روزی علی بن میثم[1] بر حسن بن سهل، (وزیر مأمون) وارد شد، دید یک نفر طبیعی مسلک (منکر خدا) در صدر مجلس نشسته، و وزیر نسبت به او احترام شایانی میکند، و اعیان و اشراف و حتی دانشمندان در مقامی پستتر از او نشستهاند و او با کمال گستاخی درباره حقانیت مسلک خود سخن میگوید.
علی بن میثم که در مجلس حاضر بود برآشفت و به حسن بن سهل گفت: «ای وزیر! امروز در بیرون خانه تو چیز بسیار عجیبی دیدم؟!»
وزیر: چه دیدی؟
علی بن میثم: دیدم یک کشتی بدون ناخدا و ریسمان، از این سو به آن سو، عبور میکند!
همان دم منکر خدا که در نزدیکی وزیر نشسته بود، به وزیر گفت: «به حرف این مرد گوش نده، این مرد ظاهراً دیوانه است؛ زیرا سخنان آشفته و نادرست میگوید.»
علی بن میثم: نه من دیوانه نیستم. کجای حرف من به سخن دیوانگان شباهت داشت؟
منکر خدا: کشتی چوبی، از جمادات است و عقل و جان ندارد، چگونه ممکن است کشتی بدون راهنما و ناخدا، از این سو به آن سو حرکت کند؟!
علی بن میثم: آیا سخن من تعجب آورتر است یا سخن تو که میگویی این دریای بیکران، بدون آفریدگار و بدون راهنمایی که دارای عقل باشد، در تلاطم است؟ این گیاهان مختلفی که از زمین میروید، و این بارانی که از آسمان فرو میبارد به پندار تو خالق و مدبّری ندارد، در عین حال تعجب میکنی که یک کشتی ساده بدون مدبر و ناخدا، حرکت نماید.
منکر خدا، از پاسخ دادن فروماند و دریافت که مطرح کردن مثال کشتی، فقط بهانهای بوده برای محکوم کردن او، و علی بن میثم مردی دانشمند و زیرک است.[1] . علی بن میثم یکی از علمای برجسته و متکلمین زبردست تاریخ تشیّع است. «علی بن اسماعیل بن شعیب بن میثم» نوه «میثم تمّار» است که از او به عنوان علی بن میثم» یاد میشود. او از اصحاب خاص امام رضا ـ علیه السلام ـ بود.
علی بن میثم با منکر خدا