4 ـ کارهای پس از استراوسون
بسیاری ازافراد نظریه ی استراوسون درباره ی رفتارهای انفعالی را برای فهم بهتر مسئولیت اخلاقی ارزشمند می دانند ، اما بسیاری هم در رابطه با طبیعت محدود آن رفتارها و احساسات دچار مشکل اند ؛ به این معنا که :
الف ) قضاوت صحیح درباره ی رفتارهای انفعالی کاملاً درونی است .
[ یعنی مسئولیت اخلاقی فقط در رابطه با آن عادت مسئول بودن است که معنا دارد ]و توجیهات خارجی نمی تواند این حالات درونی را توجیه کند .
ب ) چون رفتاراو احساسات انفعالی واکنش هایی طبیعی اند که از شرایط روانی ما سرچشنه می گیرند ،نمی توان آنها را با نظریه پردازی ازجایگاه خویش بیرون کشید و هویدا ساخت .
در پاسخ به اشکال اول گفته شده که : شاید بتوان این حالات درونی را با نقطه نظری بیرونی نقد نمود ، مثلاً اینکه : در رابطه با مسئولیت باید عادات فردی ، اجتماعی و یا حتی عادات دیگر اجتماعی شخص را مورد کنکاش قرار دهیم . (1)
اگر چنین ارزش گذاری هایی بجا و صحیح باشد ، پس بر خلاف نظر استراوسون ، ظاهراً یک عادت درونی را می توان از نگاهی بیرونی مورد لحاظ قرار داد . به عبارت دیگر ،مسئول بودن فقط بر حسب عادات شخصی تشریح و توصیه نمی شود . بنابراین شرایط نظری مستقلی که مسئولیت بر پایه آن استوار است،طبیعتاً می تواند « سازگار با جبرگرایی »و یا «ناسازگار با جبر گرایی » باشد .
در مخالفت با نگرش دوم ضد نظری استراوسون برخی استدلال کرده اند که اساساً مفهوم «ناسازگاری با جبرگرایی » در خود احساسات و رفتارهای ما جای گرفته است ؛به این معنا که اگر جبرگرایی توجیه نشود ،آن احساسات پا بر جا نخواهد ماند و در صورت صحت جبرگرایی ، مختل خواهند شد .مواردی که ( استراوسون ) اغلب ذکر می کند احساسات انفعالی منفی است .
حال اگراین ناهنجاری ها با این مساله که گذشته ی شخص با محرومیت های حاد و بدی توام بوده است توجیه شود ،آیا این امر سبب این فکرنمی شود که بگوییم :درچنین مواردی احساسات انفعال ما به خاطر گذشته ای جبرگونه دگرگون شده است ؟و چنان چه این تفسیری مناسب ازاین پدیده باشد ،پس هویداست که ملاحظات نظری ، ماند جبرگرایی می تواند احساسات و رفتارها را ازموطن خویش بیرون کشد . (2)
نظریه ی استراوسون به طور مستمر مورد تایید قرارگرفت و ازآن دفاع شده است ، اما گروهی نیزبا آن مخالفت کرده اند .به ویژه طرفداران نگرش «ناسازگاربا جبرگرایی » متقاعد نشده اند و از برداشتی کم و بیش « شایسته مدار»و سنتی به عنوان اصلی برای نظری ساختن مسئولیت اخلاقی جانبداری کرده اند .
برخی ازطرفداران نظریه ی « سازگار با جبرگرایی » هم متقاعد نشده اند که استراوسون در استدلال بی ربط بودن ملاحظات نظری در مسئولیت اخلاقی موفق بوده است اما قابل توجه آن که برخی آنها ، احساسات و رفتارهای انفعالی را به عنوان اصلی محوری در مباحثاتشان درباره ی ادراک مفهوم مسئولیت اخلاقی به کارگرفته اند که نتیجه ی آن ارائه ی تفاسیرجدیدی از « شایسته مداری سازگار با جبرگرایی » است .این تفاسیراحتمالاً به خاطر نوشته های استراوسون و دیگرانی است که درصدد تشریح و تبیین شخصیت اخلاقی بوده اند و نوشته های آنان طرح مساله بوده است که فرض می شده درکی مشترک و پیوند دهنده از مفهوم مسئولیت اخلاقی است .
اخیراً ،شماری از نویسندگان عنوان نموده اند که مخالفت هایی که در راه ایجاد کامل ترین نظریه راجع به مفهوم مسئولیت اخلاقی صورت می گیرد ، ناشی از عدم موفقیت در تمیزدادن جنبه های متفاوت مفهوم مسئولیت است .
اگربخواهیم به شکل گسترده درباره ی درک مفاهیم اخلاقی سخن بگوییم ،باید نخست تمایزی بین مسئولیت ،«اسنادی » و مسئولیت «محاسبه ای » (3) قایل شویم .
ایده ی اصلی درقضاوت « اسنادی » این است که آیا عمل شخص چیزی از شخصیت او را آشکار می سازد یا نه ؟ (4) علاوه براین ،برخی عقیده دارند که قضاوت این چنینی شامل ارزیابی شخصیتی فرد در مقابل بعضی معیارهاست [ اگر چه این معیارها ضرورتاً اخلاقی نیست ] ؛ به این معنا که نظرما به عمل به خاطر آشکار نمودن شخصیت فرد است . این نگرش که بر شکل «اسنادی » تاکید می ورزد ، اصطلاحاً نگرش « تراز » نامیده می شود . بر طبق آن ،عادت مسئولیت اخلاقی اسنادی بر پایه ی ترازی استعاره ای استوار است که با شخصیت هرکس پیوند دارد . در مسئولیت اسنادی برای اینکه کسی را سزاوار سرزنش یا ستایش بدانیم ،باید بپذیریم که شایستگی و یا عدم شایستگی فرد به شخصیت او بستگی دارد .
در نگرش «محاسباتی »[و یا طبق نظر بعضی با توجه به ترمینولوژی زبانی «قابل ارزیابی »مفهوم «اسنادی » از پیش فرض گرفته شده است ،اما در مرحله ی بعد ، رفتاری که به شخص نسبت داده می شود و با معیاری اصولی و درون شخصیتی کنترل می شود ،می تواند توقعات بین اعضای یک جامعه ی مشترک را برآورده نماید چه این که این معیارها توقعات درونی او را برآورده بسازد یا نسازد ،به این طریق ، مفهوم مسئولیت اخلاقی محاسبه ای ،ذاتاً مفهومی اجتماعی است .برای مسئول دانستن فرد باید او را به عنوان عضوی از یک جامعه ی اخلاقی در نظربگیریم . (5)
استراوسون با تاکید براینکه احساسات انفعالی با توقعات بیرونی ازشخص پیوند خورده است ،نظرها را به جنبه ی اجتماعی مسئولیت جلب کرد .
تلاش های اخیر برای تشریح و درک بهتر از مسئولیت (محاسبه ای ) بازتابی از کار متسمراوست .درمفهوم «محاسبه ای » شخص زمانی قابل ستایش یا سرزنش است که وظیفه ی وی درانجام مسئولیت تصدیق و یا توجیه شود .دریک نگاه کلی ،مسئول بودن با درنظرگرفتن عمل خود شخص تفسیر و تبیین می شود .پاداش و جزا بر حسب شایستگی فرد در مقابل احساسات انفعالی به شخص تعلق می گیرد . (6)
ازمنظری دیگر،شخص زمانی مورد قضاوت قرار می گیرد که بتواند توضیحی تبرئه کننده ازآنچه انجام داده ارائه دهد و شخص مسئول کسی است که توضیحی از کاری که انجام داده درچنته داشته باشد . بنابراین احساسات و رفتارهای انفعالی بیشتر بر مبنای این توقع اساسی ارزیابی می شوند ؛ (7) چون این احساسات انفعالی پیامدهایی را در پی دارد [ به ویژه زمانی که پیامدی سرزنش آمیز داشته باشد ] واقع شدن درمعرض این پیامدها فقط زمانی توجیه پذیر است که شایستگی فرد محرز شود . (8)
بازشناسی این دگرگونی ها در درون مفهوم یا مفاهیم مسئولیت اخلاقی تفکر جدیدی را به وجود آورده است که سعی دارد به شرایطی که مسئولیت اخلاقی بر مبنای آنها معنا می یابد ،پی ببرد .
عده ای هنوز براین باورند که ممکن است نظری پیوند دهنده بتواند براین تصورات و ادراکات گوناگون فایق آید .عده ی دیگری به این نتیجه رسیده اند که دست کم برخی شرایط با تصور جمعی از مسئولیت مغایرت دارد .به عنوان مثال :بعضی ادعا کرده اند ، همان گونه که در مفهوم « مسئولیت اخلاقی اسنادی و سازگار با جبرگرایی» اختیار و آزادی امر ضروری است ، در نگرش «محاسبه ای » هم شخص باید قادربه بکارگیری آزادی فردی باشد . با یان وجود ،دیگران ادعا می کنند که درک جمعی از«مفهوم محاسبه ای » بر مبنای شایستگی است و تصور مطلوب از شایستگی ،خود ،موجب بروزاشکالات و ایرادات دیگری می شود که البته همیشه چنین بوده است .به عنوان مثال جبرگرایان متعصب می گویند :شرایطی که مسئولیت اخلاقی براساس آنها پایه ریزی شده است کاملاً شناخته نمی شود و بنابراین هیچ کس مسئولیت اخلاقی ندارد . رویکرد جدیدی که در میان هردو گروه ، یعنی جبرگرایان متعصب و کسانی که شرایط را برای درک جمعی از مسئولیت اخلاقی مطلوب نمی دانند ،قابل توجه است ، این است که این دو گروه به گونه ای رهسپار تجدید نظر در مفهوم مسئولیت اخلاقی اند و نه طرد و نفی آن . تجددگرایی درمفهوم مسئولیت اخلاقی موضوعی قابل تامل است .بیشتر تجدیدگرایان درصدد حفظ عمده ای از تصورو ادراک جمعی ازمفهوم مسئولیت اخلاقی اند .
در حالی که دیگران نوسازی و نیزبازسازی بنیادین درک و تصور ازاین مفهوم را مطرح می سازند .
جهت گیری آینده بحث بر مسئولیت اخلاقی مشخص نیست .
از یک طرف ،درسال های اخیر ،بازخیزی مجددی ازعلاقه و دلبستگی به رفتارها و عادات ماوراء طبیعی در رابطه با آزادی و اختیار درمفهوم مسئولیت اخلاقی مشاهده می شود ؛این همان جنبه ای است که بسیاری ازفلاسفه به خاطرانتقاد اساسی استراوسون به تامل درآن ترغیب نشده اند . از طرف دیگر،بحث ازجایگاه رفتارهای انفعالی در زندگی بشر ،به طورمستمر ، نقش محوری دردرک مفهوم مسئولیت اخلاقی دارد .آنچه آشکاراست این است که دغدغه ی طولانی نسبت به فهم مسئولیت اخلاقی و کاربرد آن هیچ نشانه ای از سکون و توقف دراین روند را نشان نمی دهد .
پی نوشتها :
1 ـ fscher and ravizza 1993:18 ekstrom:148-149
2- nagel:125 kane:84-89 galen strawson 1986 :88 honderich 1988,2 جواب 1 بخش جلد watson 1987 :279 – 289 , 1996 :24 mckenna1998
3 -attributability
4 – accountability
5 – stern,watson 1987 – mckenna
6 – zimmerman,75-76 watson 1996 – 235 , fisher , ravizza 1998 :6 -7 R.J.Wallace
7 – oshana:76 – 7 , scanlon 1998:268-271
8- zimmerman:5 و بخش wallace 106-7 , watson 1996 :238 – 9 magill 1997 :42 – 53
منبع:نشریه پایگاه نور ،شماره 8