معرفت نفس و یافتن خود گمشده، کلید همه درهای بسته ای است که «من عَرَفَ نَفْسَه فَقَدْ عَرَفَ رَبِّه (هر کس خود را شناسه، پروردگارش را شناخته است. انسان تا خود را نشناسد و در خود به کاوش برنخیزد، در جهل و ظلمت غوطه ور خواهد بود و هر کسی هم به مقدار معرفت نفس خویش پروردگارش را می شناسد.
انسان دارای دو بعد جسمانی و روحانی است، که هر کدام دارای احکام و ویژگی های مخصوص به خود هستند. جسم، مادی بوده و دارای ابعاد و دیگر خصوصیات ماده است که از آن جمله خواب است. اما روح این گونه نیست. (البته خواب روح، خوابی مادی نیست؛ بلکه غفلت از یاد خداست). و هنگام خواب، فقط این بدن است که می خوابد و روح دارای این حکم نیست زیرا روح در مکان و زمان نمی گنجد و بی مکان بوده و کجایی در آن متصّور نیست مگر باعتبار و مجاز، از جهت تعلقش به ماده، مثلاً بگوییم روح فلان شخص در فلان اتاق است به این اعتبار که بدن او در آن اتاق است و این مجاز گویی است.[1]
در قرآن کریم برای مرگ تعبیراتی مختلف آمده است. گاه با کلمه «متوفّی» و برخی مواقع با لفظ «موت». اما باید توجه داشت که چون قرآن از سوی خداوند حکیم و دانا است به همین خاطر کلمات آن نیز از روی حساب و کتاب خاصی استعمال گردیده است، برای مثال در سوره زمر آیه 42 آمده: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى». خدا به طور کامل جان ها را هنگام مرگشان و بدنهایی که نمرده اند را در خواب جان شان را می گیرد (به طور کامل) پس آن نفس و روحی را که مرگ آن فرا رسیده نگه می دارد و آن را که وقت مرگش نرسیده تا مدت معینی باز می گرداند.»
مصدر «یَتَوَفَّى» به معنای گرفتن چیزی به طور کامل و تام است، و به همین جهت در موت استعمال می شود. چون خدای تعالی در هنگام مرگ آدمی، جان او را از بدنش می گیرد و قرآن کریم در این باره تعبیراتی دارد که از آن جمله فرموده: «تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا»[2] یعنی می میرانند. نیز فرموده: «وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ » تا آنجا که پاسخ می دهد: «قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ»[3] که باز به معنی میراندن آمده است. و همان طور که در آیه 42 سوره زمر گذشت؛ دقت در دو آیه اخیر این نکته را نتیجه می دهد که کلمه «یَتَوَفَّى» در قرآن به معنای «مرگ» نیامده بلکه اگر در مورد مرگ استعمال شده تنها به عنایت گرفتن و حفظ کردن بوده است.
به عبارتی دیگر کلمه «یَتَوَفَّى» را در آن لحظه ای که خدای تعالی جان را می گیرد، استعمال کرده تا بفهماند جان انسان ها با مردن باطل و فانی نمی شود و اینها که گمان کرده اند مردن، نابود شدن است، جاهل به حقیقت آمدند، بلکه خدای تعالی جان ها را می گیرد و حفظ می کند و در موردی که وقت مرگش رسیده، به بدنش عودت نمی دهد بلکه همانطور حفظ می کند تا در روز بازگشت خلایق به سوی خودش دوباره به بدن ها برگرداند. و اما در مواردی که وقت مرگش نرسیده آن روح را به بدن وی باز می گرداند.
و اما در مواردی که این عنایت (حفظ کردن جان ها) منظور نیست و تنها سخن از مردن است، قرآن در آنجا لفظ «مَوْت» را می آورد، و نه لفظ «توَفّی» را و مثلاً می فرماید: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ؛[4] و محمد نیست مگر پیامبر از جانب خدا که پیش از او نیز پیامبرانی بودند و از این جهان در گذشتند، اگر او نیز به مرگ یا شهادت درگذشت، باز شما به دین جاهلیت خود رجوع خواهید کرد؟[5]
آیه شریفه 42 سوره زمر هم به روشنی بیان می کند که مرگ و خواب در این حقیقت که، در هر دو خداوند متعال جان ها را می گیرد مشترکند و فقط فرقشان این است که در بعضی خواب ها همانند مرگ، روح، دیگر به بدن عودت داده نمی شود، ولی در بعضی خواب ها، روح شخص تا وقت مشخصی به بدنش بازگردانده می شود.
1. اللهُ یتوفی الانَفْسَ حین موت ها: خدا جان ها را هنگام مرگ بدن ها به طور کامل می گیرد.
2. و التی لَم تَمُت فی مَنا مما: بدنی را هم که نمرده در هنگام خواب جانش و روحش را می گیرد.
3. فیمسک التی قضی علیها الموت: روح بدنی را که مرگش حتمی شده، نگه می دارد.
4. و یُرسِلُ الاحوی الی اجل مسمّی: روح بدنی را که مرگش نرسیده، به بدن باز می گرداند تا وقت معینی.
نتایج به دست آمده از مباحث:
1. «یَتَوَفَّى» فقط در گرفتن جان و روح و حفظ آن استعمال شده و برای خواب فقط کلمه «نَوْم» و یا «رَقُود» استعمال گردیده است.
2. «مرگ و خواب» هر دو در قطع شدن رابطه نفس از بدن مشترکند.
3. در «مرگ» روحی که «یَتَوَفَّى = به صورت کامل گرفتن» شده به بدن عودت نمی کند، ولی در موقع خواب، اگر وقت مرگ شخص نرسیده باشد روحش بر می گردد والا در نزد خدا باقی خواهد ماند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. معرفت النفس، علامه حسن حسن زاده آملی، ج 3. ص 433 الی 540.
2. مرصاد العباد من المبدء الی المعاد، ناشر کتابخانه سنائی، 1363 هجری شمسی، نجم الدین راضی.
3. خورشید تابان در علم قرآن شیخ علی، آستان قدس رضوی، احمد محدث خراسانی، 1372 هجری شمسی.
پی نوشت ها:
[1] . ر.ک: حسن زاده آملی، معرفت النفس، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1362 هـ . ش، ج 3، ص 433 ـ540؛ ر.ک: موسوی، سید محمدباقر، ترجمه تفسیر المیزان، ج 1، ص 527 و ج 7، ص 184 و ج 11، ص 372.
[2] . انعام/ 61.
[3] . سجده/ 11.
[4] . آل عمران/ 144.
[5] . ر.ک: ترجمه تفسیر المیزان، همان، ج 3، ص 324.