داستانهای ائمه: امام صادق (ع): حق برادر مسلمان

داستانهای ائمه: امام صادق (ع): حق برادر مسلمان

عبدالاعلی، پسر أعین، از کوفه عازم مدینه بود. دوستان و پیروان امام صادق علیه السلام در کوفه، فرصت را مغتنم شمرده مسائل زیادی که مورد احتیاج بود نوشتند و به عبدالاعلی دادند که جواب آنها را از امام بگیرد و با خود بیاورد. ضمنا از وی درخواست کردند که یک مطلب خاص را شفاها از امام بپرسد و جواب بگیرد و آن مربوط به موضوع حقوقی بود که یک نفر مسلمان بر سایر مسلمانان پیدا می کند.
عبدالاعلی وارد مدینه شد و به محضر امام رفت. سؤالات کتبی را تسلیم کرد و سؤال شفاهی را نیز مطرح نمود، اما برخلاف انتظار او امام به همه ی سؤالات جواب داد مگر درباره ی حقوق مسلمان بر مسلمان. عبدالاعلی آن روز چیزی نگفت و بیرون رفت. امام در روزهای دیگر هم یک کلمه درباره ی این موضوع نگفت.
عبدالاعلی عازم خروج از مدینه شد و برای خداحافظی به محضر امام رفت.
فکر کرد مجددا سؤال خود را طرح کند؛ عرض کرد: «یا بن رسول اللّه! سؤال آن روز من بی جواب ماند».
– من عمدا جواب ندادم.
– زیرا می ترسم حقیقت را بگویم و شما عمل نکنید و از دین خدا خارج گردید.
آنگاه امام این چنین به سخن خود ادامه داد:
«همانا از جمله سخت ترین تکالیف الهی درباره ی بندگان سه چیز است:
«یکی رعایت عدل و انصاف میان خود و دیگران، آن اندازه که با برادر مسلمان خود آنچنان رفتار کند که دوست دارد او با خودش چنان کند.
«دیگر اینکه مال خود را از برادران مسلمان مضایقه نکند و با آنها به مواسات رفتار کند.
«سوم یاد کردن خداست در همه حال، اما مقصودم از یاد کردن خدا این نیست که پیوسته سبحان اللّه و الحمد للّه بگوید، مقصودم این است که شخص آنچنان باشد که تا با کار حرامی مواجه شد، یاد خدا که همواره در دلش هست جلو او را بگیرد. » [1] [1] . اصول کافی ، ج /2ص 170.

منبع: داستان راستان،شهید مطهری،جلد دوم.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید