محدث قمی رحمه الله علیه در تتمه المنتهی می نویسد سید اسماعیل حمیری مردی جلیل القدر و عظیم المنزله و از مادحین اهل بیت (علیهم السلام) است، سابقه ندارد احدی از اصحاب ائمه حضرت باقر (علیه السلام) مانند سید حمیری نشر فضائل امیر المؤمنین و اهل بیت طاهرین (علیهم السلام) را نموده باشد.
علامه امینی قدس سره در جلد دوم الغدیر ص 222 در فضیلت و مقام سید روایتی نقل می کند که مضمونش این است.
حضرت رضا (علیه السلام) فرمود در خواب دیدم نردبانی دارای صد پله در محلی گذاشته شده از آن بالا رفتم وقتی به آخر نردبان رسیدم وارد قبه سبزی شدم که خمسه طیبه (علیهم السلام) در آنجا نشسته بودند مردی در مقابل ایشان ایستاده بود و این قصیده را می خواند.
لام عمر و باللوی مربع – طامسه اعلامها بلقع(2)
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) همین که مرا مشاهده نمود فرمود: مرحبا پسر جان علی ابن موسی الرضا بر پدرت علی و مادرت فاطمه و بر حسن و حسین (علیهم السلام) سلام کن، سلام کردم فرمود بر شاعر و مادح ما در دنیا سید حمیری نیز سلام کن. به او هم سلام کرده نشستم. پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود قصیده را بخوان. سید شروع کرد به خواندن، وقتی که به این شعر رسید.
و رایه یقدمها حیدر – و وجهه کالشمس اذ تطلع
پرچمی است بر دوش علی (علیه السلام) صورت آن آقا همچون خورشید درخشان است در این هنگام حضرت رسول و فاطمه زهرا و دیگران دانه های اشک از مژگان فرو ریختند به این قسمت شعر که رسید.
قالوا له لو شئت اعلمتنا – الی من الغابه و المفزع
مردم گفتند خوبست برای ما تعیین کنی پس از تو پناهگاه و دادرس کیست؟ پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دستها را بلند کرده فرمود:
الهی انت الشاهد علی و علیهم انی اعلمتهم ان الغایه و المفزع علی ابن ابیطالب خدایا تو بر من و آنها گواهی که اعلام کردم به ایشان پناه و فریادرس علی بن ابیطالب است اشاره نمود به امیر المؤمنین (علیه السلام). چون سید از خواندن قصیده فارغ شد حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) به من فرمود علی ابن موسی این قصیده را حفظ کند و به خواندنش مداومت داشته باشد بهشت را برای او در عهده می گیرم. برایم تکرار نمود تا حفظ کردم.
عون می گوید(3) در مرضی که به همان مرض سید فوت شد به عیادتش رفتم عده ای از همسایگانش که عثمانی مذهب بودند حضور داشتند. سید مردی خوش صورت و گشاده پیشانی بود. وقتی من وارد شدم در حال احتضار بود.
در این موقع نقطه سیاهی در پیشانیش هویدا گشت کم کم زیاد شد تا تمام صورتش را فرا گرفت. شیعیانی که حاضر بودند از این پیش آمد محزون شدند بر عکس ناصبی ها شادمان گردیده شروع به سرزنش کردند. چیزی نگذشت که از همان محل نقطه سیاه، یک روشنی پدید آمد رفته رفته زیاد شد و تمام صورت سید نورانی گشت. زبان او باز شده شروع به لبخند نمود و این شعر را در همان حال گفت(4)
کذب الزاعمون: ان علیا – لن ینجی محبه من هنات
قدور بی دخلت جنه عدن – و عفی لی الاله عن سیآتی
فابشرو الیوم اولیاء علی – و تولوا علیا حتی الممات
ثم من بعده تولوا بنیه – واحداً بعد واحدا بالصفات
دروغ گفتند آنهائی که خیال می کنند علی (علیه السلام) دوستانش را از گرفتاریها نجات نمی دهد. سوگند به پروردگار داخل بهشت شدم و بخشید خداوند گناهان مرا. اینک ای دوستان علی شاد باشید و آن آقا را تا هنگام مرگ دوست بدارید. پس از او فرزندانش را یکایک با صفاتی که برای آنها معین شده تشخیص دهید و نسبت به آن بزرگواران نیز ولایت پیدا کنید.
2) روضات الجنات، ص 271، ج 12؛ بحار، ص 72؛ تمام قصیده در ص 219؛ الغدیر، ج 2 ذکر شده.
3) ج 2 الغدیر، ص 274.
4) به نقل دیگری در ص 273 الغدیر می نویسد سید وقتی که تمام صورتش سیاه شد سه مرتبه گفت هکذا یفعل باولیائک یا علی با دوستان تو اینطور معامله می شود علی جان، در این موقع نقطه سفید پیدا شد.