اگر مطابق ادعای شیعه، حدیثی بوده که در آن نام 12 معصوم مورد ادعای شیعه ذکر شده، پس چرا در هنگام وفات هر یک از ائمه، در تعیین امام بعدی این همه اختلاف ایجاد شده؟

اگر مطابق ادعای شیعه، حدیثی بوده که در آن نام 12 معصوم مورد ادعای شیعه ذکر شده، پس چرا در هنگام وفات هر یک از ائمه، در تعیین امام بعدی این همه اختلاف ایجاد شده؟

اگر مطابق ادعای شیعه، حدیثی بوده که در آن نام 12 معصوم مورد ادعای شیعه ذکر شده، پس چرا در هنگام وفات هر یک از ائمه، در تعیین امام بعدی این همه اختلاف ایجاد شده؟ اگر حدیث مورد ادعای شیعه وجود داشته، دیگر نیازی به اختلاف و سرگردانی برای یافتن امام نبوده. ملت می رفتند سراغ امام بعدی. دیگر دنبال کسی که زره پیامبر به تنش راست درآید نمی گشتند. دیگر دنبال وصیت امام قبلی نمی بودند. دیگر دنبال معجزه نمی بودند. دیگر دنبال اخبار غیبی نمی گشتند. بر سر همین تعیین امام از ابتدا تا انتها، بیش از 300 فرقه شیعی بوجود آمده است که بیشترشان منقرض شدند. خب همین اختلاف تنها زمانی به وجود می آید که یک مساله ای جواب های بسیار زیادی داشته باشد و انتخاب جواب هم اجتهادی باشد. اگر نص از پیامبر وجود می داشت. دیگر یک جواب بیشتر نبود و مساله هم اجتهادی نمی شد. لطفاً جواب کافی و وافی به این شبهه بدهید.

در پاسخ به سؤال مورد نظر لازم است به چند نکته اشاره کنیم که به نظر می رسد کلید حل شبهه موجود در سؤال می باشد:
الف) تردیدی نیست دراین که روایاتی از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از طریق شیعه و سنی نقل شده است، که در آن ها تصریح شده است که ائمه بعد از پیامبر اکرم دوازده نفراند و در برخی از روایات اشاره به نام های دوازده امام شده است قطع نظر از این که از طریق امامان معصوم ما روایاتی فراوان تصریح به اسامی ائمه اطهار شده است. ما به دو نمونه از این روایات اشاره می کنیم یک نمونه در این که خلفاء بعد از پیامبر دوازده نفراند و نمونه دیگر در این که این دوازده نفر به نام مشخص شده اند:
1. در صحیح مسلم از منابع معتبر در نزد اهل سنّت آمده است که رسول خدا فرمود: دین همچنان پا برجا خواهدبود تا روز قیامت فرا می رسد، تا این که دوازده خلیفه که همگی از قریش اند، بر شما ظاهر گردند.[1] 2. و در مسند احمد از رسول خدا نقل شده که فرمود: تعداد خلفاء (ائمه) بعد از من به عدد نقباء بنی اسرائیل اند.[2] 3. قندوزی در کتاب ینابیع الموده، تحت عنوان «در بیان مصادیق دوازده امام به همراه اسامی ایشان» از فرائد السمطین در ذکر اسامی ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ واین که نخستین ایشان امام علی ـ علیه السلام ـ و آخرین ایشان، امام مهدی ـ عجل الله تعالی فرجه ـ می باشد دو حدیث به اسناد خود از ابن عباس نقل کرده است، و همین دو حدیث را در باب «در بیان خلفای رسول خدا و اوصیاء وی علیهم السلام نیز آورده است».[3] و نیز قندوزی از جابربن عبد الله انصاری از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ این گونه نقل می کند که رسول خدا فرمود: ای جابر اوصیای من و رهبران امت اسلامی، پس از من نخستین فردشان علی است، پس از او حسن، سپس حسین و پس از او علی بن الحسین… آن گاه نُه امام از ذرّیه حسین ـ علیه السلام ـ ذکر می فرماید، از علی بن الحسین تا امام مهدی حجه بن الحسن ـ علیه السلام ـ .[4] در کتب شیعی روایات فراوانی در این زمینه وجود دارد که می توان به کتاب: منتخب الاثر، آیت الله صافی گلپایگانی مراجعه کرده و این احادیث را ملاحظه نمود. و هم چنین کتاب ارزشمند اصول کافی، باب تصریح به اسامی ائمه اطهار.
ب) تفرقه و تشتّت جوامع اسلامی و انتخاب آن به گروه ها و مذاهب و فرقه های مختلف همیشه ناشی از عدم بیان حقایق و فقدان دلائل کافی جهت ارشاد و هدایت آن ها نبوده است بلکه اختلاف و انشعاب علل و دلائلی به مراتب فراتر از آن داشته است. چنان چه در قضیه غدیر و اعلام رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ولایت و امامت علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ را در حضور ده ها هزار نفر مسلمان و آن هم سران صحابه، مشاهده می کنیم. آیا تشکیل سقیفه بنی ساعده و غصب خلافت و محروم نمودن اهل بیت و در رأس آنان علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ از خلافت و رهبری مسلمین و تصرّف فدک و هجوم بر خانه فاطمه زهرا ـ علیها السلام ـ ، به خاطر نبودن دلائل و نشانه های کافی بر حقانیت آن بزرگواران بود و یا این که نستجیر بالله پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در ابلاغ رسالت، و ادای وظیفه اش در آگاهی امت اسلامی درباره آینده شان کوتاهی کرده بود؟! و یا این که باید بگوئیم در پشت پرده بازی های پنهان سیاسی و اغراض ناپاکی وجود داشت که عمدا می خواست خلافت را از مسیر واقعی آن منحرف سازد تا چند صباحی با بازی کردن با سرنوشت امت اسلامی، به قدرت و حکومت رسیده و از مزایای واژه گون کردن حقایق بهره ناچیزی برده باشد؟ اگر سری به کتب معتبر روایی و تاریخی شیعه و سنی بزنیم به خوبی پاسخ این سؤال و راز این معما فاش خواهد شد.
این امر در انتخاب شیعیان به فرقه های گوناگون، نیز جاری و ساری است که از باب نمونه در به وجود آمدن وشکل گیری گروه واقفیه که قائل اند به مهدویت امام کاظم ـ علیه السلام ـ ، اشاره می کنیم:
اصحاب حضرت موسی بن جعفر ـ علیه السلام ـ اجماع دارند که آن حضرت بر امامت فرزندش علی بن موسی الرضا ـ علیه السلام ـ تصریح کرده.[5] ولی با وجود این: نمایندگان مالی آن حضرت در کوفه، مصر، خراسان از قبیل علی بن حمزه بطائینی، زیاد فندی، عثمان بن عیسی رواسی و احمد بن ابی بشر سرّاج در دورانی که امام در زندان بود، اموال فراوانی از وجوه شرعی نزد آن ها جمع بود. هنگامی که امام ـ علیه السلام ـ رحلت نمود، اگر به امامت علی بن موسی الرضا ـ علیه السلام ـ اعتراف می کردند، باید همه اموال را به آن حضرت تسلیم می کردند، از این رو، طمع مال دنیا آن ها را بر این داشت که با آن که به حقیقت آگاه بودند، منکر امامت امام رضا ـ علیه السلام ـ شده و دست از باورها و دین خود بکشند، و دست به این ترفند بزنند که امام کاظم رحلت نکرده و زنده است و هم او مهدی منتظر است.[6] و این گونه عده ای را نیز همراه خودشان به گمراهی کشاندند. و لذا از امام کاظم ـ علیه السلام ـ نقل شده که در زمان حیات اش می فرمود: «هر که در حق این پسرم (امام رضا) ستم کند و امامت اش را پس از من انکار نماید (چون طایفه واقفیه) مانند کسی است که در حق علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ ستم کرده و امامت او را پس از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ انکار نموده است…»[7] همان گونه که ملاحظه می شود اساس تشکیل واقفیه جهل و ناآگاهی و عدم دلائل واضح و تصریح به امامت امام رضا ـ علیه السلام ـ نبوده بلکه با وجود تصریح به امامت آن بزرگوار هم از ناحیه رسول خدا چنان چه در احادیثی که در نکته اول به آن ها اشاره شده و هم با وجود سفارش و تصریح امام کاظم ـ علیه السلام ـ، عده ای فرصت طلب و دنیا پرست به خاطر مطامع دنیوی، عالمانه و آگاهانه و عامدانه، امامت امام رضا را انکار کردند.
ج) گاهی شرایط سیاسی و اجتماعی در دوران بعضی از امامان معصوم به حدی سخت می شد که ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ نمی توانستند آشکار و به طور عمومی امام بعدی را معرفی کنند، به عنوان مثال در زمان امام صادق ـ علیه السلام ـ فشار و ستم حکومت وقت به حدی بود که برای امام ـ علیه السلام ـ معرفی امام بعدی به طور آشکار و عمومی امکان نداشت: ابو ایوب نحوی می گوید: منصور خلیفه عباسی، کسی را در تاریکی شب دنبال من فرستاد، نزد منصور رفتم و بر او وارد شدم. وقتی که سلام کردم، نامه را به سوی من انداخت و در حالی که گریه می کرد گفت: این نامه محمد بن سلیمان است.
در آن مرگ امام صادق ـ علیه السلام ـ را به اطلاع ما رسانده است. سپس گفت: جواب نامه را بنویس. اول نامه را نوشتم، منصور گفت: بنویس که اگر امام صادق به شخص معینی وصیت کرده، بگیر و گردنش را بزن. نامه فرستاده شد. جواب محمد بن سلیمان (عامل منصور) آمد که امام صادق ـ علیه السلام ـ به پنج نفر وصیت کرده است: ابو جعفر منصور که خلیفه است، محمد بن سلیمان، عبد الله بن جعفر، موسی بن جعفر و حمیده.[8] این جریان و جریان های دیگر نشان می دهند که امام صادق ـ علیه السلام ـ نمی توانست جانشین خودش را آشکارا معرفی کند، و اگر معرفی می کرد حکومت عباسیان، او را می کشت، امام ـ علیه السلام ـ فقط برای خواص اصحاب خود امام موسی بن جعفر را معرفی کرده بود و برای همین در مسأله امامت، مردم گروه گروه شدند و اکثریت شیعه، به امامت موسی بن جعفر ـ علیه السلام ـ معتقد شدند، ولی گروهی اسماعیل را که پسر بزرگ امام صادق ـ علیه السلام ـ بود و به او زیاد محبت می ورزید ، امام پنداشتند که اسماعیلیه نامیده شدند. گروهی پسر دیگر امام صادق به نام عبدالله را امام دانستند که به نام فطحیه معروف شدند، گروه دیگر پسر دیگر امام صادق ـ علیه السلام ـ : محمد را امام دانستند و گروهی هم در خود امام صادق ـ علیه السلام ـ توقف کردند و گفتند که دیگر امامی نیست.[9] فرقه های کوچک شیعه همه منقرض شدند فقط زیدیه و اسماعیلیه مانده اند ولی شیعه امامیه، از آغاز تا به امروز ثابت و استوار مانده است.
پس از بررسی مجموع علل و عوامل سیاسی، تاریخی، و اجتماعی و مسائل مرتبط با آن، می توان با اطمینان گفت:
اولاً گر چه اسامی تک تک امامان شیعه در روایاتی از رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و امامان پیشین بیان شده بود اما این روایات آن قدر شایع و مشهور نبود که حتی مردم کوچه و بازار نیز آن را بدانند و تنها خواصی از شیعیان از آن مطلع بودند و این به دلیل شرائط حادّ سیاسی بود. و ثانیاً علّت به وجود آمدن فرقه های مختلف در شیعه و انتخاب آن به شعبه های مختلف، نبود دلائل کافی و عدم نص و تصریح از ناحیه پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ نبوده است بلکه علل و عوامل دیگری که بررسی همه آن ها از عهده این مقاله خارج می باشد و به نمونه هایی از آن اشاره شد، دخیل و اثرگذار بوده است. چنان چه در شکل گیری مکتب زیدیه و سایر فرقه ها مشاهده می شود .

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ فرق و مذاهب کلامی، علی ربانی گلپایگانی.
2ـ درآمدی به شیعه شناسی، علی ربانی گلپایگانی.
3ـ تاریخ فرق اسلامی (2)، فرق شیعی و فرقه های منسوب به شیعه، حسین صابری.
4ـ موسوعه المصطفی و العتره، الحاج حسین الشاکری.

پی نوشت ها:

[1]. صحیح مسلم، کتاب الاماره، ج2، ص110.
[2]. مسند احمد، ج5، ص90ـ 95ـ97؛ شیخ صدوق، کمال الدین، ج1، ص270.
[3]. قندوزی، ینابیع الموده، ج3، باب 93، ص161.
[4]. همان، ص170.
[5]. عطاردی، عزیز الله، زندگانی چهارده معصوم(ع)، ص424.
[6]. دفاع از تشیع (بحث های کلامی شیخ مفید)، ص570؛ عطاردی، عزیز الله، زندگانی چهارده معصوم(ع)، ص424.
[7]. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمه مصطفوی، ج2، ص89.
[8]. اصول کافی، همان، ج1، ص310 (الاشاره و النص علی ابی الحسن موسی).
[9]. شیعه در اسلام، ص32؛ شاکری، حاج حسین، موسوعه المصطفی و العتره (11) الکاظم موسی(ع)، ص44 تا 51.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید