دوست داریم زندگىهایمان، سرشار از صمیمیت و خونگرمى و صفا باشد. حریم انسانها و حرمت همگان، محفوظ بماند و معاشرتهایمان نشأت گرفته از «فرهنگ قرآنى» و تعالیم مکتب باشد.
و این، یعنى «زندگى مکتبى».
پایدارى و استحکام رابطههاى مردمى، در سایهى رعایت نکاتى است که برگرفته از «حقوق متقابل» افراد جامعه باشد.
در اینکه «چگونه باید زیست» و چهسان با دیگران باید رابطه داشت، نکتهاى است که در بحث «آداب معاشرت» مىگنجد.
بر خلاف فرهنگ غربى، روح و محتواى فرهنگ دینى ما بر پایهى «ارتباط»، «صمیمیت»، «تعاون»، «همدردى» و «عاطفه» استوار است. جلوههاى این فرهنگ بالنده نیز در دستورالعملهاى اخلاقى اسلام دیده مىشود.
«زندگى مکتبى»، در سایهى شناخت این رهنمودها و به کار بستن آنها در صحنههاى مختلف زندگى است، نه با شعار و ادعا. به هر میزان که معیشت و معاشرت ما با اینگونه هدایتهاى دینى در مقولهى رفتار، هماهنگ باشد، به همان اندازه زندگیهایمان «مکتبى» است. مسلمان باید به گونهاى در چارچوب اصول و سنن فرهنگ دینى خودش زندگى کند که با شهامت و افتخار، بتواند «امضاى دین» را پاى همهى رفتارش بگذارد و زندگیش «برچسب اسلام»
داشته باشد و الگوى اسلامى را بر زندگى خویش در خانه و جامعه، سایهافکن سازد.
«آداب برخورد»، «دید و بازدید»، «رفت و آمد» هاى خانوادگى و دوستانه، نحوهى «گفتار» و «رفتار» با اقشار مختلف، «دوستى» و حد و حدود آن، مراعات «حقوق دیگران»، «ادب و سپاس و احترام»، از جلوههاى بارز اخلاق معاشرت است. این گونه رابطههاى اجتماعى، با عنوانهاى مختلف و در شرایط گوناگون انجام مىگیرد. گاهى به صورت «صلهى رحم» است؛ در ارتباط با اقوام و بستگان. گاهى نام «عیادت» به خود مىگیرد؛ در مورد بیماران. گاهى نسبت به برادران و خواهران دینى عنوان «زیارت» مىیابد، گاهى با همسایگان است، گاهى با مستمندان. گاهى هم بر محور اطعام است و گاهى به شکل مسافرتهاى دور و نزدیک و بردن هدیه و آوردن «سوغات سفر». گاهى هم براى شرکت در مجلس عقد و عروسى یا مشارکت در مراسم سوگ و تسلیتگویى است.
به هر حال، همهى اینها نوعى «رابطه» و «معاشرت» است و نشاندهندهى منش انسانى و فرهنگ اخلاقى هر فرد. اسلام نیز در این بارهها بسیار سخن گفته و رهنمود داده است که در این مقاله، گوشهاى از معارف و آموزشهاى دین در این زمینهها را مرور مىکنیم.
باشد که «فرهنگ خودى» و «هویت دینى» را پاس بداریم و با افتخار و سربلندى و رها از سلطهى فرهنگى بیگانه و با تکیه بر رهاورد مکتب و وحى، زندگى و روابط خویش را بر پایهى ارزشهاى برگرفته از قرآن و اهلبیت علیهمالسلام، سامان بخشیم و براى نسلهاى آینده هم «ادب و اخلاق» را میراث بگذاریم.
آنچه پیش روى شماست مجموعهاى است از رهنمودهاى اخلاق دینى در معاشرت با دیگران با عنوان اخلاق معاشرت که در 15 قسمت و 27 عنوان به محضر شما ارائه می شود.
1. شناخت و مراعات حقوق دیگران
شناخت وظیفه، پایهى انجام وظیفه است.
انسانها در جامعه نسبت به یکدیگر «وظایف متقابل دارند و به تعبیرى دیگر، بر عهدهى خویش نسبت به افراد دیگر «حقوق متقابل» دارند. شناخت این حقوق و انجام آنها و مراعات دو جانبه، ضامن تصحیح روابط و سالمسازى معاشرتها و زدودن کدورتها و کاهش اختلافها و گلهمندیهاست.
در جامعهى انسانى، جز با «مراعات» دیگران و حقوقشان، وضع رفتارى سامان نمىپذیرد. مثلا پدر و مادر نسبت به فرزندان و به عکس، وظایفى دارند. زن در برابر شوهر و شوهر در برابر زن، تعهداتى دارد. فرمانده و سرباز، نسبت به هم حقوق و وظایفى دارند. دو شریک با یکدیگر، کارفرما و کارگر، رئیس و مرئوس، معلم و شاگرد، همسایه با همسایه، مشاور و مشورتخواه، خویشاوندان و ارحام نسبت به هم، برادران و خواهران دینى نسبت به یکدیگر، مسلمان با مسلمان و… نمونههاى دیگرى از ارتباطهاى اجتماعى، هر کدام نسبت به هم محدوده و مجموعهاى از تکالیف را دارند که در آیین اسلام، به انجام آنها توصیه شده است. این وظایف و تکالیف و حقوق، اگر:
1. «شناخته» شود،
2. به آنها «عمل» شود،
3. عمل هم دو سویه و «متقابل» باشد،
بسیارى از مشکلات، یا پیش نخواهد آمد، یا برطرف خواهد گشت.
شبیه این در قوانین راهنمایى و رانندگى وجود دارد و رانندگان اگر آن آییننامهها را بدانند و به آنها عمل کنند و عمل هم به صورت متقابل و از سوى همهى رانندگان باشد، نه یک جانبه و ناقص، طبیعى است که بسیارى از تصادفات و حوادث و ضایعات رانندگى پیش نخواهد آمد.
حقوق مسلمانى
جامعترین متن حدیثى که به بیان این حقوق و وظایف متقابل پرداخته است، «رساله الحقوق» از امام زینالعابدین علیهالسلام است که در کتابهاى روایى(از جمله در تحفالعقول و مکارمالاخلاق و…) آمده است. حق برادر دینى، حق همسایه، حق خویشاوند، حق فرزند و اولاد و پدر و مادر، حق زن و شوهر، حق شاگرد و استاد، حق مولا و بنده، حق همنشین و دوست و شریک، حق والى و رعیت، حق مشیر و مستشیر از جمله حقوقى است که در آن حدیث ارزشمند بیان شده است.
در جامعهى اسلامى، مسلمان متعهد خود را نسبت به برادران دینى مسؤول احساس مىکند و تکالیفى بر عهدهى اوست. طبعا هر مسلمانى باید این حق را بر گردن خویش احساس کند و آن گونه که یاد شد، مراعات و به کار بستن اینها طرفینى باید باشد، تا اثر خویش را بگذارد. این حقوق بسیار است، به برخى از آنها که در احادیث اسلامى آمده است، اشاره مىشود:
1. اینکه مسلمان آنچه را براى خود دوست دارد و مىپسندد، براى برادر دینى خودش هم بپسندد و آنچه را که براى خود نمىپسندد، براى دیگران هم نپسندد و روا نشمارد. این اولین و مهمترین حقى است که هر مسلمان بر گردن ما دارد و روایات بسیارى در این زمینه نقل شده است، حقى بسیار مهم، اما بسیار آسان و اندک وى در عمل، بسیار مشکل!
امام صادق علیهالسلام به معلى بن خنیس در حدیثى که به برشمارى این حقوق پرداخته است، مىفرماید:
«ایسر حق منها ان تحب له ما تحب لنفسک و تکره له ما تکره لنفسک»؛ (1) آنچه براى خود دوست مىدارى، براى او هم دوست بدارى و آنچه براى خویش ناخوشایند مىدانى، براى او هم ناخوشایند بدانى!… البته گفتن این سخن آسان است، اما عمل به آن بسى دشوار!
2. اینکه مسلمان، مسلمان دیگر را با دست و زبان نرنجاند.
خدا را بر آن بنده بخشایش است
که خلق از وجودش در آسایش است
و این از مهمترین اصول اخلاقى و معاشرتى اسلام و نشانهى مسلمانى است. تا آنجا که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرموده است: «المسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده»؛ (2).
مسلمان کسى است که مسلمانان از زبان و دست او در سلامت و آسایش باشند.
3. اینکه مسلمان در برابر مسلمان، متواضع باشد و از تکبر بپرهیزد.
4. حرف دیگران را دربارهى مؤمن و مسلمان نشنود و نپذیرد و به سخنچینیها گوش ندهد و در پى خطاها و عیوب نباشد و اگر هم نقطه ضعفى از کسى شنید یا فهمید، آن را فاش نسازد و آبرویش را نبرد. کسى که در پى عیوب مسلمین باشد از نظر مسلمانى و دینى گرفتار سقوط است و از ولایت خدا بیرون رفته، در ولایت شیطان قرار مىگیرد. پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:
«یا معشر من اسلم بلسانه و لم یسلم بقلبه، لا تتبعوا عثرات المسلمین فانه من تتبع عثرات المسلمین تتبع الله عثرته و من تتبع الله عثرته یفضحه»؛ (3).
اى گروه کسانى که به زبان مسلمان شدهاید ولى دلها مسلمان نشده است! در پى عیبها و لغزشهاى مسلمانان نباشید، چرا که هر کس در پى شمارش و یافتن عیبهاى مسلمانان باشد، خدا هم پىجوى عیب او خواهد شد و هر که را که خدا در پى عیوبش افتد، رسوایش مىسازد.
5. پرهیز از قهر کردن و قطع رابطه، و اگر هم مفارقت و قطع ارتباط پیش آمد، آن را بیش از سه روز طول ندهد. در این مورد فضیلت از آن کسى است که زودتر آشتى کند و در صلح کردن پیش قدم گردد. هر اندازه که این جدایى بیشتر شود، شیطان خوشحالتر مىگردد. در این زمینه هم احادیث بسیارى نقل شده است.
6. بىاجازه و سرزده وارد بر خانهى برادر مؤمن نشود و اگر مىخواهد داخل خانه یا اتاق یا محل کار او بشود، قبلا اجازه بگیرد(در این زمینه، در فصل دهم «حریم خانه و زندگى» مفصلا بحث شده است.)
7. برخورد با افراد، با چهرهاى گشاده و خندان و کدورتزدا، و زدودن غم و اندوه از دل برادر ایمانى و ادخال سرور و شادمانى بر یک مسلمان، که این کار، نزد خداوند پاداشى عظیم دارد.
8. وفاى به عهد و عمل کردن به وعده و پرهیز از خلف وعده، یکى دیگر از حقوقى است که در روایات آمده و مسلمان در برابر مسلمان باید خود را به آن موظف بداند. به تعبیر امام سجاد علیهالسلام: آن کس که وعده مىدهد و عمل نمىکند، منافق است. و رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
«من کان یؤمن بالله و الیوم الاخر فلیف اذا وعد»؛ (4).
هر کس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، هر گاه که وعده مىدهد، به آن وفا کند.
9. انصاف در برخورد با مسلمانان، یعنى آن گونه که دوست دارد با خودش رفتار کنند و با او برخورد داشته باشند، خودش هم با دیگران همان گونه معاشرت کند. این فضیلت اخلاقى در احادیث، مایهى عزت نزد خدا و نجات از آتش دوزخ در قیامت به شمار آمده است و در سخنى از امام صادق علیهالسلام، به عنوان یکى از سختترین تکالیفى که خدا بر بندگانش مقرر کرده، به حساب آمده و در کنار انصاف، مواسات و ذکر خداوند در همه حال بیان شده است. (5).
10. احترام به بزرگترها و محبت و رفق نسبت به کوچکترها
11. اصلاح میان افراد و آشتى دادن آنان، که این وصیت پیامبر اسلام در همهى دورانها و توصیهى حضرت على علیهالسلام در بستر شهادت و سفارش ائمهى دیگر است و رسول خدا صلى الله علیه و آله آن را به عنوان «افضل الصدقه» دانسته است و حتى دروغ مصلحتى براى زدودن اختلاف و ایجاد آشتى بین دو مسلمان مجاز شمرده شده است. (6).
12. پوشاندن عیوب مسلمانان جهت حفظ آبروى آنان. به تعبیر رسول خدا صلى الله علیه و آله: هر کس عیبپوش مسلمانى باشد، خداوند هم عیب او را در دنیا و آخرت مىپوشاند.
13. پرهیز از حضور در جاهایى که سوءظن مسلمانان را برمىانگیزد. «پرهیز از مواضع تهمت» یک تکلیف است و چون ناپرهیزى از حضور در جاهایى که بدگمانى دیگران را سبب مىشود، موجب به گناه افتادن آنان مىشود، پس در مقابل مؤمنان وظیفه داریم که از این گونه حضورهاى شائبهدار و سوءظنآور و مسألهساز بپرهیزیم تا موجب به گناه افتادن دیگران نشویم.
14. رفع نیاز مؤمنان و تلاش در راه «قضاء حاجت» او و برطرف کردن مشکلاتش، یکى دیگر از «حقوق مسلمانى» است و در روایات، ثوابى بیش از نماز و روزه و حج و طواف براى آن برشمرده شده است. بهرهگیرى از مال و قدرت و آبرو و وجههى خویش، براى یارى یک مسلمان و برطرف کردن رنج و مشکل و گرفتارى او از عظیمترین تکالیف ما در برابر برادران دینى است.
تا توانى به جهان خدمت محتاجان کن
به دمى یا درمى یا قلمى یا قدمى
15. حفظ عرض و آبروى یک مسلمان در غیاب او و اگر کسى به یک مسلمان تهمتى زد، دفاع از او واجب است و اگر بتواند دفاع کند و تهمت را دفع کند ولى کوتاهى و سستى کند، به مقتضاى روایات، در گناه تهمتزنندگان شریک است. کسى نزد پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله از مسلمانى بدگویى کرد و به آبروى او متعرض شد. رسول خدا آن سخن را رد کرد و از او دفاع نمود، سپس فرمود: هر کس از آبرو و حیثیت برادر دینىاش دفاع کند، این دفاع در قیامت حجابى از آتش مىشود و او را حفظ مىکند: «من رد عن عرض اخیه کان له حجابا من النار». (7).
16. سلام و مصافحه و معانقه. در روایات بىشمارى است که مسلمان وقتى به مسلمان دیگر مىرسد، سلام دهد، دست بدهد و مصافحه و معانقه کند، اگر او عطسه کرد، در پاسخ عطسهاش دعا کند و از خداوند براى او رحمت بطلبد.
17. عیادت، دیدار، تشییع جنازه، زیارت قبور، تسلیت و تعزیت به خانواده، دعا پس از فوت و… اینها از جمله حقوقى است که بر عهدهى مسلمان است. اگر برادر دینىاش بیمار شد، به عیادت او برود. اگر از سفر آمد یا از حج برگشت، او را زیارت کند، یا کلا مسأله دید و بازدید و رفت و آمد با برادر دینى. و اگر از دنیا رفت، در تشییع جنازهاش شرکت کند و براى تسلیتگویى به بستگان و فرزندان او، به خانهاش سرکشى کند، سر قبر او حاضر شود، دعا و فاتحه بخواند، پس از فوت، کارهاى صالح و شایسته به نیت و نیابت از برادر دینى انجام دهد و ثوابش را هدیه به روح او کند.
حقوقى که یاد شد، نه همهى حقوق، بلکه برخى از حقوق مسلمانى است که براى هر کدام احادیث فراوانى در منابع ما نقل شده است که جهت پرهیز از طولانى شدن بحث، به اشارهاى بسنده کردیم.
اما مناسب است که چند حدیث نسبتا جامع هم در همین مقولهها عرضه کنیم، تا با حقوق متقابل دینى آشنا گردیم.
امام باقر علیهالسلام فرمود: از جمله حقوق مؤمن بر برادر دینىاش این است که: گرسنگى او را برطرف سازد، راز و عیب او را بپوشاند، رنج و اندوهش را برطرف سازد، قرض و بدهى او را بپردازد و هر گاه از دنیا رفت، جایگزین او در رسیدگى به وضع خانواده و فرزندانش باشد. (8).
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: مؤمن هفت حق بر گردن مؤمن دارد که از سوى خدا واجب شده است.
1. در پیش رو، احترامش کند
2. در دل، محبت او را داشته باشد
3. در مال خود، مواسات نسبت به او داشته باشد
4. غیبت او را حرام شمارد
5. هنگام بیمارى به عیادتش رود
6. پس از مرگ، در تشییع جنازهى او شرکت کند
7. پس از فوت او، دربارهاش جز خیر و نیکى نگوید. (9).
معلى بن خنیس گوید: از امام صادق علیهالسلام پرسیدم: حق مؤمن بر مؤمن چیست؟ حضرت فرمود: مىترسم که بدانى و عمل نکنى و آنها را تباه سازى. گفتم: لا حول و لا قوه الا بالله(یعنى انشاءالله به یارى خدا عمل خواهم کرد). فرمود: «مؤمن بر گردن مؤمن هفت حق دارد که همه واجب است و اگر هر کدام را ضایع و تباه کند از ولایت خدا بیرون رفته و طاعت الهى را نافرمانى کرده است:
«اول»: اینکه آنچه براى خود دوست مىدارى براى او هم دوست بدارى و آنچه بر خود نمىپسندى براى او هم نپسندى.
«دوم»: اینکه با جان و مال و زبان و دست و پایت او را یارى کنى.
«سوم»: آنکه در پى جلب رضاى او باشى و او را به خشم نیاورى و دستورش را اطاعت کنى.
«چهارم»: آنکه براى او «چشم» و «راهنما» و «آینه» باشى(ان تکون عینه و دلیله و مرآته)
«پنجم»: آنکه چنین نشود که تو سیر باشى و او گرسنه، تو سیراب باشى و او تشنه، تو پوشیده باشى و او عریان!
«ششم»: آنکه اگر خادم یا همسرى دارى که کارهاى تو را انجام مىدهد و او بىهمسر است، خدمتگزار خودت را بفرستى که لباسهایش را بشوید. برایش غذا بپزد و برایش جا بیندازد.
«هفتم»: آنکه قسم خوردن او را بپذیرى، دعوتش را قبول کنى، در بیمارىاش به عیادتش بروى، در مرگش براى تشییع جنازه حاضر شوى و اگر حاجت و نیازى دارد، در رفع آن نیاز بکوشى و نگذارى که او از تو درخواست کند(یعنى پیش از آنکه او درخواست کند، خودت به رفع مشکلش اقدام کنى).
هر گاه چنین کردى(و به این وظایف عمل نمودى) ولایت تو به ولایت خدا متصل مىگردد.» (10).
مراعات این وظایف متقابل، جامعهاى آرمانى، باصفا و صمیمیت، همبسته و منسجم، عاطفى و نیرومند پدید مىآورد که از حرارت ایمان و شوق برخوردار است و آحاد و افراد، در سایهى این مودت و صداقت و مراعات، به قدرتى استوار و مجموعهاى مستحکم و خللناپذیر تبدیل مىشوند و جامعهى اسلامى به عزت و اقتدار مىرسد. (11).
پایان این بحث را با حدیثى از امام صادق علیهالسلام قرار مىدهیم که دربارهى اداى حق مؤمنان فرمود:
«ما عبد الله بشىء افضل من اداء حق المؤمن»؛ (12).
خداوند، به چیزى برتر از «اداى حق مؤمن»، عبادت نشده است.
2. سلام و مصافحه
پیوندهاى اجتماعى، نیازمند «تحکیم» است.
استوارسازى این رشتهها با کلىگویى به دست نمىآید. باید نمونههاى عملى و مصداقهاى خاص و روشن ارائه شود، تا مرزهاى دوستى و پیوندهاى عاطفى استوارتر گردد و پایدار بماند. «سلام» و دست دادن یکى از این امور است.
سلام، چراغ سبز آشنایى است.
وقتى دو نفر به هم مىرسند، نگاهها که به هم مىافتد، چهرهها که رو در رو قرار مىگیرد، نخستین علامت صداقت و مودت و برادرى، «سلام دادن» است و در پى آن، دست دادن و «مصافحه».
دو نفر را تصور کنید که به یکدیگر مىرسند، آشنا و دوست هم هستند. در این برخورد، بهتر است نخستین کلامشان چه باشد؟ آیا مناسبتر از «سلام» چیزى سراغ دارید؟
مفهوم سلام
سلام، اطمینان دادن به طرف مقابل است که: هم سلامتى و تندرستى تو را خواستارم، هم از جانب من آسوده باش و مطمئن، که گزندى به تو نخواهد رسید. من خیرخواه تو هستم، نه بدخواه و کینهورز و دشمن. نیز نوعى درود و تحیت اسلامى است که دو مسلمان به هم مىگویند. این معناى شعار اسلامى سلام است.
دست دادن و دست هم را صادقانه به گرمى فشردن، نشان دیگرى از محبت و صمیمیت و خیرخواهى است. دلها را به هم نزدیکتر و محبتها را بیشتر مىسازد. تماس دو دست، قلبها را نیز به هم نزدیکتر مىکند، اگر منافقانه و دروغ و فریب نباشد!
«دست در دست، چو پیوند دو قلب
گرمتر مىگردد،
دل آزردهى دوست،
نرمتر مىگردد…»
بارى… سلام، نام خداست و تحیت الهى. سفارش پیامبر است و امامان. تا آنجا که فرمودهاند: اگر کسى پیش از سلام، شروع به سخن کرد، جواب ندهید:
«من بدء بالکلام قبل السلام فلا تجیبوه.» (13).
در حدیث دیگرى امام صادق علیهالسلام از قول خداوند نقل مىکند که: بخیل، کسى است که از سلام دادن به دیگرى بخل ورزد:
«البخیل من بخل بالسلام.» (14).
راستى… سلام دادن به دیگرى نه تنها چیزى از قدر و جایگاه انسان نمىکاهد و هیچ گونه ضرر و زیان مادى، پولى، آبرویى و… ندارد، بلکه محبتآور و صفابخش است و خداپسند و سیرهى رسول خدا صلى الله علیه و آله و روش و منش اولیاء الهى است. به علاوه، نشانهاى از تواضع و فروتنى و نداشتن کبر است. انسانهاى متواضع، نه تنها زیان نمىبینند، بلکه عزت و محبوبیت هم پیدا مىکنند. امام صادق علیهالسلام فرمود:
«من التواضع ان تسلم على من لقیت»؛ (15).
از نشانههاى فروتنى این است که به هر کس برخوردى، سلام دهى.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نیز فرمود:
«اذا تلاقیتم، فتلاقوا بالتسلیم و التصافح»؛ (16).
هر گاه یکدیگر را دیدار کردید، با «سلام» و «دست دادن» با هم دیدار کنید.
ادب و آداب سلام
سیرهى رفتارى پیامبر خدا آن بود که به هر که مىرسید – حتى کودکان – ابتدا به او سلام مىکرد، بخصوص در مورد سلام کردن به کودکان مىفرمود: پنج صفت است که تا زندهام، آنها را رها نخواهم کرد، یکى هم سلام دادن به کودکان است، تا پس از من «سنت» گردد. (17).
این خصلت خجسته از اخلاق حسنه و روحیهى پاک و تواضع او سرچشمه مىگرفت. اینها درست؛ ولى ادب اقتضا مىکند که کوچکترها به بزرگترها سلام کنند. در حدیث آمده است که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
کوچک به بزرگ سلام کند،
یک نفر به دو نفر،
و جمعیت کم به جمعیت فراوان،
و سواره بر پیاده،
و رهگذر، بر کسى که ایستاده است.
و ایستاده بر کسى که نشسته است. (18).
و البته که اگر جز این باشد، نشان تواضع نخواهد بود!
سلام را باید آشکارا، بلند و با صداى رسا ادا کرد. احادیث فراوانى با عنوان «الجهر بالسلام» و «افشاء سلام» آمده که سفارش اکید دارد که سلامها، رسا و بلند باشد، نه زیر لب و آهسته و نامفهوم و ناقص. جواب سلام نیز باید همین گونه باشد، یعنى بلند و واضح، تا طرف بشنود.
اگر در برخورد با دیگران یا ورود به جلسه و جمعى، یا رسیدن به خانه و محل کار، سلام بگویید، ولى آهسته، شاید سلامتان را نشنوند. با اینکه شما سلام دادهاید، ولى به دلیل سر و صدا یا جمع نبودن حواس یا هر عامل دیگر، سلامتان را نشنوند، شما را بىادب و بىاعتنا خواهد شمرد و متکبر خواهند پنداشت.
یا اگر سلام دیگرى را جواب دهید؛ اما آهسته و زیر لب، به گونهاى که نفهمد و نشنود، شاید پیش خود فکر کند مسألهاى، خصومتى و… پیش آمده، یا شما سرسنگین و متکبر شدهاید که حتى جواب سلامش را هم نمىدهید یا با دشوارى و بىعلاقگى جواب مىدهید.
راه جلوگیرى از این سوءتفاهمها و بدگمانیها، رعایت همان دستور دینى در معاشرتها است، یعنى آشکارا سلام کردن.
امام صادق علیهالسلام مىفرماید:
«هر گاه یکى از شما سلام مىدهد، سلامش را آشکارا بگوید. نگوید که «سلام دادم، ولى جوابم ندادند»، شاید سلام داده ولى آنان نشنیده باشند! و هر گاه یکى از شما جواب سلام مىدهد، جواب را آشکارا و بلند بگوید، تا آن مسلمان دیگر نگوید که «سلام کردم ولى جوابم را ندادند!» (19).
اگر سلام مستحب است، جوابش واجب است. البته بیشترین ثواب نیز از آن کسى است که شروع به سلام کند.
آن که سلام مىدهد، پاسخش را باید گرمتر و بیشتر داد، چرا که سلام نوعى تحیت و هدیه از سوى یک مؤمن است و هدیه را باید پاسخى بهتر ارائه داد، تا نشان قدرشناسى باشد. و این تعلیم قرآن کریم است که تحیت دیگران را به گونهاى بهتر پاسخ دهید: «… فحیوا بأحسن منها» (20)، یا مثل همان را بازگردانید.
دست دادن
گفتیم که «مصافحه» هم، «دوستىآور»، «کدورتزدا» و «محبتآفرین» است. ما علاقهى خود و صمیمیت را با دست دادن ابراز مىکنیم. برعکس، اگر با کسى کدورت و دشمنى داشته باشیم، از دست دادن با او پرهیز مىکنیم. به همین خاطر، این دستور مقدس و پربرکت اسلامى، در تحکیم رابطههاى دوستى و اخوت، ثمربخش است.
امام باقر علیهالسلام فرمود: هر دو نفر مؤمنى که با هم دست بدهند، دست خدا میان دست آنان است و دست محبت الهى بیشتر با کسى است که طرف مقابل را بیشتر دوست بدارد. (21).
و نیز امام صادق علیهالسلام فرمود:
هنگامى که دو برادر دینى به هم مىرسند و با هم دست مىدهند، خداوند با نظر رحمت به آنان مىنگرد و گناهانشان، آن سان که برگ درختان مىریزد، فرومىریزد، تا آنکه آن دو از هم جدا شوند. (22).
شیوهى مصافحه
دست دادن نیز، همچون سلام، ادب و آدابى دارد. یکى از آنها پیوستگى و تکرار است. در یک سفر و همراهى و دیدار، حتى چند بار دست دادن نیز مطلوب است.
ابوعبیده نقل مىکند: همراه امام باقر علیهالسلام بودم. اول من سوار مىشدم، سپس آن حضرت. چون بر مرکب خویش استوار مىشدیم، سلام مىداد و احوالپرسى مىکرد، چنان که گویى قبلا یکدیگر را ندیدهایم. آنگاه مصافحه مىکرد. هر گاه هم از مرکب فرود مىآمدیم و روى زمین قرار مىگرفتیم، باز هم به همان صورت، سلام مىکرد و دست مىداد و احوالپرسى مىکرد و مىفرمود: «با دست دادن دو مؤمن، گناهانشان همچون برگ درختان فرومىریزد و نظر لطف الهى با آنان است، تا از هم جدا شوند.» (23).
از آداب دیگر مصافحه، فشردن دست، از روى محبت و علاقه است، اما نه در حدى که سبب رنجش و درد گردد. (24).
جابر بن عبدالله مىگوید: در دیدار با رسول خدا صلى الله علیه و آله بر آن حضرت سلام کردم. آن حضرت دست مرا فشار داد و فرمود: دست فشردن، همچون بوسیدن برادر دینى است. (25).
همچنین هنگام مصافحه، طول دادن و دست را زود عقب نکشیدن از آداب دیگر این سنت اسلامى است. در مصافحه، پاداش کسى بیشتر است که دستش را بیشتر نگه دارد. (26).
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله نیز این سنت نیکو را داشت که چون با کسى دست مىداد، آن قدر دست خود را نگه مىداشت، تا طرف مقابل دست خود را سست کند و عقب بکشد. (27).
بارى… محبت قلبى را باید آشکار ساخت.
علاقه، گنجى نهفته در درون است که باید آن را استخراج و آشکار کرد، تا از برکاتش بهره برد. روشنترین خیر و برکتش، تقویت دوستیها و تحکیم آشناییها و رابطهها است. به دستور اسلام، هر گاه مؤمنى را ملاقات مىکنید، مصافحه کنید، خوشرویى و چهرهى گشاده و بشاش و خندان به هم نشان دهید. (28).
از آثار دیگر مصافحه، «کینهزدایى» است. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
«تصافحوا، فان التصافح یذهب السخیمه» (29) و «تصافحوا فانه یذهب بالغل». (30) مصافحه کنید و دست دهید، چرا که آن، کینه و کدورت را مىزداید.
دست دادن با زنان
براساس «مکتبى» بودن مرز دوستیها و رابطهها و معاشرتها، دست دادن با نامحرم، حرام است و صرف دوستى و رفاقت و آشنایى و همکار بودن یا ملاحظات سیاسى و دیپلماسى در سفرهاى خارجى و دیدارهاى رسمى، دلیل نمىشود که کسى با نامحرم و اجنبى، مسافحه کند. روشنفکر مآبى در این مسأله جایى ندارد. رسول خدا فرمود: با زنان دست نمىدهم (31) (البته زنان نامحرم). و در حدیث نبوى دیگرى آمده است:
«اگر زنى بخواهد با مرد نامحرم دست بدهد(که نباید دست دهد) و ناچار باشد، یا بخواهد با او «بیعت» کند، از پشت لباس(و با وجود حایل و پوشش دست، دستکش) مانعى ندارد.» (32).
البته معیار عمل، فتواى مجتهدى است که از او تقلید مىکنید و هر مسلمان متعهد، باید براى عمل خود ملاک و حجت شرعى داشته باشد.
پی نوشت ها
(1). محجه البیضاء، ج 3، ص 354
(2). همان، ص 358
(3). اصول کافى، ج 2، ص 355
(4). همان، ص 364
(5). همان، ص 145
(6). محجه البیضاء، ج 3، ص 373. در این زمینه از جمله ر. ک: دروغ مصلحتآمیز، سید حسن اسلامى
(7). همان، ص 393
(8). میزان الحکمه، ج 2، ص 482
(9). بحارالانوار، ج 71، ص 222
(10). اختصاص، شیخ مفید، ص 28
(11). براى شناخت بیشتر این حقوق و وظایف، ر. ک: قاموس الأخلاق و الحقوق، عباس مخبر دزفولى، نشر بوستان کتاب
(12). بحارالانوار، ج 71، ص 243
(13). سفینه البحار، محدث قمى، ج 1، ص 645
(14). میزان الحکمه، رى شهرى، ج 4، ص 535
(15). خصال، صدوق، ص 11
(16). سفینه البحار، ج 1، ص 465
(17). بحارالانوار، ج 73، ص 10
(18). میزان الحکمه، ج 4، ص 538
(19). اصول کافى(عربى) کلینى، ج 2، ص 645
(20). نساء (4) آیهى 86
(21). اصول کافى، ج 2، ص 179
(22). همان، ص 183
(23). همان: ص 179
(24). بحارالانوار، ج 73، ص 26
(25). همان، ص 23
(26). همان، ص 28
(27). همان، ص 30
(28). میزان الحکمه، ج 5، ص 355
(29). بحارالانوار، ج 74، ص 158
(30). میزان الحکمه، ج 5، ص 354
(31). کنز العمال، حدیث 475
(32). همان، حدیث 25346