در پاسخ به این سؤال باید به دو مطلب به عنوان مقدمه اشاره شود:
یکی در مورد نحوه شکل گیری شخصیت انسان و عوامل مؤثر آن: اصولاً خلق و خو و منش و مسلک و شخصیتی که فرد به مرور زمان کسب میکند متأثر از عوامل بسیاری است که بعضی به نحو اقتضاء در حرکات و سکنات نحوه تصمیم گیری و عمل آدمی تأثیر میگذارد و بعضی به عنوان علت فاعلی است. در اسلام برای بهترین شکل گیری شخصیت و به وجود آمدن فرزندی مستعد و متمایل به نیکیها و در حد خود کامل، دستوراتی آمده است که قبل از تولد تا مرگ را در بر میگیرد و بعد از آن ادامه مییابد؛ که به طور اختصار به آنها اشاره میشود:[1]
1. نقش وراثت بر شخصیت: چون ویژگیهای پدر و مادر با وراثت به فرزندان منتقل میشود، لذا در اسلام دستوراتی آمده که چه همسران و با چه خصوصیاتی انتخاب گردد تا زمینه ساز به وجود آمدن فرزندانی مطلوب با شخصیتهایی ارزشمند گردد. که با نگاه به زندگی ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ این اهمیت قابل مشاهده میباشد.
2. تأثیر محیط بر شخصیت؛
3. آداب معاشرت؛
4. تغذیه؛
5. دوستان و همنشینان؛
و نیز، مسأله آزادی و اختیار انسان و نوع تفکرات شخصی و تصمیمهای صواب و یا ناصواب خود انسان است، اساساً انسان موجودی است که ذاتاً دارای اختیار و آزادی در عمل میباشد و در فعل و ترکهای خویش از خود اراده و اختیار دارد. این که همواره بر سر دو راهیها محاسبه میکند و راهی را انتخاب مینماید، خود دلیل بر اختیار و آزادی اوست و با اختیار و انتخاب خود انسان است که کمال حقیقی و فضایل انسانی به دست میآید و این برای تمام انسانها حتی پیامبران یکسان میباشد.[2]
بنابراین مسأله اراده و اختیار تا آن جا اهمیت دارد که حتی مقاماتی که خداوند بر انبیاء و اولیاء اعطا کرده از روی آزادی و اختیار آنها بوده است. و این گونه نبوده که از روی جبر به چنین مقامات و فیضی رسیده باشند. البته پیامبران و انبیاء ـ علیهم السّلام ـ دارای مبادی افعال اختیاری از جمله علم و آگاهی نسبت به گناه یا فعل نیکی داشتهاند، و یا خداوند همیشه به آنها الطاف ویژهای به خصوص هنگام اراده ارتکاب خطا داشته است. مانند: داستان حضرت یوسف با زلیخا،[3] ولی این علم و آگاهی و قدرت آنها و لطف خداوند هیچ منافاتی با آزادی و اختیار آنها برای ترک گناه یا انجام کار نیک ندارد. چرا که علم به تنهایی منشأ اعمال نیک نمیشود و حتی بسیاری از افراد با وجود علم به نیکی یک امر، خلاف آن را انجام میدهند. پس این اراده نیک خود انسان است که در کنار علم، کمال آفرین باشد. و کمال و برتری معصومین اولاً و بالذات مربوط به اراده و انتخاب خود آنان است نه نزد علم خدادادی.
و یا لطف خداوند به انبیاء و اولیا ـ علیهم السّلام ـ، بدون حساب و مقدمه نیست، بلکه بایستی زمینههای این لطف با اعمال اختیاری فراهم شده باشد، پس عنایات ویژه الهی نسبت به انبیاء با توجه به زمینههای قبلی در آنان است؛ از این روست که ترک گناه یا کسب فیضی در پرتو چنین عنایاتی میتواند فضیلت و برتری حساب شود.[4]
با توجه به این دو مطلب، در مورد شخصیت وارسته امام علی ـ علیه السّلام ـ ابتدا گذری بر زندگی آن حضرت مینماییم:
حضرت علی ـ علیه السّلام ـ در خانوادهای به دنیا آمده بود که هر دو هاشمی نسب بودند؛ و از نظر تربیت و اخلاق خوی دینی و خداپرستی داشتند و به هیچ وجه پیرامون بت و بت پرستی نرفتند. وی در مکان مقدسی به نام کعبه به دنیا آمد که تولد آن حضرت با تحولات معنوی همراه بود. پدرش در تربیت فرزندان خود دقت فراوان نموده و آنها را با تقوا و با فضیلت بار میآورد. در سن 6 سالگی بود که تحت تکفّل و تربیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و معلمی عالم و فاضل قرار گرفت، و در پیروی از نمونه عالی کمال و فضیلت روزگار گذراند. و همان طور که در خطبه (192) نهج البلاغه خود فرموده همواره در خدمت و مصاحبت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بود. با نور وحی آشنا گردیده و خدای خود را شناخته بود،[5] لذا هنگامی که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در آن روز میهمانی و روز سرنوشت ساز مردم را به حق دعوت کرد و همراه و یاور میخواست، علی ـ علیه السّلام ـ اولین کسی بود که با اراده قوی و علم و آگاهی به ندای حق لبیک گفت، و در این تصمیم گیری و اسلام آوردنش حتی با پدرش مشورت نکرد.[6]
اگر چه علی ـ علیه السّلام ـ از نظر اصل و نسب نمونه، و از نظر مربی، تربیت شده پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بودند امّا آن چیزی که باعث شد علی ـ علیه السّلام ـ بیش از دیگران در این کار سبقت بگیرد و ایمان بیاورد، اراده و اختیار آن حضرت بود، که در آن دوران خفقان و سخت، توانست با تأمل و تفکر و اندیشهای صحیح و با آزادی و اختیار، راه صحیح را انتخاب کند و به کمال برسد. پس این اراده و اختیار حضرت بود که با وجود علم به نیکی عمل، و پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و خداوند، به کمال و فضیلت رسید. و در عین حال در آن زمان بودند افرادی که در جوار رحمت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ زندگی میکردند، و یا برادران امام علی ـ علیه السّلام ـ که تحت تربیت ابوطالب بودند، ولی تنها کسی که به ندای حق لبیک گفت علی ـ علیه السّلام ـ بود. پس صرف شرایط مساعد خانواده و وجود مربی وارسته، برای کسب فضایل و کمالات، اگر چه مهم و لازم است امّا کافی نمیباشد.
همان طور که در قبل گفتیم، آن چه میتواند انسان را به سعادت و شقاوت برساند، اراده و اختیار شخصی میباشد. و این اراده وعلم و آگاهی فرد است که میتواند او را مانند علی ـ علیه السّلام ـ به اسبق السابقین برساند و یا مانند پسر نوح به اسفل السافلین تنزل دهد. و طبق تعبیر قرآن «السابقون السابقون، اولئک المقربون؛[7] مقربین درگاه خدا کسانی هستند که در کار نیک سبقت میجویند» علی ـ علیه السّلام ـ نیز توانست با اراده قوی و انتخاب خود به اسبق السابقین نایل گردد و این سبقت افتخار آمیز وی در قبول دعوت حق، فضیلتی بزرگ و بینظیر برای او شمرده شده است.[8]
بنابراین کسب فضایل اختیاری و رفع رذایل و مفاسد حتی از سوی معصومین ـ علیهم السّلام ـ جبری و بدون اختیار نمیباشد، بلکه انسان بایستی با اراده و آزادی و انتخاب خود، گام در مسیر نیکیها گذارد و از زشتیها بپرهیزد و از این رهگذر به کمالات و برتریها نایل گردد.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. قائمی، علی، زمینه تربیت، ص 116، انتشارات امیری، 1378، چاپ هشتم.
2. مطهری، مرتضی، انسان و سرنوشت، ص 36، انتشارات صدرا، 1377، چاپ هفدهم.
3. مطهری، مرتضی، انسان در قرآن، ج 4، ص 55، انتشارات صدرا، 1376، چاپ 12.
4. عبدالمقصود، عبدالفتاح، ترجمه سید محمود طالقانی، امام علی بن ابیطالب ـ علیه السّلام ـ، ج 1، ص 62، ناشر: شرکت سهامی انتشار، 1375، چاپ ششم.
پی نوشت ها:
[1] . الله مرادی اکبری، شخصیت از دیدگاه اسلام، با مقدمه میرزا علی سلیمانی بروجردی، انتشارات زهیر، 1381، ص 24.
[2] . غرویان، محسن، غلامی، محمد رضا، میرباقری، سید محمد حسین، بحثی مبسوط در آموزش عقاید، قم، انتشارات دار العلم، چاپ اول، 1371، ج 2، ص109.
[3] . یوسف/ 24.
[4] . ر.ک: بحثی مبسوط در آموزش عقاید، پیشین، ج 2، ص110.
[5] . دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، قم، انتشارات مشرقین، چاپ چهارم، 1379، ص 399، خ 192.
[6] . ملیحی، سید محمد، فضایل علی ـ علیه السّلام ـ از زبان خلفاء، قم، انتشارات مهدی یار، چاپ اول، 1379، ص 27.
[7] . واقعه/ 10.
[8] . فلسفی، محمد تقی، شرح و تفسیر دعای مکارم اخلاق، از صحیفه سجادیه، قم، نشر فرهنگ، چاپ چهارم، 1379، ج 2، صص 158 ـ 161.