بررسى نقادانه وحی و کتاب مقدس در الهیات کاتولیک(2)

بررسى نقادانه وحی و کتاب مقدس در الهیات کاتولیک(2)

نویسنده:حمید بخشنده

کتاب مقدس

خدا خود را در مسیح مکشوف نموده و این انکشاف در کتاب مقدس ثبت گردیده است: «در واقع کلمات خدا، که با کلمات آدمیان بیان شده است، از هر جهت شبیه کلام بشرى است، درست همان طور که کلمه پدر ازلى، هنگامى که بدن ضعیف بشرى را به خود گرفت، شبیه آدمیان شد». بدین دلیل، کلیسا همواره کتب مقدس را محترم شمرده و کتاب مقدس عالى ترین مرجع و اساس الاهیات مسیحى است: «کلیسا قوّت و قدرتش را دائماً در کتاب مقدس مى یابد، زیرا کلیسا آن را نه کلام بشرى “بلکه آنچه واقعاً هست، یعنى کلام خدا” تلقى مى کند».
نکته اول در این بخش از الاهیات کاتولیک آن است که خدا مصنّف کتاب مقدس است، زیرا خدا به نویسندگان بشرىِ کتب مقدس الهام کرد. «خدا براى تدوین کتب مقدس افراد خاصى را برگزید، و در تمام مدتى که او آنان را بدین کار گماشت، آنان از استعدادها و قواى خود استفاده کامل کردند، به گونه اى که گرچه او در آنان و به واسطه آنان عمل کرد، این مؤلفان حقیقى هر آنچه را او مى خواست بنویسد، و نه بیشتر، به نگارش درآوردند».56 کتب وحى شده حقیقت را تعلیم مى دهند. «بنابراین از آنجا که همه اظهارات الهام شده مؤلفان یا نویسندگان مقدس را باید قول روح القدس دانست، باید اذعان کنیم که کتاب هاى عهدین قاطعانه، صادقانه و به دور از اشتباه همان حقیقتى را تعلیم مى دهند که خدا به خاطر نجات ما خواسته است تا در کتب مقدس مدوّن شود».
نکته دوم آن است که براى تفسیر دقیق کتاب مقدس، خواننده باید به آنچه نویسندگان بشرى در حقیقت خواهان اظهار آن بودند و آنچه را خدا با کلام آنان بر ما آشکار کرده است، توجه کند. براى این که خواننده به نیت نویسندگان الاهى پى ببرد باید شرایط زمان و فرهنگ آنان، سبک هاى ادبى مورد استفاده آن زمان، نوع احساس، طرز سخن گفتن و نحوه روایت کردن متداول آن زمان را مدّنظر قرار دهد. «زیرا واقعیت این است که حقیقت به نحو متفاوتى در انواع گوناگون نوشته هاى تاریخى، در متون پیشگویانه و شاعرانه، و به دیگر صور بیان ادبى ارائه شده است».
شوراى واتیکان دوم براى تفسیر کتاب مقدس به طرزى هماهنگ با روح القدس الهام گر، به سه معیار اشاره کرده است:
1) توجه ویژه «به محتوا و وحدت کل کتاب مقدس». اگرچه کتاب هایى که تشکیل دهنده کتاب مقدس اند، احتمالا مختلفند، کتاب مقدس واحد است، زیرا طرح خدا واحد است، و عیسى مسیح محور و قلب آن است و این طرح از زمان فصحِ او آغاز شده است.
2) قرائت کتاب مقدس در «سنّت زنده کل کلیسا». طبق قول آباى کلیسا، کتاب مقدس اصولا در قلب کلیسا نوشته شده است، نه در اسناد و مدارک، زیرا کلیسا در سنّت خود مجموعه زنده کلمه خدا را دربردارد و این روح القدس است که تفاسیر روحانى از کتاب مقدس را به آن اعطا مى کند.
3) توجه به تناسب مندى ایمان. مقصود ما از «تناسب مندى ایمان» انسجام حقایق ایمانى در چارچوب کل طرح وحى است.
نکته سوم آن است که کتاب هاى قانونى کتاب مقدس مشتمل بر کتاب هاى عهد عتیق و عهد جدید است. کتاب هاى عهد عتیق به الهام الاهى است و ارزشى دائمى دارد، زیرا پیمان قدیم هرگز نقص نشده است. در واقع «جهت گیرى دقیق تدبیر عهد عتیق آماده سازى و اعلان پیش گویانه آمدن مسیح، نجات بخش همه انسان هاست».
کتاب هاى عهد جدید حقیقت نهایى وحى الاهى را در اختیار ما مى گذارند. موضوع اصلى آنها عیسى مسیح، پسر متجسّد خدا است: اعمال، تعالیم، مصائب و جلال او و شکل گیرى کلیسایش تحت هدایت روح القدس.

بررسى و نقد کتاب مقدس

الف. رابطه وحى و کتاب مقدس: در مسیحیت (از جمله مسیحیت کاتولیک) وحى به معناى کشف الاهى است و مؤسس آیین، مظهر تام و کامل این کشف است، زیرا او خدایى است که آشکار شده به این ترتیب، دیگر کتاب مقدسْ وحى نیست و اساساً سخن از این نیست که مسیح کتابى از طرف خدا آورده است، بلکه خود عیسى مسیح وحى است و نویسندگانى زندگى و تعالیم عیسى را گزارش کرده اند. مسیحیان به این بسنده نمى کنند که بگویند خدا پیام خود را به بشر وحى مى کند، بلکه علاوه بر این برآنند که خدا ذات خود را در تاریخ بشر وحى مى کند و اسفار کتاب مقدس این وحى ذاتى را آشکار و تفسیر مى کنند. خدا وحى مى کند که او کیست، چگونه خدایى است و چه اوصاف و ویژگى هایى دارد… بلکه مى توان گفت که کتاب مقدس اصولا تاریخنگارى خدایى است که ذات خود را به عنوان منجى «وحى مى کند».
حال سؤال این است که اولا نوشته هاى کتاب مقدس بر اساس چه معیارى رسمیت یافته اند؟ و ثانیاً دلیل اعتبار کتاب مقدس چیست؟ پاسخ سؤال اول این است که ملاک و معیار رسمى شدن هر نوشته مقدس، اجماع جامعه مسیحیان نخستین است; این افراد به زمان عیسى و زمان نوشته شدن کتاب هاى مقدس نزدیک بودند و براى تعیین این که کدام کتاب مى تواند زیربناى مسیحیان قرار گیرد صلاحیت داشتند. نسل هاى بعدى مسیحیت معتقد بودند که جامعه نخستین در تشخیص هویت کتاب مقدس از تأیید روح القدس برخوردار بودند. در نقد این سخن مى گوییم که اولا تأیید روح القدس مدعایى است که دلیلى بر آن از سوى کلیسا ذکر نشده است، مگر این که در این مورد به مطالب خود کتاب مقدس استناد شود که طبعاً چنین استدلالى دَوْرى خواهد بود; ثانیاً شواهد تاریخى بر وجود اختلاف فراوان میان بزرگان مسیحیت در سده هاى آغازین این دین حکایت دارد. تنها پس از حاکمیت کلیساى طرفدار پولس و استفاده از اقتدار حکومت در مقابله با دیدگاه هاى رقیب شاهد حاکمیت بلامنازع یک دیدگاه هستیم; ثالثاً اتفاق نظر کلیسا بر کتب جدید بدین معنا نیست که کتبى که در قرن دوم در زمره کتب مورد قبول کلیسا واقع شد از نظر مضمون و محتوا با کتب فعلى کاملا هماهنگ هستند.
در پاسخ به سؤال دوم مى گوییم: انسان ها براى مهم ترین مسئله زندگى، یعنى سعادت ابدى خود به تعلیم مصون از خطا احتیاج دارند. خدا با توجه به ذات و سیرت الاهى خود این احتیاج عمیق انسان را برآورده است. از آنجا که خدا مهربان است حتماً براى نجات انسان نقشه اى دارد و چون خدا قادر مطلق است نه فقط خود را مکشوف مى سازد، بلکه قادر است وحى خود را که براى نجات انسان لازم است، به ثبت رساند. این پاسخ در عنوان زیر به تفصیل مورد بررسى قرار مى گیرد.
ب. نقادى کتاب مقدس: از دیدگاه مسیحى، کتابى معتبر است که حقایق را بیان دارد و زمانى جعلى است که نسخه فعلى با اولین نسخه آن تفاوت داشته باشد. پس معتبر بودن، هم به معناى حقیقى بودن مطالب است و هم به معناى صحیح بودن متن. در مورد اعتبار عهد عتیق به دو حقیقت اشاره مى شود: 1) مسیح اعتبار عهد عتیق را تأیید کرده است; 2) تاریخ و باستان شناسى صحت وقایع کتاب مقدس را تأیید مى کند. در مورد اعتبار عهد جدید به چهار حقیقت مهم اشاره مى شود: 1. نویسندگان عهد جدید داراى صلاحیت بودند; 2. نویسندگان عهد جدید امین و درستکار بودند; 3. نوشته هاى آن با یکدیگر هماهنگى دارد; 4. عهد جدید با تاریخ و تجربه مطابقت دارد.
خاطر نشان مى شود که نقادى کتاب مقدس عبارت است از مطالعه و تحقیق درباره نوشته هاى کتاب مقدس، مطالعاتى که در پى داورى هاى ظریف و دقیق در باره این نوشته ها است. نقادى کتاب مقدس یا نقد تاریخى کتاب مقدس در بستر نهضت روشنگرى پدید آمد. نقد تاریخى مشتمل بر دو بخش است: 1) نقد ظاهرى 2) نقد محتوایى. نقد ظاهرى خود به چند صورت است، مانند نقد نسخه شناختى، نقد زبان شناختى و نقد سبک شناختى. در نقد محتوایى، سه محور از اهمیت بیشترى برخوردارند: 1) تعارض اکتشافات علمى و کتاب مقدس; 2) معجزات منقول در کتاب مقدس; 2) سرگذشت هاى منسوب به مشایخ و انبیاء.
در بخش نقد ظاهرى، برخى نتایج نقادى کتاب مقدس این بود که نقادان به طور کلى اظهار کردند که موسى نویسنده پنج سفر اول کتاب مقدس نبوده است، بلکه نویسندگان آن لااقل چهار شخص مختلف بودند. در میان اناجیل چهارگانه، سه انجیل اول با انجیل یوحنا هماهنگى ندارد، بلکه داراى اختلاف فاحشى است. برخلاف انجیل یوحنا، در هیچ یک از اناجیل سه گانه الوهیت عیسى مطرح نشده است. همچنین نظر کلى بر این بود که انجیل یوحنا توسط یوحناى رسول نوشته نشده است. به عقیده ال. گوردون ریلندز، انجیل ابتدایى گم شده و انجیل پطرس که امروزه از اناجیل غیررسمى کلیساست، تحریرى از آن انجیل ابتدایى است که در مجموع از تمام اناجیل قدیمى تر است. انجیل مسیحیان به وضوح سندى بشرى و تاریخى و وابسته به زمان ها و مکان هاى مشخصى در گذشته است.
در نقد محتوایى، آنچه براى بحث ما مهم است، اعمالى است که به چند شخصیت برگزیده مانند ابراهیم، نوح و داوود نسبت داده شده است. شکى نیست که انبیاء و مشایخى که در کتاب مقدس از آنها به نیکى یاد شده است، آنان براى پیروان این کتاب الگو و سرمشق اند. این در حالى است که در کتاب مقدس، اعمالى به این افراد نسبت داده شده است که هرگز با اخلاق سازگارى ندارد.
در نگرش نوین به کتاب مقدس توجه به نظرگاه ها و علایق فردى نویسندگان در نگارش این گونه متون و نیز مقتضیات تاریخى عصر زندگى آنها معطوف شده است. آنچه در این میان به تحقق پیوسته، این است که آنها انسان هایى عادى بودند که مقبولات زمانه خویش را با مقدار معتنابهى افسانه ترکیب کرده، به تحریر در آورده اند. بسیارى از نوخواهان به این نتیجه رسیدند که کتاب مقدس ارزش دینى اندکى دارد. از سوى دیگر طرفداران الاهیات اعتدالى با مسلّم انگاشتن این که کتاب مقدس وحى مُنزل نیست و به دست انسان کتابت شده است، آن را با علاقه مى خواندند و گنجینه اى از تعالیم دینى مى شمردند. بعضى از آنان به جاى انکار مفهوم وحى، تعبیر تازه اى از آن مى کردند: خداوند وحى فرستاده است، ولى نه با املاى یک کتاب مصون از تحریف و خطا، بلکه با حضور خویش در حیات مسیح و سایر پیامبران بنى اسرائیل. در این صورت کتاب مقدس وحى مستقیم نیست، بلکه گواهى انسانى بر بازتاب وحى در آینه احوال و تجارب بشرى است.
تحلیل علمى نصوص کتاب مقدس ــ تحقیقات تاریخى و ادبى که به «انتقاد برتر» موسوم شده بود ــ به دلایل کاملا متفاوتى رفته رفته خطاناپذیرى متون مقدس را مورد چون و چرا قرار داد. بدین سان بخشى از شور و شوق مردم به معارضه با وثاقت و اعتبار کتاب مقدس معطوف شد. از این رو برخى از پژوهندگان مفهومى از وحى را ارائه کردند که نکات برجسته سخت کیشى نوین و الاهیات اعتدالى را گرد آورده، موضع بینابین پیروان بارت و لیبرال هاى دهه 1930 را طرح مى کند. طبق این برداشت، وحى در وقایع اصیل و تاریخى اى روى داده که هم پاى انسان در میان بوده و هم دخالت خداوند. بدین ترتیب، بناى خداوند بر این نبوده است که یک کتاب مصون از خطایى را املا کند یا تعالیم خطاناپذیرى را القا کند، بلکه در پى اظهار وقایعى مهم در حیات افراد و جوامع بوده است. خود کتاب مقدس سراپا یک مکتوب بشرى است که حکایت گر این وقایع وحیانى است.
لوتر و حتى کالون در تفسیرهایشان از کتاب مقدس اهل انعطاف و آسان گیرى بودند. از نظر آنان محمل وثاقت و منشأ اعتبار وحى در نص ملفوظ نبود، بلکه در شخص مسیح، یعنى مهبط و مخاطب وحى، نهفته بود. کتاب مقدس از این نظر مهم بود که شاهد صادقى بود بر رویدادهاى نجات بخشى که در طى آن، محبت و مغفرت الاهى که در مسیح جلوه گر شده، در احوال شخصى خود آنان و (سایر مؤمنان) بازتاب مى یابد. از نظر اصلاحگران نخستین، کلمه وحى (کلمه الله یا کتاب الله ناطق) توسط الهاماتى که هر انسانى مى تواند از روح القدس دریابد تأیید مى شود.
بارت بر آن بود که وحى اصلى همان شخص مسیح است، کلمه الله در هیئت انسانى. کتاب مقدس یک مکتوب صرفاً بشرى است که گواه این واقعه وحیانى است. فعل خداوند در وجود مسیح و از طریق او تحقق مى پذیرد، نه در املاى کتاب معصوم. لذا هر آنچه را که انتقاد تاریخى و تحلیل مستند درباره محدویت هاى بشرى نویسندگان کتاب مقدس و تأثیرات فرهنگى بر افکار آنان مى گوید مى توان به سمع قبول شنید.

پایان یافتن وحى پس از عیسى مسیح

مى دانیم که خدا در زمان ها و مکان هاى گوناگون و از طریق عوامل مختلف خود را براى انسان ها جلوه گر ساخته است; خدا همواره پیامى را به نبى اى براى هدایت قوم خود داده است. این ارتباط هاى لفظى سرانجام نگارش یافتند و به صورت کتابى درآمدند.79اما آیا نزول وحى و کتاب آسمانى جدیدى لازم است؟ کلیساى کاتولیک به صراحت اظهار کرده است که وحى دیگرى بعد از حضرت مسیح نخواهد بود: «تدبیر نجات مسیحى، بدین لحاظ که همان عهدجدید و نهایى است، هرگز از بین نخواهد رفت; و پیش از ظهور شکوهمند خداوند ما، عیسى مسیح، توقع وحى همگانى جدیدى نمى رود».
از تعلیم کلیساى مسیحى بهویژه کلیساى کاتولیک، مبنى بر عدم نزول وحى به سوى بشر پس از حضرت عیسى مى توان دو گونه برداشت کرد. در یک برداشت مى توان گفت که مقصود آن است که خدا براى رهایى انسان از گناه، ذات خود را در عیسى منکشف کرد و عیسى تنها تجلى گاه ذات الوهى است و بنابراین خودمکشوف سازى دیگر خدا معنا ندارد. این همان وحى غیرزبانى است که به تفصیل بررسى و رد شد. در برداشت دیگر، بازگشت سخن کلیسا به این است که تحقق هیچ وحى دیگرى از سنخ سخن، معنا ندارد; لازمه این معنا آن است که محمد(صلى الله علیه وآله) به دروغ قرآن را به خدا نسبت مى دهد، خواه آن را نزد انسانى دیگر یاد گرفته باشد و یا آن را با ذهن خلاق خود ساخته باشد. همان طور که مى دانیم از همان اوایل ظهور دین اسلام، پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) براى اثبات این که قرآن سخن خداست و او به دروغ قرآن را به خدا نسبت نمى دهد، منکران را دعوت کرده است که کتابى همچون قرآن از حیث فصاحت و بلاغت و مضامین عالى علمى، تاریخى، فلسفى، کلامى، و عرفانى بیاورند که در عین حال آورنده آن، فردى درس ناخوانده باشد، زیرا محال است یک فرد بشر هر اندازه هم نابغه باشد، بتواند از پیش خود این همه معانى را در سطحى بیاورد که افکار اندیشمندان بزرگ جهان را جلب کند.
نقطه نظر کلیسا در مورد پایان یافتن وحى هم با دلیل عقلى و هم با شواهدى در خود انجیل نیز ناسازگار است. در توضیح دلیل عقلى مى گوییم: با توجه به نتیجه گیرى بخش اول مقاله، وحى غیرزبانى به استناد آیات کتاب مقدس و دلیل عقلى مردود است، اما وحى زبانى را مى توان پذیرفت. در بخش دوم نیز نشان دادیم که کتاب مقدس برخلاف ادعاى مسیحیان نه مصون از خطا است و نه اعتبار و اصالت آن در فرآیند نقد ظاهرى و نقد محتوایى تأیید مى شود.، سعادت بشر منوط به وجود کتاب مصون از خطاست، ولى عهدین مصون از خطا نیستند. بنا به مقتضاى حکمت الاهى مادامى که انسان برنامه جامع زندگى فردى و اجتماعى را دریافت نکرده است، خداى متعال باید رسول و کتاب جدیدى را براى هدایت انسان ها ارسال و نازل فرماید.
اما در خصوص شواهد مخالف با دیدگاه الاهیات کاتولیک، گفتنى است که در انجیل یوحنا، عیسى از رهبرى سخن مى گوید که پس از او رهروان راستینش باید چشم امید به او داشته باشند و از او پیروى کنند. متن مزبور صریحاً رهبر مزبور را زیر نام یونانى «پرکلیتوس» معرفى مى کند که در زبان فرانسه پاراکلت (فارقلیط) شده است: «اگر مرا دوست دارید احکام مرا نگاه دارید و من از پدر سؤال مى کنم و تسلى دهنده (فارقلیط) دیگرى به شما عطا خواهد کرد»(یوحنا14:15ـ16). «فارقلیط دیگر» مبیّن سنخیت فارقلیط با عیسى است، حال آن که روح القدس این چنین نیست. عیسى به شاگردان خود اعلام مى کند که به درخواست او و پس از رفتن او خدا فارقلیط دیگرى را خواهد فرستاد که همان نقش عیسى را به نحو بسیار کامل تر ایفا مى کند و رهبر نهایى انسان ها پس از عیسى مى شود.
در رساله اول یوحنا تعبیر «روح» بر پیامبران اطلاق شده است: «اى دوستان هر روحى را تصدیق نکنید، بلکه روح ها را بیازمایید که از خدا هستند یا نه، زیرا پیامبران دروغگو بسیار به جهان بیرون آمده اند» (اول یوحنا 4:1). در نسخه دیاتسرون )Diatessaron( که در اواسط قرن دوم به صورت روایتى واحد از انجیل هاى چهارگانه تدوین شده بود، تعبیر «روح پاک» آمده است. (تاریخ کلیساى قدیم در امپراطورى روم و ایران، ص74). در انجیل یوحنا، عیسى مى گوید: «بسیارى چیزهاى دیگر هم دارم به شما بگویم، لکن الان طاقت تحمل آن را ندارید، ولى چون او، یعنى روح راستى آید شما را به جمیع راستى هدایت خواهد کرد، زیرا از خود تکلم نمى کند، بلکه به آنچه شنیده است سخن خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر خواهد داد. او مرا جلال خواهد داد»(یوحنا 16: 13ـ14). بنابراین او مى باید یک پیام رسان انسانى همانند خود عیسى باشد. با این حال، «بسیار محتمل است که معناى ابتدایى عبارتى که ظهور پیامبرى پس از عیسى را اعلام مى کند دستخوش دگرگونى شده باشد، چه این امر با تعلیم کلیساهاى نوپاى مسیحى که مایلند عیسى آخرین پیامبر و بلکه خود خدا باشد منافى بوده است» (تورات، انجیل، قرآن و علم، ص148). همچنین تاریخ سرزمین هاى فلسطین گواه این معناست که احبار و راهبان بسیارى تمام عمر در انتظار ظهور طلیعه خورشید خاتم رسولان حق به سر مى بردند. آرى آن فارقلیط موعود که تمام چیزهاى ناگفته عیسى و موسى و سایر پیامبران را گفت پیامبر خاتم حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) بوده است.
اسلام سومین دین بزرگ نبوى غرب، ریشه در پیام هاى وحیانى اى دارد که حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) دریافت مى کرد. این پیام هاى وحیانى اندکى پس از رحلت پیامبر اسلام جمع آورى شد و به صورت قرآن درآمد. اسلام گرچه جایگاه نبوى حضرت موسى و حضرت عیسى را تأیید مى کند، اما قرآن را نسخه صحیح و کامل همه کتاب هاى سابق مى دانند.

خاتمه

وحى را مى توان ابلاغ یک حقیقت توسط خدا به مخلوق خردمند از طریق ابزارهایى دانست که فراتر از جریان عادى طبیعت هستند. حقایق وحى شده ممکن است هر چیزى باشد که از طریق دیگر براى ذهن بشر دست نیافتنى است ــ اسرارى که حتى هنگامى که وحى مى شوند، عقل انسان ناتوان از دریافت کامل آنهاست. در الاهیات مسیحى (از جمله مسیحیت کاتولیک)، وحى به معناى کشف الاهى است و مؤسس آیین، مظهر تام و کامل این کشف است، زیرا او خدایى است که آشکار شده. به این ترتیب، دیگر کتاب مقدس وحى نیست و اساساً سخن از این نیست که مسیح کتابى را از طرف خدا آورده است، بلکه خود عیسى مسیح وحى است و نویسندگانى زندگى و تعالیم عیسى را گزارش کرده اند.
دیدگاه کلیساى کاتولیک در باره وحى و کتاب مقدس، به خوبى در مصوبات شوراهاى جهانى کلیسا منعکس است. بنابر مصوبه شوراى ترنت (1545) کتاب مقدس همان نسخه لاتینى (وولگات) است و سنت هموزن کتب مقدس شمرده شد. در شوراى واتیکانى اول (1869ـ1870) که به دستور پاپ پیوس نهم تشکیل شد، دو بخشنامه در مدت هشت ماه تدوین شد که در قسمتى از نخستین بخشنامه آن، موضوع «وحى» مورد توجه قرار گرفت. در شوراى واتیکانى دوم (1962ـ1965) که به دستور پاپ جان بیست و سوم تشکیل شد، «وحى الاهى» مورد بحث و اختلاف نظر شدید قرار گرفت و پیش از انتشار سند نهایى مربوط به وحى، پنج نسخه تدوین و مورد تجدید نظر قرار گرفت.
در بخش اول مقاله گفته شد که بر طبق سند نهایى شوراى واتیکانى دوم و نیز متن تعالیم کلیساى کاتولیک، وحى در طول تاریخ مراحلى را پشت سر گذاشته است. خدا با نوح و تمام موجودات زنده یک پیمان ابدى بست. خدا ابراهیم را برگزید و با او و ذریه اش پیمان بست. خدا با این پیمان قومش را بهوجود آورد و بهواسطه موسى شریعتش را بر آنان آشکار ساخت. خدا با فرستادن پسرش خود را کاملا آشکار ساخت و عهدش را در او براى همیشه پایدار ساخت. این پسر کلمه نهایى پدر است، به طورى که وحى دیگرى بعد از او نخواهد بود.
در تحلیل ماهیت وحى دو نظر بیان شد: نظریه اول، آن را وحى غیرزبانى قلمداد مى کند و این به معناى تجسد خدا در مسیح است; بر حسب این دیدگاه وحى از مقوله فعل و حادثه است، نه از مقوله سخن و گفتار، و مسیح با معجزاتش وجود خدا را آشکار مى سازد. همچنین در وحى عیسوى دو هدف وجود دارد: 1) کشف سرّ الاهى و تجلى وجود ذات اقدس خدا در وجود مسیح; 2) نجات انسان ها و بخشودن گناه آنان در اثر خدا شدن عیسى و تحمل قتل بر صلیب. در نقد این دیدگاه باید گفت که عیساى ناصرى هرگز ادعا نکرد که او عنصرى فراطبیعى و الوهى است، بلکه بر عکس، وى بر طبق کتاب مقدس مسیحیان، تصریح کرده که بنده خدا و رسول اوست (اعمال رسولان 3:26; 3:13 و یوحنا 7:16). همچنین اصحاب و حواریون او نیز او را به پیامبرى قبول داشتند، نه به خدایى. افزون بر این، ذکر نسب نامه براى عیسى در اناجیل موجود شاهد دیگرى بر انسان بودن اوست.
نظریه دوم در باب ماهیت وحى، آن را وحى زبانى مى داند، یعنى مجموعه اى از حقایق که در قالب احکام و قضایا بیان شده است. بر اساس این نظریه، مسیح انسانى است که خدا به همان شیوه مخصوص پیام رسانى به تمام پیامبران با او سخن مى گوید و عیسى گیرنده وحى تشریعى الاهى و مظهر قدرت، حکمت و رحمت خداست. بدیهى است میان آن که انسان در پرتو عنایت هاى ویژه حق تعالى و تلاش در راه تقرب به او، ولایت تکوینى پیدا کند و مظهر صفات خدا گردد و آن که خود خدا بشود، بسیار فرق است، چه این که اولى امرى معقول و مدعاى پیامبران الاهى است و دومى امرى مستحیل و نامعقول. با توجه به دلیل عقلى و نیز بر اساس متون کتاب مقدس و قرآن، مسیح بشرى همانند دیگران بود و تجسد خدا در او محال و موهوم است. تلقى اسلام آن است که وحى، اعلان و ابلاغ اراده خداست، نه انکشاف ذات او.
در بخش دوم مقاله گفتیم که از دیدگاه کلیساى کاتولیک، کتاب مقدس مشتمل بر کلمه خدا و الهام الاهى است. خدا مؤلف کتاب مقدس است، زیرا او آن را به مؤلفان بشرى الهام کرده است; بدین ترتیب او اطمینان مى دهد که نوشته هاى آنان، حقیقت نجات بخش او را «بدون خطا» تعلیم مى دهند. عهد عتیق براى عهد جدید زمینه سازى مى کند و عهد جدید، عهد عتیق را محقق مى سازد و هر دو کلام خدا هستند. بدین ترتیب، بنا به دیدگاه کلیساى کاتولیک، خدا مصنف کتاب مقدس، پس خطاناپذیر است. اما بررسى هاى محققان کتاب مقدس با این دیدگاه سازگار نیست. پیشرفت پژوهش هاى مربوط به کتاب مقدس رهیافت هاى تازه اى را نسبت به وحى پدید آورده است. در پرتو این پژوهش ها، پنج کتاب اول عهد عتیق نشانه هایى از مؤلفان متعددى را به دست مى دهد. بررسى دقیق تفاوت سبک ها، واژگان و فکر دلالت بر این رد که این کتاب ها مجموعه اى از چندین روایت و متعلق به زمان هاى مختلفى است که هشتصد سال پس از موسى به رشته تحریر درآمده است. تحلیل مشابهى از انجیل یوحنا و تفاوت هاى آن با سایر اناجیل از نظر سبک و محتوا، محققان را به آنجا رسانده است که آنها را صرفاً سیره مسیح بدانند که بیش از نیم قرن بعد از به صلیب کشیدن او نوشته شده است.
در بخش سوم گفتیم که مسیحیت کاتولیک منکر وحى دیگرى پس از عیسى است و بنابراین لزوماً منکر وحى بودن قرآن و حجیت الاهى آن است. در برابر این انکار، تحدى حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) قرار دارد; ایشان از همه کسانى که منکر منشأ خدایى قرآن هستند، خواسته است تا کتابى آسمانى با ویژگى هاى منحصر به فرد قرآن بیاورند. گذشته از این، با دلیل عقلى مى توان ضرورت نزول وحى جدید، یعنى قرآن آسمانى را نشان داد: بررسى هاى محققان نشان داده که کتاب مقدس مسیحیان اولا وحى مُنزل و کتابى مصون از خطا نیست و ثانیاً داراى تعالیمى ناظر به همه ابعاد زندگى انسان نیست. بر این اساس، مى توان گفت که حکمت الاهى اقتضا مى کند تا خدا مادامى که برنامه جامع زندگى فردى و اجتماعى را عرضه نکرده، رسولى را براى هدایت انسان ها ارسال کند تا بر همه اتمام حجت شود. قرآن کریم، آخرین کتاب آسمانى، در میان همه صحف کهن، و نوشتارى بى مانند است و از جنبه هاى بلاغت، ارائه برنامه براى تعلیم و تربیت و ایجاد نظام عادلانه اجتماعى معجزه جاودانه است. قرآن کتابى است که معارف اعتقادى و قوانین عملى آن بطلان ناپذیر است. از دیدگاه مسلمانان قرآن مجید به چیزى جز وحى الاهى وابسته نیست; قرآن وحى خدا، وحى حقیقى و پیامى با عبارات روشن و کامل و نهایى شناخته مى شود. قرآن براى دسترسى به وحى الاهى به چیزى فراتر از خود دعوت نمى کند.
مسلمانان معتقدند که همان گونه که وحى به موسى آخرین وحى الاهى نبود، وحى به عیسى نیز آخرین وحى آسمانى نبود. قرآن آخرین و کامل ترین وحى نازل شده بر محمد(صلى الله علیه وآله)، کتابى سعادت آفرین و رستگارى بخش است. پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) براى آن که ثابت کند که قرآن سخن خداست و ساخته ذهن او نیست و او به دروغ، قرآن را به خدا نسبت نمى دهد، منکران بعثت خود را دعوت کرده اند که کتابى همچون قرآن از حیث فصاحت و بلاغت و مضامین عالى علمى، تاریخى، فلسفى، کلامى، عرفانى بیاورند و در عین حال آورنده آن، فردى درس ناخوانده باشد و آنگاه به آنان گوشزد کرده است که اگر ناتوان از چنین کارى بودید، مبدء الاهى داشتن قرآن و معجزه بودن آن را بپذیرند.
کتاب نامه
امینى، ابراهیم، وحى در ادیان آسمانى، قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، 1377 ش.
باربور، ایان، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهى، تهران: مرکز نشر دانشگاهى، 1374 ش.
پیترز، اف. اى.، یهودیت، مسیحیت، اسلام، ج 2، ترجمه حسین توفیقى، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1384 ش.
تیسن، هنرى، الاهیات مسیحى، ترجمه ط. میکائلیان،انتشارات حیات ابدى.
رابرتسون، آرچیبالد، عیسى اسطوره یا تاریخ، ترجمه حسین توفیقى، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1378 ش.
زیبایى نژاد، محمدرضا، مسیحیت شناسى مقایسه اى، تهران: سروش، 1382 ش.
سبحانى، جعفر، مدخل مسائل جدید در علم کلام، ج 2، قم: مؤسسه امام صادق، 1375 ش.
سعیدى روشن، محمدباقر، تحلیل وحى، تهران: اندیشه، 1375 ش.
سلیمانى، عبدالرحیم، «نقادى کتاب مقدس»، هفت آسمان، شماره 8، زمستان 1379 ش.
کیوپیت، دان، دریاى ایمان، ترجمه حسین کامشاد، تهران: طرح نو، 1376 ش.
لین، تونى، تاریخ تفکر مسیحى، ترجمه روبرت آسریان، تهران: نشر و پژوهش فرزان روز، 1380 ش.
مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج 2، قم: صدرا، 1374 ش.
میشل، توماس، کلام مسیحى، ترجمه حسین توفیقى، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1381 ش.
ناس، جان بى، تاریخ جامع ادیان، ترجمه على اصغر حکمت، تهران: انتشارات علمىو فرهنگى، 1385ش.
هاکس، جیمز، قاموس کتاب مقدس، تهران: اساطیر، 1377 ش.
هوردرن، ویلیام راهنماى الاهیات پروتستان، ترجمه ط. طهوس میکائیلیان، تهران: شرکت انتشارات علمى فرهنگى، چاپ اول، 1368 ش.
هیک، جان، فلسفه دین، ترجمه بهزاد سالکى، تهران: انتشارات بین المللى الهدى، 1376 ش.
جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص905.
مانویان، که متأثر از گنوسى ها بودند، خداى عهد قدیم را فروتر و خداى عهد جدید را برتر مى دانستند. (م)
جان بایر ناس، تاریخ جامع ادیان، ص688.
تونى لین، تاریخ تفکر مسیحى، ص478ـ479.
تونى لین، تاریخ تفکر مسیحى، ص489 و 491.
جان هیک، فلسفه دین، ترجمه بهزاد سالکى، ص131ـ132.
جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص719.
جعفر سبحانى، مدخل مسائل جدید در علم کلام، ج 2، ص53، 56ـ57 و 52.
توماس میشل، کلام مسیحى، ترجمه حسین توفیقى، ص28.
محمدرضا زیبایى نژاد، مسیحیت شناسى مقایسه اى، ص152 و 153.
هنرى تیسن، الاهیات مسیحى، ترجمه ط. میکائلیان، صص43 و 48.
عبدالرحیم سلیمانى، «نقادى کتاب مقدس»، هفت آسمان، شماره 8، ص97، 99، 102 و 103.
ویلیام هوردرن، راهنماى الاهیات پروتستان، ترجمه ط. طهوس میکائیلیان، ص38.
محمدرضا زیبایى نژاد، مسیحیت شناسى مقایسه اى، ص146.
آرچیبالد رابرتسون، عیسى اسطوره یا تاریخ، ترجمه حسین توفیقى، ص115.
دان کیوپیت، دریاى ایمان، ترجمه حسین کامشاد، ص109.
ایان باربور، علم و دین، ص130 و 131
همان، ص120 و 268ـ269.
همان، ص35.
همان، ص145.
اف. اى. پیترز، یهودیت، مسیحیت، اسلام، مترجم حسین توفیقى، ج2، ص40.
مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج2، ص220.
محمدباقر سعیدى روشن، تحلیل وحى، ص180.
همان، ص180ـ185.
تونى لین، تاریخ تفکر مسیحى، ص489 و 491.
ابراهیم امینى، وحى در ادیان آسمانى، ص171ـ172.
محمدباقر سعیدى روشن، تحلیل وحى، ص143.
توماس میشل، کلام مسیحى، ترجمه حسین توفیقى، ص28.

منبع: پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید