از همان اوائل زندگانى که در سرزمینى به نام اجیاد در اطراف مکه به شبانى مى پرداخت
با عزلت و تنهائى مانوس بود
در آن سکوت صحرا، ساعتها به فکر فرو مى رفت و در امر وجود و حیات غور مى نمود.
او در دنیایى ، غیر دنیاى قوم خود مى زیست
و هیچ گاه در مجالس لهو و تفریح آنها حضور نمى یافت
و در جشنها و مراسمى که به نام بتها برپا مى داشتند، شرکت نمى کرد
و با گوشت قربانى که تقدیم بتها مى شد، دست و دهان آلوده نمى ساخت . (سیره احمد زینى ، ص 95.)
او سیر و تفکر خود را در جزء کلمه توحید و نفى ماسوا خیلى زود به پایان رسانده بود.
از بتها تنفر داشت و مى گفت : هیچ چیز را به قدر این بتها دشمن نمى دارم . (سیره حبلى ، ج 1، ص 270.)
منبع: یکصد و بیست درس زندگى از سیره حضرت محمد (ص )،حمید رضا کفاش