عوامل کسب یقین از دیدگاه قرآن و سنّت (1)

عوامل کسب یقین از دیدگاه قرآن و سنّت (1)

نویسنده:سیّد محمدصادق حسینی سرشت

چکیده:

یقین علم ثابت و استواری است که هیچ گونه شکّ و شایبه ای در آن راه ندارد. با توجه به اثر یقین در رفتار و منش آدمی، هدف اصلی نوشتار حاضر دستیابی به عوامل کسب یقین از دیدگاه قرآن و سنّت است. ثمره ی این جستار تبیین علمی و روشمند یقین جهت وصول به آن است. تحقق این خواسته مستلزم استقصای تمام آیات و روایات مرتبط به یقین و نیز ساماندهی و ارتباط آنان با یکدیگر است که در این نوشتار به آن پرداخته شده است.
عوامل کسب یقین از منظر قرآن و سنّت عبارتند از: مخالفت با هوای نفس، عبادت، صبر، تقوا، امر به معروف و نهی از منکر، زهد، مبارزه با دنیاطلبی، احسان، شک ستیزی، دوری از شبهات، فتنه ستیزی، کسب شناخت، خردپروری، روحیه ی پرسش گری، مشورت، حق پذیری، عبرت گیری، خدامحوری، صداقت و اخلاص، دعا و توسّل، توکّل و شجاعت، خشوع، تسلیم و رضا. بنیادی ترین و اصولی ترین عامل جهت کسب یقین، کسب شناخت است.
برخی از عوامل یاد شده به صورت تعاملی و دوجانبه با یقین مرتبط اند. بدین صورت که ابتدا باعث رشد یقین اند و در ادامه خود یقین نیز، باعث رشد آنها می گردد. این عوامل عبارتند از: کسب شناخت، خردپروری، زهد، احسان، صبر، صداقت و اخلاص.
الگوهای یقین عبارتند: ائمّه طاهرین(ع)، رسولان الهی علیهم السلام و مؤمنان راستین.

عوامل کسب یقین

1ـ مخالفت با هوای نفس

مراد، مخالفت با خواسته های غیر الهی است که رستگاری(1) و بهشت برین الهی (2) را در پی دارد، و موجب کسب یقین است. امام علی(ع) می فرماید: «… نفس او به نیروی گمان ناروا، بر او چیرگی دارد و او با قدرت یقین بر نفس خود چیره نمی گردد…».(3) ایشان در بیان مخالفت با هوای نفس در تقویت یقین می فرماید: «یقین را شک و چیره آمدن هوس، تباه می سازد».(4)
رابطه ی یقین و مخالفت با هوای نفس دو جانبه و تعاملی است. بدین صورت که ابتدا مخالفت با هوای نفس سبب کسب یقین و سپس تقویت آن می گردد، و از دیگر جهت، خود یقین نیز چراغی فراروی انسان در جهت مخالفت با هوای نفس می گذارد. امام کاظم(ع)، در این باره می فرماید: «ای بندگان خدا! با اصلاح خود، نعمت های خداوند را تضمین و نگهداری کنید تا یقینتان زیاد گردد و سودی با ارزش و گرانبها به دست آورید».(5) پس بی شک، مخالفت با هوای نفس لازمه ی یقین است. امام علی(ع) می فرماید: «کجایند یقین باورانی که جامه های هوس را از خود برکندند و رشته های وابستگی به دنیا را از خود بریدند؟»(6)

2ـ عبادت

«اصول عبودیّت، خضوع و فروتنی است و تعبید، یعنی خود را خوار و ذلیل کردن، و گفته شده «طریق معبّد» یعنی راهی که هموار گشته است».(7)
«کلمه ی عبد در آیات قرآن دو کاربرد دارد:
اول: کاربرد اعم، به معنی مخلوق، نیازمند و تحت فرمان خدا بودن؛ خواه مخلوق مورد نظر به این بندگی توجه و اعتقاد داشته و آن را پذیرفته باشد(8) و خواه به آن توجه نداشته و آن را نپذیرفته باشد.
دوم: کاربرد اخص، به معنی کسی که به مملوکیت و بندگی خود توجه و عنایت داشته و آن را پذیرفته و درصدد انجام وظایف بندگی است.(9)
پی آمد عبادت به معنی دوم، ایمنی از سلطه ی شیطان و رشد دانایی و امکان رؤیت آیات الهی است؛ (10) چنان که در داستان [حضرت] موسی (ع)، (11) از آن بنده ی ارجمند الهی با عنوان «بنده ای از بندگان ما»، سپس با تعبیر «تعلیم شده از جانب ما» یاد شده است و نیز از کثرت عبادت پیامبر(ص)، به عنوان عاملی برای دریافت آیات روشن الهی (12) و رؤیت آنها یاد شده است که در نهایت منجر به یقین می شود که از دید امام صادق(ع)، «بالاترین درجه ی ایمان(13) است».(14)
آری، «هر عبادتی که به شکل صحیح آن صورت پذیرد، بر قلب انسان صفایی را به جای می گذارد که آن را آماده ی پذیرش نور واسعه و شناخت و یقین می کند و این نور و شناخت و یقین، انسان را به بندگی و عبادت و اخلاصی دیگر وا می دارد که سبب تابش نور دیگری می گردد و این سیر همچنان ادامه دارد…».(15)
برخی نیز میان عبودیت و عبادت فرق گذاشته اند؛ چرا که «عبودیت، امری فراتر از عبادت است که به معنای بندگی و اظهار فروتنی نسبت به خداست، و نقل شده که عبادت مخصوص عوام از مؤمنان و عبودیّت مخصوص خواص از مؤمنان است…»(16)
«عبودیت حقیقی، مطابقت تعبّد اختیاری تشریعی با عبودیّت تکوینی است؛ چرا که لازم است که تشریع و تکوین مطابق یکدیگر باشند و گرنه تضادّ رخ می دهد و هدف اصلی از تکوین و خلق از میان می رود… و هرگاه سلوک تشریعی و تکوینی مطابقت یافتند، رسیدن به حقّ ثابت، صدق می نماید و این معنای آیه ی «و اعبد ربّک حتی یاتیک الیقین»(17) است که با رسیدن به حقیقت و مشاهده ی واقعیت قطعی جلال و عظمت خداوند و قدرت کامل و بی انتهای او صورت می پذیرد.
[عبودیّت] با مشاهده ی حیات سراپا مطلق، بی انتها، ابدی و نامحدود خداوند و سپس [دریافت] فقر و نیاز و محدودیّت خلایق صورت می گیرد: «… أنتم الفقراء الی الله…»(18) و درک حقیقت این معنا به حق الیقین است که مقام ایمان کامل و تمام است که خداوند، اولیا و فرستادگان و پیامبران خالص و اوصیای خود را بدان نام خوانده است: «و اذکر عبدنا ایّوب….» (19)، «و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا…»(20)، «الا عبادک منهم المخلصین»(21)، «سبحان الذی اسری بعبده لیلا…(22)». (23)
با این اوصاف، می توان گفت: عبادت، حقیقتی است که دارای مراتب مختلف است و در قرآن کریم به عنوان عاملی جهت تقویت یقین برشمرده است: «فسبح بحمد ربک و کن من الساجدین و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین».(24)
در مواعظ قدّسی حضرت بلند مرتبه ی خداوندی، به انبیای عظیم الشأن چنین آمده است که: «… اول قدم، بندگی، سکوت بجا و روزه است. عرض شد: بار الها! ثمره ی روزه چیست؟ وحی شد: روزه، حکمت؛ و حکمت، شناخت؛ و شناخت، یقین را در پی دارد…».(25)
یکی از ویژگی های عبادت کنندگان حقیقی خداوند، یقین است.(26) و از بالاترین عبادات نیز یقین است.(27) امام صادق(ع) یکی از نشانه های قوّت یقین را عبادت دانسته اند: «… خداوند را در آشکار و نهان عبادت می کند و حالت عدم و وجود، زیادی و کمی، ستایش و نکوهش، عزّت و خواری در نزد او یکسان است؛ چرا که همه را از یک چشمه و منشأ می داند…». (28)

3ـ‌تقوا

«تقوا از «وقایه» گرفته شده، و در لغت، به معنای نهایت خویشتن داری، و در عرف، بازداشتن نفس از آن چیزی است که در آخرت برای انسان زیان دارد و محصور کردن آن به چیزهایی است که برای او مفید است، که دارای سه مرتبه است: اول، نگه داشتن نفس از عذاب جاویدان توسط تصحیح عقاید دینی است؛ دوم، پرهیز از ترک یا انجام هر چیزی که گناه محسوب می شود که متعارف متشرّعان است؛ و سوم، بازداری نفس از هر آن چیزی است که قلب را از یاد حق باز می دارد، و این درجه ی خواص، بلکه فراتر از آن، مرتبه ی خاصّ الخاص است».(29)
در ورایت ائمه ی طاهرین علیهم السلام، نیکوترین یقین ها تقوا دانسته شده است، (30) و ائمه ی اطهار علیهم السلام، از خداوند یقین متّقین را طلب کرده اند. (31) بی شک، تقوا پایه و اساس یقین است. امام علی(ع) می فرماید: «تقوای خدا مایه ی آبادی دین و اساس یقین و سرسلسله ی درستی و چراغ موفقیت است». (32)
درباره ی رابطه ی یقین و تقوا، وشّاء از امام کاظم (ع)، چنین نقل کرده است: «ایمان یک مرتبه بالاتر از اسلام و تقوا یک مرتبه بالاتر از ایمان و یقین یک مرتبه بالاتر از تقوا است، و هیچ چیز در میان مردم کمتر از یقین تقسیم نشده است». (33)
از صفات متقین، یقین به آخرت است: «ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین… و الذین یومنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک و بالاخره هم یوقنون». (34) متقین، ایمانی فراوان و ایمانی که به یقین تبدیل شده است، دارند: «… خداوند در نظر آنان بزرگ است، و غیر او [هر چه هست]، در دیده ی آنها کوچک، و یقین باورشان به بهشت، مانند یقین و باور کسی است که آن را دیده که اهل آن در آن به خوشی به سر می برند، و ایمانشان به آتش [جهنّم] همچون ایمان کسی است که آن را دیده که اهل آن در آن گرفتار عذابند….»؛ (35) «… از نشانه های پرهیزکاران این است که او را در دینداری نیرومند، نرمخو و دوراندیش می بینی و دارای ایمانی پر از یقین [است]…».(36)

4ـ صبر

«صبر، از نظر لغوی، به معنای حبس و بازداری و نگاه داری است. مطلق صبر به این شناخته می شود که عبارت است از: مقاومت نفس با هوای خود. به عبارت دیگر، صبر، پایداری و ثبات انگیزه ی دین، در مقابله با انگیزه ی هوا و هوس است». (37)
رابطه ی صبر و یقین، رابطه ی تلازمی است، یعنی لازمه ی یقین، صبر است. امام صادق(ع) می فرماید: «صبر نشانه ی یقین است».(38) از دیدگه امام علی (ع) «حقیقت صبر، یقین نیکوبه خداست». (39) صبر، مایه ی شادی اهل یقین است. (40) نکته ی دیگر این که، رابطه ی این دو، تعاملی و دو جانبه است؛ یعنی ابتدا صبر موجب پیدایش یقین شده و نیز یقین، صبر بیشتری را به دنبال دارد، تا آنجا که ائمّه ی معصومین (ع)، شیعیان خودشان را صابرتر قلمداد نموده اند. (41) نمونه ی قرآنی صبر که موجب یقین شده، یاران خاصّ حضرت طالوت اند: «فلما فصل طالوت بالجنود قال ان الله مبتلیکم بنهر فمن شرب منه فلیس منی و من لم یطعمه فانه منی الا من اغترف غرفه بیده فشربوا منه الا قلیلا منهم فلما جاوزه هو و الذین امنوا معه قالوا لا طاقه لنا الیوم بجالوت و جنوده قال الذین یظنون انهم ملاقو الله کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن الله و الله مع الصابرین». (42)
حضرت علی(ع)، به نقل از رسول خدا(ص) اقسام صبر را چنین بیان فرمود: «صبر بر سه قسم است: صبر بر مصیبت، صبر بر طاعت [خداوند] و صبر بر معصیت [خداوند]». (43) لذا اقسام سه گانه ی صبر در کسب یقین مؤثرند.

5ـ‌ امر به معروف و نهی از منکر

امام علی(ع)، درباره ی نقش امر به معروف و نهی از منکر در شکل گیری یقین می فرماید: «ای مؤمنان! هر کس تجاوزی را بنگرد و شاهد دعوت به منکری باشد، و در دل آن را انکار کند، خود را از آلودگی سالم نگه داشته است، و هر کس با زبان آن را انکار کند، پاداش داده خواهد شد و از اولی برتر است، ‌و آن کس که با شمشیر به انکار برخیزد تا کلام خدا بلند و گفتار ستمگران پست گردد، او راه رستگاری را یافته و نور یقین در دلش تابیده». (44)

6ـ‌ زهد

«زهد ورزیدن نسبت به یک چیز، به معنای روی گرداندن و رها کردن آن چیز به خاطر پستی آن است… و زهد نسبت به دنیا، ترک حلال آن به خاطر حساب روز قیامت، و ترک حرامش به خاطر عقاب روز قیامت است». (45)
از منظر امام علی(ع)، زهد اساس یقین است: «الزهد اساس الیقین». (46)
بر اساس روایات ائمّه ی اطهار(ع) لازمه ی یقین، زهد است. (47) و کسی که اهل یقین است لاجرم باید زاهد باشد؛ ولی عکس قضیه صادق نیست و فاصله ی زیادی میان بالاترین مراحل زهد با پایین ترین مراتب یقین وجود دارد. «سفیان بن عیینه نقل می کند: از امام صادق(ع) درباره ی آیه ی «الا من اتی الله بقلب سلیم» (48) پرسیدم، ایشان در جواب فرمودند: «سلیم قلبی است که خدای خود را در حالی که خداوند را با قلبی که جز او در آن نیست ملاقات کند». و نیز فرمودند: «هر قلبی که در آن شک یا شرک باشد سلیم نیست. همانا [مؤمنان] به دنیا بی اعتنایی کردند تا قلوب آنان برای آخرت فراغت یابد». رسول خدا(ص) فرمودند: «اگر احاطه ی شیاطین بر قلب های آدمیان نبود، هر آینه آنان ملکوت را می دیدند».(49)

7ـ مبارزه با دنیا طلبی

مراد از دنیا طلبی، دنیایی است که وسیله ای جهت کسب حرام است. بر اساس فحوای روایات ائمّه ی طاهرین (ع) کسانی که اهل یقین نیستند، از هیچ تلاشی برای کسب دنیای حرام، فروگذاری نمی کنند، (50) و کوچک شمردن دنیای حرام نیز بالاترین و برترین یقین ها دانسته شده است.(51)
در حقیقت، دلبستگی به دنیا سبب فساد یقین است: «دوست داشتن مال، دین را سست و یقین را تباه می سازد». (52) حالت افراط حبّ دنیا، حرص نسبت به دنیا است. حضرت علی(ع) می فرماید: «دنباله روی از حرص، یقین را تباه می سازد». (53) یقین در تمام کردار انسان های مؤمن نمودار است، و نقطه ی مقابل آن، تردید، نیز در تمام رفتار منافقان آشکار است. از نمونه ی این کردارها، کردار دینی است.
اما صادق(ع)، در بیان نشان های ضعف یقین چنین می فرمایند: «… و کسی که دارای ضعف یقین باشد، دلبستگی به اسباب [دنیوی] دارد و دل در گرو آن دارد و عادات و سخنان مردم را به نادرست پیروی می کند و در به دست آوردن [مال] دنیا و جمع و خودداری از آن [جهت بخشش به دیگران] تلاش می کند. به زبان می گوید که هیچ مانع و اعطا کننده ای جز خداوند وجود ندارد و بنده جز روزی اش به او نمی رسد و تلاش روزی را زیاد نمی گرداند، ولی آن را با کردار و قلبش انکار می کند. خداوند بلند مرتبه در قرآن کریم می فرماید: «…. یقولون بافواههم ما لیس فی قلوبهم و الله اعلم بما یکتمون». (54)» (55)

8ـ احسان

یکی از صفات محسنین در قرآن کریم و سنّت ائمّه ی طاهرین(ع)، یقین است: «تلک آیات الکتاب الحکیم هدّی و رحمهً للمحسنین الذین یقیمون الصّلاه و یؤتون الزّکاه و هم بالاخره هم یوقنون». (56) یکی از جلوه های احسان، سخاوت است که عاملی جهت وصول به یقین است. امام صادق(ع) در این باره می فرماید: «سخاوت از خوی های پیامبران است. سخاوت پایه ی ایمان است و هیچ مؤمنی نیست مگر این که سخی باشد و هیچ سخاوتمندی نیست مگر این که اهل یقین و دارای همّت بلند باشد». (57)

9ـ شک ستیزی

مقصود، رها کردن شک و تردید و دنبال نکردن آن است. توضیح مطلب این که، اگر یقین را به طور مداوم دنبال نکنیم و یا شک های وارد بر قلب را رها نکنیم، یقین خود را از دست خواهیم داد. امام علی(ع)، می فرماید: «هر کس [درباره ی مسأله ای] به یقین رسیده بود و دچار شک گردید، باید به یقین خود بازگردد؛ چرا که یقین با شک دفع نمی گردد». (58) امام (ع)، در جای دیگر، این اصل را چنین بیان می کنند: «کسی که به جزا یقین ندارد، شک، یقین او را به تباهی می کشد.» (59) امام صادق(ع) می فرمایند: «یقین را به شک واگذار مکن…» (60)

10ـ دوری از شبهات

امام علی(ع)، پیروی را مانع کسب یقین دانسته و می فرماید: «گمان نمی کردم مهمانی مردمی را بپذیری که نیازمندانشان با ستم محروم شده، و ثروتمندانشان بر سر سفره دعوت شده اند. اندیشه کن در کجایی و بر سر کدام سفره می خوری؟ پس آن غذایی که حلال و حرام بودنش را نمی دانی [شک داری]، دور بیفکن و آنچه را به پاکیزگی و حلال بودنش یقین داری مصرف کن». (61)
آنچه حضرت فرموده اند در مورد غذای حلال و حرام است که باید آن را به عنوان یک قاعده کلی درباره ی تمام مسایل شبهه ناک، تلقی کرد.

11ـ فتنه ستیزی

فتنه، عاملی در جهت سستی و نابودی یقین است. فتنه، در لغت، به معنای «ذوب کردن معدن برای آزمودن آن، آزمایش در سختی ها و رنجاندن کسی برای تغییر دین یا آیین او» است.(62)
امام علی(ع)، درباره ی چگونگی نقش فتنه در نابودی یقین می فرماید: «… سپس فتنه ای سر برآورد که سخت لرزاننده، درهم کوبنده و نابود کننده است، که قلب هایی پس از استواری می لغزند، و مردانی پس از درستی و سلامت، گمراه می گردند، و افکار و اندیشه ها به هنگام هجوم این فتنه ها، پراکنده، و عقاید پس از آشکار شدنشان به شکّ و تردید دچار می گردد. آن کس که به مقابله با فتنه ها برخیزد، کمرش را می شکند، و کسی که در فرونشاندن آن تلاش می کند، او را درهم می کوبد و با سینه ی مرکب های ستم، آنها را خرد می نمایند. تک روان، در غبار آن فتنه ها نابود می گردند و سواران با قدرت در آن به هلاکت می رسند. فتنه ها با تلخی خواسته ها وارد می شود، و خون های تازه را می دوشد، نشانه های دین را خراب، و یقین را از بین می برد». (63)

12ـ کسب شناخت

امیرمؤمنان (ع)، در بیان اهمیت شناخت، می فرماید: «هیچ حرکت و تلاشی نیست مگر آن که تو در آن به آگاهی و معرفت نیازمندی». (64) پایه ی روایت مذکور، کسب یقین نیز مستلزم شناخت و آگاهی است، و بی شک می توان گفت بنیادی ترین راه، جهت کسب یقین است؛ چرا که معرفت و شناخت وقتی قوی شود، منجر به یقین می شود. امام جعفر صادق(ع) می فرماید: «برخی از مردم، کسانی اند که شناخت پیدا می نمایند و از جایگاهی که در شک داشتند، نزول، و به طرف ایمان سیر می کنند…» (65)
بی تردید، کسانی که اهل یقین اند، از شناخت بالایی برخوردارند، و به عکس، کسانی که به خداوند شناخت ندارند، اهل یقین نیستند. امام علی(ع) می فرماید: «گواهی می دهم، آن که تو را به آفریده ات همانند کرده، با عضوهایی جدا از یکدیگر و مفصل های پیوسته ـ چون عضوهای یک پیکر ـ که رمز حکمت تو در نهان دارد و سرّ قدرتت را در بیان، درون او تو را چنان که باید نشناخته است، نور یقین، بر دل وی پرتو نینداخته…». (66)
کسب شناخت، عامل تقویت یقین است. «حسین بن حکم واسطی می گوید: به یکی از صالحین امام کاظم(ع)، نوشتم که دچار شک می شوم. ایشان در جواب مرقوم فرمودند: شک در مواردی است که شناختی وجود ندارد؛ پس هرگاه یقین آمد هیچ شکی وجود ندارد». (67)
آری، کسانی که بصیرت و بینش در دین ندارند، بی درنگ، با شبهه ای شک در وجودشان رخنه می کند. امام علی(ع) به کمیل می فرمایند: «… بدان که در اینجا [به سینه ی خود اشارت فرمود] دانشی است انباشته؛ اگر فراگیرانی برای آن می یافتم. آری، یافتم آن را که تیز دریافت بود، اما امین نمی نمود، با دین دنیا می اندوخت و به نعمت خدا بر بندگانش برتری می جست، و به حجّت علم بر دوستان خدا بزرگی می فروخت. یا کسی که پیرو خداوندان دانش است، اما در شناخت نکته های باریک آن او را نه بینش است. چون نخستین شبهت در دل وی راه یابد درماند…». (68)
مرتبه ی بالاتر شناخت که یقین را به دنبال دارد، شناخت ولایت ائمه ی اطهار(ع) است؛ چه آنان مصادیق واقعی یقین اند. سوره بن کلیب از امام جعفر صادق(ع)، چنین نقل می کند: شنیدم ایشان می فرماید: «ما اهل بیت علیهم السلام مثانی (69) هستیم که به پیامبر داده شده است. ما وجه خدا در زمین هستیم. ما را بشناسید. کسی که ما را شناخت، یقین پیش روی اوست و کسی که ما را انکار کند، آتش زبانه کشیده ی جهنّم در انتظار اوست». (70)

13ـ خردپروری

طریحی درباره ی معنای عقل، چنین می نویسد: «عاقل کسی است که جلوی نفس خود را می گیرد و آن را از تمایلات نفسانی باز می دارد و این از عبارت «إعتقل لسان فلان» [= زبان فلانی را کوتاه کن]، یعنی زمانی که از گفتار بازداشته شود، گرفته شده است و از همین قبیل است«عقلت البعیر» [= آن شتر را [از حرکت] بازداشتم].»(71)
لازمه ی یقین، خردورزی است. امام علی(ع)، در بیان نقش عقل در تقویت یقین می فرماید: «یقین، پیراهن خردمندان و زیرکان است». (72) کیاست و هوشمندی از لوازم و مقدمات خردپروری است، و به تبع آن، لازمه ی یقین است.

14ـ روحیه ی پرسش گری

امام صادق(ع) می فرماید: «دانش، سرمنشأ هر حال و غایت هر منزلت عالی است و بدین خاطر است که پیامبر خدا(ص) فرمودند: دانش جویی بر مرد و زن مسلمان واجب است؛ یعنی دانش تقوا و دانش یقین». (73)
روحیه ی پرسش گری موجب ازدیاد دانش و برطرف شدن شک و تردید است و می تواند در کسب یقین و زدودن شک مؤثّر باشد. این اصل در قرآن کریم چنین بیان شده است: «فإن کنت فی شکّ ممّا انزلنا الیک فأسأل الذین یقرؤون الکتاب من قبلک لقد جاءک الحق من ربّک فلا تکوننّ من الممترین». (74)
توضیح این که، پیامبر هیچ شک و شایبه ای نسبت به قرآن ندارد، ولی سؤال پرسیدن، به عنوان یک اصل، جهت زدودن شک ذکر گردیده است.

15ـ‌ مشورت

مشورت یا استشاره، به معنای استفاده از علم، تجربه و یافته های ذهنی و عملی دیگران است. در مشورت، انسان، دیدگاه ها و نظرات گوناگون را می شناسد و با رسیدن به راه حل درست تر، قلبش آرامش خاصّی پیدا می کند و از اضطراب رهایی می یابد، که این خود راهی جهت کسب یقین است. امام علی(ع) به محمد بن حنفیه می فرماید: «… دیدگاه های گوناگون خردمندان را بسنج و سپس سزاوارترین و دورترین آنها از دودلی را برگزین…». (75)

16ـ حق پذیری

مراد از حق پذیری آن است که پس از عرضه ی بیّنات و روشن شدن حقیقت، انسان متواضعانه و با تمام وجود، حقیقت را پذیرا گردد، که هر چه این نیرو در انسان بیشتر گردد، به نور یقین متّصف خواهد شد.
نمونه ی آشکار حق پذیری، ساحران زمان حضرت موسی(ع) هستند که پس از روشن شدن حقیقت، آن را به جان پذیرفتند و از چنان یقینی برخوردار شدند که حتی جان خود را در راه خدا از دست دادند. این حقیقت، در قرآن این گونه بیان شده است: «و الق ما فی یمینک تلقف ما صنعوا إنّما صنعوا کید ساحر و لا یفلح السّاحر حیث اتی فالقی السحره سجدا قالوا امنّا بربّ هارون و موسی قال امنتم له قبل ان اذن لکم انّه لکبیرکم الذی علّمکم السّخر فلاقطعن ایدیکم و ارجلکم مّن خلاف و لاصلبنکم فی جذوع النّخل و لتعلمن اینا اشد عذاباً و ابقی قالوا لن نوثرک علی ما جاءنا من البیّنات و الّذی فطرنا فاقض ما انت قاض انّما تفضی هذه الحیاه الدنیا انّا امنّا بربّنا لیغفر لنا خطایانا و ما اکرهتنا علیه من السّخر و الله خیر و ابقی». (76)
حق پذیری، شک را از بین می برد. خداوند خطاب به رسولش چنین می فرماید: «افمن کان علی بیّنه من ربّه و یتلوه شاهد منه و من قبله کتاب موسی اماما و رحمه اولئک یومنون به و من یکفر به من الأحزاب فالنّار موعده فلا تک فی مریه منه انّه الحق من ربک و لکن اکثر الناس لا یومنون». (77)
در مسیر رسیدن به یقین، حق پذیری اولین گام است. امام علی(ع)،
می فرماید: «…. پس، از خدای بترسید، همانند کسی که شنید و خاشع شد، و چون از روی نادانی گناهی کرد به گناه خویش اعتراف نمود و از سرانجام کار خود بیمناک گردید. ترسید، عمل کرد، پرهیز کرد و از عقوبت پروردگار به هراس افتاده و به اطاعت شتافت و به مرحله ی یقین رسید و کارهای نیکو کرد…». (78)

پی نوشت ها :

* فارغ التحصیل کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث دانشگاه تهران
1ـ‌ شمس/ 7ـ‌9؛ اعلی/ 14.
2ـ نازعات/ 40 ـ 41.
3ـ «… تغلبه نفسه علی ما یظن و لا یغلبها علی ما یستیقن…» (سیدرضی، نهج البلاغه، ترجمه: دشتی، حکمت 150).
4ـ «یفسد الیقین الشک و غلبه الهوی». (محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج 14، ص 7182، ش 22973).
5ـ «تعاهدوا عبادالله نعمه باصلاحکم أنفسکم تزدادوا یقینا و تربحوا نفیسا ثمینا». (مجلسی، بحارالانوار، ج 69، ص 33).
6ـ «این الموقنون الذین خلعوا سرابیل الهوی و قطعوا عنهم علائق الدنیا؟» (محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج 14، ص 7186، ش 23008).
7ـ ابن عبدالقادر، مختار الصحاح، ص 216.
8ـ مریم/ 93.
9ـ فجر/ 30.
10ـ حجر/ 42، اسراء/ 65، ص 83.
11ـ کهف/ 60 ـ 82.
12ـ حدید/ 9.
13ـ کلینی، کافی، ج 3، ص 86.
14ـ جودوی، «پی آمد اعمال در زندگانی با الهام از قرآن»، مقالات و بررسی ها، دفتر 71، ص 104.
15ـ مجلسی، بحارالانوار، ج 67، ص 140.
16ـ «ابوعلی دقاق بر این عقیده است که عبادت برای کسی است که علم الیقین داشته باشد و عبودیت مخصوص کسی است که عین الیقین داشته باشد.» (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 208).
17ـ حجر/ 99. ترجمه: «و بندگی پروردگارت را کن تا این که به یقین برسی».
18ـ فاطر/ 15. ترجمه: «…شما به خدا نیازمندید».
19ـ ص/ 41. ترجمه: «و بنده ی ما ایوب را به یاد آور…».
20ـ بقره/ 23. ترجمه: «و اگر در آنچه بر بنده ی خود نازل کردیم شک دارید…».
21ـ حجر/ 40. ترجمه: «مگر بندگان خالص تو از میان آنان را.»
22ـ اسراء/ 1. ترجمه: «منزه است آن خدایی که بنده اش را شبانگاهی…».
23ـ مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج 8، صص 13 ـ 14.
24ـ حجر/ 99 ـ 98. ترجمه: «پس با ستایش پروردگارت پاک شمار و از سجده کنندگان باش و بندگی پروردگارت را کن تا این که به یقین برسی.»
25ـ «… اول العباده الصمت و الصوم قال یا رب و ما میراث الصوم قال الصوم یورث الحکمه و الحکمه تورث المعرفه و المعرفه تورث الیقین…» (مجلسی، بحار الانوار، ج 74، ص 26).
26ـ مجلسی، بحارالانوار، ج 95، ص 389، همان، ج 98، صص 314 و 336.
27ـ آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص 61، ش 705.
28ـ مجلسی، بحارالانوار، ج 67، ص 176.
29ـ مجلسی، بحارالانوار، ج 67، ص 136.
30ـ همان، ج 74، ص 293.
31ـ سیدبن طاووس، اقبال الاعمال، ص 259.
32ـ «ان تقوی الله عماره الدین و عماد الیقین و انها لمفتاح صلاح و مصباح نجاح» (آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص 274).
33ـ «الایمان فوق الاسلام بدرجه و التقوی فوق الایمان بدرجه و ما قسم فی الناس شی اقل من الیقین.»
34ـ بقره/ 2ـ 4. ترجمه: «این است کتابی که در (حقانیت) آن هیچ تردیدی نیست، [و] مایه ی هدایت تقوا پیشگان است و آنان که بدانچه به سوی تو فرود آمده و به آنچه پیش از تو نازل شده است، ایمان می آورند و به آخرت یقین دارند».
35ـ سیدرضی، نهج البلاغه، ترجمه و شرح: فیض الاسلام، خطبه ی 193.
36ـ «… فمن علامه احدهم [المتقین] انک تری له قوه فی دین و حزما فی دین و ایمانا فی یقین…» (نهج البلاغه، ترجمه: دشتی، خطبه ی 193).
37ـ ‌شریف زاده، اراده و شیوه های پرورش در اسلام، ص 189.
38ـ «الصبر من الیقین.» (طبرسی، مشکاه الانوار، ص 20).
39ـ «أصل الصبر حسن الیقین بالله.» (آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص 281، ش 6235).
40ـ کراجکی، کنزالفوائد، ص 58.
41ـ «ابوعلی الاشعری عن معلی بن محمدعن الوشاء عن بعض اصحابه عن ابی عبدالله قال: إنا صبر و شیعتنا اصبر منا قلت جعلت فداک کیف صار شیعتکم اصبر منکم قال لانا نصبر علی ما نعلم و شیعتنا یصبرون علی ما لا یعلمون.» (کلینی، الکافی، ج2، ص 93).
42ـ بقره/ 249. ترجمه: «و چون طالوت با لشگریان [خود] بیرون شد، گفت: خداوند شما را به وسیله ی رودخانه ای خواهد آزمود. پس هر کس از آن بنوشد از [پیروان] من نیست، و هر کس از آن نخورد، قطعاً او از [پیروان] من است، مگر کسی که با دستش کفی برگیرد.» پس [همگی]، جز اندکی از آنها، از آن نوشیدند. و هنگامی که [طالوت] با کسانی که همراه وی ایمان آورده بودند، از آن [نهر] گذشتند، گفتند: «امروز ما را یارای [مقابله با] جالوت و سپاهیانش نیست.» کسانی که به دیدار خداوند یقین داشتند، گفتند: «بسا گروهی اندک که بر گروهی بسیار به اذن خدا پیروز شدند، و خداوند با شکیبایان است.»
43ـ کلینی، الکافی، ج2، ص 91.
44ـ سیدرضی، نهج البلاغه، ترجمه: دشتی، حکمت 373.
45ـ ابراهیم انیس و همکاران، المعجم الوسیط، ج1، ص 403.
46ـ ترجمه: «زهد پایه و اساس یقین است.» (آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص 275، ش 6048).
47ـ کلینی، الکافی، ج2، ص 62.
48ـ شعراء/ 26. ترجمه: «مگر کسی که دلی پاک به سوی خدا بیاورد.»
49ـ «السلیم الذی یلقی ربه و لیس فیه احد سواه و قال: و کل قلب فیه شک او شرک فهو ساقط و انما ارادوا الزهد فی الدنیا لتفرّغ قلوبهم للاخره قال النبی (ص): لو لا ان الشیاطین یحرمون علی قلوب بنی آدم لنظروا الی الملکوت.» (مجلسی، بحارالانوار، ج 70، ص 59).
50ـ طبرسی، ارشادالقلوب، ج1، ص 186.
51ـ مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 165.
52ـ «حب المال یوهن الدین و یفسدالیقین.» (آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص 368، ش 8316).
53ـ «طاعه الحرص تفسد الیقین.» (همان، ص 296، ش 6642).
54ـ آل عمران/ 167. ترجمه: «…به زبان خویش چیزی می گفتند که در دلهایشان نبود و خدا به آنچه می نهفتند داناتر است.
55ـ الامام الصادق(ع)، مصباح الشریعه، ص 177.
56ـ لقمان/ 2ـ 4. ترجمه: «این است آیات کتاب حکمت آموز [که] برای نیکوکاران رهنمود و رحمتی است [همان] کسانی که نماز برپا می دارند و زکات می دهند و هم ایشانند که به آخرت یقین دارند.»
57ـ مجلسی، بحارالانوار، ج 68، ص 355.
58ـ «من کان علی یقین فأصابه شک فلیمض علی یقینه فان الیقین لا یدفع بالشک» (مجلسی، بحارالانوار، ج 2، ص 272).
59ـ «من لم یوقن بالجزاء أفسد الشک یقینه.» (محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج 14، ص 7182، ش 22982).
60ـ «لا تدع الیقین بالشک…» (الامام الصادق (ع)، مصباح الشریعه، ص 67).
61ـ «… و ما ظننت إنک تجیب الی طعام قوم عائلهم مجفو و غنیهم مدعو فانظر الی ما تقضمه من هذا المقضم فما اشتبه علیک علمه فالفظه و ما أیقنت بطیب وجوهه فنل منه…» (سیدرضی، نهج البلاغه، ترجمه: دشتی، خطبه ی 45).
62ـ ‌ابراهیم انیس و همکاران، المعجم الوسیط، ج 2، ص 673.
63ـ سیدرضی، نهج البلاغه، ترجمه: دشتی، خطبه ی 51.
64ـ «ما من حرکه الا و انت محتاج فیه الی معرفه» (مجلسی، بحارالانوار، ج 77، ص 269).
65ـ مجلسی، بحارالانوار، ج 9، ص 224.
66ـ سیدرضی، نهج البلاغه، ترجمه: شهیدی، خطبه ی 91.
67ـ «قال الحسین بن الحکم الواسطی: کتبت الی بعض الصالحین أشکو الشک فقال: إنّما الشک فیما لا یعرف، فإذا جاء الیقین فلاشکّ.» (مجلسی، بحارالانوار، ج 72، ص 125).
68ـ‌ سیدرضی، نهج البلاغه، ترجمه: شهیدی، حکمت 147.
69ـ‌ اشاره دارد به آیه ی: و لقد آتیناک سبعا من المثانی و القرآن العظیم (حجر/ 87).
70ـ عیاشی، تفسیرالعیاشی، ج2، 249.
71ـ طریحی، مجمع البحرین، ج 5، ص 425.
72ـ «الیقین جلباب الأکیاس.» (آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص 61، ش 711).
73ـ‌ «العلم أصل کل حال سنی و منتهی کل منزله رفیعه لذلک قال النبی (ص)، طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه ای علم التقوی و الیقین.» (علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 2، ص31).
74ـ یونس/ 94. ترجمه: «و اگر از آنچه به سوی تو نازل کرده ایم در تردیدی، از کسانی که پیش از تو کتاب [آسمانی] می خواندند بپرس. قطعاً حق از جانب پروردگارت به سوی تو آمده است. پس، زنهار، از تردیدکنندگان مباش.»
75ـ «… و اضمم آراء الرجال بعضها إلی بعض ثم اختر أقربها الی الصواب و أبعدها من الإرتیاب…» (صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج4، ص 384).
76ـ طه/ 69ـ 73. ترجمه: «و آنچه در دست راست داری بینداز، تا هر چه را ساخته اند ببلعد. در حقیقت، آنچه سرهم بندی کرده اند، افسون افسونگر است، و افسونگر هر جا برود رستگار نمی شود. پس ساحران به سجده درافتادند. گفتند: به پروردگار موسی و هارون ایمان آوردیم. [فرعون] گفت: «آیا پیش از آن که به شما اجازه دهم، به او ایمان آوردید؟ قطعاً او بزرگ شماست که به شما سحر آموخته است، پس بی شک دست های شما و پاهایتان را یکی از راست و یکی از چپ قطع می کنم و شما را بر تنه های درخت خرما به دار می آویزم، تا خوب بدانید عذاب کدام یک از ما سخت تر و پایدارتر است. گفتند: ما هرگز تو را بر معجزاتی که به سوی ما آمده و [بر] آن کس که ما را پدید آورده است ترجیح نخواهیم داد؛ پس هر حکمی می خواهی بکن که تنها در این زندگی دنیاست که [تو] حکم می رانی. ما به پروردگارمان ایمان می آوریم، تا گناهان ما و آن سحری که ما را بدان واداشتی بر ما ببخشاید، و خدا بهتر و پایدارتر است.» و نیز نک به: شعراء/ 45 ـ 50.
77ـ‌ هود/ 17. ترجمه: «آیا کسی که از جانب پروردگارش بر حجتی روشن است و شاهدی از [خویشان] او، پیرو آن است و پیش از وی نیز کتاب موسی (ع) راهبر و مایه ی رحمت بوده است [دروغ می بافد؟]. آنان [که در جستجوی حقیقت اند] به آن می گروند، و هر کس از گروه های [مخالف] به آن کفر ورزد، آتش وعده گاه اوست. پس در آن تردید مکن که آن حق است و از جانب پروردگارت آمده است، ولی بیشتر مردم باور نمی کنند.»
78ـ «… فاتقوالله تقیه من سمع فخشع و اقترف فاعترف و وجل فعمل و حاذر فبادرو أیقین فأحسن… (سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه: آیتی، خطبه ی 83).
ادامه دارد…

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید