ورود به بصره
امیر مؤمنان (ع) پس از خاتمه ی جنگ جمل، سه روز در محل درگیری توقف کرد و برکشتگان نماز خوانده، دستور داد مقتولین دشمن را جمع آوری و دفن کنند. شهدا را طبق فرمان آن حضرت با همان لباس خودشان دفن کردند.(1) و اعضای جدا شده را نیز در یک قبر بزرگ دفن نمودند.
حضرت، غنائم جنگی را (بجز سلاحهایی که نشان دولتی داشت) به طور مساوی میان سربازان خود تقسیم کرد و خود نیز یک سهم برداشت، و بقیه ی اموال به دست آمده -که جزو غنائم محسوب نمی شد- به مسجد برده شد تا به صاحبان یا وارثانشان تحویل شود.(2)
امام (ع)آنگاه وارد بصره شد و مستقیما به مسجد رفت.
تمام مردم، حتی مجروحان، با آن حضرت بیعت کردند. امیرالمؤمنین (ع) ابن عباس را به سمت استانداری و زیاد را به سمت مسئوول امور مالی و جمع آوری خراج منصوب کرد.(3)
آنگاه وارد خزانه ی بیت المال شد. وقتی نگاهش به طلا و نقره ها افتاد، فرمود:
«یا صفراء…،یا بیضاء، غریا غیری.» ای طلاهای زرد و ای نقره های سپید! دلربایی خود را بر دیگری بنمایید و شخص دیگری را فریب دهید.
سپس دستور داد اموال موجود را به پانصد، پانصد، قسمت کنند. وقتی پولها را شمردند دیدند- بدون کم و زیاد- شش میلیون درهم است که به هر یک از اصحاب، پانصد درهم رسید. مردی حضور امام (ع) رسید و عرض کرد: به من نیز چیزی بدهید؛ چون گرچه من به علتی نتوانستم در جنگ شرکت کنم، ولی قلبم با شما بود. امیر مؤمنان (ع) سهم خود را به او بخشید.(4)
نتایج ناگوار جنگ جمل
جنگ جمل آثار و نتایج ناگواری به دنبال داشت که برخی را می آوریم:
1- کشته شدن بیش از ده هزار نفر از مسلمانان (5)، که در حقیقت قربانی حسادت و ریاست طلبی «ناکثین» گردیدند. مورخان، نوشته اند: آن قدر از دو لشکر به خاک افتادند که اگر بر روی جنازه ی آنان اسب دوانی می شد، پای اسبها جز با اجساد، تماس پیدا نمی کرد.
2- از بین رفتن روح برادری و باز شدن باب فتنه و فساد به روی امت مسلمان که یکی از میوه های تلخ آن، شعله ور گشتن آتش جنگ صفین بود. در واقع این دوجنگ با ریسمان محکمی که ابتدای آن کنار بصره و انتهایش در صفین بود به هم پیوند خورده بودند، زیرا قیام عایشه که هیچ گونه قرابتی با عثمان نداشت راه را برای قیام معاویه که از خاندان امیه و از خویشان عثمان بود باز کرد. و بهانه ای به دست او داد تا علاوه بر مبارزه علیه حکومت امیر مؤمنان (ع)، خلافت را در بین خاندان خود که خاندان خلیفه ی مقتول بود، به صورت موروثی درآورد.
3- نتایج زیانبار جنگ جمل حتی پس از جنگ صفین نیز ادامه داشت و جنگ «نهروان» در حقیقت مولود دو جنگ پیشین (جمل و صفین) بود، زیرا این دو جنگ در روح عده ای از مردم تنگ نظر و کوته فکر، آثار سوئی گذاشت به طوری که عملا گرفتار تشویش و اضطراب شدند و حالت تردید در آنان به وجود آمد و با نظر عداوت و بدبینی به هم می نگریستند.
عده ای که بعدها عنوان «خوارج» پیدا کردند عقیده داشتند سران «ناکثین» به خاطر مخالفت و شورش بر ضد پیشوایشان، امیر مؤمنان (ع)، کافر گردیده اند. سپس معتقد شدند امیر مؤمنان (ع) نیز با موافقت موضوع تحکیم و امضای آن از آیین اسلام خارج شده است.
عده ای دیگر امام (ع) را در جنگ جمل ذی حق می دانستند ولی از لحاظ این که وی تمام ثروت اهل بصره را به غنیمت نگرفت و زنانشان را اسیر نکرد، او را تخطئه کردند و دشنامش می دادند.
دسته سوم، هر دو گروه را تکفیر کردند و قائل به مخلد بودن آنان در جهنم شدند.(6)
کوفه، مقر حکومت
امیر مؤمنان (ع) پس از فراغت از جنگ جمل و تنظیم امور حکومتی بصره، نامه هایی برای مردم مدینه و کوفه نوشت و گزارش مختصری از جنگ جمل را در نامه های خود منعکس کرد. و در نامه ای که برای اهل کوفه نوشت، افزود: به همین زودیها به کوفه خواهم آمد.(7)
به دنبال این تصمیم، قریب یک یا دو ماه پس از جنگ، بصره را به عزم کوفه ترک کرد.
عده ای از بزرگان بصره نیز در رکاب آن حضرت بودند. مردم کوفه از جمله قاریان قرآن برای استقبال امام (ع) بیرون شهر آمده بودند و برای آن حضرت دعا می کردند.
امیرمؤمنان (ع) در دوازدهم ماه رجب سال 36 هجری در محله ای به نام «رحبه» (8) فرود آمده از آنجا به مسجد اعظم رفت و دو رکعت نماز بجای آورد.(9)
در اینجا لازم است پیش از تبیین وقایع کوفه، موجبات و عوامل انتخاب کوفه را به عنوان مرکز حکومت اسلامی بررسی کنیم.
مورخان برای این انتخاب عوامل مختلفی بیان کرده اند از قبیل اینکه این تصمیم به اصرار مالک اشتر و سایر بزرگان کوفه گرفته شد، یا چون عده ای پس از جنگ جمل به سوی کوفه گریختند، امام (ع) مجبور شد برای جلوگیری از فتنه ی آنان به سمت کوفه حرکت کند.(10)
ولی با بررسی حوادث و مسائلی که حکومت امیر مؤمنان (ع) از ابتدای امر با آنها مواجه بود، در می یابیم که انگیزه ی حضرت به مسائل دیگری مربوط می شده است.
پیش از این گفتیم: امام (ع) قبل از فتنه ی «ناکثین» در صدد تهیه ی نیرو و امکانات برای مبارزه ی با معاویه بود، ولی شورش «ناکثین» این امر را به تأخیر انداخت. و طبعا معاویه در این فرصت، نیرو و امکانات بیشتر برای مبارزه با حکومت حضرت فراهم کرده، علاوه بر مطیع ساختن مردم شام و تحریک احساسات آنان به خونخواهی عثمان، با نوشتن نامه ها و اعزام افراد به عراق، سعی می کرد رؤسای قبائل و فرماندهان نظامی را به سوی خود جذب کند.
معاویه می دانست سپاهیان اسلام، پس از فتوحات و گسترش قلمر اسلامی در سه مرکز مهم (شام، کوفه و بصره) تمرکز یافته اند. و حجاز به طور نسبی بدور از نیروی نظامی مانده است.
در یمن هم قوای قابل توجهی به چشم نمی خورد، لذا وقتی «بسربن ارطاه» به آن سامان یورش برد کارگزار امام (ع) نتوانست از خود دفاع کند. و یا اینکه در جنگ جمل تنها حدود هفتصد نفر در «ربذه» به یاری امام (ع) شتافتند. از اینرو در «ذی قار» توقف کرد تا لشکر کوفه رسید.
همه ی اینها مسائلی بود که از نظر تیزبین و دوراندیش امیر مؤمنان (ع) پنهان نماند. او می دانست که معاویه در شام با استفاده از فرصت، نیرو و امکانات زیادی فراهم کرده است. و حضرت باید ارتش مهم و مجهزی داشته باشد تا بتواند با معاویه نبرد کند. به علاوه لازم است از نزدیک مراقب دشمن باشد تا هر لحظه بتواند با وی دست و پنجه نرم کند.
برای این دو منظور باید در یکی از دو شهر بصره و کوفه باشد. بصره هم جای ماندن نبود زیرا برای خاموش کردن آتش فتنه ی «جمل» خونهای زیادی در آنجا ریخته شده بود و در میان بازماندگان آنان افراد زیادی نسبت به حکومت امام (ع) بی موضع و کم تحرک بودند و از این جهت نمی توانستند مورد اعتماد حضرت باشند، پس بهترین و مناسبترین شهر همان کوفه بود.
تا وقتی که خطر معاویه برای اسلام وجود داشت، موقعیت و حفظ مصالح اسلام ایجاب می کرد که امیر مؤمنان (ع) در کوفه بماند.
ب- قاسطین
دومین خطر موجود بر سر راه حکومت امیرالمؤمنین (ع) خطر «قاسطین» بود. «قاسطین»، از عوامل و گروههایی تشکیل شده بود که هر یک بگونه ای از حکومت حضرت، ضربه خورده بودند و با ادامه ی حاکمیت حضرت علی (ع) ممکن نبود به خواسته های نفسانی خود برسند.
در رأس این گروهها معاویه قرار داشت که بقیه را – با توجه به موقعیت سیاسی و اجتماعی خود- پیرامون خویش گرد آورده بود.
معاویه بن ابی سفیان در سال دوازدهم هجرت، هنگامی که «ابوبکر» لشکری را تحت فرماندهی «یزید بن ابی سفیان» به جنگ با رومیان گسیل داشت، به عنوان پرچمدار، همراه لشکر به شام رفت. و پس از مرگ برادر، از سوی خلیفه، به فرماندهی سپاه شام منصوب شد. در دوران خلافت عثمان سرزمینهای دیگری نیز به قلمرو حکومتی او افزوده شد. بدین ترتیب «معاویه» نوزده سال با آسودگی خاطر بر شام حکومت کرد.
زمانی که امیر مؤمنان (ع) زمام امور را به دست گرفت از فرمان آن حضرت سرپیچی کرد.
او به محض آگاهی از بیعت مردم با حضرت علی (ع) نامه ای بدین مضمون برای زبیر نوشت:
«از معاویه به بنده ی خدا «زبیر»، امیر مؤمنان! من، برای تو از مردم شام بیعت گرفته ام.آنان یک پارچه سر در قید اطاعت و انقیاد تو نهاده اند. برای بیعت با تو به ما فشار آورده اند. تو کوفه و بصره را حفظ کن که به دست علی بن ابیطالب نیفتد؛ زیرا با تصرف این دو شهر سرزمینهای دیگر اهمیت ندارد. بعد از تو نیز برای طلحه بیعت گرفته ام. تحت عنوان «خونخواهی عثمان» قیام کنید و مردم را برای همین مطلب دعوت کنید و در این راه، جدیت و سرعت عمل داشته باشید».(11)
معاویه، مبارزات خود را با این روش آغاز کرد. با اینکه در هیچ منبع تاریخی نقل نشده که او در شام برای زبیر بیعت گرفته باشد.
نماینده ی امام (ع) به سوی معاویه
امیر مؤمنان (ع) قبل از آغاز جنگ با «معاویه» برای اتمام حجت، «جریر بن عبدالله» را همراه نامه ای به سوی او فرستاد.(12) و ضمن در خواست بیعت، جریان پیمان شکنی طلحه و زبیر را یادآور شد و در پایان افزود:
«اگر تو نیز خود را در معرض بلا قرار دهی (بیعت نکنی) با تو نیز پیکار می کنیم، تو از آزادشدگانی هستی که نه شایستگی خلافت دارند و نه در امور خلافت طرف مشورت قرار می گیرند… .»(13)
جریر نامه را به معاویه تسلیم کرد. معاویه با خواندن نامه حیرت زده شد، به جریر گفت: برای پاسخ منتظر بمان. معاویه برای چاره جویی، در برابر وعده ی حکومت مصر «عمروعاص» را نزد خود فرا خواند و به پیشنهاد او سران شام را در مسجد جمع کرد و سخنرانی مشروحی ایراد نمود و ضمن تجلیل و تمجید از مردم شام و تحریک احساسات آنان برای «خونخواهی عثمان»، از جمعیت در این باره نظرخواهی کرد. حاضران برخاستند و ضمن اعلام آمادگی برای مطالبه خون عثمان، با معاویه بیعت کردند که تا سر حد مرگ در این راه بایستند و حتی اموال خود را در اختیار او بگذارند.
جریر با دیدن این صحنه، نزد امیر مؤمنان (ع) برگشت. وقایع را به آن حضرت گزارش کرد و گفت: مردم شام با معاویه بر عثمان گریستند و نسبت به جنگ با شما هم عقیده اند؛ چون می گویند: علی بن ابیطالب (ع) او را کشته و قاتلان او را پناه داده است.(14)
موجبات سرکشی
در اینجا لازم است هر چند به طور اختصار به برخی علل و انگیزه های طغیان و سرکشی معاویه در برابر حکومت امیر مؤمنان (ع) اشاره کنیم.
کینه توزی
بنی امیه و در رأس آنان «معاویه» نسبت به خاندان «هاشم» بویژه پیامبر اسلام (ص) و امیر مؤمنان (ع) کینه ی فوق العاده ای داشتند که از زمان رسالت پیامبر (ص) و برخوردهای پس از آن سرچشمه می گرفت. چندانکه «معاویه» از عظمت نام رسول خدا (ص) رنج می برد. داستان ذیل حاکی از این واقعیت است:
«مطرف بن مغیره» نقل می کند:
«پدرم با معاویه رفت و آمد داشت و هر بار که به خانه می آمد از فکر و هوش او سخن می گفت. شبی آمد ولی آن قدر ناراحت بود که غذا نخورد. گفتم چرا ناراحتی؟ گفت: امشب از نزد کافرترین و خبیث ترین مردم آمدم. گفتم: چه شده است؟ گفت: (نزد معاویه بودم) و چون خلوت شد به وی گفتم: ای امیر مؤمنان! سنی از تو گذشته و پیر شده ای، خوب است (اینک) به عدل رفتار کرده، نیکی را گسترش دهی و به برادرانت از بنی هاشم نظر افکنی و با آنان صلحه ی رحم کنی زیرا آنان چیزی ندارند که از آن بترسی. (علاوه بر آنکه) این کار موجب بقای یاد تو و حصول اجر می گردد.
معاویه گفت: هرگز، هرگز! به امید بقای چه نام نیکی باشم. برادر «تیم» (ابوبکر) به حکومت رسید و عدالت پیشه نمود و کرد آنچه کرد، ولی وقتی فوت کرد، یادش نیز از بین رفت. فقط بعضی می گویند: ابوبکر. سپس برادر «عدی» (عمر) حکومت کرد و ده سال آستین بالا زد و کوشید. ولی پس از مرگش نامش نیز نابود شد. تنها برخی می گویند: عمر. ولی همه روز به نام فرزند «ابی کبشه» (محمد بن عبدالله(ص)) پنج بار فریاد زده می شود «اشهد ان محمدا رسول الله» با این وصف چه عمل و یادی از من باقی می ماند. به خدا سوگند، زیر خاک خواهم رفت و نامم دفن خواهد شد.»(15)
حب ریاست
معاویه می دانست که امیر مؤمنان (ع) او را در منصب خود باقی نمی گذارد زیرا آن حضرت همیشه مخالف ظلم و استبداد بوده و حکومت را برای بر پا داشتن عدل پذیرفته است.
او با شناختی که از امیر مؤمنان (ع) داشت می دانست علاوه بر اینکه باید از حکومت شام چشم بپوشد اموالی را که در طول مدت حکومت عثمان اندوخته نیز باید به بیت المال برگرداند و باقیمانده ی عمر خود را همچون یک فرد عادی در گوشه ای سپری کند و این مطلب برای او قابل تحمل نبود.
از اینرو، وی در طول حکومت خود در «شام» به عنوان کارگزار و نماینده ی حکومت مرکزی رفتار نمی کرد؛ بلکه اساس و بنیان یک حکومت مستقل را برای خویش پی ریزی کرده بود تا بتواند طبق دلخواه خود بر مردم سلطنت کند و حتی در خاندان خویش برای فرزندانش به ارث بگذارد.
شورش ناکثین
شورش «ناکثین» راه را برای خونخواهی عثمان باز کرد وگرنه برای معاویه دشوار بود که بتواند اتحاد کلمه ای که میان مسلمانان به وجود آمده و نظم و آرامشی که بر اغلب مناطق اسلامی حکم فرما شده بود، برهم ریزد و جرأت مقابله با تمام مسلمانان را پیدا کند. ولی جنگ جمل و نتایج ناگواری که به دنبال داشت این سد عظیم را شکست و راه را برای طغیان معاویه گشود.
استناد به کار خلفای پیشین
موضوع دیگری که معاویه با آن، کار خود را توجیه می کرد این بود که می گفت: خلفای پیشین بر حضرت علی (ع) سبقت گرفتند و مسلمانان نیز حکومت آنان را پذیرفتند. من نیز از روش آنان پیروی می کنم.
چنانکه ضمن نامه ای به «محمد بن ابی بکر» نوشت:
«پدرت و عمر اولین کسانی بودند که با خلافت علی (ع) مخالفت کردند و حق او را گرفتند. بر کرسی خلافت تکیه زدند بدون اینکه علی (ع) را در کار خود شرکت دهند… اگر ما در راه راست گام برمی داریم، پدرت از نخستین پویندگان این راه بود و اگر در راه ستم پیش می تازیم پدرت آن را بنا گذارده است، ما شریکان او هستیم و به او تأسی می جوییم؛ اگر پدرت در این کار بر ما پیشی نمی گرفت ما هرگز با علی بن ابیطالب مخالفت نمی کردیم، لیکن دیدیم پدرت آن کار را کرد، ما هم به او اقتدا کردیم…»(16)
فرصت تبلیغاتی
پس از قتل عثمان و شورش «طلحه و زبیر» فرصت تبلیغاتی مهمی بر ضد حکومت امیر مؤمنان (ع) در اختیار معاویه قرار گرفت. و آن جریان خونخواهی عثمان بود.
معاویه برای تحریک احساسات مردم شام «پیراهن خون آلود عثمان» و انگشت بریده شده ی «نائله» همسر او را که «نعمان بن بشیر» ربوده و به شام آورده بود.(17) در مسجد نصب کرد. و عده ای از مردم عوام بویژه پیرمردان را در کنار آن به نوحه سرایی واداشت. این جریان تبلیغاتی به قدری در افکار مردم اثر گذارد که به محض ایراد خطابه ای محرک همه برخاستند و یکصدا گفتند: ما طالب خون عثمان هستیم. و تا پای مرگ در این راه با معاویه بیعت کردند.(18)
پی نوشت :
1- الجمل، ص 211.
2- کامل ابن اثیر، ج 3، ص 255 و تاریخ طبری، ج 4، ص 538.
3- تاریخ طبری، ج 4، ص 541 و 543 و کامل ابن اثیر، ج 3، ص 256.
4- مروج الذهب، ج 2، ص 371 و شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 249.
5- در رقم تلفات جنگ جمل بین مورخان اختلاف است؛ ابن اثیر، در ج 3، ص 255 و طبری، در ج 4، ص 539 مقتولین را ده هزار نفر ذکر کرده اند، از هر طرف پنج هزار تن. مسعودی، در ج 2، ص 351 مروج الذهب کشته های اصحاب جمل را سیزده هزار و شهدای سپاه امام (ع) را پنج هزار نفر ذکر کرده است. بلاذری در انساب الاشراف، ج2، ص 265 تنها کشتگان از مردم بصره را بیست هزار تن نوشته است و بالاخره یعقوبی، در ج 2، ص 183 تاریخ خود، تعداد مقتولین از دو سپاه را بیش از سی هزار نفر ذکر کرده است.
6- مراجعه شود به الملل و النحل شهرستانی، ج1، ص121.
7- شیخ مفید نامه های امام (ع) را در الجمل صفحات 211 – 215 آورده است.
8- رحبه یکی از محلات کوفه بوده است (معجم البلدان، ج 3، ص33).
9- وقعه صفین، ص 3.
10- مراجعه شود به کامل ابن اثیر، ج 3، ص 260 و تاریخ طبری، ج 4، ص 543 – 544.
11- شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 231 و ناسخ التواریخ، ج 1، ص 38.
12- برخی از مورخان نوشته اند، اعزام جریر بنا به درخواست خود او بوده است و حتی مالک اشتر با اعزام او مخالفت کرد و گفت: جریر قلبا متمایل به معاویه است؛ ولی امام (ع) فرمود: بگذار او را آزمایش کنیم تا ببینیم چگونه سوی ما بر می گردد. (مراجعه شود به مروج الذهب، ج 2، ص 372، و وقعه صفین، ص 27).
13- وقعه صفین، ص 29، شرح ابن ابی الحدید، ج 3، ص 75، کامل ابن اثیر، ج 3، ص 276، و مروج الذهب، ج 2، ص 372.
14- مروج الذهب، ج 2، ص 372 و وقعه صفین، ص 31 – 34.
15- شرح ابن ابی احدید، ج 5 ، ص 129. برخی جمله آخر سخن معاویه را چنین معنی کرده اند:«سوگند به خدا تا نام رسول خدا را دفن نکنم از پای نخواهم نشست» ولی ظاهرا – با توجه به قراین موجود در این گفتگو- معنایی که در متن شده مناسبتراست.
16- وقعه صفین، ص 119 – 120 و شرح ابن ابی الحدید، ج 3، ص 189.
17- تاریخ ابوالفداء، ج 1، ص 171 و کامل ابن اثیر، ج 3، ص 192 و 277.
18- وقعه صفین، ص 32 و شرح ابن ابی الحدید، ج 3، ص 78.
منبع: کتاب تاریخ اسلام در عصر امامت امام علی (علیه السلام )