اخلاق در نهج البلاغه

اخلاق در نهج البلاغه

مفهوم شناسی اخلاق
اخلاق، جمع « خُلق » و « خُلُق » است. راغب اصفهانی، لغت شناس برجسته، می نویسد: « خَلق » و « خُلق » در اصل یکی اند، همچون « شَرب » و « شُرب »، با این تفاوت که « خَلق » برای بیان کیفیت ها و شکل ها و صورت هایی ویژه شده است که به واسطه ی چشم دیده می شود و درک می گردد، و « خُلق » برای بیان نیروها و سرشت ها و ویژگی هایی اختصاص یافته است که با بصیرت فهمیده می شود. (1) ابن فارس، لغت شناس گرانقدر، می نویسد: مادّه ی « خا و لام و قاف » ( خلق ) به دو معنای اصلی آمده است. یکی « تَقدِیرُ الشَّیء » ( اندازه قرار دادن و اندازه زدن چیزی )، و دوم « مَلَاسَهُ الشَّیء » ( نرم بودن و سهل بودن چیزی ). و « خُلُق » از همین مادّه است به معنای سرشت و ویژگی، زیرا صاحب آن سرشت و ویژگی، بر این اندازه و خصوصیت قرار داده شده است، و بر انجام دادن آن توانا است. (2)
بنابراین « اخلاق » از نظر مفهومی، بیانگر سرشت ها، خصوصیات، و ویژگی هایی در آدمی است که در وی اندازه یافته و با نرمی و سهولت، و بدون تکلّف و تصنّع از آدمی سر می زند و ظهور می یابد.

اخلاق در منظر اندیشمندان و عالمان اخلاق
اندیشمندان مسلمان و عالمان اخلاق، بر اساس معنای لغوی اخلاق، و نیز متأثر از تعریف ارسطو از اخلاق، (3) برای علم اخلاق تعریف هایی ارائه کرده اند. از جمله ابن مُسکُویه، در گذشته به سال 421 هجری، چنین آورده است:
« علم اخلاق، دانش اخلاق و سجایایی است که موجب می شود جمیع کردار انسان زیبا باشد و در عین حال آسان و سهل از او صادر گردد. » (4)
خواجه نصیرالدین طوسی، در گذشته به سال 672 هجری، درباره ی علم اخلاق چنین می نویسد:
« آن علمی است به آن که نفس انسانی چگونه خُلقی اکتساب تواند کرد که جملگی احوال و افعال که به اراده ی او از او صادر می شود جمیل و محمود بود. » (5)
محمد مهدی نراقی، در گذشته به سال 1209 هجری، در تعریف علم اخلاق می نویسد:
« علم اخلاق، دانش صفات مُهلکه و مُنجیه و چگونگی موصوف شدن و متخلق گردیدن به صفات نجاتبخش و رها شدن از صفات هلاک کننده می باشد. » (6)
اندیشمندان غربی در دوره ی جدید، به جای تمرکز بر صفات، و بحث از نفی رذایل و انصاف به فضایل، به سوی رفتارشناسی در اخلاق رفته اند و علم اخلاق را در حوزه ی رفتار اخلاقی دیده اند. ژکس در تعریف علم اخلاق چنین می نویسد:
« علم اخلاق عبارت است از تحقیق در رفتار آدمی بدان گونه که باید باشد. » (7)
جورج ادوارد مور می نویسد: « بی گمان اخلاق با این سؤال سروکار دارد که رفتار خوب چیست. » (8)
همچنین فولکیه اخلاق را چنین تبیین می کند:
« مجموع قوانین رفتار که انسان به واسطه ی مراعات آن می تواند به هدفش برسد. » (9)
بنابراین می توان به دو نظریه در علم اخلاق – با وجود اختلاف هایی – راه یافت؛ نظریه ای متمرکز بر صفات و نفی رذایل و اتصاف به فضایل؛ (10) و نظریه ای متمرکز بر رفتارها آن گونه که باید باشد. (11) ولی آن چه در آموزه های امام علی (ع) به تبع قرآن کریم می توان یافت، فراتر از این دو نظریه است.

ساختار اخلاق در نهج البلاغه
از مجموعه ی آموزه های امیرمؤمنان علی (ع) می توان دریافت که اخلاق، شش امر درهم تنیده ی اندازه یافته در انسان و هر مجموعه ی انسانی است که بدون تکلّف و تصنّع جلوه یابد و بر همه ی حوزه های زندگی انسانی حاکم باشد و همه ی امور انسانی را رنگ بزند و شکل دهد؛ و این شش امر عبارتند از:

1. بینش ها
2. ارزش ها
3. گرایش ها
4. روش ها
5. کنش ها
6. گویش ها
انسان و جامعه ی اخلاق مند، انسان و جامعه ای است که در هر شش امر فوق به سامانی درست رسیده باشد. فعل اخلاقی بدون بسامانیِ بینش ها، ارزش ها و گرایش ها معنا نمی یابد، و از این روست که توصیه های اخلاقی در جهت اصلاح ویژگی ها و کردار اخلاقی، بدون اصلاح موارد یاد شده، راه به جایی نمی برد، و اصلاحی بنیادی و جامع در اخلاق فردی و اجتماعی در حوزه های مختلف، آن گونه که باید معنا نمی یابد.

1. بینش ها
ویژگی ها، صفات اکتسابی، عملکردها، رفتارها، روابط و مناسبات انسان برخاسته از نوع نگاه و بینش، و فهم و درک او از امور و موضوعات است؛ و هر چه از انسان سر می زند همچون شاخساران و برگ ها و میوه های درختی است که ریشه های آن بینش ها است.
هست سرِّ مرد، چون بیخ درخت
ز آن بروید برگ هاش از چوبِ سخت
درخورِ آن بیخ، رُسته برگ ها
در درخت و در نفوس و در نُهی (12)
فعل و قول، اظهارِ سرّست و ضمیر
هر دو پیدا می کند سرِّ ستیر
فعل و قول آمد گواهانِ ضمیر
زین دو بر باطنِ تو استدلال گیر (13)
انسان همان گونه زندگی می کند که زندگی را می فهمد؛ و آن گونه سلوک می نماید که در می یابد.
آدمی دید است، باقی گوشت و پوست
هر چه چشمش دیده است، آن چیز اوست (14)
تا زمانی که نگاه و بینش، و فهم و درک اشخاص اصلاح نشود، انتظار اصلاح صفات، عملکردها، رفتارها، و روابط و مناسبات آن ها، انتظاری دور از واقع است. شکل گیری اخلاق مطلوب با اصلاح بینش ها آغاز می شود. از این روست که امیرمؤمنان علی (ع) به تبع آموزه های قرآنی، آن گاه که به اصلاح اخلاق راه نموده، آن را بر اصلاح بینش ها استوار کرده، چنان که در حکمتی والا فرموده است:
« لوْ رَأَى الْعَبْدُ الْأَجَلَ وَ مَصِیرَهُ، لَأَبْغَضَ الْأَمَلَ وَ غُرُورَهُ . » (15)
اگر بنده سر رسید زندگی و راهی که باید بپیماید می دید، با آرزو و فریبندگی آن دشمنی می ورزید.
امام علی (ع) آن جا که به زهد و پارسایی فرا می خواند، آن را بر بینش دادن و اصلاح فهم و درک استوار می سازد، و می فرماید:
« مِنْ هَوَانِ الدُّنْیَا عَلَى اللَّهِ أَنَّهُ لَا یُعْصَى إِلَّا فِیهَا، وَ لَا یُنَالُ مَا عِنْدَهُ إِلَّا بِتَرْکِهَا. » (16)
از پستی دنیا [ ی نکوهیده ] در نزد خداوند آن است که جز در آن ( به واسطه ی آن ) نافرمانی او را نکنند، و جز با پشت کردن و ترک آن، بدانچه در نزد اوست نرسند.
تا انسان درکی درست از دنیای نکوهیده نیابد که در واقع عبارت است از رابطه پست و نفسانی آدمی با هر امری از امور عالم – چه مادّی و چه معنوی – نمی تواند به زهد و پارسایی دست یابد؛ و بدون این امر، هرگونه زهد و پارسایی، بی مبنا، و نوعی خودفریبی و تکلّف و تصنّع است. (17) امیرمؤمنان علی (ع) به پارسایی و زهدی سفارش می کند که بر مبنای اصلاح بینش باشد، چنان که فرموده است:
« انظُرُوا ألَی الدُّنیِا نَظَرَ الزَّاهِدِینَ فِیهَا الصَّادِقینَ عَنهَا. » (18)
بنگرید به دنیا [ ی نکوهیده ]، نگریستن پارسایانِ رویگردان از آن.

2. ارزش ها
در پی بینش ها، ارزش های پذیرفته شده نزد فرد و جامعه، به صفات، عملکردها، رفتارها، روابط و مناسبات، رنگ می زند، و به‌ آن ها وزن، و بار مثبت و منفی می دهد، و موجب اتصاف و نزدیک شدن به عمل و رفتاری، و فرو رفتن در روابط و مناسباتی، یا پاک شدن از صفتی و دوری نمودن از عمل و رفتاری، و قرار گرفتن در روابط و مناسباتی دیگر می شود. آن که خود و جز خود را با کرامت و محترم و ارزشمند بداند، درباره ی خود تن به پستی نمی دهد، و حرمت و ارزش و کرامت جز خود را پاس می دارد. امیرمؤمنان علی (ع) در سفارش خود به حضرت مجتبی (ع) فرموده است:
« أکرِم نَفسَکَ عَن کُلِّ دَنِیَّهٍ، وَ إن سَاقَتکَ إلَی الرَّغَائِبِ، فَإنَّکَ لَن تَعتَاضَ بِمَا، تَبذُلُ مِن نَفسِکَ عَوَضًا. » (19)
بزرگوارتر و با کرامت تر از آن باش که به پستی تن دهی، هر چند که تو را به مقصودت برساند، زیرا نمی توانی در برابر آن چه از شخصیت در این راه از دست می دهی، جایگزینی به دست آوری.
امام علی (ع) برای برانگیختن مردمان به نجات و سعادت، ارزش های انسانی آنان را یادآور می شود و با اصلاح ارزش ها به اصلاح خودشان راه می نماید:
« لَا حُرٌّ یَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَهَ لِأَهْلِهَا؟! إِنَّهُ لَیْسَ لِأَنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّهَ. فَلَا تَبِیعُوهَا إِلَّا بِهَا. » (20)
آیا آزاده ای نیست که این خرده طعام مانده در کام ( دنیای نکوهیده ) را بیفکند و برای آنان که در خورش هستند نهد؟! جان های شما را بهایی نیست جز بهشت جاودان، پس مفروشیدش جز بِدان.
هر کسی آن چیزهایی را پیروی می کند که ارزش می داند، و در جهت مثبت و منفی، بر اساس آن ها سلوک می نماید. امیرمؤمنان علی (ع) در تبیین آن چه از ابلیس سرزد و او را به انکار و کفر و استکبار کشانید، فرموده است:
« اِعتَرَضَتهُ الحَمِیَّه، فَافتَخَرَ عَلَی آدَمَ بِخَلقِهِ، وَ تَعَصَّبَ عَلَیهِ لِأصلِهِ. » (21)
[ ابلیس در برابر فرمان خداوند به کرامت آدم ] دچار باد دماغ گردید، و با چنگ زدن به آفرینش خود بر آدم ببالید، و به اصلِ خود [ که از آتش است ] بر او [ که از گِل است ] تعصب ورزید.
« اِعتَرَتهُ الحَمِّهُ و غَلَبَت علیه لشَّقوَهُ، و تَعَزَّزَ بِخِلقَهِ النَّارِ، و استَهوَنَ خَلقَ الصَّلصَالِ. » (22)
باد دماغ او را فرا گرفت، و بدبختی بر او چیره گشت، و آفرینش از آتش را برای خود ارجمندی شمرد و بزرگ مقداری، و آفریده ی از خاک را مایه ی پستی و خواری.
آن چه موجب رفتار ابلیس در برابر آدم (ع) شد، نظر به ارزش های موهوم بود، و این امر نشان می دهد که چگونه ارزش ها اخلاق آفرین است، و تا زمانی که نظام ارزشی، سامانی درست نیابد، اخلاق در سامان درست خود قرار نمی گیرد.

3. گرایش ها
تمایلات و جهت گیری ها و تعلقات فرد و جامعه، پایه ای اساسی در شکل گیری صفات اکتسابی، عملکردها، رفتارها، و روابط و مناسبات آن ها است؛ آخرت گرایی یا دنیازدگی، انصاف گرایی یا بی انصافی، اخلاق گرایی یا بی اخلاقی، نظم گرایی یا بی بند و باری، زیبایی گرایی یا بی توجّهی به زیبایی، بلند نظری یا تنگ نظری، ساده زیستی یا تجمل پرستی و جز این ها می تواند مسیر اخلاق یابی را تعیین کند. امیرمؤمنان علی (ع) در آموزه ای والا درباره ی مهم ترین گرایش آدمیان در زندگی شان فرموده است:
« إِنَّمَا الدُّنْیَا مَنْتَهَی بَصَرِ الْأَعْمَی، لاَیُبْصِرُ مِمَّا وَرَاءَهَا شَیئاً، وَالْبَصِیرُ یَنْفُذُهَا بَصَرُهُ، وَ یَعْلَمُ أَنَّ الدَّارَ وَرَاءَهَا. فَالبَصِیرُ مِنْهَا شَاخِصٌ، وَالْأَعْمَی إِلَیْهَا شَاخِصٌ، وَالْبَصِیرُ مِنْهَا مُتَزَوِّدٌ، وَالْأَعْمَی لَهَا مُتَزَوِّدٌ. » (23)
همانا دنیا نهایتِ دیدگاه کسی است که دیده اش کور است، و فراتر از آن را نمی بیند؛ امّا آن که بیناست، نگاهش از دنیا بگذرد، و از پسِ آن خانه ی آخرت را نگرد. پس بینا از دنیا دل بر کَند و نابینا به آن روی آورد. بینا از دنیا توشه گیرد، و نابینا برای دنیا توشه فراهم آرد.
فرد و جامعه بنابر گرایش خود به دنیا یا آخرت، عمل می کنند و مناسب آن توشه بر می گیرند. گرایش به حق و حقیقت، فرد و جامعه را به طاعت الهی می کشاند، و گرایش به خود و خودکامگی، به معصیت:
« حْذَرْ أَنْ یَرَاکَ اللَّهُ عِنْدَ مَعْصِیَتِهِ، وَ یَفْقِدَکَ عِنْدَ طَاعَتِهِ، فَتَکُونَ مِنَ الْخَاسِرِینَ؛ وَ إِذَا قَوِیتَ فَاقْوَ عَلَى طَاعَهِ اللَّهِ، وَ إِذَا ضَعُفْتَ فَاضْعُفْ عَنْ مَعْصِیَهِ اللَّهِ. » (24)
بترس که خدایت در معصیت خود بیند و در طاعت خویش نیابد و از زیانکاران باشی. پس اگر نیرومند شوی، نیرویت را در طاعت خدا بگمار! و اگر ناتوان گشتی، ناتوانی ات را در نافرمانی او به کار دار!
گرایش ها این چنین تعیین کننده است؛ و همان طور که گرایش به حق و حقیقت، فرد و جامعه را به سازواری در همه چیز راه می برد، گرایش به باطل و آرزوی دراز و موهوم، فرد و جامعه را به ناسازواری در همه چیز می کشاند؛ به بیان امام علی (ع):
« من أطَالَ الأمَلَ، أسَاءَ العَمَلَ. » (25)
هر که آرزو [ ی موهوم ] را دراز کرد، کردار را نابساز کرد.
در آموزه های امام علی (ع) هیچ چیز چون گرایش به پرواداری در بسامانیِ اخلاق فرد و جامعه نقش ندارد، چنان که فرموده است:
« التُّقَی رَئِیسُ الاخلَاقِ. » (26)
پرواداری سردار خوی های نیک است.
امیرمؤمنان علی (ع) این گرایش را مبنای دستیابی به اخلاق نیک و سلامت این جهانی و سعادت آن جهانی دانسته و درباره اش فرموده است:
« فَإنّی أُصِیکُم بَتَقوَی اللهِ الَّذِی ابتَدَاءَ خَلقَکُم، وَ إلَیهِ یَکُونُ مَعَادُکُم، وَ بِهِ نَجَاحُ طَلِبَتِکُم، و إلَیهِ مُنتَهَی رَغبَتِکُم، و نَحوَهُ قَصدُ سَبَیلِکُم، وَ إِلَیهِ مَرَامِی مَفزَعِکُم. فَإِنَّ تَقوَی اللهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِکُم، وَ بَصَرُ عَمَی أَفئِدَتِکُم، و شِفَاءُ مَرَضِ أجسَادِکُم، وَ صَلَاحُ فَسَادِ صُدُورِکُم، وَ طَهُورُ دَنَسِ أنفُسِکُم، وَ جَلَاءُ عَشَا أبصَارِکُم، وَ أمنُ فَزَعِ جَأشِکُم، وَ ضِیَاءُ سَوَادِ ظُلمَتِکُم. فَاجعَلُوا طَاعَه اللهِ شِعَارًا دُونَ دِثَارِکُم، وَ دَخِیلاً دُونَ شِعَارِکُم. » (27)
همانا شما را سفارش می کنم به پرواداشتن از خدایی که آفرینشتان را آغاز فرمود، و بازگشتتان بدو خواهد بود. رواییِ حاجت شما از اوست، و نهایت رغبتتان به درگاه اوست. مقصد راهِ شما به پیشگاه او منتهی شود، و پناهگاهتان سایه ی رحمت او بُوَد. بی گمان پروا داشتن از خدا داروی دردِ دل هایتان، و موجب بینایی درون های کورتان، و درمان بیماری کالبدهایتان، و زداینده ی تباهیِ سینه هایتان است؛ پلیدی های جان هایتان را پاک کننده است، و تاریکی دیده هایتان را روشنی بخشنده؛ و بیم و نگرانی دل هایتان را ایمنی، و در تاریکی [ نادانی ] شما را روشنی پس پذیرفتاریِ خدا را پوشش جان کنید، نه رویه ی کار سازید، و به درون پذیرفتار باشید نه در برون.
« وَ أَوصاکُم بِالتَّقوَی، وَ جَعَلَهَا مُنتَهَی رِضَاهُ، وَ حَاجَتَهُ مِن خَلقهِ. » (28)
خداوند به پرواداری تان سفارش کرده، و آن را نهایت خشنودیِ خود و خواستش از بندگانش قرار داده.
« فُاعتَصِمُوا بَتَقوَی اللهِ، فَإِنَّ لَهَا حَبلًا وثیقاً عُروَتُهُ، وَ مَعقِلًا مَنِیعًا ذِروَتُهُ. » (29)
پس به پروای خدا چنگ زنید که ریسمانی است با دستاویز استوار، و پناه جایی، ستیغ آن بلند و نگاهدار.
« عِبَادَ اللهِ! أوصِیکُم بَتَقوَی اللهِ، فَأِنُّهَا حَقُّ اللهِ عَلَیکُم، وَ المُوجِبَه عَلَی اللهِ حَقَّکُم؛ وَ أن تَستَعِینُوا عَلَیهَا بِاللهِ، وَ تَستَعِینُوا بَهَا عَلَی اللهِ. فَأِنَّ التَّقوَی فَی الیَومِ الحِرزُ وَ الجُنّهُ، وَ فَی غَدٍ الطَّریقُ إِلَی الجَنَّه. » (30)
بندگان خدا! شما را سفارش می کنم به در پیش گرفتن پروای خدا، زیرا پرواداری حق خدا است بر شما، و موجب حق شما شود بر خدا، و این که از خدا یاری خواهید در پرواداری، و از پرواداری یاری جویید در گزاردن حقّ حضرتِ باری، که پرواداری امروز سپر و پناهگاه است، و فردا بهشت را راه است.

4. روش ها
روش ها، راه هایی است که برای رسیدن به هدف با توجّه به شرایط و موقعیت ها، مبتنی بر اصول و مبانی اتّخاذ می شود؛ و طبیعی است که برای رسیدن به یک هدف از مسیرهای مختلف می توان عبور کرد و به روش های گوناگون متوسل شد، و مهم آن است که برای رسیدن به هر هدفی از راه مناسب آن وارد شد و بهترین روش را به کار گرفت. بدین منظور لازم است روش ها مبتنی بر بینش ها، ارزش ها و گرایش های صحیح اتّخاذ شود. امیرمؤمنان علی (ع) مرگ اندیشی را به عنوان روشی در نظام اخلاقی مطرح کرده است که بدان انسان از مرزشکنی پرهیز می نماید و خود را در مسیر پاسداشت اخلاق حفظ می کند:
« ألَا فَاذکُروا هَادِمَ اللَّذَّاتِ، وَ مُنَغِّضَ الشَّهَوَاتِ، وَ قَاطِعَ الأُمنِیَّاتِ، عِندَ المُسَاوَرَهِ لِلأَعمَالِ القَبِیحَهِ. » (31)
هان! بر هم زننده ی لذّت ها، و تیره کننده ی شهوت ها، و بُرنده ی آرزوها را به یاد آرید، آن گاه که به کارهای زشت شتاب می آرید.
امام علی (ع) فرزند خود حسن (ع) را بدین روش یادآور شده و تربیت اخلاقی نموده است:
« یَا بُنَیَّ، أکثِر مِن ذِکرِ المَوتِ، وَ ذِکرِ مَا تَهجُمُ عَلَیهِ، وَ تَفضِی بَعدَ المَوتِ إِلَیهِ، حَتَّی یَأتِیَکَ وَ قَد أخَذتَ مِنهُ حِذرَکَ، وَ شَدَدتَ لَهُ أزرَکَ، وَ لَا یَأتِیَکَ بَغتَهً فَیَبهَرَکَ. » (32)
فرزندم! بسیار یاد مرگ کن، و یاد آن چه با آن بر می آیی، و آن چه پس از مردن روی بدان نمایی، تا چون بر تو درآید سازِ خویش را آراسته باشی و کمرِ خود را بسته، و ناگهان نیاید و تو را مغلوب نماید.
امیرمؤمنان علی (ع) بدین روش خود را آراسته بود، و از این روش به خوبی در پاسداشت اخلاق بهره مند بود، چنان که خود فرمود:
« أمَا وَ اللهِ إِنِّی لَیَمنَعَنِی مَنَ اللَّعبِ ذِکرُ بالمَوتِ. » (33)
بدانید، به خدا سوگند، یادِ مرگ مرا از بیهودگی باز می دارد.
فرد و جامعه ی آراسته به اخلاق، مقیّد به پاسداشت روش ها در همه ی حوزه های زندگی اند، و جز با روش های اخلاقی به سوی هدفی گام نمی زنند، و حتّی در سخت ترین اوضاع و احوال به روش های ستمگرانه و حریم شکنانه متوسّل نمی شود، که لازمه ی زندگی بر مبنای اخلاق، پاسداشت همه ی ساختار اخلاق است. امیرمؤمنان علی (ع) در سخت ترین اوضاع و احوال حکومت خود که گرفتار شبیخون های معاویه به مناطق مختلف تحت اداره ی خویش بود، و سران و بزرگان به دلیل برآورده نشدن خواسته های ناحقّشان از همراهی با حضرت کوتاهی می کردند و مردم نیز که تابع سران قبایل بودند سستی نشان می دادند، و حضرت برای همراه کردن آنان به استفاده از روش های مستبدّانه سفارش می شد، هرگز بدین سو نرفت و برای همراه کردن سران و بزرگان و به تبع آنان مردمان، به منظور حفظ حکومت خود، هرگز به روش های غیراخلاقی دست نزد، چنان که خود در این باره فرمود:
« کَم أُدَارِیکُم کَمَا تُدَارَی البِکَارُ العِمَدَهُ، و الثِّیَابُ المُتَدَاعِیَهُ. کُلَّمَا حِیصَت مِن جَانِبٍ تَهَتَّکَت مِن آخَرَ. أکُلَّمَا أطَلَّ عَلَیکُم مِنسِرٌ مِن مَنَاسِرِ أهلِ الشَّامِ أغلَقَ کُلُّ رَجُلٍ مُنکُم بَابَهُ و اَنجَحَرَ النجَحَارَ الضَّبَّهِ فِی جُحرِهَا، وَ الضَّبُعٍ فِی وِ جَارِهَا. الذَّلِیلُ وَ اللهِ مَن نَصَرتُمُوهُ؛ وَ مَن رُمِیّ بِکُم فَقَد رُمِیَ بِأفوَقَ نَاصِلٍ. وَ إِنَّکُم وَ اللهِ لَکَثِیرٌ فِی البَاحَاتِ، قَلَیلٌ تَحتَ الرَّایَاتِ. وَ إِنِّی لَعَالِمٌ بِمَا یُصلِحُکُم وَ یُقِیمُ أَودَکُم، وَ لکِنِّی لَا أرَی إصلَاحَکُم بِإفسَادِ نَفسِی. » (34)
تا چند با شما راه مدارا سپارم! آن سان که با شتر بچّه هایی مدارا کنند که کوهانشان از درون ریش است، و از برون بی گزند می نماید، لاجرم سواری را نمی شاید! یا جامه ی فرسوده ای که چون شکافِ آن را از سویی به هم آرند، از سوی دیگر گشاید. هرگاه دسته ای از سپاهیان شام عنان گشاید، و بر سرتان آید، به خانه می روید و در به روی خود می بندید، و چون سوسمار در سوارخ می خزید و یا چون کفتار در لانه می آرمید! به خدا، آن کس را که شما یاری دهید خوار است، و آن که با شما بر دشمن حمله آرد مانند کسی است که با تیر بدون پیکان تیر زد ه باشد. به خدا سوگند، که در مجلس بزم بسیارید و فراهم، و زیر پرچمِ رزم ناچیز و کم. من خوب می دانم که چگونه می توان شما را بسامان کرد و از کجی به راستی آورد، امّا من حاضر نیستم برای اصلاح کردن شما [ با روش های مستبدّانه ] خود را تباه کنم!
اخلاق مجموعه ای است درهم تنیده و چنان چه بخشی از آن به بی اخلاقی رود، همه ی اخلاق را به تباهی می کشد.

5. کنش ها
مجموعه ی عملکردها – اعم از کنش ها و واکنش ها – و رفتارها نقشی اساسی در دستگاه اخلاق فرد و جامعه دارد؛ و لازم است این ها برخاسته از بینش ها، ارزش ها، گرایش ها و روش های درست و بسامان باشد، و در این صورت که فعل اخلاقی معنا می یابد. امیرمؤمنان علی (ع) درباره ی فعل اخلاقی خود چنین بیان دارد:
« وَ اللهِ لَو أعطِیتُ الأقَالِیمَ السَّبعَهِ بَمَا تَحتَ أفلَاکِهَا عَلَی أن أعصِیَ اللهَ فِی نَملَهٍ أسبُلُهَا جُلبَ شَعِیرَه مَا فَعَلتُهُ. » (35)
به خدا سوگند اگر سرزمین های هفتگانه ی روی زمین را با همه ی آن چه زیر سپهرهای آن می باشد به من ببخشند، بر این که درباره ی مورچه ای خدای را نافرمانی کنم و پوست جُوی را از دهانش بربایم، چنین نخواهم کرد!
امام علی (ع) در آخرین سفارش خود به فرزندانش حسن و حسین علیهما السلام، این گونه آموزش فعل اخلاقی داده است:
« کونَا لِلظَّالِمِ خَصمًا، وَ لِلمَظلُومِ عَونًا! » (36)
ستمگر را همچون دشمنی باشید، و ستم رسیده را یاریگری.
فعل اخلاقی در ساختار اخلاق، فعلی ارزشمند است، و کم ترین آن نیز مطلوب و رساننده به مقصود است؛ به بیان امام علی (ع):
« لَا یَقِلُّ عَمَلٌ مَعَ التَّقْوَى وَ کَیْفَ یَقِلُّ مَا یُتَقَبَّلُ؟ » (37)
هیچ کاری با پرواداری اندک نیست، و چگونه اندک بُود آن چه پذیرفتنی است؟

6. گویش ها
ادبیات و زبان، و گویش های فرد و جامعه نمود نظام اخلاقی آن ها است بینش ها، ارزش ها، گرایش ها، و روش های حاکم بر فرد و جامعه خود را در گویش های آن ها نشان می دهد، و آن ها هر گونه باشد، این ها نیز همان گونه است به بیان امام علی (ع):
« المَرءُ مَجبُوءٌ تَحتَ لِسَانِهِ. » (38)
آدمی نهفته در زیر زبانش است.
تریبت اخلاقی اقتضا می کند که زبان جز به راستی و درستی نگردد، چنان که امام علی (ع) درباره ی تربیت خود آورده است:
« وَ ضَعَنِی فِی حِجرِهِ وَ أنَا وَلِیدٌ، یَضُمُّنِی إِلَی صَدرِهِ، وَ یَکنُفُنِی فِی فِرَاشِهِ، وَ یُمِسُّنِی جَسَدَهُ، وَ یُشِمِنَّی عَرفَهُ؛ وَ کَانَ یَمضَعُ الشَّیءَ ثُمَّ یُلقِمنِیهِ. وَ مَا وَجَدَ لِی کَذبَهً فِی قَولٍ وَ لَا خَطلَه فِی فِعلٍ. » (39)
[ رسول خدا ] در حالی که کودک بودم مرا در کناره ی خود می نهاد، به سینه اش می چسبانید، و در بستر خود در کنار خویش می خوابانید، و تنش را به من می سایید، و بوی خوش خود را به من می بویانید؛ و خوراک را نرم می ساخت و آن را در دهان من می نهاد. و هرگز دروغی در گفتاری و خطایی در کرداری از من ندید.
بدترین و زشت ترین ادبیات و گویش، آن است که به ناراستی و نادرستی آلوده باشد، و چنین چیزی، جایی برای جلوه گری اخلاق نمی گذارد و همه ی آن را به تباهی می کشاند. امیرمؤمنان علی (ع) در این باره چنین هشدار داده است:
« أمَا وَ شَرُّ القَولِ الکَذِبُ. » (40)
بدانید، همانا بدترین گفتار، سخن دروغ است.
فرد و جامعه ی اخلاق مدار، از ادبیات زشت و خشونت آمیز به دوراند و گویش هایشان پروادارانه است، چنان که امام علی (ع) آن گاه که پرواداران را توصیف می کند، درباره ی ادبیات و گویش هایشان چنین می فرماید:
« … بَعِیدًا فُحشُهُ، لَیِنًّا قَولُهُ. » (41)
از گفتن سخن زشت دور بُوَد، گفتار او نرم و ملایم بُوَد.
امیرمؤمنان علی (ع) لوازم اخلاق را این گونه می دید و از پیروان خود می خواست که این امر را پاس بدارند و از زشت گویی بپرهیزند، حتّی با دشمنِ متجاوز در حال جنگ، چنان که در هنگام جنگ صفّین، وقتی امام (ع) دید که برخی از یارانش، از جمله حُجربن عَدی و عمروبن حَمِق به معاویه و شامیان دشنام می دهند و زشت گویی می کنند، آنان را خواست و از چنین ادبیاتی بیزاری جست و بدانان آموخت که در گویش هایشان پایبند اخلاق باشند: (42)
« إِنِّی أکرَهُ لَکُم أن تَکُونُوا سَبَّابِینَ؛ وَلکِنَّکُم لَو وَصَفتُم أعمَالَهُم، وَ ذَکَرتُم حَالَهُم کَانَ أصوبَ فِی القَولِ و أبلَغَ فِی العُذرِ؛ وَ قُلتُم مَکَانَ سَبِّکُم إِیَّاهُم: اللهُمَّ احقِن دَمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُم، وَ أصلِح ذَاتَ بَینِنَا وَ بَینِهِم، وَ اهدِهِم مِن ضَلَالَتِهِم حَتَّی یَعرِفَ الحَقَّ مَن جَهِلَهُ، وَ یَرعَوِیَ عَنِ الغَیِّ وَ العُدوَانِ مَن لَهِجَ بِهِ. » (43)
من بیزارم از این که شما دشنامگو باشید. لیکن اگر کرده های آنان را بازگویید، و حالشان را فرایاد آرید، در گفتار درست تر، و در پوزش خواهی رساتر باشد. و به جای دشنام دادن بگویید: خدایا خون های ما و خون های آنان را از ریخته شدن نگاه دار، و میان ما و میان آنان را به نیکی و سازش بردار، و ایشان را از گمراهی شان به راه بیار، تا هر کس راه حق را نمی داند، آن را بشناسد، و هر کس به پیمودن راه گمراهی و دشمنی آزمند است، از آن بازایستد!
گویش ها در فرد و جامعه ی اخلاق گرا، بر مدار حق می گردد و از حقیقت و عدالت دور نمی شود. امام علی (ع) در آخرین سفارش خود به حسن و حسین علیهما السلام فرمود:
« قُولَا بِالحَقِّ. » (44)
حق را بگویید.
گویش بر حق، و سخن گفتن بر راستی و درستی، امری اساسی در ساختار اخلاق است و بدون بسامانیِ گویش ها، ساختار اخلاق و نظامِ ایمان، به سامان نمی شود، چنان که امیرمؤمنان علی (ع) در ضمن خطبه ای به روشنی بیان کرده است:
« ثُمَّ إِیَّاکُم وَ تَهزِیعَ الأخَلاقِ وَ تَصرِیفَهَا. وَ اجعَلُوا اللِّسَانَ وَاحِدًا. وَلیَختَزِنِ الرَّجُلُ لِسَانَهُ. فَإنَّ هذا اللِّسَانَ جَمُوحٌ بِصَاحِبِهِ. وَ اللهِ مَا أرَی عَبدًا یَتَّقِی تَقوَی تَنفَعُهُ حَتَّی یَختَزِنَ لِسَانَهُ. وَ إِنَّ لِسَانَ المُؤمِنِ مِن وَرَاءَ قَلبِهِ، وَ إِنَّ قَلبَ المُنَاقِقِ مِن وَرَاءِ لِسَانِهِ. لِأنَّ المُومِنَ إذَا أرَادَ أن یَتَکَلَّمَ بِکَلَامٍ تَدَبَّرَهُ فِی نَفسِهِ، فَإِن کَانَ خَیرًا أبدَاهُ، وَ إِن کَانَ شَرًّا وَارَاهُ. وَ إِنَّ المُنَافِقَ یَتَکَلَّمُ بِمَا أتَی عَلَی لِسَانِهِ لَا یَدرِی مَاذَا لَهُ وَ مَاذَا عَلَیهِ. وَ لَقَد قَالَ رَسُولُ اللهِ – صَلَّی الله علیه و آله – ” لَا یَستَقِیمُ إِیمَانُ عَبدٍ حَتَّی یَستَقِیمَ قَلبُهُ، وَ لَا یَستَقِیمُ قَلبُهُ حتی یَستَقِیمُ لسانه “. فمن استطاع منکم أن یلقی الله تعالی – و هو نقی الرَّاحَهِ مِن دِمَاءِ المُسلِمینَ وَ أموَالِهِم، سَلَیمُ اللِّسَانِ مِن أعرَاضِهِم – فَلیَفعَل. » (45)
مبادا اخلاق نیک را درهم شکنید و آن را دگرگون و به اخلاق بد مبدّل سازید. و زبان را یکی گردانید. و هر کس باید زبانش را در مهار خود نگاه دارد، زیرا این زبان از فرمانِ دارنده اش بسی سرکش است. به خدا سوگند هیچ بنده ای را که پرواپیشگی دارد ندیده ام که پرواپیشگی سودی به وی رسانَد تا این که زبان خود را در مهار نگاه دارد. و بی گمان زبان مؤمن در پسِ دلِ اوست، و دلِ منافق در پس زبان اوست، زیرا انسان با ایمان چون خواهد سخنی بر زبان آرد، در آن نیک بیندیشد، اگر به گزیده است، آشکارش کند، و اگر بد نهاده است، پنهانش دارد؛ و منافق می گوید آن چه بر زبانش آید، و نمی داند چه به سود اوست و چه او را نشاید. و پیامبر خدا – که درود خدا بر او و خاندانش باد – گفته است: « ایمان هیچ بنده ای بر راه راست استوار نمانَد تا دل او استوار گردد، و دلش استوار نشود تا این که زبان او به استواری گراید ». پس هر کس از شما که بتواند پاک خدای را در حالی دیدار کند که پاکیزه دستی از ریختن خون مسلمانان و بردن دارایی هایشان، و زبان درستی پاک از ریختن آبروهایشان داشته باشد، باید چنین کند.

جایگاه اخلاق در نهج البلاغه
اخلاق در معنای یاد شده، اساسی ترین و مهم ترین چیزی است که در زندگی فردی و اجتماعی رخ می نماید، و بی گمان به همه چیز زندگی رنگ می زند و جهت می دهد. امام علی (ع) تنها چیزی را که قائل است باید بر آن ایستاد و تعصّب ورزید و از آن عداول نکرد، اخلاق است:
« فَإِن کَانَ لَا بُدَّ مِنَ العَصَبِیَّهِ فَلیَکُن تَعَصُّبُکُم لِمَکَارِمِ الخِصَالِ، وَ مَحَامِدِ الأفعَالِ، وَ مَحَاسِنِ الأمُورِ الَّتِی تَفَاضَلَت فِیهَا المُجَدَاءُ وَ النُّجَدَاءُ مِن بُیُوتَاتِ العَرَبِ وَ یَعَاسِیبِ القَبائِلِ بِالأخَلَاقِ الرَّغیِبهِ. وَ الأحلَامِ العَظِیمَه، وَ اَلأخطَارِ الجَلِیلَهِ، وَ الآثَارِ المَحمُودَهِ. فَتَعَصَّبُوا لِخِلَالِ الحَمدِ مَنَ الحِفظِ لِلجَوارِ، وَ الوَفَاءِ بِالذِّمَامِ، وَ الطَّاعَهِ لِلبِرِّ، وَ المَعصِیَهِ لِلکَبِر، وَ الأخذِ بَالفَضلِ، وَ الکَفِّ عَن البَغی، وَ الإعظَامِ لِلقَتلِ، وَ الإنصَافِ لِلخَلقِ، وَ الکَظمِ لِلغَیظِ، وَ اجتِنَابِ الفَسَادِ فَی الأرضِ. » (46)
پس اگر چاره ای جز تعصّب ورزیدن نباشد، باید تعصّب ورزیدن شما برای خوی های بزرگوارانه ی با ارزش، و کارهای پسندیده، و کردارهای نیکویی باشد که افزونی بر یکدیگر جستند در آن ها، بزرگواران و دلاوران از خاندان های عرب و مهتران قبیله ها؛ از آراسته بودن به اخلاق پسندیده و نیک، و خِرَدهای گرانسنگ، و کارهای بس بزرگ، و رفتارهای ستوده ی ماندگار. پس تعصّب بورزید برای خوی های پسندیده، مانند پاسداشت حقّ همسایگی، و به سر رسانیدن پیمان، و فرمانبرداری از نیکیِ گسترده، و نافرمانی از خودبزرگ بینی، و دست یافتن به برتری، و باز ایستادن از ستم، و بزرگ شمردن گناه خونریزی و خونخواهی، و دادن دادِ مردمان، و فرو خوردن خشم، و پرهیز نمودن از تبهکاری در زمین.
چنین اخلاقی برترین تکیه گاه و سرمایه ی سالم زیستن و رستگار شدن است. امام علی (ع) در حکمتی والا فرموده است:
« کَفَی بالقَنَاعَهِ مُلکًا، وَ بِحُسنِ الخُلُقِ نَعِیمًا. » (47)
قناعت دولتمندی را بسنده است، و خوی نیک نعمتی پایدارنده است.

پی نوشت ها :

1- أبوالقاسم الحسین بن محمد الراغب الاصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق و ضبط محمد سیّد کیلانی، دارالمعرفه، بیروت، ص 158.
2- أبوالحسین احمدبن فارس بن زکرّیا، معجم مقاییس اللغه، بتحقیق و ضبط عبدالسلام محمد هارون، الطبعه الثانیه، شرکه مکتبه و مطبعه الحلبی، مصر، 1389ق. ج 2، صص 213-214.
3- نک: أرسطو طالیس، علم الاخلاق إلی نیقوماخوس، ترجمه من الیونانیه إلی الفرنسیه و صدّره بمقدّمه و علّق علیه تعلیقات تفسیریه بارتلمی سانتهلیر، نقله إلی العربیه احمد لطفی السیّد، الطبعه الاولی، مطبعه دارالکتب المصریه، القاهره، 1924م. ج 1، ص 224؛ تاریخ فلسفه ی اخلاق غرب، ویراسته ی لارنس، سی. بکر، ترجمه ی گروهی از مترجمان، چاپ اوّل، مؤسّسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم، 1386ش. صص 36-37.
4- أبوعلی احمدبن محمد مُسکُویه الرازی، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، قُدم له حسن تمیم، دار مکتبه الحیاه للطباعه و النشر، بیروت، ص 27.
5- نصیرالدین محمدبن محمدبن حسن طوسی، اخلاق ناصری، به تصحیح و تنقیح مجتبی مینوی، علیرضا حیدری، چاپ دوم، انتشارات خوارزمی، 1360ش. ص 48.
6- محمد مهدی بن أبی ذری النراقی، جامع السّعادات، تحقیق السیّد محمد کلانتر، الطبعه الثانیه، منشورات جامعه النجف الدینیه، النجف، 1383ق. ج 1، صص 34-35.
7- ژکس، فلسفه ی اخلاق ( حکمت عملی )، ترجمه ی ابوالقاسم پورحسینی، چاپ اوّل، کتاب های سیمرغ، تهران، 1355ش. ص 9.
8- جورج ادوارد مور، مبانی اخلاق، ترجمه ی غلامحسین توکلی، علی عسگری یزدی، چاپ اوّل، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1385ش. ص 125.
9- سیّد محمدرضا مدرسی، فلسفه ی اخلاق، چاپ اوّل، انتشارات سروش، 1371ش. ص 18.
10- نک: علم الاخلاق إلی نیقوماخوس، ج 1، ص 225-228؛ رابرت ال. هولمز، مبانی فلسفه ی اخلاق، ترجمه ی مسعود علیا، چاپ سوم، انتشارات ققنوس، 1385ش. صص 77-97؛ تاریخ فلسفه ی اخلاق غرب، ص 91.
11- نک: مبانی فلسفه ی اخلاق، صص 108-111.
12- جلال الدین محمد بلخی ( مولوی )، مثنوی معنوی، به کوشش توفیق – هـ. سبحانی، چاپ دوم، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1374ش. دفتر سوم، ابیات 4386-4387.
13- همان، دفتر پنجم، ابیات 258، 236.
14- همان، دفتر ششم، بیت 812.
15- نهج البلاغه، حکمکت 334.
16- همان، حکمت 385.
17- ر.ک: مصطفی دلشاد تهرانی، ماه مهرپرور: تربیت در نهج البلاغه، چاپ سوم، انتشارات دریا، 1385ش. صص 53-66.
18- نهج البلاغه، خطبه ی 103.
19- همان، نامه ی 31.
20- همان، حکمت 456.
21- همان، خطبه ی 192.
22- همان، خطبه ی 1.
23- همان، خطبه ی 133.
24- همان، حکمت 383.
25- همان، حکمت 36.
26- همان، حکمت 410.
27- همان، خطبه ی 198.
28- همان، خطبه ی 183.
29- همان، خطبه ی 190.
30- همان، خطبه ی 191.
31- همان، خطبه ی 99.
32- همان، نامه ی 31.
33- همان، خطبه ی 84.
34- همان، کلام 69.
35- همان، کلام 224.
36- همان، نامه ی 47.
37- همان، حکمت 95.
38- همان، حکمت 148.
39- همان، خطبه ی 192.
40- همان، خطبه ی 84.
41- همان، خطبه ی 193.
42- ر.ک: وقعه صفّین، ص 103؛ أبوجعفر محمدبن عبدالله الاسکافی المعتزلی، المعیار و الموازنه فی فضائل الامام ‌أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب (ع) و بیان أفضلیته علی جمیع العالمین بعد الانبیاء و المرسلین، تحقیق محمدباقر المحمودی، الطبعه الاولی، بیروت، 1402ق. ص 137؛ الأخبار الطوال، ص 165.
43- نهج البلاغه، کلام 206.
44- همان، نامه ی 47.
45- همان، خطبه ی 167.
46- همان، خطبه ی 192.
47- همان، حکمت 229.
منبع مقاله :
دلشاد تهرانی، مصطفی؛ (1390)، رایت درایت: اخلاق مدیریتی در عهدنامه ی مالک اشتر، تهران: انتشارات دریا، چاپ اول

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید