داستان انار

داستان انار

نویسنده:آیت الله سید ابوالحسن مهدوی

علّامه مجلسی(ره) در کتاب «بحارالانوار»، داستان محمّد بن عیسی را ذکر کرده‌اند. در دوران سیطره آشکار انگلیسی‌ها بر جزایر خلیج فارس، به کمک آنها رژیمی بر بحرین تسلّط یافته و مستقر شده بود که با مذهب اهل بیت(ع) میانه خوبی نداشت. استعمار اروپا برای آنکه مردم مسلمان را راضی نگه دارد، یک مرد سنّی را حاکم آنجا قرار داده بود و چون بیشتر ساکنان بحرین را شیعیان و دوستداران خاندان وحی و رسالت تشکیل می‌دادند، نظام حاکم با آنان سازگاری نداشت.
امیر جزیره فردی سنّی مذهب و متعصّب بوده و وزیری داشت که عنصری خشن و کینه‌توز و نسبت به خاندان وحی و رسالت و دوستداران آنان، بسیار بد اندیش و بدخواه بود. او همواره در پی نقشه‌ای بود تا شیعیان را زیر فشار قرار دهد و به هر صورت ممکن آنان را از راه و رسم خویش باز گرداند و به راه و رسم خویش درآورد، امّا هرگز در این کار موفّق نبود و در برابر منطق و استدلال قوی آنان، ضعیف و ناتوان می‌ماند. از این رو مدّت‌ها فکر کرد و با یک نقشه حساب شده شیطانی، روزی نزد امیر رفت و گفت: قربان! خدا را بنگر و سند حقانیّت و درستی مذهب اهل سنّت را. امیر دید، وزیر اناری آورده است که روی آن گویی به طور طبیعی با خط برجسته نوشته شده بود:
«لا إله إلّا الله محمّدٌ رسول الله و ابوبکر وعمر و عثمان و علی خلفاء رسول الله».
حاکم انار را گرفت و خوب به آن نگاه کرد و کاملاً یقین پیدا کرد که این نوشته‌ها طبیعی روی آن نوشته شده است. از این رو به وزیر گفت: این انار دلیل محکمی است بر بطلان مذهب شیعه که می‌گویند علی(ع) خلیفه بلافصل پیغمبر اکرم(ص) است. به نظر تو ما با آنها چه کنیم؟ وزیر بد اندیش و توطئه‌گر گفت: قربان! شیعیان مردان غیرمنصفی هستند، حتّی دلایل محکم را هم نمی‌پذیرند. من معتقدم بزرگان آنها را حاضر کن و به آنها این انار را نشان بده و آنها را مخیرکن که یکی از این راه‌ها را برگزینند. امیر گفت: کدام راه‌ها؟ وزیر گفت: یا برای این دلیل استوار و محکم ما پاسخی بیاورند که نخواهند توانست. یا به حکومت جزیه بدهند، یا به مذهب ما درآیند، یا مردانشان را قتل‌عام و زنانشان را به اسارت گرفته و اموالشان را به غنیمت بگیریم. حاکم که سخت تحت تأثیر او قرار گرفته بود، پذیرفت. از این رو دستور داد بزرگان شیعه باید در فلان روز همه در دربار جمع شوند که می‌خواهم موضوع مهمی را با آنها در میان بگذارم. روز موعود فرا رسید، بزرگان شیعه همه به دعوت حکومت گرد آمدند. هنگامی که مجلس آماده شد، حاکم انار را به شیعیان نشان داد و آنگاه تصمیم خویش را نیز به اطّلاع حاضران رساند و پیشنهاد وزیر را به آنها گفت که باید در اسرع وقت جواب را بگویند، وگرنه باید یکی از سه راه باقی‌مانده را برگزینید. بزرگان شیعه وقتی انار را دیدند و تهدید حاکم را شنیدند، دچار اضطراب شدیدی شدند، بدنشان لرزید و حالشان متغیّر شد، چرا که پاسخ مناسبی نداشتند. به همین جهت، تنها راهی که به نظرشان رسید، این بود که سه روز مهلت خواستند، تا تصمیم خود را بگیرند. پس از پایان مجلس، شیعیان، خود با ترس و خوف در مجلسی جمع شدند و با یکدیگر مشورت کردند تا چاره‌ای بیندیشند. پس از گفت‌وگوی بسیار، هنگامی که از همه جا نومید و مأیوس شده بودند، تصمیم گرفتند که به فریاد رس درماندگان، حضرت ولی‌عصر(ع) توسّل جویند و حلّ مشکل جامعه خویش را از او بخواهند. برای این کار ده تن از شایستگان را از میان خویش برگزیدند و آنان نیز از میان خویش سه نفر را انتخاب نمودند تا هر کدام شبی رو به بیابان نهد و ضمن راز و نیاز با خدا و توسّل به حجّت حق، حضرت مهدی(ع) از او مدد بخواهد. شب اوّل، یکی از سه نفر رفت و از شامگاه تا بامداد به نماز و دعا و استغاثه پرداخت، ولی دست خالی بازگشت. نفر دوم شب دوم رفت، امّا او هم کاری از پیش نبرد و مأیوسانه به نزد شیعیان بازگشت. شیعیان فوق‌العاده مضطرب شدند. تنها یک شب دیگر فرصت دارند که جواب مسئله را آماده کنند و اگر آن شب هم مأیوس برگردند و شب سپری گردد، باید آماده مشکلات فراوان و یا کشته شدن بگردند. همه مردم دست به دعا برداشتند. شب سوم، جناب محمّد بن عیسی را که از بهترین مردان علم و تقوای آن سامان بود، به بیابان فرستادند. آن بزرگوار با سر و پای برهنه به صحرا رفت و در درگاه خدا با قلبی خاضع و خاشع و پر از اخلاص، به نماز و دعا و گریه و زاری پرداخت و از خدا خواست که به وسیله حجّت و خلیفه‌اش، امام عصر(ع) بندگانش را مدد کند و با چشمان اشک‌بار و دلی پرنور و شور، چهره بر خاک نهاد و حضرت مهدی(ع) را به فریادرسی می‌طلبید. در اوج سوز و گداز و مناجات بود که ندای دل‌نشینی گوشش را نوازش داد. خوب گوش داد. متوجّه شد شخصی اسم او را می‌برد و به او می‌گوید: محمّد بن عیسی! چرا سر به صحرا نهاده و در غم و اندوه گرفتار آمده‌ای؟ پاسخ داد: بنده خدا! مرا به حال خود واگذار که برای کاری خطیر آمده‌ام. پرسید: کارت چیست؟ پاسخ داد: جز به مولا و آقایم امام زمان نخواهم گفت. فرمود: محمّد بن عیسی، خواسته‌ات را بگو، من صاحب‌الزّمانم. پاسخ داد: اگر به راستی شما آقایم هستید، نیاز به بیان نیست. فرمود: بله راست می‌گویی. شما برای گرفتاری شیعیان در خصوص انار و تهدید حاکم، سر به صحرا گذاشته‌ای. محمّد بن عیسی می‌گوید: وقتی این کلام معجزه‌آسا را از مولایم شنیدم، متوجّه او شدم و به او عرض کردم: شما می‌دانید چه بر سر ما آورده‌اند و شما امام مایید و قدرت دارید که این بلا را از ما دور کنید. حضرت ولی‌عصر(ع) فرمودند: ای محمد بن عیسی! در خانه وزیر، درخت اناری است که وقتی انارهایش درشت شد، او قالبی خاص از گِل را به صورت انار ساخت و آن را به طور دقیق به دو نیم نمود و ما بین آنها را تهی ساخته، آنگاه جملات مورد نظر خویش را به طور معکوس در داخل آن قالب حک کرده و بر روی انار نارس محکم بسته است. وقتی انار داخل آن قالب بزرگ می‌شد اثر آن نوشته‌ها روی انار به مرور زمان نوشته شده و باقی‌ماند. از این رو فردا نزد امیر می‌روی و به او می‌گویی پاسخ را آورده‌ام، امّا تنها در خانه وزیر خواهم گفت. وقتی شما چنین بگویی، وزیر تلاش می‌کند به صورتی، خود را پیش از شما به خانه برساند و قالب را نابود سازد. شما نباید اجازه بدهی برود و یا با کسی سخن بگوید. به همراه امیر و وزیر و دیگران هنگامی‌که به سرای وزیر وارد شدید، سمت راست حیاط غرفه‌ای است که درب آن بسته است. بگو درب آن را بگشایند. هنگامی که وارد شدی در طاقچه اتاق، کیسه خاصّی است و آن قالب گِلین در آنجا قرار گرفته است. آن را بردار و در برابر امیر بگذار و انار را در آن قالب بگذار تا برای حاکم، حقیقت معلوم شود و بدانند که این توطئه ابلیس است نه کار خدا.
بگو ما از درون انار خبر می‌دهیم و اگر انار را بشکنند، دانه‌ای ندارد و جز دود و خاکستر در درونش نخواهید یافت. از وزیر بخواه تا آن انار را بشکند، آنگاه خواهی دید که جز دود چیزی در درون آن نیست و دود آن بر چهره و ریش پلیدش خواهد نشست. محمّد بن عیسی وقتی این مطلب را از مولای خود حضرت بقیّهالله(ع) شنید، بسیار خوشحال شد. زمین ادب را مقابل آن حضرت بوسید و با خوشحالی به میان مردم برگشت، تا مژده لطف حضرت مهدی(ع) را به آنها بدهد. بامداد آن شب جاودانه، بزرگان شیعه همراه با محمّد بن عیسی به کاخ امیر رفتند و گفتند که پاسخ لازم را آورده‌اند، امّا تنها در خانه وزیر بیان خواهند کرد. وزیر از شنیدن این جمله بر خود لرزید. امّا به روی خویش نیاورد و سعی کرد با خوش‌رویی اجازه بگیرد که برای آماده ساختن اوضاع به سرای خویش، پیش از همه برود. امّا محمّد بن عیسی نپذیرفت و به حاکم گفت شرط جواب دادن ما این است که همه با هم به خانه وزیر برویم. وقتی به خانه وزیر رسیدند، محمّد بن عیسی وارد منزل شد و طبق نشانی‌ای که مولایش به او داده بودند، یک سره به سراغ اتاق و طاقچه آن رفته، قالب گِلی را از داخل کیسه بیرون آورد و به حاکم و همه ناظرین نشان داد و حاکم، متوجّه خیانت و حیله‌گری وزیر شد. محمّد بن عیسی گفت: جناب امیر! نشانه دیگری نیز برای حقانیّت ما وجود دارد و آن خبر دادن از درون انار است. پس از بیان محمّد بن عیسی از درون انار، وزیر آن را باز کرد، طبق فرموده امام عصر(ع) دود و خاکستر از درون آن به سر و صورت وزیر نشست. حاکم از کشف حقیقت و نیز این خبرحیرت‌آور غرق در بهت و تعجّب شد و از محمّد بن عیسی پرسید: این مطالب را از کجا دانستی؟ محمّد بن عیسی گفت: این مطلب را از امام زمان، حجّت خدا حضرت حجّت‌بن الحسن المهدی(ع) گرفته‌ام. حاکم سؤال کرد: امام شما کیست؟ جناب محمّد بن عیسی، نام یک یک از ائمّه اطهار(ع) را با حضرت ولی عصر(ع) برد و خاطرنشان ساخت که او پناه و ملجأ ما در زمان ماست. امیر گفت: اینک دستت را بده تا من نیز به مذهب اهل بیت(ع) ایمان بیاورم. سپس دستور داد وزیر را اعدام کنند و از آن پس از شیعیان عذرخواهی کرد و سیاست خوش‌رفتاری با شیعیان را در پیش گرفت. این داستان در میان مردم بحرین مشهور است و جناب محمّد بن عیسی نیز در بحرین مورد احترام مردم است.

پیام‌ها و برداشت‌ها:

1. استعمارگران و به خصوص انگلستان و آمریکا سابقه بسیار بدی از سرقت و دزدی اموال مردم، ایجاد اختلاف بین مسلمانان از راه فرستادن جاسوس میان آنها و تولید فرقه‌های ساختگی همچون بهاییّت و وهابیّت دارند. آنها با سرقت اموال مسلمین که بسیاری از آنها در موزه‌های کشورشان هم اکنون وجود دارد، کشورهای خود را آباد کردند و سیطره اقتصادی و نظامی و سیاسی خویش را بر دولت‌های مسلمان تحمیل نمودند. امروز هم دنیا شاهد است که همین آمریکا و انگلیس با دروغ وخیانت به بهانه مبارزه با تروریسم و کشف سلاح‌های شیمیایی وارد افغانستان و عراق شده‌اند و اموال قیمتی و به خصوص نفت عراق را به یغما می‌برند و این وحشی‌گری‌های عمومی و قتل و غارت‌های دسته‌جمعی به مراتب از فرهنگ اعرابِ وحشیِ قبل از اسلام که دختر خود را زنده‌ به گور می‌کردند، پست‌تر است. بر جوامع دانشگاهی و حوزوی ما ضروری است جایگاه منحط فرهنگ غربی امروز را برای نسل جوان تبیین کنند تا باعث نشود پیشرفت صنعتی و کشاورزی و نظامی غرب چشم‌ها را پر کرده و فرهنگ به مراتب وحشی‌تر از انسان‌های قرون اوّلیه آنها را نبینند. کشورهای مسلمان و به ویژه ایران اسلامی ما، به لطف و عنایت پروردگار دارای استعدادهای بسیار خوب و استثنایی هستند که با توکّل بر خداوند و اعتماد به نفس، به شرطی که توطئه‌های غربی‌ها و جاسوس‌های آنها را خنثی کنند، می‌توانند آینده درخشان و امیدبخشی را برای مسلمان‌ها به وجود بیاورند. کشورهای استعمارگر و دروغ‌گوی انگلیس و آمریکا هم باید بدانند که ما بهتر از آنها می‌توانیم با فرستادن جاسوس بین آنها و بر هم زدن اتّحاد و یگانگی و ایجاد اختلاف میانشان، اموال آنها را سرقت کرده و به کشور خود آورده و میهن خود را آباد کرده و بسازیم، لکن فرهنگ عالی و بالای ما و حکم عقل سالم ما همچون فرمان دین به ما اجازه چنین انحطاطی را نمی‌دهد و این تربیتی است که از مولا و مقتدای خود امیرالمؤمنین(ع) یاد گرفته‌ایم که فرمودند: «و الله لو أعطیت الأقالیم السّبعه بما تحت افلاکها، علی أن أعصی الله فی نعلهٍ أسلبها جلب سعیرهٍ، ما فعلته.1
به خدا قسم اگر اقلیم‌های هفت‌گانه را با آنچه که زیر آنهاست، به من بدهند به این شرط که به معصیت، یک پوست جو را از دهان مورچه ای بگیرم، هرگز این کار را نخواهم کرد».
و ای کاش این‌گونه جملات و تعبیرات بلندمرتبه که مورد احتیاج جوامع بشری امروز است، از طریق روشنفکران ما به جوامع غربی و به خصوص آمریکا و انگلیس صادر می‌شد تا لااقل با فرهنگ عالی اسلام آشنا شوند.
2. در طول تاریخ چهارده قرن گذشته، جامعه شیعه، مظلوم‌ترین تاریخ را داشته است. گویا حقانیّت شیعه همیشه با شهادت علما و شیعیان، گره خورده است. تاریخ پر افتخار تشیّع، گویای این حقیقت است که شیعه هیچ‌گاه در مقابل ظلم ظالم سر فرود نیاورده و این ویژگی را بزرگان ما از سالار شهیدان اباعبدالله الحسین(ع) به ارث برده‌اند. آری جامعه شیعه در زمان غیبت همچون بچّه‌ای است که پدر بالای سر او نیست و مورد ظلم واقع می‌شود و این ویژگی برای جامعه شیعه تا زمان ظهور حضرت مهدی(ع) باقی است.
3. کید و مکر وزیر ناصبی برای گمراه کردن مردم در حالی که خود می‌داند که چه نقشه باطلی را ریخته است، همچون کید و مکر سامری است وقتی حضرت موسی(ع)، در میعاد پروردگار حاضر بود، با ساختن گوساله‌ای از طلا، مردم را فریب داد و آنها را گوساله‌پرست کرد.2 همیشه انسان‌های گمراه، چون برای اثبات فکر و مرام خود، دلیلی ندارند، به دلیل‌های سست و بی‌اساس رو می‌کنند و به فکر نقشه‌های شیطانی برای گمراه کردن دیگران می‌افتند، در حالی که در طرف حق، اوّلین شهادت دهنده و مؤمن به وحدانیّت خداوند، خود خداوند متعال و ملائکه و معصومین(ع) هستند:
«شهد الله أنّه لا إله إلاّ هو و الملائکه و أولوا العلم قائماً بالقسط».3
4. گرچه در زمان غیبت امام زمان(ع) قرار گرفته‌ایم و مصلحت آن است که آقا بین مردم نباشند، ولی در عین حال وظیفه مؤمنین در تقرّب به خداوند، گرفتن وسیله است:
«یا أیّها الّذین ءامنوا اتّقوا الله و ابتغوا إلیه الوسیله؛4 ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از خدا پروا کنید؛ و [برای تقرّب یافتن] به او، وسیله بجویید».
معصومینی که واسطه هرگونه فیض به انسان‌ها هستند و عالم به همه علوم و گرفتاری‌های مردم و حلّ آنها نیز می‌باشند، هر گاه مصلحت باشد به اراده الهی اقدام به حلّ مشکل می‌نمایند.
5. تاخیر اجابت دعا بنا به مصلحت‌های گوناگونی است که در نهایت به سود خود انسان و رسیدن به کمال بیشتر او منتهی می‌شود.
منصور صیقل می‌گوید به امام صادق(ع) عرض کردم: «چه بسا شخصی دعایی کند و اجابت شود، سپس تا مدّتی ظهورِ اجابت به تأخیر افتد. [آیا این امکان‌پذیر است؟]» فرمود: بله. گفتم: به چه دلیل؟ تا آن شخص بیشتر دعا کند؟ فرمود: آری.5
6. لطف امام(ع) دائماً به جامعه مسلمین و شیعیان می‌رسد. خودشان فرموده‌اند:
ما هرگز شما را رها نکرده‌ایم و یادتان را از خاطر نبرده‌ایم، وگرنه دشواری‌ها بر شما فرود می‌آمد و دشمنان شما را لگدمال می‌کردند. از خداوند بترسید و تقوا پیشه کنید.6
آری هر گاه جامعه شیعه در خطر جدّی قرار گرفته است، این لطف، محسوس اهل دل و مشهود اولوالالباب واقع شده است؛ همچون جریان طبس و نابودی تجهیزات نظامی آمریکا.
البتّه امام(ع) چون عادت بر احسان نمودن دارند و طبیعت وجودی ایشان کرم و سخا است، مظهر این صفت کمالیّه خداوند متعال هستند؛
در بخشی از دعای ماه رجب می‌خوانیم:
«یا من یعطی من سأله یا من یعطی من لم یسأله و من لم یعرفه؛7 ای کسی که به آنکه از تو درخواست کرده عطا می‌کنی، ای کسی که به آنکه از تو درخواست نکرده و تو را نمی‌شناسد، عطا می‌کنی».
در دعای دیگر در شب‌های ماه مبارک رمضان می‌خوانیم:
«أنت الذّی تفیض سیبک علی من لایسألک و علی الجاحدین بربوبیّتک؛8 خداوندا، تو کسی هستی که بخششت را بر آنکه از تو درخواست نکرده و کسی که پروردگاری تو را منکر می‌شود، جاری می‌کنی».
7. عالِم به صرف ادّعا، سخن کسی را نمی‌پذیرد، چنانچه ردّ هم نمی‌کند تا وقتی که دلیلی بر اثبات یا ردّ کلام او پیدا کند. در حدیث است که وقتی سیّد حسنی متوجّه می‌شود امام زمان(ع) ظهور کرده‌اند، به یارانش می‌گوید صبر کنید تا من در ابتداء او را امتحان کنم و شاید هم خودش نیازی به امتحان ندارد. ولی برای اثبات امامت آن حضرت برای مردم، اوّل امتحان می‌نماید و بعد از اثبات امامت آن حضرت با ایشان بیعت کرده و یارانش را هم به بیعت با امام زمان(ع) ترغیب می‌کند.
8. سحر و جادو گرچه از نظر ظاهر، شبیه معجزه است، زیرا هر دو کاری خارق عادت هستند ولی سحر و جادو دارای علّت طبیعی است که جادوگر با مخفی کردن آن علّت، سعی می‌کند کار خود را بدون علّت متعارف نشان دهد تا در چشم بینندگان، عجیب جلوه‌ کند. در حالی که معجزه اگر هم، طبق نظر بعضی دارای علّت باشد، علّت آن امری غیرطبیعی و نامتعارف است. و از همین جهت است که سحر و جادو قابل تعلیم و تعلّم است و جادوگر می‌تواند آن علّت مخفی را تعلیم دهد امّا معجزه مانند بیرون آوردن شترصالح از کوه چون علّت طبیعی متعارف ندارد، قابل تکرار برای دیگران یا تعلیم آن واقعه به دیگران نیست.
9. آنچه واقعیّت دارد، همیشه دارای استدلال عقلی و برهان قوی و متین می‌باشد، امّا آنچه که باطل است، جولانی بیش ندارد و همچون کف روی آب، تنها ظاهری دارد و از بین رفتنی است. امامزمان(ع) در جریان انار، هم جواب حیله وزیر را دادند و هم خبری از آینده بیان کردند. «کذٰلک یضرب الله الحقّ و الباطل فأمّا الزّبد فیذهب جفاءاً و امّا ما ینفع النّاس فیمکث فی الأرض؛9 خداوند حق و باطل را چنین مثل می‌زند. امّا کف‌ها به بیرون پرتاب می‌شوند، ولی آنچه به مردم سود می‌رساند، در زمین می‌ماند».
10. در جهان تکوین موارد فراوانی وجود دارد که نام اهل‌بیت(ع) به طور طبیعی ترویج شده است. مرحوم محدّث نوری در کتاب «نجم‌الثاقب» بعد از نقل حکایت شیعیان بحرین، چند نمونه آنها را ذکر کرده‌اند. از جمله می‌فرمایند: شیخ عبدالحسین تهرانی نقل کردند که وقتی به حلّه رفته بودند، درختی را در آنجا از وسط دو نیم کرده بودند، در باطن آن در هر نصفی دیدند به خط نسخ، نقش «لا إله الّا الله محمّدٌ رسول الله علیٌ ولی الله» ترسیم شده بود. محدّث گرانقدر، سیّد نعمت‌الله شوشتری در کتاب «زهرالربیع» آورده که، در نهر شوشتر، سنگ کوچک زردی که آن را از زیر زمین درآورده بودند، یافتیم که بر آن نوشته شده بود:
بسم‌الله الرّحمٰن الرّحیم لا اله الا الله محمّد رسول الله علیٌّ ولیّ الله لمّا قتل الحسین بن علیّ بن أبی طالب، کتب بدمه علی أرض حصباء و سیعلم الّذین ظلموا أیّ منقلب ینقلبون؛10 بسم الله الرّحمن الرّحیم… هنگامی که حسین بن علی بن ابی طالب کشته شد، با خون خویش بر روی زمین پر از سنگ ریزه نوشت: «و کسانی که ستم کرده‌اند به زودی خواهند دانست به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت».
عالم جلیل میر محمّد حسین، سبط علّامه مجلسی و امام جمعه اصفهان نقل کردند که آن سنگ را برایش آوردند، وی اهل صنایع را حاضر کرد و سنگ را بر همه عرضه داشت. پس از تأمل و تدبّر، همه تصدیق کردند که چنین سنگی از صنعت بشر بیرون است و جز خالق، کسی چنین قدرتی ندارد که نقشی این‌چنین در این سنگ ظاهر نماید.11 نمونه دیگر اینکه حضرت سلیمان(ع) در فلسطین، سنگی پیدا کرد که روی آن اسم پیامبر اکرم(ص) و حضرت علی(ع) و سفارش به تبعیّت از آن حضرت حکّاکی شده بود. حضرت آیت‌الله میرجهانی در کتاب ارزشمند «ولایت کلّیه»، به کوهی در افغانستان اشاره دارند که تمام سنگ‌های آن، منقش به اسامی پنج تن آل عبا(ع) است و نیز داستان پیدا شدن پاره‌های کشتی حضرت نوح(ع) در شوروی سابق را ذکر می‌نمایند که اسامی پنج نور مقدّس(ع) بر بدنه کشتی، کنده‌کاری شده بود.12 شایسته است این‌گونه موارد برای تقویت ایمان جوان‌ها به خدای متعال و اهل بیت(ع) ذکر و تبلیغ شود.

پی نوشت ها :

1. بحارالأنوار، ج 75، ص 360.
2. و واعدنا موسی ثلٰثین لیله و أتممناها بعشرٍ فتمّ میقات ربّه اربعین لیلهً. سوره اعراف (7)، آیه 142 و نیز آیات 145 و 148ـ156 و سوره بقره (2)، آیه 51ـ56 و 63ـ64 و 92ـ93.
3. سوره آل عمران (3)، آیه 18. به همین مضمون، آیه 43 از سوره رعد (13): و یقول الّذین کفروا لست مرسلاً قل کفی بالله شهیداً بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب.
4. سوره مائده (5)، آیه 35.
5. اصول کافی، ج 4، ص 245.
6. احتجاج طبرسی، ص 497.
7. بخشی از دعای ماه رجب.
8. فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی.
9. سوره رعد (13)، آیه 17.به همین مضمون است آیات سوره اسراء (42)، آیه 81. سوره انبیاء (21)، آیه 18. سوره سبا (34)، آیه 49. سوره شوری (42)، آیه 42.
10. سوره شعراء (26)، آیه 227.
11. بحارالأنوار، ج 75، ص 360.
12. ولایت کلّیه، ج 1، ص 346ـ352.

منبع:ماهنامه موعود شماره 103.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید