یک چشمت به سفره رنگین است و یک چشمت به صفحه تلویزیون تا خدایی نکرده نکند سکانسی را ازدست بدهی، دستت که به سمت استکان چای می رود آنقدر غرق فیلم شدی که اصلا نمی فهمی که داغ است ،اولین جرعه را که هورت می کشی تا ته روده بزرگت هم احساس سوزش می کنی؛ با این حال از تلویزیون چشم برنمی داری ،دوباره دستت به طرف سفره دراز می شود مادر لقمه ای را در دستانت می گذارد و با همان جملات مهربانانه اش می گوید : مسجد دیر نشود. با عجله از سر سفره بلند می شوی هرچند دلت نمی آید اصلا اخلاقت این است که تا ته هر چیز را درنیاوری از سر سفره بلند نمی شدی، لباست را که می پوشی جلوی آینه می ایستی تا دکمه های پیراهنت را ببندی از زاویه آینه تلویزیون را هم نگاه می کنی و اصلا متوجه نمی شوی که دکمه های پیراهنت را اشتباه بسته ای و هنوز این مادر است که آبرویت را می خرد. در خانه را که باز می کند تیتراژپایانی سریال هم شروع می شود و تازه خیالت راحت می شود که همه سریال را دیده ای؛
در راه به همه چیز فکر می کنی بجز مسجد، صدای اذان به گوشت می رسد قدمهایت را بلندتر می کنی در این حین یادت می آید که در سریال عبور از پاییز بالاخره دختره کارش به کجا می کشد برای خودت کلی فلسفه بافی میکنی تا به مسجد میرسی، کاشی های فیروزه ای با طرح های اسلیمی و آن نور سبزی که از وسط مقرنس های روی نقش های آبی پخش شده جلوه ای زیبا به سر در مسجد داده است و تو از این نگاهت کلی لذت میبری می خواهی لذت را در چشمانت نگه داری، ولی قشار جمعیت تو را وارد مسجد میکند وارد حیاط مسجد که شدی همان حوض فیروزه ای قشنگ که تصویر گلدسته های مسجد در آن موج می خورد با همان ماهی های قرمز دوست داشتنی اش آرامش عجیبی را برایت به ارمغان می آورد. همانطور که داری وضو می گیری و خنکای آب صورتت را می بوسد به ناگاه چشمانت به روایتی می افتد که روی دیوار مسجد با نقوشی به خط معلی نوشته شده است از قول امام صادق(ع) که می فرماید : اهل مسجد به کمتر از یکی از سه ویژگی از مسجد باز نمی گردد یا دعایی می کند که خدا به برکت آن او را به بهشت می برد یا دعایی می کند که به سبب آن بلای دنیا از او دور می شود ویا … که صدای قد قامت الصلوه تو را به خودت می آورد.
بچه که بودی همیشه دوست داشتی صف اول بایستی ولی یک بار که ایستادی برای هفت پشتت بس بود نگاههایی که انگار از عصبانیت تو را می خواست قورت بدهند، اگر شکلات امام جماعت نبود عمرا دیگر پایت را به مسجد میگذاشتی، نماز که تمام شد امام جماعت رو به جمعیت کرد و گفت : امام علی (ع) می فرماید : کسی که به مسجد رفت و آمد می کند یکی از منافع هشت گانه نصیبش می شود : برادری مفید و باارزش در راه خدا ، یا علم و دانش نو،یا دلیل و برهانی محکم، یا رحمت مورد انتظار ، یا موعظه ای که او را از فساد و گناه بازدارد یا به خاطر ترس و حیا و آبروی خود گناهی را ترک کند. در همین فکر بودی که دستی به شانه هایت خورد حمید بود که در گوشت وزوز می کند که پاشو سریال عبور از پاییز از دستت رفت تو بی تفاوت به صحبت های او نگاهی به چلچراغ مسجد انداختی و آهسته به خود گفتی این همه ثواب به یک لذت خیالی نمی ارزد..