قرآن كتاب هدايت و روشنگري است و نهجالبلاغه نيز تالي تلو قرآن كريم ميباشد. محتواي اين گوهر گرانبها، همواره به دنبال يك هدف مشترك ميباشند.
مطالب و موضوعاتي كه در قرآن و نهج البلاغه به طور مساوي و با يك مضمون بيان شده است عبارتند از:
1ـ حمد و ستايش خداوند
قرآن مجيد و نهج البلاغهي شريف، بعد از تسميه با كلمة «الحمدلله»آغاز ميشوند كه عين اين كلمه بيست و دو مورد در قرآن و سي و يك مورد در نهجالبلاغه آورده شده است؛ به علاوه تركيبهاي ديگري كه مفيد اين معني باشد، بيشتر از اين مقدار است تا دستوري باشد براي مردم كه در ابتداي خطابة خود، منعم و رازق خويش را ستايش كنند و متذكّر عظمت و جلال او در ضمن صفاتي كه بعد از اين كلمه بيان ميشود، بشوند؛ چنانكه علي ـ عليه السَلام ـ ميفرمايد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتاحاً لِذِكْرِهِ.»[1] يعني سپاس سزاوار خداوندي است كه سپاسگزاري را كليدي جهت يادآوري خود قرار داد.
و چون علماي بيان الف و لام كلمه «الحمدلله»را استغراقيه و لام جر را مفيد اختصاص دانستهاند، معني اين كلمه اين است: «به طور كلي هر گونه ستايش مختص خداوند است».
از بيان شيخ توسي در تفسير تبيان پيرامون آيات اول سوره انعام، استفاده ميشود كه صفاتي كه بعد از كلمه الحمدلله ذكر ميگردد، علّت امر به تحميد بندگان و مانند «دعوي الشييء ببينة و برهان»است. شيخ جليل بعد از ذكر آية «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمواتِ وَ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ»[2] ميگويد: «اخبر الله تعالي في هذه الآية ان المستحق للحمد من خلق السموات و الارض»[3] يعني خداوند متعال در اين آيه خبر ميدهد كه سزاوار ستايش كسي است كه آسمانها و زمين را آفريده و تاريكيها و نور را قرار داده است.
و ملاّ عبدالله ـ مؤلّف حاشية معروف در منطق ـ نيز به اين معني تصريح كرده و آن را از لطايف كلام شمرده است و نيز در علم معاني و بيان خلاصة اين مطلب را به اين عبارت بيان ميكند: «تعليق الحكم الوصف يشعر بعلية مأخذ الاشتقاق.»بنابراين ميتوان گفت معني آية «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنا عَلي كَثِيرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنِينَ»[4] اين است كه چون خداوند ما را بر بسياري از بندگان با ايمانش برتري داد، سزاوار است كه او را ستايش كنيم. معني آية شريفة «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلي عَبْدِهِ الْكِتابَ»[5] اين است كه چون خداوند قرآن را بر بندهاش محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ فرو فرستاد، سزاوار ستايش است. همچنين در جملة نهج البلاغه «اَلْحَمْدٌلِلَّهِ النّاشِرِ فِي الْخَلْقِ فَضْلَهُ وَ الْباسِطِ فيهِمْ بِالْجُودِ يَدَهُ»[6] معني اين است كه چون خداوند احسانش را بر مردم پراكنده و همه را مشمول بخشش خود قرار داده است، سزاوار ستايش است.
به طوري كه در قرآن و نهجالبلاغه تفحّص و استقصا نموديم، حمد و ستايش الهي در شش مورد آورده شده است.
1ـ در موقع بيان نعمتي از نعم الهي مانند سه مثال سابق.
2ـ هنگام ذكر صفات الهي مانند آيهيي كه از شيخ توسي در تفسير تبيان بيان شد.
3ـ زمان تذكر نعمت و احساني كه از جانب خداوند به انسان ارزاني شده است مانند آية «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَي الْكِبَرِ إِسْماعِيلَ»[7]
4ـ موقعي كه بلا و مصيبتي از انسان دفع شود، مانند:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحُزْنَ؛ (فاطر/ 34) سپاس خدايي را سزاست كه اندوه را از ما برد.»
5ـ در اوقات مخصوصي از شبانه روز مانند آية:
«وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ؛ (ق/ 39)»
6ـ ستايش در همه اوقات به صورت صنعت تأبيد مانند:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ كُلَّما وَقَبَ لَيْلٌ وَ غَسَقَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ كُلَّما لاحَ نَجْمٌ و خَفَقَ؛ (خطبة 48)»سپاس خداوندي را سزا است تا هر زمان كه شب فرا رسد و تاريكي فراگير شود و هرگاه كه ستاره هويدا و پنهان گردد.
2ـ دين پسنديدة خدا، اسلام است
«إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ؛(آل عمران/ 19) همانا دين نزد خدا اسلام است.»
«وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ؛ (آل عمران/ 85) كسي كه غير از اسلام ديني را بجويد، هرگز از او پذيرفته نخواهد شد و او در آخرت از زيانكاران است.»
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً؛ (مائده/ 3) امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را دين شما انتخاب كردم.»
«ثُمَّ اِنَّ هذَا الْاِسْلامَ دينُ اللِه الَّذِي اِصْطَفاهُ لِنَفْسِهِ وِ أِصْطَنَعَهُ عَلي عَيْنِهِ؛ (خطبة 189) اين اسلام، دين خدا است و آن را براي خود برگزيده و به نظر عنايت خويش پرورده است.»
«فَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْاِسْلامِ ديناً تَتَحَقَّقْ شِقْوَتُهُ وَ تَنْفَصِمْ عُرْوَتُهُ وَ تَعْظُمْ كَبْوَتُهُ وَ يَكُنْ مَا بُهُ اِلَي اَلْحُزْنِ الطَّويلِ وَ الْعَذابِ الْوَبيلِ؛ (خطبة 160) كسي كه غير از اسلام ديني جويد، بدبختي و تيره، روزيش ثابت ميگردد و رشتة او گسيخته ميشود و بر او سخت ميافتد و بازگشت او به اندوه بسيار و عذاب دردناك است.»
بيان:
دين در لغت به معني جزا و پاداش است، مانند آياتي كه كلمه دين در آنها مضاف اليه يوم گشته است، چون «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»[8]؛ به معني اطاعت و انقياد است مانند آية «ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ»[9]. ولي اكنون كه ميگوييم دين، به معني قوانين و مقررات خاصي است كه ازجانب خداوند توسط يكي از پيغمبران بري سعادت بشر نازل گشته است؛ چنانكه در آية شريفه: «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدي وَ دِينِ الْحَقِّ»[10] در اين معني به كار رفته است.
اما اسلام به معني دخول در سلامت است زيرا شخص به بركت اسلام، عقايد و حيثبات خود را در دنيا و آخرت در حصار محكم و استوار الهي از گزند و شرور، سالم نگه ميدارد؛ يا به معني تسليم و انقياد است و اين معني از آيات بسياري استيناس[11] ميشود مانند:
«فَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ الُْمخْبِتِينَ؛ (حج/ 34) خدايتان خداي يگانه است، مطيع او شويد و فروتنان را مژده بده.»
و به ملاحظة همين معني شريعتهاي گذشته را قرآن مجيد، اسلام نام نهاده است مانند:
«إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ وَ وَصَّي بِها إِبْراهِيمُ بَنِيهِ وَ يَعْقُوبُ يا بُنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفي لَكُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ؛ (بقره/ 131) زماني كه پروردگار ابراهيم به او گفت: اسلام آور. گفت: به پروردگار جهانيان اسلام آوردم و ابراهيم همين طريقه را به پسران خويش و يعقوب سفارش كرد اي فرزندان من خدا اين دين را براي شما برگزيد، نميريد مگر آنكه مسلمان باشيد.»
3ـ پيغمبر اسلام در زمان فترت، مبعوث شد
«يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلي فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ؛ (مائده/ 19) اي اهل كتاب فرستادة ما در دوران فترت پيغمبران، به سوي شما آمد كه حق را براي شما روشن كند.»
«اَرْسَلَهُ عَلي حينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وِ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْاُمَمِ؛ (خطبة 88 و 157) خداوند پيغمبرش را در زمان فترت رسولان و خواب طولاني امٌتها فرستاد.»
بيان:
«فترت»در لغت به معني انقطاع و سستي در كار است و در آية شريفه به اتّفاق جميع مفسّرين مراد انقطاع وحي و فاصلهيي است كه بين آمدن پيغمبران حاصل ميشود و در اينجا مقصود فاصلهيي است كه بين حضرت عيسي و پيغمبر خاتم ـ صلّي الله عليه و آله ـ رخ داد كه حدود 600 سال بوده است و ذكر اين مطلب در آيه براي امتنان و اتمام حجّت خداوند بر بندگان است تا نگويند چرا بعد از اين مدت طولاني براي ما راهنما و پيغمبري نفرستادي. چنانكه اين معني از ذيل آيه شريفه و خطبة مباركه نيز ظاهر ميگردد.
4ـ قرآن را با ترتيل قرائت كنيد
در سوره مزمل خداوند متعال بعد از آنكه به پيغمبر اكرمش امر به قيام ليل ميكند، ميفرمايد:
«وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً؛ (مزمل/ 4) و قرآن را با ترتيل بخوان.»
علي ـ عليه السّلام ـ در خطبة «همام»كه صفات متقين را ذكر ميكند، ميفرمايد:
«اَمَّا اللَّيْلُ فَصافّونَ اَقْدامَهُمْ تالينَ لِاَجْزاءِ الْقُرانِ يُرَتِّلُونَهُ تَرْتيلاً؛ (خطبة 184) چون شب شود براي نماز برپا ميايستند، آيات قرآن را با ترتيل ميخوانند.»
بيان:
«ترتيل»را مفسرين شمرده شمرده و بدون شتاب خواندن، معني ميكنند به طوري كه كلمات و حروف از يكديگر جدا و متمايز باشد. ولي با تأييد روايات ديگر ميتوان گفت كه مقصود از «ترتيل»خواندن با انديشه و تأمّل است كه در صورت عجله و تند خواندن ميسّر نميشود.
5ـ خلقت انسان، بيهوده نيست
«أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ؟؛ (مؤمنون/ 115) مگر پنداشتيد كه ما شما را بيهوده آفريدهايم و به سوي ما بازگشت نميكنيد؟»
«فَاِنَّ اللهَ سُبْحانَهُ لَمْ يَخْلُقْكُمْ عَبَثاً وَ لَمْ يَتْرُكْكُمْ سُدًي؛ (خطبة 85) خداوند شما را بيهوده نيافريده و مهمل رها نكرده است.
[1] ـ خطبة 156.
[2] . سورة انعام، آية 1.
[3] . تفسير تبيان، شيخ توسي، ج 4، ص 76، چاپ مكتب الاعلام الاسلامي، 1409 ه. .
[4] . سورة نمل، آية 15.
[5] . سورة كهف، آية 1.
[6] . خطبة 99.
[7] . سورة ابراهيم، آية 39.
[8] . سورة فاتحة الكتاب، آية 4.
[9] . سورة يوسف، آية 76.
[10] . سورة فتح، آية 28.
[11]. استيناس، انس گرفتن، مأنوس شدن.
@#@»
در قسمت دوم اين رساله بيان ميكنيم كه قرآن و نهجالبلاغه منظور از خلقت انسان را چه ميداند.
6ـ شكر نعمت، نعمتت افزون كند
خداوند از قول موسي بن عمران به بني اسراييل حكايت ميكند:
«وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ؛ (ابراهيم/ 7) زماني كه پروردگارتان اعلام كرد كه اگر سپاسگزاري كنيد، افزونتان دهم و اگر ناسپاسي كنيد، عذاب من بسيار سخت است.»
«اِذا وَصَلَتْ اِلَيْكُمْ اَطْرافٌ النِّعَمِ فَلا تُنَفِّرُوا اَقْصاها بِقِلًّةِ الشُّكْرِ؛ (حكمت، 85) هرگاه نمونهها و اوايل نعمت به شما رسيد باقيماندة آن را به كمي سپاس، دور نسازيد.»
«اِنَّ لِلَّهِ في كُلِّ نِعْمَةٍ حَقّاً فَمَنْ اَدّاهُ زادَهْ مِنْها وَ مَنْ قَصَّرَ فيهِ خاطَرَ بِزَوالِ نِعْمَتِهِ؛ (حكمت 236) همانا خداي را در هر نعمتي حقي است كه هر كس آن را به جا آورد، خدا از آن نعمت او را فراوان دهد و هر كس در انجام آن حق، كوتاهي كند در خطر زوال آن نعمت افتد.»
علي ـ عليه السّلام ـ در خطبهاي كه بعد از برگشتن از جنگ صفين قرائت نموده، ميفرمايد:
«اَحْمَدُهُ أسْتِتْماماً لِنِعْمَتِهِ؛ (خطبة 2) خدا را براي تمام گردانيدن نعمتش، سپاس ميگزارم.»
7ـ اندازهگيري روزي مخلوق به دست خدا است
«وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلي بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ؛ (نحل/ 71) خدا بعضي از شما را بر بعضي ديگر در روزي برتري داد.»
«اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ؛ (رعد/ 26) خدا روزي را براي هر كه خواهد گشايش دهد يا تنگ گيرد.»
و نيز ميفرمايد:
«نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ؛ (زخرف/34) ماييم كه معاش آنان را در زندگي دنيا ميانشان تقسيم كرديم و بعضي از آنها را بر بعضي ديگر به مرتبت بالا برديم.»
«وَ قَدَّرَ الْاَرْزاقَ فَكَثَّرَها وَ قَلَّلَها وَ قَسَّمَها عَلَي الضِّيْقِ وَ السَّعَةِ فَعَدَلَ فيها؛ (خطبة 90) روزيها را اندازهگيري كرد و به تنگي و فراخي قسمت كرد و دراين قسمت به عدالت رفتار نمود.»
بيان:
كم و زياد روزي در مقام تقدير و تقسيم غير از مقام ايصال آن به مخلوق است زيرا رتبة تقدير، مقّدم و رتبة ايصال[1]، مؤخّر است و از قرآن و نهجالبلاغه استفاده ميشود كه اين اندازهگيري در رتبة اول ميباشد و براي رتبة دوم علّت و موجب ديگري لازم است كه طلب و سعي و كوشش باشد. پس اگر دو نفر با وجود طلب مساوي، روزي مختلف بدست آوردند، كاشف از اين است كه در مرحلة تقدير و تقسيم روزي اين دو نفر مختلف بوده است.
و اما راجع به علت اين اختلاف در رتبة تقدير در قرآن بيان شده است:
«لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا؛ (زخرف/ 32) تا بعضي از آنان بعض ديگر را مسخّر خود گرداند.»
مقصود اين است كه چون انسان حوايجي دارد كه به تنهايي از عهدة انجام آنها برنميآيد، به كمك روزي بيشتر و ثروت زيادتري كه دارد، ميتواند ديگران را براي انجام آن حوايج مسخّر خود كند. در نهجالبلاغه علت اين اختلاف چنين بيان شده است:
«لِيَبْتَلِيَ مَنْ اَرادَ مَيْسُورِها وِ مَعْسُورِها وَ لِيَخْتَبِرَ بِذلِكَ الشُّكْرَ وَ الصَّبْرَ مِنْ غَنِيِّها وَ فقيرِها؛ (خطبة 90) تا به آساني و دشواري روزي هر كه را بخواهد، آزمايش نمايد و به همين طريق، سپاسگزاري را از ثروتمند و صبر و بردباري را از فقير و مستمند بيازمايد.»
8ـ خدا هر گناهي را به يك و هر حسنهيي را به ده حساب ميكند
«مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزي إِلاَّ مِثْلَها وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ؛ (انعام/ 160) هركس كار نيكي را انجام دهد، ده برابر آن اجر دارد و هر كس گناهي را مرتكب شود جز مثل آن سزايش ندهند و ستمشان نكنند.»
علي ـ عليه السّلام ـ در نامهيي كه به پسرش امام حسن ـ عليه السّلام ـ نوشته است بعد از آنكه رحمت و لطف خداي مهربان را شرح ميدهد، ميفرمايد:
«وَ لَمْ يُوئِسْكَ مِنَ الرَّحْمَةِ بَلْ جَعَلَ نُزُوعَكَ عَنِ الذَّنْبِ حَسَنَةًً وَ حَسَبَ سَيِّئَتَكَ واحِدَةً وَ حَسَبَ حَسَنَتَكَ عَشْراً؛ (نامه 31) ترا از رحمت خود نااميد نكرده، بلكه بازگشت ترا از گناه حسنهيي قرار داده و گناه ترا يكي و كار نيكت را ده برابر حساب كرده است.»
9ـ گناه شرك، آمرزيده نميشود
«إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَري إِثْماً عَظِيماً ؛ (نساء/ 48) محققاً خدا نميآمرزد كه به او شرك آورند و جز اين، هر كه را بخواهد ميبخشد و هر كس به خدا شرك آورد، گناهي بزرگ مرتكب شده است.»
علي ـ عليه السّلام ـ در آخر خطبهيي كه با موعظه و نصيحت شروع ميشود، ظلم را سه قسمت نموده و راجع به قسم اول كه شديدترين اقسام آن است، ميفرمايد:
«فَاَمَّا الظُّلْمَ الَّذي لا يُغْفَرُ فَالشِّرْكُ بِاللهِ قالَ اللهُ سٌبْحانَهُ: «اِنَّ اللهَ لا يَغْفِرُ اَنْ يُشْرَكَ بِهِ»؛ (خطبة 175) اما ظلمي كه بخشيده نميشود، شرك به خدا است و خدا فرموده است:«محققاً»خدا نميآمرزد كه به او شرك آورند.»
10ـ ترغيب و تشويق به دعا
«وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ؛ (غافر/ 60) پروردگارتان گفته است، مرا بخوانيد تا اجابتتان كنم.»
«وَ إِذا سَئَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ؛ (بقره/ 186) و اگر بندگانم دربارهي من از تو پرسند، من نزديك هستم و چون صاحب دعا مرا بخواند، دعاي او را اجابت ميكنم.»
«وَ مَنْ سَئَلَهٌ اَعْطاهٌ؛ (خطبه 89) و هر كسي كه چيزي از او خواست، عطا فرمود.»
در نامهيي كه علي ـ عليه السّلام ـ به پسرش نوشته است، يادآور ميشود:
«وَ اَعْلَمْ اَنَّ الَّذي بِيَدِهِ خّزائِنُ السَّمواتِ و الْاَرْضِ قَدْ اَذِنَ لَكَ فِي الدُّعاءِ وِ تَكَفَّلَ لَكَ بِالْاِجابَةِ وَ اَمَرَكَ اَنْ تَسْاَلَهُ لِيُعْطيكَ وَ تَسْتَرْحِمَهُ لِيَرْحَمَكَ؛ (نامه 31) خدايي كه خزانههاي آسمان و زمين به دست اوست به تو اجازة دعا داده و اجابت آن را براي تو ضامن گشته و به تو فرموده كه از او بخواهي تا عطا كند و مهرباني طلبي تا مهرباني كند.»
«وَلا لِيَفْتَحَ عَلي عَبْدٍ بابَ الدُّعاءِ وَ يُغْلِقَ عَنْهُ بابَ الْاِجابَةِ؛ (حكمت 427) نميشود كه خدا بر بندهيي در دعا را بگشايد و در اجابت را بر او ببندد.»
11ـ نتيجه خوبي و بدي كار انسان به خود او باز ميگردد
«إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها ؛ (اسراء/ 7) اگر نيكي كنيد به خويش نيكي كردهايد و اگر بدي كنيد براي خودتان است.»
«يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْيُكُمْ عَلي أَنْفُسِكُمْ؛ (يونس/ 23) اي مردم سركشي كردن شما به ضرر خودتان است.»
و نيز ميفرمايد:
«فَمَنِ اهْتَدي فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها؛ (زمر/ 41) هر كه هدايت يابد براي خويشتن است و هر كه گمراه شود به ضرر خويش گمراه ميشود.»
«مَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ؛ (روم/ 44) هر كه كافر شود، زيان كفرش بر خود اوست و كساني كه عمل شايستهيي انجام دهند براي خودشان آماده ميكنند.»
در نامهيي كه علي ـ عليه السّلام ـ به قثم بن عباس بن عبدالمطلب حاكم مكه نوشتهاند، ميفرمايد:
«وَ لَنْ يَفُوزَ بِالْخَيْرِ اِلاّ عامِلُهُ وَ لا يُجْزي جَزاءَ الشَّرِّ اِلاّ فاعِلُهُ؛ (نامه 33) و هرگز به خير و نيكي نرسد مگر نيكوكار و هرگز كيفر بدي نبيند مگر بدكردار.»
12ـ متاع دنيا و ذخيرة آخرت
«الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً؛ (كهف/ 46) مال و فرزندان زيور زندگي اين دنيا است و كارهاي شايستة ماندني نزد پروردگارت، از نظر پاداش بهتر و اميد آن بيشتر است.»
«اِنَّ المْالَ وَ الْبَنينَ حَرْثُ الدُّنْيا وَ الْعَمَلَ الصّالِحَ حَرْثُ الْاخِرَةِ؛ (خطبة 23) همانا مال و فرزندان كشت دنيا و كار شايسته، كشت آخرت است.»
13ـ كم فروشي نكنيد
«وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ إِذا كِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً؛ (اسراء/ 35) و چون به وزن كردن پرداختيد، پيمانه را تمام دهيد و با ترازوي درست وزن كنيد كه اين بهتر و سرانجام آن نيكوتر است.»
علي ـ عليه السّلام ـ در نامهيي كه به مالك اشتر نوشته است، تذكر ميدهد كه:
«وَلْيَكُنِ الْبَيْعٌ بَيْعاً سَمْحاً بِمَوازينِ عَدْلٍ؛ (نامه 53) داد و ستد بايد آسان و به ترازوهاي بيكم و زياد باشد.»
14ـ انسان، بسياري از چيزها را نميداند
چون از پيغمبر اكرم راجع به «روح»سؤال كردند، اين آيه نازل شد:
«وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً؛ (اسراء/85) از تو دربارهي روح ميپرسند، بگو روح مربوط به پروردگار من است و شما جز اندكي از علم، داده نشدهايد.[1] . ايصال: رسانيدن، پيوند دادن.
@#@»
در ذيل آية شريفة امانت ميفرمايد:
«إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً؛ (احزاب/ 72) همانا انسان ستم پيشه و بسيار نادان است.»
علي ـ عليه السّلام ـ در نامهيي به امام حسن ـ عليه السّلام ـ بعد از آنكه راجع به مبدأ و معاد و امتحان خدا سفارش كردهاند، ميفرمايد:
«فَاِنْ اَشْكَلَ عَلَيْكَ شَيْءٌ مِنْ ذلِكَ فَاحْمِلْهُ عَلي جَهالَتِكَ بِهِ فَاِنَّكَ اَوَّلَ ما خٌلِقْتَ جاهِلاً ثْمَّ عٌلِّمْتَ وَ ما اَكْثَرَ ما تَجْهَلُ مِنَ الْاُمُورِ وَ يَتَحَيَّرُ فيهِ رَأْيُكَ وَ يَضِلُّ فيهِ بَصَرُكَ ثُمَّ تُبْصِرُهُ بَعْدَ ذلِكَ؛ (نامه 31) پس اگر چيزي از اين مطالب بر تو مشكل شد، آن را بر ناداني خود حمل كن زيرا تو در ابتداي آفرينشت نادان بودي و سپس دانش آموختي و چه بسيار است آنچه را كه نميدانستي و انديشهات در آن سرگردان و بيناييت، گمراه بود و سپس بينا گشتي.»
15ـ خداوند براي بعضي دنيا و آخرت را جمع ميكند
قرآن مجيد بعد از آنكه گفتار سربازان غزوة احد را نقل ميكند كه آنها دعا ميكردند خدايا قدمهاي ما را استوار كن و بر گروه كافران پيروزمان ساز، ميفرمايد:
«فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْيا وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ ؛ (آل عمران/ 148) خدا پاداش دنيا و پاداش نيك آخرت را به آنها داد.»
«مَنْ كانَ يُرِيدُ ثَوابَ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ ثَوابُ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ كانَ اللَّهُ سَمِيعاً بَصِيراً؛ (نساء/134) هركس پاداش دنيا را ميخواهد پس پاداش دنيا و آخرت نزد خداست و خدا شنوا و بينا است.»
«اِنَّ المْالَ وَ الْبَنينَ حَرْثُ الدُّنْيا وَالْعَمَلَ الصّالِحَ حَرْثُ الْاخِرَةِ وَ قَدْ يَجْمَعُهَا اللهُ لِأَقْوامٍ؛ (خطبة 23) مال و فرزندان متاع دنيا و كار شايسته، متاع آخرت است و گاهي خداوند هر دو را براي گروهي جمع ميكند.»
علي ـ عليه السّلام ـ در نامهيي به محمد بن ابي بكر چنين مينويسد:
«وَ اَعْلَمُوا ـ عِبادَ اللهِ ـ اَنَّ الْمُتَّقينَ ذَهَبُوا بِعاجِلِ الدُّنْيا وَ اجِلِ الْاخِرَةِ… سَكَنُوا الدُّنْيا بِأَفْضَلِ ما سُكِنَتْ وَ أَكَلُوا بِأَفْضَلِ ما أُكِلَتْ فَحَظُوا مِنَ الدُّنْيا بِما حَظِيِ بِهِ الْمُتْرَفُونَ وَ أَخَذُوا مِنْها ما أَخَذَهُ الْجَبابِرَةُ الْمُتَكَبِّرُونَ ثُمَّ اَنْقَلَبُوا عَنْها باِلزّادِ الْمُبَلِّغِ وِ الْمَتْجَرِ الرّابِحِ… وَ تَيَقَّنُوا اَنَّهُمْ جيرانُ اللهِ غَداً في اخِرَتِهِمْ لا تُرَدُّ لَهُمْ دَعْوَةً وَ لا يُنْقَصُ لَهُمْ نَصيبُ مِنْ لَذَّةٍ؛ (نامة 27) اي بندگان خدا، بدانيد پرهيزگاران دنيا و آخرت را به دست آوردند… در دنيا در بهرتين منزل جا گرفتند و نيكوترين خوردني را خوردند پس از دنيا بهرهيي بردند كه مردم خوش گذران بردند و كامي گرفتند كه گردنكشان گرفتند؛ سپس از دنيا رفتند با توشهيي كه به مقصد ميرساند و تجارتي كه سود دارد… يقين دارند كه فردا در آخرت در جوار خدا هستند، درخواستشان رد نشود و بهرهشان از لذت كم نشود.»
و نيز در كلمات قصار آن حضرت چنين ميفرمايد:
و ديگر كسي است كه در دنيا براي آخرت كار ميكند. براي او آنچه از دنيا مقدّر است، بيآنكه كار كند، ميرسد. پس او هر دو بهره را بدست آورده و هر دو سرا را مالك شده است.
16ـ امتحان خداوند از همه افراد، مسلم است
«أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ؛ (عنكبوت/ 2 و 3) مگر اين مردم پنداشتهاند، به صرف اينكه گويند ايمان آورديم، رها ميشوند و امتحان نميشوند، در حالي كه كساني را كه پيش از ايشان بودند، امتحان كرديم.»
علي ـ عليه السّلام ـ در نهجالبلاغه ميفرمايد:
«أَيُّهَا النّاسُ… إِنَّ اللهَ قَدْ أَعاذَكُمْ مِنْ أَنْ يَجُورَ عَلَيْكُمْ وَ لَمْ يُعِذْكُمْ مِنْ أَنْ يَبْتَلِيَكُمْ؛ (خطبة 102) اي مردم… همانا خدا شما را پناه داده است از اينكه بر شما ستم كند، ولي پناه نداده اينكه امتحان كند.»
17ـ فرستادن پيغمبران، براي اتمام حجّت است
قرآن بعد از اينكه دوازده نفر از پيغمبران را به نام ياد ميكند، ميفرمايد:
«رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ؛ (نساء/ 165) اينها پيغمبراني بودند نويد آور و بيم رسان تا مردم را پس از آمدن اين پيغمبران، بر خدا دستآويزي نباشد.»
مولي الموحّدين نيز در نهج البلاغه ميفرمايد:
«بَعَثَ رُسُلَهُ بِما خَصَّهُمْ بِهِ مِنْ وَحْيِهِ وَ جَعَلَهُمْ حُجَّةً لَهُ عَلي خَلْقِهِ لِئَلّا تَجِبَ الْحُجَُّة لَهُمْ بِتَركِ الْإعْذارِ إِلَيْهِمْ؛(خطبة 144) خداوند پيغمبرانش را با اختصاص وحي، برانگيخت و ايشان را بر مخلوقش، حجّت گردانيد تا آنها را بر خدا دستاويزي و عذري نباشد.»
18ـ حسرت در قيامت و تقاضاي برگشت به دنيا
قرآن كريم بعد از آنكه به متابعت و پيروي از اوامر خويش دستور ميدهد و از عذاب ناگهاني برحذر ميسازد، ميفرمايد:
«أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتي عَلي ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ… أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَي الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لِي كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الُْمحْسِنِينَ؛ (زمر/ 56-58) تا، كسي نگويد دريغا از آنچه من دربارة خدا كوتاهي كردم و از مسخره كنان بودم… يا هنگامي كه عذاب را ببيند بگويد: اي كاش براي من بازگشتي بود تا از نيكوكاران ميشدم.»
علي ـ عليه السّلام ـ در نامهيي به يكي از عمّالش مينويسد:
«فَكَأَنَّكَ قَدْ بَلَغْتَ الْمَدي وَ دُفِنْتَ تَحْتَ الثَّري وَ عُرِضَتْ عَلَيْكَ اَعْمالُكَ بِالمَحَلِّ الَّذي ينُارِي الظّالِمُ فيهِ بِالحَسْرَةِ وَ يَتَمَنَّي الْمُضَيِّعُ فيهِ الرَّجْعَةَ؛ (نامة 41) به آن ماند كه تو به آخرت رسيدهيي و زير خاك پنهان گشتهيي و كردارت به تو نمايانده شده است در جايي كه ستمگر به صداي بلند، دريغ ميگويد و تبهكار آرزوي برگشت به دنيا ميكند.»
19ـ نيكي را به نيكي بهتر، تلافي كنيد
«وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلي كُلِّ شَيْءٍ حَسِيباً؛ (نساء/ 86) چون شما را درود گفتند، درودي بهتر از آن بگوييد يا همان درود را باز گوييد، همانا خدا همه چيز را حسابگر است.»
«إِذا حُيِّيْتَ بِتَحِيَّةٍ فَحَيِّ بِأَحْسَنِ مِنْها وَ إِذا أَسْدِيَتْ إِلَيْكَ يَدٌ فَكافِئْها بِما يُرْبي عَلَيَها وَ الْفَضْلُ مَعَ ذلِكَ لِلْبادي؛ (حكمت 59) چون كسي به تو درود فرستد، درودي بهتر از آن فرست و هرگاه دستي سويت دراز شد، آن را به زيادتر پاداش ده، چرا كه فضيلت براي كسي است كه ابتدا كرده است.»
20ـ تا مردم بد نشوند، نعمت خدا از آنها برنميگردد
«إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ؛ (رعد/ 11) و خدا نعمتي را كه نزد گروهي هست، تغيير نميدهد تا آنچه را در ضميرشان هست، تغيير دهند.»
«وَ أَيْمُ اللهِ ما كانَ قَوْمٌ قَطُّ في غَضِّ نِعْمَةٍ مِنْ عَيْشٍ فَزالَ عَنْهُمْ اِلاّ بِذُنُوبٍ اجْتَرَحُوها؛ (خطبة 177) سوگند به خدا هرگز قومي در فراخي نعمت و خوشي نبودهاند كه از ايشان گرفته شده باشد مگر بر اثر گناهاني كه مرتكب شدهاند.»
21ـ خوف و رجا با هم پسنديده است
«أُولئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلي رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَ يَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ يَخافُونَ عَذابَهُ…؛ (اسراء/ 56) قرآن مجيد، مردمي را كه:«به رحمت خدا اميدوارند و از عذابش بيم دارند»ميستايد و همچنين در ضمن ستايش خانوادة زكريا ميفرمايد:»
«وَ يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً؛ (انبياء/ 90) و ما را با اميد و بيم ميخوانند.»
علي ـ عليه السّلام ـ در خطبة «همام»و ضمن بيان صفات متّقين ميفرمايد:
«وَ لَوْلا الْأَجَلُ الَّذي كَتَبَ اللهُ عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْواحُهُمْ في أَجْسادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً اِلَي الثَّوابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقابِ؛ (خطبة 184) و اگر نبود اجلي كه خدا برايشان تعيين فرموده از شوق ثواب و بيم عذاب، چشم برهم زدني جان در بدنشان قرار نميگرفت.»
و نيز در خطبهيي كه در طلب باران بيان نمودهاند، ميفرمايد:
«أَللَّهُمَّ إِنَا خَرَجْنا إِلَيْكَ… راغِبينَ فِي رَحْمَتِكَ وَ راجينَ فَضْلَ نِعْمَتِكَ وَ خائِفينَ مِنْ عَذابِكَ وَ نِقْمَتِكَ؛ (خطبة 143) رو به سوي تو آوردهايم در حالي كه خواهان رحمتت و اميدوار به زيادي نعمتت و بيمناك از خشمت ميباشيم.»
22ـ در تنگدستي صدقه دهيد
«وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً؛ (طلاق، 7) و هر كه روزي او تنگ باشد، بايد از آنچه خدا به او داده است انفاق كند. خدا، هيچكس را بيش از آنچه به او داده، مكلّف نميكند. خدا از پس سختي آساني قرار ميدهد.»
«اَسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ وَ مَنْ أَيْقَنَ بِالْخَلَفِ جادَ بِالْعَطِيَّةِ؛ (حكمت 132) روزي را به وسيله صدقه طلب كنيد و كسي كه به گرفتن عوض باور داشته باشد به بخشش جوانمردي كند.@#@»
«اِذا أَمْلَقْتُمْ فَتاجِرُوا اَللهَ بِالصَّدَقَةِ؛ (حكمت 250) چون تنگدست گشتيد به وسيلة صدقه دادن با خدا معامله كنيد.»
23ـ هر كسي در گرو اعمال خويش است
«كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهِينٌ؛ (طور/ 21) هر كسي در گرو كاري است كه انجام داده است.»
«فَإِنَّكُمْ مُرْتَهَنُونَ بِما أَسْلَفْتُمْ وَ مَدينُونَ بِما قَدَّمْتُمْ؛ (خطبة 232) شما درگرو آنچه پيش فرستادهايد، ميباشيد و به خاطر آنها مجازات ميشويد.»
بيان:
شيخ توسي در بيان آية فوق ميفرمايد: «با هر انساني طبق آنچه عملش استحقاق دارد، معامله ميشود؛ اگر طاعت انجام داده است، پاداش ميبيند و اگر گناه كرده، مجازات ميشود و هيچكس به گناه ديگري موأخذه نميشود و همچنان كه گروگان نزد مرتهن[1] حبس ميشود تا آنچه لازم است، راهن[2] بپردازد و سپس گروگان آزاد ميشود، انسان هم در مقابل اعمالش محبوس است تا زماني كه معلوم شود آن اعمال را طوري كه لازم بوده، انجام داده است آن گاه خلاص ميشود وگرنه گرفتار ميگردد.»[3]
24ـ نعمتهاي خدا از اندازه خارج است
خداوند پس از آنكه مقداري از نعمتهاي خويش را از قبيل خلقت زمين و آسمان و باران و دريا و ميوهها تذكّر ميدهد، ميفرمايد:
«وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها؛ (ابراهيم/ 34) و اگر بخواهيد نعمت خدا را بشماريد، نميتوانيد آن را شماره كنيد.»
و نيز در سورة نحل (آية 18) نعمتهاي بيشتري را متذكّر ميشود و سپس همين جمله را تكرار ميكند.
در ابتداي نهجالبلاغه مذكور است:
«وَلا يُحْصي نَعْماءَهٌ العادُّونَ؛ (خطبة 1) و شماره كنندگان، نعمتهاي او را شماره نتوانند كرد.»
25ـ خداوند بر انسان سختگيري نكرده است
قرآن مجيد بعد از آنكه راجع به معاف بودن مريض و مسافر از گرفتن روزه دستور داده ميفرمايد:
«يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ؛ (بقره/ 185) خدا براي شما آساني ميخواهد و مشقت و سختي نميخواهد»
«وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ؛ (حج/ 78) خدا براي شما سختي و مشقتي در دين قرار نداده است.»
علي ـ عليه السّلام ـ در هنگام مراجعت از جنگ صفّين ضمن جوابي كه به مرد شامي داده است، ميفرمايد:
«اِنَّ اللهَ سُبْحانَهُ… كَلَّفَ يَسيراً وَ لَمْ يُكَلِّفْ عَسيراً؛ (حكمت 75) خداوند به كار آسان تكليف كرده و به كار دشوار دستور نداده است.»
26ـ تنها خردمندان پند ميپذيرند
خداوند در ذيل بسياري از آياتي كه نعمتهاي خود را شرح ميدهد، ميفرمايد:
«إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ؛ (رعد/ 4) همانا در آنچه ذكر شد، نشانهها و عبرتهايي براي گروه خردمندان است.»
در سورة روم بعد از آنكه براي كساني كه براي خدا شريك قرار ميدهند، مثالي ميزند، ميفرمايد:
«كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ؛ (روم/ 28) اين آيهها را براي گروهي كه خرد دارند، شرح ميدهيم.»
علي ـ عليه السّلام ـ در خطبهيي كه مزاياي اسلام را شرح ميدهد، ميفرمايد:
«فَجَعَلَهُ)الاسلام(… فَهْماً لِمَنْ عَقَل و لُبّاً لِمَنْ تَدَبَّرَ؛ (خطبه 105) دين اسلام باعث فهم است، براي كسي كه خرد خود را به كار اندازد و موجب عقل و خرد است، براي كسي كه تفكّر و انديشه نمايد.»
و بعد از آن راجع به مُردن ميفرمايد:
«فَكَفي واعِظاً بِمَوتي؛ (خطبة 230) و مرگ براي پند دادن خردمند، كافي است.»
27ـ مرگ ميرسد و انسان در غفلت است
«اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ؛ (انبياء/1) وقت حساب دادن مردم نزديك شد و آنها در حالت بيخبري روي گردانند.»
علي ـ عليه السّلام ـ بعد از آنكه بندگان خدا را از فريب شيطان و انجام گناه به اميد توبه برحذر ميدارد، ميفرمايد:
«وَالشَّيْطانُ مٌوَكَّلٌ بِهِ… حَتْي تَهْجٌمَ مَنِيَّتُهُ عَلَيْهِ اَغْفَلَ ما يَكُونُ عَنْها؛ (خطبة 63) تا اينكه ناگاه مرگ بر او حمله كند در حالتي كه از آن بسيار غافل باشد.»
28ـ فرار از جهاد، سودي ندارد
قرآن مجيد درباره كساني كه نسبت به رفتن به جنگ بهانهجويي كرده و ميخواستند فرار كنند، ميفرمايد:
«قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَلِيلاً قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِكُمْ رَحْمَةً؛ (احزاب/ 16 و 17) بگو اگر از مردن يا كشته شدن فرار كنيد، فرار كردن سودتان ندهد و در اين صورت جز مدّت كمي برخوردار نخواهيد شد. بگو كيست كه شما را در برابر خدا، اگر محنتي و يا رحمتي برايتان بخواهد، نگه ميدارد؟»
علي ـ عليه السّلام ـ ضمن كلامي كه اصحابش را به جهاد ترغيب ميكند، ميفرمايد:
«وَ أَيْمُ اللهِ لَئِنْ فَرَرْتُمْ مَنْ سَيْفِ الْعاجِلَةِ لا تِسْلمُوا مِنْ سَيْفِ الْاخِرَةِ… إِنَّ فيِ الْفِرارِ مَوْجِدَةَ اللهِ وَ الذُّلَّ اللاّزِمَ وِ الْعارَ الْباقِيَ وَ إِنَّ الْفارَّ لَغَيْرُ مَزيدٍ في عُمْرِهِ وَ لا مَحْجُوزٍ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ يَوْمِهِ؛ (خطبة 124) سوگند به خدا اگر از شمشير دنيا فرار كنيد از شمشير آخرت به سلامت نميمانيد… همانا فرار از جنگ سبب خشم خدا و ذلت و بيچارگي و ننگ هميشگي است و به عمر فرار كننده افزوده نميشود و فرار مانع از مرگش نميگردد.»
29ـ در خرج كردن، ميانه روي كنيد
قرآن كريم ضمن بيان صفات بندگان حقيقي خدا ميفرمايد:
«وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً؛ (فرقان/67) و كساني هستند كه چون خرج كنند، اسراف نكنند و بخل نورزند و ميان اين دو معتدل باشند.»
«كُنْ سَمْحاً وَ لا تَكُنْ مُبَذِّراً وَ كُنْ مُقَدِّراً وَ لا تِكُنْ مُقَتِّراً؛ (حكمت 32) بخشنده باش ولي نه به حد اسراف و ميانه رو باش و سختگير مباش.»
30ـ رخسار و گفتار انسان بر ضميرش گواهي ميدهد
قرآن مجيد درباره منافقين كه خلاف آنچه در دل داشتند به زبان ميآوردند، خطاب به پيغمبر اكرم ميفرمايد:
«فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِيماهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ؛ (محمّد/30) آنها را به وجناتشان شناختي و آهنگ گفتارشان ميتوان بشناسي.»
«ما اَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً اِلاّ ظَهَرَ في فَلَتاتِ لِسانِهِ وَ صَفَحاتِ وَجْهِهِ؛ (حكمت 25) كسي چيزي را در دل پنهان نميكند مگر آنكه در سخنان بيانديشه و پردههاي رخسارش هويدا ميگردد.»
31ـ در راه خدا از سرزنش باك نداشته باش
قرآن حكيم در ستايش قومي ميفرمايد:
«فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ؛ (مائده/54) در راه خدا كارزار كنند و از ملامت ملامتگران نهراسند.»
علي ـ عليه السّلام ـ به پسر ارجمندش امام حسن ـ عليه السّلام ـ مينويسد:
«وَ جاهِدْ فيِ اللهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ لا تِأْخُذْكَ فيِ اللهِ لَوْمَةَ لائِمٍ؛ (نامه 31) در راه خدا جهاد كن، جهادي كه شايستة اوست و در راه خدا از سرزنش ملامتگر باك نداشته باش.»
32ـ منّت گذاشتن، احسان را باطل ميكند
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْاَذي؛ (بقره/ 264) شما كه ايمان داريد صدقههاي خويش را با منّت و اذيت باطل نكنيد.»
در نامهيي كه علي ـ عليه السّلام ـ به مالك اشتر نوشته، تذكّر داده است:
«وَ إِيّاكَ وَالْمَنَّ عَلي رَعِيَّتِكَ بِاِحْسانِكَ… فَإِنَّ الْمَنَّ يُبّطِلُ الْاِحْسانَ… ؛(نامة 53) بپرهيز از اينكه به احساني كه ميكني به رعيتت منّتگذاري… زيرا منّت گذاشتن احسان را باطل ميكند.»
33ـ دليل زنده شدن پس از مرگ
قرآن مبين در پاسخ به اشكال فردي كه استخوان پوسيدة انساني را نزد پيغمبر اكرم آورد و گفت كه چگونه ممكنست اين دوباره زنده شود، ميفرمايد:
«وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ؟ قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ؛ (يس/78 و 79) براي ما مثلي ميزند در حالي كه خلقت خويش را از ياد برده است؛ ميگويد چه كسي استخوانهاي پوسيده را زنده ميكند، بگو: همان كه دفعة اول آن را ايجاد كرده است، زندهاش ميكند.»
«وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَنْكَرَ النَّشْأَةِ الْاُخْري وَ هُوَ يَرَي النَّشْأَةَ الْأُولي؛ (حكمت 121) و شگفت دارم از كسي كه خلقت ديگر را انكار ميكند و حال آنكه خلقت اوّل را ميبيند.»
بيان:
خداوند در ابتدا انسان را از كتم عدم بوجود ميآورد و پس از آنكه مدّتي زندگي كرد، بدن ظاهريش را معدوم ميكند و از بين ميبرد. بار دوم طبق قانون معاد جسماني، او را زنده ميكند و به ظاهر زندگي اول برميگرداند. اگر انسان خلقت اول خويش را از ياد ببرد و نسبت به آن غافل باشد، زنده شدن پس از مرگ را مستبعد ميشمرد و بلكه منكر ميشود و ميگويد چگونه ممكن است استخوانهاي پوسيده و بدن خاك شده انسان زنده شود و به حالت اوّل برگردد؟
قرآن مجيد، اين اشكال را نقل ميكند و جوابش را كه همان تذكّر به خلقت اول است، بيان ميكند. چگونه ممكن است انسان متذكّر باشد كه قدرتي خارج از تصوّر انسان به ايجاد معدوم صرف، تعلّق گرفت و انساني ايجاد كرد و اكنون همان قدرت از ايجاد دوبارة آن عاجز باشد، در صورتي كه از بديهيات اوليه به شمار ميرود: «چونكه صد آمد نود هم پيش ماست»و خلقت دوباره به مراتب آسانتر از خلقت اول است.
[1]. مرتهن: وام دهنده.
[2]. راهن: وام گيرنده.
[3]. تبيان في تفسير القرآن، شيخ توسي، ج 9، ص 409. @#@
البته اين سنجش و قياس نسبت به قدرت محدود مخلوق و ممكن است كه خلقت دوم را آسانتر نام مينهد وگرنه نسبت به قدرت نامحدود و بيپايان ذات باري آسان و آسانتر معني ندارد و به ملاحظة همين سنجش و قياس است كه قرآن مجيد در آية ديگري كلمه «أهون»به كار برده و فرموده است:
«وَ هُوَ الَّذِي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ ؛ (روم/ 27) اوست كه مخلوق را ايجاد كرده و سپس آن را برميگرداند و برگردانيدن براي او آسانتر است.»
34ـ اگر خدا دست انسان را نگيرد، به گناه ميگرايد
قرآن حكيم از قول حضرت يوسف ـ عليه السّلام ـ نقل ميكند:
«إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي؛ (يوسف/53) همانا ضمير انساني پيوسته به گناه فرمان ميدهد مگر آن كه پروردگارم رحم كند.»
علي ـ عليه السّلام ـ نيز به نمايندة خويش ـ مالك اشتر ـ طي نامهيي امر ميفرمايد:
«وَ أَمَرَهُ أَنْ يَكْسِرَ نَفْسَهُ عِنْدَ الشَّهَواتِ وَ يَزْعَمَها عِنْدَ الْجَمَعاتِ فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّ ما رَحِمَ اللهُ؛ (نامه 53) هنگام شهوات، نفس خود را فرو نشان و هنگام سركشيها بازش دار زيرا نفس به گناه فرمان ميدهد مگر آن را كه خدا رحم كند.»
35ـ اوّلين سفارش پدر به پسر، نهي از شرك است
قرآن عظيم، وصاياي حضرت لقمان را به پسرش يادآور شده، ميفرمايد:
«وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ؛ (لقمان/12) و آن دم كه لقمان به پسر خويش كه پندش ميداد، گفت: پسركم به خدا شرك نياور كه شرك ستمي بزرگ است.»
علي ـ عليه السّلام ـ هنگامي كه از ضربت شمشير ابن ملجم ملعون در بستر خوابيده بود و اندكي بعد بدرود حيات گفت، به فرزندانش املا فرمود:
«وَصِيَّتي لَكُمْ أَنْ لا تُشْرِكُوا بِاللهِ شَيْئاً؛ (نامه 23) سفارش من به شما اين است كه چيزي را شريك خدا نسازيد.»
و نيز در خطابهيي كه در همان حال احتضار بيان مينمود، فرموده است:
«أَمَّا وّصِيَّتي فّاللهُ لا تُشّرِكُوا بِهِ شَيْئاً؛ (خطبة 149) اما سفارش من به شما درباره خدا است كه چيزي را شريك او قرار ندهيد.»
سيّد جواد مصطفوي- رابطه نهجالبلاغه با قرآن