مجالس شوشتری «منزل پنجم»

مجالس شوشتری «منزل پنجم»

منزل پنجم:

بسم الله الرحمن الرحیم
تبارکت اللهم و تعالیت . لا احصى ثناء علیک .
جل عن مطارح الفکر کماله . و تقدس عن مواقع النظر جماله .
یا ملک یا متعال ، یا ذا العظمه و الجلال ، یا موجد العلل ، یا معبود کل الملل ، یا واهب حیاه العالمین ، یا ناظم السموات فوق الارضین ، یا غیاث المستغیثین یا مجیب دعوه المضطرین .
نحمدک حمد الشاکرین ، و نؤ من بک ایمان المخلصین .
و نصلى على محمد افضل الخلائق اءجمعین ، و على عترته الاطائب المطهرین و الساده المنتجبین ، القائمین على المحجه البیضاء، و القائمین على الشریعه الغراء، علیهم من الله اءفضل التحیه و الثناء، ما دامت الارض و السماء.
قال امام المخلصین و سید الوصیین علیه اءفضل صلاه المصلین : ((عباد مخلوقون اقتدارا، مربوبون اقتسارا))(59) – الى آخر الخطبه . و علیک بنهج البلاغه .

ملخص این کلمات آنست که مى فرماید: شما را آوردند در این عالم بى اختیار شماها. البته شماها هیچکدام در این مطلب شک ندارید که شماها را در این دنیا آوردند، بى اذن شما آوردند. نگفتند مى خواهیم شما را به عالم دنیا ببریم . و مکث تو در این عالم هم ، دخلى به تو ندارد؛ بلکه جمیع آنچه راجع به بدن و خلقت تو است ، رجوع به تو ندارد:
مربوبون اقتسارا.

هنوز بعد از سى چهل سال نفهمیده اى غذا را که مى خورى ، چه قسم جزء بدن تو مى شود؛ که سه هزار جزء بدن و چهار هزار قوه دارى .
مثلا نانى که مى خورى ، قدرى باید استخوان شود؛ قدرى پوست شود؛ قدرى گوشت شود؛ قدرى خون شود؛ قدرى مغز شود و هکذا…

بلکه ، هنوز به کنه نفس زدن نرسیده اى که آن ((دورى )) که مى گویى باطل است ، اینجا موجود است ؛ که تا نفس نزنى ، حیات ندارى و تا حیات نداشته باشى ، نفس نمى توانى زد! به فرنگى ها اعتقاد به هم رسانیده اى که بى سیم تلگراف [اختراع کرده اند.] در چشم ، چیزى به قدر یک عدس قرار داده است که در زمین ، زحل را مى بیند، و لااقل از مکان تو تا آنجا ده هزار سال راه کار مى کند! بلکه در یک چشم بر هم زدن ، همه ستاره ها را مى بیند، که کوچکترین آنها ستاره اى مى باشد که چهارده مقابل زمین است . آن پى شده به قدر عدس بیش نیست مثل شبنم یخ کرده .

هنوز نمى دانى چه قسم فکر مى کنى ؟ به چه قسم حرف مى زنى ؟ چگونه مى شنوى ؟
اینقدر حکما که آمدند و رفتند، هنوز ندانسته اند جاى این فکر کجاست . بعضى گفته اند: جاى او دل است که در سینه خلق شده است . بعضى گفته اند: محلش در دماغ است . هنوز این فکر را نفهمیده اى ، چنانکه نفهمیده اند!
مقصود اینست که بدانى بى اختیار آمده اى ، و بى اختیار مانده اى ، و از خودت بوجه من الوجوه مطلع نشده اى . این را هم بدان : بى اختیار، و بى مصلحت تو، تو را مى برند! چنانچه یک دفعه اینجا آمدى ، خواهى دید که یک دفعه هم تو را برده اند!
حالا بیائید فکرى بکنیم که وقتى که مى رویم به کجا مى رویم ؟ ما را به کجا مى برند؟ چطور است ؟ آنجا منزلى داریم ؟ آشنائى داریم ؟ دولتى داریم ؟ قدرى در این فکر بیفت !

هر مصیبتى ، فکرش ثمره ندارد، مگر این مصیبت که واهمه اش ثمره دارد.
مثلا فلان راه که مى خواهى بروى دزد دارد. هر چه فکر کنى ، به حال تو نفعى نمى بخشد. یا در فلان ناخوشى خوف داشته باشى ، فکر خوفش ‍ فائده نکند، مگر امر آخرت که ((خوف )) اصلاحش مى کند.
این طرفى و صفحاتى که مى خواهیم برویم ، چه قسم است ؟ زندگانى در او چه طور است ؟
حالا این روزها، روزى است براى این کار. اگر واهمه اش را داشته باشى ، وسیله اى تحصیل کرده ام .
اى کسانى که تا حال با خدا راهى نداشته اید! راهى براى شما سراغ کرده ام .
آن وسیله ، و آن راه ((صاحب الوسائل )) است . و صاحب الوسائل هو الحسین بن على بن اءبى طالب (علیه السلام ) است . آن جناب وسیله هاى زیادى دارد.

براى ویلانهاى آن عالم سراغ دارم صاحب مضائف را، یعنى حسین بن على بن ابى طالب را، که نه مهمانخانه دارد. در این عالم که بود، چند مهمانخانه داشت . الآن در عالم برزخ نیز، چند مهمانخانه دارد. در صحراى محشر نیز چند مهمانخانه دارد. در هر یک از مهمانخانه ها منادیها دارد، مائده ها دارند، شربتها دارند. مجملا این مطلب تفصیلى دارد که نه مهمانخانه حضرت در کجایند؟
اما وسائل ، بسیارند؛ صد یا دویست . اما این قدر بدانید که ((مخالفت با خدا)) و ((در افتادن با او)) از وسائل نیست !
تا حال نشنیده ایم که آن حضرت فرموده باشد معصیت خدا، و نقض ‍ شریعت ، یا نسخ شریعت و قرآن منسوخ از وسائل حسین است ؛ بلکه خود آن جناب کلامى فرمود در میدان ، از آن معلوم مى شود که اینگونه امور خصمى با خدا و رسول و آن جناب است .

و آن کلام این است که فریاد کرد:
اى مردم ! هل تطلبونى لقتیل منکم قتلته ، اءو مال لکم استحللته ، اءم شریعه بدلتها، اءم سنه غیرتها، اءم حرام حللته ، اءو حلال حرمته ، فبم تستحلون دمى ؟
این کلام در قیامت حجتى است بر بعضى مرتدها که مى گویند: در تعزیه دارى ((دروغ )) عیب ندارد! که کاءنه نقض همه شرایع است . مى بینیم به طنبور و غناء و بچه بى ریش و دروغ گفتن بر خدا و رسول ، تعزیه دارى مى کنند.
و از این کلام معلوم مى شود که هر کس این امور را مرتکب شود، و حلال بداند، خونش حلال مى شود. حالا تو مى خواهى به این چیزها توسل بجوئى ؟ نمى شود.
بارى ، وسایل سیدالشهداء (علیه السلام ) بسیار است ، و ((معصیت خدا)) در آنها نیست .

امر دین به هواى دل ، به هواى لوطى بازیها، درست نمى شود. اگر چنین بود، چه ضرور که اینگونه امور واقع شود و چرا باید آن سرور متحمل این مصائب بشود! خودش در میدان بیفتد، خواهرش بر شتر سوار شود. اینها براى بى دینى نبود. و اگر چنین است که شما فهمیده اید – که براى بى دینى بود – تحمل این مشاق لزومى نداشت !
مجملا، امروز، مقصودم بیان مرتبه سیدالشهداء (علیه السلام ) است ، نه مرثیه خوانى .
وسایل سیدالشهداء را بگویم و بشمارم ؛ هر کدام منادى دارند جلى .

یکى ندایش از جانب خداوند عالم است . منادى بعضى پیغمبر است . منادى بعضى جبرئیل امین است . منادى بعضى حضرت امیرالمؤ منین است . منادى بعضى خود سیدالشهداست . منادى بعضى علیا مکرمه جناب زینب است . هر کدام منادى دارند.
این وسائل الحسینیه هر کدام ندائى دارند. بلکه امروز، قدرى از این وسائل را بشماریم عقد توسلى بسته شود.
این توسل هم عقدى دارد، و صیغه ایجاب و قبولى دارد. قباله هم دارد. ببینم این عقدها را مى بندیم ؟
صیغه ایجابش از ماست . امروز از روى راستى توجه کنیم به ایجاب – که الآن در یکى از مضیفهایش به ما نگاه مى کند – و عرض کنیم : یا اءباعبدالله انى اءتوسل بک الى الله او هم قبول مى کند. توسلاتش اقسام دارند. مثلا ((گریه )) یکى از وسائل الحسینیه است .

حالا این گریه خودش اقسام دارد. وقتى که مى خواهى قباله اش را بنویسى ، در دفتر اعمال نوشته مى شود؛ مثل قباله معاملات که در او مى نویسند: خرید فلان ، از فلان ، فلان خانه را، به فلان مبلغ ، به فلان شرط.
حالا مى گویم : حضرت حسین (علیه السلام ) مشترى است ؛ مى نویسد: هذا ما اشترى الامام السعید اءبو عبدالله الشهید مشترى ، امام شهید است . از که مى خرد؟ از این بایع غرق شده دریاى گناه ، بنده روسیاه ، سوخته غضب اله ! چه مى خرد؟ در این یک وسیله اش ده قسم گریه و اندوه از تو مى خرد:
یک مرتبه اینست که همین ((مهموم )) مى شوى ، بدون گریه کردن . و مرتبه دیگر از تو مى خرد از این بالاتر را که ((وجع قلب )) است که دلت به درد مى آید براى آن حضرت ، این را هم مى خرد! یک مرتبه بالاتر مى رود. اشک در چشم مى گردد، اما بیرون نمى آید، این را هم مشترى است !

اینها همه مضمون حدیث است ، جعلیات نیست . هر گاه اینقدر باشد که اشک از چشم بیرون مى آید، هر چند جارى هم نشود، مى خرد. وقتى که جارى بر صورت شد، مى خرد. اگر بر صورت جارى شد، و گذشت بر محاسن افتاد، مى خرد.
اگر از محاسن بگذرد، بر سینه جارى شود، مى خرد.
زیاد بشود، بیاید تا به دامن ، مى خرد.
همه اینها نص دارند، و هر یک اجر دارد، کیفیتى دارند ناله همراهش باشد، اجرى دارد. صدا به ناله بلند کردن ، کیفیتى دارد. نعره زدن همراهش باشد، کیفیتى دارد. مرتبه دهمى این مراتب در حدیث ابوذر است : حتى تزهق اءنفسکم ؛ گریه کنید تا نزدیک باشد جان شما از بدن بیرون بیاید
اى برادران ! ببینیم چه کار براى سیدالشهداء کرده ایم ؟

کلمه اى از یزید پلید حکایت شده است . هر وقت مى بینم ، از تعزیه دارى خودمان حیا مى کنم ؛ که گویا خاطرم مى آید وقتى که حکم کرده بود سر آن حضرت را بر در خانه آویخته بودند، همین که هند – زوجه او – معلومش ‍ شد که چنین کرده است ، با سر بى چادر آمد در مجلس عام ، فقره اى را گفت : مضمونش آنست که اى یزید! آیا سر حسین پسر فاطمه را بر در خانه آویخته اى ؟!
یزید برخاست . رداى نحسش را بر هند کشیده گفت : برگرد. و حکم کرد سر مقدس را پائین آوردند.
محل شاهد این کلام است . گفت : اى هند، برو در خانه بنشین . پسر زیاد را خدا لعنت کند. اءعوذ علیه من هذه الفضیحه . برو گریه با ناله کن
یزید مى گوید به هند: برو گریه با ناله کن بر حسین (علیه السلام ) و ما چنین مصیبت دارى کنیم ؟!
قباله تمام نشد. هذا ما اشترى … او مشترى است او هم بایع ثمن این اشک چشم . خیال نکنید این اشکها که جارى شد خشک مى شود. نه چنین است ! اشک بر مصیبت سیدالشهداء – که على ما اءصابه باشد، نه بر هر دروغى ملائکه اى خدا خلق کرده که آن را جمع مى کنند، و در میان قواریر بهشتى مى کنند. فیدفعونها الى خزنه الجنان فیمزجونها بماء الحیوان . با آن ، آب حیات بهشتى را ممزوج مى کنند ثمن مى بینیم کى مى دهند. ثمن این متاع ، نقدى این متاع ، نقدى دارد که مى فرماید: اءلا وصلى الله على الباکین على الحسین راءفه و شفقه . که خدا بر تو صلوات مى فرستد. این نقدش ؛ اما باقى ثمن قسط به قسط به تو مى رسد. چند قسط دارد: یکى وقت احتضارت ؛ یکى وقت دخول قبر؛ یکى وقت ساکن شدن در قبر؛ یکى وقت بیرون آمدن از قبر. تا قسط آخرى .
مجملا از وسیله ها چیزى نشمرده ام . صد تا دویست تا که گفتم ، وسیله اولى آنها ((شهادت )) است در رکاب آن جناب . چون که هیچ پیغمبرى و امامى ، در میدان شهید نشد. یحیى را در طشت سرش را بریدند. حضرت امیر (علیه السلام ) در محراب شهید شد. حضرت حسن (علیه السلام ) در حجره به سم شهید شد…

در میدان شهید شدن مخصوص آن جناب است . و این وسیله منحصر است در هفتاد و دو نفر که اسمهاشان در صحیفه حسینیه که جبرئیل آورد، نوشته شده بود.
بدان که جبرئیل دوازده صحیفه آورد به عدد ائمه اثنى عشر، و تکالیف هر امامى در او ثبت بود. و هر امامى که به مقام امامت رسید، باید گشوده ، بخواند، و به تکلیفش عمل کند. و همه در آوردند، عمل کردند.

و حضرت حسین (علیه السلام ) هم صحیفه داشت . در آن نوشته بود:
یا حسین اشر نفسک لله ، یعنى : جان خود را بفروش . وقاتل حتى تقتل : مقاتله کن ؛ تا کشته شوى . و اءخرج باءقوام للشهاده : چند نفر را که مخصوصند ببر، تا شهید شوند. لا شهاده لهم الا معک
این یک وسیله . وسیله دیگر مماثل است با ثواب شهداء، که اگر تحصیل کنى این مقام را، به مثل مقام آنها به تو بدهند.
وسیله دیگر، ((مشارکت )) است . در حدیث جابر است چون آمد به زیارت سیدالشهداء (علیه السلام ) که اول کسى بود که به زیارت حضرت آمد به کربلا. و شبهه اى در خوبیش نیست ؛ چرا که معذور بوده است ، و نابینا بوده ، جهاد از او ساقط بود. اینها احکامى خدائى اند. مردم بازیچه مى دانند!
اگر سیدالساجدین هم ناخوش نبود، آن جناب هم تکلیفش جهاد بود. باید ناخوش شود که بماند. با آن ناخوشى شنیده اید که یک دفعه ، یا دو دفعه ، به یارى پدر بزرگوار آمد
بارى ، جابر آمد به زیارت سیدالشهداء (علیه السلام ) در روز اربعین . این چنین مى فهمم از بعض روایات که آن نابینا از ((مدینه طیبه )) تا ((کربلا)) هم پیاده آمده بود. عصاکش او ((عطیه )) بوده است . محل شاهد را مى خواهم بگویم ، اما کیفیت زیارتش باشد.

بارى ، آن وقت موضع حرم محترم صحرائى بود. اثر قبرى هم بود. شاید خاکى هم سر قبر مطهر بالا آورده بودند. با عطیه گفت : مرا ببر دستم را بگذار بر قبر. مى گوید: چنین کردم .
سه مرتبه گفت : ((یا حسین !)) و غش کرد. و بعد به هوش آمد، زیارتى کرد. بعد صورتش را بر گردانید شهدا را زیارت کرد گفت :
اءشهد لقد شارکنا کم فیما اءنتم فیه ؛ یا آنچه نزدیک به همین فقره است . حاصل مضمون : بدان که ما با شما شریک شده ایم . عطیه مى گوید: خدمت آن جناب عرض نمودم که چگونه ما با آنها شریک شده ایم ؟ و حال آنکه آنها کشته شده اند، بدنهاى ایشان پاره پاره شده است ، اطفال ایشان اسیر شده . فرمود: شنیدم از حبیب خدا، من اءحب عمل قوم … ؛ هر کس عمل دیگرى را دوست دارد، شریک مى شود با ایشان . من عمل ایشان را دوست داشتم و نیت من ، نیت ایشان بود.
یکى از وسایل ، ((معرفت به حق حسین (علیه السلام ))) است .

منادى این وسیله ، پیغمبر است . او را مى برد بر منبر، بر دامن مى نشانید؛ مى فرمود:
اءیها الناس ! هذا الحسین بن على ، فاعرفوه معرفت به حقش بهم برسانید.
با اینکه در حق ائمه باید معرفت بهم رسانید، معلوم مى شود خصوصیتى دارد. ((ابن یعفور)) مى گوید: از کوفه رفتم به مدینه زیارت حضرت صادق (علیه السلام ) عرض کردم : خیلى زحمت کشیدم . فرمود: لا تشک ربک ؛ کارى که براى خدا کرده اى ، از زحمتش مگو.

فرمود: چرا نرفتى به زیارت کسى که حقش از من عظیم تر است بر تو؟
مى گوید: تعجب کردم . عرض کردم که تو امام مفترض الطاعه مى باشى ، حق که اعظم است از تو؟!
فرمود: هو الحسین بن على
یکى دیگر ((بیعت با سیدالشهداء)) است . حالا هم بیعتش برقرار است .
یک منادى بیعت داشت در همان روزى که از مکه بیرون مى آمد، که ابن عباس منکشف شد، در خواب به او نمودند. گفت : دیدم در خانه کعبه دست سیدالشهداء میان دست جبرئیل است ، و ندا مى کند:
هلموا الى بیعه الله
نمى دانم شما بیعت مى کنید با سیدالشهداء، در این بیعت جبرئیلى که حکم بیعت الله داشته باشد. حالا هم مى شود بیعت کنى . وفا هم مى توانى بکنى !

یکى از وسایل حسینیه ((حج حسین )) است . این هم تفصیلى دارد. خود خانه خدا است . مناسکى دارد، حجى دارد که حج خودش و حج یاورانش ‍ را حالا نمى توانم بگویم .
یکى از وسایل ((لبیک براى سیدالشهداء)) است .
زیارت هیچکس ((لبیک )) ندارد، مگر زیارت سیدالشهداء که دارد:
((لبیک داعى الله)) مى توانید تلبیه بگوئید. بعض آداب تلبیه را خواهم گفت – ان شاء الله تعالى -.

همه وسایل را نمى توانم بگویم . خواص بعض آنها را بگویم :
از جمله خواص ((وسائل حسینیه )) یکى اینست که بعضى عمل مشخص اند. معنیش اینست که از او صادر شده ، بسا مى شود حبط داشته باشد. خصماء او در قیامت آن عمل را ببرند. وجوه بطلان و فساد زیاد دارد. از وسایل یک جور دارد که اثر بر او مترتب مى شود، بى اختیار شخص . دیگر حبطى ندارد. خصم نمى تواند ببرد. مثلا قرض خواهها خانه سکنائى را نمى برند. در قیامت هم خصماء که اعمال را مى برند، مثلا ایمانش را نمى برند.
حالا از وسایل سیدالشهداء (علیه السلام ) یک جور هستند که قابل حبط نیستند.
حضرت فرمودند: هر چیزى از براى او در اجر و ثواب حدى است ، مگر گریه بر سیدالشهداء که ثوابش حدى ندارد
حال فرض کن روز قیامت بیایند حق دارها ببرند، باز هم مى ماند. حدى ندارد که تمام شود. اقلا از مخلد بودن در جهنم خلاص کند خوب است .

مثلا گریه بر سیدالشهداء یک مرتبه از اعمالش هست که به فکر و رویه است . فکر مقامات او مى کند و گریه مى کند بر مصائب او، به اختیار خودش . این داخل در اعمال است . حالا، اینقدر از گریه ، پس از ملاحظه مقاماتش ، دیگر ملاحظه مصائب شدیده نمى خواهد یک مصیبت بس است :
مثلا او را در مدینه گوشه نشین کردند. یا او را آواره اش کردند. آمد به مکه که بست خداست . نه تنها بست مسلمان است ، بست کافر هم هست . بست قاتل است .
براى انسان کافر، قاتل ، حیوان ، وحوش ، و طیور، همه ، بست است . لهذا گوشت شکارى نخورى حرام ، بلکه شکار هر حیوان حرام است .

براى علفها بست است . براى درختها بست است . حتى بست ریشه هاى درختها مى باشد. اگر بیرون بیاورند، حرام است .
همین مکه ، از براى سیدالشهداء (علیه السلام ) بست نبود که او را از آنجا هم آواره کردند.
پس اگر بنا شد به اختیار گریه کنیم ، همین قدر بس است که مردم احرام ببندند به حج ، و او حج را مبدل به عمره نماید، و حج خود را به اتمام نرساند.
سیدالشهداء مصیبتها دارد که فکر نمى خواهد؛ نه فکر امامتش ! نه فکر بزرگیش ! نه فکر عظمتش !
فرض کن کسى باشد که او را نشناسى ، اگر بشنوى پاره اى چیزها که براى سیدالشهداء (علیه السلام ) روى داده ، دیگر نمى خواهد قصد قربت بکنى ، و به فکر و رویه خود را به گریه در آورى . بلکه اگر بفهمى بر خلاف مذهبى روى داده ، بى اختیار گریه ات مى آید.
این خصوصیات را بسیارى ملتفت نشده اند!

بعض خصوصیات عاشورا را براى یزید حکایت کردند؛ که آن ملعونى که در قرآن طغیانا و اثما کبیرا تفسیر به او شده است ، بنابر یک تفسیراجمالا کسى از او بدتر نمى شود؛ کسى که از هیچ طغیانى و معصیتى نگذشته ، از حسین مظلوم (علیه السلام ) کشتن ، مکه معظمه خراب کردن ، در مدینه مشرفه شراب خوردن .
نمى دانم ، از آن وقایع ، چه براى آن ملعون حکایت کردند از وقایع یوم عاشورا، که آن ملعون – که طغیانا و اثما کبیرا بود – گفت : اءما لو کنت صاحبه ، لدفعت عنه ولو بهلاک بعض ولدى ! [آگاه باشید اگر من با حسین بودم بلا را از او دفع مى کردم ولو به کشته شدن بعضى از فرزندانم بود].

نمى دانم چه براى او نقل شده از مصائب که چنین گفته است .
چند احتمال دارد که آن چیزى که براى او گفته شده یکى این باشد که سیدالشهداء در آن حالتى که بر زمین افتاده بود، با این جراحتها و زخمها، طفل یازده سال ، بر سر سینه آن جناب کشتند. نیامد مصیبتى از این بالاتر باشد، بیان مى شود ان شاء الله . بارى ، گریه ترحمى بر سیدالشهداء (علیه السلام ) شده است .
در آخر این مجلس فرمود: بعضى احمقها در دلشان مى گذرد که ما دعاى باران مى کنیم ، و از خدا طلب رحمت مى کنیم ، مستجاب نمى شود. مى گوئیم : اى مرد که حالا جناب شده اى ! اگر راستش را مى خواهى بدانى ، یک نجاستى بوده اى که حالا متشخص شده اى .

خداوند عالم با آن عظمت و رفعت و بزرگوارى و قدرت و جلالت ، از تو چیزى خواسته است ؟ چندین سال است که آن ایمان به او بوده باشد، و هنوز از تو به اجابت نرسیده . مى فرماید: فلیستجیبوا بى ولیؤ منوابى
و تو شقى ، دو روز است از خدا تمناى رحمت کرده اى – که بسا باشد مستجاب هم شده باشد؛ هر جا رحمت مى بارد خوب است – و تو در دلت چنین مى گوئى ؟! و حال ، ما را چه کار به مستجاب کردن !
وظیفه ما دعا کردن است . مستجاب مى کند. فله الحمد و المنه ؛ نمى کند، فله الحمد و المنه .

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید