مقدّمه
انقلاب اسلامی ایران مهم ترین جنبش اسلامی معاصر است که نماد و مظهر اسلام گرایی در عصر حاضر به شمار می آید. این انقلاب حرکتی بود که به جهت ویژگیهای خاص و منحصر به فرد خود، شگفتی همه اندیشمندان غربی و شرقی را برانگیخت و به تعبیری، وجدانهای غربی را در دو بعد دولتی و مردمی تکان داد[1] و به صورت معمایی برای تحلیلگران سیاسی و اجتماعی جلوه گر شد. آنچه این معما را پیچیده تر کرد، شخصیت امام خمینی(قدس سره)بود که نقش اساسی در پیروزی انقلاب و تشکیل حکومت ایفا کرد[2] و اساساً پایه ریزی جمهوری اسلامی، حاصل تلاش شخصیتی چون امام خمینی(قدس سره)بوده است.[3]
اندیشمندان غربی تصور نمی کردند که از یک نهاد علمی ـ سنّتی، که به گمان آنها یکی از نهادهای جمود و فرو رفتن در فضاهای علمی و روحی است، مردی بیرون بیاید که انقلابی بزرگ را رهبری کند، دولتی هماهنگ با زمانه تأسیس کند و غرب را نه تنها محکوم سازد، بلکه با آن از موضعی سخن گوید که رسالتی جهانی را برای همگان به ارمغان آورد. هم اینک نیز پس ازسال ها، رسانههای غرب گاه از امام به عنوان کسی که جهان را تکان داد و گاه کسی که مسیر تاریخ را تغییر داد، نام می برند. انقلاب او را در کنار انقلابهای کبیر فرانسه و روسیه ـ سه جنبش مهم سیاسی عصر حاضر که روشهای سیاسی را دگرگون ساخت و ویژگیهای فرهنگی این دوران را رنگی دیگر بخشید ـ می دانند.[4]
این ویژگیها موجب شد که این حرکت مورد توجه جدّی اندیشمندان غرب و شرق قرار گیرد و همه سعی در تبیین و تحلیل آن داشته باشند. از این رو، هر کدام به نوعی این حرکت را تحلیل کردند. اما این تحلیلها بسیار مختلف، متنوع و گاه متناقض می نماید. آنچه این نظریه پردازان را دچار مشکل کرده و موجبات تناقض را در این نظریهها فراهم آورده این است که بر اساس تعاریف و کلیشههای موجود غربی، چگونه امام خمینی(قدس سره) به عنوان یک عالم سنّتی، در اوج دوران مدرن و حاکمیت مدرنیته، انقلابی به راه می اندازد که در عمل حرکتی فرامدرن تلقّی می شود؟
در خصوص انقلاب اسلامی، اندیشمندان غربی با حرکتی روبه رو هستند که از یک سو، نمی توان نام آن را جز انقلاب گذاشت، و از سوی دیگر، محور اصلی این حرکت، پدیده ای به نام مذهب است که به زعم آن ها، نماد جمود و تحجّر و عقب ماندگی و مانع ترقّی و پیشرفت است. به عبارت دیگر، موج اعتراضهای مذهبی برای مبارزه و مخالفت با شاه به انگاره هایی استناد می کند که به سیزده سده پیش باز می گردند و در عین حال، خواسته هایی در زمینه عدالت اجتماعی و غیره را مطرح می کند که به نظر می رسد در راستای اندیشه یا کنش ترقّی خواهانه حرکت می کنند.[5] آری، امام خمینی(قدس سره) در اوج ناباوری تحلیلگران بین المللی با عقاید مذهبی، که غرب آنها را کهنه و قرون وسطایی می دانست، جهان را تکان داد.[6]
نظریه پردازان مارکسیست با انقلابی رو به رو می شوند که از سویی، خارج از جنگ طبقات بود و از سوی دیگر، مذهب که همواره در نظر ایشان عنصری روبنایی بوده، در این انقلاب نقش زیربنایی را ایفا می کند. طرفداران نظریات دورکیم و وبر ـ که معتقدند جوامع در سیر عقلانی شدن، عناصر اسطوره ای و رمزآلود را به حاشیه می رانند و به تدریج، عقل گرایی جانشین عنصر قدسی می شود و این فرایند افسون زدایی از جهان را فرایندی ناگزیر برای همه جوامع می دانند ـ با انقلابی مواجه می شوند که بازگشتی است به عنصر قدسی.
ساختارگرایان نیز با انقلابی رو به رو می شوند که نظامی را با ساختار سیاسی گسترده بروکراتیک و ارتشی قدرتمند، که نه تنها تحت هیچ گونه فشار بین المللی نبود، بلکه هم پیمانان و پشتیبانان بین المللی نیز داشت، بدون نقش اساسی دهقانان فرو ریخت. آنها با انقلابی رو به رو می شوند که گویی در آن نوعی «ساخته شدن» و «معماری» وجود دارد. انقلابی که عنصر رهبری، ایدئولوژی و نحوه بسیج توده ای، بسی عاقلانه و قاعده مند پیش می رود. گویی رهبری انقلاب آن را گام به گام معماری می کند و هندسه آن را ترسیم می نماید و معمار انقلاب، که هیچ گاه وجود خارجی نداشت و به افسانه شبیه تر بود تا واقعیت، در آن تحقق خارجی پیدا می کند. به همین جهت، هر دسته از نظریه پردازان غربی در تحلیل انقلاب اسلامی به نوعی با مشکلی جدی رو به رو هستند.
به نظر می رسد، عمده مشکلات نظریه پردازان غربی در تحلیل نادرست انقلاب اسلامی ناشی از این است که آنان نقش اصلی پیروزی انقلاب اسلامی را که آموزههای شیعی و عناصر و مؤلفههای فرهنگ سیاسی شیعه بوده است، نادیده گرفته اند; امری که در ادبیات سیاسی مدرن و بر اساس مبانی نظریههای مدرن غربی، قابل درک و توضیح نیست. چه بسا به همین دلیل، بسیاری از تحلیلگران انقلاب اسلامی، که بر اساس نظریات غربی به تحلیل انقلاب پرداخته اند، در بحث از علت اصلی پیدایش انقلاب، مذهب و مؤلفههای دینی را نادیده گرفته و در عوض، بر عواملی مثل توطئه، استبداد، اقتصاد و مدرنیزاسیون تأکید دارند. این نوشتار در پی بررسی و تبیین میزان نقش فرهنگ سیاسی شیعه در پیدایش انقلاب اسلامی ایران است.
تبیین مفهوم فرهنگ سیاسی شیعه
واژه فرهنگ در فارسی معادل کلمه «culture» در انگلیسی، و کلمه «الثقافه» در عربی است. از نظر لغوی، به معنای دانش و ادب، عقل و خرد، تعلیم و تربیت، و کتاب لغات است.[7] از نظر اصطلاح جامعه شناسی، مجموع رفتارهای اکتسابی و ویژگی اعتقادی اعضای یک جامعه معین را فرهنگ می گویند.[8]
واژه فرهنگ سیاسی، که معادل عبارت «Political culture» در انگلیسی و «الثقافه السیاسیه» در عربی است، پس از جنگ جهانی دوم در ادبیات توسعه سیاسی مطرح شده است. این واژه را نخستین بار گابریل آلموند در علم سیاست به کار برد. تعبیر فرهنگ سیاسی را همچنین می توان در نوشتههای جامعه شناختی و مردم شناختی کسانی مانند ساموئل بوراندر، آدام اولام، روت بندیکت، مارگارت مید، آبرام کاردینر، رالف لینتون و… که در زمینه فرهنگ و شخصیت کار کرده اند دنبال کرد.[9] برای فرهنگ سیاسی تعاریف مختلفی آمده که به بعضی از آنها اشاره می کنیم:
از نظر آلموند هر فرهنگ سیاسی توزیع خاصی از ایستارها، ارزش ها، احساسات، اطلاعات و مهارتهای سیاسی است.[10] در تعریف دیگری در مورد فرهنگ سیاسی گفته اند: «جنبههای خاصی از فرهنگ عمومی جامعه که به زندگی سیاسی نظر دارد و به مسائلی چون “چگونه حکومت کردن” و “چگونگی حکومت” می پردازد، فرهنگ سیاسی می نامند.»[11]
سیدنی وربا در تعریف فرهنگ سیاسی می گوید: «فرهنگ سیاسی عبارت است از نظام باورهای تجربه پذیر، نهادها و ارزش هایی که پایه و مبنای کنش سیاسی است.»[12]
هرچند تعاریف مختلفی در مورد فرهنگ سیاسی وجود دارد، اما می توان اشتراکاتی را در تمام این تعریفها پیدا کرد. با توجه به تعاریف فوق، فرهنگ سیاسی را می توان این گونه تعریف کرد: مجموعه ای از نظام اعتقادی، ارزشها و نمادهای موجود در یک جامعه است که به رفتارهای سیاسی در برابر نظام سیاسی جهت می دهد.
با توجه به تعریف فرهنگ سیاسی، فرهنگ سیاسی شیعه عبارت است از: «مجموعه ای پیوسته از نظام اعتقادی، ارزشها و نمادهای مذهب تشیع که از منابع شیعی به دست می آید و مبنای کنش و واکنشهای شیعیان در برابر نظامهای سیاسی و حکومتها بوده است.»
در این بخش هریک از این موارد را به تفصیل مورد بررسی قرار خواهیم داد.
الف. نظام اعتقادی
نظام اعتقادی شیعه عبارت است از اصول و فروع دین اسلام بر اساس مذهب تشیع. این نظام اعتقادی، یکی از ارکان مهم فرهنگ سیاسی شیعه است که عناصر آن شدیداً به هم پیوسته و دارای انسجام درونی شدید هستند. از جمله عناصر مهم این نظام اعتقادی، که در رفتار سیاسی شیعیان تأثیر مستقیم داشته اند، عبارتند از:
امامت: شیعیان معتقدند که به همان دلیل که ارسال پیامبران ضرورت دارد، وجود امامان معصوم(علیهم السلام) نیز با توجه به خاتمیت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) ضروری و لازم است. در بحث امامت، شیعه اعتقاد دارد که آخرین امام معصوم یعنی امام زمان (عج) زنده بوده و در غیبت به سر می برد و روزی از پس پرده غیبت ظهور خواهد کرد و شیعیان موظفند زمینه ظهور آن امام(علیه السلام) را فراهم نمایند. در دوران غیبت، فقها به عنوان نوّاب عام امام زمان (عج) مرجع امور مذهبی و دینی مردم هستند که از طریق اجتهاد، احکام شرعی و امور مربوط را بر اساس مذهب تشیع استخراج نموده، و مردم نیز از آنان تقلید می نمایند. در مسئله حکومت نیز یکی از این فقها، به عنوان ولی فقیه مسائل مربوط به حکومت و اداره جامعه را بر عهده دارد. از جمله مفاهیمی که از اصل امامت به دست می آید و در رفتار سیاسی شیعیان مؤثر است، مفهوم غیبت، انتظار، اجتهاد و ولایت فقیه است.
معاد: یکی از اصول اعتقادی شیعیان ـ که تأثیر بسزایی در فرایند شکل گیری رفتارهای سیاسی شیعیان داشته ـ اعتقاد به وجود جهانی دیگر، ماورای این دنیای مادی است; جهانی که انسان پس از مرگ به آن منتقل می شود. بر اساس اعتقادات شیعه، در جهان پس از مر گ، زندگی انسان ابدی و دایمی خواهد بود و فنا در آن عالم راه ندارد.[1] . عماد بِزی، «امام خمینی (ره) در پژوهش های غربی»، ترجمه مهدی اسدی، مجله حضور، ش 18، ص 175.
[2] . مایکل کیمل، پیامبران نوین و مثل های کهن: افسون ها و تقالید، به نقل از عماد بِزی، پیشین، ص 177.
[3] . بابی سعید، هراس بنیادین، ص 104.
[4] . عماد بِزی، پیشین.
[5] . میشل فوکو، ایران روح یک جهان بی روح، ترجمه افشین جهاندیده و نیکو سرخوش، تهران، نشر نی، 1379، ص 55.
[6] . ویلیام بیمان، نشریه Zavatra چاپ مسکو، کیهان هوایی، 25/8/73، به نقل از: میراحمد رضا حاجتی، عصر امام خمینی، قم، بوستان کتاب، 1379، ص 28.
[7] . علی اکبر دهخدا، فرهنگ لغات، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1336، ج 37، ص 227 و 228.
[8] . بروس کوئن، مبانی جامعه شناسی، ترجمه غلامعباس توسلی و رضا فاضل، تهران، سمت، 1370، ص 59.
[9] . Behnam, M. Reza; Cultural Foundations of Iranian Politics, p. 5. به نقل از: یداللّه هنری لطیف پور، فرهنگ سیاسی شیعه و انقلاب اسلامی، ص 24.
[10] . همان، ص 25.
[11] . عبدالرحمن عالم، «فهم فرهنگ سیاسی»، فصلنامه سیاست خارجی، سال نهم، ش 4، ص 151.
[12] . عبدالعلی قوام، سیاست های مقایسه ای، تهران، سمت، 1373، ص 73.
@#@ یکی از ویژگیهای مهم آن نیز بحث حساب و کتاب از اعمال انسان و لزوم پاسخگویی در برابر خداوند، و ثواب و عقاب بر اساس نتیجه اعمال این جهانی می باشد.
امر به معروف و نهی از منکر: یکی از فروع دین اسلام و از واجبات و ضروریات دین، امر به معروف و نهی از منکر است. امر به معروف و نهی از منکر، جایگاه مهمی در فرهنگ سیاسی شیعه دارد. با بررسی آیات و روایات وارده، می توان به اهمیت و ضرورت این عنصر در فرهنگ سیاسی شیعه پی برد. چنان که امام حسین(علیه السلام) هدف از قیام خود بر علیه حکومت وقت را امر به معروف و نهی از منکر می داند.
این عنصر یکی از اساسی ترین عناصر فرهنگ سیاسی اسلام است که در چارچوب آن، مشارکت سیاسی در امر حکومت و نظارت همگانی بر هیأت حاکمه تحقق می یابد و سلامت جامعه در ابعاد مختلف تأمین می گردد و عمل به آن، ضامن بقا و استمرار حکومت و نظام اسلامی صالح و عادل خواهد بود.
تولّی و تبرّی: از نظر شیعه، تولی و تبری به معنای دوستی با دوستان خدا و ارتباط و پیوند با اهل حق، و دشمنی با دشمنان خدا و گسستگی از اهل باطل، از فروع دین اسلام است. این دو عنصر عاطفی همواره در طول تاریخ، شیعه را در موضع گیری اعتقادی و سیاسی یاری داده است. اولیا و پیشوایان مذهبی شیعه در طول تاریخ تلاش خود را صرف تعمیق این عواطف سازنده نموده اند. از آنجا که شیعه بر اساس این تعلیمات روشن و جامع، ولایت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و ائمه(علیهم السلام) را پذیرفت، همه ولایتها و اطاعتها را نفی کرد. این نفی و اثبات جریانی است درونی و بیرونی; درونی به معنای کوشش برای کسب آمادگیهای روحی و معنوی به عنوان پشتوانه ای برای جریان بیرونی است که در واقع جهاد عملی و پی گیر در عینیت بخشیدن به ولایت ائمّه معصومان(علیهم السلام) به شمار می رود.
دوست داشتن و دشمن داشتن، یعنی اثبات ولایت اولیای دین و نفی هر ولایتی که معارض با آن هاست. به تعبیر استاد مطهری «تاریخ شیعه با نام یک سلسله از شیفتگان و شیدایان و جانبازان سر از پا نشناخته توأم گشته است.»[1] همین شیفتگی و شیدایی و سرسپردگی به ولایت معصومان(علیهم السلام)، به عنوان نیروی بالقوه بسیاری ازحرکت هاوجنبشهای انقلابی و ضدستم عمل کرده است.
جهاد: یکی دیگر از فروع دین اسلام، که از عناصر مهم فرهنگ سیاسی شیعه محسوب می شود، جهاد است. جهاد، یک مبنای قوی اعتقادی برای تهییج روح انقلابیگری در شیعیان بوده است. در اسلام، جهاد یکی از واجبات است و برای آن ثواب و اجر فراوانی در نظر گرفته شده است، به گونه ای که یکی از درهای بهشت مخصوص مجاهدان است. بر اساس اعتقادات اسلامی، کسی که از جهاد فرار کرده یا از آن خودداری کند، بدترین مجازاتها به او وعده داده شده است.
شیعیان بر اساس همین تأکیدات قرآن و روایات، در میدانهای مبارزه با ظلم و ستم بر یکدیگر سبقت می گرفتند. از این رو، تاریخ پر فراز و نشیب شیعه، با جهاد و مبارزه در راه حق و عدالت عجین شده و مملو از نمونههای عالی جانبازی و فداکاری در راه از میان بردن ظلم و بی عدالتی است. همین زمینه اعتقادی و ایمانی و سابقه و سرنوشت تاریخی، بستر مناسبی را برای تقویت روح مبارزه و انقلابیگری در میان شیعه فراهم ساخته است.
ب. نظام ارزشی
نظام ارزشی شیعه عبارت است از مفاهیم و ارزش هایی که موجب کنش و واکنشهای سیاسی شیعیان در برابر حکومتهای مختلف در طول تاریخ بوده است. به برخی از این مفاهیم و ارزشها اشاره می کنیم:
استکبار ستیزی: یکی از ارزشهای موردنظر شیعه، عدم پذیرش استکبار و سلطه کافران است; چنان که در قرآن کریم آمده است: (لَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلا.) (نساء: 141) بنابراین، شیعیان و مؤمنان نباید سلطه و استکبار کافران را بر خود بپذیرند، بلکه باید در مقابل استکبار و سلطه کافران بایستند و مقاومت کنند. این عنصر یکی از عناصر مهم و نقش آفرین در فرهنگ سیاسی شیعه است که در زمانهای مختلف، عامل بیگانه ستیزی و مقابله با استکبار توسط شیعیان بوده است. این بیگانه ستیزی در مواردی موجب مخالفت مردم با هیأت حاکمه بوده است.
روحیه ایثار و شهادت طلبی: روحیه ایثار و شهادت طلبی یکی از ارزشهای سیاسی و اعتقادی شیعیان است. شیعه اعتقاد خاصی به شهادت دارد. با مروری بر تاریخ زندگانی ائمّه(علیهم السلام)می بینیم که تمامی آنها به دست دشمنان، مقتول یا مسموم شده اند. این ارزش بزرگ با نام حسین بن علی(علیه السلام)در فرهنگ سیاسی تشیع آمیخته شده است و شیعیان لقب سیدالشهداء را برای او از هرکس دیگری مناسب تر می دانند; زیرا شهید با ایثار قطرات خونش در پیکر جامعه، خون گرم و زنده ای را به جریان می اندازد و راه خدا را باز می کند و سدها و موانع را برمی دارد.[2]
شهادت نقش بسیار حساسی در تاریخ اسلام و امت اسلامی داراست. این امر از ابتدای ظهور اسلام تاکنون وجود داشته است. شاید به همین جهت بوده است که بسیاری از اسلام شناسان غیر مسلمان، به علت تشویق اسلام به جهاد با جان جهت برقراری و دفاع از حق و حقیقت و به علت علاقه فراوان مسلمانان برای استقرار عدل و ریشه کنی ظلم و به علت فداکاری همه جانبه رهبران اسلامی و امت اسلامی در صلح، مسلمانان را فنائیک، بنیادگرا و آیین اسلام را دین شمشیر معرفی می کنند.[3]
عدالت خواهی: یکی دیگر از ارزشهای موجود در فرهنگ سیاسی شیعه، عدالت خواهی است. تعاریف مختلفی از عدل ارائه شده است. آنچه به این بحث مربوط می شود، مفهوم سیاسی اجتماعی عدل است. عدل به این معنا، در مقابل ظلم قرار می گیرد. شهید مطهری یکی از انواع عدل را این گونه تعریف می کنند: «عدل عبارت است از رعایت حقوق افراد و اعطا کردن به هر ذی حق، حق او را. معنی حقیقی عدالت اجتماعی بشری، یعنی عدالتی که در قانون بشری باید رعایت شود و افراد بشر باید آن را محتوم بشمارند، همین معنی است.»[4]
از نظر شیعه احراز عدالت برای تصدی مسئولیتهای اجتماعی مانند حکومت، امامت جمعه و جماعت، قضاوت و… لازم است. شیعیان، امامان معصوم(علیهم السلام)را بارزترین مصداق عدالت می دانند. پذیرش اصل عدل، همواره زمینه ساز حرکتهای عدالت خواهانه در میان شیعیان بوده است.
ج. نمادها
هر ملتی ایام و روزهای خاص، سنّتها و مراسمهای خاصی را به عنوان نماد و سمبل همبستگی دارد. این نمادها و سمبلها از آن جهت که خود دارای روحی سیاسی و انقلابی هستند، عاملی برای بروز رفتارهای سیاسی بوده اند. از سوی دیگر، مقابله با این نمادها و سمبلها توسط هیأت حاکمه، موجب بروز واکنش هایی از سوی مردم شده است. برخی از این نمادها در مذهب شیعه عبارتند از:
نهضت عاشورا: یکی از مهم ترین نمادهای شیعه، نهضت عاشورا و ایام محرّم و صفر و مراسم عزاداری و سوگواری برای ائمه(علیهم السلام) است. علّامه محمّدتقی جعفری می نویسد: «از جمله آثار نهضت عاشورا عدم جواز مسامحه با مخالفان دین و ارزشهای دینی به بهانه نبودن احساس قدرت می باشد. در حقیقت، از این داستان نتیجه می گیریم که قدرت، احراز نمی خواهد، ناتوانی احراز می خواهد.»[5]
از این رو، عاشورا به این دلیل که تنها واقعه ای است که طی آن یکی از ائمّه معصومان(علیهم السلام) همراه با یاران و بسیاری از اهل بیتش به شکلی خاص و منحصر به فرد، که برانگیزاننده احساس و عواطف انسانی است، به شهادت می رسند، جایگاهی ویژه و نمادین در فرهنگ تشیع دارد و منشأ بسیاری از قیامها و حرکتهای انقلابی و خونین در تاریخ شیعه محسوب می شود. تأکیدها و سفارشهای ائمه(علیهم السلام) بر بزرگداشت یاد و خاطره حادثه عاشورا، موجب گسترش فرهنگ عاشورا در میان شیعیان شده است.
اربعین: یکی از سنّتها و نمادهای شیعه، اربعین و عدد چهل است که در موارد بسیاری در ادعیه و اذکار به کار می رود. یکی از نمونههای آن، برگزاری مراسم اربعین برای گذشتگان و شهدا، و بارزترین آن بزرگداشت اربعین شهادت امام حسین(علیه السلام) و یاران ایشان است. چنان که اشاره خواهیم کرد، این نماد از سمبلهای شیعه در انقلاب اسلامی ایران نقش ویژه ای داشته است.
اعیاد مذهبی: یکی دیگر از نمادهای شیعه، که جزو عناصر فرهنگ سیاسی آن محسوب می شود، اعیاد مذهبی و مراسمهای مخصوص آن اعیاد است. این مراسم از یک سو، به جهت برگزاری اجتماعات و مراسم خاص موجب تحریک مردم و تقویت روح انقلابیگری و احساس توان مقابله با قدرت حاکمه و وحدت آنها می شود و از سوی دیگر، مقابله با برگزاری این مراسمها و توهین به این نماد و سمبل توسط حکومت، عاملی برای انقلاب و واکنش مردم نسبت به قدرت سیاسی حاکم است.
د. مساجد; پایگاه اشاعه فرهنگ سیاسی شیعه
مساجد و تکایا یکی از تجلیات فرهنگ اسلامی محسوب می شوند. پیرامون کارکرد مسجد باید گفت: از همان آغاز، مسجد علاوه بر اینکه به عنوان جایگاه اصلی اجتماع مؤمنان برای ادای فرایض دینی مورد استفاده بود، کانون فعالیتهای اسلامی نهضت جهانی اسلامی نیز به شمار می رفت. در واقع، پایههای اساسی حکومت اسلامی در این مکان بنیان گذاری شد.[6] مساجد نقش مهمی را در حرکتها و جنبشهای اسلامی داشته اند.[1] . مرتضی مطهری، جاذبه و دافعه علی(علیه السلام)، ص 35.
[2] . عباسعلی عمیدزنجانی، انقلاب اسلامی و ریشه های آن، تهران، نشر کتاب سیاسی، 1371، ص 6.
[3] . ابوالفضل عزتی، مقایسه مفهوم شهادت در اسلام و مسیحیت، چشمه نور (مجموعه مقالات بزرگداشت عاشورا)، تهران، 1374، ج 1، ص 175.
[4] . مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 1، ص 80.
[5] . محمّدتقی جعفری، اندیشه عاشورا، ص 83.
[6] . عباس سعیدی رضوانی، بینش اسلامی و پدیده های جغرافیایی، مشهد، آستان قدس رضوی، 1368، ص 35.
@#@ یکی از نویسندگان در این مورد می نویسد: مسجد در اسلام و در صدر اسلام همیشه مرکز جنبش حرکتهای اسلامی بوده است. از مسجد تبلیغات اسلامی شروع می شده است و از مسجد قوای اسلامی برای سرکوبی کفار و وارد کردن آنها در بیرق اسلام (حرکت می کرده است.)[1]
مسجد کارکردهای مختلفی دارد که به برخی کارکردهای سیاسی ـ اجتماعی آن اشاره می کنیم:
مسجد به عنوان مرکز مراسم عبادی و مذهبی: اولین کارکرد مسجد، مرکزیت آن به عنوان محل انجام مراسم عبادی و مذهبی مانند نماز، عزاداری، جشنها و مجالس ختم و تعزیت است. معمولا این مراسم ها، خود مقدمه و زمینه ای برای آغاز حرکتهای انقلابی و سیاسی می باشد.
مسجد به عنوان مرکز آموزش: از دیگر کارکردهای مسجد این است که مسجد در نظر مسلمانان، به ویژه شیعیان، محل ارشاد و تبلیغ مسائل و احکام اسلامی است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و جانشینانشان، ارشادات و راهنماییهای خود را در مسجد بیان می کردند و مسلمانان برای آموزش مسائل دین به مساجد روی می آوردند. از این رو، مساجد محلی برای آموزش اعتقادات و ارزشهای اسلامی به مسلمانان بوده است و به تبع این آموزش ها، مساجد عاملی برای تغییر اعتقادات، روحیات و خلقیات مردم بر اساس موازین اسلامی بود، که در نهایت موجب تغییر ساختار اجتماع در جهت هماهنگی با اصول اعتقادی اسلامی می شد.
مسجد به عنوان کانون ارتباط جمعی: مسجد به عنوان مرکزی برای تجمع مسلمانان و ارتباط آنها با یکدیگر و در نتیجه، محلی برای تبادل اخبار مهم در تاریخ اسلام نقش مهمی ایفا کرده است. این نقش بخصوص در روزگارانی که وسایل گسترده ارتباط جمعی امروزین نبود، از اهمیت ویژه ای برخوردار بود.
مسجد به عنوان پایگاه جهاد در نهضت: یکی از مهم ترین کارکردهای سیاسی مسجد، نقش آن در حرکت و جهاد بود. مقدمات فکری و اجتماعی اکثر غزوات در مسجد تدارک می شد و مسجد نقش بسیج مردمی در جهاد با کفار را داشت. در دوران معاصر نیز تجلّی این نقش را در انقلاب عراق در سال 1920 به رهبری روحانیان، و درنهضت تنباکو، نهضت مشروطیت، واقعه مسجد گوهرشاد که در مخالفت با کشف حجاب رضاخانی برپا شده بود و در نهضت امام خمینی به صورت نهادینه شده می بینیم. در جنگ ایران و عراق هم مهم ترین مرکز بسیج نیروهای مردمی، همین مساجد بود.
انقلاب اسلامی و نقش فرهنگ سیاسی شیعه در تحقق آن
نظریه پردازان انقلاب، با ارائه نظریههای گوناگون، عموماً در پی تبیین علت وقوع انقلاب هستند. از آنجا که انقلابها همواره برآیند حوادث و دگرگونیهای متنوع و متقاطع تاریخی یک کشورند و مجموعه تحولات و شرایط فکری، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در وقوع آن دخالت دارند، علت وقوع انقلابها مختلف می باشد. با این حال، آنچه در نهایت وقوع انقلاب را گریزناپذیر می سازد، عللی معدود است که در سایه تأثیر و تأثر تحولات و شرایط فوق پدید آمده، گسترش می یابد. بررسی انقلابهای مختلف نشان می دهد که در میان علل وقوع این انقلاب ها، برخی علل کلی دخالت دارند که تا حدودی در همه این انقلابها نقش آفرین بوده اند و تا وقتی این علل پدید نیایند، هیچ انقلابی اتفاق نمی افتد. این علل کلی عبارتند از:[2]
1. نارضایتی عمیق از شرایط حاکم;
2. وجود رهبری و ساختارهای اجتماعی ـ سیاسی دارای نقش و بسیج گر;
3. گسترش و پذیرش اندیشهها و ایدئولوژیهای جدید جایگزین;
4. گسترش روحیه انقلابی.
در این نوشتار، برای تبیین نقش فرهنگ سیاسی شیعه در انقلاب اسلامی ایران، به بررسی نقش این فرهنگ در علل کلی وقوع انقلاب اسلامی ایران پرداخته شده است.
1. نارضایتی عمیق از شرایط حاکم
یکی از ویژگیهای مشترک انقلاب ها، وجود نارضایتی عمیق از نظام حاکم است. در حقیقت، وجود نارضایتی عامل مشترک پیدایش وقوع انقلاب هاست. برای اینکه این نارضایتی به انقلاب منجر شود، باید نارضایتی هم در میان نخبگان باشد و هم در میان توده مردم شیوع پیدا کند و به دلیل ناامیدی آنان از بهبود شرایط، این شرایط موجود را غیرقابل تحمل بدانند.
از جمله نارضایتیهای مردم ایران و در حقیقت مهم ترین آن ها، که موجب شکل گیری انقلاب شد، نارضایتی مردم نسبت به عملکرد دولت در مورد دین و اعتقادات مذهبی (شیعی) و نظام ارزشی مورد قبول مردم بود. در اینجا به نمونههای مهم این نارضایتی در طول دوران انقلاب اشاره می کنیم:
الف. تبلیغ و گسترش ناسیونالیسم افراطی: یکی از شیوه هایی که در دوران حاکمیت پهلوی و بخصوص محمّدرضا شاه در جهت سیاست اسلام زدایی به شدت پی گیری شد، ایجاد و تقویت حس ملّی گرایی افراطی بود. یکی از نویسندگان در این مورد می نویسد: «ملّی گرایی بهترین آرمانی بود که برای ایجاد همبستگی ملّی مورد استفاده قرار گرفت و همراه آن وجود شخص شاه به عنوان مظهر “همبستگی ملّی” معرفی می شد. پس از آن در مدارس به مرور تعلیمات اسلامی کمرنگ شد و در عوض تبلیغات گسترده ای در باب ضرورت وطن پرستی و عشق به شاه همه جا را فرا گرفت.»[3]
این ایدئولوژی محصول فعالیت روشن فکرانی بود که تحت عنوان نظریه پردازان حلقه وین از آنها نام برده شده است. افرادی همچون تقی زاده، جمال زاده، میرزا محمّدخان تربیت، محمّد قزوینی، میرزا فضلعلی، آقای مجتهد تبریزی، ابراهیم پور داود و حسین کاظم زاده ایرانشهر حول نشریه کاوه گردهم آمدند و با انتشار مجلات دیگری مثل ایرانشهر، فرنگستان و مجله آینده به عنوان تئوریسین و مبلغ ناسیونالیسم ایرانی شالوده فرهنگی را ریختند که بعدها، توسط رضا شاه به عنوان ایدئولوژی رژیم پذیرفته شد و توسط محمّدرضا به روشهای مختلف دنبال شد.[4]
در راستای اشاعه این سیاست، رژیم پهلوی برای مقابله با اسلام هر از چند گاه یک بار جشن هایی در جهت تجلیل از ایران باستان تشکیل می داد. به عنوان مثال، یادبود فردوسی که شاعری اسلامی بود تشکیل شد، ولی شاهنامه وی به عنوان یک اثر، که زنده کننده ملیت ایرانی و آیین زرتشتی و شاهنشاهی ایران باستان در قبال دیانت اسلام است، معرفی گردید.[5] جشنهای 2500 ساله که با تبلیغات فراوان داخلی و خارجی برگزار می شد، نمونه دیگری از تبلیغ ناسیونالیسم توسط رژیم پهلوی بود که موجب تحریک احساسات مذهبی مردم و واکنش شدید امام و بسیاری از مجامع و محافل مذهبی در داخل و خارج شد. بایمت اف محقق روسی در این باره می نویسد: «جشن 2500 ساله شاهنشاهی باعث اختلافات شدید میان روحانیت و شاه گردید. امام خمینی و دیگر روحانیان مردم را علیه رژیم شاه دعوت کردند و نامههای اعتراض آمیز… به شهرهای ایران فرستاده شد. دعوت امام خمینی در واقع یک دعوت عادی سیاسی نبود،بلکه یک فتوای مذهبی بود.»[6]
یکی دیگر از این گونه جشنها جشن هایی برای پیروان زرتشت بود که به بهانه یادآوری همان ایران باستان و دین مردم ایران قبل از اسلام برپا می شد. آنتونی پارسونز، آخرین سفیر انگلیس، در مورد رابطه این جشنها با احساسات و عواطف جامعه اسلامی می نویسد: «آیا باید او به شهبانو اجازه می داد که کنگره پیروان مذهب زرتشت را برگزار کند؟ و پایان آن را هم با پذیرایی از شرکت کنندگان در کاخ سلطنتی جشن بگیرد؟ آن هم درست در وسط ماه رمضان؟ به نظر من و همکاران دیپلمات عرب من … این گونه کارها در تودههای مردم مسلمان و رهبران مذهبی آنان که مخالف رژیم بوده اند تأثیر نامطلوب و عمیق بر جای گذاشته است. شاید به نظر او این گونه اقدامات به عنوان روشهای درمانی برای جدا کردن مردم ایران از روشهای اسلامی بود.»[7]
یکی دیگر از اقدامات رژیم در این زمینه، تغییر تاریخ هجری به شاهنشاهی بود. شاه، که در جشنهای 2500 ساله، کوروش را به عنوان صاحب آیین شاهنشاهی و خود را به عنوان میراث دار او معرفی کرده بود، تصور می کرد در جایگزینی کوروش به جای نبی اکرم، محمّد(صلی الله علیه وآله) موفق بوده و فرهنگ ایران قبل از اسلام را جانشین فرهنگ اسلامی کرده است; از این رو، به فکر تغییر مبدأ تاریخ از هجرت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) به جلوس کوروش به تخت پادشاهی افتاد. او خود در این رابطه می نویسد: «برای احیای فرهنگ ایرانی با همه اصالت و زیبایی اش باید راه هایی پیدا می شد. مثلا مبنای تاریخ کشور را به آغاز دوران هخامنشیان بازگرداندیم.»[8]
امام خمینی(قدس سره) این اقدام شاه را از بسیاری از اقدامات اقتصادی و فرهنگی دیگر، که موجب از دست رفتن منابع و منافع ملّی می شد، مهم تر دانستند و در باب اهمیت این مسئله گفتند: «در تمام جنایتهای بزرگی که این مرد کرده است، همه خیانت هایی که این مرد کرده است، از دادن نفت ما به خارج، از خراب کردن وضع زراعت ما، از خراب کردن فرهنگ ما، از دست دادن حیثیت نظام ما، همه اینها را یک طرف بگذارید، قضیه تغییر تاریخ را یک طرف بگذارید… این اهمیتش بیشتر است. و گمان نکنید که اگر ملت مهلتش داده بود، قدم همین قدم بود. این همین است که زرتشتیها به حسب آن زمانها زرتشتیها نوشتند به او که تاکنون کسی پیدا نشده (به شاه نوشتند) تاکنون کسی پیدا نشده است که به اندازه شما به مذهب ما خدمت بکند… این قدم اولش بود که تاریخ را تغییر داد.[1] . محمّد مکی السباعی، «تاریخ آموزش در مساجد»، ترجمه علی شکوئی، مجله مسجد، ش 16، ص 54.
[2] . مصطفی ملکوتیان و دیگران، انقلاب اسلامی و چرایی و چگونگی رخداد آن، ص 17.
[3] . مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، اطلاعات، 1370، ص 51.
[4] . علیرضا ذاکر اصفهانی، ناسیونالیسم رمانتیک در ایران، مندرج در مؤلفه های هویت ملّی در ایران، به اهتمام گروه تحقیقات سیاسی اسلام، ص 139.
[5] . محمّدحسن رجبی، زندگانی سیاسی امام خمینی، چ چهارم، تهران، قبله، 1374، ص 38.
[6] . Doroshenko, E. A. Shiitskoe dukhovenstvo vsovremennom irane. m, 1975, s. 182. به نقل از: لقمان بایمت اف، انقلاب اسلامی از دیدگاه محققان شوروی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، ص 108.
[7] . آنتونی پارسونز، غرور و سقوط، ترجمه پاشا شریفی، تهران، نشر نو، 1362، ص 52 و 53.
[8] . محمّدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، ترجمه دکتر ابوترابیان، تهران، 1371، ص 224.
@#@ قدمهای دیگری داشت که بحمداللّه ملت توی دهنش زد، حتی تاریخ را هم برگردانید به نحو اول.»[1]
به تعبیر پارسونز، این اقدام شاه یکی از نامعقول ترین اقدامات وی بود و موجبات خشم و بدگمانی عناصر مذهبی را نسبت به خود فراهم ساخت. این اقدام نه تنها موجب جریحه دار شدن احساسات مذهبی مردم شد و توده مردم را هم خشمگین و ناراضی کرد، بلکه طبقه روشن فکر و تحصیل کرده نیز آن را با تمسخر و استهزا استقبال کردند.[2]
علاوه بر این، رژیم پهلوی به تبعیت از آتاتورک در ترکیه در سال 1314، فرهنگستان لغت فارسی را تشکیل داد و تا سال 1319 اسامی 107 شهر و روستا را تغییر داد و اسامی جدیدی وضع کرد که صورت مرکبی از نام «رضا»، «پهلوی»، «شاه» و «همایون» بودند. نامهای عربی ماههای سال نیز حذف و نامهای ایرانی جایگزین آن شد.[3] به هر حال، باستان ستایی با ابعادی که بیان شد، اقدامی از سوی رژیم برای قطع رابطه مردم با گذشته پرافتخار دینی شان بود، تا در سایه آن به مرور شخصیت اسلامی جامعه را بازستانند. البته، این سیاست در ایران به واسطه مقاومت رهبران مذهبی و ملت با شکست مواجه شد و انقلاب اسلامی خط بطلانی بر این سیاستها بود.
ب. تخریب عقاید و تضعیف ایمان مردم: استعمار به خوبی دریافته است که تا زمانی که تعالیم و آموزههای دینی و اسلامی نزد مردم از قداست برخوردار است، آنان نمی توانند به اهداف خود برسند. از این رو، در صدد بر آمدند تا این قداست و احترام را از بین ببرند. خاندان پهلوی، که از سوی استعمار این مأموریت را به عهده داشتند، کلیه اقدامات خود را برای رسیدن به این هدف بسیج کردند. این اقدامات عبارتند از:
1. القای شبهه و استضعاف فرهنگی: بیشتر مکتوباتی که توسط خاورشناسان و مستشرقان در عصر پهلوی منتشر شده است، حاوی شبهاتی بر علیه اسلام بوده است. در حقیقت، بسیاری از کتابها و نشریاتی که از سوی اندیشمندان اسلامی و از جمله شهید مطهری نوشته شده است، پاسخی به شبهات موجود در جامعه آن روز بوده است. روشن فکران تلاش می کردند که در مبانی اعتقادی مردم از جمله خداپرستی، معاد و سایر مسائل دینی تزلزل ایجاد نمایند:
در این دوره وقتی متجددان و مارکسیستها (با همه اختلافی که باهم دارند) سخن از عوامل انحطاط و عقب اقتادگی به میان می آورند مذهب به عنوان عامل اصلی این عقب افتادگی شناخته می شود و دست کم به ویژه از نگاه متجددان غربگرا لازم است تا مذهب راه خود را از متن اجتماع و سیاست دور کند.[4]
حمایت از افرادی نظیر کسروی و حکمی زاده که امام در پاسخ به اتهاماتش، کتاب کشف الاسرار را می نویسند در همین راستاست.
2. تضعیف روحانیت: یکی دیگر از اقداماتی که در جهت تضعیف و تخریب عقاید مردم انجام شد، تخریب چهرههای اصیل اسلامی بود. بر همین اساس، رهبران مذهبی به عنوان «مرتجع»، «مفت خور» و «کهنه پرست» معرفی می شدند و از سویی، آنان را «قشری»، «سخت گیر»، «انحصارطلب»، «عامل بیگانه»، «فراماسونر» و «حقوق بگیر انگلیس» معرفی می کردند. میرزای شیرازی، آخوند خراسانی و آیه اللّه بروجردی را نیز برخی جزو حقوق بگیران انگلیس برشمرده اند.[5] در ارتباط با امام نیز شبهاتی از قبیل هندی الاصل بودن، مجهول الهویه و … از سوی رژیم رواج می یافت. جریان 19 دی ماه قم در واکنش مردم و روحانیت به توهین مزبور به امام صورت گرفت و از آن به عنوان مهم ترین عامل شتابزای انقلاب یاد می شود.
بی تردید دوره رضاخان، دوره مبارزه با مذهب و از میان بردن سنّتها و نهادهای مدنی دینی مانند حوزههای علمیه و مرجعیت است. در این دوره، حوزههای علمیه تعطیل شده و افراد معدودی اجازه یافتند تا در کسوت روحانیت بمانند. بنابر برخی گزارشها مجموع طلبه هایی که در قم باقی مانده بودند، حدود سیصد نفر بودند.[6] این گونه فشار به حوزه ها، موجب اعتراضات وسیعی شد که واکنش مرحوم بافقی و اعتراض جمعی از علمای اصفهان نسبت به این سیاست را در پی داشت. رضا شاه در جهت تعمیق این سیاست، قانون نظام اجباری را نیز وضع کرد که علما در قم در اعتراض به آن تجمع کردند و رضاخان در پی آن، این قانون را لغو کرد.[7] علاوه بر اقدامات رسمی حکومت، اقدامات فرهنگی از جانب عناصر دیگر نیز شکل گرفت: «افزون بر استبداد مدرن، روشن فکران تربیت شده در سالهای پس از مشروطه در تمام این دوره شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه را بر ضد روحانیت سامان دادند. در این زمینه همه گروههای غربگرای راست و چپهای سوسیالیست و مارکسیست طرفدار شوروی، یکجا در مبارزه بر ضد روحانیت و دین با یکدیگر اتفاق نظر داشته و هماهنگ بودند.»[8]
از اقدامات محمّدرضا در این زمینه می توان به تأسیس جریانهای موازی با روحانیت اصیل اشاره کرد; از جمله «دارالترویج»، «دانشکده علوم اسلامی»، «دارالتبلیغ» و «سپاه دین».[9] همچنین می توان به تأسیس دانشکده معقول و منقول در سال 1315 و مؤسسه وعظ و خطابه نیز اشاره کرد که با هدف مقابله با روحانیت اصیل انجام شد. هر یک از اقدامات فوق موجب نارضایتی علما و مردم شد و واکنشهای اعتراض آمیز شدیدی را در پی داشت. دستگیری، آزار، شکنجه، تبعید و به شهادت رساندن روحانیان در سالهای پایانی حاکمیت محمّدرضا، افزایش یافت و بسیاری از آنها موجب نارضایتی علما و مردم شد که نمونه بارز آن قیام 15 خرداد 1342 در اعتراض به دستگیری امام بود.
3. الغای قوانین اسلامی در نظام قضایی: نظام پهلوی از سالهای اولیه روی کار آمدن، تغییرات عمده ای را در وزارت دادگستری داد. وی علی اکبر داور را، که از غربزدگان تحصیل کرده بود، در رأس این وزارتخانه گمارد و مهم ترین وظیفه وی پاکسازی وزارتخانه از وجود قضات روحانی بود. در این راستا، قوانین اسلامی نیز جای خود را به قوانینی که منطبق با حقوق فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی بود، داد. محمّد رضا نیز یکی از اهداف به اصطلاح اصلاحات نظام قضایی را محدود کردن اقتدار روحانیت می دانست.[10]
4. گسترش فساد و فحشا: یکی دیگر از شیوههای تضعیف و تخریب عقاید دینی، گسترش فساد و فحشا بود که در قالب منع حجاب زنان، تولید مشروب و دایر کردن مشروب فروشی، ایجاد مراکز فساد در مرکز استان ها، سینما و رسانههای جمعی انجام شد. از جمله این اقدامات می توان به ازدواج دو پسر در سال 1968 که به طور علنی در تهران در هتل کمودور برگزار شد اشاره کرد که موجب خشم فراوان رهبران مذهبی گشت.[11] مهم ترین هدف چنین برنامه هایی منفعل کردن نسل جوان جامعه و بی تفاوت سازی آنها نسبت به سرنوشت خود و احکام اسلامی بود. این اقدامات موجب واکنش مردم و علما شد که از آن جمله می توان به واکنش حضرت امام در کتاب کشف الاسرار نسبت به قانون کشف حجاب رضاخان اشاره کرد.[12]
نیکی کدی در مورد واکنش مردم و علما نسبت به این گونه اقدامات در دوره پهلوی دوم می نویسد: «اختلاط پسرها و دخترها در مؤسسات آموزشی و دانشگاهی، در نوشتهها و سخنرانیهای آیه اللّه خمینی و بعضی دیگر از بنیادگرایان اسلامی مورد حمله و انتقاد شدید قرار می گرفت، همان گونه که نشانههای آشکارتر زوال اخلاقی حاصل از نفوذ فرهنگ غربی، نظیر فیلمهای جنسی و مراکز رقص و موسیقی مورد حمله و انتقاد قرار می گرفت. همچنین اشکالی از لباس پوشیدن خانمها که … اکثراً لباس هایی بسیار تنگ و آشکارکننده اندام بدن بود و یا مشروب خواری و قماربازی علنی … مورد انتقاد قرار می گرفت.»[13]
یکی از برنامههای مهم رژیم پهلوی در گسترش فساد و فحشا با هدف نابودی ارزشهای اسلامی، برنامه جشن هنر شیراز بود که هر سال با هزینه بسیار هنگفتی در شیراز برگزار می شد و از مهم ترین برنامههای آن، نمایش اعمال منافی عفت و روابط جنسی زن و مرد بود. اولین برنامه این جشن در سال 1346 برگزار شد و هر ساله ادامه داشت و سال به سال بر ابتذال آن افزوده می شد. یکی از نکات بسیار مهم و قابل توجه در پایه ریزی این برنامه، این بود که فردی مثل پروفسور پوپ، از اعضای سازمان سیا عضو هیأت امنای این برنامه بود.[14] ابتذال این برنامهها به حدی است که پارسونز نیز اعتراض خود را صریحاً اعلام کرده و خطاب به شاه می گوید: اگر چنین نمایشی به طور مثال در شهر «وینچستر» انگلستان اجرا می شد، کارگردان و هنرپیشگان آن جان سالم به در نمی بردند، شاه مدتی خندید و چیزی نگفت.[15]
جشن هنر شیراز به شدت مورد انتقاد نیروهای مذهبی قرار گرفت. امام خمینی(قدس سره) در مقابل آن موضع گیری کردند و سکوت علما و متخصصان کشور را مورد انتقاد قرار دادند. علمای شیراز نیز اعتصاب کردند و کار به جایی رسید که رژیم مجبور شد در سال 1357 این جشن را تعطیل کند.[16]
5. تقویت ادیان دیگر و مذاهب باطله: از دیگر مظاهر تضعیف اعتقادات مردم، تقویت روزافزون ادیان دیگر و مذاهب باطله و یا ساختگی است. در این راستا تقویت کلیمیها به حدی بود که گفته می شود اقتصاد ایران در دست آنان بود. حمایت رژیم از این قشر و روابط سیاسی با دولت غاصب صهیونیستی، بخشی از سیاست رژیم در راستای اسلام زدایی بود. آخرین سفیر آمریکا در این باره می نوسد: «جامعه یهودیان ایران در کلیه رشتههای تجارت و اقتصاد ایران رسوخ کرده بودند، دیپلماتهای اسرائیل در تهران به شبکه اطلاعاتی وسیعی در ایران دست داشتند که نظیر آن در اختیار هیچ کس نبود.»[17][1] . محمّد هاشمی تروجنی و حمید بصیرت منش، تاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی، ص 263.
[2] . ویلیام سولیوان و آنتونی پارسونز، خاطرات دو سفیر، ترجمه محمود طلوعی، تهران، نشر علم، 1373، ص 344.
[3] . مهدیقلی هدایت، خاطرات و خطرات تهران، چ چهارم، تهران، زوار، 1363، ج 4، ص 48.
[4] . رسول جعفریان، جریان ها و سازمان های مذهبی ـ سیاسی ایران سال های 1320ـ1357، ص 16.
[5] . زین العابدین قربانی، علل پیشرفت و انحطاط مسلمین، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، 1361، ص 442.
[6] . ر.ک: مجله حوزه، ش 43 و 44، ص 47.
[7] . حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، ج 4، ص 396 و 437.
[8] . رسول جعفریان، پیشین، ص 15.
[9] . سیدحمید روحانی، نهضت امام خمینی، چ پنجم، تهران، عروج، 1382، ج 3، ص 903 و 927.
[10] . محمّدحسن رجبی، پیشین، ج 4، ص 36.
[11] . مینو صمیمی، پیشین، ص 50.
[12] . امام خمینی، کشف الاسرار، قم، آزادی، 1379، ص 37.
[13] . نیکی آر. کدی، ریشه های انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، ص 410.
[14] . روح اللّه حسینیان، چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران 1343ـ1356، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، ص 423.
[15] . ویلیام سولیوان و آنتونی پارسونز، پیشین، ص 344.
[16] . روح اللّه حسینیان، پیشین، ص 425.
[17] . ویلیام سولیوان، مأموریت در ایران، ترجمه محمّد مشرقی، تهران، نشر هفته، 1361، ص 43.
@#@
این امر موجب اعتراض شدید امام خمینی و رهبران مذهبی شد که در قالب سخنرانی علیه اسرائیل و مخالفت با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی ظهور پیدا کرد. از جمله مذاهب بی پایه و ساختگی در ایران، می توان به بهاییت اشاره نمود که رژیم به شدت از آن حمایت می کرد. بسیاری از کارگزاران رژیم که از مقامات ارشد محسوب می شدند، بهایی بودند.[1] از جمله این افراد هویدا، دکتر ایادی و صنیعی بودند. در کشوری که قریب به اتفاق آن مسلمان و پیرو مذهب شیعی هستند، انتخاب افراد بهایی در مناصب مهم مفهومی جز تقویت آشکار مذاهب ساختگی ندارد. این امر خواه ناخواه احساس نارضایی فراوانی را علیه شاه پدید آورد: مردم احساس می کردند بی التفاتی شاه نسبت به اسلام و تحقیر آن، با ترجیح دادن خارجیها و ایرانیان غیر مسلمان نزد وی همراه است.[2]
بروز این نارضایتیها ناشی از اعتقاد راسخ مردم ایران به مذهب تشیع و نظام اعتقادی آن و احترام خاصی بود که آنها برای مذهب و روحانیت قایل بودند. از این رو، در قالب اصل امر به معروف و نهی از منکر و تقلید و پیروی از روحانیت و مرجعیت، وارد عرصه مخالفت با رژیم شدند.
ج. وابستگی به بیگانگان و سلطه پذیری: یکی از عواملی که همواره، به ویژه در سده اخیر موجب نارضایتی علما و مردم و اقدام آنها از حکومت شده، وابستگی نظام به بیگانگان و سلطه آنها بر کشور بوده است. در هر مقطعی از زمان که این وابستگی به نوعی بروز و ظهور پیدا کرده است، علما و به دنبال ایشان مردم به مخالفت برخاسته و نارضایتی خود را نسبت به این مسئله اعلام داشته اند. یکی از مواردی که همواره توسط امام(قدس سره)به عنوان یکی از خواستههای اساسی مطرح می شد، از بین بردن وابستگی به بیگانگان بود: «ما خواهان قطع وابستگیهای ایران به دول خارجی هستیم که اکنون شاه، ایران را وابسته به آمریکا و سایر دول کرده است.»[3]
یکی از مظاهر استکبارستیزی مردم ایران، جریان مخالفت با تصویب لایحه کاپیتولاسیون بود. در 21 مهرماه سال 1343 حسنعلی منصور، نخستوزیر وقت، قانونی را به کمک نمایندگان مجلس به تصویب رساند که بر اساس آن نظامیان آمریکایی در ایران از مصونیت قضایی برخوردار می شدند. این مصوبه به قانون کاپیتولاسیون معروف شد. این قانون بی تردید با استقلال سیاسی و قضایی ایران مغایر بود و عملا این سرزمین کهن و ملت با فرهنگ آن را تحت نفوذ آمریکا قرار می داد.
پس از طرح این قانون در مجلس، امام خمینی(قدس سره) به عنوان رهبر بلامنازع مردم ایران، این قانون را مغایر با استقلال ایران اعلام کرد. وی با تشکیل جلسات متعدد با علمای قم و فرستادن نمایندگانی به شهرهای مختلف و سازماندهی مردم برای اعتراض در مقابل این طرح، مجدداً رژیم را مورد تهاجم قرار داد. در روز 4 آبان مردم با شنیدن سخنرانی مهیّج و کوبنده امام به شدت گریستند. سخنرانی امام منجر به تبعید ایشان در 13 آبان 1343 شد.[4] جنبه مهم این مخالفتها و نارضایتی ها، ناشی از نفوذ روح استکبارستیزی موجود در فرهنگ سیاسی شیعه در اعماق جان و دل مردم ایران بود.
د. ظلم و بی عدالتی: از دیگر عوامل نارضایتی مردم از رژیمهای سلطنتی، به ویژه رژیم پهلوی نارضایتی از ظلم و بی عدالتی و تلاش برای عدالت خواهی بود. مهم ترین نهضت ضداستبدادی و تا حدودی ضداستعماری در ایران نهضت مشروطیت بود که پایههای آن در نهضت عدالتخانه ریخته شد که با شعار عدالت خواهی آغاز شد. این روحیه عدالت خواهی در مردم شیعه ایران وجود داشته و در دورانهای مختلف و به مناسبتهای گوناگون بروز و ظهور پیدا کرده است.
یکی از جنبههای مخالفت با کاپیتولاسیون، بحث ظلم و بی عدالتی بود. چون بر اساس این قانون نظامیان آمریکایی در ایران از مصونیت قضایی برخوردار می شدند و هرگونه جرم و جنایتی که مرتکب می شدند، دادگاههای ایران صالح به رسیدگی آن نبودند! از این رو، دست آنها برای انجام هرگونه جرم و جنایت باز می شد و این نهایت ظلم و بی عدالتی نسبت به مردم بود که شخصی بیگانه نسبت به آنها ظلم و جنایتی مرتکب شود، ولی آنها نتوانند علیه او در ایران شکایت کنند. امام خمینی(قدس سره)علیه ظلم و بی عدالتی در این دوران موضع گرفتند و یکی از اشکالات اساسی حکومت پهلوی را همین مسئله می دانستند و مخالفت خود را به عدالت موجود در نظام ارزشی اسلام مستند می نمودند: «خدا می خواهد عدالت در بین مردم اجرا بشود، خدا می خواهد که به حال این ضعفا و طبقه سوم یک فکری بشود، نه مثل حالا که همه قدرتها را روی هم گذاشتند، یک عده ای می خورند تا تخمه می کنند، یک عده ای از گرسنگی ریختند اطراف تهران…»[5]
2. وجود رهبری و ساختارهای اجتماعی ـ سیاسی دارای نقش و بسیج گر
یکی از مهم ترین علل وقوع انقلابها نقش بی بدیل رهبری و استفاده از ساختارهای اجتماعی در بسیج و سازماندهی انقلابیان در روند انقلاب است. در انقلاب اسلامی ایران پیوند دینی و تاریخی مردم با روحانیت موجب اعتماد خاص آنها به این قشر و در نتیجه، رهبری بلامنازع و قاطع امام خمینی در جریان این نهضت شد. شعارهایی مانند «نهضت ما حسینی است، رهبر ما خمینی است»، «حزب فقط حزب اللّه، رهبر فقط روح اللّه» حاکی از رهبری مطلق امام خمینی(قدس سره)در طول نهضت است. این رهبری هدایت و استفاده از ساختارهای اجتماعی بسیج گر در مراحل گوناگون، بر اساس مؤلفههای فرهنگ سیاسی شیعه به خوبی تحقق پیدا کرد و انقلاب را به نتیجه مطلوب رساند.
الف. اصل امر به معروف و نهی از منکر: امام در ابتدا با تکیه بر اصل امر به معروف و نهی از منکر، به اندرز و نصیحت شخص شاه پرداختند و به وی در مورد اقدامات ناشایست و ضد دینی اش هشدار دادند و خواستند که از این کارهای نادرست دست بردارد. حضرت امام(قدس سره) با یادآوری رفتن فضاحت بار رضاشاه، او را از رسیدن به چنین عاقبتی بیم می دهند: «ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت می کنم، دست بردار از این کارها، آقا اغفال دارند می کنند تو را، من میل ندارم که یک روزی اگر بخواهند تو بروی همه شکر بکنند… خدا می داند که مردم شاد بودند برای اینکه (رضاشاه) پهلوی رفت. من نمی خواهم تو این طور بشوی … نصیحت مرا بشنو … یک قدری تفکر کن، یک قدری تأمّل کن، یک قدری عواقب امور را ملاحظه بکن، یک قدری عبرت ببر، عبرت از پدرت ببر، آقا نکن این طور، بشنو از من، بشنو از روحانیون، بشنو از علمای مذهب، اینها صلاح ملت را می خواهند، اینها صلاح مملکت را می خواهند.»[6]
زمانی که از اندرز و نصیحت نتیجه نگرفتند، با حمله مستقیم و انتقادات بیواسطه از رژیم شاه، سنّت تقیه را شکسته و فتوای تاریخی خود مبنی بر تحریم تقیه را صادر کردند. از این زمان، امام چهره بارز رهبری سیاسی خود را آشکار نموده و با برخورد خاص، که همانا قاطعیت و عدم سازش با دشمن بود، راه خود را از سایران جدا نمود.[7]
ب. اجتهاد، تفقه و اصل ولایت فقیه: با تبعید امام به نجف اشرف، ایشان نقش ایدئولوگ انقلاب را به نحو شایسته بر عهده گرفتند و اجرا کردند. اگرچه ایدئولوژی انقلاب بر پایه مکتب اسلام بود، اما از آنجا که چهارده قرن از زمان حکومت اسلامی پیامبر(صلی الله علیه وآله)می گذشت، نظام و قالب حکومتی که مدعی اجرای احکام اسلامی بود و قرار بود بر خرابههای رژیم سلطنتی پایه ریزی شود، باید به طور شفاف و روشن برای مردم تبیین می شد. امام خمینی(قدس سره) هم در همان زمان با اقدامی شایسته و بر اساس اجتهاد و تفقهی که داشتند این مسئله را روشن نمودند: مهم ترین اقدام امام در نجف، تدریس موضوع حکومت اسلامی یا ولایت فقیه بود که از اول بهمن سال 1348 آغاز و تا بیستم بهمن همان سال جمعاً طی یازده جلسه درسی مطرح شد. بلافاصله پس از آن درسهای یاده شده تدوین و تحت عنوان حکومت اسلامی به چاپ رسید.[8]
این حرکت امام در انسجام تفکر و اندیشه سیاسی مبارزان تأثیر بسیار زیادی گذاشت و پس از آن بسیاری از مبارزان از گروههای مختلف به نوعی به نجف رفتند و با ایشان دیدار و گفتوگو داشته و از رهنمودهای ایشان بهره مند می شدند. در سالهای بعد نیز ایشان با طرح جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد، حکومت اسلامی با تکیه بر آرای مردم و با قانون اساسی بر اساس مکتب تشیع ایجاد کردند.
پایه و رکن اساسی این حکومت، اصل ولایت فقیه است که برگرفته از فرهنگ سیاسی شیعه است و این اصل ضامن مشروعیت این نظام است.
ج. استفاده از نظام ارزشی و نمادها: با شتاب گرفتن و شعلهور شدن جرقههای انقلاب در دی ماه 1356، امام نیز با تشخیص موقعیت مناسب و با بیداری و حرکت مردم، تأمّل را جایز ندانسته و بدون هیچ گونه سازشی و با درک صحیح از خواسته و اراده و توان مردم، که با شور و احساسات مذهبی و اعتقاد به ارزش هایی چون شهادت و ایثار جان همراه بود، عزم قاطع و خلل ناپذیر خود را در ادامه مبارزه بی امان تا سرنگونی رژیم دنبال کردند. ایشان همچنین برای رهبری و پیشبرد انقلاب از نمادهای فرهنگ سیاسی شیعه نیز استفاده کردند. از جمله این موارد می توان به تشبیه شهدای انقلاب به شهدای کربلا نام برد.
د. استفاده از ساختار اجتماعی شبکه روحانیت و مساجد: ایشان همچنین از عناصر و مؤلفههای فرهنگ سیاسی شیعه مثل پتانسیل تبلیغی شبکه روحانیت و مراسمها و مناسبتهای مذهبی جهت سازماندهی و بسیج انقلابیان در راستای پیشبرد جریان انقلاب استفاده کردند.[1] . حسین فردوست، ظهور و سقوط سلسله پهلوی، تهران، اطلاعات، 1368، ج 1، ص 41.
[2] . نیکی آر کدی، پیشین، ص 412.
[3] . امام خمینی، صحیفه نور، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1362، ج 4، ص 229.
[4] . سیدحمید روحانی، پیشین، ج 1، ص 1012 و 1048.
[5] . همان، ج 3، ص 112.
[6] . امام خمینی، صحیفه نور، ج 1، ص 55 و 56.
[7] . منوچهر محمّدی، تحلیلی بر انقلاب اسلامی، ص 112.
[8] . رسول جعفریان، پیشین، ص 154.
@#@ دستور ایشان به تبلیغ روحانیت در ایام محرم و صفر و بسیج مردم از طریق این گونه سخنرانیها و سخنرانی معروف ایشان در عاشورای سال 1342 و اعلام عزای عمومی و برگزاری مراسم سوگواری امام جعفر صادق(علیه السلام)در منزلشان در فروردین 1342 نمونه هایی از همین موارد است. در دوران انقلاب مساجد علاوه بر مرکز برگزاری این گونه مراسم و سخنرانیها و اجتماعات، محلی برای تجمعات گروهی مختلف جهت برنامه ریزی برای حرکتهای خاص تعیین شده در هر دوره و اقداماتی نظیر پخش اعلامیه ها، نوارها و عکسهای امام خمینی(قدس سره) و محلی برای یارگیری از نیروهای مختلف مردمی در مبارزات بوده است. علاوه بر این ساختارهای اجتماعی می توان از تشکل هایی همچون تشکّلهای مذهبی دانشجویی و هیأت مذهبی و تکایا و حسینیهها نام برد.
3. گسترش و پذیرش اندیشهها و ایدئولوژیهای جایگزین
یکی از ویژگیهای انقلاب، گسترش ایدئولوژی جدید در جامعه است. در ایران از اوایل قرن اخیر، سه ایدئولوژی گوناگون مطرح بوده و گروههای اجتماعی را به سوی خود فرا می خوانده است. این ایدئولوژیها عبارت بودند از: ناسیونالیسم، مارکسیسم ـ لنینیسم و اسلام. مبلغان این ایدئولوژیها سعی می کردند با نشان دادن جامعه ایده آل و مطلوب، پیروان بیشتری را به خود جلب کنند. دو ایدئولوژی اول به دلایل مختلف نتوانستند آن چنان که باید، افراد را به سمت خود جلب کنند و به صورت ایدئولوژی غالب درآیند.[1] ایدئولوژی سوم یعنی اسلام (بر اساس مکتب تشیع) به عنوان یک مذهب و مکتب الهی در اعماق قلبها و جانهای اقشار مختلف جامعه نفوذ تاریخی داشت. یکی از نویسندگان غربی با قرار دادن طرفداران سلطنت در عرض این سه ایدئولوژی می نویسد: «در واقع چهار گروه عمده مدعی قدرت مشروع وجود داشت. گروههای گوناگون چپ گرا، جبهه ملّی (مجموعه ای از گروههای محافظه کار و ناسیونالیست دموکرات)، طرفداران سلطنت و حامیان شاه، و جنبش مذهبی. جنبشی که به وضوح توانست تودهها را به حرکت در آورد، جنبش اسلامی بود.»[2]
علت عدم پذیرش دو ایدئولوژی دیگر، به دلیل گستره جامعه اسلامی و پذیرش اسلام توسط مردم، مغایرت اساسی آن با اعتقادات مذهبی مردم، ناهمخوانی با ویژگیهای خاص جامعه ایرانی و بعضاً مبهم و نامفهوم بودن ادبیات آنها و وابستگی برخی از آنها به کشورهای بیگانه بود. اما اسلام و برنامههای فردی و اجتماعی آن برای مردم امری روشن و هماهنگ با اعتقادات آنان بود و حتی مردم سابقه ذهنی مثبتی نیز از نمونه هایی از عملکرد سیاسی ـ اجتماعی علما و برنامهها و دستورات سیاسی ـ اجتماعی اسلام داشتند و منادیان این جریان نیز خود بومی و از متن مردم بودند. در حالی که، منادیان دو جریان دیگر روشن فکران غربزده ای بودند که نه تنها سابقه مثبتی از خود به جای نگذاشته بودند، بلکه تلخیهای باقی مانده از جریان مشروطه را نیز با خود یدک می کشیدند; روشن فکرانی که هیچ گاه نخواستند و نتوانستند از عمق مشکلات و خواسته اصلی مردم آگاه شوند. از این رو، علی رغم ارائه شعارهای جدید و پر رنگ و لعاب، صرفاً به دنبال تقلید و پیروی از غرب بودند و در برنامههای انقلابی هم به الگوهایی چون ژاندارک می اندیشیدند و لذا هیچ گاه نتوانستند حمایت عموم مردم را به خود جلب کنند و در دل آنها نفوذ نمایند. به تعبیر جلال آل احمد: «از قضیه تنباکو بگیر تا امروز، در تمامی این صدساله اخیر، روشن فکر ایرانی با هوایی از اروپا و آمریکا در سر و مردد میان قدرت حکومتها و عزلت عارفانه، خسته از مردم و بی خبری شان و کلافه از تحجر تا آخرین دقایق حساس برخوردهای سیاسی میان روحانیت و حکومت اغلب طرف حکومت را گرفته اند; چرا که تنها حکومتها قادر بوده اند با اتکا به پول نفت بهترین مزدها را به او و آراء او بدهند و در مقابل آراء تعدیل شده اش رفاه زندگی اش را تأمین کنند.»[3]
بر همین اساس، ایدئولوژی مورد پذیرش مردم، ایدئولوژی ای بود که بر پایه مذهبی بنا شده و در روستاها و شهرها در میان طبقات گوناگون این ایدئولوژی راه و رسم زندگی مردم شده بود. یکی از نویسندگان در رابطه با پذیرش اسلام توسط مردم می نویسد: «مردم فقط برای جمهوری اسلامی خون خود را ریختند. در حالی که گروههای ضد اسلامی شعار تأسیس جمهوری دموکراتیک را مطرح می کردند، امام کوششهای آنان را در پایین آوردن نقش روحانیت در نظام نوین سیاسی بر باد دادند.»[4]
البته، برای اینکه اسلام، به ویژه مکتب تشیع به عنوان ایدئولوژی انقلاب به کار گرفته شده و در جامعه گسترش پیدا کند، چند مشکل وجود داشت:
1. سالیان زیاد در اثر تبلیغ استعمار غرب تلقین شده بود که مذهب از سیاست جداست و مذهب ارتباطی به مسائل سیاسی ـ اجتماعی ندارد و نسخه و دارویی برای حل معضلات پیچیده سیاسی ـ اجتماعی روز در اختیار ندارد. این تبلیغ، در میان طبقات مختلف حتی در میان بعضی از روحانیان و علمای مذهبی تأثیر گذارده بود.
2. جامعه مطلوبی که اسلام ارائه می دهد، متعلق به چهارده قرن قبل بود و همین موجب ایجاد شبهه توسط مخالفان شده بود که امکان پیاده کردن احکام آن در جوامع صنعتی پیشرفته امروز، عملی نبوده و پاسخگوی مسائل پیچیده زمان حاضر نمی باشد.
3. با تکیه بر بعضی از مسائل اسلامی از جمله تقیه و انتظار فرج در میان تشیع، این تصور که اسلام می تواند به عنوان ایدئولوژی انقلاب و در جهت دگرگونی ارزشهای حاکم مورد استفاده قرار گیرد، بسیاری از مردم حتی بعضی از مسلمانان بدان معتقد نبودند.
اما در سال 1341 رهبر انقلاب با شناخت دقیق مشکلات و موانع مذکور، گام به گام برای از میان بردن موانع مزبور اقدام نمودند و موفق شدند با طرح اسلام به شیوه جدید، آن را به عنوان مطلوب ترین ایدئولوژی انقلاب مطرح نمایند. در اینجا، به نقش فرهنگ سیاسی شیعه در گسترش این ایدئولوژی در بین تودهها اشاره می کنیم.
مرجعیت شیعه و اصل ولایت فقیه: امام خمینی به عنوان مرجع تقلید شیعیان، اقداماتی انجام دادند که موجب رفع موانع فوق شد. اولین اقدام ایشان به عنوان یک مرجع، بحث تحریم تقیه بود. ایشان به عنوان مرجع شیعیان، تقیه را حرام کرده و اظهار حقایق را واجب دانستند. به همین جهت در سخنرانی خود در تاریخ 13/1/1342 فرمودند: «حضرات آقایان توجه دارند اصول اسلام در معرض خطر است، قرآن و مذهب در مخاطره است، با این احتمال، تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب ولو بلغ ما بلغ.»[5]
بدینوسیله و از طریق صدور فتوای تاریخی مزبور، بخشی از مشکلات فوق را، که خود مانع بزرگی بر سر راه انقلاب و دستاویزی برای عافیت طلبان بود، برطرف کردند. اقدام دیگری که ایشان به عنوان مرجع بزرگ تقلید و محور اصلی حوزه علمیه قم، انجام دادند، به دست گرفتن پرچم مبارزه و حمله به نظام سیاسی حاکم بود، که موضوع انفکاک دین از سیاست را عملا به عنوان امری باطل و نادرست به اثبات رساندند. با این کار، راه برای گسترش ایدئولوژی اسلامی هموار شد. پس از اقدامات فوق، در فرصتی که در دوران تبعید در نجف اشرف حاصل گردید، با طرح حکومت اسلامی و اصل ولایت فقیه، در نگرش به اسلام، بر اساس مکتب تشیع به عنوان یک ایدئولوژی پویا و قابل پیاده شدن در عصر حاضر، تحولی اساسی به وجود آوردند. ایشان پس از نفی ارزشهای مسلط بر نظام حاکم و طرد آن ها، بحث ولایت فقیه و حکومت اسلامی را طرح کردند. چنان که در کتاب ولایت فقیه می فرمایند: «این مواد قانون اساسی و متمم آنکه مربوط به سلطنت و ولایتعهدی است کجا از اسلام است؟ اینها همه ضد اسلامی است، ناقض طرز حکومت و احکام اسلام است. سلطنت و ولایتعهدی همان است که اسلام بر آن خط بطلان کشیده و بساط آن را در صدر اسلام در ایران و رم شرقی و مصر و یمن برانداخته است. رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) در مکاتیب مبارکش که به امپراتوری رم شرقی و شاهنشاه ایران نوشته، آنها را دعوت کرده که از طرز حکومت شاهنشاهی امپراتوری دست بردارند و بگذارند مردم خدای یگانه و بی شریک را که سلطان حقیقی است بپرستند. سلطنت و ولایتعهدی همان طرز حکومت شوم و باطلی است که حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)برای جلوگیری از برقراری آن قیام فرمود و شهید شد.»[6]
با طرح این موضوع برای اولین بار رهبر انقلاب، ارزشی را که نه تنها سالیان سال تبلیغ و به مردم تلقین شده بود، بلکه جزو اصلی قانون اساسی[7] شناخته شده بود، باطل و ضد ارزش اعلام می نمایند. پس از طرد ارزشهای گذشته، باید جامعه کمال مطلوب اسلام معرفی می شد. نکته ای که در این میان وجود داشت این بود که از یک سو، جامعه مطلوب اسلام، که همان حکومت پیامبر و امام علی(علیه السلام) است، بعد از چهارده قرن و با توجه به جامعه امروز، چگونه و توسط چه اشخاصی می توانست تشکیل شود. از سوی دیگر، عده زیادی با اعتقاد به این امر که دنیا باید پر از فساد و ظلم شود تا مهدی (عج) ظهور نموده و دنیا را پر از عدل نمایند و حکومت اسلامی را تشکیل دهند، امکان تشکیل چنین حکومتی را در زمان غیبت منتفی دانسته و تلاش برای چنین حرکتی را ضدارزش می دانستند.
در چنین شرایطی امام با ارائه اصل ولایت فقیه، به زبانی ساده و در عین حال مستند به آیات قرآنی، اخبار و احادیث، ثابت می نمایند که احکام خدا تعطیل بردار نیست و در هیچ شرایطی حتی در عصر غیبت کبرا، نمی توان از اجرای احکام الهی سرباز زد و این مسئولیت بر دوش فقها و علماست.[1] . منوچهر محمدی، تحلیلی بر انقلاب اسلامی، ص 122.
[2] . چریل بنارد و زالمای خلیل زاد، دنیاگرایی، صنعتی شدن و جمهوری اسلامی، ص 108.
[3] . جلال آل احمد، در خدمت و خیانت روشن فکران، ص 50، به نقل از: موسی نجفی و موسی حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، تهران، وزارت آموزش و پرورش، 1380، ص 156.
[4] . Doroshenko, E. A. Shiitskoe dukhovenstvo vsovremennom irane. m, 1975, s. 171. به نقل از: لقمان بایمت اف، پیشین، ص 101.
[5] . امام خمینی، صحیفه نور، ج 1، ص 40.
[6] . امام خمینی، ولایت فقیه، ناس، ص 10 و 11.
[7] . اصل 35 متمم قانون اساسی سابق ایران.
@#@ چنان که خطاب به طلاب می فرمایند: «شما در صورتی خلفای اسلام هستید که اسلام را به مردم بیاموزید و نگویی بگذار تا امام زمان (عج) بیاید. شما نماز را هیچ وقت می گذارید تا وقتی امام زمان (عج) آمد بخوانید؟ حفظ اسلام واجب تر از نماز است. منطق حاکم خمین را نداشته باشید که می گفت باید معاصی را رواج داد تا امام زمان (عج) بیاید; اگر معصیت رواج پیدا نکند، حضرت ظهور نمی کند!»[1]
نهضت عاشورا و مراسم مذهبی: یکی از مهم ترین نمادها، نهضت عاشوراست که در موارد مختلف عامل گسترش ایدئولوژی در بین مردم بوده است. به عنوان مثال، می توان به حضور روحانیان در ایام محرم و صفر در شهرها و روستاها اشاره کرد که در این گونه مراسم ها، همواره بر مسائل سیاسی ـ اجتماعی ایران تأکید داشتند و مردم را نسبت به انقلاب و جریانات روز آگاه می کردند و با روشنگری مردم نسبت به اقدامات ضد دینی رژیم و تأکید بر اینکه مسئله انقلاب یک مسئله مذهبی و دینی است، احساسات و عواطف مذهبی مردم را نسبت به مسائل موجود تحریک می کردند. با این کار، عملا ایدئولوژی انقلاب، اسلام و اعتقادات شیعی شد.
سخنرانی امام در محرم سال 1342 نیز که به مناسبت ماه محرم برگزار شده بود، موجب گسترش و نشر این ایدئولوژی در بین تودهها شد. این سخنرانی، که منجر به دستگیری امام شد، زمینه یکی از مهم ترین حرکتهای مردم بر ضد رژیم را فراهم کرد و قیام خونین 15 خرداد را به وجود آورد که بسیاری از صاحب نظران، مبدأ انقلاب اسلامی را این نهضت و قیام خونین می دانند.[2] در تظاهرات عاشورای سال 1357 بیشتر مردم تهران در خیابانها بوده و شعار «مرگ بر شاه» را فریاد می زنند.
یکی دیگر از نمادهای فرهنگ سیاسی شیعه، که در گسترش این ایدئولوژی نقش مؤثر داشت، سایر مراسمهای مذهبی اعم از اعیاد و وفیات بوده است. از آنجا که در اعیاد مذهبی نیز معمولا در مراسم جشن و سخنرانی مردم زیادی جمع می شوند، در این گونه مراسمها نیز همواره روحانیت و اقشار مختلف مردم با سخنرانیها و خواندن اطلاعیهها زمینههای بیداری و آگاهی تودهها را فراهم می کردند و این بیداری و آگاهی موجب گسترش و نشر این ایدئولوژی در بین مردم می شد. یکی از مهم ترین این مراسم ها، نماز عید فطر سال 1357 در تهران است که منجر به راهپیمایی بسیار عظیم مردمی شد.
مراسم اربعین: مراسم اربعین نیز، که یکی از نمادهای فرهنگ سیاسی شیعه است، موجب گسترش ایدئولوژی در بین مردم بوده است. از آنجا که در بین شیعیان مرسوم است برای گذشتگان از دنیا، مراسم هفتم و چهلم می گیرند، در طول جریان نهضت اسلامی نیز برای شهدای انقلاب مراسم هفتم و اربعین برگزار می شد. از آنجا که این گونه مراسمها برای شهدای راه انقلاب بود، عموماً این مجالس نیز محلی برای صحبت و گفتوگو پیرامون مسائل انقلاب و روشنگری مردم بود. همچنین اجرای برخی برنامهها در مراسم اربعین حسینی نیز نمونه ای از این موارد است: ل. ی. اسکیلاروف، معتقد است که امام خمینی از مراسم اربعین حسینی در تاریخ 18 ژانویه 1979 م. استفاده نموده و در تمام کشور راهپیمایی مردم تشکیل گردید. در حقیقت، در این تاریخ یک راهپیمایی بی نظیر در تاریخ انقلاب اسلامی اتفاق افتاد.[3]
بسیاری از مراسمهای اربعین، که برای شهدای انقلاب گرفته می شد، به راهپیمایی و حرکتهای انقلابی ضدرژیم منجر می شد. از مهم ترین این مراسم ها، اربعینهای پی در پی شهدای 19 دی قم، تبریز، کرمان و… بود که در نهایت به پیروزی انقلاب اسلامی منجر شد.
مساجد و تکایا: یکی دیگر از عوامل مؤثر در گسترش ایدئولوژی، مساجد و تکایا به عنوان محل ظهور و بروز فرهنگ سیاسی شیعه است. همان گونه که در بحث فرهنگ سیاسی شیعه بیان شد، مساجد به عنوان مرکز آموزش، مرکز ارتباط جمعی و مرکز مراسمهای عبادی و مذهبی، عامل مهمی برای نشر و گسترش ایدئولوژی در بین تودهها بوده است; چرا که با توجه به کارکردهای فوق، مسجد محلی برای آموزش، روشنگری و مرکز تبادل اخبار و اطلاعات بوده است.
4. گسترش روحیه انقلابی
یکی دیگر از ویژگیهای مشترک انقلاب ها، گسترش روحیه انقلابی در مردم است. علاوه بر، روحانیت و نمادهایی چون مساجد در گسترش روحیه انقلابی مردم، می توان به عواملی دیگر اشاره کرد که تأثیر مستقیمی در این ویژگی داشتند.
1. ایثار و شهادت طلبی: یکی از عوامل مؤثر در این زمینه، روحیه ایثار و شهادت طلبی است. شهادت نقش بسیار حساسی در تاریخ اسلام و تاریخ امت اسلامی داشته است. این امر از ابتدای ظهور اسلام تاکنون وجود داشته است و صادق است. شاید به همین جهت بوده است که بسیاری از اسلام شناسان غیر مسلمان به علت تشویق اسلام به جهاد با جان برای برقراری عدل و دفاع از حق و حقیقت، مسلمانان را فنائیک و بنیادگرا، و آیین اسلام را دین شمشیر معرفی کرده اند.[4]
انقلاب اسلامی و روند شکل گیری آن، ترجمان وتفسیر و تبیین بسیاری از آیات و روایات بود. از جمله آیات موردنظر، آیاتی بود که پیرامون شهادت بود. این آیات به گونه ای ملموس و قابل دست رسی به جامعه عرضه شد. مسئله مرگ و کشته شدن که یک امر دردناک و همراه با ترس و وحشت تلقّی می شد، در طی ایام انقلاب و تحلیل و تفسیری که از مرگ در راه خدا شد، بسیار خوشایند قلمداد شده و از آن استقبال می شد. مرگ در راه خدا و پیروزی و یا شکست به احدی الحسنیین تفسیر شد. بدیهی است که چنین رویکردی به مرگ و شهادت، دشمن را خلع سلاح می کرد و موجب گسترش و تقویت روحیه انقلابی در مردم می شد. مهم ترین عامل مؤثر در روحیه شهادت طلبی، اعتقاد به معاد و حیات پس از مرگ بود که موجب می شد مردم بدون ترس از نابودی با مرگ، به استقبال شهادت بروند. علاوه بر اعتقاد به معاد، عوامل مختلف دیگری نیز در ایجاد این روحیه در مردم ایران نقش داشتند. از جمله این موارد می توان به نهضت عاشورا اشاره کرد.
نهضت عاشورا در ایجاد روحیه شهادت طلبی در مردم نقش بسزایی داشته است. به لحاظ تاریخی سمبل شهادت طلبی را در زندگانی و شهادت مظلومانه امام حسین(علیه السلام) پیشوای سوم شیعیان می توان یافت. بسیاری از نهضتهای اسلامی ملهم از قیام آن حضرت است. قیام امام حسین(علیه السلام) واکنش مشابه و خوبی را در مقابله علیه رژیم ارائه می کرد. چنان که اسکاچپول نیز اشاره می کند که شاه برچسب «مزدور خودکامه» را از آن خود می نمود و گروه مقابل رژیم، نقش یاران امام را ایفا می کردند که مهم ترین درس مقاومت علیه ظالم بود، هرچند به شهادت منجر شود. به طور کلی، تقویم سالیانه انقلاب اسلامی و مراسم دسته جمعی آن، مراسم تشییع جنازههای عمومی برای شهدا جملگی ارائه کننده نمونههای گوناگون هدایت کنشهای سیاسی توده ای بود. رهبری انقلاب، شهیدان انقلاب اسلامی را به مثابه شهیدان صفین و شهیدان کربلا می شمرد و این تعلیم زنده شیعی او، یادآور شهیدان صدر اسلام و الگوگیری از آنها بود. تحلیل محتوایی پیامهای امام به عنوان رهبری نهضت درباره شهید، شهادت طلبی و شهدای انقلاب اسلامی خود محرک و انگیزه تداوم انقلاب می گشت. امام خمینی پس از شهادت طلاب مدرسه فیضیه و مدرسه طالبیه تبریز معتقد بودند بایستی راه را ادامه داد; چرا که معتقد به احدی الحسنیین هستیم: یا پیروزی و یا شهادت، و به طور صریح اعلام می کند که ما تکلیف الهی خود را انشاء اللّه ادا خواهیم کرد و به احدی الحسنیین نایل خواهیم شد.[5]
بررسیهای فوق نشان می دهد که مهم ترین عامل تحقق انقلاب اسلامی، عناصر مختلف فرهنگ سیاسی شیعه بود که موجب بروز نارضایتی مردم از رژیم، گسترش ایدئولوژی جدید، وجود رهبری و اصول مترقی اسلامی و در نهایت، رفتار سیاسی مردم در مقابل رژیم شد و جریان انقلاب را به همان جهتی که موردنظر عامه مردم بود، هدایت کرد. به همین دلیل هم بود که پس از ورود امام به ایران، ایشان بدون هیچ گونه رقیبی و ادعایی به تأیید همه، رهبری نظام را در دست گرفتند و با رهبری و هدایتهای خود مانع دخالت دشمنان و نفوذ در نظام و شکست انقلاب شدند. به دلیل تأثیر فراوان عنصر تشیع در این انقلاب بود که پس از پیروزی آن، توجه پژوهشگران غربی، که عمدتاً در شناخت اسلام به مذهب اهل تسنن روی می آوردند، به تشیع زیاد شد و تعداد محققان علاقمند به مطالعه راجع به شیعه دوازده امامی به صورت فزاینده ای گسترش یافت.[6]
[1] . امام خمینی، صحیفه نور، ج 1، ص 75.
[2] . محمّدحسن رجبی، پیشین، ص 192.
[3] . لقمان بایمت اف، پیشین، ص 110 و 111.
[4] . ابوالفضل عزتی، پیشین، ج 1، ص 175.
[5] . امام خمینی، صحیفه نور، ج 1، ص 43 و 69.
[6] . Andrew J.Newman, The formative period of twelver Shi ism: Hadith as discourse between Qum and Baghdad, p. XVI.
مهدی ابوطالبی