مهمترین منبع و منشأ ایمان به معاد و حیات اُخروی، وحی الهی است که به وسیله پیامبران ـ علیهم السلام ـ به بشر ابلاغ شده است. انسان پس از آنکه خدا را شناخت و به صدق گفتار پیامبران ایمان آورد، به روز قیامت و حیات جاوید اخروی، که همه پیامبران، ایمان به آن را در سرلوحه تبلیغ و دعوت خود قرار دادهاند، ایمان پیدا میکند. این، خود نوعی برهان عقلی بر معاد است، ولی از آنجا که معرفت تفصیلی، در تقویت و تحکیم ایمان مؤثر است. نیز از سوی دیگر، قرآن کریم نیز با دلایل روشن عقلی، قطعی بودن جهان پس از مرگ و برانگیخته شدن انسانها را در قیامت اثبات نموده است، در این فصل برخی از براهین معاد را مورد بررسی قرار میدهیم:
1. برهان حکمت و غایت
جهان، آفریده و فعل خداوند حکیم است، و فعلِ فاعلِ حکیم، بدون غایت نخواهد بود. بنابراین، جهان دارای غایت است.
و غایت[1] عبارت است از فعلیت و کمالی که متحرک به واسطه حرکت به آن نایل میگردد، و با وصول به آن از حرکت باز میایستد. مانند دانه و هسته گیاه که پس از رسیدن به آخرین مرحله فعلیت و کمالِ ممکن برای آن گیاه، غایت خود را بازیافته و حرکت آن پایان میپذیرد.
از سوی دیگر، وقتی به جهان طبیعت مینگریم، آن را نمایشگاه بزرگی از پدید آمدنها و فانی شدنها، و زندگیها و مرگها میبینیم، یعنی هیچ چیز حالت ثبات و قرار ندارد، بلکه یکپارچه به حرکت و تغیر است، و ثبات و قرارهای آن موقت و مقطعی است، نه دایمی و نهایی. بسان ایستگاههای میان راه که مقصد نهایی حرکت نمیباشند. بنابراین، اگر در ورای حیات این جهآنکه بیثباتی و بیقراری بر آن حاکم است، حیاتی ثابت، پایدار و لایتغیر وجود نداشته باشد، هیچگاه به غایت نهایی نخواهد رسید، و در نتیجه آفرینش این جهان بدون غایت و بیهوده خواهد بود؛ لیکن چون آفریدگار جهان، حکیم است و فعل او بدون غایت نمیباشد، بنابراین حیات دنیوی غایتی دارد که همان حیات اخروی است.[2]
قرآن کریم برهان مزبور را چنین بیان نموده است:
«أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ».[3]
استفهام موجود در آیه شریفه، انکاری است، و مفاد آن این است که ما شما را عبث نیافریدهایم. و چون چنین است، پس به سوی ما بازخواهید گشت.
آنگاه در آیه بعد در مقام تحکیم برهان فوق برآمده و فرموده است:
«فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ».[4]
این آیه شریفه سه نکته مهم را یادآور شده است:
1. خداوند، فرمانروا و مدبّر جهان آفرینش است: «رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ».
2. او حق است، و در نتیجه از فعل بیهوده و باطل منزه و پیراسته میباشد: «اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ».
نتیجه این دو مطلب آن است که جهان آفرینش دارای غایت است؛ لیکن چون ممکن است توهم شود که گرچه خداوند حکیم بوده و فعل او بدون غایت نیست، ولی شاید عواملی مانع از تحقق یافتن آن غایت گردند، نکته سوم این توهم را مردود میسازد و آن اینکه:
3. خداوند، یکتا و بیهمتاست، و رقیبی در برابر او متصور نیست: «لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ».[5]
برهان حکمت در آیات دیگر
برهان حکمت در آیات دیگر قرآن نیز بیان گردیده است. در اینجا برخی از این آیات را یادآور میشویم:
1. «وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ ما خَلَقْناهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ مِیقاتُهُمْ أَجْمَعِینَ».[6]
ـ ما آسمانها و زمین و آن چه در میان آنها است را بازیگرانه نیافریدهایم، ما آنها را جز به حق (بر پایه علم و حکمت) نیافریدهایم، لیکن اکثر آنان نمیدانند، (چون چنین است پس جهان طبیعت دارای غایتی است و آن همان) روز فصل (قیامت) است که وعدگاه همگان میباشد.
2. «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ».[7]
ـ ما آسمان و زمین و آن چه میان آنها است را بازیگرانه نیافریدهایم.
3. «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ».[8]
ما آسمان و زمین و آن چه میان آنها است را باطل (بدون غایت) نیافریدهایم، این گمان کافران است، وای بر کافران از دوزخ.
در همه این آیات بر این نکته استدلال شده است که چون آفرینش جهان هستی که فعل خداوند است. حکیمانه و غایتدار است، لذا جهان آخرت ضرورت دارد، زیرا اگر جهان طبیعت که مجموعهای از حوادث گذرا و ناپایدار است، به غایتی ثابت و پایدار منتهی نگردد، باطل و بیهوده و بازیگرانه خواهد بود؛ ولی چون خداوند حق مطلق است، فعل او نیز حق بوده، و باطل و عبث در آن راه ندارد.
قیامت و غایت در کلام امام علی ـ علیه السلام ـ
در کلمات امام علی ـ علیه السلام ـ نیز قیامت به عنوان غایت دنیا بیان گردیده و تأکید شده است که آفرینش این عالم تا به آن غایت منتهی نگردد، قرار و ثباتی نخواهد داشت، آنجا که میفرماید:
«اِنَّ الخَلْقَ لا مَقْصِرَ لَهُمْ عَنِ الْقِیَامَهِ، مُرْقِلیَن فِی مِضْمَارِهَا إلَی الْغَایَه الْقُصْوَی».[9]
ـ برای انسانها قبل از قیامت قرارگاهی نیست، آنان در میدان قیامت (زندگی دنیا) به سوی غایتی نهایی (بهشت و دوزخ) با شتاب به پیش میروند.
نیز فرموده است:
«إنَّ الْغَایَهَ الْقِیَامَهُ و کَفَی بِذَلِکَ وَاعِظاً لِمَنْ عَقَلَ».[10]
غایت (دنیا) قیامت است. برای فردی که بیندیشد همین مطلب برای وعظ و اندرز کافی است.
2. برهان عدالت
انسانها در برابر دعوت پیامبران الهی به ایمان و نیکوکاری، به دو گروه مؤمنان و کافران، مطیعان و عاصیان، تقسیم میشوند. از نظر عقل، ایمان و نیکوکاری پسندیده، و شایسته ستایش و پاداش است، و کفر و تبهکاری مستحق نکوهش و کیفر میباشد، و برخورد یکسان با آن دو و برابر دانستن نیکوکار و بدکار عادلانه نیست. نظیر اینکه آموزگار تفاوتهای موجود در دانشآموزان را از نظر سعی و کوشش در فراگیری، و انضباط و اخلاق، نادیده گرفته و به همگان نمره مساوی بدهد.
از سوی دیگر، هر دو گروه در این جهان به طور یکسان از مواهب حیات بهرهمند میباشند، و چه بسا کافران و عاصیان از مؤمنان و مطیعان برخوردارترند، و اصولاً نه پاداش دادن به برخی از نیکوکاریها ـ مانند شهادت در راه خدا ـ در این جهان امکانپذیر است، و نه کیفر برخی از تبهکاریها، مانند گمراه ساختن انسانها و کشتن نسلهای بیشمار. بنابراین، دنیا جایگاه مناسبی برای اجرای عدالت الهی در مورد صالحان و تبهکاران به طور کامل نمیباشد؛[11]
پس باید جهان دیگری باشد تا عدل الهی در مورد نیکان و بدان به طور کامل تحقق یابد.
ابن میثم بحرانی (م 679 یا 699) در تقریر این برهان گفته است:
«إنّا نَرَی الْمُطیعَ وَ الْعاصِیَ یُدْرِکُهُمَا الْمُوْتُ مِنْ غَیْرِ أنْ یَصِلَ إلَی أحَدٍ مِنْهُمَا مَا یَسْتَحِقُّهُ مِنْ ثَوابٍ أوْ عِقَابٍ، فَإنْ لَمْ یُحْشَرَا لِیُوصَلَ إلَیْهِمَا ذَلِکَ الْمُسْتَحَقُ، لَزِمَ بُطْلانُهُ أصْلاً وَ ذلکَ ظُلْمٌ لا یَجُوزُ عَلَی الصَّانِعِ الحَکِیمِ».[12]
در آیاتی از قرآن به این برهان اشاره شده است، دو نمونه را یادآور میشویم:
1. «أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ».[13]
ـ آیا مؤمنان و صالحان را مانند مفسدان در زمین، و پرهیزگاران را مانند تبهکاران قرار میدهیم؟
2. «أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالُْمجْرِمِینَ ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ».[14]
ـ آیا انسانهای فرمانبردار را مانند مجرمان قرار میدهیم، چگونه داوری میکنید؟
3. برهان رحمت
یکی از صفات کمال خداوند، صفت رحمت است، و مفاد آن این است که خداوند نیاز موجودات را برآورده و هر یک را به سوی کمالی که شایستگی آن را دارد هدایت کرده و نایل میسازد. چنآنکه علامه طباطبایی (ره) فرموده است:
«الرَحمَهُ رَفْعُ حَاجَه کُلَّ مُحْتاجٍ وَ إیصَالُ کُلَّ شَیْءٍ إِلَی مَا یَسْتَحِقُّهُ وَ إفاضَتُهُ عَلَیْهِ».[15]
ـ رحمت، عبارت است از برآوردن نیاز هر نیازمند، و رساندن هر چیز به آنچه استحقاق آن را دارد و افاضه آن به او.
آفرینش انسان با ویژگیهایی که دارد، به روشنی بر اینکه او شایستگی حیات ابدی را داراست دلالت دارد؛ زیرا:
اولاً: اندیشه حیات جاودانی را داراست.
ثانیاً: خواهان حیات ابدی بوده، و آن را آرزو میکند.
ثالثاً: انسان بر پایه نظام ایمان و عمل صالح در سطحی فراتر ازحیات طبیعی و حیوانی قرار گرفته، و استعداد حیاتی برتر و سعادتی جاودانه را کسب میکند، چنآنکه بر پایه نظام کفر و فسق نیز استحقاق حیاتی فروتر از حیات حیوانی را به دست میآورد که آن نیز در قالب حیات دنیوی نمیگنجد، چنآنکه امام علی ـ علیه السلام ـ فرموده: «إن الله لم یرضها ثواباً لأولیائه و لا عقاباً لأعدائه».[16]
بنابراین، اگر پس از این حیات موقت و ناپایدار، حیاتی پایدار و ابدی نباشد، شایستگی و استحقاق یاد شده در انسان هیچگاه به فعلیت نخواهد رسید، و این با عنایت و رحمت الهی سازگار نیست.[1] . فلاسفه حرکت را کمال اول، و غایت را کمال ثانی مینامند، چنانکه علامه طباطبایی(ره) در اینباره فرموده است: «ان الحرکه کمالٌ اول لما بالقوه من حیثُ انه بالقوه، فهناک کمال ثان یتوجه الیه المتحرک و هو المطلوب لنفسه، و الحرکه مطلوبه لاجله… و هذا الکمال الثانی هو المسمی غایه الحرکه یستکمل بها التحرک نسبتها الی الحرکه نسبه التامٌ الی النَقص… نهایه الحکمه، مرحله 8، ص 10.
[2] . قرآن کریم، عالم آخرت را سرای ثبات و قرار توصیف نموده و میفرماید: «وَ إِنَّ الْآخِرَهَ هِیَ دارُ الْقَرارِ» (غافر/ 39). پیرامون این برهان رجوع شود به: کتاب استاد شهید مطهری، زندگی جاوید، ص 60ـ56؛ کتاب علامه طباطبایی، شیعه در اسلام، بخش سوم، معاد شناسی، ص 103؛ کتاب آیت الله جوادی آملی، ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد،ص 289ـ284؛ کتاب استاد سبحانی، منشور جاوید، ج 9، ص 39ـ31.
[3] . مؤمنون/ 115.
[4] . مؤمنون/ 116.
[5] . به المیزان، ج 15، ص 73 رجوع شود.
[6] . دخان/ 40ـ38.
[7] . انبیاء/ 16.
[8] . ص/ 27.
[9] . نهج البلاغه، خطبه 156، «مقصر» بر وزن مقعد به معنای مجلس میباشد. و مَرقُلین یعنی شتابان. و مضمار به معنای میدان، و مقصود از مضمار قیامت، زندگی دنیاست، چنانکه در جای دیگر فرموده است:اَلا وَ إن الیَّومْ الْمِضْمار و غَدأ السِّباق»، شرح نهج البلاغه، ابن میثم، ج 3، ص 262.
[10] . نهج البلاغه، خطبه 190.
[11] . إن الله لم یرضها ثواباً لأولیائه و لا عقاباً لأعدائِهِ. (نهج البلاغه/ حکمت 415)
[12] . قواعد المرام، ص 146، با اندکی تصرف در عبارات.
[13] . ص/ 28.
[14] . قلم/ 35.
[15] . المیزان، ج 7، ص 25.
[16] . نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 415.
@#@ در واقع، منتهی نشدن حیات دنیوی به حیات اخروی، ماننداین است که هیچ جنینی با وجود اینکه به یک سلسله تجهیزات متناسب با حیات بیرون از رحم آفریده شده، و استعداد آن را دارد، به آن دست نیابد و حیات او پس از پایان یافتن زندگی موقت در رحم، به کلی پایان پذیرد، و این برخلاف حکمت، و رحمت الهی است.[1]
قرآن کریم در اینباره فرموده است:
«قُلْ لِمَنْ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلْ لِلَّهِ کَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلى یَوْمِ الْقِیامَهِ لا رَیْبَ فِیهِ».[2]
ـ بگو (بپرس) آسمانها و زمین از آن کیست؟ بگو (همانگونه که شما نیز اذعان دارید) از آن خداست او رحمت را بر خود واجب کرده است، هر آینه شما را در روز قیامت که تردیدی در آن نیست جمع میآورد.
پاسخ به یک پرسش
چگونه میتوان قیامت را مظهر رحمت خداوند دانست، با آنکه بسیاری گرفتار عذاب دوزخ میگردند؟
پاسخ این است که فلسفه قیامت آن است که شایستگیها و استحقاقها مهمل نمانده، و بشر بتواند از رحمت کامل الهی بهرهمند گردد؛ اما نوع شایستگی و استحقاق منوط به نظام اندیشه و عمل او است، که یا بر پایه ایمان و عمل صالح است و یا بر پایه کفر و فسق، و این هر دو به انتخاب و اختیار او واگذار شده است.
شاید جمله ـ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ ـ که در پایان آیه گذشته آمده است، ناظر به همین مطلب باشد.
4. لزوم وفای به عهد
خداوند، به واسطه پیامبران ـ علیهم السلام ـ وقوع قیامت و پاداش به نیکوکاران را وعده داده است، و از نظر عقل، وفای به عهد نیکو و تخلف از آن ناپسند و ناروا است، و چون خداوند از هرگونه صفت ناپسند و ناروا منزه میباشد، بنابراین به طور قطع به وعده خود جامه عمل پوشانده و قیامت را برپا خواهد کرد.
محقق طوسی(ره) در اینباره گفته است:
«وُجُوبْ إیفَاءِ الْوَعْدِ وَ الْحِکْمَهِ یَقْتَضِی وُجُوبَ الْبَعْثِ».[3]
ـ واجب بودن وفای به وعده، و حکیم بودن خداوند، مقتضی واجب بودن برانگیخته شدن مردگان است.
قرآن کریم نیز در آیات متعدد بر اینکه قیامت وعده الهی بوده و در تحقق آن تردیدی نیست تصریح و تأکید نموده است، آنجا که خرمندان (أولواالألباب) را ستایش نموده و یادآور شده است که آنان در مقام نیایش به درگاه خداوند میگویند:
«رَبَّنا إِنَّکَ جامِعَ النَّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ».[4]
ـ پروردگارا تو انسانها را در روزی که تردیدی در آن نیست گرد میآوری، به درستی که خداوند خلف وعده نمیکند.
نیز میفرماید: «وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّهُ لِلْمُتَّقِینَ غَیْرَ بَعِیدٍ، هذا ما تُوعَدُونَ».[5]
ـ بهشت برای پرهیزکاران نزدیک آورده میشود، این است آن چه وعده داده شدهاید.
هم چنین میفرماید: «کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا إِنَّا کُنَّا فاعِلِینَ».[6]
ـ همانگونه که آفرینش را در آغاز آفریدیم، آن را باز میگردانیم، این وعدهای است بر ما، و ما عمل کننده به وعده خود میباشیم.
و جمله ـ کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ ـ ناظر به این است که اعاده حیات موجودات پس از مرگ برای خداوند همانگونه میسر و آسان است که آفرینش نخست آنها.
و جمله: ـ إِنَّا کُنَّا فاعِلِینَ ـ ناظر به این است که عمل به وعده، سنت الهی و تخلف ناپذیر است.[7]
5. قیامت، گزارش غیبی و قطعی الهی
برهان وفای به وعده، تنها لزوم معاد را در مورد موحدان و صالحان، همانآنکه وعده پاداش داده شدهاند، اثبات میکند. در اینجا برهان عقلی دیگر نظیر برهان چهارم وجود دارد که مدلول آن اعم است. تقریر آن چنین است:
1. خداوند از وقوع قیامت خبر داده است.
2. خبرهای الهی صادق و مطابق با واقع است.
3. بنابراین، وقوع قیامت امری یقینی و حتمی است.[1] . علامه طباطبایی، المیزان، ج 7، ص 26؛ استاد شهید مرتضی مطهری، زندگی جاوید، ص 54ـ52.
[2] . انعام/ 12.
[3] . کشف المراد، مقصد 6، مسئله 4.
[4] . آل عمران/ 9؛ «المیعاد» به معنای وعده است مانند میقات که گاهی به معنای وقت میباشد. مجمع البیان، ج 1، ص 411.
[5] . ق/ 32ـ31.
[6] . انبیاء/ 104.
[7] . المیزان، ج 14، ص 329.
علی ربانی گلپایگانی – عقاید استدلالی