میهمان ارجمندتر است یا میزبان؟
در کافی اس که حسین ابن نعیم گفت حضرت صادق (علیه السلام) به من فرمود آیا برادران خود را دوست داری. عرض کردم بلی. به فقراء و تنگدستانشان نفع می رسانی؟ جواب دادم آری. فرمود متوجه باش که لازم است ایشان را دوست بداری. آیا آنها را به منزل خود دعوت می کنی. گفتم هیچگاه غذا نمی خورم مگر اینکه دو یا سه نفر از برادرانم مهمان منند. فرمود فضیلت آنها بر تو بیشتر از فضیلت تو است بر آنها عرض کردم فدایت شوم من آنها را میهمانی می کنم و در منزل خود از ایشان پذیرائی می نمایم، باز فضیلت آنها بیشتر است؟!.
فرمود آری هنگامی که وارد منزل تو می شوند با آمرزش تو و خانواده ات وارد می شوند و در بیرون رفتن گناهان تو و خانواده ات را بیرون می برند.(11)
هر که را بینی بگیتی روزی خود می خورد – گر ز خوان تو است نانش یا ز خوان خویشتن
پس تو را منت ز مهمان داشت باید به هر آنک – می خورد بر خوان احسان تو نان خویشتن(12)
رزق ما آید بپای میهمان از خوان غیب – میزبان ماست هر که می شود مهمان ما(13)
از پذیرائی میهمان سرپیچی نکنید
حضرت باقر (علیه السلام) فرمود پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در هر صبح و شام پناه به خدا می برد از بخل، ما نیز چنین می کنیم. خداوند می فرماید و من یوق شح نفسه فاولئک هم المفلحون هر که بازداشته شود از بخل نفس خود را از جمله رستگاران است. اینک به تو می گوئیم نتیجه بخل چیست. قوم لوط در غذای خود بخل می ورزیدند از این رو به دردی بی دوا مبتلا شدند که به آن خواری کیفر یافتند.
شهر لوط بر سر راه قافله شام و مصر واقع بود. کاروانیان در رفت و آمد خود میهمان آنها می شدند. ایشان نیز پذیرائی می کردند. به واسطه تکرار این میهمانی به تنگ آمده در اندیشه وسیله ای شدند که مسافرین را بترسانند تا دیگر به شهر آنها وارد نشوند. بالاخره قرار بر این گذاشتند که هر میهمانی بر آنها وارد شد با او لواط کنند. با این کار به خواسته خود رسیدند. زیرا پس از چندی در تمام شهرها منتشر شد که قوم لوط با میهمانان و واردین این معامله را می کنند، دیگر هیچکس بر آنها وارد نمی شد.
گرچه ابتدا این عمل نامشروع را از روی شهوت و اطفاء غریزه جنسی نمی کردند ولی چون بخل نموده از پذیرائی میهمان سرپیچی کردند، خداوند آنها را به این درد مبتلا کرد که دیگر به زنان میل نداشتند. حتی از شهرهای دور اشخاص را به وسیله پول به این عمل راضی می کردند. گوینده این داستان از امام (علیه السلام) پرسید آیا تمام شهر لوط اهل این کار بودند. فرمود غیر خانواده لوط همه اهل این عمل بودند.
لوط پسرخاله ابراهیم خلیل الرحمن و زن ابراهیم (علیه السلام)، ساره خواهر او بود. چون لوط مردی سخی و مهمان نواز بود قومش او را از پذیرائی میهمان نهی می کردند که تو نباید کسی را به خانه خود راه بدهی. مدت سی سال آنها را تبلیغ و نصیحت می کرد. نتیجه ای نبخشید هرگاه میهمانی بر لوط وارد می شد از قوم خود پنهان می نمود. مبادا رسوائی بر سر آنها بیاورند. پیوسته بر این وضع می گذرانید تا اینکه جبرئیل با چند فرشته مأموریت پیدا کردند قوم لوط را کیفر کنند.
نزدیک شامگاه هنگامی که لوط بر سر مزرعه خود مشغول آبیاری بود فرشتگان وارد شده از او تقاضا کردند امشب ما را در خانه ات جای ده و میهمانی کن. لوط گفت مردم این شهر بسیار پلید و زشتند. هر کس داخل شود با او جماع می کنند و اموالش را می گیرند. گفتند چون دیروقت شده دیگر راه به جائی نداریم امشب ما را میهمانی کن.
لوط پیش زن خود رفت. گفت چند نفر میهمان بر من وارد گردیده، از تو خواهش می کنم به مردم شهر خبر ندهی تا از کردار گذشته ات چشم پوشی کنم و تو را ببخشم. زنش بسیار بدسیرت و پلید بود در میان مردم قراری داشت که اگر روز میهمان وارد خانه آنها شود به وسیله دود در پشت بام به ایشان اطلاع دهد، و شب با افروختن آتش. همین که میهمانهای لوط وارد شدند. آن زن بر پشت بام رفت. آتشی افروخته مردم را خبردار ساخت. قوم لوط از اطراف روی آوردند و با پافشاری می خواستند که میهمانان را در اختیار آنها بگذارد. لوط امتناع می ورزید و مقاومت می کرد.
چنانچه در قرآن از قول او حکایت می کند که گفت (هولاء ضیفی فلا تفضحون) اینها مهمان منند مرا رسوا نکنید. (قالوا الم ننهک عن العالمین) گفتند مگر ما تو را از تمام مردم نهی نکردیم و نگفتیم میهمان به خانه خود راه ندهی.
آنقدر کار را بر لوط سخت گرفتند که گفت (هولاء بناتی هن اطهر لکم) این دخترانم را به زنیت بگیرید و در اختیار داشته باشید و مرا درباره مهمانانم رسوا نکنید.(14) گفتند مگر نمی دانی ما چه می خواهیم. در این هنگام در را گشوده وارد شدند. جبرئیل با اشاره ای تمام آنها را نابینا کرد. به طوری که دست بر دیوار گرفته از خانه خارج شدند. صبحگاه همان شب پس از خارج شدن لوط و فرزندانش، جبرئیل با فرشتگان مأموریت خود را انجام داده شهر را زیر و رو کردند. زوجه لوط نیز در میان آنها به عذاب رسید.
11) کلمه طیبه، ص 245.
12) ابن یمین.
13) صائب تبریزی.
14) در روایتی وارد شده که مراد لوط از دختران، زنان خود آنها بود زیرا هر پیغمبری پدر امت است و زنان آنها دختر او محسوب می شوند. مراد قوم او که گفتند مگر نمی دانی چه می خواهیم. این بود که به مردها علاقه داریم نه به زنان. نقل از چند روایت در حیوه القلوب، ج 1، ص 153.