گسترش تشیع در عصر عباسیان

گسترش تشیع در عصر عباسیان

گسترش تشیع در عصر عباسیان
تشیع از آغاز عصر عباسیان، سال 132 هـ ق، تاپان غیبت صغری،‌سال 329 هـ ق. از گسترش بیشتری، نسبت به عصر امویان برخوردار بود. شیعیان در اقصی نقاط سرزمین پهناور اسلامی پراکنده بودند؛ چنان که هنگام سعایت از امام کاظم ـ علیه السّلام ـ نزد هارون گفته میشود که از مشرق و مغرب عالم برای او خمس می آوردند.[1] آنگاه که امام رضا ـ علیه السّلام ـ وارد نیشابور شد، دو تن از حافظان حدیث به نام های ابوزرعه رازی و محمد بن اسلم طوسی به اتفاق گروه بی شماری از طالبان علم بر آ‌ن حضرت درآمدند و از ایشان خواهش کردند به آنان روی بنماید، پس در حالی که طبقات مختلف مردم روی پا ایستاده بودند،‌ دیدگانشان به جمال آن جناب روشن شد، تا آن که آن حضرت حدیث سلسله الذهب را برای آنان ایراد فرمود که فقط بیست هزار کاتب صاحب قلم و دوات این حدیث را نوشته بودند.[2] همچنین امام رضا ـ علیه السّلام ـ در جواب مأمون که پس از قبول ولی عهدی انتظاراتی از آن حضرت داشت، فرمود:
«.. این امر(ولایت عهدی) هرگز نعمتی برایم نیفزوده است. من در مدینه که بودم دست خطم در شرق و غرب اجرا می شد».[3] همچنین اعتراف ابن ابی داود، یکی از فقهای اهل سنت که خود به شدت دشمن و مخالف شیعه بود، حایز اهمیت است. پس از این که معتصم عباسی رأی امام جواد ـ علیه السّلام ـ را در مقابل آرای فقهای اهل سنت،‌ در مورد قطع دست سارق می پذیرد، ابن داود در خلوت به او تذکر میدهد که چرا خلیفه سخن کسی را که نصف امت به امامت او قائل اند، در حضور درباریان، قرماندهان،‌ وزرا و کاتبان بر نظر تمام علمای مجلسش ترجیح می دهد.[4] حتی تشیع به میان فرماندهان و رجال دولت عباسی نیز راه یافته بود؛ چنان که یحیی بن هر ثمه نقل میکند:
«متوکل خلیفه عباسی مرا برای آوردن امام هادی ـ علیه السّلام ـ به مدینه فرستاد. همگامی که همراه آن حضرت به بغداد رسیدم، نزد اسحاق بن ابراهیم طاهری، حاکم بغداد رفتم. او به من گفت:‌ ای یحییی! این مرد فرزند رسول خدا ـصلی الله علیه و اله ـ است. متوکل را هم می شناسی. اگر متوکل را بر قتل او تحریک کنی، با رسول خدا ـ صلی الله علیه و اله ‍ـ دشمن شده ای گفت: من از او جز نیکی ندیدم آنگاه به سوی سامرا روانه شدیم. وقتی به آن جا رسیدم، ‌پیش از هر کس نزد وصیف ترکی[5] رفتم . او نیز به من گفت: ‌اگر یک مو از سر این مرد کم شود، با من طرف هستی».[6] سید محسن امین در جلد اول کتابش تعدادی از دولت مردان عباسی را در شمار شیعیان آورده است که عبارت اند از: ابو سلمه خلال[7]، نخستین وزیر خلافت عباسی که به وزیر آل محمد ملقب بود، ‌ابو بحیر اسدی بصری، ‌از فرماندهان و ایران بزرگ عهد منصور. محمد بن اشعب وزیر هارون الرشید. همین شخص هنگام دست گیری امام کاظم ـ علیه السّلام ـ داستانی دارد که به تشیع او دلالت می کند، علی بن یقطین، یکی از وزرای هاون، یعقوب بن مأمون و فاتح بغداد که بدین سبب حسن بن سهل او را به جنگ ابی السرایا نفرستاد،[8] از جمله قضات شیعه عبارت اند از: شریک بن عبدالله نخعی قاضی کوفه و واقدی مورخ مشهور که در عصر مأمون قاضی بود.[9] تشیع حتی در مناطق نفوذ عباسیان به حدی کسترش یافته بود که خطری جدی برای آنان به شمار می رفت؛ چنان که هنگام تشییع جنازه امام کاظم ـ علیه السّلام ـ ، سلیمان بن منطور، عموی هارون، برای فرو نشاندن خشم شیعیان که اجتماع با شکوهی را تشکیل داده بودند، ‌پا برهنه در مراسم تشییع آن جناب. شرکت کرد.[10] همچنین وقتی که امام جواد ـ علیه السّلام ـ رحلت کرد و خواستند پنهانی آن حضرت را دفن کنند، شیعیان با خبر شدند. دوازده هزار نفر از آنان مسلح و شمشیر به دست بیرون آمدند و آن جناب را با عزت و احترام تشییع کردند.[11] هنگام رحلت امام هادی ـ علیه السّلام ـ نیز کثرت جمعیت شیعیان و ضجه و ناله آنان به حدی بود که مجبور شدند آن حضرت را در خانه اش دفن کنند.[12] خلفای عباسی بعد از عصر امام رضا ـ علیه السّلام ـ مواظب بودند که رفتار محترمانه ای با ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ داشته باشند، تا موجب خشم شیعیان نشوند؛ لذا امام رضا ـ علیه السّلام ـ در عصر هارون از آزادی نسبی برخودار شد و توانست به فعالیت های علمی و فرهنگی شیعیان رسیدگی کند، حتی امامت خود را آشکار سازد و تقیه را کنار بگذارد و با اصحاب سایر فرق و مذاهب به بحث و گفتگو بپردازد و بعضی از آنان را مجاب سازد. چنان که اشعری قمی نقل می کند:
«در زمان امام کاظم و امام رضا ـ علیهم السّلام ـ عده ای از مرحبه اهل سنت و زیدیان به تشیع گرویدند و معتقد به امامت این دو امام شدند.» [13] بعضی از خلفای عباسی می کوشیدند تا با تحت نظر قرار دادن ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ آنان را کنترل کنند. هنگام حرکت دادن این بزرگوارن از مدینه سعی داشتند تا آنان را از مناطق شیعه نشین عبور ندهند. بدین سبب امام رضا ـ علیه السّلام ـ را طبق دستور مأمون از راه بصره، اهواز و فارس به مرو بردند، ‌نه از راه کوفه، جبل و قم که محل تجمع شیعیان بود.[14] به نقل یعقوبی وقتی امام هادی ـ علیه السّلام ـ را به دستور متوکل عباسی به سامرا می بردند هنگامی که به نزدیکی بغداد رسیدند و خبر دار شدند که جمعیت زیادی برای ملاقات امام انتظار می کشند، توقف کردند و شب وارد شهر شدند و از آنجا به سامرا رفتند.[15] از آنجایی که در عصر عباسیان، شیعیان در مناطق مختلف و سرزمین های دور پراکنده بودند، ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ اقدام به تأسیس نهاد وکالت کردند و در نقاط مختلف و شهر های گوناگون نایبان و وکیلانی برای خویش برگزیدند، تا رابط میان آنان و شیعیان باشند.
این مطلب از زمان امام صادق ـ علیه السّلام ـ شروع شد. آنگاه که کنترل دستگاه خلافت بر ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ شدت می یافت و دسترسی شیعیان به امامانشان مشکل می شد، نهاد وکالت و نقش وکیلان پر رنگ تر می شد. در کتاب تاریخ عصر غیبت آمده است:«مهم تر از همه تقویت و گسترش سازمان مخفی وکلا است. سازمانی که از دوره امام صادق ـ علیه السّلام ـ پی ریزی شده و در دوره عسکرین با شتاب بیشتر رو به توسعه و گسترش گذاشت».[16] استاد پیشوای در این مورد می نویسد:«شرایط بحرانی که امامان شیعه در زمان عباسیان با آن رو به رو بودند، آنان را واداشت بتا ابزاری برای برقراری ارتباط با پیروان خود جست و جو کنند. این ابزاری چیزی جز شبکه ارتباطی وکالت و تعیین نمایندگان و کارگزاران در مناطق مختلف توسط امام نبود.
هدف اصلی این سازمان جمع آوری خمس، زکات، نذر و هدایا از مناطق مختلف توسط وکلا و تحویل آن به امام و میز پاسخگویی امام به سؤالات و مشکلات فقهی و عقیدتی شیعیان و توجیه سیاسی آنان توسط وکیل امام بود. این سازمان کاربرد موثری در پیشبرد مقاصد امامان داشت»[17].
مناطقی که امامان معصوم ـ علیهم السّلام ـ در آنها وکیل و نایب داشتند عبارت بودند از کوفه، بصره، بغداد، قم، واسط، اهواز، همدان، سیستان، بست، ری، حجاز، یمن، مصر و مدائن.[18] تشیع د ر قرن چهارم، در شرق و غرب و تمام نقاط جهان اسلام رواج یافته و در اوج رشد و توسعه خود بوده که قبل و بعد از آن هیچگاه از چنین گسترشی برخوردار نبوده است. فهرستی که مقدسی از شهرهای شیعه نشین، د رسرزمین های اسلامی در این قرن ارائه داده، نشاندهنده این مطلب این است. لذا عباراتی ازکتاب او را نقل می کنیم. در یک جا گفته: «بیشتر قاضیان سمن و کرانه مکه و صحار، معتزلی و شیعی اند.[19] در جزیره العرب نیز تشیع بسیار گسترده است».[20] درباره اهالی بصره آمده است که:«بیشتر اهل بصره قدری، شیعی، معتزلی و سپس حنبلی هستند». [21] مردم کوفه نیز در این قرن به جز کناسه، شیعه بوده اند. [22] در مناطق موصل نیز مشتی شیعه وجود دارد.[23] اهل نابلس، قدس و بیشتر عمان شیعه هستند.[24] مردم بالای قصبه فسطاط و مردم صندفا شیعی هستند.[25] در سرزمین سند، مردم شهر ملتان شیعه اند و در اذان و اقامه هر جمله را جفت آورند.[26] در اهواز کشاکش بین شیعیان و سنی ها به جنگ می کشیده است. [27] مقریزی نیز با اشاره به حکومت آل بویه و فاطمیان مصری می نویسد:
«مذهب رافظی در بلاد مغرب، شام، دیار بکر، کوفه، بصره، بغداد، جمیع عراق، بلاد خراسان، ماوراء النهر و همچنین حجاز، یمن، و بحرین منتشر شد و بین آنها و اهل سنت درگیری هایی به وجود آمد که قابل شمارش نیست».[28] در این قرن شیعیان حتی در بغداد، مرکز خلافت عباسیان، در اکثریت بودند به حدی که می توانستند در روز عاشورا علناً عزاداری کنند؛ چنان که ابن کثیر می گوید:
«به خاطر کثرت شیعیان و همراهی دولت آل بویه با آنان، اهل سنت یارای جلوگیری از این مراسم را نداشتند».[29] در آن زمان به حدی زمینه برای فعالیت مساعد شیعیان بوده که اکثر بلاد اسلامی تحت سلطه حاکمان شیعی بوده اند؛ در شمال ایران، گیلان و مازندران، علویان طبرستان حکومت می کردند. در مصر فاطمیان، در یمن زیدیان، در شمال عراق و سوریه حمدانیان و در ایران و عراق آل بویه زمام قدت را در دست داشتند. البته در عصر بعضی از خلفای عباسی چون: مهدی، امین، مأمون، معتصم، واثق و منتصر، شیعیان از آزادی عمل نسبی برخوردار بودند.[1] . شیخ مفید. الارشاد، ترجمه: محمد باقر ساعدی خراسانی، کتابفروشی اسلامیه، 1376 هـ، ص 581.
[2] . شیخ صدوق. عیون اخبار الرضا ـ علیه السّلام ـ ،‌ ط قم،‌ سال 1377 هـ ق، ‌ج2، ‌ص135.
[3] . علامه مجلسی. بحار الانوار، المکتبه الاسلامیه، تهران، 1358 هـ .ق، ج 49، ص 155.
[4] . همان، ج 50، ص 6.
[5] . از فرماندهان ترک
[6] . مسعودی. مروج الذهب، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ط اول، ج 4، ص 138.
[7] . البته بعضی از صاحب نظران معتقدند: اگر دلیل تشیع ابوسلمه، نامه ای باشد که ـ مبنی بر پیشنهاد خلافت ـ به امام صادق ـ علیه السّلام ـ نوشته بود. دلیل کافی به نظر نمی رسد زیرا این حرکت را، یک حرکت سیاسی دانسته اند. رجوع شود: به پیشوای،مهدی، سیره پیشوایان، موسسه امام صادق ـ علیه السّلام ـ ، ط هشتم، 1378، ص 378.
[8] . اعیان الشیعه، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، ج 1، ص 191.
[9] . همان، ص 192 و 193، البته در مورد تشیع واقدی در میان محققان، ‌بحث و اختلاف نظر هست.
[10] . امین، سید محسین، اعیان الشیعه، دارالتعارف للمطبوعات بیروت،‌(بی تا)، ج 1، ص 29.
[11] . حیدر، اسد. الامام الصادق و المذاهب الاربعه، دارالکتاب العربی، بیروت، ط سوم، 1453، ج 1، ص 226.
[12] . ابن واضح. تاریخ الیعقوبی، منشورات الشریف الرضی، قم، ج 2، ص 484.
[13] . المقالات و الفرق، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ص 94.
[14] . ر.ک: پیشوایی، مهدی . سیره پیشوایان، موسسه امام صادق ـ علیه السّلام ـ ، چاپ هشتم، 1378 هـ . ش، ص 478.
[15] . ابن واضح. همام مأخذ، ص 503.
[16] . پور طباطبائی، سید مجید. تاریخ عصر غیبت، مرکز جهانی علوم اسلامی، ص 84.
[17] . پیشوای طباطبائی، سید مجید. تاریخ عصر غیبت، مرکز جهانی علوم اسلامی. ص 84.
[18] . رجوع شود به. رجال نجاشی، دفتر فرهنگ اسلامی وابسته جامعه مدرسین، قم، 1404 هـ . ص344، 797، 799، 800، 825، 847.
[19] . مقدسی، ابو عبدالله محمد بن احمد. احسن فی معرفه الاقالیم، ترجمه منزوی، شرکت مولفان و مترجمان ایران، 1361، ص 136.
[20] . همان، ص 144.
[21] . همان، ص 175.
[22] . همان، ص 174.
[23] . همان، ص 200.
[24] . همان، ص 220.
[25] . همان، ص 286.
[26] . همان، ج 2، ص 707.
[27] . همان، ص 623.
[28]. مقیریزی، تقی الدین ابن العباس احمد بن علی. المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار(المعروف بالخطط المقریزیه) دارالکتب العلمیه، بیروت، ط اول، 1418، ج 4، ص 191.
[29] . البدایه و النهایه، بیروت، 1966، ج 11، ص 243.
@#@ حداقل در زمان این خلفا، سخت گیری های سابق کاهش یافته بود. به نقل یعقوبی، مهدی عباسی طالبیان و شیعیان زندانی را آزاد کرده است. [1] در مدت پنج سال حکومت امین نیز به جهت مشغولیت او به عیش و عشرت و جنگ با برادرش مأمون، معتصم، واثق و معتصم عباسی نیز گرایشی شیعی داشتند؛ اما متوکل از دشمنان یر سخت خاندان پیامبر و شیعیان آنان بود. اگر چه در عصر او شیعه قابل کنترل نبود، با این حال او مردم را از زیارت قبر امام حسین منع می کرد.[2] ابن اثیر می گوید:
«متوکل خلفای پیش از خود مأمون، معتصم و واثق را که به علی و خاندانش ابراز محبت می کردند، دشمن می داشت. کسانی چون علی بن جهم شاعر شامی، عمر بن فرج، ابوسمط ـ از فرزندان مروان بن ابی حفصه و از دوستداران بنی امیه ـ و عبدالله بن محمد بن داود هاشمی که ناصبی و از دشمنان علی ـ علیه السّلام ـ به شمار می‌آمدند، همنشین و ندیم او بودند». [3] در این عصر شاعران ناصبی و بی دین جرئت یافته بودند و برای تقرب به دستگاه متوکل علیه خاندان پیامبر شعر می سرودند. ولی جانشین متوکل، منتصر خلاف روش او را در پیش گرفت و به شیعیان آزادی عمل داد و قبر امام حسین ـ علیه السّلام ـ تعمیر شد و منع زیارتش بر طرف کردید،[4] لذا بحتری شاعر در عصر او چنین گفته است:
ان علییاً لاولی بکم و از کی یداً عندکم من عمر.[5] [6] کنترل رهبران شیعه توسط عباسیان
حکومت عباسیان تا سال 329 هـ به طور کلی در دوره استیلای وزیران و کارگزاران ایرانی و تسلط نظامیان را گذرانده بود. هر چند در دوره ترکان دستگاه خلافت ضعیف شد و اغلب اوقات خلفای عباسی آلت دیت فرماندهان ترک بودند سیاست کلی حکومت ضد شیعی بود. به دلیل گسترش زیاد شیعه در زمان عباسی، سیاست خلفای عباسی بر این قرار گرفت که رهبران شیعه را تحت کنترل خویش درآوردند؛ اگر چه رفتار خلفا با شیعیان با همدیگر فرق می کرد. بعضی از آنان چون منصور، هادی، رشید و متوکل، مأمون و واثق سخت گیری اسلاف خود را نداشتند و در زمان اینان شیعیان توانستند نفس زکیه و برادرش ابراهیم احساس خطر کرد، پدر، برادران و عموهای او را گرفت و زندانی کرد.[7] منصور بارها امام صادق ـ علیه السّلام ـ را به دربارش فرا خواند و قصد کشتن آن حضرت را داشت که خواست خدا غیر از این بود. خلفای عباشی سعی داشتند رهبران شیعه را که رقیب آنها بودند، از سر راهشان بردارند. حتی منصور، شخصی به نام ابن مهاجر را با پولی به مدینه فرستاد که نزد عبدالله ابن حسن و امام صادق ـ علیه السّلام ـ و تعداد دیگری از علویان برود و بگوید که از سوی شیعیان خراسانی آنان آمده و پول را تحویل دهد و دست خط بگیرد. امام صادق ـ علیه السّلام ـ به او متذکر شد که می داند او را منصور فرستاده و سفارش کرد که به منصور بگوید:«علویان تازه از دولت مروانیان راحت شده و محتاج هستند. با حمله آنها حیله و خدعه نکن».[8] اسد حیدر می گوید:«منصور برای از بین بردن امام صادق ـ علیه السّلام ـ داشته باشد، به انواع وسایل تمسک جست، از زبان شیعیانش به نامه ها نوشت و از سوی آن ها اموالی برایش فرستاد، ولی در هیچ کدام از این ها موفق نشد».[9] وقتی خبر رحلت امام صادق ـ علیه السّلام به منصور رسید به حاکم مدینه، محمد بن سلیمان، نوشت:
«اگر جعفر بن محمد شخص معینی را وصی خود قرار داده، او را بگیر و گردنش را بزن.»
حاکم مدینه در جواب او نوشت:
«جعفر بن محمد این پنج نفر را وصی خود قرار داده است: ابو جعفر منصور، محمد بن سلیمان، عبدالله، موسی و حمیده» در این هنگام منصور گفت:«نمی شود اینها را کشت».[10] مهدی عباسی نسبت به علویان و شیعیان سخت گیری پدرش را نداشت. یعقوبی نقل می کند:
«مهدی به محض این که به خلافت رسید، دستور داد زندانیان علویان را آزاد کردند».[11] لذا در زمان او هیچ قیام علوی رخ نداد. ابوالفرج اصفهانی تنها دو تن از علویان را نام برده که در زمان مهدی در گذشتند، یکی علی بن عباس حسنی که باسم کشته شد و دیگری عیسی بن زید که در خفا از دنیا رفت و از زمان منصور مخفی می زیست.[12] در زمان هادی عباسی. فشار شدیدی به علویان و رهبران و بزرگان شیعه وارد می شد؛ چنان که یعقوبی می نویسد:
«هادی در سخت گیری بر شیعیان و طالبیان پا فشاری می کرد و آنان را به شدت ترسانده بود و حقوقی را که مهدی برای آنان مقرر کرده بود، قطع کرد و به حاکمان و فرمانداران مناطق و شهرها نوشت که طالبیان را تعقیب و دست گیر کنند.»[13] در اعتراض به خلافکاری های او، حسین بن علی از سادات حسنی(شهید فخ) قیام کرد علاوه بر حسین , عده زیادی از علویان کشته شدند. این قیام موجب تشدید فشار بر امام کاظم ـ علیه السّلام ـ شد. هادی عباسی آن حضرت را تهدید کرد و چنین گفت:
«به خدا سوگند حسین(شهید فخ) به دستور موسی بن جعفر ضد من قیام کرده و از او پیروی نموده است؛ زیرا امام و پیشوای این خاندان کسی جز موسی بن جعفر نیست. خدا مرا بکشد اگر او را زنده بگذارم».[14] اما او به سبب فرا رسیدن اجلش، موفق به اجرای این تهدید نشد. در قرن دوم هجری، بعد از منصور، هارون الرشید سخت گیر ترین خلیفه نسبت به علویان و رهبران شیعه بود. هارون نسبت به علویان مستبد بود و با آنان رفتار بی رحمانه ای داشت. او یحیی بن عبدالله، برادر محمد نفس زکیه را بعد از اینت که امان داده بود، به طرز بی رحمانه ای در زندان به قتل رساند.[15] بالاخره هارون الرشید، امام کاظم ـ علیه السّلام ـ را در حالی که اقرار به مقام آن جناب داشت دستگیر و زندانی کرد و در نهایت آن حضرت را با زهر به شهادت رساند.[16] بعد ا ز شهادت امام کاظم ـ علیه السّلام ـ هارون الرشید یکی از فرماندهان خود را به نام جلودی به مدینه فرستاد تا به خانه های آل ابی طالب حمله برد و لباس زنان را غارت کند و برای هر زنی یک لباس بگذارد که امام رضا ـ علیه السّلام ـ جلوی در ایستاد و دستور داد زنان لباس های خود را تحویل دهند.[17] مأمون، سیاست مدارترین خلیفه عباسی، برای کنترل رهبران و امامان شیعه، روش جدیدی را ابداع کرد که تحت نظر گرفتن ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ بود. یکی از انگیزه های مهم مأمون در ولایت عهدی امام رضا ـ علیه السّلام ـ همین مطلب بود؛ چنان که مأمون این سیاست را به طرز ظریف دیگری در مورد امام جواد ـ علیه السّلام ـ اعمال کرد و دخترش را به ازدواج آن حضرت درآورد، تا در مدینه نیز بر فعالیت های ایشان نظارت داشته باشد. خلفای بعد از مأمون نیز همین روش را در پیش گرفتند و پیوسته امامان معصوم به اجبار در مراکز خلافت به بر می بردند. حتی امام دهم و امام یازدهم به دلیل اقامت در سامرا که شهری نظامی بود به عسکریین معروف بودند.
علل افزونی شیعیان در عصر عباسیان
تشیع در عصر عباسیان از توسعه روز افزونی برخودار بود. این مسئله علل و عواملی داشت که به بخشی از آن اشاره می کنیم:
1 ـ هاشمیان و علویان در عصر بنی امیه
در عصر بنی امیه، هاشمیان اعم از عباسیان و علویان، متحد بودند و از زمان هشام که تبلیغات عباسیان شروع شده بود و با قیام زید و پسرش یحیی هماهنگی داشت، بر اساس مبانی تشیع کار خود را آغاز کرده بودند؛ چنان که ابو الفرج اصفهانی می گوید:
«آن هنگام که ولید بن یزید، خلیفه اموی، کشته شد و میان مروانیان اختلاف افتاد،‌ مبلغان و داعیان بنی هاشم به نواحی مختلف رفتند و نخستین چیزی که آنان اظهار می کردند، افضلیت علی بن ابی طالب و فرزندانش و مظلومیت آنان بود».
منصور عباسی یکی از راویان حدیث غدیر بود.[18] لذا بعضی از نیروهای عباسیان وقتی که سیاست آنان را در قبال علویان دیدند، آن را نپذیرفتند و با عباسیان اختلاف پیدا کردند. شخصی مثل ابو سلمه خلال که داعی الدعاه عباسیان در عراق بود،[19] به سبب تمایل به علویان، ‌توسط عباسیان کشته شد. اگر چه این شخص شیعه اعتقادی نبود، گرایش او را بخاندان پیامبر نمی توان انکار کرد،‌به خصوص که از قبیله حمدان و از ساکنان کوفه بود.[20] در میان قبایل قحطانی سابقه تشیع در قبیله حمدان از همه جلو تر بود؛ چنان که سید محسن امین از را جزو وزرای شیعه به حساب آورده است،[21] حتی در ابتدا خود عباسیان نیز از اطهار محبت نسبت به ذریه پیامبر ابایی نداشتند؛ چنان که نوشته اند:
«آن هنگام که سر مروان بن محمد، آخرین خلیفه اموی را نزد ابو العباس سفاح آوردند سجده ای طولانی کرد. آنگاه سر برداشت و گفت: حمد،‌ خدایی را که مرا بر تو پیروز کرد. اکنون غم ندارم که چه زمانی بمیرم، چون در مقابل حسین و برادران و سارانش، دویست نفر از بنی امیه را کشتم، در مقابل پسر عمویم ، زید بن علی، استخوان های هشام را سوزاندم. در مقابل برادرم ابراهیم،‌ مروان را کشتم».[22] بعد از این که حکومت عباسیان تثبیت شد،‌میان آنان و خاندان پیامبر و شیعیان فاصله افتاد. از زمان منصور عباسی، عباسیان نسبت به ذریه پیامبر، راه و روش امویان را در پیش گرفتند. بلکه در عداوات و دشمنی با عترت پیامبر از بنی امیه پیشی گرفتند.
2 ـ پایان عصر اموی و روی کار آمدن عباسیان
پایان عصر اموی و روی کار آمدن عباسیان و جنگ و نزاع میان آنان، ‌فرصتی را پیش آورد تا امام باقر و امام صادق ـ علیهماالسلام ـ که در رشته ها و علوم متفاوت شاگرد تربیت کرد؛ دانشمندان برجسته ای چون هشام بن حکم، ‌محمد بن مسلم، ابان بن تغلب، ‌هشام بن سالم مؤمن طاق، مفضل بن عمر، جابر بن حیان و .[1] . ابن واضح. تاریخ الیعقوبی، منشورات الشریف الرضی، قم، ج 2، ص 404.
[2] . طبری، محمد بن جربر. تاریخ طبری، دارالکتب العلمیه، بیروت، ج 5، ص 312.
[3] . الکامل فی التاریخ، دار صادر، بیروت، 1402 هـ ، ج 7، ص 56.
[4] . مسعودی، علی بن الحسین. مروج الذهب، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1411 هـ ، ج 4، ص 147.
[5] . علی نسبت به شما از عمر نزدیکتر و پاکتر است.
[6] . همان مأخذ.
[7] . مسعودی، علی بن الحسین. مروج الذهب ، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1411 هـ، ج 3، ص 324.
[8] . ابن شهر آشوب. مناقب آل ابی طالب، موسسه انتشارات علامه، قم،(بی تا)، ج 4، ص 220.
[9] . الامام الصادق و المذاهب الاربعه، دارالکتاب العربی، بیروت، ط سوم، 1403، ج 1، ص 46.
[10] . طبرسی، ابو علی فضل بن حسن. اعلام الوری، موسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، 1417 هـ ، ج 2، ص 13.
[11] . ابن واضح. تاریخ یعقوبی، منشورات الشریف الرضی، قم، 1414 هـ ج 2، ص 394.
[12] . ابو الفرج، اصفهانی. مقاتل الطالبین، منشورات الشریف الرضی، قم، 1416 هـ ، ص 342 ـ 361.
[13] . ابن واضح. همان، ص 404.
[14] . مجلسی، محمد باقر. بحار الانوار، ج 48، ص 151.
[15] . ابو الفرج، اطفهانی. مقاتل الطالبیین. منشورات الشریف الرضی، قم، 1416، هص 381 ـ 404.
[16] . طبرسی، ابو علی فضل بن الحسن. اعلان الوری، موسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، 1417 هـ ، ج 2، ص 34.
[17] . امین، سید محسن. همان، ص 29.
[18] . اصفهانی، ابو الفرج، مقاتل الطالبیین، منشورات الشریف الرضی، قم، 1416 هـ ص 207.
[19] . خطیب بغدادی. تاریخ بغداد، دارالکتیب العلمیه، بیروت، ط اول، 1417 هـ ، ج 12، ص 340.
[20] . امین سید محسن، اعیان الشیعه، دارالتعارف للمطبوعات،‌ بیروت، (بی تا)، ج 1، ص 109.
[21] . امین،‌سید محسن. همان.
[22] . مسعودی، علی بن حسین،‌همان، ص 283 و 284.
@#@.. در محضر آن حضرت رشد یافتند. به تعبیر شیخ مفید ، ثقات آنها بالغ بر چهار هزار نفر بودند.[1] از نقاط مختلف سرزمین پهناور اسلامی، ‌به محضر امام صادق ـ علیه السّلام ـ می آمدند، ‌کسب فیض می کردند و شبهات خود را بر طرف می کردند. شاگردان آن جناب در شهرها و مناطق مختلف پراکنده بودند و طبیعی است که اینان موجب توسعه تشیع در مناطقی که پایشان به آن جا می رسید.
3 ـ مهاجرت علویان
یکی از مهم ترین علل گسترش تشیع، ‌در عصر عباسیان مهاجرت و پراکنده شدن سادات و علویان در سرزمین های مختلف اسلامی است، اینان غالباً کیشی جز تشیع نداشتند. اگرچه تعدادی از آنان بر مرام زیدی می رفتند؛ حتی به نقل از منابع،‌ ناصبی نیز در میان سادات می شده است،[2] به طور قاطع می توان گفت عمدتاً شیعه بوده اند و گرفتاری آنان به دست حکومت های ضد شیعه،‌ دلیل روشن آن است.
سادات در اکثر مناطق سرزمین های اسلامی، ‌از ماوراء النهر و هند گرفته تا آفریقا پخش بودند. اگر چه این مهاجرت ها از زمان حجاج شروع شده بود، در زمان عباسیان به سبب قیام های که از سوی علویان بر پا می شد و غالباً با شکست مواجه می گشت، ‌شتاب بیشتری داشت. شمال ایران و مناطق صعب العبور گیلان و مازندران و کوهستان ها و سرزمین های دور افتاده خراسان، مکان های امنی برای علویان به شمار می رفت. نخستین بار در عصر هارون الرشید، یحیی بن حسنی به مازندران که در آن زمان طبرستان نام داشت، رفت. با این که او قدرت یافته و کارش رونق گرفته بود، هارون توسط وزیرش، فضل بن یحیی با امان نامه ای توانست وی را وادار به پذیرش صلح کند.[3] پس از او علویان زیادی بدان سامان آمدند و تشیع در آن جا روز به روز توسعه یافت و مردم آن جا نخستین بار توسط علویان پذیرای اسلام شدند، تا این که در نیمه دوم قرن سوم هجری حکومت علویان طبرستان توسط حسن بن زید علوی تشکیل شد. در این زمان آن جا مکان مناسبی برای سادات به شمار می رفت؛‌ چنان که ابن اسفندیار می گوید:
«.. در این وقت به عدد اوراق اشجار، سادات علویه و بنو هاشم از حجاز و اطراف شام و عراق به خدمت او رسیدند؛ در حق همه مبرت فرمود و چنان شد که هر وقت پای در رکاب آورد سیصد نفر علوی شمشیر کشیده گرداگرد او بودند».[4] آنگاه که امام رضا ـ علیه السّلام ـ توسط مأمون به ولایت عهدی برگزیده شد، برادران و نزدیکان آن حضرت رو به سوی ایران نهادند؛ چنان که مرعشی می نویسد:
«سادات از آوازه ولایت و عهدنامه مأمون که بر حضرت امامت پناهی داده بود، روی بدین طرف نهادند و او را بیست و یک برادر دیگر بودند؛ این مجموع برادران و بنو اعمام از سادات و حسنی به ولایت ری عراق رسیدند.
و چون سادات خبر غدر مأمون که با حضرت رضا کرد، شنیدند پناه به کوهستان دیلمستان و طبرستان بردند و بعضی بدان جا شهید گشتند و مزار و مرقد ایشان مشهور و معروف است و چون اصفهبدان مازندران در اوایل که اسلام قبول کردند شیعه بودند و با اولاد رسول ـ علیهم السلام ـ حسن اعتقاد داشتند، سادات را در این ملک مقام آسان تر بود».[5] پس از شکست قیام شهید فخ، حسین بن علی حسنی در عصر خلافت هادی عباسی، ادریس بن عبدالله، برادر محمد نفس زکیه به آفریقا رفت و در آن جا مردم از طراف او جمع شدند و او حکمت ادریسیان مغرب را پایه گذاری کرد. هر چند دیری نپایید که توسط عمال خلافت مسموم شد، فرزندان او حدود یک قرن در آن جا حکومت کردند.[6] از این رو سادات متوجه آن سامان بودند. بدین سبب متوکل عباسی نامه ای به والی مصر نوشت که سادات علوی را با پرداختن سی دینار به هر مرد و پانزده دینار به هر زن اخراج کند. اینان به عراق منتقل شدند و از آنجا به مدینه اعزام شدند.[7] منتصر نیز به والی مصر نوشت:
«هیچ علوی متصدی ملکی نشود، بر اسب سوار نگردد، از پایتخت به نقطه دیگری نرود و بیش از یک برده نداشته باشد».[8] علویان به سرعت در میان مردم جایگاه خاصی پیدا می کردند. به حدی که می توانستند در مقابل حکومت قد علم کنند؛ چنان که مسعودی نقل می کند:
«در حدود سال 270 هـ . یکی از طالبیان به نام احمد بن عبدالله در منطقه صعید مصر دست به قیام زد. ولی در نهایت به دست احمد بن طولون شکست خورد و کشته شد».[9] بدین ترتیب علویان مهم ترین رقیب خلافت عباسی به شمار می رفتند. در سال 284 معتضد خلیفه عباسی تصمیم گرفت که دستور دهد، معاویه را بر منبرها لعن کنند. در این خصوص فرمانی نوشت، ولی وزیر وی او را از بلوای عامه ترساند. معتضد گفت:«شمشیر در میانشان می نهم». وزیر پاسخ داد:
«آنگاه با این طالبیان چه خواهی کرد که از هر سو خروج می کنند و مردم به سبب دوستی خاندان پیغمبر هواخواهشان هستند؟ این فرمان تو ستایش و پذیرشی از ایشان خواهد بود و چون خلق بشنوند بیشتر طرفداری شان خواهند کرد».[10] علویان در هر منطقه ای که ساکن می شدند، مورد احترام مردم بودند. بدین سبب مردم پس از مرگشان بر سر قبورشان مزار و بارگاه می ساختند و در حال حیاتشان اطرافشان جمع می شدند؛ وقتی محمد بن قاسم علوی در عصر خلافت معتصم به خراسان رفت، در زمان کوتاهی حدود چهل هزار نفر اطرافش گرد آمدند و او را در قلعه بسیار محکمی جای دادند.[11] از سوی دیگر علویان علاوه بر این که مردمانی پاکدامن و پرهیزگار بودند، در حالی که حاکمان اموی و عباسی فسقشان برای مردم روشن بود، مظلومیتشان آنان را محبوب القلوب کرده بود؛ چنان که مسعودی نقل کرده است:«در سالی که یحیی بن زید شهید شد، هر نوزادی که در خراسان متولد شد، نامش را یحیی یا زید گذاشتند».[12] [1] . شیخ مفید. الارشاد. ترجمه. محمد باقر ساعدی خراسانی، کتابفروشی اسلامیه، 1367 هـ .ش، ص 525.
[2]. ابن عنبه. عمده الزالب، الحیدریه، ‌نجف، 1961، ص 71، 200 و 253.
[3] . ابو الفرج اصفهانی. مقاتل الطالبیین، منشورات الشریف الرضی، قم، ط 1، دوم، 1416 ـ 1374، ص 389 ـ 395.
[4] . تاریخ طبرستان و رویان، ص 290.
[5] . مرعشی. تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، نشر گستره، تهران، 1363، ص 277 و 278.
[6] . ابو الرج اصفهانی. مقاتل الطالبیین، منشورات الشریف الرضی، قم، ط 1، دوم، 1416 ـ 1374، ص 406 و 409.
[7] . ادام متز. تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، موسسه انتشارات امیرکبیر، تهران، 1364. ص 83 به نقل از الولاه و القضاه کندی، ص 198.
[8] . همان، به نقل از الولاه و القضاه کندی، ص 203 ـ 204.
[9] . مسعودی. علی بن الحسین. مروج الذهب، منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ط اولی، 1411 هـ ، ج 4، ص 326.
[10] . طبری، ابی جعفر محمد بن جریر. تاریخ الطبری. دارالکتب العلمیه، بیروت، ط دوم، 1498 هـ ، ج ص 620 ـ 625.
[11] . مسعودی، علی بن الحسین. همان، ص 60.
[12] . همان، ج 3، ص 236.
غلامحسین محرمی- تاریخ تشیع٬ ص122

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید