خودسازی و تهذیب نفس

خودسازی و تهذیب نفس

تعریف خودسازی
«خودسازی» به معنای شناخت معارف، ایجاد ملکات و انجام افعالی است که کمالِ شناخته شده برای «خود» را پدید می‎آورند.
درک ما از خودسازی، وابستگی کامل به شناخت ما از ماهیتِ «خود» و کمال مطلوب آن دارد؛ پس خودشناسی مقدمه اجتناب ناپذیر خودسازی است. «خود» آن چنان که با کمک درون بینی شناخته شد، موجودی است با مجموعه ای از تواناییها و گرایشها که کمال آن قرب خداوند است. این کمال از طریق اصلاح روابط مختلف انسان به دست می آید. بنابراین، خودسازی مجموعه اعمالی است که برای اصلاح روابط خود انجام می دهیم تا به قرب خداوند نایل شویم. دسته ای از این اعمال، کسب شناختهای ضروری برای تقرب به خداوند است و دسته ای دیگر، عمل به وظایف اخلاقی و تکالیف شرعی است. در این قسمت، مراحل و روشهای عام خودسازی را مطرح خواهیم کرد.
اهمیت خودسازی
اهمیت خودسازی امری واضح است، زیرا غایت خودسازی، نجات از هلاکت و توفیق به قرب خداوند است. هر انسان خردمندی که به خداوند و جهان آخرت اعتقاد دارد و رستگاری انسان را به درستی عقاید و نیکی اعمال و ملکات او می داند، حکم می کند که تلاش برای رستگاری، یگانه کاری است که شایسته است همه زندگی وقف آن شود. نجات از عذاب آخرت، جز با خودسازی و تسلط بر خویشتن امکانپذیر نیست. امام صادق ـ علیه السّلام ـ می فرمایند:
من ملک نفسه اذا رغب و اذا رهب و اذا اشتهی و اذا غضب حرّم الله جسده علی النار؛[1] کسی که چون نفسش روی می آورد و چون می گریزد و چون شهوت می یابد و چون خشم می گیرد مالک آن است، )و بر آن تسلط دارد( خداوند بدن او را بر آتش حرام می کند.
چیرگی بر نفس کار آسانی نیست. باید با نفس چون دشمن مجاهده کرد:
و اجعَلْ نَفْسَکَ عَدُوّاً تُجاهِدُه؛[2] نفست را چون دشمنی شمار که با آن جنگ می کنی.
نفس، دشمن ترین دشمنان است، پس باید هوشیار و آماده در برابرش ایستاد: «اَعْدی عَدُوِّّکَ نَفْسُکَ الَّتی بَینَ جَنْبَیْکَ»[3] نفس دشمن بزرگ انسان است، زیرا فریب بزرگترین دشمن و زیرک ترین دشمن را خورده است. او همنشین و عامل شیطان و دشمن خانگی ماست:
اُوصیکُم بِتَقْوَی اللهِ الَّذی اَعْذَر بما أَنْذَر وَ احْتَجَّ بِما نَهَجَ و حَذَّرَکُم عَدُوّاً نَفَذَ فی الصُّدُورِ خَفِیّاً و نَفَثَ فی الاذان نَجیّاً فَاَضَلّ و أَرْدی، وَ وَعَدَ فَمَنّی، وَ زَیَّنَ سَیِئاتِ الْجَرائِمِ وَ هَوَّنَ مُوبِقاتِ الْعَظائِمِ، حَتّی اِذا اسْتَدْرَجَ قَرینَتَهُ وَ اسْتَغْلَقَ رَهینَتَهُ أَنْکَرَ ما زَیَّنَ وَ اسْتَعْظَمَ ما هَوَّنَ وَ حَذَّرَ ما امَّن؛[4] شما را به تقوای الهی توصیه می کنم، که با بیمهایی که داده جای عذری نگذارده و با راهی که پیش پا نهاده حجت را تمام کرده و شما را از دشمنی بیم داد که پنهانی در سینه ها راه یافته، و رازگویان در گوشها می دمد تا آدمی را گمراه کند و تباه سازد و وعده دهد و او را به دام هوس اندازد. زشتی گناهان را در دیده او بیاراید و گناهان بزرگ را کوچک نماید (نشان دهد)؛ هنگامی که همنشین خود را فریب داد (نفس انسان را فریب داد) و راه گریز را بر او بست، ناگاه آنچه را آراسته بود منکر شد و آنچه را کوچک نموده بود بزرگ داشت و از انجام آنچه ایمنی داده بود بر حذر داشت.
بی جهت نیست که پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ جهاد نفس را جهاداکبر خوانده و فاتحان نبرد نظامی را به نبرد بزرگ با نفس فراخوانده است.
زمان خودسازی
خودسازی به عنوان یک فریضه عقلی در همه ادوار زندگی واجب است و در هیچ لحظه ای از عمر نباید آن را ترک گفت؛ زیرا وعید پروردگار وحشتناک و وعده های نعیم او بسیار بزرگ است. سهولت خودسازی، در همه دورانهای زندگی به یک اندازه نیست. کسی که دوران جوانی را سپری کرده و در میانسالی به گناهِ غفلت خو کرده، به دشواری می تواند کام خود را از لذات حرام محروم سازد. دشوارتر اینکه، خروج او از غفلت کار آسانی نیست و چون غافل است درد خود را نمی داند تا به درمان آن روی آورد. حتی اگر غفلت او را رها کند، توان او در ساختن حال و آینده اندک شده و نمی تواند به راحتی با گذشته خود وداع نماید.
این دشواری را هم عقل گواهی می دهد و هم تجارب مربیان اخلاق و هادیان طریق رستگاری آن را تأیید می کند. روایات نیز به ما اطمینان می دهند که دوره نوجوانی و جوانی بهترین سالهای خودسازی است.
گواهی عقل به دشوار بودن خودسازی پس از دوره جوانی و سهل بودن آن در دوره نوجوانی و جوانی، از آن روست که خودسازی متوقف بر شناخت، ایمان و عمل است. و آموختن در سنین پایین آسانتر است. همچنین ایمان در قلب سالم وارد می شود و قلب نوجوان سالم تر و آماده تر است. عمل نیز نیازمند تکرار و تمرین برای پیدایش عادات صحیح است و یافتن مهارت عملی در دوران بعد از جوانی، به آسانی تحصیل نمی شود.
تجارب مربیان اخلاق و مهذّبان نفوس را از زبان نفس مهذّب و روح قدسی امام خمینی ـ قدس سرّه ـ می شنویم:
شما تا جوان هستید می توانید کاری انجام دهید، تا نیرو و اراده جوانی دارید می توانید هواهای نفسانی، مشتهیات دنیایی و خواسته های حیوانی را از خود دور سازید؛ ولی اگر در جوانی به فکر اصلاح و ساختن خود نباشید دیگر در پیری کار از کار گذشته است. تا جوانید کاری کنید. نگذارید پیر و فرسوده شوید. قلب جوان لطیف و ملکوتی است و انگیزه های فساد در آن ضعیف می باشد؛ لیکن هر چه سن بالا رود ریشه گناه در قلب قوی تر و محکم تر می گردد تا جایی که کندن آن از دل ممکن نیست.[5] از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نقل شده است:
مَنْ تَعَلَّمَ فی شَبابِهِ کان بِمَنْزِلَهِ الرَّسْمِ فی الْحَجَرِ وَ مَنْ تَعَلَّمَ وَ هُوَ کَبیرٌ کانَ بِمَنْزِلَهِ الکِتابِ علی وَجْهِ الْماءِ؛[6] کسی که در جوانی بیاموزد )علم او( همچون نقش زده بر سنگ )ماندگار( است و کسی که در حالی که پیر است بیاموزد )علم او( همچون نوشته بر آب است.
این روایت بیان می کند که کسب معارف در جوانی آسانتر و ماندگارتر است. از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ روایت شده است:
اوصیکم بالشبان خیراً فانهم ارق افئده ان الله بعثنی بشیراً و نذیراً فحالفنی الشبان و خالفنی الشیوخ. ثم قرأ: «فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ»؛
شما را به نیکی درباره جوانان سفارش می کنم، زیرا آنان قلب نرمتری دارند. خداوند مرا به پیامبری برانگیخت تا مردم را نوید و انذار دهم پس جوانان با من پیمان بستند، ولی پیران با من مخالفت کردند. سپس این آیه را قرائت فرمود: زمان طولانی بر آنها گذشت و دلهایشان سخت گردید.
این روایت به نرمی دل جوانان تأکید می کند، هر چه قلب نرمتر باشد، پذیرش ایمان سهل تر است. از امام صادق ـ علیه السّلام ـ روایت شده است:
مَنْ قَرَأَ الْقُرآنَ وَ هُوَ شابٌّ مُؤْمِنٌ اِخْتَلَطَ الْقُرآنُ بِلَحْمِهِ وَ دَمهِ؛[7] کسی که قرآن را در جوانی قرائت کند، قرآن با گوشت و خون او آمیخته می شود.
این تأثیر ناشی از آمادگی روحی و صفای دل جوان است.
امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ خطاب به فرزند خود می فرمایند:
و انما قلب الحدث کالارض الخالیه ما القی فیها من شیء قبلته. فبادرتک بالادب قبل ان یقسو قلبک و یشتغل لُبُّک؛
و دل جوان همچون زمین ناکشته است، هرچه در آن کشت کنند بپذیرد، پس به ادب آموختنت پرداختم پیش از آنکه دلت سخت شود و خردت سرگرم چیزهای دیگر شود.[8] امام علی ـ علیه السّلام ـ در این نامه پذیرندگی و صفای دل جوان و آمادگی عقل او را مورد توجه قرار داده و اقدام به تربیت را در این سنین مؤثرتر دانسته است.
مراحل خودسازی
درباره مراحل خودسازی، عارفان مسلمان منازلی را شناسایی و معرفی کرده اند. مراحل گوناگون خودسازی را عارفان «مراحل سلوک» می نامند و در آثار مختلف عرفانی از حدود سی تا صد مرحله را ذکر کرده اند و برخی از آنان این مراحل پرشمار را در چهار مرحله کلی تقسیم کرده اند:
نخست: پیراستن باطن از رذایل نفسانی و خارج شدن از اطاعت شهوت و غضب؛ این مرحله را تخلیه خوانده اند.
دوم: مطابق ساختن اعمال و ظواهر خود با آداب شرعی، یعنی انجام دادن واجبات و ترک محرمات و عمل به مستحبات و ترک مکروهات؛ این مرحله را تجلیه (جلا دادن) نامیده اند.
سوم: آراستن باطن به فضایل و کمالات معنوی و تخلق به اخلاق و صفات الهی؛ این مرحله را تحلیه (آراستن) می گویند.
چهارم: فانی شدن روح از خودی در شهود حق؛ این مرحله را فنا می نامند و آخرین منزل سلوک است.
هر یک از این منازل چهارگانه، در درون خود مراحل و منازلی دارد که شرح آنها نیازمند مقدماتی درباره معانی مصطلحات عرفانی است و از حدود این نوشته خارج است.
روش کلی خودسازی
برای پیمودن هر یک از مراحل خودسازی، پیش از هر چیز آگاهی و زایل شدن غفلت لازم است. انسان بیدار، می تواند در مبدأ و معاد خویش اندیشه کند و نواقص عمل خویش را در مقایسه با مقصدش دریابد. پس هر کس بیاندیشد و اعمالی را که انجام داده با هدف خلقتش معارض یابد، باید عزم کند سمت و سوی حرکتش را به سوی مقصد حقیقی متوجه سازد و سپس به اقدام روی آورد.[1] . وسائل الشیعه، ج 11، ص 123.
[2] . همان.
[3] . بحار الانوار، کتاب الایمان و الکفر، باب مراتب النفس عدم الاعتماد علیها، حدیث 1.
[4] . نهج البلاغه، الخطبه 83.
[5] . مبارزه بانفس یا جهاد اکبر، ص 85.
[6] . سفینه البحار، ماده شبب.
[7] . الحیاه، ج 2، ص 164.
[8] . نهج البلاغه، الرسائل، 31.
@#@ برای آنکه اقدام او نیز مؤثر باشد و با توفیق قرین گردد، نخست باید با خود شرط کند اعمال نادرست گذشته را ترک کند و اعمال خود را با فرمان خداوند مطابق ساخته و بکوشد نیت خود را خالص نماید. او باید این شرط را در یاد خود نگاه دارد و با هر عملی که در طی روز انجام می دهد، این شرط را در درون خود متذکر گردد و مراقب باشد از شرط خود تجاوز نکند. مراقبت او از وفاداری به شرط، از آن روست که خداوند را رقیب و شاهد می داند و معتقد است خداوند تجاوز از شرط را می بیند. برای آنکه از این رقیب همیشه حاضر حیا کند و از شرط خود تخطی ننماید، همواره به یاد می آورد که خداوند منعم بزرگی است که همتای عظمت او در جهان نیست و او همه چیز را می بیند و اگر منعم بودن خداوند عظمت و حضور خدا را در دل و خاطر داشته باشد از معصیت او حیا خواهد کرد. برای حفظ این یاد، او باید نعمت های خدا را به یاد آورد و با خود زمزمه کند: «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری»[1]، و «إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً»[2].
او باید پس از مراقبت کافی، در پایان هر روز به محاسبه بپردازد و عمل خود را با شرطهایش مقایسه کند. محاسبه موجب شناخت کاستیهای گذشته می شود و چون با یادآوریِ محاسبه دقیق خداوند همراه شود، منشأ تحکیم عزم و قرار دادن شروط تازه خواهد شد.
به هنگام محاسبه، باید بر هر توفیقی شکرگزاری کرد و به خاطر هر خطایی استغفار نمود و برای آنکه نتیجه محاسبه، دستاویز شیطان برای فریفتن انسان نگردد، باید از یأس و نا امیدی پرهیز کرد و با محاسبه هر چه دقیقتر راه را بر عجب و غرور بست. محاسبه دقیق وقتی ممکن می شود که به یاد محاسبه دقیق قیامت باشیم و این آیات الهی را در خاطر آوریم که:
یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا أحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ ؛[3] روزی که خداوند همه آنان را بر می انگیزد و به آنچه کرده اند آگاهشان می گرداند. خدا )کارهایشان را( برشمرده است و حال آنکه آنها آن را فراموش کرده اند و خدا بر هر چیزی گواه است.
یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً لِیُرَوْا أَعْمالَهُمْ ـ فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ ـ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ ؛[4] آن روز مردم به صورت گروه های پراکنده (از قبرها) خارج می شوند تا اعمالشان به آنها نشان داده شود ـ پس هر کس هم وزن ذره ای نیکی کند )نتیجه( آن را خواهد دید ـ و هر که هم وزن ذره ای بدی کند )نتیجه( آن را خواهد دید.
و به فرمان خداوند گوش دهیم که:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ ؛[5] ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا پروا دارید و هر کسی باید بنگرد که برای فردا چه پیش فرستاده است.
و این سفارش امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ را به یاد آوریم که:
عبادَ الله زنوا انفسکم من قبل ان توزنوا و حاسبوها من قبل ان تحاسبوا و تنفَّسُوا قبل ضیق الخناق. و انقادوا قبلَ عنف السیاق و اعلموا انه من لم یعن علی نفسه حتی یکون له منها واعظ و زاجرٌ لم یکن له من غیرها زاجرٌ و لا واعظٌ؛
بندگان خدا! (کردار و گفتار) خود را بسنجید پیش از آنکه (کارهای) شما را بسنجند، و حساب نفس خود را برسید پیش از آنکه به حسابتان برسند. (فرصت را غنیمت دانید) پیش از آنکه مرگ گلویتان را بگیرد و نفس کشیدن نتوانید، فرمانبردار شوید پیش از آنکه فرمانبرتان سازند و بدانید آنکه نتواند خود را پند دهد تا از گناه بازدارد، دیگری پند دهنده و بازدارنده او از گناه نخواهد بود.[6] محاسبه کارهای هر روز کارنامه ای است که بنده را به وضعیت خود آگاه می سازد و تکالیف روز بعد را مشخص می کند. چنین شناختی از وضعیت، برای سالک هر طریقی لازم است. از همین روست که ائمه هدی که راهنمایان حقیقی طریق رستگاری هستند، بر این امر سفارش اکید دارند. امام کاظم ـ علیه السّلام ـ می فرمایند:
لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یُحاسِبْ نَفْسَهُ فی کُلُّ یَوْمٍ فَاِنْ عَمِلَ حَسَناً اِسْتَزادَ اللهَ تعالی وَ إِنْ عَمِلَ سَیِّئاً اِسْتَغْفَرَ اللهَ مِنْهُ وَ تابَ اِلَیهِ؛
از ما نیست کسی که هر روز (اعمال) خود را محاسبه نکند، تا اگر عمل نیکی انجام داد از خداوند افزونی آن طلبد و چون گناهی کرد از خداوند آمرزش خواهد و توبه نماید.[7] پس از محاسبه ممکن است معلوم گردد تخلف از شرط به دو شکل صورت گرفته باشد: نخست انجام فعلی که ترک آن شرط شده بود و یا ترک فعلی که انجام آن شرط شده بود.
در صورت اول باید نفس را کیفر کرد و در کیفر نفس کوتاهی روا نیست؛ زیرا ممکن است معصیت و بدکاری به تدریج عادی شود و نفس از آن پرهیز نکند. این کیفر باید مطابق دستورات شرع باشد و با شرایط انسان و ظرفیتهای جسمی و روحی فرد تناسب داشته باشد.
در صورت دوم، یعنی ترک چیزی که انجام آن شرط شده بود، باید اعمالی از عبادات و طاعات را بر خود تحمیل کند، تا مانند جریمه ای او را وادار نماید پیمان و شرط خود را رعایت نماید. در هر صورت چون با تخلف از شرط روبرو شده است، باید نفس خود را ملامت کند و او را توبیخ نماید. که شاید این ملامت در او کارگر باشد و او را به مراعات شرط وادارد و مقدمه ای باشد که نفس لوّامه را به نفس مطمئنه بدل سازد. موعظه کردنِ خود کاری بسیار سودمند است، زیرا موعظه گر و موعظه شونده هیچ چیز پنهانی از هم ندارند؛ در موعظه کننده شبهه ریا و بدخواهی نیست و موعظه شونده نیز گریزی از دل سپردن به سخن موعظه گر ندارد. هیچ یک از این دو نمی توانند خود و یا طرف مقابل خود را فریب دهند. بنابراین موعظه خوب، مؤثرترین موعظه خواهد بود و در واقع شرط تأثیر هر موعظه کننده دیگری در ما، این است که خود، واعظ خویش باشیم. امام باقر ـ علیه السّلام ـ فرمود:
مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللهُ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ واعِظاً فَاِنَّ مَواعِظَ النّاسِ لَنْ تُغْنی عَنْهُ شَیئاً؛[8] کسی که خدا برایش پند دهنده ای از خودش قرار ندهد پندهای مردم برایش ثمری ندارد.
[1] . علق، 14.
[2] . نساء، 1.
[3] . مجادله، 6.
[4] . زلزال، 8ـ6.
[5] . حشر، 18.
[6] . نهج البلاغه، الخطبه 90.
[7] . المحجه البیضاء، ج 8، ص 166.
[8] . سفینه البحار، ماده وعظ.
محمد فتحعلی خانی ـ آموزه های بنیادین علم اخلاق ، ج 2، ص 87

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید