مقدمه
توجه انسانها به معجزه به عنوان پدیدهای غیر عادی و دلالت آن، بویژه بر صدق مدعای آورندهاش، به زمان صدور معجزات به دست پیامبران الهی _ علیهم السلام _ باز میگردد. از قرآن کریم چنین برمیآید که مردم از پیامبران خویش که مدعی نبوت الهی بودهاند، نشانه خدایی میطلبیدهاند و در مواردی که این درخواستبرخاسته از حس حقیقتجویی آنها بوده، انبیا _ علیهم السلام _ به اذن خداوند، معجزه میآوردهاند. قرآن میفرماید: «قالت رسلهم افی الله شک فاطر السموات والارض یدعوکم لیغفر لکم من ذنوبکم و یؤخرکم الی اجل مسمی قالوا ان انتم الا بشر مثلنا تریدون ان تصدونا عما کان یعبد آباؤنا فاتونا بسلطان مبین» (ابراهیم: 10)؛ پیامبرانشان گفتند: «مگر درباره خداوند – پدید آورنده آسمانها و زمین – تردیدی هست؟ او شما را دعوت میکند تا پارهای از گناهان شما را ببخشد و تا زمان معینی شما را مهلت میدهد. گفتند: شما جز بشری مثل ما نیستید، میخواهید ما را از آنچه پدرانمان میپرستیدند باز دارید. پس برای ما حجتی بیاورید.[1]
تعاریف متفاوتی از معجزه ارائه شده است،[2] اما، تعریفی که به نظر کامل میآید این است که معجزه کاری فوق اقتبشری است و با عنایت ویژه خداوند، به دست مدعی نبوت، برای اثبات صدق مدعای خویش انجام میگیرد و مطابق با مدعای مدعی نبوت و همراه با تحدی است.
معجزه – به این معنا – از دیرباز مورد بحث و بررسی دانشمندان علوم ادیان الهی بوده و هست. دانشمندان یهود معجزه را به عنوان دلیلی بر نبوت خاصه و برگزیده بودن قوم خویش و اندیشمندان مسیحی آن را به مثابه دلیل بر وجود خداوند (به گمان خودشان، الوهیت مسیح _ علیه السلام _) و حقانیت دین مسیح مورد بررسی و تحقیق قرار دادهاند. فیلسوفان دین تحت عنوان «دلالتحوادث طبیعی بر وجود خداوند» از دلالت معجزه بحث کردهاند.[3] متکلمان مسلمان در مبحث «دلایل نبوت خاصه» و مفسران در مقدمه تفسیر یا ذیل آیات تحدی و آیات مربوط به معجزه، از دلالت معجزه بحث کردهاند و به طور کلی، در این زمینه تلاشهای شایان تقدیری انجام شده، اما به نظر میرسد تمام زوایای این موضوع مورد بحث قرار نگرفته است.
آنچه با معجزه قابل اثبات میباشد، بر دو قسم است:
الف – مسائلی که معجزه بدون واسطه بر آنها دلالت میکند.
ب – مسائلی که با ضمیمه کردن برخی مقدمات به معجزه نتیجه گرفته میشود.
الف – مسائل مربوط به مدلول بیواسطه معجزه
1- معجزه و نبوت خاصه
به گواهی تاریخ، برخی افراد به دروغ، مدعی نبوت و سفارت از طرف خداوند شدهاند تا از این طریق، به شهرت و جاه برسند. بنابر این، باید معیارها و ضوابطی وجود داشته باشد تا با آنها بتوان پیامبران راستین الهی را از کسانی که به دروغ مدعی نبوتاند، تشخیص داد. از جمله آنها، مجهز بودن رسولان الهی به معجزه است؛ زیرا نبی و پیامبر مدعی ارتباط با خداوندند که مردم نمیتوانند آن را درک کنند و نشانه محسوسی لازم است تا مردم از طریق آن، به صدق مدعای او پی ببرند.
شاید بتوان گفتبحث از دلالت معجزه بر نبوت خاصه به صورت استدلالی از قرن پنجم شروع شده است. از دانشمندان این قرن زکریای رازی معتقد بود که دلالت معجزه بر نبوت خاصه اقناعی است.[4] ولی ابوحامد غزالی (450 – 505 ه.ق)، دانشمند هم عصر او، این دلالت را برهانی دانسته و بر مدعای خود استدلال کرده است.[5]
صاحب نظران در باب دلالت معجزه بر نبوت خاصه، دیدگاههای مختلفی ارائه دادهاند:
دیدگاه اول: هیچ رابطهای بین معجزه ونبوت خاصه نیست.[6]
دیدگاه دوم: دلالت معجزه بر نبوت اقناعی است.
دیدگاه سوم: رابطهبینمعجزهو نبوت خاصهبرهانی میباشد.
دیدگاه چهارم: راه اثبات نبوت خاصه منحصر به معجزه است.[7]
بیشتر دانشمندان اسلامی که در این مورد بحث کردهاند، به ویژه معاصران، نوع دلالت معجزه بر نبوت خاصه را منطقی میدانند و به دلیل حکمت،[8] دلیل حکم الامثال،[9] دلیل نقض غرض و دلایلی دیگر،[10] بر مدعای خود استدلال کردهاند. به نظر میرسد دلالت معجزه بر نبوت خاصه برهانی است. برای اینکه به مباحثی از دلالت معجزه بپردازیم که کمتر مورد بحث قرار گرفته استبهصرف بیان دلیل بر مدعای خود تحت عنوان دلیل نقض غرض اکتفا میگردد و از ذکردلایل دیگر و نقد و بررسی آنها صرف نظر میشود.[11]
این دلیل از چند مقدمه تشکیل میشود:
1-در بحثخداشناسی،به اثبات رسیده که خداوند حکیم است.
2-در بحث نبوت عامه،ثابتشده که حکمتخداوند اقتضا میکند پیامبرانی به قصد هدایتبشر بفرستد.
3-مردم به گونهای آفریده شدهاند که ادعای نبوت را ازکسی که معجزه میآورد،سوء سابقه ندارد و بر خلاف عقل سخن نمیگوید،میپذیرند.
4-با توجه به مقدمات مزبور،مدعی نبوت،که معجزه آورده و مردم سخنش را پذیرفتهاند،اگر دروغگو باشد،چون موجب گمراهی مردم میشود،باید خدا رسوایش کند،و گرنه به جهل افکندن،نقض غرض وخلاف حکمتخواهد بود.
نتیجه آنکه چون مدعی نبوتی معجزه آورد و خداوند رسوایش نمیکند،معلوم میشود که در مدعای خود راستگوست.
توجه به این نکته لازم است که برهانی بودن دلالت معجزه بر نبوت خاصه تحلیلی است که از رابطه این دو درک میشود و چه بسا، ممکن است کسانی از طریق برهانی، حتی از طریق معجزه، به نبوت پیامبری ایمان نیاورند، بلکه از راه دیگری مثل تنصیص پیامبر قبلی و یا دقت در کردار و رفتار و محتوای آنچه آورده است، نبوت او را قبول کنند که این گروه درصد بالایی از پیروان پیامبران _ علیهم السلام _، بخصوص پیامبر اکرم _ صلی الله علیه و آله و سلم _ را تشکیل میدادند و اکنون نیز پیرو آن حضرت هستند.
دلایل نقلی دلالت معجزه بر نبوت خاصه: در بحث نقلی از دلالت معجزه، که شامل مباحث قرآنی و روایی میباشد، تذکار این مطلب لازم است که برای اتمام حجت، از نظر شرعی حصول یقین روانشناختی (اقناعی) کافی است؛ زیرا از نظر بیانات نقلی و دینی، آنچه در اصول دین لازم استحصول یقین، اطمینان و قانع شدن میباشد. فقها نیز گفتهاند: مسلمان باید به اصول دین یقین داشته باشد، ولی نگفتهاند این یقین باید از راه برهان حاصل شود و همین مقدار از یقین در وصول به سعادت کافی است، گرچه از لحن قرآن کریم، که به صورت تحدی است، برهانی بودن معجزه (قرآن) پیامبر اکرم _ صلی الله علیه و آله و سلم _ فهمیده میشود.[12]
الف – آیات قرآن کریم: در قرآن کریم، کلمه «معجزه» و مشتقات آن به معنای مورد نظر در این مبحثبه کار نرفته و از واقعه معجزه به «آیه» (و در جمع، آیات) تعبیر شده است. ممکن است گفته شود که این تعبیرها به معجزه اشاره ندارد.[13] پاسخ آن است که با توجه به آیاتی که این تعابیر در آنها بهکار رفته و مسائلی که این کلمات از آنها حاکی است، معلوم میشود مراد از این تعابیر، معجزات پیامبران _ علیهم السلام _ است؛ زیرا:
اولا، در آیاتی به کار رفته که از پیامبری نشانه خدایی خواسته شده، او نشانه آورده و از آن نشانهها با این کلمات تعبیر شده است. یا در مقام دعوت مردم به سوی خداوند، برای اثبات صدق مدعای خویش در نبوت، کاری انجام داده یا سبب اتفاق افتادنکار فوقالعادهای شده که از آن با این الفاظ تعبیر شده است.
ثانیا، وقتی انبیای الهی _ علیهم السلام _ این معجزات را آوردهاند، مردم نتوانستهاند به مبارزه برخیزند و ساکت و قانع شده یا نسبتسحر به آورنده آن دادهاند که معلوم میشود قرآن نیز دلالت معجزه بر نبوت خاصه را یقینی میداند (اعم از روانشناختی یا برهانی) و بیشتر برگردانندگان قرآن کریم به فارسی این الفاظ را به معجزه و یا کلماتی که معنای «معجزه» را افاده کند، برگرداندهاند. به عنوان نمونه، به چند آیه اشاره میشود:
1 – «آیه»: «و رسولا الی بنی اسرائیل انی قد جئتکم بآیه من ربکم انی اخلق لکم من الطین کهیئه الطیر فانفخ فیه فیکون طیرا باذن الله…» (آلعمران:49)؛ و (او را به عنوان) پیامبری به سوی بنیاسرائیل ( میفرستد که به آنان بگوید:) من از جانب پروردگارتان برایتان معجزه آوردهام که از گل، مجسمه مرغی میسازم و بر آن میدمم تا به امر خدا، مرغی گردد.
در این آیه شریفه، آقایان محمد مهدی فولادوند، خرمشاهی، کاظم پور جوادی، کاویانپور، الهی قمشهای و سید رضا سراج کلمه «آیه» را به «معجزه» ترجمه کردهاند. دیگران نیز به «نشانه» یا «آیت» معنا کردهاند که میتوان این معنا را از آن استفاده کرد.
2 – «بینه»: «و الی ثمود اخاهم صالحا قال یا قوم اعبدوا الله مالکم من اله غیره قد جاءتکم بینه من ربکم هذه ناقه الله لکم آیه…» (اعراف:73) این آیه اشاره دارد به اجابتحضرت صالح _ علیه السلام _ نسبتبه درخواست قومش که وقتی به آنها گفت: «انی لکم رسول امین» (شعراء:143)؛ من برای شما فرستادهای قابل اعتمادم، آنها گفتند: «ما انت الا بشر مثلنا فات بآیه ان کنت من الصادقین» (شعراء:154)؛ تو جز بشری مانند ما (بیش) نیستی. اگر راست میگویی معجزهای بیاور. از این دو آیه استفاده میشود که از حضرت صالح _ علیه السلام _ برای صدق نبوتش معجزهای خواستند و او ناقه (شتر ماده) را آورد.[1] . همچنین درباره قوم ثمود آمده است: به حضرت صالح گفتند: «ما انت الا بشر مثلنا فات بآیه ان کنت من الصادقین» (شعراء:143)؛ تو هم مثل ما بشرى بیش نیستنى. اگر راست مىگویى، نشانهاى بیاور. حضرت صالح _ علیه السلام _ برایشان ماده شترى آورد: «قال هذه ناقه الله» (شعراء:154)؛ گفت: این ناقه معجزه من است. (در برگردان آیات قرآن کریم از ترجمه استاد محمدمهدى فولادوند با تغییر اندک استفاده شده است.)
[2] . ر.ک.به: علامه حلى، کشف الاسرار فى شرح تجرید الاعتقاد، ص 350 با تعلیقه حسن حسنزاده آملى / جعفر سبحانى، الالهیات على هدى الکتاب و السنه والعقل، ج2، ص229، المرکز العالى للدراسات / ابن داود، سه ارجوزه در کلام، امامت و فقه، تحقیق حسین درگاهى و حسن طارمى، ص 90.
[3] . ر.ک.به: جان هیک، فلسفه دین، ترجمه بهرام رادهدى، 1372، ص 70، / مصطفى ملکیان، جزوه مسائل کلام جدید؛ تصورات مختلف درباره خداوند، ص 78 و 80، تهران، دانشگاه امام صادق _ علیه السلام _ .
[4] . ر.ک.به: مصطفى ملکیان، جزوه تاریخ فلسفه غرب، دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، ص 254.
[5] . غزالى گوید: «قلنا المعجزه مقرونه بالتحدى نازله منزله قوله سبحانه: “صدقت و انت رسول الله” و تصدیق الکاذب محال بذاته و کل من قال له “صدقت و انت رسول الله” و تصدیق الکاذب محال بذاته. و کل من قال: له “انت رسولى” صار رسولا و خرج لحن کونه کاذبا. فالجمع بین کونه کاذبا و بین ما منزل قوله: «انت رسولى» محال؛ لان معنى کونه کاذبا انه ما قیل له: “انت رسولى” و معنى المعجزه انه قیل له: “انت رسولى.» (الاقتصاد فى الاعتقاد، قاهره، مکتبه النجاریه، ص91.) البته از کتاب دیگر ایشان به نام «القسطاس المستقیم» برمىآید که وى این دلالت را یقینى و برهانى نمىداند.
[6] . ر.ک.به: ابن رشد محمد بن احمد، الکشف عن مناهج الادله فى عقائد المله…، مصر، الطبعه النعمانیه، ص93 / مصطفى ملکیان، جزوه مسائل کلام جدید، ص119.
[7] . ر.ک.به: ملا عبدالرزاق لاهیجى؛ سر ایمان در اصول اعتقادات، تصحیح صادق لاریجانى، الزهراء، ص 78 – 80؛ به نظر مىرسد خواجه نصیر الدین طوسى نیز طریق معرفت راستگویى نبى را منحصر در معجزه مىداند؛ زیرا در بحث از راه شناخت صدق نبى فقط معجزه را آورده است. مىگوید: «طریق معرفه صدقه (نبى) ظهور المعجزه على یده.»(علامه حلى، پیشین، ص350)
[8] . ر.ک.به: قوشچى، شرح تجرید الاعتقاد، ص36 / محمد جواد بلاغى، تفسیر آلاء الرحمن، ج1، ص3 / سید ابوالقاسم خوئى، البیان فى علوم القرآن، منشورات انوار الهدى؛ به نظر مىرسد مرحوم آیه الله خوئى کاملتر از دیگران آورده است.
[9] . سید محمد حسین طباطبائى، المیزان فى تفسیر القرآن، اسلامیه، ج1، ص84 و 85 / اعجاز از دیدگاه عقل و قرآن، فاخته، ص23 و 24
[10] . ر.ک.به: فخر رازى، تفسیر کبیر (مفاتیح الغیب)، ج 24، ص 212. / خواجه نصیر الدین طوسى و علامه حلى، پیشین، ص350 مرتضى مطهرى، وحى و نبوت، تهران، صدرا، ص12، عبدالله جوادى آملى، تبیین براهن اثبات خدا،ص352 همو، وحى و رهبرى، چاپ دوم،69، ص20 / محمد تقى مصباح یزدى، آموزش عقاید، ص2. جعفر سبحانى، پیشین، ص 92 و93. سعدالدین تفتازانى، شرح المقاصد، ج 5، ص519.
[11] . براى تفصیل بیشتر، ر.ک.به: حمید آریان، بررسى دلالت معجزه به نبوت، مجله معرفت، ش 24، ص 70.
[12] . آیات تحدى بر این مطلب دلالت دارد؛ از جمله آیات: «و ان کنتم فى ریب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسوره من مثله واوعوا شهداءکم من دون الله ان کنتم صادقین فان لم تفعلوا ولن تفعلوا فاتقوا النار التی وقودها الناس والحجاره اعدت للکافرین» (بقره:23 – 24)
[13] . مصطفى ملکیان، جزوه مسائل کلام جدید، ص113، مؤسسه امامصادق _ علیه السلام _
@#@
آقایان مکارم شیرازی، خرمشاهی، پور جوادی، جواهری، خواجوی و الهی قمشهای، «بینه» را در این آیه به «معجزه» معنا کردهاند.
«بینات»، جمع «بینه»، که در آیاتی از جمله مائده:110، فاطر:25 و اسراء:101 آمده است، اشاره به معجزات حضرت عیسی و انبیای الهی _ علیهم السلام _ دارد که «بینات» را در آیه 110 مائده آقایان دهلوی، سراج، فیض الاسلام، الهی قمشهای، خواجوی، آیتی، مجتبوی و خرمشاهی به «معجزه» ترجمه کردهاند.
برخی از آیات قرآن اقوامی را مورد مذمت قرار داده و میگوید: با اینکه برایشان «بینات» (معجزات) آورده شد، ایمان نیاوردند: «لقد اهلکنا القرون من قبلکم لما ظلموا و جاءتهم رسلهم بالبینات و ما کانوا لیؤمنوا…» (یونس:13)؛ قطعا نسلهای پیش از شما را هنگامی که ستم کردند، به هلاکت رساندیم و پیامبرانشان دلایل آشکار برایشان آوردند و بر آن نبودند که ایمان بیاورند… .
شبیه این تعبیر، در آیه 101 سوره اعراف نیز آمده است. چنین به نظر میرسد که چون با آمدن معجزه برایشان نبوت انبیا _ علیهم السلام _ ثابتشد، باید ایمان میآوردند، ولی ایمان نیاوردند و مستحق عذاب الهی شدند.
3 – «برهان»: «اسلک یدک فی جیبک تخرج بیضآء من غیر سوء واضمم الیک جناحک من الرهب فذانک برهانان من ربک الی فرعون وانهم کانوا قوما فاسقین» (قصص:32)؛ دستخود را در گریبانتببر تا سپید بیگزند بیرون آید و (برای رهایی) از این هراس، بازویت را به خویشتن بچسبان. این دو برهان از جانب پروردگار توست که باید به سوی فرعون و سران (کشور) او (ببری)؛ زیرا آنها همواره قومی نافرمانند.
راغب اصفهانی میگوید: «برهان برای بیان حجت است. بنابر این، برهان آن است که همیشه و به یقین، اقتضای درستی دارد.»
کلمه «برهان» در آیاتی – چون نساء:174 – به معنای «معجزه» و در آیات یوسف:24، بقره:111، انبیاء:24، نحل:64 و قصص: 25 به معنای «دلیل قاطع» آمده است که از این کاربرد میتوان استفاده کرد که از نظر قرآن، معجزه دلیلی یقینآور است.
در آیه مزبور (قصص:28)، آقایان الهی قمشهای، کاویانپور و مکارم شیرازی، برهان را به «معجزه» ترجمه کرده و دیگران به «برهان»، «دلیل» یا «حجت» برگرداندهاند که نشان میدهد معجزه در جایی آورده شده است که دلالتیقینی دارد.
ب – روایات ائمه معصوم _ علیهم السلام _: گفته شد که معجزه و مشتقات آن به معنای مورد نظر در قرآن نیامده است و دانشمندان به این دلیل که دیگران از آوردن مثل آن عاجزند، اصطلاح «معجزه» را به کار بردهاند. این کلمه به همین معنا در کلمات و احادیث منقول از امام صادق و ائمه پس از ایشان _ علیهم السلام _ نیز دیده میشود. البته از حضرت پیامبر، حضرت علی و ائمه دیگر _ علیهم السلام _ مطالبی نقل کردهاند که کلمه «معجزه» در آنها آمده و به احتمال زیاد، این لفظ از خود آن بزرگان است.
روایات منقول از ائمه اطهار _ علیهم السلام _ نیز همانند قرآن کریم و عقل، دلالت معجزه بر نبوت خاصه را مورد تایید قرار داده است که به دو روایت اشاره میشود:
ابنبصیر میگوید: به امام صادق _ علیهم السلام _ عرض کردم: چرا خدای عزوجل به پیامبران، اولیای خود و به شما معجزه داده است؟ حضرت فرمودند: «برای آنکه دلیلی بر صدق آورندهاش باشد و معجزه از نشانههای خداوند است که جز پیامبران و حجج او آن را در اختیار ندارند تا به این وسیله، راستگو از دروغگو شناخته شود.»[1]
در روایتی، امام حسن عسکری _ علیه السلام _ از پدر بزرگوارش نقل میکند که پیامبر _ صلی الله علیه و آله و سلم _ در احتجاج با مشرکان، که میگفتند: چرا بشر پیامبر شده است، فرمودند: «بله، خداوند بشری را فرستاده و معجزه نیز در اختیارش قرار داده است، چنان که انسانهای معمولی، که از باطن دلهایشان خبر دارید، توانایی انجامش را ندارند. به این وسیله، به عجز خودتان در مقابل آنچه آوردهاند، پیمیبرید.اینهمانمعجزهوشهادتخداوندبهراستیاوست.[2]
2 – معجزه و نبوت عامه
ممکن است تصور شود که صدور معجزه از سوی مدعی نبوت علاوه بر دلالتبر نبوت او (نبوت خاصه)، بر ضرورت ارسال پیامبران _ علیهم السلام _ از سوی خدا (نبوت عامه) نیز دلالت دارد؛ زیرا نسبتبین نبوت خاصه و نبوت عامه نسبتبین خاص و عام و مقید و مطلق است و خاص بدون عام و یا مقید بودن مطلق معنا ندارد. ولی باید توجه داشت که اگر مقصود از این سخن آن باشد که در نبوت خاصه، نبوت عامه مفروض و مفروغ عنه دانسته شده و صرفا پس از اثبات نبوت عامه مطرح میشود، این مدعا درست و قابل تبیین است.[3]
اما اگر مقصود آن باشد که با صدور یک کار خارق العاده به دست فردی که مدعی نبوت است، با توجه به عدم امکان همانندآوری آن، اثبات میشود که خداوند باید پیامبرانی را برای هدایتبشر بفرستد، این مطلبی نپذیرفتنی است؛ زیرا در این صورت، صدور معجزه از چنین فردی در نهایت، بر آن دلالت دارد که این معجزه، کار او به عنوان یک انسان نیست و نیرویی فراتر از انسان در صدورش نقش داشته است. لکن اینکه آن نیرو از خداوند بوده و بر خداوند لازم باشد که پیامبرانی بفرستد (نبوت عامه) و این شخص پیامبر است (نبوت خاصه) اینبهصرفصدورمعجزه از چنین شخصی، اثبات شدنی نیست.
با توجه به آنچه گذشت، روشن شد که نه تنها اثبات نبوت عامه با معجزه میسر نیست، بلکه اثبات نبوت خاصه از این طریق نیز وابسته به اثبات نبوت عامه – پیش از آن – میباشد.
3 – معجزه و اثبات وجود خداوند
فیلسوفان دین و متکلمان مسیحی درباره دلالتیا عدم دلالت معجزه بر وجود خداوند، تحت عنوان «دلیل حوادث خاص یا حوادث خارق العاده» بحث کردهاند. برخی از این اندیشمندان رابطه منطقی بین معجزه و اثبات وجود خدا را، که به زعم آنان، الوهیت مسیح _ علیه السلام _ است، پذیرفتهاند، برخی دیگر تنهاگذار روانشناختی از مشاهده معجزه بر اثبات وجود خدا را پذیرفته و منکر رابطه منطقی بین این دو شدهاند و کسانی نیز به هیچ وجه، دلالت معجزه به وجود خداوند را نمیپذیرند.
جان هیک بر این باور است که مشاهده اینگونه حوادث انسان را به سوی اعتقاد به وجود خدا سوق میدهد، ولی منطقی بودن این رابطه را نمیپذیرد. وی دلیل انکار رابطه منطقی را تردید افرادی میداند که معجزه را مشاهده نکردهاند، به نقل ناقلان نیز اعتماد ننموده و (به فرض پذیرش) تفسیری مادی از آن ارائه دادهاند.[4]
از سوی دیگر، هنری تیسن، متکلم مسیحی، در مقام دفاع از دلالت منطقی معجزه بر اثبات وجود خداوند، چنین مینویسد: «این ادعا (افرادی که معجزه را ندیدهاند همواره در آن شک میکنند) بر این فرض نادرست قرار دارد که انسان باید تمام اعتقادات خود را بر اساس تجربه انسانی کنونی خود قرار دهد.» او در بیان مورد نقض این ادعا، میگوید، «ما با اینکه وجود یخبندانهای شدید روی زمین را ندیدهایم، با گفته زمین شناسان آن را قبول داریم.»[5]
جان هاسپرز، یکی دیگر از فیلسوفان دین، معتقد است که هیچ کدام از تعریفهایی که از معجزه ارائه میشود دلیل بر اثبات خداوند نیست؛ زیرا اگر معجزه به واقعهای تعریف شود که با قوانین طبیعی قابل تبیین نیست، در جواب گفته میشود: تمام قوانین طبیعت کشف نشده و ممکن است در تحقیقات میلیونها سال آینده، بر اساس قانون طبیعت تبیین شود. اگر همانند جان استوارت میل بگویید معجزه حادثهای است که اگر مجموع شرایطش تکرار شود، دوباره اتفاق نمیافتد، جواب این است که اولا، تمام شرایط وقوع یک حادثه را نمیتوان به حساب آورد. ثانیا، وقوع چنین حادثهای حداکثر، میتواند نبودن جبر را اثبات کند.
معنای دیگر واژه «معجزه» این است: مداخله خدا در مسیر طبیعی حوادث. بر این اساس، معجزه مستلزم وجود خدایی است که بتواند در مسیر طببیعی حوادث مداخله کند. معتقدان به خدا میگویند: طبق این معنا، معجزاتی وجود دارد. پس خدا نیز وجود دارد. اما گفتن این مطلب فقط به زبان آوردن یک همانگویی (توتولوژی) آشکار است؛ درست مثل اینکه بگوییم: اگر خدا مداخله کند، وجود دارد. علاوه برآن، هیچ راهی نداریم که ثابت کنیم حادثهای مطابق با این تعریف وجود دارد.[6]
هیوم در فصل دهم از کتاب پژوهش (Enquires) ، چهار دلیل اقامه کرده که معجزه اثبات وجود خداوند نمیکند.[7] او معتقد است که تنها راه برای ارزیابی معجزه، تجربه نظم موجود طبیعت است و هیچ دلیلی بر اثبات معجزه کافی به نظر نمیرسد. به نظر وی، واقعیت این است که مردمی که قبلا بر اساس دلیل یا دلایلی، معتقد به خدا بودند، تمایل داشتند به معجزات، به عنوان مظهر اضافی اثر خدا معتقد باشند. اما کسانی که دلیلی بر اعتقاد به خدا ندارند، معجزات را دلیلی کافی نمیدانند که بر اساس آن، به وجود خدا معتقد گردند.[8]
بیشتر حکما و متکلمان اسلامی به این مساله نپرداختهاند ولی به هر حال، در میان دانشمندان اسلامی هر دو دیدگاه قایلانی دارد. و حق با کسانی است که چنین دلالتی را قبول ندارند.
آیه الله جوادی آملی، که منکر دلالت منطقی معجزه بر وجود خداست، در این زمینه میفرماید: «معجزه به عنوان کار خارقالعاده و امری که به اصل علل و اسباب طبیعی نتواند استناد پیدا کند، برای کسی که قبلا بر ذات واجب برهان اقامه نکرده باشد یا حتی از اثبات نبوت عامه عاجز مانده باشد، به شیوه منطقی، بر ذات باری تعالی دلالت نمیکند.»[9][1] . راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، ماده «بده»
[2] . محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ح11، ص71
[3] . پیشین، ج9، ص273 و 274
[4] . ر.ک.به: عبداله جوادى آملى، تبیین براهین اثبات خدا، الزهراء، ص249؛ با توجه به سخن ایشان در کتاب وحى و رهبرى، ص20، (معجزه براى اثبات نبوت خاصه است، نه نبوت عامه) استفاده مىشود که مقصود ایشان همین تبیین است
[5] . ر.ک.به: جان هیک، همان، ص70
[6] . هنرى تیسن، الهیات مسیح، ترجمه طاطاوس میکائیلیان، ص11
[7] . جان هاسپرز، فلسفه دین (نقد براهین اثبات وجود خدا به روش تحلیل فلسفى)، ترجمه گروه ترجمه و ویراستارى مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى دفتر تبلیغات اسلامى، ص 840؛ لازم به تذکر است که وقوع معجزه به معناى خالتخداوند در مسیر طبیعى، یقینى است و قرآن کریم به عنوان معجزه زنده و جاوید الهى چهارده قرن است که تمام ادیان را به مبارزه طلبیده است و دشمنان اسلام اگر مىتوانستند، تا کنون این مدرک حقانیت اسلام را از مسلمانان گرفته بودند. لکن هرگز نخواهند توانست چنین کارى انجام دهند
[8] . مصطفى ملکیان، جزوه تاریخ فلسفه غرب، ص 254 و 255، دفتر همکارى حوزه و دانشگاه.
[9] . جان هاسپرز، همان، ص89
@#@
قرآن و دلالت معجزه بر وجود خداوند: ممکناست گفته شود: میتوانازبرخی آیات قرآن، دلالت معجزه بر وجودخداوند را بهدست آورد؛ از جمله، آیه 101 و 102 سوره اسراء: «ولقد آتینا موسی تسع آیات بینات فسئل بنیاسرائیل اذ جاءهم فقال له فرعون انی لاظنک یا موسی مسحورا قال لقد علمت ما انزل هؤلاء الا رب السموات والارض بصائر انی لاظنک یا فرعون مثبورا»؛ به حقیقت، ما به موسی نه نشانه آشکار دادیم. پس از فرزندان اسرائیل بپرس. آنگاه که نزد آنان آمد و فرعون به او گفت: ای موسی، من جدا تو را افسون شده میپندارم. گفت: قطعا میدانی که این (نشانهها) را که باعثبینشهاست، جز پروردگار آسمانها و زمین، نازل نکرده است. و به راستی، ای فرعون، من تو راه تباه شده میپندارم.
حضرت موسی _ علیه السلام _ علاوه بر اثبات نبوت خود، مامور دعوت فرعون به قبول و عبادت پروردگار نیز بود؛ زیرا فرعون به فرموده قرآن، میگفت: «ما علمت لکم من اله غیری» (قصص:38)؛ من جز خویشتن برای شما خدایی نمیشناسم.
قرآن کریم در داستان حضرت موسی _ علیه السلام _ و فرعون در سوره شعراء میفرماید: «فرمود: نه، چنین نیست. نشانههای ما را (برای آنان) ببرید که ما با شما شنوندهایم. سپس بروید به سوی فرعون و بگویید: ما پیامبر پروردگار جهانیانیم.» (شعراء:15 و16)
و نیز میفرماید، «فرعون گفت: پروردگار جهانیان چیست؟ (موسی) گفت: پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است – اگر اهل یقین باشید.» (شعراء:23-24) سپس فرعون خطاب به حضرت موسی _ علیه السلام _ «گفت: اگر خدایی غیر از من اختیار کنی، قطعا تو را از (جمله) زندانیان خواهم ساخت. (موسی) گفت: اگرچه برای تو چیزی (معجزهای) آشکار بیاورم؟ گفت: اگر راست میگویی آن را بیاور. موسی _ علیه السلام _ عصای خود را افکند و به ناگاه، اژدهایی نمایان شد. (فرعون) به سرانی که پیرامونش بودند گفت: این ساحری بسیار داناست.» (شعراء:29-32 و 34) فرعون ساحران ماهر را جمع کرد تا بر حضرت موسی _ علیه السلام _ غالب آیند، ولی وقتی معجزه آن حضرت را دیدند، فهمیدند که از نوع سحر نیست. در نتیجه، ساحران به حالتسجده افتادند و «گفتند: به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم؛ پروردگار موسی و هارون) (شعراء:46 و47) حضرت موسی _ علیه السلام _ وقتی دو معجزه عصا و ید بیضا را به فرعون نشان داد، چون برای او حجت تمام شد، برایش شکی باقی نماند و فهمید غیر از خداوند خالق هستی یا به اذن او، کس نمیتواند این کارها را انجام دهد، اما در عین حال، عناد و تکبر ورزید و حق را نپذیرفت، حضرت موسی _ علیه السلام _ فرمود: «ای فرعون، به راستی که تو را تباه شده میپندارم.» (اسراء:102)
کلام حضرت موسی _ علیه السلام _ با دو تاکید – لام قسم و حرف تحقیق – آمده است و این نشان میدهد که حق برای فرعون کاملا آشکار شده بود. و حکمتخداوند اقتضا میکند تا حجتبر کسی تمام نشده، به دلیل انکار و کفرش، او را هلاک نکند.
البته در اینکه فرعون منکر وجود خدا و رب برای جهان آفرینش و موجودات دیگر بوده یا نه اختلاف است[1] و دلیل صریح قرآنی بر اثبات آن نداریم، اما با توجه به مدعای فرعون که میگفت: «انا ربکم الاعلی» (نازعات:24) و «ما علمت لکم من اله غیری» (قصص:28)، وی منکر اله نبودن خود و منکر وجود الهی دیگری – یعنی، معبودی غیر از خودش – بوده است. بنابراین، حضرت موسی _ علیه السلام _ در صدد نبود اصل واجبالوجود، علت العلل و وجود خدا را ثابت کند، بلکه میخواستبا معجزهاش اثبات کند که معبودی واقعی غیر از فرعون بوده و آن همان «رب العالمین» است. پس اثبات مصداق خارجی رب و معبود واقعی و توحید در الوهیت و ربوبیت مورد نظر است. در نتیجه، از آیات قرآن، نمیتوان دلالت معجزه را بر وجود خداوند استفاده کرد، همانگونه که با دلیل و تبیین عقلی نیز دلالت منطقی معجزه بر وجود خداوند اثبات نشده، هرچند ممکن استبرخی از کسانی که به دلالت معجزه بر وجود خدا پرداختهاند مقصودشان دلالت بر توحید باشد، که صحیح است ولی هیچیک به آن تصریح نکردهاند.
4 – معجزه و توحید
معجزه با دو شرط، توحید در ربوبیت و الوهیت را اثبات میکند:
شرط اول: طرفداران خدایان دیگر وجود داشته باشند.
شرط دوم: پیامبرانی که معجزه آوردهاند طرفداران خدایان دیگر را به مبارزه بخوانند و تحدی کنند که از خدایان خود برای ابطال مدعایشان استمداد بطلبند و آنها نیز استمداد نمایند، ولی یاری نشوند و یا اصلا درخواست انبیا _ علیهم السلام _ را برای این منظور اجابت نکنند.
ممکن است گفته شود این دو شرط لازم نیست؛ زیرا اگر خدای دیگری موجود باشد، باید برای هدایت مخلوق خویش، با ارسال پیامبر و دادن معجزه به وی، ابراز وجود کند.
پاسخ آن است که اگر خدایان دروغین و پیروان آنان مطرح نباشند، به این معناست که شرک مورد نزاع نیست تا با دیدن معجزه، توحید، نتیجه گرفته شود؛ زیرا توحید قبلا ثابتشده است. و اگر پیامبری تحدی نکند یا تحدی او جدی گرفته نشود یا مورد توجه قرار نگیرد و یا همانند معجزهاش را بیاورند، نه نبوت وی و نه چیز دیگری اثبات نمیشود.
از قرآن کریم نیز میتوان استفاده کرد که معجزه بر توحید ربوبی و الوهی دلالت دارد. از آیات مربوط به داستان حضرت موسی _ علیه السلام _ و فرعون – که گذشت – توحید ربوبی و در نتیجه، توحید الوهی اثبات میگردد و نیز آیه شریفه «فالم یستجیبوا فاعلموا انما انزل بعلم الله و ان لا اله الا هو فهل انتم مسلمون» (هود:14)؛ پس اگر شما را اجابت نکردند، بدانید که آنچه نازل شده به علم خداست و اینکه معبودی جز او نیست. پس آیا گردن مینهید؟
این آیه شریفه درباره کسانی است که قرآن را دروغ میپنداشتند؛ فرمود: اگر راست میگویید، ده سوره برساخته شده مثل آن بیاورید و غیر از خدا هر که را میتوانید فرا بخوانید. (هود:13) آیه شریفه توحید الوهی و علم خداوند را از اعجاز قرآن نتیجه میگیرد.
علامه طباطبائیرحمه الله در تفسیر این آیه شریفه میفرماید: ظاهرا مراد از علم الله، علم مختص به خودش باشد و غیبی که غیر خداوند به آن راه ندارند، مگر به اذن خداوند، همچنان که میفرماید: «لکن الله یشهد بما انزل الیک انزله بعلمه…» (نساء:166)؛ لکن خدا به (حقانیت) آنچه بر تو نازل کرده است گواهی میدهد. (او) آن رابه علمخویش نازلکردهاست. اگرپساز طلب و استمداد از کسانی که به آنهادل بسته بودند (غیر خدا) باری نشدند و یا اصلا این دعوت شما را (طلب بر معارضه) نپذیرفتند، باید بدانند:
اولا، این قرآن از طرف خداوند و به علم خداوند (غیب) نازل شده که کسی را چنین علمی نیست.
ثانیا، خدایی جز الله نیست، «ان لا اله الا هو»؛ زیرا اگر خدایی بود، در موقعیتحساسی که به او نیاز است و قرآن تار و پود آلهه را بر باد میدهد، باید به کمک دوستان و طرفداران خود میرسید، در حالی که آنها را یاری نکردند. پس معلوم میشود، چیزی جز خیال نیستند.[2]
فخر رازی نیز از این آیه شریفه، توحید را استفاده میکند، لکن با واسطه حق بودن قرآن؛ یعنی، با اعجاز قرآن، حق بودن آن را اثبات مینماید و میگوید: «لازمه حق بودن قرآن صحیح و حق بودن تمام خبرهای آن است و یکی از آن خبرها، توحید (لا اله الا هو) است.» او در آیه شریفه، «بعلم الله» را کنایه از «عند الله» بودن میداند.[3]
مفسران دیگری نیز از این آیه شریفه، توحید و علم خداوند را استفاده میکنند. برخی[4] مرجع ضمیر «کم» را در «فان لم یستجیبوا لکم» مؤمنان و بعضی دیگر، مشرکان میدانند. اگر ضمیر به مؤمنان بازگردد؛ یعنی، «اگر مشرکان، شما مؤمنان را اجابت نکردند و پاسخی نداشتند» و اگر ضمیر به مشرکان و منکران بازگردد؛ یعنی، «اگر شما مشرکان از خدایان خواستید، ولی خدایان شما را اجابت نکردند، پس بدانید خدا یکی است و قرآن به علم او نازل شده است.» به نظر میرسد مناسبتر آن است که ضمیر به مشرکان بازگردد؛ زیرا آنان بودند که اعتقاد درستی به توحید نداشتند، نه مؤمنان.
5 – معجزه، علم و قدرت فوقالعاده خداوند
یکی از وجوه اعجاز، وجه علمی است و آنگونه که در مورد قرآن مجید گفته شده، با معجزه، علم فوقالعاده خداوند ثابت میشود. همچنین اگر معجزه از سنخ قدرت باشد، قدرت فوق العاده خداوند نیز اثبات میگردد؛ زیرا با توجه به عدم همانندآوری و اثبات نبوت عامه پیش از ارائه معجزه، معجزه کاری فوق طاقتبشری و منتسب به خداوند میشود و بدین طریق، قدرت فوقالعاده خداوند به اثبات میرسد.
6 – معجزه، علم و قدرت فوق العاده پیامبر _ صلی الله علیه و آله و سلم _
دلالت معجزه بر قدرت و علم پیامبر _ صلی الله علیه و آله و سلم _ مبتنی بر این است که اثبات شود نفس پیامبران _ علیهم السلام _ در وقوع معجزه مؤثر است. مرحوم علامه طباطبائی میفرماید: آیه «…ما کان لرسول ان یاتی بآیه الا باذن الله…» دلالت میکند بر اینکه معجزه از اراده آورنده آن سرچشمه میگیرد؛ زیرا اذن در جایی مطرح است که زمینه اصلی موجود باشد و از جهت تمامیت زمینه و یا رفع موانع، نیاز به اذن باشد. و چون اراده آورنده معجزه به اراده شکست ناپذیر خداوند متکی است (کتب الله لاغلبن انا و رسلی) (مجادله:21) بنابر این، علم و قدرت پیامبر _ صلی الله علیه و آله و سلم _ متصل به علم و قدرت فوق العاده خداوند خواهد شد.[5][1] . عبدالله جوادى آملى، همان
[2] . فخر رازى فرعون را دهرى مىداند، ولى علامه طباطبائى معتقدند وى منکر وجود خدا نبوده، بلکه خدایى غیر خودش را منکر بوده است، علاوه بر آن، خطاب «انا ربکم الاعلى» (نازعات:24) و «ما علمت لکم من اله غیرى» بر این مطلب دلالت دارد. ر.ک.به: المیزان فى تفسیر القرآن، ح8، ص238
[3] . پیشین، ج17، ص197
[4] . فخر رازى، همان، ج17، ص197
[5] . ناصر مکارم و دیگران، تفسیر نمونه، ج9، ص38
@#@
بر این اساس، طبق بیان مرحوم علامه طباطبائی، که روایات نیز مؤید آن است، آیات قرآن بر آن دلالت دارد که نفس پیامبر و اراده او در تحقیق معجزه نقش دارد و چون علم و قدرت پیامبر در طول علم و قدرت خداوند است، مشکلی در دلالت معجزه بر قدرت و علم فوق العاده پیامبر وجود ندارد.
طبق آنچه در قرآن کریم آمده استحضرت عیسی _ علیه السلام _ معجزات خویش را با اذن خداوند به خودش نسبت میداد: «رسولا الی بنیاسرائیل انی قدجئتکم بآیه من ربکم انی اخلق لکم من الطین کهیئه الطیر فانفخ فیه فیکون طیرا باذن الله و ابرء الاکمه والابرص واحی الموتی باذن الله وانبئکم بما تاکلون وما تدخرون فی بیوتکم ان فی ذلک لایه لکم ان کنتم مؤمنین» (آل عمران:49)؛ (او را به عنوان) پیامبری به سوی بنیاسرائیل (میفرستد که به آنان میگوید:) «در حقیقت، من از جانب پروردگارتان برایتان معجزهای آوردهام: من از گل برای شما (چیزی) به شکل پرنده میسازم، آنگاه در آن میدمم. پس به اذن خدا، پرندهای میشود. و به اذن خدا، نابینای مادرزاد و پیس را بهبود میبخشم و مردگان را زنده میگردانم و شما را از آنچه میخورید و در خانههایتان ذخیره میکنید، خبری میدهم. مسلما در این (معجزات) برای شما – اگر مؤمن باشید – عبرتی است و نیز در آیه 110 سوره مائده این کارها با اذن خداوند به حضرت عیسی _ علیه السلام _ نسبت داده میشود.
ب – مسائل مربوط به مدلول با واسطه معجزه
1 – معجزه و صدق نبی
این موضوع در سه محور قابل بررسی است:
اول: پیامبر در این ادعا که ارتباط وحیانی با خدا دارد، صادق است. این مساله همان دلالت معجزه بر نبوت خاصه است – که اثبات آن گذشت.
دوم: سخنآورنده معجزه از سوی خداست و نبی در گرفتن و رساندن وحی بر مردم دچار خطای عمدی و سهوی نمیشود. معجزه به تنهایی، ثابت نمیکند که آورنده آن خطای عمدی و سهوی در گفتار ندارد، ولی با انضمام دلیل دیگری، میتوان این نتیجه را گرفت. به این بیان، فردی که نبوتش به وسیله معجزه ثابتشده، مردم حرفهایش را سخن خدا میپندارند. با این شروط، اگر سخنان دروغ هم بگوید، به عنوان سخن خدا تلقی میگردد و مورد عمل پیروان پیامبر واقع میشود. این موضوع موجب گمراهی مردم و نقض غرض از ارسال رسل خواهد بود و با حکمتخداوند سازگاری ندارد. پس آورنده معجزه در اینکه سخنانش از خداست، صادق میباشد و پیامبر در تلقی و در ابلاغ وحی اشتباه نمیکند.
سوم: سخن آورنده معجزه مطابق با واقع است.
اثبات صدق گفتار پیامبر به معنای مطابقتبا واقع از طریق معجزه،نیازمندضمیمهشدنمقدمات دیگری است که عبارتند از:
الف – عصمت پیامبر ثابتشده باشد.
ب – مطابق با واقع سخن گفتن پیامبر نیز به اثبات برسد.
اثبات نشدن یکی از این دو موجب عدم اثبات صدق پیامبر به معنای یاد شده میشود. اما عصمت پیامبر در رساندن وحی با بیان گذشته، ثابتشد و مطابق با واقع سخن گفتن او نیز با بیانی مشابه آن ثابت میشود، به این صورت که اگر مردم در اینکه پیامبر مطابق با واقع سخن میگوید یا نه، شک کنند، در اصل وجود خدا، توحید و مفاد سایر خبرها تردید خواهند کرد و از او پیروینخواهند نمود وهدف از ارسال رسل، محقق نمیشود. در نتیجه، مستلزم لغو بودن آن میگردد که با حکمتخدا سازگار نیست. پس اعتقاد به دروغ مصلحتی گفتن خداوند به پیامبر، مستلزم نقض غرض از سوی خداوند و نادرست است. البته این مطلب با مسائل ادبی از قبیل استعارات و کنایات منافات ندارد.
2 – دلالت معجزه بر عصمت پیامبر در افعال
به نظر میرسد با انضمام یک برهان به معجزه، عصمت پیامبر در افعال نیز ثابت میشود، به این صورت که وقتی مردم صاحب معجزه را فرستاده خداوند میدانند، وی را اسوه خویش قرار میدهند و قول و فعل او برایشان حجت میشود. با این وصف، اگر او اشتباه کند، مردم با پیروی از او، دچار گمراهی خواهند شد و غرض خداوند که هدایت مردم بوده نقض خواهد شد، و این با حکمتخداوند نمیسازد.
3 – برخی گمان کردهاند که انبیای الهی _ علیهم السلام _ خواستهاند با ارائه معجزه، حقانیت اصول و معارف دین را به کرسی بنشانند، ولی هیچ[1] پیامبری چنین کاری نکرده است، بلکه اصول و معارف را با برهانهایی که به مردم ارائه میدادند، اثبات میکردند. بنابر این، معجزه بر این مدعا دلالت ندارد و انبیا _ علیهم السلام _ نیز معجزه را به این منظور نیاوردهاند.[2]
در ادیان الهی، بویژه اسلام بر اصول و معارف دین استدلال شده است. البته با ضمیمه کردن اصل عصمت و صدق دعوای پیامبرصلی الله علیه وآله[3] و مطابق با واقع بودن گزارههای دینی، میتوان این مساله را با معجزه اثبات کرد که آنچه پیامبران _ علیهم السلام _ به عنوان اصول و معارف دینی عرضه میکنند، حق و مطابق با واقع است. (تبیین این مساله همان است که از فخر رازی در بحث «معجزه و توحید» – ذیل آیه 14 هود – گذشت.).
[1] . سید محمد حسین طباطبائى، اعجاز از نظر عقل و قرآن، ص32.
[2] . ر.ک.به: حسن حنفى، التراث والتجدید؛ تاریخ العام والنبوه والمعاد، دارالتنویر، 1988، ص344؛ او مىگوید: «ان دلیل صدق النبى هو صدق رسالته یتطابق به مع العقل والواقع و المصالح الناس… ان النبى لا یحتاج الى معجزه اکثر من استقامه شریعته.» همچنین از کلام محمد عبده در تفسیرش، المنار، ذیل آیه 24 سوره بقره استفاده مىشود که ایشان مىخواهد با معجزه، حقانیت اصول و معارف دین را نیز اثبات کند.
[3] . ر.ک.به: سید محمدحسین طباطبائى، اعجاز از نظر عقل و قرآن، ص82 / عبدالله جوادى آملى، تبیین براهین اثبات خدا، ص253
مصطفی کریمی- فصلنامه معرفت، ش26