ابوعبیده گوید: من رفیق و همراه امام باقر (علیه السلام) بودم ، سوار بر مرکب که می شدیم نخست من سوار می شدم بعد او، به هر کس که می رسید احوالپرسی می کرد و دست می داد و وقتی از مرکب پیاده می شد با رهگذران سلام و احوالپرسی می کرد و دست می داد. عرض کردم : مولای من ، من از هیچ کس چنین ندیده ام که با مردم این چنین صمیمی باشد؟. فرمود: مومنان وقتی بهم می رسند و با هم مصافحه می کنند تا دست در دست هم دارند گناهانشان آنگونه می ریزد که برگهای پائیزی از درخت می ریزد، و خداوند به آنها نظر می کند تا از هم جدا گردند.
داستان صاحبدلان / محمد محمدی اشتهاردی