کنیه او ((ابو الحسن ))بود. او در سال (250 ه‍) در ایام خلافت ((مستعین ))در ((کوفه ))قیام کرد و مردى زاهد، متقى ، عابد، عالم (159) ، بسیار شجاع و جنگجو، و داراى بدنى محکم و قلبى قوى بود(160) . او قبل از زیارت قبر امام حسین علیه السلام رفت و زوار را از قصد خود آگاه کرد و آنگاه داخل ((کوفه ))شد و قیام خود را علنى کرد(161) .
برخى از مورخان علت قیام او را تنگدستى و مشقتى مى دانند که از جانب ((متوکل ))و ((ترک ها))به وى رسیده بود(162) . در حالى که ((ابو الفرج اصفهانى ))در ((مقاتل الطالبیین ))خبرى را از او نقل مى کند که به روشنى نشان مى دهد او فقط براى رضاى خداوند سبحان ، قیام کرده ، و جز آن هدفى نداشته است (163) . او در ((کوفه ))مردم را به ((رضاى آل محمد)) (صلوات الله علیهم ) دعوت مى کرد، عده زیادى به او پیوستند و به او بسیار علاقه مند بودند. توده مردم ((بغداد))او را به عنوان ((ولى )) برگزیدند، در حالى که سابقه ندارد مردم ((بغداد))غیر او، کس دیگرى را به ولایت قبول داشته باشند. جمعى از اهالى سرشناس ((کوفه ))که خردمند و با تدبیر بودند، با او بیعت کردند.
((حسین بن اسماعیل ))با او جنگید و این مرد بزرگ علوى را کشت و سرش را به ((سامرا))براى ((مستعین ))فرستاد؛ او هم پس از مدتى آن را به ((بغداد))فرستاد، تا در آنجا نصب شود و مردم مشاهده کنند، اما از ترس مردم چنین کارى صورت نگرفت (164) .
مردم در اثر عشق و علاقه اى که به او داشتند در مرگش ضجه مى زدند و بزرگ و کوچک برایش اشک ریختند و در مصیبت او اشعار زیادى سرودند(165) تا آنجا که ((ابو الفرج اصفهانى ))مى گوید: ((من نشنیده ام که براى احدى عزادارى شده باشد و یا بیش از آن اندازه که شعر در مصیبت او سروده شد درباره دیگرى سروده شده باشد(166) .))
4 – قیام ((حسن بن زید))(بن محمد بن اسماعیل بن حسن بن زید بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب علیه السلام ). او در سال (250 ه‍) در ((طبرستان ))قیام کرد و آنجا را به تصرف خود درآورد. سپس به ((آمل ))و ((رى ))حمله برد و آنها را نیز به تصرف خود در آورد. پس از آن در سال (257 ه‍)، از ((طبرستان ))به ((گرگان ))حمله برد و آنجا را بعد از جنگ هاى زیاد، کشتارهاى فراوان گرفت و همان طور تا هنگام مرگش ‍ در سال (270 ه‍) در دستش بود. پس از او برادرش ((محمد بن زید)) جانشین او شد، او هم در سال (277 ه‍) ((دیلم ))را گرفت . این دو برادر هر دو، مردم را به ((رضاى آل محمد))(صلوات الله علیهم ) دعوت مى کردند. ((حسن بن زید))مردى فقیه ، ادیب ، بسیار بخشنده و کریم بود(167) .
5 – قیام ((حسن بن على حسنى ))معروف به ((اطروش )) . او پس از ((محمد بن زید))بر ((طبرستان ))حکومت کرد و پس از او، فرزندش و سپس ((حسن بن قاسم ))که به دست ((اسفار))در ((طبرستان )) کشته شد. این سه تن به ((رضاى آل محمد))(صلوات الله علیهم ) دعوت مى کردند(168) .
6 – قیام ((محمد بن جعفر بن حسن )) ، او در سال (250 ه‍) در ((رى )) قیام کرد و مردم را به ((حسن بن زید))حاکم ((طبرستان ))دعوت نمود. وى در جنگى که با اهل ((خراسان ))کرد شکست خورد و اسیر شد. او را به ((نیشابور)) ، نزد ((محمد بن عبدالله بن طاهر))بردند. او هم ، وى را به زندان انداخت و در زندان بود تا درگذشت (169) .
7 – قیام ((احمد بن عیسى ))(بن على بن حسن بن على بن حسین بن على بن ابى طالب علیه السلام ). او به انفاق یکى دیگر از علویین به نام ((ادریس بن موسى ))(بن عبدالله بن موسى بن عبدالله بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب علیه السلام ) پس از ((محمد بن جعفر))- سابق الذکر- در روز عرفه ، سال (250 ه‍) پس از نماز عید در ((رى ))قیام کرد و مردم را به ((رضاى آل محمد))(صلوات الله علیهم ) دعوت نمود. او با سپاه ((محمد بن طاهر))جنگید و او را شکست داد و بر وى استیلا یافت (170) .
8 – قیام ((حسن بن اسماعیل ))(بن محمد بن عبدالله بن على بن حسین بن على بن ابى طالب علیه السلام ). مشهور به ((کرکى ))یا ((کوکبى ))او در سال (250 ه‍) در ((قزوین ))و ((زنجان ))قیام کرد و عمال حکومت را از آنجا راند(171) وى سپس در سال (252 ه‍) به اتفاق ((صاحب دیلم ))و ((عیسى بن احمد بن علوى ))به ((رى ))حمله کرد و بر آنجا تسلط یافت . اهل ((رى ))به 000/000/2 درهم با آنان مصالحه کردند که دست از آنجا بردارند و آنها هم پذیرفتند(172) و بالاخره در سال (253 ه‍) ((موسى بن بغا))در ((قزوین ))با او جنگید و او را شکست داد. ((کرکى ))به ((دیلم ))گریخت (173) .
9 – قیام ((حسین بن محمد))(بن حمزه بن عبدالله بن حسن بن على بن ابى طالب علیه السلام ). او در سال (251 ه‍) در ((کوفه ))قیام کرد و حاکم خلیفه را از آنجا تبعید نمود. ((مستعین )) ، ((مزاحم بن خاقان ))را براى سرکوبى او فرستاد، وى بر مردم ((کوفه ))غالب آمد و دستور داد، آن شهر را به آتش بزنند. 7 بازار در آن شهر سوخت .
((مسعودى ))مى گوید: چون طرفدارانش او را تنها گذاشتند، وى مخفى شد(174) .
10 – قیام ((محمد بن جعفر))(بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن علب بن ابى طالب علیه السلام ). او جانشین ((حسین بن محمد))- سابق الذکر – است که پس از وى در ((کوفه ))قیام کرد. ((محمد بن طاهر))با او خدعه کرد و وى را به عنوان حاکم ((کوفه ))برگزید. اما همین که بر او قدرت یافت ، جانشین ((ابوالساج ))او را گرفت و به ((سامرا)) فرستاد، و تا هنگام مرگ در زندان بود(175) .
11 – قیام یک شخص علوى (نام او معلوم نیست ). او در سال (251 ه‍) در محل ((نینوا))از سرزمین ((عراق ))قیام کرد.
((هشام بن ابى دلف ))در ماه رمضان با او جنگید، گروهى از پیروان علوى کشته شدند و خود او نیز به ((کوفه ))گریخت (176) .
12 – قیام ((اسماعیل بن یوسف ))(بن ابراهیم بن عبدالله بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب علیه السلام ). او در سال (251 ه‍) در ((مکه )) قیام کرد. او در همان سال مرد، و برادرش ((محمد بن یوسف ))که 20 سال بزرگ تر از او بود جانشین وى شد. مردم ((مکه ))به واسطه او به مشقت و سختى هاى زیادى گرفتار شدند. ((معتز)) ، ((ابو الساج ))را به جنگ ((محمد بن یوسف ))فرستاد. جمعیت زیادى از سپاه ((محمد بن یوسف ))کشته شدند و خود او از ((مکه ))گریخت و به ((یمامه )) و ((بحرین ))رفت و بر آنجا تسلط یافت (177) . در جنگى که بین ((اسماعیل بن یوسف ))و اهل ((مکه ))رخ داد، برادر ((اسماعیل )) ، ((حسن بن یوسف ))و نیز ((جعفر بن عیسى بن اسماعیل بن جعفر بن ابراهیم بن محمد على بن عبدالله بن جعفر بن ابى طالب علیه السلام )) کشته شدند(178) .
13 – قیام ابن موسى بن عبدالله (بن موسى بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب علیه السلام ). او پس از ((اسماعیل بن یوسف ))در ((مدینه )) قیام کرد(179) .
14 – قیام ((على بن عبدالله طالبى ))معروف به ((مرعشى )) . او در سال (251 ه‍) در ((آمل ))قیام کرد و ((اسد بن جندان ))با او به جنگ پرداخت و او شکست داد و داخل شهر ((آمل ))شد(180) .
15 – قیام ((احمد بن محمد))(بن عبدالله بن ابراهیم بن طباطبا). وى در سال (255 ه‍) در محلى بین ((برقه ))و ((اسکندریه ))قیام کرد و ادعاى خلافت نمود. ((احمد بن طولون ))(امیر مصر) براى سرکوبى او لشکر فرستاد. بین آن دو جنگى در گرفت و پیروان ((ابن طباطبا))منهزم شدند. او پس از پایدارى و دلیرى زیاد کشته شد. سر او را به ((مصر)) ، نزد ((ابن طولون ))بردند(181) . او هم سر را براى ((معتمد))فرستاد(182) .
16 – قیام ((على بن زید))و ((عیسى بن جعفر))علوى ، این دو (به اتفاق هم ) در سال (255 ه‍) در ((کوفه ))قیام کردند. ((معتز))لشکرى بزرگ را به جنگ آنها فرستاد. آن دو به علت پراکنده شدن اصحابشان از گرد آنان ، شکست خوردند(183) .
17 – قیام ((على بن زید))(بن حسین بن عیسى بن زید بن على بن حسین بن على بن ابى طالب علیه السلام ). او مجددا به تنهایى در سال (256 ه‍) در ((کوفه ))قیام کرد و آنجا را تصرف نموده و نایب خلیفه را از آنجا بیرون راند. و آنگاه خود را در آنجا مستقر شد. ((معتمد))خلیفه وقت ، سپاهى گران به جنگ او فرستاد. این سپاه بالاخره پس از مدتى که در تعقیب این علوى بود او را یافته و با او جنگید و او را شکست داد. علوى کشته شد و تعدادى از سپاه او نیز کشته و تعدادى اسیر شدند(184) .
18 – قیام ((ابراهیم بن محمد))(بن یحیى بن عبدالله بن محمد بن على بن ابى طالب علیه السلام ). معروف به ((ابن صوفى )) ، او در سال (256 ه‍) در ((مصر))قیام کرد و شهر ((اسنا))را اشغال و غارت نمود. فتنه او دیگر شهرها را در برگرفت . سپس ((احمد بن طولون ))(حاکم مصر) لشکرى به جنگ او فرستاد. اما ((ابن صوفى ))آن را شکست داد. ((ابن طولون ))لشکر دیگرى به طرف او فرستاد. جنگ شدیدى بین طرفین واقع شد، این بار ((ابن صوفى ))شکست خورد و عده زیادى از یارانش کشته شدند. وى فرار کرد و داخل بیشه ها و جنگل ها خود را مخفى نمود(185) و در آنجا بود تا سال (259 ه‍) که دوباره در ((مصر))قیام کرد و مردم را به سوى خود دعوت نمود. جمع زیادى به او پیوستند. ((ابن طولون ))این بار نیز سپاهى را به جنگ او فرستاد و او را شکست داد. او به ((مکه )) گریخت ، والى آنجا او را دستگیر کرد و به نزد ((ابن طولون ))فرستاد. ((ابن طولون ))هم او را در شهر گرداند و سپس مدتى زندانى اش کرد. بعدها او را آزاد کرد. ((ابن صوفى ))پس از آزادى از زندان به ((مدینه )) رفت تا هنگام مرگش در همان جا ماند(186) .

9 – خود مختارى مناطق تحت نفوذ
آنچه تاکنون از وضعیت سیاسى ((عباسیان ))آورده شد، مربوط به اوضاع داخلى آنان بود. در رابطه با وضعیت سیاسى آنان در کشورها و مناطق تحت نفوذ آنان نیز مى توان به دو ویژگى اشاره کرد؛ یکى از آن دو، ((خودمختارى ))مناطق و کشورهاى تحت نفوذ خلفاى عباسى است ، به طورى که بسیارى از عمال دولت وسیع اسلامى ، مقید به ارتباط و وابستگى با پایتخت و حکومت مرکزى نبودند و چنانچه مایل بودند مطیع ، و گرنه دم از استقلال مى زدند و با دیگران به جنگ مى پرداختند، و این موضوع بستگى به میزان خواست و علاقه آنها در کشورگشایى و توسعه شهرها داشت (187) .
در اینجا نگاهى خواهیم داشت به وضعیت ((اندلس )) ، ((شمال آفریقا))(تونس و مناطق دیگر)، ((ایران )) ، ((مصر))و برخى دیگر از شهرها و مناطق تحت نفوذ ((عباسیان )) .

اندلس
بدون شک ، وضع ((اندلس ))از روشن ترین مصادیق جریان نامبرده است . ((اندلس ))نه تنها در این دوره ، تحت نظر ((عبد الرحمن بن الحکم اموى ))(206-238 ه‍/ 852-886 م ) از جهت خلافت ، مستقل بود که قبل و بعد از آن هم مستقل بود(188) و فقط ((عبد الرحمن اول )) مشهور به ((الداخل ))مدتى ، حدود بیست ماه (189) اسم خلیفه عباسى را در خطبه هاى خود مى آورد، اما در همان موقع هم کاملا مستقل بود و خلفاى عباسى در آنجا نفوذى نداشتند(190) .

شمال آفریقا (تونس و دیگر مناطق )
((شمال آفریقا))تا اندازه اى زیر فرمان امراى ((آل اغلب )) ، خود مختار بود(191) به طورى که اسم خلیفه عباسى به جز در خطبه ها، و نقشش به جز در سکه ها، حضور نمودى دیگر نداشت (192) . این وضع ادامه داشت تا سرانجام با شمشیر ((ابو عبدالله ))جد ((فاطمیین )) ، که حکومت ((مهدى آفریقایى ))را در آنجا تاسیس کرد، از پاى در آمد و حکومت ((اغالبه )) به سال (296 ه‍) پایان یافت (193) در این گیر و دارها، حکومت ((سامرا))یا ((بغداد))در آنجا هیچ گونه نقشى نداشت .

ایران
در زمان ((معتصم )) ، ((فارس ))و ((ماوراءالنهر)) ، میدان جنگ و کشت و کشتار بود. در منطقه ((زنجان )) ، ((اردبیل ))و ((آذربایجان )) ، جنگ مسلحانه اى بین ((بابک خرمى ))از یک طرف و ((افشین ))و ((بغاى ))بزرگ ، به نمایندگى از جانب خلیفه ، از طرف دیگر؛ درگیر بود. این جریان از سال (221 تا 223 ه‍) ادامه داشت تا بالاخره ((بابک ))به دست ((معتصم ))کشته شد و سرش را به ((خراسان )) فرستاد و بدنش ‍ را در ((سامرا))به دار آویخت (194) .
در سال (224 ه‍) ((مازیار))در ((طبرستان ))بر علیه ((معتصم )) قیام کرد و با سپاه او جنگید(195) .
در سال (234 ه‍) ((محمد بن بعیث ))که از زندان ((متوکل ))گریخته بود در ((آذربایجان ))به مدت 8 ماه ، جنگ ها و آشوب هایى به پا کرد. این جنگ ها تا هنگامى که (( بغاى شراپى )) از طرف حکومت او را سرکوب کرد و شهر را فتح نمود ، ادامه داشت (196) .
((بغا)) ، (( ابن بعیث )) را به ((سامرا)) برد و در آنجا به زندانش ‍ انداخت و وزنه اى سنگین به گردن او آویزان کرد و او بر همین حال بود تا مرد(197) .
در سال (238 ه‍) در ((تفلیس )) ، بین ((اسحاق بن اسماعیل ))و سپاه ((بغا))جنگى در گرفت که ((بغا))شهر را به آتش کشید؛ چون شهر از چوب صنوبر ساخته شده بود، خیلى سریع سوخت و در نتیجه ، حدود پنجاه هزار نفر تلف شدند و بقیه هر کس از آتش جان سالم برده بود اسیر شد. سپاهیان ((بغا)) جنازه ها را قطعه قطعه کرده و حتى لباس مردگان را هم به یغما بردند(198) .
در سال (253 ه‍) در زمان ((معتز)) ، جنگى در خارج ((همدان ))بین ((عبد العزیز بن ابى دلف ))با بیش از بیست هزار نفر از فقراى شورشى و ارتش خلیفه به فرماندهى ((موسى بن بغا))رخ داد، در این نبرد ((عبد العزیز))شکست خورد و یارانش کشته شدند(199) .
از سال (253 تا 265 ه‍) که ((یعقوب لیث صفار))در گذشت ، شهرهاى ((فارس ))و ((عراق ))کما بیش مورد تاخت و تاز سپاهیان ((یعقوب ))قرار داشت (200) .
((یعقوب لیث ))مصلحت مى دید که با خلفاى عباسى ، اظهار دوستى کند، گرچه او در مقام و موقعیتى قرار داشت که خلفاى عباسى ، قادر به جنگ با او نبودند. از این رو، به ناچار از ترس فتنه و شورش او، با وى به مدارا رفتار مى کردند و رضایتش را فراهم مى نمودند(201)
((یعقوب ))همواره در فکر استقلال و خارج کردن ((ایران ))از سلطه عباسیان بود و این خواست قلبى خود را آشکار نکرد، مگر در بستر مرگ وقتى که به فرستاده و قاصد خلیفه گفت : ((به خلیفه بگو: ((فعلا که من بیمار و ناتوانم ، اگر مردم ، از دست تو راحت شده و تو هم از دست من آسوده مى شوى و اگر خوب شدم بین من و تو جز این شمشیر حاکمى نخواهد بود(202) )) پس از مرگ ((یعقوب ))برادرش ((عمرو بن لیث )) جانشین او شد، ولى او به خلیفه نامه نوشت و اطاعت او را گردن نهاد.(203)
از سال (261 ه‍) ((نصر بن احمد سامانى ))تا حد زیادى استقلال پیدا کرد و بر شهرهاى ((ماوراء النهر))تا منطقه ((بخارا))و ((سمرقند)) تا ((خراسان ))حکومت کرد(204) تا این که در سال (279 ه‍) در گذشت و برادرش ((اسماعیل بن احمد))جانشین او شد.(205)

مصر
حاکم مصر ((احمد بن طولون ))یکى از ترک هایى بود که ((بابکیان )) ترک در سال (254 ه‍) در زمان ((معتز)) ، او را به حکومت آنجا فرستاده بود.(206)
او در آنجا استقلال داشت و کارش بالا گرفت و تا هنگام مرگ خود، در سال (270 ه‍)(207) على رغم این همه نیازى به ارتباط با خلیفه نداشت (208) با این حال اظهار دشمنى با خلیفه سوریه نمى کرد.

سوریه
((سوریه ))و شهرهاى آن از قبیل ((حلب )) ، ((حمص ))و ((دمشق ))نیز در این ایام ، صحنه طمع دیگران و میدان کشت و کشتار بود(209) .

موصل
((موصل ))و شهرهاى اطراف آن و کردهاى آن منطقه از نظر گرفتارى و درگیرى دست کمى از سایر شهرهاى اسلامى نداشتند. ((موصل ))در سال (253 ه‍) در معرض قتل و غارت قرار گرفت و در سال (260 ه‍) مورد تعرض و ناراحتى عامل خلیفه ((اذکوتکین ))ترک قرار داشت ، او فسق و فجور را علنى کرده و اموال مردم را به زور از آنان گرفته ، و به آنها ظلم مى کرد. از این رو، مردم قیام کرده و با او جنگ سختى نمودند و سرانجام خانه اش را غارت کرده و او را از ((موصل ))بیرون راندند. ((موصل )) به خاطر این که تا سال ها حاضر نبود فرماندار خلیفه را قبول کند صحنه کشت و کشتار بود(210)

10 – تغییر ماهیت و اهداف فتوحات
بدون تردید هدف از فتوحات در اسلام ، رحمت و شفقت براى بلاد مفتوحه و رهایى مردم آن ، از زیر یوغ بردگى و بیدادگرى ، پیاده کردن نظام صحیح اسلامى در آنجا است ، نه کشتار و انتقام و رسیدن به غنایم . از این رو، بر ارتش اسلامى لازم است که قبل از جنگ ، مردم را به اسلام دعوت کرده و محاسن اسلام را بر آنها عرضه بدارد. جهاد در اسلام اهداف و آداب خاصى دارد که در جاى خود مضبوط است (211) . ولى این اهداف و آداب در هیچ کدام از فتوحات این عصر به چشم نمى خورد.
به گفته ((ابن اثیر)) : ((عباس بن یعقوب ))در سال (237 ه‍) به قلعه ((ابن ثور))حمله برد و غنیمت ها و اسیرانى به دست آورد و آنگاه آنها را کشت و از آنجا عازم شهر ((قصر یانه ))شد و آنجا را هم غارت کرد و سوزاند و ویران نمود.
او در سال (238ه‍) با عده زیادى وارد شهر ((قصر یانه ))شد، غنیمت ها گرفت و ویرانى ها به بار آورد. و از آنجا به شهرهاى ((قطانیه )) ، ((سرقوسه )) ، ((نوطس ))و ((رخوس ))لشکر کشید و پس از به دست آوردن غنایم آنجا را به آتش کشید و در سال (242 ه‍) با ارتشى حرکت کرد و قلعه هاى زیادى را گشود و در سال (243 ه‍) باز به شهر ((قصر یانه )) حمله کرد، مردم شهر براى مقابله با او از شهر خارج شدند و با او به جنگ پرداختند، ولى آنها را شکست داد و عده زیادى از آنها را کشت ، و از آنجا عازم ((سرقوسه ))شد و آنجا را غارت کرد و آتش زد و ویران نمود. و از آنجا به ((قصر الحدید))آمد و آنجا را محاصره کرد و بر رومیانى که در آن قصر بودند سخت گرفت تا حاضر شوند 000/15 دینار به او بدهند، ولى نپذیرفت و محاصره را ادامه داد تا ناچار شدند که قصر را به او تسلیم کنند به شرط آن که 200 نفر را آزاد کند، آنگاه پذیرفت و هر چه در قصر بود تملک کرد و تمام نفراتى که در آنجا بودند به جز 200 نفر فروخت و قصر را ویران کرد(212) .
مى بینیم که صحنه هاى فتوحات از اهداف و روش هاى فتوحات اصیل اسلامى چقدر فاصله گرفته است . نه قبل از جنگ و نه بعد از آن ، دعوتى به اسلام نبود، با این که وجوب این دعوت از واضحات شریعت اسلام به شمار مى آید. همانطور که اسیران را برخلاف موازین اسلامى مى کشتند و یا درختان و شهرها را بى جهت به آتش مى کشیدند. یک نمونه دیگر از به آتش ‍ کشیدن شهرها در جریان جنگ ((تفلیس ))قبلا اشاره شد.
((ابن اثیر))در یک نمونه دیگر نقل مى کند که : ((منتصر))خلیفه عباسى در سال (248 ه‍) ((وصیف ))ترک را به جنگ رومیان فرستاد، این کار به اشاره و اصرار ((احمد بن خصیب ))وزیر ((منتصر))صورت گرفت . و علت آن کینه و اختلافى بود که بین ((احمد بن خصیب ))و ((وصیف )) بود. از این رو، ((احمد)) ، ((منتصر))را تحریک کرد و وا داشت تا ((وصیف ))را از ارتش جدا و براى جنگ بفرستد، ((منتصر))هم او را به عنوان مرزبانى به همراه 000/12 سپاهى به مدت 4 سال فرستاد و دستور داد که همین طور با ((رومیان ))بجنگد تا فرمان بعدى .(213)
ملاحظه مى شود که ، میزان و ملاک حرکت و جنگ ها، فنح اسلامى نبوده ، بلکه حول محورهاى دیگرى ، همچون درگیرى هاى سیاسى و بغض و کینه هاى شخصى و یا… دور زده است .
… ادامه دارد.

پی نوشت:

145- مقاتل الطالبیین ، ص 478 و 479.
146- همان ، ص 479.
147- رسائل خوارزمى ، ص 76-83 (به نقل از: آل بویه ، ص 453.)
148- آل بویه ، ص 415؛ تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم علیه السلام ، ص 84، مآثر الانافه فى معالم الخلافه ، ج 1 ص 228.
149- مقاتل الطالبیین ، ص 479، مآثر الانافه فى معالم الخلافه ، ج 1، ص 231؛ مروج الذهب ، ج 4 ص ‍ 135؛ تاریخ طبرى ، ج 11، ص 44؛ الکامل ج 7، ص 55. (شیخ عباس قمى در ((تتمه المنتهى در تاریخ خلفا)) ، ص 327 مى نویسد: متوکل 17 مرتبه این قبر شریف را خراب کرد و باز به صورت اولى برگشت ).
150- زندگانى امام حسن عسکرى علیه السلام ، باقر شریف قرشى ، ص 245.
151- مقاتل الطالبیین ، ص 224.
152- الکامل ، ج 7، ص 55-56، مآثر الانافه فى معالم الخلافه ، ج 1، ص 230-213. ناگفته نماند که همین عمل او باعث اعتراض و قتل او به وسیله پسرش ((منتضر))شد. (همان ، و نیز، ر.ک : الفخرى ، ص 215) ((و لاریب انه کان شدید الانحراف عن هذه الطائفه – آل على و اهل بیت علیهم السلام – و لذلک قتله ابنه غیره و حمیه )) .
153- ر.ک : تاریخ الغیبه الصغرى ، سید محمد صدر، ص 88.
154- جارودیه پیروان ابوالجارود زیاد بن منذر عبدى را گویند. آنها بر این عقیده اند که پیامبر صلى اللّه علیه و آله ، نص بر امامت على علیه السلام فرموده است به وصف و نه به اسم ، نیز معتقدند که صحابه با بیعت نکردن خود با امام على علیه السلام کافر شده اند. به اینها زیدیه مى گویند؛ زیرا قائل به امامت زید بن على بن الحسن بن على بن ابى طالب هستند. (الفرق بین الفرق ، ص 22، و الملل و النحل ، ج 1، ص 212).
155- عبدالله بن طاهر از طرف معتصم در خراسان ، هم والى و هم سپهسالار بود. در آن ایام عراق ، رى ، طبرستان و کرمان نیز ضمیمه خراسان بود. خراج و مالیات آن ولایات در هنگام وفات او بالغ بر 48 میلیون درهم بود. وى در سال (230 ه‍) در سن چهل و هشت سالگى درگذشت . الکامل ، ج 7، ص ‍ 13 و 14.
156- مقاتل الطالبیین ، ص 464 و 465؛ الکامل ، ج 6، ص 442.
157- مروج الذهب ، ج 4، ص 52. (در مقاتل الطالبیین ص 464-473 توضیح بیشترى در مورد او آورده شده ).
158- معجم البلدان ، ج 3، ص 286 (ذیل کلمه سویقه )؛ مقاتل الطالبیین مى نویسد: از دو سال قبل از مرگش از زندان متوکل آزاد شد).
159- مروج الذهب ، ج 4، ص 148. (مسعودى سال (248 ه‍) را به عنوان سال قیام او ذکر کرده است ).
160- مقاتل الطالبیین ، ص 506.
161- همان ، ص 506 و 507.
162- مروج الذهب ، ج 7، ص 148؛ الکامل ج 7، ص 126.
163- مقاتل الطالبیین ، ص 521.
164- الکامل ، ج 7، ص 127-128.
165- مروج الذهب ، ج 4، ص 149.
166- مقاتل الطالبیین ، ص 511. معروف ترین این اشعار، قصیده على بن عباس بن رومى است که طلیعه آن چنین است :
امامک فانظر نهجیک تنهج
طریقان شتى مستقیم و اعوج
(جلوى خود را بنگر! و ببین که در چه راهى مى روى ؛ زیرا دو راه مختلف وجود دارد، راه راست و راه کج ).
ابوالفرج اصفهانى ، این قصیده طولانى و نیز برخى دیگر از اشعارى را که در رثاى او گفته شده در کتاب خود آورده است (ر.ک : مقاتل الطالبیین ، ص 511-520، نیز مروج الذهب ، ج 4، ص 149-151، کامل ج 7، ص 129-130).
167- مروج الذهب ، ج 4، ص 153؛ الکامل ج 7، ص 130، 132، 133، 248 و 407؛ مقاتل الطالبیین ، ص 490.
168- مروج الذهب ، ج 4، ص 153.
169- همان ، الکامل ، ج 7، ص 133؛ مقاتل الطالبیین ، ص 490.
170- مروج الذهب ، ج 4، ص 154؛ الکامل ، ج 7، ص 134؛ مقاتل الطالبیین ص 490.
171- مروج الذهب ، ج 4، ص 154؛ مقاتل الطالبیین ، ص 490؛ الکامل ، ج 7، ص 165. (در الکامل اسم او این گونه آمده : ((حسین بن احمد بن اسماعیل بن محمد بن اسماعیل الارقط بن محمد بن على بن حسین بن على )) . مسعودى به هر دو صورت نقل کرده است .
172- الکامل ج 7، ص 177.
173- همان ، ص 184.
174- همان ، ج 7، ص 164-165؛ مقاتل الطالبیین ، ص 521.
175- مقاتل الطالبیین ، ص 522.
176- الکامل ، ج 7، ص 165.
177- همان ، ص 165 و 177؛ مروج الذهب ، ج 4، ص 176، 177 و 180. (مسعودى سال این قیام را 252 ه‍ ذکر کرده )؛ مقاتل الطالبیین ، ص 524.
178- مقاتل الطالبیین ، ص 524-525.
179- مروج الذهب ، ج 4، ص 180.
180- الکامل ، ج 7، ص 163.
181- همان ، ج 7، ص 217.
182- مقاتل الطالبیین ، ص 536.
183- مروج الذهب ، ج 4، ص 180؛ البدایه و النهایه ، ج 11، ص 16.
184- الکامل ، ج 7، ص 329 و 240؛ مقاتل الطالبیین ، ص 528.
185- همان ، ج 7، ص 238-239.
186- همان ، ص 263-264.
187- تاریخ الغیبه الصغرى ، سید محمد صدر، ص 348.
188- ر.ک : تاریخ الاسلام ، دکتر حسن ابراهیم حسن ، ج 2، ص 229-242؛ تاریخ اندلس ، ترجمه دکتر عبدالمحمد آیتى ، ج 1، ص 272؛ الکامل ج 7، ص 69-70.
189- مورخین در مقدار این مدت اختلاف دارند برخى ها معتقدند: تا دوره ((عبدالرحمن الناصر))به نام خلفاى عباسى خطبه خوانده مى شد، اما عبدالرحمن الناصر خود را خلیفه خواند و به نام خود خطبه خواند و برخى دیگر که شامل بیشتر مورخین است ، قائلند به این که ((عبد الرحمن داخل )) مدت 20 ماه به نام خلیفه عباسى و سپس به تحریک بعضى ها به نام خود خطبه خواند. (ر.ک : عبدالرحمن الداخل فى الاندلس و سیاسه الخارجیه و الداخلیه ، ابراهیم یاسر خضیر الدواى ، ص 156-157.)
190- همان .
191- تاریخ الاسلام ، دکتر حسن ابراهیم حسن ، جلد 3، ص 222-211.
192- همان ، ص 222.
193- همان .
194- الکامل ، ج 6، ص 478.
195- همان ، ص 495.
196- همان ، ج 7، ص 47.
197- همان ، ص 47.
198- همان ، ص 68.
199- همان ، ص 178.
200- ر.ک : همان ، ص 184-326؛ تاریخ الاسلام ، دکتر حسن ابراهیم حسن ، ج 3، ص 65-67.
201- همان ، ص 327.
202- همان ، ص 325-326.
203- همان ، ص 326؛ تاریخ الاسلام ، ج 3، ص 67.
204- همان ، ص 279.
205- همان ، ص 456.
206- همان ، ص 187.
207- همان ، ص 408.
208- همان ، ص 336 و 371.
209- ر.ک : الکامل حوادث سال هاى (277، 250 و 246 ه‍)
210- الکامل ج 7، ص 269-271.
211- ر.ک : وسائل الشیعه ، ج 11.
212- الکامل ج 7، ص 61.
213- همان ، ص 111-112؛ طبرى ، ج 11، ص 74.
منبع:کتاب تاریخ عصر غیبت

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید